تفسير مجمع البيان جلد ۲۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳ -


/ آشنايى با سوره قصص

اين سوره مباركه در شمار، بيست هشتمين سوره است كه پيش از آغاز ترجمه و تفسير آن به نكاتى از شناسنامه اش اشاره مى رود:

1 - چرا قصص؟

واژه «قصص» به مفهوم سرگذشت است كه در آيه بيست و پنجم اين سوره بكار رفته، و نام سوره از همين آيه برگرفته شده است؛ آنجا مى فرمايد:

فلمّا جائه و قصّ عليه القصص قال لا تخف نجوت من القوم الظالمين.

پس هنگامى كه موسى نزد شعيب آمد و سرگذشت خود را براى او باز گفت، وى گفت: ديگر ترسى به دل راه مده كه از گروه بيدادگران نجات يافته اى.

افزون بر اين، در اين سوره سرگذشت طولانى و درس آموز موسى از ولادت شگفت انگيزش تا رسالت و پيكار فرهنگى و علمى و منطقى اش با فرعون و نجات بنى اسرائيل از اسارت استبداد، و نيز مبارزه آن حضرت با «قارون»، مظهر زراندوزى و زرپرستى و انحصار با درسهاى انسان ساز بسيارى آمده است.

2 - فرودگاه آن

به باور بيشتر مفسّران و دانشمندان قرآن پژوه، اين سوره مباركه در مكّه فرود آمده است، امّا پاره اى نيز بر آنند كه برخى از آيات آن، از جمله آيه هاى 52 تا 55 در مدينه، و آيه 85 در راه ميان مكه و مدينه بر قلب نورانى پيامبر مهر و خرد فرود آمده است.

به باور ما دقت در آيات و مفاهيم انسان ساز عقيدتى و اجتماعى آن نشانگر آن است كه آيات اين سوره بطور يكسره با سبك و شيوه آيات و سوره هاى مكّى هماهنگ تر و همسازتر است، چرا كه از آغاز تا انجام بيشتر سخن از مسايل عقيدتى و زيربنايى است و در قالب دو سرگذشت طولانى موسى و بنى اسرائيل و رويارويى آنان با فرعون و قارون و شكست و نابودى اين چهره ها و مظاهر زشت زر و زور و تزوير، و پيروزى حق و حق طلبان و نيز نويد از حكومت جهانى حق، همه و همه براى ايجاد اميد به آينده روشن در دلهاى مردم تازه مسلمان و گرفتار در چنگال استبداد «مكه» است، و به آنان نويد مى دهد كه زورمداران و فريبكاران و برده داران و خودكامگان عرب نيز بسان فرعون و قارون و ديگر بيدادپيشگان و فريبكاران قرون و اعصار دير يا زود به كيفر بيدادشان خواهند رسيد و آينده از آن عدالتخواهان و آزادانديشان و مبارزان راه آزادى و حقوق انسانى است.

3 - شمار آيات و واژه هاى آن

به باور همه مفسّران اين سوره از 88 آيه و 1441 واژه و 5800 حرف تشكيل شده است و قاريان كوفه حروف مقطّعه آن را يك آيه به شمار آورده اند.

4 - فضيلت تلاوت آن

از پيامبر گرامى آورده اند كه در اين مورد فرمود:

من قرأ طسم القصص اعطى من الاجر عشر حسنات بعدد من صدّق بموسى و كذّب به، و لم يبق ملك فى السّماوات و الارض الاّ شهد له يوم القيامة انّه كان صادقا.(135)

كسى كه سوره قصص را تلاوت كند به شمار هر كدام از مردمى كه به موسى ايمان آورده و رسالتش را گواهى نمودند و يا آن حضرت را تكذيب كردند، ده حسنه به او پاداش داده مى شود، و فرشته اى در آسمان ها و زمين نخواهد بود، جز اينكه در روز رستاخيز بر راستگويى او گواهى خواهد داد.

گفتنى است كه منظور نه تلاوت تنها كه همراه با دريافت مفاهيم و درس هاى آن و آن گاه عمل شايسته و بايسته و آزادمنشانه است.

5 - دور نمايى از محتواى آن

اين سوره، با حروف اسرارآميز مقطّعه آغاز و با نويد حكومت جهانى شايستگان و شايسته كرداران ادامه مى بابد.

