تفسير مجمع البيان جلد ۲۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲ -


/ سوره نمل / آيه هاى 85 - 76

76 . إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ.

77 . وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.

78 . إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ.

79 . فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ.

80 . إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ.

81 . وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِ آياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ.

82 . وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِ آياتِنا لا يُوقِنُونَ.

83 . وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِ آياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ.

84 . حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بِ آياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

85 . وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ.

ترجمه

76 - به يقين اين قرآن [پرشكوه ]بر بنى اسرائيل بيشتر آنچه را كه آنان درباره اش كشمكش مى كنند، باز مى گويد.

77 - و بى ترديد اين [كتاب ] رهنمود و بخشايشى براى ايمان آوردگان است.

78 - بى گمان پروردگارت [در روز رستاخيز] به حكم خويش ميان آنان داورى خواهد كرد؛ و او همان پيروزمند و داناست.

79 - پس برخدا توكل [و اعتماد] كن كه تو بر حقِ [روشن و ]آشكارى قرار دارى.

80 - بى گمان تو نمى توانى [پيام خويش را] به گوش مردگان برسانى و [نيز] نمى توانى دعوت [خود] را به ناشنوايان - [به ويژه ]هنگامى كه پشت [به حق و عدالت ] نموده و [از آن ] بر مى گردند - بشنوانى.

81 - و تو راهنماى كوران [و بازگرداننده آنان ] از گمراهى شان نيستى؛ تو [پيامت را] تنها مى توانى به كسانى بشنوانى كه به آيات ما ايمان مى آورند، از اين رو [در برابر مقررات ما] گردن نهاده اند.

82 - و هنگامى كه آن سخن [و وعده ما] در مورد آنان تحقّق پذيرد [و در آستانه رستاخيز قرار گيرند]، جنبنده اى از زمين براى آنان بيرون مى آوريم كه با آنان سخن مى گويد: چرا كه مردم به نشانه هاى ما [آن گونه كه بايد] يقين نمى آورند.

83 - و روزى را [بياد آور] كه از هر امّتى گروهى از كسانى كه آيات [و نشانه هاى يكتايى و قدرت ] ما را دروغ مى انگاشتند بر مى انگيزيم، و آن گاه آنان [از پراكندگى ] باز داشته مى شوند.

84 - تا آن گاه كه [حق ستيزان و ظالمان به پيشگاه پروردگارشان ]بيايند، [او به آنان ] مى گويد: آيا نشانه هاى [يكتايى و قدرت ]مرا دروغ مى انگاشتيد در حالى كه به آگاهى از آن احاطه نداشتيد [و در انديشه شناخت و تحقيق بر نيامده و به وظيفه انسانى خويش عمل نكرديد] آيا [شما جز حق ستيزى و حق گريزى ]كارى انجام مى داديد؟!

85 - و [در اين هنگام ] به كيفر آنكه ستم نمودند سخن [و وعده ] ما در مورد آنان تحقّق مى يابد، از اين رو سخن نمى گويند [چرا كه حرفى براى گفتن نخواهند داشت ].

نگرشى بر واژه ها

«فوج»: به گروهى كه به سرعت حركت مى كنند، گفته مى شود.

«يوزعون»: باز داشتته مى شوند.

اين واژه در مورد لشكر و يا جمعيت انبوهى به كار مى رود كه سازمان داده شده و از هر سو از پراكندگى و بهم خوردن نظم بازداشته مى شوند.

«دابة»: اين واژه به جنبنده گفته مى شود، خواه داراى خرد و شعورباشد و يا نباشد.

تفسير - تو بر راه درستى پس بر خدا اعتماد كن!

در اين آيات آفريدگار پر مهر در راه آرامش دل بخشيدن به بنده برگزيده و پيامبر بزرگش مى فرمايد:

إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ.

