تفسير مجمع البيان جلد ۱۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۳ -


/ سوره شعراء / آيه هاى 212 - 192

192 . وَاِنَّهُ لَتَنْزِيْلُ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

193 . نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِيْنَ.

194 . عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِيْنَ.

195 . بِلِسَانٍ عَرَبِىٍّ مُبِينٍ.

196 . وَاِنَّهُ لَفِى زُبُرِ الْأَوَّلِيْنَ.

197 . اَوَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً اَنْ يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِى اِسْرَائِيْلَ.

198 . وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِيْنَ.

199 . فَقَرَاَهُ عَلَيْهِمْ مَا كانُوا بِهِ مُؤْمِنِيْنَ.

200 . كَذلِكَ سَلَكْنَاهُ فِى قُلُوبِ الْمُجْرِمِيْنَ.

201 . لايُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرُوا الْعَذَابَ الْأَلِيْمِ.

202 . فَيَاتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لايَشْعُرُونَ.

203 . فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ.

204 . اَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ.

205 . اَفَرَاَيْتَ اِن مَتَّعْنَاهُمْ سِنِيْنَ.

206 . ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كانُوا يُوعَدُونَ.

207 . مَا اَغْنى عَنْهُمْ مَا كانُوا يُمَتَّعُونَ.

208 . وَمَا اَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ اِلاَّ لَهَا مُنْذِرُونَ.

209 . ذِكْرى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ.

210 . وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ.

211 . وَمَا يَنْبَغِى لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيْعُونَ.

212 . اِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ.

ترجمه

192 - و به يقين اين [قرآن پرشكوه ] فرو فرستاده پروردگار جهانيان است.

193 - كه آن را فرشته وحى [از جانب خدا] فرود آورده است.

194 - بر قلب تو [اى محمد صلى الله عليه وآله!] تا از هشدار دهندگان باشى؛

195 - و [آن را] به زبان عربى روشن [هديه آورده است ].

196 - و بى گمان [نويد و وصف ] آن در [كتاب ها و] نوشته هاى [آسمانى ] پيشينيان آمده است.

197 - [آيا شرك گرايان نينديشيده اند ] و آيا اين براى آنان، خود نشانه اى [روشن از حقانيت قرآن ] نيست كه دانشمندان بنى اسرائيل [ويژگى هاى ] آن را مى دانند؟!

198 - و اگر آن [قرآن ] را بر برخى از غير عرب زبانان فرو مى فرستاديم،

199 - آن گاه او آن را بر آنان مى خواند، [بازهم ] به آن ايمان نمى آوردند؟

200 - [آرى،] همان گونه كه [قرآن را فرو فرستاديم،] آن را در دل هاى گناهكاران راه مى دهيم.

201 - [با اين وصف آن حق ستيزان ] به آن [كتاب پرشكوه ] ايمان نمى آورند تا عذاب دردناك [و دردانگيز] را ببينند.

202 - [عذابى ] كه ناگهان - در حالى كه [از آن ] بى خبرند به آنان در رسد.

203 - آن گاه [از روى افسوس و حسرت ] بگويند: آيا به ما مهلت داده مى شود [كه ايمان بياوريم ]؟

204 - اينك آيا آنان خواهان شتاب در [رسيدن ] عذاب ما هستند؟

205 - پس به ما خبر ده كه اگر سال ها آنان را [از نعمت ها] بهره ور سازيم؛

206 - آن گاه آنچه [از عذاب ] به آنان وعده داده مى شد به سراغشان بيايد...

207 - آنچه از آن بهره ور شده بودند، به چه كارشان مى آيد؟

208 - و ما هيچ شهرى را نابود نساخيتم جز آنكه براى [مردم ] آن بيم دهندگانى بود.

209 - [تا آنان را] يادآورى [نمايند]، و ما [هرگز] بيدادگر نبوده ايم.

