تفسير مجمع البيان جلد ۱۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۶ -


سوره مؤمنون آيه هاى 100 - 91

91. مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ.

92. عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالى عَمَّا يُشْرِكُونَ.

93. قُلْ رَبِّ اِمَّا تُرِيَنِّى مَا يُوعَدُونَ.

94. رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِى فِى الْقَومِ الظَّالِمِينَ.

95. وَ إِنَّا عَلى اَن نُرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ.

96. ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ اَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ.

97. وَقُل رَبِّ اَعُوذُ بِكَ مِن هَمَزَاتِ الشَّيَاطينِ.

98. وَاَعُوذُ بِكَ رَبِّ اَن يَحْضُرُونِ.

99. حَتّى إِذَا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ.

100. لَعَلِّى اَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلاَّ اِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى يَومِ يُبْعَثُون.

ترجمه

91 - خدا [ى يكتا] هيچ فرزندى [براى خود] برنگرفته است؛ و هيچ خدايى [ديگر ]با او نيست؛ [چراكه ] اگر جز اين بود بى گمان هر خدايى آنچه را آفريده بود ]تحت فرمانروايى خود] مى برد؛ و بى ترديد برخى از آنان بر برخى ديگر برترى مى جستند؛ [پاك و ]منزّه است خدا [ى بى همتا] از آنچه شرك گرايان وصف مى كنند.

92 - [همان ] داناى نهان و آشكار، پس او برتر است از آنچه [با پرستش آن، به ذات پاك و بى همتاى او] شرك مى ورزند.

93 - [هان اى پيامبر!] بگو: پروردگارا! اگر آنچه را كه [از عذاب ] به آنان وعده داده مى شود، به من نشان دهى،

94 - پروردگارا! پس مرا در ميان [اين ] مردم بيدادپيشه قرار مده.

95 - و بيقين ما توانا هستيم كه آنچه را به آنان [از كيفر بدرفتاريشان ]وعده داده ايم، بر تو بنمايانيم.

96 - [تو اى پيامبر] بدى [نادانان ] را به سبكى كه آن [سبك و روش ]نيكوتر [ين روشها]ست دفع كن! ما به آنچه آنان وصف مى كنند [و مى گويند ]داناتريم.

97 - و بگو: پروردگارا! از وسوسه هاى شيطانها[ى رنگارنگ ] به تو پناه مى برم.

98 - و [بگو:] پروردگارا! از اينكه [آن وسوسه گران و فريبكاران ]نزد من حضور يابند، به تو پناه مى برم.

99 - [اين حق ناپذيران همچنان به حق ستيزى خويش پاى مى فشارند] تا آنگاه كه مرگ يكى از آنان فرا رسد؛ مى گويد: پروردگارا! مرا [به دنيا ]بازگردانيد،

100 - شايد من در آنچه [از وظايف انسانى و اسلامى خويش در زندگى ام ]واگذارده [و انجام نداده ] ام، كار شايسته اى انجام دهم؛ [امّا] نه اين گونه نيست [و او ديگر به دنيا بازگشت داده نخواهد شد؛] اين سخنى است كه او گوينده آن است؛ و در پيش روى آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.

نگرشى بر واژه ها

«هُمَزه»: اين واژه به مفهوم سخت راندن آمده؛ و در اينجا منظور، وسوسه شديد شيطان و راندن آن موجود پليد است كه انسانها را به سوى گناه و نافرمانى خدا سوق مى دهد.

«كلاّ»: هرگز، نه، اين گونه نيست و راه بازگشتى وجود ندارد.

«برزخ»: فاصله ميان دو چيز.

تفسير - آثار زيانبار و تباهگر شرك

قرآن در آيات پيش، نكاتى روشنگر از يكتايى، فرمانروايى، گردانندگى و آفريدگارى نظام بخش هستى را به تابلو برد؛ اينك در راه تأكيد بر توحيد و توحيدگرايى به نفى شرك و تباهيهاى آن پرداخته و مى فرمايد:

مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ

آفريدگار هستى نه هيچ فرزندى براى خود برگرفته و نه فرزند كسى را فرزند خود قرار داده است؛ چرا كه چنين پندارى در مورد او نادرست و ذات پاكش از اين بافته هاى شرك آلود و ناروا منزّه است.