بى گمان اين قرآن پرشكوه و پرمعنويت، بيشتر آنچه را بنى اسرائيل در آن كشمكش مى كنند، براى آنان باز مى گويد و حقايقى چون: سرگذشت مريم، ولادت عيسى و سرنوشت او، پيامبرى كه در تورات مژده آمدنش داده شده، و پاره اى از آنان مى گويند منظور «يوشع» است،

و پاره اى ديگر بر آنند كه هنوز نيامده است، و ديگر مفاهيم و موضوعات مورد اختلاف در ميان آنان را، آن گونه كه هست برايشان باز مى گويد و حقيقت را در هر مورد به روشنى بيان مى كند.

اين خود يكى از معجزه هاى آشكار پيامبر اسلام است كه بدون خواندن كتاب هاى آنان، و نيز بدون آموزش و مطالعه آنها، همه مفاهيم و موضوعات آنها را بيان مى كند و درست و نادرست را از هم جدا مى سازد و حق طلبان را به سرچشمه حق راه مى نمايد.

در دوّمين آيه مورد بحث در وصف شكوه و عظمت قرآن مى افزايد:

وَ إِنَّهُ لَهُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.

و راستى كه اين كتاب براى ايمان آوردگان وسيله هدايت و مايه رحمت و بخشايش است.

و به حق ناپذيران هشدار مى دهد كه:

إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُمْ بِحُكْمِهِ

به يقين پروردگارت در روز رستاخيز ميان كسانى كه در مورد دين و آيين او كشمكش مى كردند بر اساس حكم و فرمان خويش داورى خواهد كرد.

منظور آيه اين است كه فرمانروايى و حكومت و داورى و قضاوت از آن خداست و حكم غير او نافذ نيست. اوست كه حق هر صاحب حقى را به او مى دهد، و اوست كه به راستى وعده مى دهد كه داد ستمديدگان را از ستمكاران خواهد ستاند.

وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ.

و او همان شكست ناپذير و داناست.

او بر انجام آنچه بخواهد توانا و پيروزمند است و حق و باطل را مى شناسد و به هر كس در برابر عملكردش پاداش و كيفر مى دهد.

اين آيه شريفه در حقيقت به كسانى آرامش خاطر مى بخشد كه در كار دين و آيين به ناروا مورد مخالفت قرار گرفته و از سوى قدرت پرستان و ظالمان اذيت شدند؛ چرا كه به آنان وعده مى دهد كه سرانجام آفريدگار دانا و توانا ميان آنان و بيدادگران داورى خواهد كرد و حق و باطل را از هم جدا خواهد نمود.

و آن گاه به پيامبر مى فرمايد:

فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ

هان اى پيامبر! اينك كه چنين است بر خداى يكتا اعتماد كن!

إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ.

چرا كه بر حقيقت روشن و آشكارى قراردارى، و آن كسى كه بر راه حق و عدالت است از باطل گرايان بيشتر شايسته توكّل بر خداست.

لازم به يادآورى است كه در اين آيه شريفه گرچه روى سخن با پيامبر گرامى است، امّا منظور همه مردم توحيدگرا و با ايمان است و اينان هستند كه بايد بر خدا اعتماد كنند.

مردگان زنده نما

اينك قرآن شريف كفرگرايان و بيدادگران را به مردگان تشبيه نموده و به پيامبر مى فرمايد:

إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى

و تو اى پيامبر! نمى توانى پيام آسمانى خويش را به گوش مردگان برسانى.

وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ.

و نيز نمى توانى دعوت خود را به گوش ناشنوايان - به ويژه آن گاه كه به حق و عدالت پشت مى كنند و از آن روى مى گردانند - بشنوانى.