210 - و اين [قرآن پر معنويت ] را [آن گونه كه شرك گرايان و ظالمان تهمت مى زنند] شيطان ها فرود نياورده اند،

211 - و آنان را هرگز نسزد و نخواهند توانست [كه وحى فرو فرستند]،

212 - چرا كه آنها از شنيدن [پيام هاى آسمانى ] بر كنار شده اند.

نگرشى بر واژه ها

«زبر»: اين واژه جمع «زبور»، به مفهوم نوشته و كتاب مى باشد و در اصل از ريشه «زبر» بسان «ابر» به معناى نوشتن است.

«اعجم»: اين واژه به دو معنا آمده است: نخست به مفهوم نژاد غير عرب آمده، و ديگر به معناى كسى است كه زبان و گفتارش در زبان عربى رسا و گويا نيست.

«بغتة»: يكباره و ناگهانى.

تفسير - پرتوى از شكوه و عظمت قرآن و پيامبر

پس از ترسيم پرتوى از سرگذشت شمارى از پيامبران خدا، اينك به ترسيم پرتوى از ويژگى ها و شكوه قرآن و پيامبر گرامى، و واكنش زشت و ظالمانه شرك و بيداد در برابر اين دعوت آسمانى مى پردازد. و در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَاِنَّهُ لَتَنْزِيْلُ رَبِّ الْعَالَمِيْنَ.

و اين قرآن پرشكوه و پر معنويت بى هيچ ترديدى فرو فرستاده پروردگار جهانيان است.

فرشته وحى، كه امين خداست و در وحى و پيام او، هيچ تغيير و تبديل و كم و كاست و تحريف پديد نمى آورد، آن را از سوى آفريدگار هستى فرود آورده است.

نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَْمِيْنَ.

اين امانتدار خدا و آورنده پيام او، اين قرآن شكوهبار را از سوى پروردگارت بر قلب مصفايى تو فرود آورده است تا از هشدار دهندگان باشى.

عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِيْنَ.

چرا امين وحى؟

در اين مورد كه چرا قرآن فرشته وحى را «روح الامين» مى نامد، سه نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى بدان جهت به اين نام ناميده شده است كه، وسيله زنده ساختن و طراوت بخشيدن به دين و آيين خداست.

2 - امّا به باور پاره اى، وسيله احياء روج و جان و روان بندگان اوست، چرا كه با هر فرود بر پيامبر و آوردن هر آيه و برنامه اى از سوى خدا، دين و يا جان انسان ها را حيات و طراوت تازه اى مى بخشد.

3 - و برخى بر آنند كه چون خود او موجودى روحانى است به اين نام نامگذارى شده است.

چرا بر قلب پيامبر؟

در مورد اين تعبير نيز كه قرآن را بر قلب تو فرود آورد، دو نظر رسيده است:

1 - به باور گروهى اين تعبير مجازى است، چرا كه خدا پيام خود را به گونه اى كه براى ما ناشناخته است، به گوش جان فرشته وحى مى رساند و او نيز نزد پيامبر خدا آمده و آن را بر آن حضرت مى خواند تا به خاطر سپارد و در جان خويش حفظ كند و آن را به مردم تلاوت نمايد، و اين معناى آيه است كه گويى آيات روشنگر قرآن بر دل پيامبر فرود مى آيد.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: خدا قرآن را به تو القاء مى كند تا در روح بزرگت نقش بندد و دل و جانت جايگاه و فرودگاه آن باشد، و آن گاه بر بندگانش تلاوت كنى و از هشدار دهندگان باشى.

و روشنگرى مى كند كه:

بِلِسَانٍ عَرَبِىٍّ مُبِينٍ.

بدان جهت كه پيامبر خاستگاهش جهان عرب بود، اين آيات به زبان عربى رسا و روشن فرود آمده است تا برنامه زندگى انسان ها و نياز آن جامعه را به روشنى برايشان بيان كند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: قرآن به زبان «قريش» فرود آمده است تا آنان پيام پيامبر را به روشنى در يابند و نگويند ما از آن چيزى نفهميديم.

