تفسير مجمع البيان جلد ۲۰

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۷ -


/ سوره قصص / آيه هاى 50 - 43

43 . وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

44 . وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.

45 . وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ.

46 . وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

47 . وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

48 . فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ.

49 . قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ.

50 . فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.

ترجمه

43 - و به يقين پس از آنكه نسل هاى نخستين را [به كيفر حق ستيزى و بيدادشان ] نابود ساختيم، به موسى كتاب [آسمانى ] داديم؛ [كتاب پرمعنويتى ] كه [مايه ] بينش ها و رهنمود و بخشايشى براى مردم بود؛ باشد كه آنان به خود آيند [و پند گيرند].

44 - و تو [اى پيامبر] در سمت باخترى [آن سرزمين پربركت ]نبودى آن گاه كه ما [با فروفرستادن وحى،] فرمان [رسالت و پيام رسانى را] به موسى داديم؛ و تو از گواهان [بر وحى او نيز ]نبودى.

45 - امّا ما [سرگذشت او را به تو وحى كرديم؛ چرا كه پس از موسى ]نسل هايى پديد آورديم كه روزگار بر آنان بطول انجاميد [و پيمان خويش با پيامبران شان را گسستند؛ و آن گاه بود كه تو را براى هدايت جهانيان فرمان بعثت داديم ]؛ و تو [اى پيامبر] در ميان مردم مدين [نيز] زندگى نمى كردى تا [از سرگذشت موسى در آنجا آگاه گردى، و] آيات ما را بر آنان [كه اينك شرك ورزيده اند] تلاوت كنى، امّا ما [برانگيزاننده و] فرستنده [تو به رسالت و رساندن پيام خود به مردم ] بوديم.

46 - و تو در كنار [كوه ] طور نبودى آن گاه كه به موسى ندا داديم، امّا [اين سرگذشت ] به عنوان [بخشايش و] رحمتى از سوى پروردگارت [به تو وحى گرديد] تا گروهى را كه پيش از تو هيچ هشدار دهنده برايشان نيامده بود، هشدار دهى، باشد كه آنان به خود آيند و] بپذيرند.

47 - و اگر نه اين بود كه به سزاى آنچه پيشتر به دست خود انجام داده اند مصيبتى به آنان برسد، و بگويند: پروردگارا، چرا پيامبر به سوى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، و از ايمان آوردگان باشيم؟! [بى گمان آنان را به حال خود وامى گذاشتيم و پيامبرى بسويشان نمى فرستاديم ].

48 - پس هنگامى كه حق از نزد ما براى آنان آمد، گفتند: چرا مانند آنچه به موسى داده شد، به [محمد] ارزانى نشده است؟! آيا آنان دليل هاى روشن و روشنگر ما را انكار نكردند؟ [و آيا به آنچه پيشتر به موسى داده شده بود كفر نورزيدند؟! [و] گفتند: [قرآن و تورات هر] دو جادو [و افسون ] هستند كه با هم ساخته اند، و گفتند: ما به هر يك [از اين دو] كافريم!

49 - [هان اى پيامبر: به آنان ] بگو: اگر راست مى گوييد، از نزد خدا كتابى بياوريد كه هدايت بخش تر [و افتخاآفرين تر] از اين دو [كتاب ] باشد تا من هم از آن پيروى كنم.

50 - پس اگر [سخن ] تو را نپذيرفتند، بدان كه تنها از هوس هاى خود پيروى مى كنند و گمراهتر از آن كسى كه بى هيچ رهنمودى از سوى خدا از هوس خويش پيروى كند، كيست؟! بى گمان خدا مردم بيداد پيشه را راه نمى نمايد.

نگرشى بر واژه ها

«بصائر»: بينش ها. اين واژه جمع بصيرت مى باشد و «ابصار» نيز جمع «بصر» آمده است.

«ثاوى»: از ريشه «ثوى» به مفهوم اقامت و استقرار در مكان است و «مثوى» نيز به جايگاه و قرارگاه گفته مى شود.

تفسير - نشانه راستى و درستى دعوت پيامبر اسلام

در آيات گذشته در چندين فراز، سرگذشت درس آموز موسى به تابلو رفت، اينك در اين آيات نكاتى كه نشانگر اعجاز پيامبر گرامى اسلام و درستى و حقانيت دعوت آسمانى اوست ترسيم مى گردد.