بدين سان در اين آيه شريفه كفر گرايان و حق ناپذيريان به كران و مردگانى تشبيه مى گردند كه وسيله شنوايى و ابزار شناخت و دريافت ندارند، و پند و اندرزهاى انسانساز پيامبر را ناشنيده گرفته، و مفاهيم بلند و حيات بخش قرآن را مورد تفكّر و ژرف نگرى قرار نمى دهند؛ آرى، اينان بسان مردگان و يا كران هستند، چرا كه به انسان فاقد قدرت شنوايى - اگر نيك توجّه كند - مى توان چيزى را فهمانيد، امّا اگر انسان كر و فاقد نيروى شنوايى، يا حتى داراى اين ابزارهاى شناخت، اگر از حق روى گردان شود و حق گريزى پيشه سازد، نمى توان چيزى را فهماند؛ چرا كه آن فرد و گروهى كه بر جهالت خويش اصرار مى ورزد و تصميم بر ادامه حق ستيزى دارد، بسان مرده و يا «كر» مى باشد؛ و چنين كسى نه گوش به دعوت مى دهد و نه حتى انديشه و فكر خويش را در اين محور به كار مى اندازد.

و مى افزايد:

وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ

و تو اى پيامبر نمى توانى كورها را از بيراهه اى كه در گام سپردنش پافشارى مى كنند به راه درست باز گردانى و هدايت كنى؛ و اين شرك گرايان نيز بسان نابينايان، نه از آيات قرآن بهره مى برند و نه از معجزه هاى ديگرى كه خدا به تو ارزانى داشته است.

در آيه شريفه آفت جهالت و نادانى، بسان كورى و فقدان نعمت بينايى شناخته شده است، چرا كه همانگونه كه آفت كورى و فقدان نعمت بينايى انسان را از ديدن پديده ها و آيات قدرت خدا محروم مى سازد، آفت نادانى نيز انسان را از شناخت حقيقت باز مى دارد.

إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِ آياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ.

تو اى پيامبر! تنها مى توانى پيام آسمانى خود را به گوش كسانى برسانى كه به آيات ما ايمان مى آورند و فرمانبردارى حق را بر مى گزينند و در برابر خدا سر فرود مى آورند.

در اين فراز از آيه شريفه قرآن شنيدن درست پيام حق را به منزله پذيرش حق، و نشنيدن آن را، بسان دورى گزيدن از حق و ترك آن به شمار آورده است.

آن گاه در ترسيم فرجام سياه آنان مى فرمايد:

وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ

و هنگامى كه فرمان عذاب فرا مى رسد و كيفر آنان لازم مى آيد، جنبنده اى را در ميان «صفا» و «مروه» براى آنان خارج مى سازيم تا با آنان سخن گويد و او به انسان توحيدگرا و با ايمان از ايمان و پروايش سخن مى گويد و به كفرگرا نيز از كفر و بدرفتاريش خبر مى دهد، و آن گاه در آن شرايط است كه تكليف برداشته شده و ديگر فرصت توبه و مهلت بازگشت به سوى خدا و جبران اشتباهات سپرى مى گردد، و اين يكى از نشانه هاى رستاخيز و فرارسيدن بر پايى قيامت است. و پاره اى گفته اند: هنگامى كه اين جنبنده پديدار مى گردد هيچ توحيدگرا و با ايمانى نمى ماند مگر اينكه از آمدن آن آگاه مى گردد؛ و نيز همه نفاق گرايان از آمدنش مطّلع مى شوند، و آن موجود شگفت انگيز شبانگاهى پديدار مى گردد كه مردمان به سوى «منى» در حركت اند.

دابة الارض

در اين مورد، روايات متعدد است؛ براى نمونه:

1 - از اميرمؤمنان پرسيدند كه منظور از اين موجود شگفت انگيز چيست؟

سئل على عليه السلام عن الدابة؟

آن بزرگوار فرمود:

أما و اللّه ما لها ذنب و انّ لها لَلِحْيَة.(122)

به خدا سوگند كه آن جنبنده زمين دم ندارد و ريشى انبوه دارد.

از اين بيان چنين دريافت مى گردد كه آن موجود شگفت انگيز از انسانهاست.

از «ابن عباس» آورده اند كه منظور يكى از جنبندگان روى زمين است كه داراى پر و بال و چهار دست و پاست.