افزون بر اين چنين چيزى در مورد خدا امكان ندارد؛ چرا كه كسى براى خود فرزندى برمى گيرد كه امكان پدر شدن داشته باشد؛ به همين جهت است كه فرد جوان، انسان سالخورده را به فرزندى نمى گيرد و يا انسان، بچه گوسفند يا بچه حيوانِ ديگرى را فرزند خود قرار نمى دهد، چرا كه اينها امكان ناپذير است.

وَمَا كَانَ مَعَهُ مِنْ اِلَهٍ

«من» در هر دو جمله نشانگر تأكيد مى باشد و منظور اين است كه: و هيچ خداى ديگرى نيز با او نيست و ذات پاك او همانگونه كه فرزند ندارد، شريك و همتا نيز ندارد.

إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ اِلَهِ بِمَا خَلَقَ

چرا كه اگر با او خداى ديگرى بود، در آن صورت هر يك به طور جداگانه آفريدگان خويش را تدبير مى كرد و از دخالت و فرمانروايى خدايان ديگر در قلمرو كار و تدبير و مخلوق خويش جلوگيرى مى نمود؛ و يا نشانه هايى قرار مى داد تا قلمرو آفريدگارى و گردانندگى او از ديگران جدا باشد؛ چرا كه از نسبت داده شدن آفريده ها و نعمتهاى گوناگون و بخشايش و اقتدارش به ديگرى خشنود نمى گشت و به آن رضايت نمى داد.

وَلَعَلاَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ

و نيز هر كدام از اين خدايانِ پندارى، بر ديگران برترى مى جست و مى كوشيد تا بر ديگران چيره گردد و آنگاه - به بيان گروهى از مفسّران - اين خدايان بسان شاهان و فرمانروايان با يكديگر به نبرد مى پرداختند و نظام زيبا و تفكّرانگيز هستى به تباهى كشيده مى شد.

به باور پاره اى منظور اين است كه در آن صورت اين خدايان يكديگر را از هدفهاى خويش در آفرينش و گردانندگى جهان، باز مى داشتند.

آيه مورد بحث بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

«لو كان فيهما آلهة الاّ اللّه لفسدتا(124)

اگر در آسمان و زمين خدايانى جز خداى يكتا بود، بى ترديد [كران تا كران هستى و ]آسمان و زمين به تباهى كشيده مى شد.»

دو دليل گويا بر يكتايى و قدرت بى كران خدا

در آيه مورد بحث، دو دليل رسا و روشن و قانع كننده بر يكتايى خداست:

1 - نخست اينكه مى فرمايد: خدا يكتا و بى همتاست؛ چرا كه در غير اين صورت هر خدايى بايد توانا باشد و بر خدايان پندارى ديگر پيروز و غالب گردد؛ و در نتيجه هر خدايى، هم پيروز و چيره است و هم مغلوب و شكست خورده، هم تواناست و هم ناتوان كه چنين چيزى را خرد و دانش نمى پذيرد.

2 - افزون بر آن، دو خداى توانمند و پيروز بايد به گونه اى باشند كه هر يك بتوانند به رويارويى و ممانعت و مزاحمت با يكديگر بپردازند؛ امّا از سوى ديگر از آنجايى كه هر كدام به خودى خود و از نظر ذاتى توانا هستند، بايد هيچ يك نتوانند مزاحم و مانع فرمانروايى و تدبير ديگرى گردند وگرنه قدرتشان محدود مى گردد و توانا به شمار نمى آيند، و اين نيز امكان ناپذير است.