از پى آن به سرگذشت عبرت انگيز ولادت موسى،

مراحل گوناگون رشد و تكامل او،

هجرتش به مدين،

ازدواج و تشكيل خانواده،

بازگشت او به مصر،

انگيزش او از جانب خدا، پيكار او با فرعون و فرعونيان خودكامه و برترى جو و تجاوزكار و عوامل نجات و رهايى بنى اسرائيل مى پردازد. آن گاه مبارزه او را با قارون، مظهر زرپرستى و زراندوزى و دجالگرى را ترسيم نموده و در لابلاى اين دو داستان طولانى صدها نكته انسان ساز و درس آموز و الهام بخش را، در ابعاد گوناگون عقيدتى، اخلاقى، انسانى، حقوقى، اجتماعى، و سياسى به تابلو مى برد.

اگر بخواهيم از روزنه اى كوچك منظره اين بوستان عطرآگين و روح پرور را بنگريم، از جمله با اين گلها و گل بوته ها روبرو مى گرديم:

وعده خدا و سنّت او بر پيروزى حق طلبان،

قدرت نمايى شگفت آور خدا،

شاهكارى ديگر،

و ما او را به مادرش باز گردانديم،

هجرت تاريخى موسى!

انگيزش موسى،

در كاخ فرعون،

دجّالگرى و حق ستيزى فرعون،

اراده تاريخساز خدا،

آخرين اميد،

و صدها نكته و اندرز و ده ها موضوع ديگرى كه خواهد آمد.

/ سوره قصص / آيه هاى 6 - 1

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيْمِ

1 . طسم.

2 . تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ.

3 . نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

4 . إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ.

5 . وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ.

6 . وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ.

ترجمه

1 - طا، سين، ميم.

2 - اين ها آيات آن كتاب روشنگر است.

3 - [ما بخشى ] از سرگذشت [درس آموز و عبرت انگيز] موسى و فرعون را براى مردمى كه [به حق گوش مى سپارند و] ايمان مى آورند، به حق بر تو مى خوانيم:

4 - بى گمان فرعون در آن سرزمين برترى جويى [و بيداد] پيشه ساخت و مردم آن را گروه گروه كرد؛ گروهى از آنان را به [زبونى و] ناتوانى مى كشانيد، [به گونه اى كه ] پسران آنان را سر مى بريد و زنان شان را [براى بهره كشى ] زنده مى گذاشت؛ راستى كه او از تبهكاران [روزگار] بود.

5 - و ما مى خواستيم بر آن كسانى كه در آن سرزمين به ناتوانى [و ذلّت ] كشيده شده بودند، منّت گذاريم و آنان را پيشوايانى [فراخوان به سوى آزادى و عدالت ] گردانيده و آنان را ميراثبر [آن سياهكاران استبدادپيشه ] قراردهيم.

6 - و در آن سرزمين به آنان اقتدار بخشيم و به فرعون و هامان و سپاهيان شان، از سوى آنان [كه به بند كشيده شده بودند] آنچه را كه [ همان ظالمان ] از آن مى ترسيدند بنمايانيم.

نگرشى بر واژه ها

«نبأ»: خبر بزرگ.

«شيع»: گروه ها، فرقه ها و دسته ها.

«تمكين»: دادن ابزار و امكانات لازم براى انجام كار.

تفسير - وعده خدا و سنّت او بر پيروزى حق طلبان

در آخرين آيات سوره «نمل» سخن از تلاوت قرآن بود و پيامبر گرامى روشن ساخت كه از سوى خدا فرمان يافته است تا قرآن را براى مردم تلاوت كند، اينك در نخستين آيه اين سوره مباركه به تلاوت قرآن مى پردازد و مى فرمايد:

طسم، تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبِينِ.

طا، سين، ميم، اينها آيات روشن و روشنگر آن كتاب روشنى بخشى است كه در پرتو فروغ جاودانه اش راه رشد و نجات را از سرگردانى و گمراهى نشان مى دهد.

آن گاه به ترسيم پرتوى از سرگذشت الهام بخش موسى و داستان عبرت انگيز فرعون پرداخته و مى فرمايد:

نَتْلُوا عَلَيْكَ مِنْ نَبَإِ مُوسى وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.

ما بخشى از سرگذشت درس آموز موسى و فرعون را آن گونه كه بوده است - بر اساس حق - براى مردمى كه حق را مى پذيرند و ايمان مى آورند بر تو مى خوانيم.