2 - از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

دابة الارض طولها ستون ذراعا لا يدركها طالب، و لا يفوتها هارب، فتسم المؤمن بين عينيه و يكتب بين عينيه مؤمن، و تسم الكافر بين عينيه و تكتب بين عينيه كافر، و معها عصا موسى و خاتم سليمان...(123)

آن جنبنده، طول قامت اش به شصت ذراع مى رسد و به گونه اى نيرومند است كه كسى نمى تواند به آن برسد و آن را بگيرد و كسى نمى تواند از چنگ او بگريزد. در پيشانى انسان توحيدگرا و با ايمان نشان مى گذارد و مى نويسد كه اين انسان، با ايمان است و ميان دو چشم انسان كفرگرا علامت مى نهد و مى نويسد كافر است.

عصاى شگفت انگيز موسى و انگشتر ويژه سليمان به همراه آن موجود تماشايى است. چهره انسان با ايمان را به اشاره با آن عصا نورباران و درخشنده مى سازد و بينى انسان كفرگرا را با آن نگين مهر مى نهد. به با ايمان گفته مى شود: هان اى توحيدگرا و با ايمان! و به كفرگرا نيز گفته مى شود هان اى كافر! و بدينوسيله حقايق درونى را آشكار مى سازد.

3 - و نيز آورده اند كه فرمود:

انّه يكون للدّابة ثلاث خرجات من الدهر...(124)

اين پديده شگفت انگيز سه بار پديدار مى گردد:

يك بار در مدينه و اطراف آن پديدار مى گردد، و يك بار در مكّه و پيرامون آن، و آن گاه در يك روز مردم را به بزرگترين و پر حرمت ترين مسجدها - كه مسجد الحرام باشد - وارد مى سازد...

«وهب» در اين مورد آورده است كه: آن موجود شگفت انگيز، چهره اش، چهره انسان است و ديگر اعضا و اندام هاى آن بسان پرنده و از معجزه هاى خداست.

4 - و از اميرمؤمنان آورده اند كه فرمود:

انّه صاحب العصا و الميسم.(125)

آن موجود شگفت انگيز داراى عصا و پاره آهن است.

5 - از ششمين امام راستين آورده اند كه: مردى نزد «عمّار» آمد و گفت: آيه اى در قرآن شريف ديده ام كه فكرم را آشفته ساخته و دلم را نگران نموده است. آية فى كتاب اللّه افسدت قلبى.

عمار گفت: دوست من، كدامين آيه تو را به ترديد افكنده است؟ و أيّة آية هى؟

گفت اين آيه: و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة الارض...

و آن گاه پرسيد: منظور از اين جنبنده چيست؟

عمّار گفت: و اللّه ما اجلس و لا آكل و لا اشرب حتى اريكها.

به خداى سوگند من نخواهم نشست و چيزى نخواهم خورد و نخواهم نوشيد تا منظور آيه شريفه را به تو نشان دهم.

آن گاه به راه افتاد و به آن مرد گفت با من بيا.

او از پى «عمار» روان كرديد و رفتند تا به خانه اميرمؤمنان رسيدند. آن حضرت كنار سفره نشسته و خرما و سرشير مى خورد.

با رسيدن آنان فرمود: عمّار بيا، و عمار نشست و به خوردن غذا پرداخت.

آن مرد شگفت زده پرسيد عمّار! مگر شما سوگند ياد نكردى كه تا «دابة الارض» را به من نشان ندهى، چيزى نخورى و ننوشى!

«عمار» به او نگريست و گفت: اگر خردمندانه بنگرى آن را به تو نشان دادم.

قال عمّار: أرايتكها ان كنت تعقل.(126)

لازم بياد آورى است كه اين روايت را «عياشى» از «ابوذر غفارى» آورده است.

به هر حال در ادامه آيه شريفه مى فرمايد:

تُكَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ كانُوا بِ آياتِنا لا يُوقِنُونَ.

