تفسير مجمع البيان جلد ۱۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۰ -


سوره نور آيه هاى 20 - 16

16. وَ لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ.

17. يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

18. وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآياتِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.

19. إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ ءامَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ.

20. وَلَولاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ.

ترجمه

16 - و [اگر جز اين بود كه شما آن گناه بزرگ را كوچك مى شمرديد، ]چرا هنگامى كه آن را شنيديد، نگفتيد: براى ما [مردم با ايمان ] نرسد كه در اين [مورد ]سخن بگوييم؛ [بار خدايا] تو [پاك و] منزّهى، اين [نسبت ناروا]، بهتانى سهمگين است.

17 - خدا به شما اندرز مى دهد كه اگر براستى ايمان داريد، هيچ گاه به مانند آن [كار زشت و ظالمانه،] باز نگرديد [و ديگر به چنين گناهى دست نيازيد].

18 - و خدا آيات [روشنگرش ] را براى شما بيان مى كند و خدا دانا و فرزانه است.

19 - آن كسانى كه دوست مى دارند كه [زشتى و] زشتكارى در ميان آنانى كه ايمان آورده اند رواج يابد [و گسترش پيدا كند]، براى آنان، در اين جهان و آن جهان عذابى دردناك خواهد بود؛ و خدا مى داند و شما نمى دانيد.

20 - و اگر فزونبخشى خدا و رحمت او بر شما نبود و [اگر] اين [نبود] كه خدا رؤوف و مهربان است، [در كيفر شما شتاب مى شد و شما بدون فرصت توبه و جبران، دچار عذاب او مى شديد].

تفسير -

باران نكوهش بر مردم بى تفاوت

از آنجايى كه در نگرش قرآنى، دروغسازى و تهمت زدن به بندگان خدا، بويژه تهمت بى عفّتى و تهمت ناموسى، گناهى بسيار سهمگين است و شنونده آن دروغ و تهمت، نبايد بدون معيارها و ملاكهاى شناخته شده، آن را بپذيرد، بلكه بايد به نسبت دهنده هشدار دهد و او را به حق و عدالت فراخواند، از اين رو قرآن در اين آيات بازهم باران نكوهش را بر مردمى كه آن تهمت سهمگين را نفى نكردند و سكوت كردند مى باراند و مى فرمايد:

وَلَولاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ مَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا

و اگر آن گناه بزرگ را كوچك نمى شمرديد، چرا هنگامى كه آن را شنيديد، در برابر دروغسازان نگفتيد: براى ما مردم، هرگز روا نيست كه در اين مورد سخنى بر زبان آوريم و آن دروغ رسوا را تكرار كنيم؟!

سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ.

و چرا نگفتيد: بارخدايا به تو پناه مى بريم! تو پاك و منزّهى و اين نسبت ناروايى كه آنان مى دهند دروغ سهمگينى است كه كيفرش بسى بزرگ است.

به باور پاره اى از مفسّران، واژه «سبحانك» در اين آيه، براى نشان دادن تعجّب و بهت و حيرت از دروغسازى و تهمت رسواى دروغسازان آمده است؛ امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه بار خدايا، تو پاك و منزّهى و ما از اينكه ذات پاك و بى همتاى تو را نافرمانى كنيم، منزه و برتر مى داريم و تو را اطاعت خواهيم كرد.

و آنگاه مى افزايد: يَعِظُكُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ.

خدا به شما مردم اندرز مى دهد كه اگر براستى به او و روز رستاخيز ايمان آورده ايد و پند و اندرز او و پيامبرش را مى پذيريد، ديگر هرگز به همانند اين كار زشت و ظالمانه باز نگرديد و هيچ گاه ديگر به چنين گناهى دست نيازيد.

و مى فرمايد: وَيُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْاَيَاتِ

و خدا آيات روشن و روشنگرش را براى شما بيان مى كند و در زندگى سر راهتان را روشن مى سازد تا دستخوش اين گونه گناهان و اين بافته هاى ناروا نشويد.

وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ.

و خدا به كردار شما دانا و در كار تدبير امور جهان و جهانيان، فرزانه و سنجيده كار است و ذات پاك او هيچ كارى را بدون حكمت و مصلحت انجام نمى دهد.

هشدار به عصرها و نسلها

در چهارمين آيه مورد بحث، در تحريم اشاعه فحشا به همه عصرها و نسلها هشدار مى دهد و مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِى الَّذِينَ ءامَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ

آن كسانى كه دوست مى دارند زشتى و گناه و بى عفّتى و آلودگى در ميان مردم با ايمان راه يابد و رواج پيدا كند، و در همين راستا انسانهاى با ايمان و بى گناه را به تير تهمت مى بندند و به آنان نسبتهاى ناروا مى دهند، بايد بدانند كه در اين جهان و جهان ديگر، عذابى دردناك در انتظار آنان است؛ آنان در دنيا بايد كيفر قذف و رسوايى آن را بچشند و در آخرت نيز طعم تلخ عذاب دوزخ را.

وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاَتَعْلَمُونَ.

و خداى جهان آفرين مى داند كه اين گونه تهمت ها و دروغهاى رسوا چه زيانهاى جبران ناپذيرى در پى دارد و چگونه امنيّت روانى و آرامش و آسايش اجتماعى و نيكبختى خانوادگى را دچار بحران مى سازد امّا شما نمى دانيد.