امّا به باور پاره اى ديگر، به زبان تيره «جرهم» فرود آمده است.

و بدان دليل قرآن شريف به زبان عرب و واژه و فرهنگ آن فرود آمد كه در مرحله نخست مخاطب آن عرب زبان بوده و آن گاه ديگر جامعه ها و تمدنّ ها.

و ديگر بدان دليل كه بر آن بود كه براى آسمانى بودن و حقانيت خويش هماورد بطلبد و از كسانى كه در آسمانى بود آن ترديد رواداشته اند، بخواهد كه كتابى بسان قرآن، در زيبايى و دل انگيزى واژه هاى قرآن و مفاهيم و برنامه هاى جانبخش آن بياورند.

يادآورى مى گردد كه آيه شريفه به زبان «عرب» شرافت بخشيده است، چرا كه آن را روشن و روشنگر وصف مى كند. و گويى به همين دليل هم، خدا زبان بهشتيان را همين زبان قرار داده است.

و باز در شكوه اين كتاب آسمانى مى فرمايد:

وَاِنَّهُ لَفِى زُبُرِ الْأَوَّلِيْنَ.

و وصف اين كتاب و نويد آمدنش در نوشته ها و كتاب هاى آسمانى پيشين نيز آمده است.

منظور اين نيست كه كتابى بسان قرآن بر پيامبرى جز محمد صلى الله عليه وآله فرود آمده، بلكه منظور اين است كه نويد و بشارت آمدن قرآن و پيامبر و نيز وصف و ويژگى هاى اين كتاب بر پيامبر پيشين فرود آمده است.

به بيان پاره اى از مفسّران منظور اين است كه برخى مفاهيم بلند و جانبخش قرآن، همچون:

دعوت به توحيدگرايى و يكتاپرستى،

فراخوان به سوى عدل و داد،

تشويق به سوى دانش و بينش و انديشورى و خردورزى،

ترغيب به سوى ايمان و انجام كارهاى شايسته،

ترسيم سرگذشت عبرت انگيز پاره اى از جامعه ها و تمدّن ها،

اصل معاد و جهان پس از مرگ، و مفاهيمى از اين دست، كه در قرآن كريم موج مى زند و زندگى مى بخشد، پرتوى از اين ها بر ديگر پيامبران پيشين نيز فرود آمده است.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

اَوَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً اَنْ يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِى اِسْرَائِيْلَ.

آيا همين دليل روشن و نشانه روشنگر،براى حقانيت قرآن براى آنان بسنده نيست كه دانشمندان بنى اسرائيل، وصف پيامبر و ويژگى هاى قرآن را مى دانند؛ و گروهى از آنان به پيامبر گرامى ايمان آورده و قرآن را كتاب آسمانى شمرده، و خبر مى دهند كه وصف پيامبر و نام او و ويژگى هاى قرآن را در كتاب هاى پيشين ديده و خوانده اند؟

آرى، همين آگاهى دانشمندان يهود و نصارا بر نام و نشان و وصف و ويژگى هاى قرآن و آخرين پيامبر و نويد آنها بر آمدن حضرت محمد صلى الله عليه وآله بود كه پس از بعثت پيامبر اسلام باعث شد تا برخى از يهود و نصارا و دو تيره بزرگ «اوس» و «خزرج» به او ايمان آورند و جان را در راه پيشرفت آرمان هاى پيامبر در طبق اخلاص گذارند.

«ابن عباس» مى گويد: منظور از دانشمندان بنى اسرائيل در آيه شريفه، عبد اللّه بن سلام و همفكران او مى باشند كه با آگاهى و اخلاص ايمان آوردند.