و بدينسان مى نگريم كه اين آيه شريفه نشانگر عظمت قرآن و شكوه آن، و اعجازِ جاودانه بودنش مى باشد؛ چرا كه در فرهنگ و سخن عرب، جمله و فراز كوتاهى كه در بر دارنده و بيانگر چنين نكته ژرف و عميق و پربارى باشد، به چشم نمى خورد و اين آيه كوتاه و به ظاهر كوچك، در بر دارنده دو دليل روشن و روشنگر بر يكتايى خدا و قدرت بى كران اوست.

آرى! در آخرين فراز آيه شريفه، به نفى پندارهاى شرك آلود از ذات پاك و بى نظير خدا پرداخته و مى فرمايد:

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ.

پاك و منزّه است خداى يكتا از آنچه شرك گرايان وصف مى كنند؛ و مقام والاى او از برگرفتن فرزند و گزينش همتا و شريك، برتر و بالاتر است.

قرآن در دوّمين آيه مورد بحث، در وصف آفريدگار هستى مى فرمايد:

عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ

او به آشكار و نهان داناست؛ و هيچ چيز در كران تا كران هستى از او پوشيده نيست؛ و گذشته و حال و آينده براى او روشن و از همه آنها آگاه است.

فَتَعَالى عَمَّا يُشْرِكُونَ.

پس چنين خدايى از داشتن شريك و همتا و فرزند، پاك و منزّه است؛ چرا كه مقام والاى او از هر چيز و هر كسى كه در پندارها گنجد برتر و والاتر است.

شش سخن با آموزگار انسانها

اينك روى سخن را به پيامبر برگزيده خدا نموده و مى فرمايد:

قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِيَنِّى مَا يُوعَدُونَ.

هان اى پيامبر! بگو: پروردگارا! اگر بخشى از عذاب و گرفتاريهايى كه به اين حق ستيزان وعده مى دهى، در پيكار «بدر» به من بنمايانى،

پروردگارا! در آن صورت مرا با اين مردم ستمكار و بيدادپيشه همراه مساز.

رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِى فِى الْقَومِ الظَّالِمِينَ.

آرى پروردگارا! پس مرا در ميان اين مردم بيدادگر قرار مده.

منظور اين است كه: وقتى اراده فرمودى كه بر آنان به كيفر كردار زشت و ناپسندشان عذاب فروفرستى، مرا از ميان آنان بيرون بر تا بخاطر گرفتارى و رنج آنان گزندى نبينم.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه انسان مى تواند هرآنچه را كه مى داند خدا انجام مى دهد نيز، از بارگاه او بخواهد.

گفتنى است كه پيامبران خدا بندگان برگزيده بارگاه اويند و گرفتار عذاب نمى گردند؛ با اين وصف، قرآن به پيامبر گرامى فرمان مى دهد كه: اى پيامبر از خدا بخواه كه به هنگامه فرود عذاب بر بيدادگران تو را در ميان آن گروه سركش قرار ندهد.

كمترين اثر مثبت و سود معنوى اين راز و نياز و دعا اين است كه نيايشگر پراخلاص و با ايمان را پرشورتر و شوق زده تر مى سازد و او بدين وسيله بى قرارى و شور و شوق خويش را نسبت به ذات پاك آفريدگارش و نعمتهايى كه به وى ارزانى داشته و به كارهاى حكيمانه اش، در ضمن نيايش و راز و نياز به نمايش مى گذارد و ثابت مى كند و ايمانش استوارتر و اخلاصش ناب تر و عرفانش ژرف تر مى گردد.

در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ إِنَّا عَلى أَن نُرِيَكَ مَا نَعِدُهُمْ لَقَادِرُونَ.

و ما بى هيچ ترديدى توانا هستيم كه آنچه را از كيفر و عذاب به اين ظالمان وعده مى دهيم، به تو اى پيامبر بنمايانيم؛ امّا با اينكه در اين كار توانا هستيم، در عذاب آنان شتاب نمى كنيم؛ بلكه به آنان مهلت تجديدنظر و توبه و بيدارى و جبران اشتباهات و گناهان را مى دهيم؛ چرا كه اين كار هماهنگ با حكمت و مصلحت است.