و آن گاه اين گونه آغاز مى كند:

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ

واقعيت اين است كه فرعون در سرزمين مصر سر به گردنكشى و برترى جويى و بيداد برداشت.

واژه «علوّ» به مفهوم برترى جويى و بيدادگرى است، چنانكه در آيه ديگرى مى فرمايد:

تلك الدار الاخرة نجعلها للذين لا يريدون علوّا فى الارض و لا فسادا...(136)

اين است سراى آخرت، كه آن را براى كسانى قرار مى دهيم كه نه برترى جويى و بيداد را در روى زمين بخواهند و نه تبهكارى را.

در ادامه آيه مورد بحث مى افزايد:

وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً

و مردم آن سرزمين را گروه گروه و فرقه فرقه ساخت.

«قتاده» مى گويد: فرعون عنصرى نژاد پرست و بيداد پيشه بود و ميان فرعونيان و بنى اسرائيل بسيار تبعيض روا مى داشت؛ گروه دوّم را به كارهاى سخت وامى داشت و به ذلّت و حقارت مى كشيد و ضمن شهروند درجه دوم انگاشتن آنان، امكان رشد و ميدان بالندگى را از آنان سلب كرده بود، امّا گروه نخست را كه چاكران و طرفداران بى ريشه و بيداد خواهِ خودش بودند، گرامى مى داشت و آنان را خودى و انسان هاى درجه اوّل مى شمرد و به آنان ميدان مى داد.

به باور پاره اى منظور اين است كه، فرعون براى به ذلت كشيدن بنى اسرائيل و تحقير بيشتر آنان، و براى اينكه به آسانى بيداد خود را بر آنان تحميل كند، خود آنان را گروه گروه ساخته بود.

يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ

گروهى از همان توده هاى در بند را سخت به ناتوانى كشيده بود،

يُذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ

به گونه اى كه پسران آنان را سر مى بريد،

وَ يَسْتَحْيِي نِساءَهُمْ

و دخترانشان را زنده مى گذاشت.

و اين سياست شوم و نسل كشى ظالمانه بدان خاطر بود كه پيشگويان و كاهنان به او گفته بودند كه در ميان بنى اسرائيل پسرى ديده به جهان خواهد گشود كه نظام استبدادى او را واژگون و فرمانروايى مطلقه اش را به نابودى خواهد كشيد.

امّا «سُدى» مى گويد: فرعون در خواب ديد كه شعله هاى سوزان آتش از بيت المقدس زبانه كشيد و آمد تا آسمان مصر را پوشاند و آن گاه فرعون و فرعونيانِ خودكامه و بيدادپيشه را سوزانيد و به خانه هاى بنى اسرائيل نزديك نشد و به آنها آسيب نرسانيد.

هنگامى كه از خواب بر خواست سراسيمه و ترسان دانشمندان را فراخواند و تعبير خواب خويش را از آنان خواست.

آنان گفتند: از اين سرزمين مردى بر خواهد خاست كه نابودى نظام حاكم بر كشور ما به دست او خواهد بود، و آن گاه بود كه فرعون سياست نسل كشى را در پيش گرفت.

إِنَّهُ كانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ.

راستى كه فرعون عنصرى زورگو و تبهكار بود، چرا كه نافرمانى خدا پيشه ساخته و خون مردم را بر زمين مى ريخت و حقوق و آزادى و امنيّت مردم را پايمال مى ساخت.

در پنجمين آيه مورد بحث در ترسيم اقتدار آن فرمانرواى حاكم بر جامعه و تاريخ مى فرمايد:

وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ

فرعون و نظام استبدادى او بر آن بودند كه بنى اسرائيل را بر اندازند و نابود سازند، امّا ما مى خواستيم بر آن كسانى كه در سرزمين مصر به ناتوانى كشيده شده بودند نعمتى گران ارزانى داريم!

وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً

و آنان را پيشوايان راه هدايت و عدالت و راهنمايان حقيقت قرار دهيم.

«قتاده» مى گويد: منظور اين است كه: ما مى خواستيم به آنان فرمانروايى ارزانى داريم.

به باور ما هر دو ديدگاه يكى است، چرا كه اگر خدا به فرد و يا گروهى اقتدار و فرمانروايى داد، در حقيقت آن فرد و آن گروه را پيشواى مردم نيز قرار داده است، و آنانكه در هنگامه اقتدار و داشتن امكانات، بر بندگان خدا ستم مى كنند و زورمدارى و استبدادپيشه مى سازند، نه حكومت و قدرتشان از سوى خداست و نه خودشان پيشواى مردم هستند، بلكه فريبكارانى بيش نيستند كه خود را نيك جلوه مى دهند.