و «عطيّه» مى گويد: اين گروه سرشناس پنج نفر بودند، كه عبارتند از: عبد اللّه بن سلام،ابن يامين، ثعلبه، اسد، و اسيد،كه ايمان اين گروه دانشور و حقگرا موجى جديد پديد آورد.

در هفتمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِيْنَ.

و اگر ما اين قرآن را بر برخى از غير عرب فرود مى فرستاديم...

و آن گاه او اين كتاب پرشكوه و آيات انسانسازش را بر جهان عرب مى خواند، امّا هرگز اينان به او ايمان نمى آورند.

فَقَرَاَهُ عَلَيْهِمْ مَا كانُوا بِهِ مُؤْمِنِيْنَ.

آرى، اگر چنين بود كه شما ستمكاران و بهانه جويان مى پنداريد، بازهم از او پيروى نمى كردند، امّا ما قرآن را به زبان و لغت عرب و بر زبان گوياترين و فصيح ترين آنان - كه از پرشرافت ترين دودمان ها و تيره ها بود - فرو فرستاديم تا انديشمندان و آگاهان در آن بينديشند و آن را گواهى و پيروى كنند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اگر اين كتاب را، كه زيباترين و رساترين قالب، و بلندترين و دل انگيزترين مفاهيم را دارد، آن را به همين صورت بر يكى از موجودات فاقد خرد و دانش نيز - كه سخت شگفت انگيز مى نمود - فرو مى فرستاديم،باز هم بهانه جويان، بهانه ها مى ساختند و دروغ ها مى بافتند و به آن ايمان نمى آوردند!

از «ابن مسعود» از تفسير آيه شريفه پرسيدند، كه او با اشاره به شترش، گفت:

اين نمونه اى از «اعجمين» است.

آن گاه مى فرمايد:

كَذلِكَ سَلَكْنَاهُ فِى قُلُوبِ الْمُجْرِمِيْنَ.

همان طورى كه قرآن را به زبان عربى بر تو فرو فرستاديم، همان گونه آيات و مفاهيم آن را در دل هاى كفر گرايان و حق ستيزان وارد مى سازيم، چرا كه ما آن را بر قلب مصفاى تو فرو فرستاديم و به تو دستور داديم تا به هر صورت ممكن آن را با بيانى زيبا و زبانى دل انگيز و اخلاق و آهنگ و شيوه اى دل نشين و پر جاذبه به گوش آنان برسانى و تو نيز رسالت خود را آن گونه كه شايسته است انجام خواهى داد...

سپس مى افزايد:

لايُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرُوا الْعَذَابَ الْأَلِيْمِ.

با اين وصف اين حق ستيزان تا عذاب دردناك و درد انگيز را به چشم نبينند، به آن كتاب پرشكوه ايمان نمى آورند و همچنان لجاجت و تعصب مى ورزند.

بدين سان آفريدگار دانا و آگاه خبر مى دهد كه كفرگرايان ايمان نمى آورند تا مرگ گريبان شان را بگيرد.

آرى، اين تيره بختانِ حق ستيز ايمان نخواهند آورد تا عذاب خدا را كه خود با شتاب آن را مى خواستند و شتاب در آمدن آن را مى طلبيدند،به طور ناگهانى و به گونه اى كه غافلگير شان سازد و توجّه نيابند، بر آنان فرود آيد و يكباره گريبانشان را بگيرد.

فَيَاتِيَهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لايَشْعُرُونَ.

در ادامه سخن مى فرمايد:

فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ.

و آن گاه كه گرفتار عذاب شدند، به خود آمده و مى گويند: آيا به ما فرصت و مهلت داده مى شود تا به حق و پيام حق ايمان آوريم و اين كتاب آسمانى را گواهى كنيم؟

«مقاتل» مى گويد: هنگامى كه پيامبر در برابر حق ستيزى و شرارت بسيارشان، به آنان هشدار داد كه عذاب خدا گريبانشان را خواهد گرفت، آنان به منظور تكذيب هشدار پيامبر، شتاب در آمدن آن را خواستند، به همين جهت خداى دانا و آگاه در نكوهش آنان مى فرمايد:

اَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ.