و در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ وَ أَنَّ اللَّهَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ.

و اگر فزونبخشى خدا و رحمت بى كران او بر شما نبود، و اگر نه اين بود كه خدا رؤوف و مهربان است، آنگاه مى ديديد كه در كيفر شما شتاب مى شد و ديگر فرصت و مهلتى براى توبه و بازگشت به سوى خدا و آمرزشخواهى از او و جبران گناه نمى يافتيد، و براى هميشه به عذاب او گرفتار مى شديد.

پرتوى از آيات

از آيات چندگانه اى كه موضوع تهمت به زنان و مردان پاكدامن،

نسبت ناروا دادن به زنان همسردار و درستكار،

و ماجراى «افك» يا آن تهمت رسوا را آورده و مردم را از نزديك شدن به اين گونه كارهاى زشت و ظالمانه و رسوا، سخت بر حذر مى دارد، افزون بر آنچه آمد دو نكته ديگر نيز در خور توجّه و تعمّق است:

1 - هشدار از نشر و پخش ميكرب گناه و زشتكارى :

گناه و بيداد و زشتكارى در نگرش قرآنى بسان آتش كور و بى رحم و هستى سوزى است كه نخست هستى گناهكار و بيدادپيشه، و دنيا و آخرت و آبرو و كرامت او را به خاكستر رسوايى و سقوط تبديل ساخته و آن را به باد مى دهد و از پى آن هستى اطرافيان، دوستان، همراهان و همپالگى هاى او را؛

بسان ميكروب قتال، يك بيمارى واگير است كه هم گرفتار به آن را نابود مى سازد و هم هر كسى را كه بدون رعايت معيارها و موازين ايمنى به بيمار نزديك گردد و با او همنشين شود.

و آنگاه انتقال اين ميكروب مرگبار از نقطه اى به نقاط ديگر، و يا پخشِ با آب و تاب خبر ارتكاب به گناه و زشتى و بيداد و رساندن آن به گوش ديگران و نيز برملا ساختن گناهان نهان - كه قرآن از آن به «اشاعه فحشا» تعبير مى كند - بسان پخش كردن قطعه ها و پاره هاى آتش در كران تا كران يك خانه، يك كوچه، يك شهر، يك جامعه، و يك تمدّن و يك دنياست كه باعث به آتش كشيده شدن همه شهر و جامعه خواهد گرديد؛ چراكه با اين كار زشتى گناه، و نفرت جامعه از آن - كه عامل نيرومند و سد بزرگى در راه گسترش آن است - در هم شكسته مى شود و بتدريج آلوده شدن به زشتكارى و يا دست يازيدن به استبداد و زورگويى و خودكامگى ساده جلوه مى كند و حسّاسيّت جامعه در برابر آن از ميان مى رود.

بر اين باور است كه نبايد ميكروب مرگبار يك بيمارى واگير را از نقطه اى به نقطه ديگر برد.

و نيز نبايد گناه يا پاره اى از آتش را از جايى به جاى ديگر انتقال داد و همه جا را كانون آتش ساخت بلكه در درجه نخست بايد آن ميكروب مرگبار و آن آتش هستى سوز را با درايت و احساس مسؤوليّت در همانجا خاموش و نابود ساخت؛ و اگر ممكن نبود، با تدابير شايسته و بايسته دفاعى آنها را در همانجا مهار و كنترل كرد و از گسترش آنها جلوگيرى نمود؛ چراكه در غير اين صورت ناگهان از كنترل خارج شده و همه جا را ميدان تاخت و تاز خود ساخته و به آتش خواهد كشيد.

به نظر مى رسد در اين راستاست كه اسلام و قرآن همه ابزارهاى اين شيوه منحط آتش افروزى و مقدّمات آن، همچون:

سوءظنّ،

غيبت،

تهمت تراشى،

برچسب زدن به ديگران،

القاب زشت ساختن،

عيبجويى،

بدگويى،

تجسّس در امور شخصى ديگران،

تمسخر و ريشخند ديگران،

سخن چينى،

ارعاب و تهديد،

تحقير و آزار،

افشاگرى،

تكفير و تفسيق و. را تحريم مى كند، چراكه همه اينها به نوعى رو كردن و آشكار ساختن عيوب نهانى ديگران و جريحه دار ساختن حرمت جامعه و شكستن سدهاى مصونيّت آن است.

و نيز در همين راستاست كه اسلام دستور عيب پوشى مى دهد تا گناه جنبه عمومى و همگانى به خود نگيرد و زشتى آن از ميان نرود؛ چراكه گناه پنهانى و نهانى بسان آتش افروزى در نهان و در گوشه اى از جامعه و تمدن و خانه بزرگ ملّت است امّا گناه و بيداد آشكار بسان آتش افروزى در كران تا كران جامعه و پخش ميكروب قتال يك بيمارى واگير در مراكز بهداشتى و درمانى و خانه خانه مردم است كه سخت مرگبار و پرتلفات خواهد بود.

2 - در روايات رسيده :

1 - پيامبر گرامى در هشدار از زشتى اين كار فرمود:

من اذاع فاحشةً كان كمبتدئها(167)

گسترش دهنده و پخش كننده كار زشت، بسان كسى است كه بدان دست يازيده است.

