تفسير مجمع البيان جلد ۱۹

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۴ -


/ سوره شعراء / آيه هاى 220 - 213

213 . فَلاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ اِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ.

214 . وَاَنْذِرْ عَشِيْرَتَكَ الاَْقْرَبِيْنَ.

215 . وَاخْفِضْ جُنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

216 . فَاِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ اِنِّى بَرِى ءٌ مِمَّا تَعْمَلوُنَ.

217 . وَتَوَكَّلَ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ.

218 . اَلَّذِى يَرَاكَ حِيْنَ تَقُومُ.

219 . وَتَقَلُّبَكَ فِى السَّاجِدِيْنَ.

220 . اِنَّهُ هُوَ السَّمِيْعُ الْعَلِيْمُ.

ترجمه

213 - پس خدايى ديگر را با خداى يكتا مخوان [و براى او همتا و نظير مگير] كه از عذاب شدگان خواهى شد.

214 - و خويشاوندان نزديك خود را هشدار ده؛

215 - و [پر و] بال [فروتنى و مهر] خويشتن را براى ايمان آوردگانى كه از تو پيروى نموده اند، فرود آور؛

216 - و اگر [نزديكانت ] تو را نافرمانى كردند،بگو: بى گمان من از آنچه شما انجام مى دهيد بيزارم؛

217 - و بر خداى پيروزمند و مهربان اعتماد كن!

218 - [به ] همان كسى كه تو را آن گاه كه [به نمازت ] بر مى خيزى مى نگرد.

219 - و [نيز] حركت تو را در ميان سجده كنندگان [مى بيند]؛

220 - به يقين او همان شنواى داناست.

نگرشى بر واژه ها

«عشيره»: اين واژه از «عشرة» برگرفته شده و چون اين شمار از عدد، يك مجموعه كامل است،به بستگان و نزديكان، كه با گرد آمدن در كنار انسان و معاشرت با او، مجموعه اى را تشكيل مى دهند «عشيره» گفته مى شود.

«تقلّب»: به گردش و حركت و از شرايط و حالى به شرايط و حال ديگر در آمدن گفته مى شود.

«انذار»: بيم دادن و ترساندن.

تفسير - هركار اصلاحى را بايد از خود آغاز كرد

در اين آيات آفريدگار فرزانه هستى روى سخن را به پيامبر گرامى نموده و چندين دستور انسانساز عقيدتى، و خانوادگى و اجتماعى و اخلاقى را - كه يك برنامه اصلاحى كامل و دگرگون ساز را تشكيل مى دهد - به روشنى براى آن حضرت بيان مى كند، تا آنها را به بندگان خدا باز گويد. در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

فَلاتَدْعُ مَعَ اللَّهِ اِلهاً آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ.

و هرگز با خداى يكتا خداى ديگرى مخوان و مپرست كه دچار عذاب خواهى شد.

با اين كه پيامبر گرامى اسلام نداگر توحيد و يكتاپرستى و پيشواى راستين ايمان و اخلاص است، با اين وصف خدا او را در اينجا مخاطب مى سازد تا ديگران، هم متوجّه خطر سهمگين شرك گردند و هم به مسئوليت خود بينديشند و دريابند كه همگان در برابر فرمان ها و هشدارهاى خدا برابرند و كسى نمى تواند خويشتن يا ديگرى را فراتر از قوانين و مقررات به جامعه و مردم تحميل نمايد.

آن گاه مى فرمايد:

وَاَنْذِرْ عَشِيْرَتَكَ الاَْقْرَبِيْنَ.

و خويشاوندان و نزديكانت را به صراحت و روشنى هشدار ده!

بدان دليل در آيه شريفه دستور هشدار به خويشاندان نزديك داده مى شود كه مباد موضوع پيوندها مانع دعوت و هشدار گردد؛ و بدان دليل كه ديگران هم حساب كار خود را بكنند.