آيا اينك آنان خواهان شتاب در فرا رسيدن عذاب ما هستند؟

و مى افزايد:

اَفَرَاَيْتَ اِن مَتَّعْنَاهُمْ سِنِيْنَ،

پس به ما خبر ده كه اگر مدت ها و سال ها آنان را از نعمت هاى گوناگون خويش بهره ور سازيم؟

و آن گاه آنچه از عذاب به آنان هشدار داده مى شد به سراغشان بيايد...

ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كانُوا يُوعَدُونَ،

آنچه از آن بهره ور شده اند و از آن نعمت ها برخوردار گرديده اند، به چه كارشان مى آيد؟ و از آنها چه سودى مى برند؟ آيا جز اين است كه با ادامه چنين زندگى ظالمانه و بيهوده اى بار گناه خويشتن را سنگين مى كنند؟

مَا اَغْنى عَنْهُمْ مَا كانُوا يُمَتَّعُونَ.

سنّت ارسال رسل

پس از بحث هاى گذشته، انيك به يكى از سنّت هاى خدا كه فرستادن پيامبران و فرود كتاب هاى آسمانى بر آنان به منظور راهنمايى جامعه ها و هشدار به تمدّن هاست، پرداخته و مى فرمايد:

وَمَا اَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ اِلاَّ لَهَا مُنْذِرُونَ.

و ما هيچ شهر و ديارى را با فرو فرستادن عذاب بر آن درهم نكوبيديم و نابود نساختيم، مگر اين كه پيامبران و هشدار دهندگانى را براى پند و اندرز، و هشدار و دعوت شان به سوى حق و عدالت و باز داشتن آنان از كفر و بيداد، به سوى شان فرستاديم و حجّت بدين وسيله بر آنان تمام شد و راه درست و نادرست را شناختند و راه بيداد را پيش گرفتند و آن گاه كيفر شدند.

آرى، ما بدين وسيله آنان را پند و اندرز داديم تا بخود آيند، و امكان بازگشت به سوى حق داشته باشند و تا عذاب و كيفر كفر و بيدادشان گريبانشان را نگرفته است، اشتباهات و انحرافات را جبران نمايند و خويشتن را اصلاح كنند، امّا هنگامى كه بخود نيامدند و بر حق ستيزى و بيداد اصرار ورزيدند، آنانرا در خور كيفرى سخت و دردناك ساختيم، چرا كه ما به هيچ كس و هيچ پديده اى ستمى روا نمى داريم.

ذِكْرى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ.

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى ستم و بيداد را از ساحت مقدس خويش نفى نمود، و منطق سست آنان را كه با پندارهاى جبرگرايانه، هر كفر و بيدادى را از كفرگرايان و بيدادگران نفى و به سرچشمه قدرت ها و آفريدگار هستى نسبت مى دهند، همه را دروغ مى شمارد، چرا كه ظلم و بيداد اين است كه خدا كسى را براى گناه و زشتى پديد آورد و او را در زندگى به انجام زشتكارى وادار سازد و سرانجام هم او را به كيفر عملكردش كيفر كند، آرى، اين ستم و بيداد است و ذات پاك آفريدگار هستى از اين كارها پاك و منزّه است.

بهانه جويى يا تهمت نارواى ديگر شرك گرايان

شرك گرايان و ظالمان در مبارزه خويش با وحى و رسالت، هنگامى كه از انواع دروغ ها و تهمت ها و بهانه جويى ها واصلاح ناپذيرى ها،سودى نبردند و قرآن آنان را به مبارزه ادبى و فرهنگى و علمى فرا خواند و هماورد خواست و رسوايشان ساخت، به اين تهمت روى آوردند كه اين آيات را شيطان ها فرود مى فرستند...

اينك آفريدگار هستى در پاسخ آنان مى فرمايد:

وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ.