در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ مِنْ بَعْدِ ما أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولى بَصائِرَ لِلنَّاسِ

و ما پس از آنكه نسل هاى پيشين همچون: جامعه نوح، عاد، و ثمود را به كيفر كفر و بيدادشان نابود ساختيم، به موسى كتاب آسمانى - كه مايه بينش ها و رهنمود و رحمتى براى مردم بود - ارزانى داشتيم، و در سراسر اين كتاب دليل و برهان، پند و اندرز و مقررات و احكام شريعت را براى آنان بيان كرديم.

وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

و بدين سان اين تورات و اين كتاب آسمانى وسيله هدايت و بخشايشى براى آنان بود، باشد كه بخود آيند و پند پذيرند.

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: پس از فرود تورات بر موسى، خداى فرزانه ديگر جامعه و مردمى را به كيفر گناه و بيدادشان نابود نساخت، مگر مردم آن شهرى كه در كنار دريا بود، و ساكنان آن به كيفر بازيگرى با مقررات دين خدا به صورت ميمون در آمدند. آن گاه به تلاوت آيه مورد بحث پرداخت كه: و لقد آتينا موسى الكتاب من بعد ما اهلكنا القرون الاولى...

در دوّمين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرانقدر اسلام نموده و مى فرمايد:

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنا إِلى مُوسَى الْأَمْرَ

و تو اى محمد صلى الله عليه وآله در سمت باخترى آن سرزمين پربركت نبودى آن گاه كه ما با موسى سخن گفتيم و فرمان رسالت و پيامبرى را به او داديم.

وَ ما كُنْتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ.

و تو در آن هنگام حضور نداشتى تا آنچه در آنجا گذشت بنگرى و جامعه و مردمت را از آن رويدادها آگاه سازى، امّا ما اينك داستان آنجا را برايت باز مى گوييم تا معجزه اى باشد و دليل روشن بر درستى دعوت و رسالت تو.

آن گاه مى فرمايد:

وَ لكِنَّا أَنْشَأْنا قُرُوناً فَتَطاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ

اما ما سرگذشت موسى را به تو وحى كرديم، چرا كه پس از موسى نسل هايى پديد آورديم كه روزگار بر آنان بطول انجاميد و فاصله آنان با نابود شدگان پيش از رسالت موسى و رسالت او بسيار شد و در نتيجه مردم دستخوش غرور و غفلت شدند و بعثت ها را انكار كردند، آن گاه تو را براى هدايت مردم به شاهراه توحيد و تقوا فرستاديم و تو را بسان موسى براى مردم مايه رحمت و هدايت و بخشايشى قرار داديم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: امّا ما مردم بسيارى آفريديم و پيامبرانمان را يكى پس از ديگرى براى هدايت آنان گسيل داشتيم و به آنان سفارش كرديم كه نشان و ويژگى هاى تو را به مردم بگويند و نويد آمدنت را بدهند، امّا چون زمان طولانى شد، مردم سفارش ما را درباره تو فراموش ساختند.

وَ ما كُنْتَ ثاوِياً فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِنا

و تو هرگز در ميان مردم شهر مدين و قوم شعيب نبودى تا سرگذشت آنان را بنگرى و آن گاه داستان زندگى آنان را بر مردم مكّه بيان نمايى.

وَ لكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ.

و اين ما بوديم كه تو را به رسالت و پيام رسانى به سوى مردم مكّه فرستاديم، و اين داستان ها و سرگذشت هاى درس آموز را به تو وحى كرديم تا سند درستى دعوت و نشان راستى رسالت و پيام رسانى تو باشند و حق طلبان و كمال جويان باشنيدن اين خبرهاى غيبى از تو، حقيقت را دريابند.

به باور پاره اى منظور اين است كه:: تو مهر و نيكى ما را نسبت به بندگان مان از نظر فرستادن پيامبران و پديد آوردن معجزه ها به دست آنان و فرو فرستادن كتاب ها با آيات روشن و روشنگر به منظور هدايت مردم نديدى و در سير تاريخى بعثت ها حضور نداشتى؛ از اين رو اگر به تو وحى نمى فرستاديم و سرگذشت پيامبران پيشين و جامعه هاى آنان را به تو باز نمى گفتيم، بى ترديد از آنها بى خبر بودى و بدآنهاراه نمى يافتى تا بر مردم بازگويى.

در چهارمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ ما كُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَيْنا

و نيز تو اى پيامبر در سمت كوه طور - آن گاه كه ما با موسى سخن گفتيم و به او ندا داديم كه كتاب آسمانى را با توانمندى و شهامت بگيرد و به رساندن پيام خدا بپردازد - حضور نداشتى.