به باور پاره اى دستور اين است كه پيامبر دعوت اصلاحى و انسانى و آسمانى خويش را از نزديكان خود آغاز نمايد: نخست آنان را از شرك و بيداد هشدار دهد و آن گاه ديگران را، و ترتيب شايسته و تدبير نيكو و سازنده اين شيوه را لازم مى سازد.

و به باور پاره اى ديگر دليل اين فرمان آن بود كه در آن شرايط،براى آن حضرت گردآوردن مردم آسان نبود، امّا گردآوردن نزديكان و دعوت و هشدار آنان ممكن بود و پيامبر نيز از همين نقطه آغاز كرد و گزارش آن، همه جا پيچيد و نداى دعوت و هشدار او طنين افكند.

هشدار به نزديكان

1 - در اين مورد آورده اند كه با فرود آيه مورد بحث، پيامبر فرزندان «عبد المطلب» را - كه تنها شمار مردانشان به چهل تن مى رسيد - به يك نشست فراخواند و به امير مؤمنان عليه السلام كه در آن زمان نوجوانى هوشمند و پر شور بود، دستور داد براى آن گروه كه هر كدام به اندازه گوشت بزغاله اى مى خوردند و ظرف بزرگى از نوشابه را به تنهايى مى نوشيدند، ران گوسفندى را بپزد و نان نيز فراهم آورد.

پس از حضور آنان و آماده شدن غذا، به آنان فرمود به نام بلند و با عظمت خداى يكتا بر سفره نزديك شويد.

آنان به صورت چند گروه ده نفرى پيش آمدند و از آن غذاى آماده شده، خوردند و سير شدند، آن گاه ظرفى لبريز از شير كه آماده شده بود، آوردند و پيامبر گرامى نخست جرعه اى از آن نوشيد، و از پى آن،به آنان دستور داد تا به نام بلند و پربركت خدا آنچه مى خواهند بنوشند،و همگى آن چهل تن از آن شير نوشيدند تا سير شدند، امّا آن غذا و شير آماده شده كه بظاهر اندك مى نمود و تناسبى با آن جمعيت نداشت، نه تنها پاسخگوى همه گرديد كه به لطف خداى پرمهر بر پيامبرش گويى جز بخشى ا ز آن مصرف نگرديد؛ درست اينجا بود كه شگفتى و حيرت همگان را فرا گرفت و «ابولهب» پيامبر گرامى را افسونگر خواند و گفت: اين مرد شما را افسون كرده است!

پيامبر به خاطر پرهيز از رويارويى با او چيزى نگفت و روز ديگر نيز آنان را دعوت كرد و بسان روز پيش از آنان پذيرايى نمود و از پى آن بپاخاست و رو به آنان، به انذار و هشدار آنان پرداخت و فرمود:

يا بنى عبد المطلب انّى انا النذير اليكم من اللّه عزّ و جلّ و البشير، فاسلموا و اطيعونى تهتدوا، ثم قال من يؤاخينى و يوازرنى و يكون وليّى و وصيّى بعدى و خليفتى فى اهلى و يقضى دينى؟

فسكت القوم فاعادها ثلاثا كل ذلك يسكت القوم و يقول علىّ عليه السلام: انا؛ فقال فى المرّة الثالثة انت...(71)

هان اى فرزندان عبد المطلب: من از سوى پروردگارم فرمان يافته ام كه شما را از شرك و بيداد هشدار دهم و به سوى حق و عدالت فراخوانم و نويد نجات و رستگارى به كسانى دهم كه ايمان به خداى يكتا آورند!

پس بياييد و اسلام بياوريد و مرا كه پيام او را بر لب دارم فرمان بريد تا راه يابيد.

آن گاه افزود: كدامين شما حاضر است با من طرح برادرى و همكارى بريزد و چه كسى دست دوستى به سوى من مى گشايد؟

و كدام يك از شما حاضر است پس از من جانشين من و ادا كننده دين من گردد؟

همگى سكوت كردند و به دعوت آن نداگر توحيد و تقوا پاسخ ندادند و او سه بار دعوت خويش را تكرار كرد و هر سه بار تنها يك نوجوان هوشمند و پرشهامت به او پاسخ داد و او كسى جز على عليه السلام فرزند رشيد ابوطالب نبود!