به هر حال، اگر ديدگاه «قتاده» را بپذيريم، آيه مورد بحث نظير اين آيه است كه در مورد خانواده ابراهيم مى فرمايد:

فقد آتينا آل ابراهيم الكتاب و الحكمة و آتيناهم ملكا عظيما.(137)

به يقين ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و فرمانروايى بزرگ و پرشكوهى به آنان ارزانى داشتيم.

با اين بيان نظام ها و نظام دهندگان و فرمانروايان، دو گروهند:

1 - گروه نخست نظام هاى استبدادى و فردى، كه اگر ژرف بنگريم، تنها اراده گزاف يك و يا چند عنصر خودكامه است كه در اين نوع نظام ها بر همه مردم در فرم هاى گوناگون تحميل مى گردد.

2 - ديگر حكومت ها و فرمانروايان دادگر و آزادمنش و شايسته كردارى كه بر اساس حق و عدالت و رعايت حقوق و آزادى و گزينش و رضايت و خواست قلبى و مشاركت و نظارت و امنيّت مردم، و طبق مقررات خداپسندانه و منصفانه به اداره جامعه مى پردازند و گردانندگان آنها خود را بسان فردى از آن مردم و فرمانبردار قانون مى دانند.

حكومت هاى عادلانه پيامبران از نوع دوم هستند و تنها چنين نظام ها و چنين فرمانروايانى هستند كه بايد اطاعت شوند، نه هر فرمانروا و حكومتى. بر اين اساس مى توان گفت كه امامان راستين و جانشينان پيامبر، فرمانروايان حقيقى هستند كه در قلمرو امور دينى و دنيوى جامعه، پيشوا و پيشتازند و بر مردم است كه از آنان پيروى نموده و آنان را الگو و سرمشق و راهنماى خويش بدانند.

وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ.

و همان مردم ناتوان و ستمديده را ميراثبر همان خودكامگان قرارداديم و شهر و ديار و خانه و كاشانه و بوستان ها و دارايى هاى فرعون و فرعونيان را به آنان سپرديم.

از اميرمؤمنان آورده اند كه فرمود:

و الذى فلق الحبّة و برأ النّسمة لتعطفنّ الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس على ولدها، و تلا عقيب ذلك: و نريد ان نمن على الّذين...(138)

به آن خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد، دنيا پس از آنكه در برابر ما خاندان رسالت چموشى و سركشى كرد، سرانجام بسان شتر خشن و بداخلاقى كه به فرزند خويش محبت ورزد، به سوى ما روى خواهد آورد، و در برابر ما رام خواهد شد، و آن گاه به تلاوت آيه مورد بحث پرداخت كه: و نريد أن نمنّ على الّذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثين.(139)

در روايت ديگرى در اين مورد از پنجمين امام نور آورده اند كه روزى به فرزند گرانمايه اش حضرت صادق نگاهى عميق و پر راز افكند و فرمود:

هذا و اللّه من الّذين قال اللّه تعالى: و نريد ان نمن على الّذين استضعفوا فى الارض و نجعلهم ائمة...(140)

به خداى سوگند اين فرزندم از همان كسانى است كه خدا در مورد آنان فرموده است: و ما مى خواهيم بر آن كسانى كه در آن سرزمين به ناتوانى كشيده شده اند نعمتى گران ارزانى داريم و آنان را پيشوايان عدالت قرار دهيم...

چهارمين امام نور در تفسير آيه فرمود:

و الّذى بعث محمدا بالحق بشيراً و نذيراً، انّ الابرار منّا اهل البيت و شيعتهم بمنزلة موسى و شيعته، و انّ عدوّنا و اشياعهم بمنزلة فرعون و اشياعه.(141)

به خدايى كه محمد صلى الله عليه وآله را به حق براى نويد دهى و هشدار به مردم برانگيخت، پيشوايان و نيكان ما خاندان وحى و رسالت و شيعيان آنان، بسان موسى و پيروان اويند و دشمنان ما و پيروان آنان بسان فرعون و فرعونيان، آرى، پيروزى و سرفرازى سرانجام از آن ماست.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ نُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ

و ما بر آنيم كه بنى اسرائيل را در سرزمين مصر اقتدار و امكانات بخشيم.