2 - هشتمين امام نور حضرت رضا عليه السلام فرمود:

المذيع بالسيّئة مخذول و المستتر بالسيّئة مغفور له(168)

آن كسى كه گناه را پخش و خبر آن را گزارش كند گناهكار و مطرود است و آن كسى كه آن را نهان دارد و به درمان گناهكار بپردازد در خور آمرزش خداست.

3 - مردى به حضرت كاظم عليه السلام گفت: قربانت گردم، از برادرى مسلمان گناهى برايم گزارش كردند كه از او آن را انتظار نداشتم و بر من گران آمد، از اين رو از خودش جويا شدم و او آن را نفى كرد و اينك با وجود نفى او گروهى آن را گواهى مى كنند كه به چنين كارى دست يازيده است؛ وظيفه من در اين ميان چيست؟

حضرت فرمود: كذب سمعك وبصرك عن اخيك و ان شهد عندك خمسون قسامة و قال لك قول فصدّقه و كذبهم و لا تذيعن عليه شيئا تشينه به و تهدم به مروته فتكون من الّذين قال اللّه: انّ الّذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم.(169)

گوش و چشم خود را در برابر برادر دينى و يا نوعى ات گواهى مكن، گرچه پنجاه نفر سوگند ياد كنند كه او كارى ناروا انجام داده و خودش بگويد چنين نكرده ام گفتار او را بپذير و ديگران را رها كن!

هرگز كارى را كه مايه رسوايى اوست و كرامت او را خدشه دار مى كند در ميان مردم از او پخش مكن؛ چراكه در آن صورت از كسانى خواهى شد كه خدا مى فرمايد:

آن كسانى كه دوست مى دارند زشتيها در جامعه پخش شود عذاب دردناكى خواهند داشت.

سوره نور آيه هاى 25 - 21

21. يا اَيُّهَا الَّذَينَ ءامَنُوا لاَتَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَولاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكى مِنْكُمْ مِن أَحَدٍ أَبَدًا وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّى مَن يَشآءُ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.

22. وَ لاَيَأتَلِ اُولُو الْفَضْلِ منِْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا أُولِى الْقُربى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا اَلاَ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

23. إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِى الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.

24. يَومَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيْهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

25. يَومَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِيْنَهُمُ الْحَقَّ وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحقٌّ الْمُبِينُ.

ترجمه

21 - [هان ] اى كسانى كه ايمان آورده ايد: از پى گامهاى شيطان پيروى نكنيد و [بدانيد كه ] هر كس پاى بر جاى گامهاى شيطان گذارد [و از آن موجود پليد پيروى كند، گمراه و سرگشته خواهد شد چرا كه ] او [پيروانش را] به زشتى و [كارهاى ]ناپسند وامى دارد؛ و اگر فزونبخشى خدا و رحمت او بر شما نبود، هرگز هيچ كسى از شما [مردم ] پاك نمى شد؛ امّا [اين ] خداست كه هر كسى را بخواهد [و او را شايسته بداند ]پاك مى سازد و خدا [ست كه ] شنوا و داناست.

22 - و ثروتمندان و دارندگان امكانات گسترده [در جامعه ] شما نبايد سوگند ياد كنند كه از دادن [بخشى از دارايى و نعمتهاى خود] به نزديكان و بينوايان و هجرت كنندگان در راه خدا دريغ ورزند، و بايد [از لغزشهاى آنان ]بگذرند و چشم پوشند؛ مگر دوست نمى داريد كه خدا [لغزشهايتان را] بر شما بيامرزد! و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

23 - بيقين آن كسانى كه به زنان پاكدامنِ بى خبر [از گناه و لغزش و ]با ايمان نسبت بى عفّتى مى دهند، در اين جهان و جهان ديگر [از بخشايش خدا بدور و ]لعنت شده اند، و برايشان عذابى سهمگين خواهد بود.

24 - در آن روزى كه زبان، دست ها و پاهايشان بر ضد آنان به آنچه انجام مى دادند، گواهى مى دهند.

25 - آن روز خدا [ى دانا و توانا] جزاى به حق [و در خور كارهاى ]آنان را بى كم و كاست به آنان مى دهد و [آن روز] خواهند دانست كه خدا همان حقيقت آشكار [و ترديدناپذير] است.

شأن نزول

در شأن نزول و داستان فرود دومين آيه مورد بحث، سه روايت آورده اند:

1 - به باور پاره اى، اين آيه شريفه در هشدار به ابوبكر فرود آمد؛ چراكه او پس از جريان «افك» و آن تهمت رسوايى كه پاره اى ساختند و پرداختند، سوگند ياد كرد كه كمك مالى خويش به پسرخاله اش «مسطّح» را - كه از مسلمانان مهاجر و جهادگران در پيكار «بدر» بود، و اينك به اين گناه بزرگ دست يازيده بود - قطع كند. و خداى پرمهر با فرود اين آيه بر قلب پاك پيامبر، او را از اين كار بازداشت و همه را به گذشت و چشم پوشى از لغزش ها و گناهان فرمان داد. و «ابوبكر» نيز پس از فرود آيه گفت: اينك كه چنين است دگرباره كمك مالى خويش را به «مسطّح» از سر خواهم گرفت و هزينه زندگى او را خواهم داد و گناه بزرگ او را ناديده خواهم انگاشت چراكه دوست دارم خدا مرا مورد بخشايش قرار دهد و از گناهانم بگذرد.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر، بدان جهت فرود آمد كه ابوبكر سوگند ياد كرده بود كه هزينه زندگى كودك بى سرپرستى را كه مدّتى به عهده گرفته بود و مى داد قطع كند و خدا با فرود اين آيه بر پيامبرش او را از اين كار بازداشت.