آرى، او بود كه در هر بار سخنان پيامبر را شنيد و انديشيد و در سكوت و بى تفاوتى آنان پاسخ داد:

من! آرى من! و پيامبر گرامى با مهر و لطف ويژه اى فرمود: تو هستى على جان، آرى، تو جانشين من خواهى بود، تو، آرى تو.

آنان برخاستند و رفتند و باريشخند و تمسخر به ابو طالب روى آوردند كه:

اطع ابنك فقد امر عليك.(72)

هان اى ابوطالب پسرت را فرمان بر كه بر تو سرورى يافت و اينك امير و فرمانرواى توست!

يادآورى مى گردد كه اين روايت را «ثعلبى» در تفسير خود ذيل اين آيه شريفه آورده است.

2 - اين داستان تاريخى را «ابو رافع» نيز بدين صورت آورده است كه: پيامبر گرامى با فرود اين آيه شريفه، نزديكان خود را گرد آورد و گوسفندى را به دستور آن حضرت براى پذيرايى از آنان آماده ساختند و كاسه شيرى هم براى نوشيدن شان فراهم آوردند.

آنان به هنگامه مقرّر آمدند، و پس از خوردن شام و نوشيدن از آن شير كه خود رويدادى شگفت انگيزى بود، پيامبر گرامى بپاخاست و رو به آنان كرده و فرمود:

انّ اللّه تعالى امرنى ان انذر عشيرتك الاقربين، و انتم عشيرنى و رهطى، و ان اللّه لم يبعث نبيّا الاّ جعل له من اهله اخا و وزيرا و وارثا و وصيّا و خليفة فى اهله فايكم يقوم فيبايعنى على انّه اخى و وارثى و وزيرى و وصيّى و يكون منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ انّه لا نبىّ بعدى؟... فقام علىّ فبايعه و اجابه...(73)

بندگان خدا! آفريدگار هستى به من فرمان داده است كه نزديكان و خويشاوند خود را از شرك و بيداد هشدار و به پرستش خداى يكتا فراخوانم و شمايان خويشاوندان من هستيد.

مردم! خدا هيچ پيامبرى را به رسالت بر نگزيد، جز اين كه يكى از خاندانش را برادر و وزير و جانشين و وصىّ او گردانيد؛ اينك كدامين شما حاضر است با من دست بيعت دهد كه از اين پس، براى هميشه برادر و وارث، وزير و وصى من باشد، و نسبت به من بسان «هارون» در رسالت «موسى» گردد، با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى ديگر نخواهد بود.

على عليه السلام بپاخاست و با آن حضرت دست بيعت داد و به دعوت آسمانى او ايمان آورد.

آن گاه پيامبر او را نزد خويش فرا خواند و اندكى از آب دهان خود را به دهان او و ميان شانه ها و بر سينه او نشاند.

«ابو لهب» به ريشخند گفت: به پاداش پاسخ مثبت دادن به فراخوان و دعوتت چيزى خوبى به او نبخشيدى! چرا كه دهان و چهره اش را با دهان خودت آشنا نمودى و پر از آب دهان كردى.

فقال ابو لهب: فبئس ما حبوت به ابن عملك ان اجابك، فملات فاه و وجهه بزاقا.

پيامبر فرمود: ملاته حكمةً و علماً.(74)

به خواست خدا كران تا كران وجود او را لبريز از دانش و فرزانگى ساختم.

3 - از «ابن عباس» در اين مورد آورده اند كه: پس از فرود آيه مورد بحث، قريش، همگى گرد آمدند و گفتند: هاى اى محمد صلى الله عليه وآله چه مى گويى؟

فرمود:

أرأيتكم ان اخبرتكم ان العدو مصبحكم او ممسكم ما كنتم تصدقوننى؟

قالوا بلى!