به باور پاره اى منظور از اين فراز آن مرتبه اى است كه موسى هفتاد تن از برگزيدگان قومش را بدانجا برد تا پيام و سخن خدا را بشنوند.

وَ لكِنْ رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ

امّا خدا نعمت گران رسالت را به تو ارزانى داشت و تو را براى رساندن پيام آسمانى بر مردم برگزيد و اين سرگذشت ها و داستان ها و رويدادها را به تو وحى كرد تا نشان صداقت و معجزه رسالت تو باشند.

لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أَتاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

تا جامعه عرب را كه پيش از تو هشدار دهنده و پيامبر نداشته اند، هشدار دهى تا بينديشند و درس عبرت گيرند و به راه درستى و شايستگى گام سپارند و از گناه و زشتى دورى جويند.

اين آيه شريفه نشانگر لزوم و وجوب لطف خدا بر بندگان است، چرا كه دعوت و هشدار به وسيله پيامبران پرتوى از مهر و لطف خدا بر مردم و مؤثرترين وسيله راهيابى آنان به سوى حق و مرز تقرّب به بارگاه اوست.

و روشنگرى مى كند كه:

وَ لَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.

و اگر بدون فرستادن پيامبر و كتاب و بدون دعوت و هشدار، آنان را كيفر مى كرديم و به ره آورد كفر و بيدادشان گرفتار مى ساختيم، مى گفتند: پروردگارا! چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا ما را به سوى توحيد و تقوا و ايمان و انجام كارهاى شايسته فراخواند و ما از آيات و مقررات تو پيروى نماييم، و دين و آيين او را گردن گذاريم؟ آرى، به همين دليل پيامبرانى به سوى آنان فرستاديم تا حجّت تمام شود.

آيه مورد بحث نظير اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

لئلا يكون للناس على اللّه حجّة بعد الرّسل.(162)

به باور پاره اى واژه «مصيبة» در آيه شريفه به مفهوم عذاب اين جهان و نابودى گناهكاران است، امّا به باور پاره اى ديگر منظور عذاب اين جهان و عذاب جهان ديگر است.

بهانه جويى ها

در ششمين آيه مورد بحث در اشاره به بهانه جويى ها و حق ستيزى هاى كفرگرايان و ظالمان مى فرمايد:

فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِيَ مِثْلَ ما أُوتِيَ مُوسى

امّا هنگامى كه حق از سوى ما به وسيله پيامبرمان محمد صلى الله عليه وآله، به سوى آنان آمد و قرآن را برايشان تلاوت كرد و پيام ما را رساند، آنان به بهانه جويى پرداختند و گفتند: چرا همان نشانه ها و معجزه هايى كه به موسى داده شد، همان ها به محمد صلى الله عليه وآله ارزانى نشد؟ آرى، موسى معجزه هايى چون عصا داشت كه به اژدها تبديل مى شد و هنگامى كه دست بر گريبان مى برد و بيرون مى آورد، سپيد و درخشنده بود و دريا را شكافت و... پس چرا به محمد صلى الله عليه وآله معجزه هايى بسان آنها ارزانى نگرديد؟!

به باور پاره اى منظور اين است كه: چرا قرآن نيز بسان تورات يكباره و يكجا فرود نيامد؟

اين بهانه جويى ها از سوى يهود ريشه مى گرفت و اين سخن را يا خود آنان و يا به وسيله سران شرك و بيداد باز مى گفتند، از اين رو خداى فرزانه در پاسخ آنان پيام فرستاد كه:

أَ وَ لَمْ يَكْفُرُوا بِما أُوتِيَ مُوسى مِنْ قَبْلُ

آيا بهانه جويانى كه بسان اينان بودند، به آنچه پيش از اين به موسى داده شد كفر نورزيدند؟

قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا

آيا آنان نگفتند كه تورات و قرآن، هر دو سحر و افسون هستند كه يكديگر را يارى مى كنند؟ و بنا بر قرائت ديگر منظور اين است كه: آيا آن بهانه جويان و حق ناپذيران نگفتند كه: موسى و محمد صلى الله عليه وآله هردو افسونگرند كه يكديگر را در اين راه كمك مى رسانند؟

وَ قالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كافِرُونَ.