«كلبى» در اين مورد مى گويد: اين واقعيت را ياران پيامبر پس از رحلت آن حضرت به چشم خود ديدند.

از پيامبر گرامى آورده اند كه در آخرين سفر حجّ خويش در سرزمين «منى» رو به مردم كرد و ضمن بياناتى ارزشمند و هشدار دهنده فرمود:

لا ترجعوا بعدى كفّارا يضرب بعضكم رقاب بعض و أيم اللّه لئن فعلتموها لتعرفنى فى كتيبة يضاربونكم. فقال او علىّ فنزل قل ربّ.(125)

هان اى مردم! پس از من راه كفر و بيداد را در پيش نگيريد و بر روى يكديگر شمشير نكشيد و خون يكديگر را نريزيد و از كشته ها پشته نسازيد!

به خداى سوگند اگر چنين كنيد، در آن صورت مرا در ميان مردم دلير و پيكارگرى خواهيد يافت كه با شما پيكار مى كنند!

آنگاه آن حضرت از سمت چپ خويش به پشت سر نگاه كرد؛ سپس صورتش را به جانب مردم نمود و فرمود:

با اينكه «على» را روياروى خود خواهيد يافت كه با شما تجاوزكاران پيكار مى كند؛ و در آنجا بود كه اين آيه شريفه فرود آمد كه:

قُلْ رَبِّ اِمَّا تُرِيَنِّى مَا يُوعَدُونَ رَبِّ فَلاَ تَجْعَلْنِى فِى الْقَومِ الظَّالِمِينَ.

هان اى پيامبر! بگو: پروردگارا! اگر بخشى از عذاب و گرفتاريهايى را كه به اين حق ناپذيران وعده داده مى شود به من مى نمايانى، پروردگارا! پس مرا در ميان اين گروه ستمكار قرار مده!

و بدينسان پيامبر گرامى فرمان شكيبايى و پايدارى يافت تا هنگامه فرود عذاب بر آن بيدادگران فرا رسد.

در ادامه سخن با پيامبر مى فرمايد:

ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ

بدى و بدرفتارى مردم را بوسيله گذشت و كرامت و بزرگوارى و چشم پوشى دفع كن!

اين فرمان براى دوران پيش از فرود آيات دفاع و جهاد است.

به باور پاره اى منظور اين است كه: بافته هاى بى اساس و سخنان سست و بدخواهانه اين بيدادگران را در پرتو دليل و برهان و بيان روشنگرت دفع و بى اثر ساز.

نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ.

ما به بافته هاى شرك آلود آنان داناتريم و آنان را در خور گفتار ناروا و عملكرد نادرست شان، كيفر خواهيم كرد.

و مى افزايد: وَقُل رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِن هَمَزَاتِ الشَّيَاطينِ.

و بگو: پروردگارا! از وسوسه هاى شيطانهاى رنگارنگ به ذات پاك و بى همتاى تو پناه مى برم.

منظور از وسوسه ها در آيه شريفه، فريبكاريها و گمراهگريها و شرارت آنهاست.

و مى فرمايد: وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَن يَحْضُرُونِ

و بگو: پروردگارا! نه تنها از وسوسه ها و دمدمه ها و گمراهگريهاى آنان به تو پناه مى برم، بلكه به تو پناه مى برم از اينكه آنها نزد من حضور يابند و بتوانند به من نزديك گردند و بخواهند مرا از فرمانبردارى تو بازدارند.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: پروردگارا! به تو پناه مى برم كه شيطانها در حال نماز و تلاوت قرآنم به من نزديك شوند؛ امّا به باور پاره اى ديگر منظور، در همه شرايط و در هر حال است كه نبايد آنها به وجود گرانمايه پيامبر نزديك شوند و آن حضرت اين تقاضا را از بارگاه خدا دارد و به همه اين درس را مى دهد.