قال فانّى نذير لكم بين يدى عذاب شديد.(75)

هان اى مردم! اگر به شما خبر دهم كه دشمن، شبانه و يا سحرگاهان بر شما خواهد تاخت، گفتارم را مى پذيريد و مرا گواهى مى كنيد؟

همگى گفتند: آرى!

فرمود: پس اينك شما را از عذاب سختى كه در پيش روى داريد هشدار مى دهم، بياييد به خداى يكتا ايمان آوريد و راه توحيد و تقوا و عدل و داد و اصلاح ناپذيرى را پيش گيريد تا به نجات و رستگارى برسيد!

همگى در انديشه سخن تكان دهنده پيامبر بودند كه «ابولهب» بدون ذره اى تفكّر و انديشه فرياد بر آورد كه:

تباً لك أ لِهذا دعوتنا جميعاً؟(76)

مرگ و نابودى بر تو باد! آيا همگى ما را براى بيان همين خبر به اينجا فراخواندى و گردآوردى؟

اينجا بود كه خدا در پاسخ شرارت و حق ستيزى او سوره اى در نكوهش او فرو فرستاد.(77) اين بيان از ششمين اختر تابناك امامت نيز روايت شده است.

در سومين دستور به پيامبر گرامى مى فرمايد:

وَاخْفِضْ جُنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

و بال فروتنى و مهر خويش را براى ايمان آوردگانى كه از تو پيروى مى كنند فرود آر، و آنان را با مهر و محبت بسيار و اخلاق آسمانى و پسنديده ات مورد بخشايش و لطف قرار ده!

و مى افزايد:

فَاِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ اِنِّى بَرِى ءٌ مِمَّا تَعْمَلوُنَ.

و اگر خويشاوندان و نزديكانت از فرمان تو سر برتافتند،بگو من از رفتار و كردار زشت و ظالمانه و از پرستش هاى ذلت بار بيزارم.

و مى فرمايد:

وَتَوَكَّلَ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ.

و كار خود را به آن خدايى كه شكست ناپذير و پيروزمند است، و از بدانديشان و بيدادگران و اصلاح ناپذيرى انتقام مى گيرد و حق طلبان را دوست مى دارد. واگذار تا تو را از نيرنگ سركشان و دشمنان مصون دارد.

در ششمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اَلَّذِى يَرَاكَ حِيْنَ تَقُومُ.

آن خداى آگاه و دانايى كه تو را به هنگامى كه از جايگاه يا بستر خود براى نماز بر مى خيزى، مى بيند و چه تنها باشى و يا به همراه ديگران از حال تو آگاه است.

به باور «ابن عباس» منظور اين است كه: او به هنگام برخاستن تو براى نماز تو را مى نگرد.

و به باور پاره اى ديگر، هنگامى كه شامگاهان براى نماز شب و عبادت او بر مى خيزى، تو را مى بيند.

و نيز تو را در ميان نماز گزاران مى نگرد كه به ركوع و سجده مى روى.

وَتَقَلُّبَكَ فِى السَّاجِدِيْنَ.

از «ابن عباس» آورده اند كه: خدا تو را مى بيند كه در اصلاب پاكان و شايستگان و يكتاپرستان و پيامبران جابجا شدى تا جهان را به نور وجود خويش نورباران ساختى و از سوى او به رسالت و هدايت و اصلاح بندگانش برگزيده شدى.

و از دو امام راستين حضرت باقر و صادق عليهما السلام آورده اند كه:

فى اصلاب النبيّين نبىّ بعد نبى حتى اخرجه من صلب ابيه من نكاح غير سفاح.(78)

آن حضرت هماره در اصلاب پيامبران بود تا به صلب پدر گرانمايه خويش رسيد و هماره از راه پاكى و پاكدامنى و عفت نياكان خويش پيش آمد تا ديده به جهان گشود.