و آن گاه كه آن وعده ما در مورد آنان تحقّق پذيرد و در آستانه رستاخيز قرار گيرند، ما جنبنده اى از زمين براى آنان بيرون مى آوريم كه با آنان سخن مى گويد و سخن او اين است كه مردم به آيات ما ايمان و يقين نمى آورند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: مردم گفتار آن موجود شگفت انگيز و پديدار شدنش را باور نمى دارند.

از ديدگاه پاره اى از مفسّران، سخن آن پديده شگفت انگيز اين است كه توحيدگرا و كفرگرا را از هم جدا مى سازد و يا اين كه كفرگرايان و ظالمان را به سوى آتش دوزخ مى راند.

در هشتمين آيه مورد بحث در ترسيم نشانه ديگرى از فرارسيدن رستاخيز مى فرمايد:

وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ.

و روزى را به بياد آور كه ما از هر جامعه و امّتى گروهى از آنان را كه آيات ما را دروغ مى شمردند بر مى انگيزيم و آنان رانده مى شوند تا از پراكندگى باز داشته شوند.

و به باور برخى آنان زندانى و بازداشت مى گردند تا آغاز و انجام آنان از هم گسسته و پراكنده نشوند.

موضوع رجعت

به باور پيروان مذهب خاندان وحى و رسالت اين آيه شريفه از اصل رجعت سخن مى گويد و آنان براى اثبات آن به اين آيه استدلال كرده اند، چرا كه آيه مى فرمايد:

وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً...

و روزى را بيادآور كه از هر جامعه و امتى گروهى را... بر مى انگيزيم؛ آرى، از آنجايى كه در روز رستاخيز همگان برانگيخته مى شوند، چنين دريافت مى شود كه روز مورد نظر آيه، روز رستاخيز نيست، چرا كه در وصف آن روز مى فرمايد:

و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا.(127)

ما در روز رستاخيز آنان را بر مى انگيزيم و يكى را نيز وانمى گذاريم.

افزون بر اين آيه شريفه، روايات بسيارى رسيده است كه خداى توانا و فرزانه در ظهور وقيام امام مهدى عليه السلام براى اصلاح زمين و زمان، گروهى از مردمى را كه جهان را بدرود گفته اند، زنده خواهد ساخت، كه برخى از اينان از دوستداران و ياران آن حضرت مى باشند كه در انتظار آمدن او جهان را بدرود گفته اند و خدا آنان را باز مى گرداند تا بپاداش يارى امام مهدى عليه السلام نايل آيند و از استقرار عدل و داد و امنيّت و آزادى و سلامت و رفاه و آسايش و آرامش به دست تواناى آن حجت حق، شادمان گردند، و پاره اى نيز از دشمنان آن حضرت مى باشند كه براى چشيدن طعم تلخ عذاب و كيفر بدانديشى و دشمنى با حق و عدالت، به دنيا بازگشت داده مى شوند تا بدينوسيله از قدرت و شكوه وصف ناپذير آن اصلاح گر زمين و زمان، سرافكنده و شرمسار گردند و به دست دوستداران اهل بيت كيفر جنايت هاى خود را بچشند و كشته شوند.

هيچ خردمندى در اين مورد ترديد روا نخواهد داشت كه اين كار براى خدا آسان است و نظير آن را در جامعه هاى پيشين هم انجام داده است كه به گواهى قرآن شريف سرگذشت «عزير» - آن پيامبر خدا، و نمونه هاى ديگرى كه در جاى خود ترسيم گرديد - از آن جمله است.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

سيكون فى امّتى كل ما كان فى بنى اسرائيل حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة حتى لو انّ احدهم دخل حجر ضبّ لدخلتموه.(128)

هر آنچه در ميان بنى اسرائيل روى داده است، در ميان امت من بى كم و كاست و مو به مو روى خواهد داد. تا آنجايى كه اگر يكى از آنان به لانه و خانه سوسمارى در آمده باشد شما نيز چنين خواهيد كرد.