خواسته نابجا و نابهنگام ظالمان از بارگاه خدا

در چند آيه پيش، سخن از بهانه جويى و حق ناپذيرى شرك گرايان و ظالمان بود كه از جمله بهانه جوييهايشان اين بود كه مى گفتند: آيا براستى هنگامى كه مرديم و به خاك و استخوانهايى پوسيده تبديل شديم، بازهم زنده خواهيم شد؟ اينك قرآن با بازگشت به بهانه جوييهاى آنان مى فرمايد:

حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ.

آنان به بهانه جويى و بيداد خويش پاى مى فشارند تا آنگاه كه مرگ يكى از آنان در مى رسد؛ رو به بارگاه خدا مى كند و تقاضا مى نمايد كه مرگ او بتأخير افتد و دگرباره به دنيا باز گردد.

به باور پاره اى، اين سخنان، خواسته نابجا و تقاضاى نابهنگام خويش را با دلهره و گريه به بارگاه خدا مى برند و از او يارى مى خواهند؛ آنگاه رو به فرشتگان مى كنند كه شما را به خدا ما را به دنيا باز گردانيد. با اين بيان، خطاب جمع در «ارجعون» به فرشتگان است.

امّا به باور پاره اى ديگر، روى سخن با خداست؛ و در فرهنگ عرب براى بزرگداشت مخاطب و تعظيم در برابر او، گاه براى يك مخاطب واژه جمع به كار مى رود.

از اين نمونه هم در نثر و شعر عرب بسيار است و هم در خود قرآن نيز نمونه دارد؛ از آن جمله اين آيه است كه زن فرعون در مورد نجات موسى از مرگ و كشته شدن به دست جلاّدان فرعون رو به او كرد و گفت: و قالت امرأة فرعون قرة عين لى و لك لا تقتلوه.(126)

و همسر فرعون گفت: اين كودك نيل، نور چشم من و تو و مايه روشنى ديدگانمان خواهد بود؛ پس او را نكشيد؛ اميد كه برايمان سودبخش افتد يا او را به فرزندى خويش برگيريم.

«نضربن شميل» در اين مورد مى گويد: از «خليل» در باره واژه مورد بحث پرسيدند، او اندكى فكر كرد و گفت: واقعيت اين است كه شما از چيزى پرسش نموديد كه من درست پاسخ آن را نمى دانم، پس مرا معاف داريد.

پرسشگر با ادب و احترام پذيرفت و مردمى كه حضور داشتند شيوه آن مرد دانشور و دانشمند را ستودند و تحسين كردند.

در ترسيم تقاضاى نابهنگام ظالمان مى افزايد:

لَعَلِّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ

او مى گويد: اگر به دنيا بازگردم حق خدا را در ثروت و دارايى خويش خواهم پرداخت.

با اين بيان و تفسير، كار شايسته اى كه ترك شده است رعايت حقوق و اداى آنهاست.

امّا به باور پاره اى، منظور اين است كه مرا به دنيا بازگردانيد تا كارهاى شايسته انجام دهم.

با اين بيان، آنچه وانهاده شده است انجام كارهاى شايسته و خداپسندانه است.

و از ديدگاه برخى ديگر، منظور اين است كه: مرا به دنيا بازگردانيد تا وظايف و تكاليف بايسته اى را كه وانهاده ام و يا آنها را تباه ساخته ام جبران كنم و دگرباره آنگونه كه شايسته و خداپسندانه باشد انجام دهم.

از حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:

انّه مانع الزكاة يسأل الرجعة عند الموت.(127)

اين تقاضاى نابهنگام از كسى است كه حقوق مالى خويش و زكات خود را نپرداخته است و اينك تقاضاى بازگشت به دنيا مى كند تا آن را بپردازد.

در ادامه آيه شريفه، پاسخ آفريدگار هستى را ترسيم مى كند كه مى فرمايد:

كَلاَّ نه، هرگز، اينگونه نيست كه او مى پندارد، ديگر بازگشت به دنيا در كار نيست!

إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا

اين سخنى است كه او به زبان مى آورد و اين گفتار، ديگر برايش سودبخش نيست.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: اين فرد گناهكار و بيدادپيشه اين سخن را تنها به زبان مى آورد و ادّعا مى كند امّا اگر بازگشتى هم بود مردِ انجام عمل شايسته نيست و كارهاى خوب و خداپسندانه انجام نمى دهد.

با اين بيان، آيه مورد بحث، بسان اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

.و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه(128)

. و اگر هم بازگردانده شوند، بازهم به آنچه از آن هشدار داده شده اند برمى گردند.

و «فتح بن يزيد جرجانى» در اين مورد آورده است كه از هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السلام پرسيدم:

قلت جعلت فداك أ يعرف القديم سبحانه الشى ء الّذى لم يكن ان لو كان كيف كان يكون؟(129)

فدايت گردم! آيا آفريدگار دانا و تواناى هستى مى داند اگر چيزى كه نبوده است پديدار مى شد و جامه هستى مى پوشيد چگونه مى شد؟

آن حضرت فرمود: واى بر تو! پرسش تو دشوار است؛ امّا مگر اين آيه شريفه را به دقت نخوانده اى كه مى فرمايد:

«لو كان فيهما الهة الاّ اللّه لفسدتا(130)

اگر در آسمانها و زمين، جز خداى يكتا، خدايانى ديگر بود، بى ترديد آسمان و زمين تباه مى شد.»

و مى فرمايد: و لعلا بعضهم على بعض(131)

. و اگر جز اين بود، بى گمان هر خدايى آنچه را آفريده بود تحت فرمانروايى خود مى برد و برخى از آن خدايانِ پندارى، بر برخى ديگر برترى مى جستند.

و مگر نخوانده اى كه در وصف حال و روز تيره بختان مى فرمايد:

حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلاّ انّها كلمة هو قائلها.

تا آنگاه كه مرگ يكى از آنان فرامى رسد؛ مى گويد پروردگارا مرا به دنيا بازگردانيد! شايد من در آنچه وانهاده ام كارى شايسته انجام دهم؛ نه، اينگونه نيست، بلكه اين سخنى است كه او گوينده آن است.

و مگر اين آيه را تلاوت نكرده اى كه مى فرمايد:

.و لو ردّوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون(132)

و اگر هم بازگردانيده شوند، باز هم به آنچه از آن بازداشته شده اند برمى گردند و همان كارهاى ناپسند و ظالمانه را در پيش مى گيرند و آنان دروغگويانند.

بنابراين خدا به چگونه بودن آنچه نيافريده و نيست، داناست و نيك مى داند كه اگر آن پديده، پديدار مى شد چگونه پديد مى آمد؛ چرا كه ذات پاك و بى همانند او شنوا، بينا، آگاه و داناست.

در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

وَ مِن وَرَآئِهِمْ بَرْزَخٌ اِلى يَومِ يُبْعَثُونَ.

و در پيش روى آنان جهانى است كه ميان مرگ و رستاخيز قرار گرفته است و آنان تا روزى كه رستاخيز فرا رسد و برانگيخته شوند در آنجا خواهند بود.

به باور پاره اى، «عالم برزخ» مهلتى است كه تا روز رستاخيز به مردگان داده مى شود و منظور از آن همان عالم قبر و يا ميان دنيا و آخرت است.

«على بن عيسى» در مفهوم واژه «برزخ» مى گويد: برزخ به ميان دو چيز گفته مى شود.

«جبايى» مى گويد: از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه همه انسانها در آستانه مرگ و هنگامه گسستن از دنيا درمى يابند كه در بارگاه خدا از چه موقعيت و مقامى برخوردارند و مى فهمند كه مورد لطف و مهر او هستند و پاداش دريافت خواهند داشت يا مورد خشم اويند و كيفر خواهند شد.