3 - و از ديدگاه برخى پيام آيه شريفه جنبه عمومى دارد و قرآن بدين وسيله روشنگرى مى كند كه مردم مسلمان در اين گونه فراز و نشيب ها و رويدادهاى تلخ نبايد دستخوش احساسات نسنجيده شوند و از مرز حقّ و عدالت و ارزشهاى اخلاقى و انسانى بگذرند؛ و اين هشدار و سفارش هم بدان جهت فرود آمد كه گروهى از مردم با ايمان از ماجراى «افك» سخت ناراحت شدند و تصميم گرفتند كه به دست اندركاران آن تهمت رسوا، هيچ گونه كمك مالى ننمايند و از آنان براى هميشه ببرند. با اين بيان آيه شريفه در مورد گروهى از مسلمانان فرود آمد و نه در باره برخى.

تفسير -

هشدار از پيروى شيطان!

اينك قرآن شريف، روى سخن را به همه مردم با ايمان نموده و به آنان هشدار مى دهد كه از پيروى شيطان و گام نهادن بر جاى گامهاى گمراهگرانه آن موجود پليد و وسوسه گر بپرهيزند، و از سرنوشت تهمت بافان و دروغسازان كه خدا رسوايشان ساخت، درس عبرت گيرند؛ در اين مورد مى فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذَينَ ءامَنُوا لاَتَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ

هان اى كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آورده ايد! از گام سپردن در راه شيطان و پيروى از راه و رسم ننگبار و رسواى او - كه ناخشنودى و خشم خدا را در پى خواهد داشت - بپرهيزيد!

به باور پاره اى، منظور اين است كه: از وسوسه ها و دمدمه هاى او پيروى نكنيد.

وَمَنْ يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ

و بدانيد كه هر كس پاى بر جاى گامهاى او گذارد و از او پيروى كند گمراه خواهد شد؛ چراكه او پيروانش را به زشتى و زشت كردارى و كارهاى ناروا سوق مى دهد.

وَلَولاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكى مِنْكُمْ مِن أَحَدٍ أَبَدًا

و اگر بخشايش و مهر خدا بر شما نبود و برنامه اى برايتان نمى فرستاد كه در پرتو آن به پاكى و صفا برسيد، هرگز هيچ كس از شما به پاكى و صفا نمى رسيد و از وسوسه هاى شيطان نجات نمى يافت.

وَلكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّى مَنْ يَشآءُ

امّا خداى پرمهر و فرزانه هر كسى را بخواهد و او را شايسته بداند، به راه و كارى رهبرى مى كند كه پاك و پاكيزه گردد و به نعمت صفاى درون، اوج گيرد.

وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.

و خدا هماره بر اساس مصلحت عمل مى كند چراكه او شنوا و داناست.

از اين آيه شريفه اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه خدا براى بندگانش چيزهايى را مى خواهد و اراده مى فرمايد كه در جهت عكس وسوسه هاى شيطان و گمراهگريهاى اوست.

و نيز دريافت مى گردد كه هيچ كس جز در پرتو لطف خدا و مهر او نمى تواند به شايستگى و برازندگى دست يابد و درون را پالايش كند و خود را پاك و پاكيزه سازد، آرى! همه موفّقيّت ها و سرفرازيهايى كه نصيب خوبان مى گردد از لطف و مهر اوست.

هشدار از تندرويها

در دوّمين آيه مورد بحث، به همه ايمان آوردگان هشدار مى دهد كه از تندروى و افراطكارى دورى گزينند و بدانند كه كيفر گناهكاران نيز بايد عادلانه و بر اساس حساب باشد و نه بر اساس احساسات تند و سركش و مرزنشناس:

وَ لاَيَأْتَلِ اُولُو الْفَضْلِ منِْكُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ يُؤْتُوا اُولِى الْقُربى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ

آن كسانى كه داراى برترى اقتصادى و امكانات گسترده مالى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق به نزديكان و بينوايان و مهاجران در راه خدا دريغ ورزند.

يادآورى مى گردد كه «مسطّح» هم از خويشاوندان ابوبكر بود و هم از بينوايان جامعه و هم از كسانى بود كه در راه حقّ و عدالت از مكّه به سوى مدينه هجرت كرد.

به باور پاره اى، منظور آيه شريفه اين است كه ثروتمندان و دارندگان امكانات گسترده نبايد در كمك به خويشاوندان و بينوايان و هجرت كنندگان كوتاهى ورزند؛ چراكه واژه «يأتل» را پاره اى از ريشه «أَلِيَّه» برگرفته اند كه به مفهوم سوگند مى باشد، و پاره اى نيز آن را از ريشه «الو» به مفهوم كوتاهى كردن گرفته اند.

وَلْيَعْفُوا و بايد از لغزشهاى آنان بگذرند؛

و لْيَصْفَحُوا و از اشتباهات آنان چشم پوشند.