پاره اى لطف و مهر را نيز جزء امكانات به شمار آورده اند، امّا «على بن عيسى» اين تفسير را نمى پذيرد، چرا كه به باور ايشان آن گاه لازم مى شود كه كسانى كه از مهر و لطف او بى بهره اند، به قدرت و امكانات نرسند، ولى در مورد بنى اسرائيل لطف و مهر نيز جزء امكانات بود.

وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ.

و از بنى اسرائيل به فرعون و هامان و سپاهيان آنان همان چيزى را نشان مى دهيم كه از آن مى هراسيدند.

منظور آيه مباركه نابودى اقتدار پوشالى و ظالمانه فرعون به دست موسى عليه السلام است.

«ضحاك» مى گويد: فرعون: حدود چهار صد سال زندگى كرد. او فردى كوتاه قامت و چاق بود و نخستين كسى است كه موهاى خود را رنگ كرد، و موسى عليه السلام - كه او را به امواج نيل سپرد، و استبداد دير پا و خشونت بار او را واژگون ساخت - يكصد و بيست سال زيست.

/ سوره قصص / آيه هاى 10 - 7

7 . وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ.

8 . فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ.

9 . وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ عَسى أَنْ يَنْفَعَنا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.

10 . وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

ترجمه

7 - و به مادر موسى الهام نموديم كه: او را شيرده، و آن گاه كه بر [جان ] او ترسيدى، وى را به دريا افكن، و مترس و اندوه به دل راه مده كه ما او را به تو باز خواهيم گردانيد، و از پيام آورانش قرار خواهيم داد.

8 - پس [مادر موسى او را به دريا افكند و] فرعونيان او را [از امواج خروشان نيل ] برگرفتند تا سرانجام براى آنان دشمنى [سرسخت ]و مايه [غم و] اندوهى [سنگين ] باشد؛ بى گمان فرعون و هامان و سپاهيان شان خطا كار بودند.

9 - وزن فرعون گفت: [هان اى فرعون! اين كودك دوست داشتنى را واگذار كه به باور من، او] نور چشمى براى من و براى تو خواهد بود؛ او را نكشيد؛ شايد براى ما سودبخش افتد، يا او را بعنوان فرزندى برگيريم؛ و آنان [آن واقعيت را] در نمى يافتند [كه سرانجام همان كودك، نابود كننده استبداد گران خواهد بود].

10 - و دل مادر موسى [پس از الهام ما، از هر چيزى جز ياد كودك خويش و نجات او] تهى گشت؛ [و] اگر ما قلب او را استوارى نبخشيده بوديم كه از باور دارندگان [وعده ما] باشد، چيزى نمانده بود كه آن [راز] را فاش سازد!

تفسير - قدرت نمايى شگفت آور خدا

در دوّمين فراز از سرگذشت الهام بخش موسى، آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه چگونه فرعون و فرعونيان را در پرتو قدرت و حكمت خويش نابود و موسى را به پيروزى و سرفرازى راه نمود.

نخست مى فرمايد:

وَ أَوْحَيْنا إِلى أُمِّ مُوسى أَنْ أَرْضِعِيهِ

و ما به مادر ارجمند موسى الهام كرديم كه كودك خويش را تا زمانى كه بر جانش نگران نيستى شيرده!

در آيه شريفه در مورد اين بانوى با ايمان به وحى تعبير مى گردد، امّا اين وحى با آن وحى و پيامى كه به پيامبران مى رسد يكسان نيست، بلكه اين نوعى الهام و به دل انداختن و به قلب افكندن چيزى است كه مورد نظر است و بايد انجام شود.

به باور پاره اى اين پيام را فرشته وحى بر مادر موسى فرود آورد.

امّا به باور برخى ديگر او خواب ديد و دانشمندان بنى اسرائيل خوابش را تعبير كردند.

فَإِذا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِ

امّا هنگامى كه بر جان كودك نگران شدى و ترسيدى كه جاسوسان و مأموران اطلاعاتى استبداد حاكم او را بكشند، وى را به درياى نيل بيفكن!

وَ لا تَخافِي وَ لا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ.

و از دژخيمان فرعون مترس و از دورى او اندوه به دل راه مده، چرا كه ما به زودى او را در اوج سلامت و نشاط به تو باز مى گردانيم، و او را يكى از پيام آوران خويش خواهيم ساخت.