قرآن را چنانكه شرك گرايان مى پندارند و مى گويند، هرگز شيطان ها فرود نياورده اند.

و مى افزايد:

وَمَا يَنْبَغِى لَهُمْ

هرگز شيطان ها حق چنين كارى را ندارند.

وَمَا يَسْتَطِيْعُونَ.

افزون بر اين، آنها توانايى اين كار را نيز ندارند.

اين عدم شايستگى و زيبندگى و عدم توانايى شيطان ها، بدان دليل است كه آفريدگار هستى معجزه را از آلوده شدن به باطل و بيداد حراست مى كند تا در خور آن باشد، كه سند صداقت و دليل راستگويى پيامبر باشد، چرا كه اگر آميخته به وسوسه ها و نيرنگ ها و دجّالگرى هاى شيطان ها گردد، نمى تواند دليل و سند رسالت باشد، بر اين باور پيامبر و قرآن هر دو از سوى خدا آمده اند و از هر وسوسه و دمدمه شيطان پاك و پاكيزه اند، نه شيطان ها حق دخالت در اين كار را دارند و نه از توانايى دخالت بر خوردارند.

آن گاه براى تأكيد بيشترِ اين مطلب مى فرمايد:

اِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ.

افزون بر آنچه آمد، شيطان ها پس از ولادت و بعثت پيامبر اسلام از خبرهاى آسمان به دور بودند و آنها را نمى شنيدند، چرا كه از نزديك شدن به جاهايى كه بتوانند آهنگ دلنواز وحى و پيام خدا به پيامبرش را بشنوند، ممنوع شده بودند و اين ممنوع شدن آنها به وسيله شهاب هاى آسمانى است كه از نفوذ آنها به عالم ملكوت جلوگيرى مى كنند.

«قتاده» در تفسير آيه مى گويد: شيطان ها از شنيدن آهنگ دلنواز وحى و قرآن ممنوع شده بودند، چرا كه واژه «عزل» به مفهوم دور كردن است.

«مقاتل» در اين مورد آورده است كه: سردمداران شرك و بيداد، مى گفتند: اين قرآن و آيات پرجاذبه آن را شيطان ها به زبان محمد صلى الله عليه وآله جارى مى سازند، به همين جهت آفريدگار هستى دروغ رسواى آنان را به روشنى تكذيب كرده، و قرآن و دريافت دارنده آن را از اين تهمت ها پاك و پاكيز ه شمرد، و روشنگرى فرمود كه شيطان ها نمى توانند قرآن را از آسمان ها بياورند، چرا كه به وسيله فرشتگان نگهبان آسمان ها از نفوذ آنان به عالم ملكوت جلوگيرى مى گردد و آنان نمى توانند استراق سمع نمايند.

پرتوى از آيات

در آيات چندگانه اى كه ترجمه و تفسير آنها گذشت، نكات ارزشمند بسيارى است، كه تنها به يكى از آنها مى نگريم:

بزرگترين آفت آزادى و آزادگى انديشه

بى ترديد انسان به هر نژاد و تبار و سرزمين يا هر جريان فكرى و عقيدتى پيوند داشته باشد، نسبت بدان عشق مى ورزد و اين پيوند درونى و علاقه باطنى او به سرزمين، يا نژاد و تبار، و يا همفكران و همدينان و همراهان زندگى اش نه تنها نا روا و ناد رست نيست كه عامل سازنده اى براى هماهنگى، همدلى و تعاون اجتماعى و پيشرفت و ترقّى است، امّا اين مهم مشروط بر آن است كه از حالت اعتدال و توازن و از مرز عدل و انصاف نگذرد و به صورت پيوند و دفاع افراطى و حمايت هاى بى قيد و بند و پافشارى هاى بى دليل و برهان در نيايد، چرا كه در آن صورت نه تنها ناروا و ظالمانه، كه سخت ويرانگر و فاجعه آفرين است و منظور از تعصّب و حساسيت هاى كورِ نژادى، مرامى، فكرى، حزبى، سازمانى و دينى كه سخت مورد نكوهش قرار گرفته، و سم مهلك آزادى انديشه و عمل و آفت امنيّت و عدالت است، همين افراط كارى هاست.