أَلاَ تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ

آيا دوست نمى داريد كه خدا به پاداش گذشت و عفو شما، لغزشهايتان را بيامرزد!

وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ.

و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.

در سوّمين آيه مورد بحث، دگرباره به موضوع پاسدارى از عفّت و پاكدامنىِ جامعه بازمى گردد و به كسانى كه به زنان پاكدامن و شايسته كردار تهمت بى عفّتى بزنند، سخت هشدار مى دهد و مى فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِى الدُّنْيَا وَالْأخِرَةِ

كسانى كه به زنان پاكدامن و بى خبر از كارهاى زشت، نسبتهاى ناروا مى دهند، در اين سرا و سراى آخرت از رحمت خدا بدور و مورد لعنت و نفرين او قرار مى گيرند.

به باور پاره اى، منظور اين است كه اين تهمت بافان در دنيا در خور تازيانه، و در آخرت سزاوار دوزخ و عذاب خدا هستند.

وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ.

و برايشان عذابى سهمگين خواهد بود.

برخى از گواهان روز رستاخيز

در چهارمين آيه مورد بحث، در اشاره به سرنوشت اين تهمت زنندگان در روز رستاخيز مى فرمايد:

يَومَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيْهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

اين عذاب در روزى گريبان آنان را خواهد گرفت كه زبانها و دستها و پاهاى آنان به گناه و نافرمانى آنها در زندگى گواهى مى دهند.

در مورد چگونگى گواهى اين اعضا و اندامها، ديدگاهها متفاوت است:

1 - به باور پاره اى، منظور اين است كه خداى توانا به آنان قدرت سخن گفتن ارزانى مى دارد و آنها نيز حقايق را آشكارا بيان مى كنند.

2 - امّا به باور پاره اى، آفريدگار هستى آهنگ و سخنى را - كه از سوى خود اوست - در آنها مى آفريند؛ با اين بيان نسبت سخن گفتن به آنها يك نسبت مجازى است.

3 - از ديدگاه برخى، آنها به خواست خدا و قدرت او علائم و نشانهايى از خود ارائه مى دهند كه گوياتر از سخن گفتن است.

گفتنى است كه گواهى زبانها بدين صورت است كه گناهكاران وقتى مى بينند، شرايط دادگاه رستاخيز به گونه اى است كه انكار حقايق هيچ فايده اى ندارد، بناگزير زبان به اعتراف مى گشايند و حقايق را بيان مى كنند.

و اگر در برخى از آيات مى خوانيم كه:

اليوم نختم على افواههم و تكلّمنا ايديهم.(170)

ما امروز بر دهانهاى گناهكاران مهر مى گذاريم و دستهايشان با ما سخن مى گويند.؛

اين آيه و اين بيان با آنچه آمد ناسازگار نيست؛ و ممكن است منظور اين باشد كه ما در حال گواهى دستها و پاهاى آنان، بر دهانشان مهر مى نهيم.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

يَومَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِيْنَهُمُ الْحَقَ

در آن روز خدا پاداش و كيفر بحقّ و واقعى آنان را بى كم و كاست به آنان خواهد داد.

به باور گروهى از مفسّران، واژه «دين» در آيه شريفه به مفهوم جزا و يا پاداش و كيفر آمده است در اين صورت تفسير آيه آن است كه ترسيم شد.

امّا به باور برخى، ممكن است منظور اين باشد كه: در آن روز خدا جزاى دينى واقعى و درست آنان را خواهد داد كه در اين صورت مضاف حذف گرديده و مضاف اليه به جاى آن نشسته است.

وَيَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ.

و در آن روز همگان به روشنى درخواهند يافت كه خدا حقّ است و زبان به حقّانيت او خواهند گشود و به يكتايى و بى همتايى او اعتراف خواهند نمود.

واژه «مبين» به مفهوم روشنگر، و كسى است كه با بيان حقايق امور، واقعيّت ها را روشن و آشكار مى سازد.

سوره نور آيه هاى 29 - 26

26. الْخَبِيثَاتُ لِلْخبَيِثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ وَالْطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ أُولئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ.

27. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا لاَتَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حتّى تَسْتَأنِسُوا وَتُسَلِّمُوا عَلى أَهْلِهَا ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.

28. فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلاَ تَدْخُلُوهَا حتّى يُؤْذَنَ لَكُمْ وَ إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيْمٌ.

29. لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ.

ترجمه

26 - زنان پليد از آن مردان پليدند، و مردان پليد [و ناپاك ] از آن زنان پليد مى باشند؛ و [در برابر] زنان پاك [و پاكيزه ] براى مردان پاك [و پاكيزه ]هستند و مردان پاك [و درستكار] براى زنان [پاك و شايسته كردار]. اينان از آنچه در مورد آنان [برخى از بدانديشان به ناروا مى بافند و] مى گويند بركنارند؛ [و به همين دليل هم ] براى آنان آمرزش و روزى ارزشمندى خواهد بود.

27 - [هان ] اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به سراهايى كه سراهاى خودتان نيست در نياييد تا [از صاحبان و ساكنان آنها] اجازه بگيريد و بر ساكنان آن سلام گوييد؛ اين [شيوه پسنديده ] براى شما بهتر است؛ باشد كه به خود آييد و [اندرز گيريد].