پرتوى از آيات

پس از ترجمه و تفسير آيات انسانسازى كه گذشت اين نكات نيز در خور تعمّق است:

1 - واكنش آزادمنشانه و سازنده

واكنش انسانها در برابر دشمن و رفتار ناسنجيده و ظالمانه او، با توجّه به انديشه ها و عقيده ها و تربيت هاى انسانى و اخلاقى و اجتماعى متفاوت است:

ناديده گرفتن ذلّت بار و تحمل خفّت؛

واكنش افراطى و بسيار تجاوزكارانه؛

واكنش عادلانه و حساب شده؛

و ديگر، واكنش آزاد منشانه و كريمانه؛

و قرآن در ششمين آيه مورد بحث، به اين شيوه سفارش مى كند.

قرآن ضمن چندين دستور سازنده به آموزگار انسانها، از جمله به او و پيروان آزادمنش و شايسته كردارش سفارش مى كند كه در برابر كج انديشيها، اشتباهات، شرارتها و بديهاى دوست و دشمن از اصل پاسخ بدى به نيكى، و مبارزه با بديهاى بوسيله نيكيها، و شايسته كرداريها، و گذشتها و كرامتها بهره گيرند؛ آنگاه خواهند ديد كه بسيارى از دوستان نادان و دشمنان خيره سر و كژرفتار در كارهاى خود تجديد نظر مى كنند و به سوى حق باز مى گردند و گاه دشمنان سرسخت و خشن، دوستان پرمهر مى گردند(133).

و يكى از شاهكارهاى اخلاقى، و اجتماعى و سياسى پيامبر و امامان راستين، همين سياست آزادمنشانه و كريمانه بود كه گاه دلهاى سخت تر از سنگ را نرم و گمراهان كوردل را هدايت مى كرد.

گفتنى است كه اين شيوه به مفهوم جرأتِ شرارت دادن به دشمن و يا سازش بر سر اصول نخواهد بود.

2 - نگرشى بر عالم برزخ

واژه «برزخ» كه در آيه صدم اين سوره آمده است در قاموس واژه شناسان به مفهوم چيزى است كه ميان دو پديده و دو چيز قرار گرفته باشد و از آنجايى كه «جهانِ برزخ»، عالمى ميان اين جهان و سراى آخرت است به آن برزخ مى گويند.

دلايل آن :

دلايل وجود «عالم برزخ» يا «عالم قبر» و يا «عالم ارواح» دلايل قرآنى و حديثى است كه به پاره اى اشاره مى رود:

1 - در يكى از آيات انسانسازى كه گذشت، قرآن به صراحت از عالم برزخ خبر مى دهد و مى فرمايد: و در پيشاروى آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند.

و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون.(134)

2 - و نيز در ياد از شهيدان راه حق و عدالت، قرآن به وجود جهان برزخ تصريح مى كند و مى فرمايد:

و لا تحسبنّ الّذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون.(135)

هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپندار، بلكه زنده نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.

3 - و نيز مى فرمايد: و لا تقولوا لمن يقتل فى سبيل اللّه اموات بل احياء و لكن لا تشعرون.(136)

و كسانى را كه در راه خدا كشته مى شوند، مرده نخوانيد، بلكه زنده اند امّا شما در نمى يابيد.

4 - و نيز در مورد طغيانگران و ظالمان و عمله هاى ستم، مى فرمايد:

النَّار يعرضون عليها غدوّا و عشيّا و يوم تقوم السّاعة ادخلوا آل فرعون اشدّ العذاب.(137)

. اينك هر بامداد و شامگاه فرعون و فرعونيان بر آتش عرضه مى شوند.

پرتوى از روايات

دوشادوش اين آيات، روايات بسيارى است كه از جهان ميان دنياى ما و سراى آخرت پرده برمى دارد و از عالم برزخ و شرايط آن خبر مى دهد كه به پاره اى از آنها مى نگريم:

1 - چهارمين امام نور در اين مورد فرمود:

القبر امّا روضة من رياض الجنّة او حفرة من حفر النّيران.(138)

عالم قبر يا جهان برزخ، يا بوستانى است از بوستانهاى بهشت و يا گودالى خواهد شد از گودالهاى دوزخ، و اين بستگى به عملكرد انسان دارد.