تعصّبات كور و ويرانگر

تعصّب و تعصب ورزى، حمايت غير منطقى و بى پايه و اساس است، به حفظ و حراست از پديده و موجودى پندارى، بدلى،تحميلى، دروغين، و ظالمانه بر خاستن است؛

يك ضد ارزش و يك شيوه زشت اخلاقى و رفتارى است؛

سرچشمه بسيارى از اختناق ها، استبدادها، جنگ هاى خونبار تاريخ بشر، عامل مهم انتقال خرافات و اوهام و فرهنگ هاى ظالمانه و انحطاط آفرين از نسل به نسلى ديگر، تحت عنوان آداب و رسوم نياكان است.

منشأ تعصّب

تعصّب از خودخواهى منشاء مى گيرد، و از خود دوستى آبيارى مى گردد و از خود پرستى ساقه و تنه و شاخ و برگ مى روياند و به بار مى نشيند و ميوه تلخ و زهرآگين خود را عرضه مى كند و با پراكندن بوى نا مطبوع و متعفّن خود، فضاى زندگى فرد، خانواده، جامعه و تمدن را آلوده، و انسان را مسموم مى سازد و آن گاه او را از انديشه آزاد و رسيدن به حق و دست يافتن به واقعيت ها باز مى دارد و صحنه حيات بشر را به ظلمت و جهالت و تباهى مى كشد و با شدت يافتن و يا انگيزش از سوى بازيگران، استبداد و اختناق را جايگزين ازادى و آزادانديشى، آتش و خون را به جاى صلح و سلامت، جهل و خشونت و كينه ورزى را به جاى برادرى و مهر، مسلسل را به جاى قلم و كتاب، سانسور و بستن و كند و زنجير و زندان را به جاى آزادى بيان و نقد و نظر، و انحطاط و افول و غروب تعالى و ترقى و شكوفايى را به جاى رشد و تكامل مى نشاند.

آرى،تعصّب و تعصّب ورزى كتاب و كتابخانه را مى سوازند، شهرها و مزارع، كارگاه ها و دانشگاه ها را ويران و گورستان ها را آباد مى سازد، مراكز علمى و فكرى و تحقيقى و بشردوستانه را سرد و بى روح و سياه چال ها و زندان ها و دهليزهاى مرگ را پر رونق مى سازد، به ويژه كه اين آفت، رنگ نژادى، و ملّى، حزبى و يا مذهبى نيز به خود بگيرد و با رياكارى و شيادى و عوام فريبى نيز آراسته گردد و با دست پليد شيفتگان قدرت و تجاوزكاران به حقوق و آزادى انسان ها، كه در اين نقطه نيز كمين كرده اند، آن چنان تر نيز بشود.

بى دليل نيست كه در ميان آموزش هاى تخريبى، رايج ترين شيوه تهاجم به حيات و حقوق و كرامت انسان ها و ترور فكرى بندگان خدا، شيوه تعصّب انگيزى و ايجاد تعصّب كور و مرزنشناس به شخصى يا گروه مورد نظر، و در كنارش ايجاد حساسيت كور و كينه و نفرت نسبت به ديگران است.

علائم بيمارى

مبتلايات به اين بيمارى براى هر آنچه و هر آن كسى كه به آنان پيوند بخورد، سخت بها مى دهند و براى آن ارزش و احترامى فراتر از آنچه در خور آن است نثار مى كنند و افراطكارانه از آن جانبدارى مى نمايند.