28 - و اگر كسى را در آن [خانه ها] نيافتيد، بر آنها وارد نگرديد تا به شما اجازه داده شود؛ و اگر [از سوى ساكنان آنها] به شما گفته شد: اينك بازگرديد، [بى درنگ ]برگرديد؛ چراكه آن [كار] براى شما زيبنده تر است و خدا به آنچه شما انجام مى دهيد داناست.

29 - بر شما گناهى نيست كه به سراهاى غير مسكونى - كه در آنجا كالايى داريد - وارد گرديد، و خدا آنچه را آشكار مى سازيد و نهان مى داريد [همه را ]مى داند.

نگرشى بر واژه ها

لا «استيناس»: اين واژه از ريشه «انس» به مفهوم كسب آگاهى و آشنايى و اجازه خواهى توأم با مهر و آشنايى است.

«متاع»: كالا.

«خبيث»: پليد و ناپاك، كه در آيه شريفه منظور، ناپاكى و پليدى در قلمرو انديشه، عقيده، گفتار و عملكرد است.

«طيّب»: پاك و پاكيزه؛ كه منظور، پاكى در رفتار و گفتار يا پاكى معنوى و اخلاقى است.

تفسير -

كبوتر با كبوتر

در آيات پيش، قرآن شريف، تهمت تراشى و نارواگويى در مورد زنان و مردان پاكدامن را در چندين آيه و در قالبهاى گوناگون، گناهى زشت و نابخشودنى خواند و براى آن كيفر دردناك دنيوى و اخروى مقرّر فرمود؛ اينك در بيان يكى از سنّتهاى طبيعى و تشريعى مى فرمايد:

الْخَبِيثَاتُ لِلْخبَيِثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ

زنان پليد و ناپاك براى مردان پليدند و مردان پليد و زشتكار نيز براى زنان پليد.

در تفسير اين فراز، ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه سخنان زشت و پليد از آن مردان پليد است و آنان نيز براى سخنان زشت و ناروا؛ و گفتار شايسته و زيبا و نيكو براى مردان نيكوكردار و درستكار است و مردان نيك انديش و شايسته كردار براى سخنان نيك و شايسته، و اين همان است كه انسان وقتى از مرد بزرگ و درست انديشى سخنان شايسته مى شنود بر او دعا مى كند و مى گويد خدايش او را بيامرزد كه اين گفتار، با سبك و راه و رسم و خلق و خوى او هماهنگ است.

2 - امّا به باور گروهى ديگر، منظور اين است كه گناهان زشت از آن مردان پليد، و مردان پليد براى گناهان زشت و ناشايسته اند؛ و كارهاى شايسته و خداپسندانه از آن مردان نيكوكردار، و مردان نيكوكردار و روشنفكر و آگاه نيز براى انجام كارهاى شايسته و خداپسندانه اند.

3 - از ديدگاه پاره اى، منظور اين است كه زنان پليد براى مردان پليدند و مردان پليد براى زنان پليد و در برابر آنها زنان پاك و پاكدامن از آن مردان پاك و امانتدارند و مردان پاك براى زنان پاك و پاكيزه.

ديدگاه سوم از دو امام راستين حضرت باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است؛ و اين دو بزرگوار برآنند كه آيه مورد بحث بسان اين آيه است كه مى فرمايد:

الزّانى لا ينكح الاّ زانية او مشركة و الزانية لا ينكحها الاّ زان او مشرك.(171)

مرد زشتكار جز زن زشت كردار و يا شرك گرا را به همسرى نمى گيرد و زن زشتكار و بى عفّت را نيز جز مرد زشتكار و شرك گرا به همسرى نمى گيرد.

آرى! آيه مورد بحث، نظير آيه اى است كه ترسيم گرديد و اين آيه هنگامى فرود آمد كه گروهى بر آن شدند كه با زنان آلوده دامان پيمان زندگى مشترك ببندند و خدا با فروفرستادن آيه مورد بحث، آنان را از اين كار هشدار داد و اين را كارى ناپسند شمرد.

وَالْطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ

و در برابر آنها، زنان پاك و پاكدامن نيز از آن مردان پاك، و مردان پاك و درستكار براى زنان پاكدامن هستند.

اُولئِكَ مُبَرَّءُونَ مِمَّا يَقُولُونَ

اين زنان و مردان پاك و پاكدامن از نسبتهاى ناروايى كه پليدان به آنها مى دهند بركنارند.

به باور «فرّاء»، اين فراز اشاره به جريان «افك» دارد و بدين وسيله «عايشه» و «صفوان» را از تهمت رسواى دروغسازان، پاك و بركنار اعلان مى كند.

لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ.

اينان از سوى پروردگارشان آمرزش و رزق و روزى ارزشمندى خواهند داشت و در بهشت پرطراوت و زيبا از آن بهره ور خواهند شد.

در دوّمين آيه مورد بحث، روى سخن را به مردم با ايمان مى كند و مى فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ ءامَنُوا لاَتَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حتّى تَسْتَأنِسُوا

هان اى مردم با ايمان! به سراها و خانه هايى كه از آن خودتان نيست وارد نگرديد تا اجازه بگيريد و مباد كه بدون اجازه وارد گرديد!

به باور پاره اى، منظور اين است كه: به خانه هايى كه از خودتان نيست وارد مگرديد تا آشنايى دهيد و خويشتن را معرّفى كنيد.