«جابر» از پنجمين امام نور آورده است كه پيامبر خدا فرمود:

لا ترفعوا قبلى و لا تضعوا قبلى فانّى اراكم من خلفى كما اراكم من امامى، ثم تلا هذه الاية...(79)

پيش از من سر از سجده بر نداريد و پيش از من سر بر سجده نگز اريد كه من شما را از پشت سر، همان گونه مى بينم كه از پيش رو مى بينم؛ و آن گاه به تلاوت همين آيه پرداخت...

و در آخرين آيه مورد بحث نيز روشنگرى مى كند كه:

اِنَّهُ هُوَ السَّمِيْعُ الْعَلِيْمُ.

آرى، او هم نماز و نيايش تو را مى شنود،و هم به ژرفاى جان و اعماق دل تو آگاه است و مى داند چه در دل نهان مى دارى.

پرتوى از آيات

1 - برنامه رستگارى و سرفرازى

در اين آيات، آفريدگار هستى روى سخن را به پيامبر گرامى، آن بزرگ منادى توحيد و تقوا و آن پرچم هماره در اهتزاز عدالت و آزادى مى كند و يك برنامه پنج ماده اى به او مى دهد، كه اگر پيروانش بدان بينديشند، رابطه آنان با سرچشمه هستى، با خويشتن، با بستگان و نزديكان، با همدينان و همفكران، با همنوعان، و با همه هستى بر اساس مهر و صفا و عدل و داد تنظيم مى گردد و در پرتو اين برنامه رستگارى و سرفرازى، به نيك بختى و نجات و عدالت و آزادى و مهر و بشردوستى نايل مى آيند و دنيايى پديد مى آورند كه دنياى خرد و انديشه و حقجويى و آراسته به ارزش ها و پيراسته از استبداد و اختناق و خودسرى است.

اين برنامه پنج ماده اى عبارت است از:

1 - توحيدگرايى و يكتاپرستى خالصانه،

2 - احساس مسؤوليت نسبت به بستگان و ساختن آنان،

3 - مهر و محبت خالصانه و بى ريا و پاك به همدينان،

4 - رعايت حقوق مخالفان و برخورد عادلانه و آزادمنشانه با آنان.

5 - توكّل و اعتماد به خداى پيروزمند و مهربان.

6 - و حاضر و ناظر و شنوا و دانا ديدن او در همه كارها.

2 - از كجا آغاز كنيم؟

اين آيات به اين پرسش سرنوشت ساز در اصلاح جامعه ها و تمدّن ها پاسخ مى دهد و روشنگرى مى كند كه اصلاحگران راستين و آموزگاران حقيقى و مربيان دلسوز و هدفدار بايد هر گام اصلاحى و انسانى را از خود و نزديكان خويش آغاز كنند، چنان كه پيامبر گرامى به فرمان خدا چنين كرد، و بايد از خود مايه بگذارند همان گونه كه آن حضرت مايه گذاشت...

چه زيبا و دل انگيز است اين سخن جاودانه اميرمؤمنان در اين مورد كه فرمود:

من نصب نفسه للناس اماما فليبدء بتعليم نفسه قبل تعليم غيره، و لكن تأديبه بسيرته قبل تأديبه بلسانه...(80)

آن كسى كه خويشتن را پيشوا و مقتداى مردم قرار مى دهد، بايد پيش از آموزش ديگران خود را بياموزد، و بسازد و تربيت كند، و پيش از دعوت به وسيله زبان و ادب آموزى در پرتو گفتار، بايد با عمل ادب بياموزد و در عرصه هاى عمل رعايت حقوق و حرمت انسانها و حدود و مقررات را نشان دهد...

3 - شكوه و عظمت امير مؤمنان

و همان گونه كه گذشت از اين آيات و رواياتى كه در تفسير آنها رسيده است، موضوع امامت راستين امير مؤمنان عليه السلام و جانشينى او، فضيلت و شكوه و سبقت آن حضرت در اسلام و ايمان و فداكارى در راه حق و عدالت و تلاش و جهاد پر اخلاص براى نجات و رستگارى بشر از سوى آن انسان والا به روشنى دريافت مى گردد.