براى نمونه،گرفتاران به آفت تعصب، شهر و ديار خود را جالب ترين ها،

نژاد و تبار و رنگ و خون خود را برترين ها،

دودمان و عشيره خود را شريف ترين ها،

شغل و حرفه خود را مفيدترين ها،

زبان، خط و لهجه خود را دل نشين ترين و زيباترين ها، انديشه، فكر، فرهنگ و دريافت خود را پوياترين و سازنده ترين ها،

گروه و حزب و سازمان و انجمن و نظام و تشكيلات خود را شايسته ترين ها،

عقيده و دين و آرمان و تفسير خود از مذهب را بهترين و ناب ترين ها،

پيشوا و مقتدا و الگو و سمبل خود را انديشمندترين و محبوب ترين و عادل ترين هاى عصرها و نسل ها مى پندارند.

فرد يا گروه و يا جامعه گرفتار به آفت مرگبار تعصب به هيچ عنوان برترى ديگران را در هيچ بعدى از ابعاد نمى پذيرد و حتى پندار آن را هم درست نمى داند. هماره بى دليل و برهان جز بافته هاى تعصب آميز خويش را نفى مى كند و هرگز حاضر به تحقيق، تفكّر آزاد، انديشه حقجويانه و مطالعه بى طرفانه نيست و از همين زاويه و به خاطر همين پيش داورى هاى ذهنى و قالبى و پوچ است كه براى ديگران حق حيات، حق انديشه، حق آزادى، حق دفاع، حق امنيّت، حق اظهار نظر نيز نمى دهد و با همه امكانات از طرح انديشه اى كه خارج از چارچوب فكرى خويش باشد جلوگيرى مى كند و براى اين كار به هر شيوه زشت و ظالمانه اى حتى كشتار و ترور و خشونت و بى رحمى و تن دادن به رسوايى جهانى و انزواى در افكار عمومى نيز روى مى آورد!

اسلام و نكوهش از تعصّب

روح اسلام و قرآن از تعصّب و تعصّب انگيزى بيزار است، و آيات و روايات به آزادى و آزادگى و آزاد منشى و آزاد انديشى راه مى گشايد. براى نمونه:

1 - قرآن در نكوهش از تعصّب هاى عصر جاهليت مى فرمايد:

و لو نزلناه على بعض الاعجميّين فقرأه عليهم ما كانوا به مؤمنين.(67)

اگر ما اين قرآن پرشكوه را بر برخى از غير عرب فرو مى فرستاديم، و آن گاه او آن را بر برخى تيره هاى عرب تلاوت مى كرد، به خاطر تعصّب كور هرگز به او ايمان نمى آوردند.

2 - پيامبر گرامى هشدار داد كه:

من تعصّب او تعصّب له فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه.(68)

هر كس تعصب ورزد و يا اجازه دهد تا در مورد او تعصب ورزند و از او بتى سازند، رشته ايمان و اسلام او گسسته مى شود.

3 - و فرمود:

من تعصّب حشره اللّه يوم القيامة مع اعراب الجاهلية.(69)

هر كس تعصب ورزد و با موضوعات و مسائل و داورى ها، حق طلبانه و منصفانه و آزردمنشانه روبه رو نشود، در روز رستاخيز با گمراهان عصر جاهليت بر انگيخته مى شود.

4 - و نيز هشدار داد كه:

انّ اللّه عزّ و جلّ يعذب ستة بست: العرب بالعصبيّة، و الدّهاقنة بالكبر، و الأمراء بالجور، و الفقهاء بالحسد، و التّجار بالخيانة، و اهل الرستاق بالجهل.(70)

خداوند شش گروه را به خاطر شش ضد ارزش، سخت عذاب مى كند، عرب را به خاطر تعصّب كور، زرداران و مالكان را به خاطر كبر و غرور، زمامداران را به خاطر خودكامگى و استبداد، فقها را به خاطر حسدورزى، تجار را به خاطر خيانت، و روستائيان را به خاطر نادانى و ناآگاهى كيفر خواهد كرد.