«ابو ايّوب» آورده است كه: از پيامبر گرامى پرسيدم: اى پيامبر خدا منظور و مفهوم آيه شريفه چيست؟ فرمود: منظور اين است كه انسان به هنگام ورود به خانه ديگرى بايد با گفتن: الحمدللّه، سبحان اللّه، اللّه اكبر، و يا اللّه و ديگر علائم و نشانه ها اجازه بگيرد و ساكنان خانه را از ورود خويش آگاه سازد و بدون آگاهى دادن به آنان سرزده وارد نشود؛

قال يتكلّم الرجل بالتسبيحة و التّحميدة و التكبيرة.

«سهل بن سعد» در اين مورد آورده است كه مردى براى انجام كارى به خانه پيامبر رفت و پيش از ورود، به يكى از اتاقهايى كه پيامبر در آنجا به اصلاح سرِ خويش مشغول بود نگاه كرد، پيامبر فرمود: اگر مى دانستم از بيرون به درون اتاق نگاه مى كنى همان ابزار اصلاح را كه در دست داشتم به چشمت فرو مى بردم؛ چراكه نبايد بدون اجازه به خانه ديگرى نگريست و بدون اجازه وارد شد؛

لو اعلم انّك تنظر لطعنت به فى عينيك انّما الاستيذان من النّظر.(172)

در روايت است كه مردى به پيامبر گرامى گفت: اى پيامبر خدا! آيا براى ورود به اتاق مادرم نيز بايد از او اجازه بگيرم؟

آن حضرت پاسخ داد: آرى! آرى!!

گفت: او جز من خدمتگزارى ندارد؛ آيا باز هم اجازه لازم است؟!

فرمود: آيا مى خواهى او را برهنه بنگرى؟؛ أتحب ان تراها عريانة؟

گفت: هرگز؛ قال الرّجل:لا،

فرمود: فاستأذن عليها؛

پس به هنگام وارد شدن بر اتاق او اجازه بگير وَتُسَلِّمُوا عَلى اَهْلِهَا(173)

و بر ساكنان آن خانه اى كه مى خواهيد وارد آن شويد سلام بگوييد.

به باور پاره اى، منظور اين است كه: تا هنگامى كه بر آنان سلام نداده و اجازه نگرفته ايد، وارد خانه نشويد.

و پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه: تا به وسيله سلام و اظهار آشنايى اجازه نگرفته ايد وارد نشويد.

در يك روايت آمده است كه مردى به هنگام ورود به خانه پيامبر، با سرفه نمودن اجازه مى خواست و آمدن خويش را اعلان مى كرد كه پيامبر به يكى از حاضران فرمود: برخيز و به اين بنده خدا بياموز كه با گفتن «السّلام عليكم» اجازه ورود گيرد؛ و آن بنده خدا نيز شنيد و خودش آن گونه اجازه گرفت.

ذلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ

آرى! وارد شدن به خانه ديگران پس از دريافت اجازه برايتان بهتر است.

لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ.

باشد كه بدين وسيله به خود آييد و با گوش جان سپردن به فرمانها و هشدارهاى خدا و اندرزهاى او، از آنها پيروى كنيد.

در ادامه سخن، در همين مورد مى افزايد:

فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فِيهَا أَحَدًا فَلاَ تَدْخُلُوهَا حتّى يُؤْذَنَ لَكُمْ

اگر كسى را در خانه نيافتيد تا به شما اجازه دهد، وارد آنجا نشويد تا ساكنان آن بيايند و به شما اجازه ورود بدهند؛ چراكه ممكن است چيزى در خانه باشد كه صاحب آن نمى خواهد شما از آن آگاه گرديد.

با اين بيان به هيچ عنوان و بهانه اى نمى توان بدون اجازه صاحب خانه اى وارد خانه اش شد، خواه خودش در خانه باشد و يا نباشد؛ و نيز نمى توان به خانه ديگرى نگاه كرد تا دريافت كسى در آنجا هست و جواب نمى دهد و يا كسى نيست، مگر اينكه صاحب خانه درها و پنجره ها را باز گذاشته باشد؛ و اين گشوده بودن نشانگر آن است كه اجازه نگاه كردن داده است.

وَإِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكى لَكُمْ

و اگر به شما اجازه ورود ندادند، برگرديد و اصرار و لجاجت بخرج ندهيد كه اين بازگشت، هم براى دنياى شما زيبنده تر است و هم براى دين و شخصيّت و كرامت شما.

يادآورى مى گردد كه در اجازه ندادن لازم نيست به صراحت انسان را بازگردانند و اجازه ندهند، بلكه با كنايه و اشاره نيز بسنده است و به مجرد ديدن نشانه و علامت ناخشنودى فرد از ورود به خانه اش، بايد بازگشت.

وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيْمٌ.

و خدا به كردار شما داناست و چيزى بر ذات پاك او پوشيده نمى ماند.

و مى فرمايد: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ مَسْكُونَةٍ فِيهَا مَتَاعٌ لَّكُمْ

بر شما مردم با ايمان گناهى نيست كه بر خانه هاى غيرمسكونى كه در آنجا كالاهايى داريد و مى خواهيد به آنها سر بزنيد، وارد شويد.

در مورد اين سراها ديدگاهها متفاوت است:

1 - از ششمين امام نور، حضرت صادق عليه السلام آورده اند كه منظور از اين سراها، سراهاى عمومى نظير: حمامها، كاروانسراها و آسياهاست.