در اين آيه شريفه دو فرمان، و دو هشدار، و دو نويد جانبخش از آينده در مورد پيروزى و سرفرازى موسى است.

در مورد آيه شريفه و فصاحت و زيبايى واژه و قالب و محتواى آن آورده اند كه: اديب و دانشورى از بانويى عرب سروده هايى زيبا و بسيار رسا و آكنده از فصاحت و بلاغت شنيد و او را تحسين كرد كه چقدر فصيح و بليغ است!

او گفت: فصاحت و زيبايى قالب و محتوا، ويژه قرآن شريف است نه ديگر سخنان، و آن گاه به تلاوت همين آيه شگفت انگيز پرداخت.

ولادت شگفت انگيز كودك نيل

«وهب» در اين مورد آورده است كه: زمانى كه مادر موسى باردار گرديد، به خواست آفريدگار هستى و با الهام از سوى او، موضوع را پوشيده داشت و هيچ كس از آن آگاهى نيافت، چرا كه تدبير خدا بر اين بود كه به وسيله اين كودك گرانقدر بر بنى اسرائيل منّت گذارد و آنان را از اسارت و بيداد استبداد حاكم نجات بخشد.

در همان سالِ طلوع خورشيد وجود موسى، فرعون پيش از آن رويداد بزرگ زنان و دختران جاسوس و كسانى را كه در رشته باردارى زنان و مامايى تخصص داشتند، همه را فرا خواند و به آنان سخت دستور داد كه زنان بنى اسرائيل را بازرسى بدنى كنند تا باردار بودن كسى از آنان بر دستگاه اطلاعاتى حاكم پوشيده نماند.

درست در همان بحران مادر موسى به او باردار گرديد، امّا به خواست خدا، نه آثارى در شكم او پديدار گرديد و نه تغييرى در رنگ چهره و نه سينه هايش! از اين رو قابله ها چيزى نفهميدند.

شب ولادت موسى رسيد و مادرش به همراه خواهرش «مريم» بود و ديگر كسى در آنجا نبود. موسى به آسانى ديده به جهان گشود و خدا به مادرش الهام كرد كه فرزند دلبندش را شير دهد، و در مورد او دل قوى دارد و نگران نشود!

مادر موسى سه ماه كودكش را شير داد، و در اين مدت سبك نگاهدارى او و رفتار كودك به گونه اى بود كه نه كسى به مادر شدن او پى برد و نه صداى گريه اى از كودك نيل به گوش كسى رسيد. و زمانى كه بر جان او نگران شد، بى درنگ به الهامى از سوى خدا صندوقى ساخت و كودك خويش را در درون آن قرار داد و شبانه كنار نيل آمد و آن كودك را به امواج خروشان آبها سپرد.

شگفت از اين تدبير!

«ابن عباس» در مورد اين رويداد شگفت آور آورده است كه: هنگامى كه ولادت موسى نزديك شد، زن مامايى كه بر او گماشته شده بود، پيش آمد و بسان خواهرى مهربان بر مادر موسى كمك كرد تا كودك به دنيا آمد؛ آن گاه در پيشانى آن نوزاد پرمعنويت فروغى ديد كه سراپايش به لرزه آمد و به گونه اى وصف ناپذير مهر و عشق آن نوزاد را در دل احساس كرد.

رو به مادر نمود و گفت: بانوى عزيز! من جاسوس دستگاه دوزخى فرعون هستم، مأموريت من كشتن اين كودك است، امّا اينك احساس مى كنم كه او محبوب ترين پديده زندگى من است و نمى دانم چه رازى است كه خدا عشق او را در گستره قلب من افكنده است، من كارى با او ندارم و تو او را از خطرات حفظ كن!

پس از مأموريت آن زن، ديگر جاسوسان متوجّه ولادت موسى شدند و براى پى بردن به رازى كه در آن خانه بود، ناگاه به آنجا يورش بردند، امّا خواهر موسى، مريم لحظاتى پيش از رسيدن آنان جريان را به مادر گزارش كرد و مادر نگران و وحشت زده كودك را به خواست خدا در پارچه اى قرارداد در تنور نهان كرد.

جاسوسان به خانه هجوم آوردند و همه جا را گشتند، امّا اثرى از كودك نيافتند و تنور را نيز روشن و آكنده از آتش ديدند.