تأويل روايات

امّا با وجود آيات و روايات، گروهى از دانشوران مذهب خاندان رسالت آيات و روايات رجعت را تأويل كرده و بر آنند كه منظور اين آيات و روايات، بازگشت دولت پراقتدار عدل و حق و استقرار قانون و مقررات عادلانه خدا در جامعه و شكوفايى دعوت به حق و نهى از باطل و بيداد و هشدار از ضد ارزشهاست، نه افراد و چهره ها و بازگشت پيشوايان معصوم و برگزيده؛ آرى، راه و رسم و آرمان بلند آنان استقرار خواهد يافت، امّا خودشان باز نمى گردند.

اين گروه بدان دليل اين آيات و روايات را تأويل مى كنند كه به پندار آنان موضوع رجعت با موضوع تكليف ناسازگار است، در حالى كه به باور ما اين پندارى نادرست است، چرا كه رجعت نه از كسى سلب اراده و اختيار مى كند و نه كسى را به انجام يا عدم انجام كارى مجبور مى سازد و همانگونه كه تكليف، با پديدار شدن معجزه هاى بزرگى، چون: شكافته شدن دريا، اژدها شدن عصا، جوشيده شدن چشمه هاى آب از سنگ و... سازگار است با رجعت نيز سازگار مى باشد و اين دو با هم هيچ ناسازگارى ندارند.

افزون بر اين، موضوع رجعت تنها از روايات دريافت نمى گردد تا آنها را تأويل نمايند، بلكه اجماع دانشمندان شيعه بر اين موضوع تحقّق يافته و روايات هم اين اجماع را تاييد مى كند.

آنچه ضمن دو ديدگاه ترسيم گرديد، ديدگاه كسانى بود كه آيه مورد بحث را دليل بر رجعت گرفته و در اين مورد تفسير كرده اند، امّا گروهى از مفسران آيه را در مورد رستاخيز تفسير نموده و مى گويند:

منظور اين است كه در روز رستاخيز از هر جامعه و امّتى سردمداران و زورمداران بيدادگر و حق ستيزشان را بر مى انگيزيم تا مورد بازخواست قرار گيرند و حجت بر آنان اقامه شود.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

حَتَّى إِذا جاؤُ قالَ أَ كَذَّبْتُمْ بآياتِي وَ لَمْ تُحِيطُوا بِها عِلْماً

هنگامى كه حق ستيزان و ظالمان را پاى حساب مى آورند، و آنان به آنجا گام مى گذارند، خدا به آنان مى فرمايد: آيا آيات و نشانه هاى يكتايى مرا دروغ شمرديد و در انديشه تحقيق و پژوهش بر نيامديد و براى شناخت حق و وظيفه خويش تلاش نكرديد؟

أَمَّا ذا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

وظيفه شما اين بود كه در شناخت دين و تكاليف و وظائف دينى و انسانى خويش باشيد، امّا شما به وظايف خويش عمل ننموده و از حق دور شديد، راستى چه بدكارهايى انجام مى داديد.

يادآورى مى گردد كه بنابر آن ديدگاه كه آيه پيش را در مورد رجعت تفسير كنيم، منظور از آيات و نشانه هايى كه كفرگرايان و ظالمان تكذيب كرده اند، امامان راستين مى باشند كه نخستين آنان على عليه السلام و آخرين آنان حضرت مهدى عليه السلام است.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا

و اين بيدادگران و حق ستيزان به دليل ستم و زشتكاريشان در دنيا و دور شدنشان از نجات و رستگارى در خوركيفر مى گردند و فرمان عذاب در مورد آنان صادر مى شود و عذاب گريبانشان را مى گيرد.

فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ.

و آنان ديگر سخن نمى گويند، چرا كه با آن بدانديشى و بيدادشان در زندگى، ديگر حرفى براى گفتن ندارند.

به باور پاره اى ممكن است منظور اين باشد كه آنان از شدت ترس و هراس ديگر توان سخن گفتن نخواهند داشت.