2 - حضرت صادق عليه السلام فرمود:

البرزخ القبر و هو الثواب و العقاب بين الدنيا و الاخرة.و اللّه ما نخاف عليكم الا البرزخ.(139)

منظور از برزخ همان عالم قبر است كه پاداش و كيفر ميان دنيا و سراى آخرت در آن داده مى شود. به خداى سوگند ما از عالم برزخ بر شما بيمناك هستيم.

3 - و نيز در پاسخ فردى كه پرسيد: برزخ چيست؟ (و ما البرزخ؟) فرمود:

القبر منذ حين موته الى يوم القيامة.(140)

منظور از «برزخ» عالم قبر، از هنگام مرگ تا روز قيامت است.

4 - و در پاسخ فردى كه از سرنوشت ارواح مردم با ايمان، پس از مرگ مى پرسيد، فرمود:

فى حجرات فى الجنة يأكلون من طعامها و يشربون من شرابها و يقولون ربّنا اقم لنا الساعة و انجز لنا ما وعدتنا.(141)

آنها در حجره هايى از بهشت هستند؛ از خوردنيهاى آنجا مى خورند و از نوشيدنيهايش مى نوشند و نيايشگرانه مى گويند: پروردگارا رستاخيز را برسان و به وعده و نويدى كه به ما دادى جامه عمل پوشان!

5 - اميرمؤمنان به هنگام بازگشت از جهاد، در دروازه كوفه كنار قبرستانى ايستاد و در حالى كه مردم را متوجّه گفتار خويش ساخته بود رو به گورستان سرد و خاموش نمود و فرمود:

يا اهل الدّيار الموحشة،و المحال المفقرة،و القبور المظلمة، يا اهل التربة! يا اهل الغربة ! يا اهل الوحدة ! يا اهل الوحشة! انتم لنا فرط سابق و نحن لكم تبع لاحق، امّا الدّور فقد سكنت، و امّا الازواج فقد نكحت، و امّا الاموال فقد قسمت، هذا خبر ما عندنا فما خبر ما عند كم؟!

ثم التفت الى اصحابه فقال:اما لو اذن لهم فى الكلام لاخبروكم انّ خيرا الزّاد التقوى(142)

هان اى ساكنان خانه هاى وحشت! و مكانهاى خالى و گورهاى تاريك!

هان اى خاك نشينان!
هان اى غربت زدگان!
هان اى تنهايان و بى كسان!
هان اى وحشت زدگان!

شما در اين راه بر ما پيشى گرفته ايد امّا ما نيز به شما و جهان شما خواهيم پيوست.

اگر از خبرهاى تازه دنيا از ما بپرسيد به شما خواهيم گفت كه: پس از مرگ شما ديگران در سراهايتان نشستند؛ و همسرانتان با ديگران پيمان زندگى بستند؛ و داراييهايتان ميان ميراث بران پخش شد و هر كس سهم خود را برد؛ آرى! خبرهاى دنيا پس از شما اين بود اينك شما بگوييد كه در عالم برزخ چه خبر است؟

و آنگاه خود آن حضرت رو به ياران كرد و فرمود:

بهوش باشيد كه اگر به تك تك آنان اجازه گفتار و گزارش داده مى شد، به طور قطع هر كدام به شما خبر مى دادند كه بهترين زاد و توشه براى سفر به جهان برزخ، كارهاى شايسته و پرواى خداست كه انسان در زندگى پيشه سازد.

با اين بيان، اصل عالم برزخ يك اصل قرآنى و روايى، و واقعيتى انكارناپذير است؛ گرچه در چگونگى آن و ترسيم دورنمايى از آن ممكن است ميان مفسّران و دانشمندان اختلاف نظر وجود داشته باشد.