مادر موسى را مورد معاينه قرار دادند، امّا نه در سينه هايش اثرى از شير بود و نه در رنگ چهره اش نشانى از ولادت كودك در خانه او.

سرافكنده و رسوا خانه را ترك كردند و مادرِ نگران بر سر تنور دويد امّا خداى را كه آفريدگارش آتش سوزان را بر موسى سرد و سلامت ساخته بود! راستى كه شگفت از اين تدبير!

دو رويداد عجيب ديگر

مادر از آنجايى كه روند كار دستگاه بيداد را مى ديد و قربانيان بى گناه و معصوم آن را كه نوزادان بنى اسرائيل بودند نظاره مى كرد و مى گريست، سخت بر جان موسى نگران گرديد، از اين رو به الهام از سوى خدا بر آن شد تا كشتى كوچكى براى او فراهم آورد و اورا به آب نيل بسپارد!

نزد نجّار رفت، و خواسته خود را طرح كرد.

نجّار از او پرسيد كه صندوقى با اين مشخّصات براى چه كارى مى خواهد؟

و آن بانو كه راستى و راستگويى را دوست مى داشت، و از دروغ نفرت داشت حقيقت را با او در ميان گذاشت.

نجّارِ خيره سر، آن صندوق را ساخت و به آن بانو فروخت، امّا پس از دريافت پول آن بى درنگ به سوى جاسوسان فرعون رفت تا جريان را گزارش كند، ولى از شگفتى هاى روزگار اين بود كه پس از رفتن به سوى مأموران هرچه تلاش كرد جز بر حماقت و كودنى خويش نيفزود و نتوانست چيزى به آنان بفهماند.

او بازگشت و در مغازه و كارگاهش به كار خود پرداخت، و دگرباره ديد زبانش گويا شد!

بار ديگر به سوى مأموران فرعون رفت، امّا بازهم زبان، توان حركت را از دست داد!

تا سه بار اين رويداد شگفت آور تكرار گرديد و او دريافت كه اين موضوع، يك رويداد عادى نيست، بلكه جريانى شگفت انگيز و معجزه آساست و دست توانايى در تدبير آن است، از اين رو از كار خويش پشيمان گرديد و موضوع را گزارش نكرد!

در دومين آيه مورد بحث در ترسيم فراز ديگرى از اين داستان مى فرمايد:

فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ

سر انجام آن كودك آسمانى به دريا افكنده شد، و خاندان فرعون او را بر امواج آبها يافتند و با گرفتن كشتى كوچك وى، آن را به كاخ فرعون بردند، و پس از گشوده شدن صندوق، كودكى تماشايى در آن ديدند!

لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَ حَزَناً

تا براى آنان دشمنى سرسخت و مايه اندوهى سنگين باشد.

و همان گونه كه خدا خواسته بود آن كودك باعث نگرانى و اندوه آنان گرديد و سرانجام به دشمنى با استبداد و خودكامگى و اصلاح جامعه از سركوب و بيداد و بت سازى و زورمدارى برخاست.

إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما كانُوا خاطِئِينَ.

چرا كه فرعون و هامان و سپاهيان شان مردمى گناهكار و خطاكار بودند.

شاهكارى ديگر

سرانجام آن صندوق به نيل سپرده شد و رود نيل كه از سوى آفريدگارش فرمان داشت، آن كشتى كوچك را به كاخ فرعون راه نمود و آنجا آن را از آب برگرفتند. به دستور فرعون در صندوق را گشودند و با شگفتى بسيار باكودكى بسان پاره ماه روبرو شدند و همسر فرعون با ديدن آن كودك، به گونه اى، خدا مهر و محبت آن نوزاد را در گستره دلش افكند كه بسان مادرى پرمهر و پرشور به او دل بست.

مفسّران و مورّخان آورده اند كه: بانوى كاخ ريشه و تبارش به بنى اسرائيل مى رسيد و زنى زيبا چهره و درست انديش و از تبار پيامبران بود.

او در زندگى به مردم با ايمان مهر مى ورزيد و به محرومان انفاق مى كرد و از نظر انديشه و عقيده و عملكرد با فرعون ناهماهنگ بود.