2 - امّا به باور پاره اى، منظورْ خرابه ها و ويرانه هايى است كه فرد، گاهى براى ضرورت ناگزير مى شود به آنجا وارد گردد.

3 - از ديدگاه برخى، منظور مغازه هاى بزرگ، تجارتخانه ها و انبارهاى عمومى است كه كالاهاى مردم در آنجا انبار شده است.

«شعبى» در اين مورد مى گويد: هنگامى كه مغازه داران و صاحبان تجارتخانه ها و كمپانيها درهاى آنها را گشودند و كالاهاى خود را در برابر ديد مردم قرار دادند، همين كار نشانگر اين است كه اجازه ورود داده اند.

4 - و از ديدگاه برخى ديگر، منظورْ مسافرخانه ها و هتلهايى است كه در راهها براى مردم ساخته اند.

به باور ما، آيه شريفه داراى مفهومى گسترده است و بهتر آن است كه همه اين موارد را شامل گردد.

وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ.

و خدا به آنچه آن را آشكار مى سازيد و پوشيده مى داريد، آگاه است و همه را مى داند.

نظم و پيوند آيات

قرآن در آيات پيش، در هشدار از بى عفّتى و تهمت تراشى و دروغسازى سخن گفت؛ اينك در اين آيات روشنگرى مى كند كه بدون اجازه ديگران وارد خانه آنان نشويد تا از انواع اتّهامات از آن جمله تهمت بى عفّتى در امان و بركنار باشيد.

پرتوى از آيات

اينك بايد به اين نكات ارزشمند انديشيد:

1 - حقّ امنيّت

از حقوق اساسى انسان حّق امنيّت است:

حّق امنيّت جسم و جان؛

امنيّت حيثيّت و كرامت بشرى؛

امنيّت انديشه و عقيده درست؛

امنيّت اجتماعى، سياسى، قضايى، فرهنگى، شغلى، اقتصادى، و امنيّت منزل و مسكن و قلمرو زندگى؛

و سرانجام، امنيّت در ديگر شؤون و جلوه هاى حيات در قلمرو حقّ و عدالت.

2 - طبيعى ترين و ابتدايى ترين حق بشرى :

نعمت ارزشمند امنيّت، ابتدايى ترين و طبيعى ترين حقّ هر فرد، خانواده، جامعه و تمدّن بشرى است و ضرورت آن بدون آموزگار و دانشگاه و كتاب و پيامبر نيز براى همه قابل درك و فهم است.

بر اين اساس است كه هر فرد و جامعه اى همان گونه كه امنيّت را محبوب و مطلوب خويش مى نگرد، اگر از خوى انحصارطلبى و تجاوزكارى و ددمنشى بدور باشد و انسانى و اسلامى بينديشد، به همان ميزان بايد آن را براى ديگران نيز به رسميّت شناسد.

به همين دليل، به باور متفكّران، آن نظام و جامعه و تمدّنى در خور احترام است كه امنيّت و حقوق بشرى ديگران را محترم شمارد و ضمن تأمين و تضمين آن، عوامل ناامنى و نگرانى را از ميان بردارد و مهار كند.

3 - امنيّت خانه و محلّ زندگى :

انسان همان گونه كه داراى دو بُعد فردى و اجتماعى است، در واقع داراى دو گونه زندگى فردى و گروهى نيز هست كه هر كدام براى خود آداب و مقرّرات ويژه خود را دارد.

در زندگى گروهى، انسان ناگزير است كه از نظر خوراك و پوشاك، طرز نشست و برخاست و گفتار و عملكرد، آدابى دست و پاگير و مشكل را به جان خرد كه ادامه اين شرايط در همه شبانه روز طاقت فرسا و شكننده است به همين جهت در پى آن است كه در كنار خانواده و درون خانه اش در استراحت و آرامش و امنيّت كامل باشد و هيچ كس اجازه نيابد كه سرزده و خودسرانه بر محيط زندگى او وارد شود چرا در غير اين صورت، خانه نيز بسان كوچه و بيابان خواهد شد و قداست و حرمت نخواهد داشت.

بر اين اساس است كه قرآن در اين آياتى كه گذشت اين حقّ انسان را تضمين مى كند و مى فرمايد: هان اى توحيدگرايان! اگر براستى ايمان داريد در هر موقعيّت و اقتدار و شرايطى هستيد بدون اجازه كسى وارد خانه اش نشويد و خودسرانه حرم امنيّت او را به بازيچه نگيريد و با خودسرى و خودكامگى و بهانه هاى گوناگون و سلطه جويانه اين حقّ بشرى مردم را پايمال نسازيد؛ يا أيها الّذين آمنوا لاتدخلوا بيوتاً غيربيوتكم حتّى تستأنسوا.(174)

و هشدار مى دهد كه:

نيكوكارى و پرواى خدا آن نيست كه از پشت خانه ها و ديوار مردم وارد خانه ها شويد، بلكه تقوا و ايمان آن است كه امنيّتِ خانه و مسكن و محيط زندگى مردم را احترام گذاريد و با اجازه آنان از در خانه و مسكن آنان وارد شويد.

.و ليس البرّ بأن تأتوا البيوت من ظهورها ولكن البرّ من اتّقى وأتوا البيوت من ابوابها.(175)