درست به همين دليل است كه وقتى چشم فرعون به آن كودك افتاد، خشمگين گرديد و فرياد بر آورد كه چگونه اين كودك از چشم دستگاه جاسوسى و اطلاعاتى ما به دور مانده و نجات يافته است؟ و آن گاه بى درنگ فرمان اعدام او را صادر كرد، امّا «آسيه» گفت: فرعون! تو فرمان داده اى كه كودكان و نوزادانى كه امسال ولادت يافته اند بكشند، مگر نمى بينى كه اين كودك فراتر از يك سال دارد؟ نه، نبايد او كشته شود! او را واگذار تا مايه روشنى چشم ما باشد!

در اين مورد سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ قالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَ لَكَ لا تَقْتُلُوهُ

و زن فرعون گفت: هان اى فرعون! اين كودك محبوب را واگذار كه به باور من او نور چشمى براى من و براى تو خواهد بود!

عَسى أَنْ يَنْفَعَنا

اميد كه براى ما سود بخش افتد.

أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً

يا او را به فرزندى خويش بر گيريم.

بدان دليل بانوى كاخ چنين گفت كه فرعون فرزند نداشت و آن زن هوشمند و خيرخواه بر آن شد تا از آن راه ظريف و دقيق طمع آن ديكتاتور خونخوار را برانگيزد و موسى را نجات دهد!

«ابن عباس» مى گويد: دستگاه اطلاعاتى و دژخيمان آن پس از آگاهى از موضوع، براى كشتن آن كودك آمدند، امّا بانوى كاخ آنان را راند و از كشتن آن كودك بازداشت و از فرعون خواست تا اجازه دهد آن كودك محبوب را رها كنند و بروند و بگذارند تا او مايه روشنى چشم او و فرعون گردد.

پيامبر گرامى فرمود:

و الّذى يُحلف به لو اقرّ فرعون بان يكون له قرة عين كما اقرّت امرأته لهداه اللّه به كما هداها و لكنّه ابى للشقاء الذى كتبه اللّه عليه.(142)

سوگند به آن قدرتى كه به او سوگند ياد مى شود، اگر فرعون نيز همانند آن بانو، «موسى» را مايه روشنى چشم خود مى شناخت، خدا به بركت او، وى را هدايت مى كرد و بسان همسرش به راه حق گام مى نهاد، امّا او به خاطر بدانديشى و شقاوتى كه داشت از پذيرش آن موضوع سرباز زد و تنها براى خشنودى خاطر زن خود از كشتن موسى گذشت.

وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ.

و فرعون و فرعونيان نمى دانستند كه سرانجام به دست همين كودك به كيفر خشونت و بيداد خود خواهند رسيد!

به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان نمى دانستند كه از پى آن كسى كه هستند و براى كشتن او هزاران كودك بى گناه را بخاك و خون كشيده اند، همين كودك است!

در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد:

وَ أَصْبَحَ فُؤادُ أُمِّ مُوسى فارِغاً

و دل مادر موسى پس از الهام ما، جز از ياد و حال موسى، از همه چيز آسوده بود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: و دل مادر موسى از نگرانى و اندوه آسوده بود، چرا كه اطمينان داشت كه وعده پروردگارش حق است و فرزندش نجات خواهد يافت.

امّا به باور پاره اى ديگر از شدّت نگرانى و هراس وعده خدا را از ياد برده بود!

إِنْ كادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ لا أَنْ رَبَطْنا عَلى قَلْبِها

اگر ما قلب او را به نيروى يقين و شكيبايى، استوارى و آرامش نبخشيده بوديم، نزديك بود كه از فشار اندوه و نگرانى در مورد سرنوشت فرزندش ناله و فرياد سردهد.

به باور پاره اى منظور اين است كه: او از تماشاى منظره صندوق بر امواج خروشان آب نزديك بود فرياد و ناله سردهد، امّا ما دل طوفان زده اش را آرامش و شكيبايى بخشيديم.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه: اگر ما قلب مادر موسى را شكيبايى و استوارى نبخشيده بوديم چيزى نمانده بود كه وقتى از سوى فرعونيان براى شيردادن كودك احضار شد، از شدت شادمانى فرياد بر آورد كه: من مادر او هستم!

و برخى نيز بر آنند كه: نزديك بود الهام خدا و پيام او به خودش را آشكار سازد.

لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

اين تدبير ما، در مورد مادر موسى بدان دليل بود كه مى خواستيم او از ايمان آوردگان راستين باشد و با تصديق وعده و نويد ما، به وحى و پيام ما اعتماد كند.