و آيا نگفتند كه ما، هم به تورات كفر مى ورزيم و آن را انكار مى كنيم و هم قرآن را؟

گفتنى است كه اين مطلب در مورد روزگارى است كه گروهى از قريش و سركردگان شرك و بيداد مكّه به مدينه آمدند و در مورد رسالت پيامبر و دعوت او از يهوديان پرسيدند؛ و گروهى از يهود، نشانه ها و ويژگى هاى محمد صلى الله عليه وآله را از تورات براى آنان باز گفتند و از نويد آمدنش خبر دادند. اينان به مكّه باز گشتند و گزارش تحقيق و پرس وجوى خود را به قريش دادند، امّا سران شرك و بيداد به جاى پذيرش حق با گستاخى و خيره سرى گفتند: اينك كه چنين است هم تورات سحر و افسون است و هم قرآن و ما هيچ يك را نخواهيم پذيرفت.

در برابر واكنش زشت و نابخردانه شرك و بيداد بود كه آفريدگار هستى روى سخن را به پيامبر نمود و فرمود:

قُلْ فَأْتُوا بِكِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ.

هان اى محمد صلى الله عليه وآله به كفرگرايان و ظالمان مكّه بگو: اينك كه به تورات و قرآن كفر مى ورزيد، و آن دو كتاب آسمانى را جادو مى خوانيد، اگر راست مى گوييد، از نزد خداوند يكتا كتابى بياوريد كه هدايت بخش تر از آن دو باشد تا من هم از آن پيروى كنم.

به باور پاره اى منظور اين است كه: اينك كه قرآن و تورات را سحر و افسون مى شماريد، اگر راست مى گوييد كتابى از سوى خدا بياوريد كه هيچ كس آن را دروغ نشمارد تا من هم از آن پيروى كنم.

سپس در ادامه سخن با پيامبر مى فرمايد:

فَإِنْ لَمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ

پس اگر سخن تو را نپذيرفتند و چنين كتابى نياوردند، بدان كه آنان از هواهاى دل خويش پيروى مى كنند و نه از خرد و منطق خويش.

«زجاج» مى گويد: منظور اين است كه: اگر چنين نكردند بدان كه آنان در راه كفر و بيداد خويش دليل و برهانى ندارند، بلكه تنها از هواهاى دل خويش پيروى مى كنند.

آن گاه در نكوهش آنان مى فرمايد:

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ

ولى آيا كسى گمراهتر از آن كسى هست كه هواى دل خويش را پيروى كند و از رشد و هدايت الهى خود را محروم سازد؟

إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ.

بى گمان خدا بيدادگران را به راه بهشت و رستگارى راه نخواهد نمود.

به باور پاره اى منظور اين است كه: خدا به هدايت بيدادگران حكم نخواهد كرد.

امّا به باور پاره اى ديگر، هنگامى كه ستمكاران به هدايت خدا، راه درست را نيابند و گام نسپارند، چنان است كه خدا آنان را هدايت نفرموده است.

/ سوره قصص / آيه هاى 55 - 51

51 . وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

52 . الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ.

53 . وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ.

54 . أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.

55 . وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ.

ترجمه

51 - و به يقين، ما اين گفتار [آسمانى ] را پياپى و بهم پيوسته براى آنان فرو فرستاديم، باشد كه آنان [به خود آيند و] پند پذيرند.

52 - آن كسانى كه پيش از [فرود آمدن ] اين [قرآن ]، به آنان كتاب آسمانى داده ايم [اينك ] به آن ايمان مى آورند [چرا كه نويد فرود آمدن آن را دريافت داشته اند].

53 - و هنگامى كه [قرآن ] بر آنان تلاوت مى گردد، مى گويند: ما به آن ايمان آورديم؛ چرا كه آن، از سوى پروردگار ما حق است؛ به يقين ما پيش از آن [نيز] مسلمان بوديم.

54 - آنان هستند كه به پاس آنكه شكيبايى ورزيدند، مزدشان دوبار به آنان داده مى شود؛ و [اين ويژگى را دارند كه ] بدى را با نيكى دور مى سازند و از آنچه به آنان روزى ساخته ايم انفاق مى كنند.

55 - و هنگامى كه [گفتار] بيهوده اى مى شنوند، از آن روى مى گردانند و [به بيهوده پردازان ] مى گويند: كارهاى ما از آن ما و عملكرد شما از آن شماست؛ سلام بر شما، ما [همراهى و نشست و برخاست با] نادانان را نمى خواهيم.

نگرشى بر واژه ها

«وصّلنا»: از ريشه «وصل» از باب «تفعيل» مى باشد و در اصل به مفهوم پيوند دادن قطعه هاى ريسمان به هم آمده است.

«يدرؤون»: از ريشه «درء» به مفهوم دفع كردن مى باشد.

«لغو»: بيهوده.

شأن نزول

درباره شأن نزول و داستان فرود دوّمين آيه مورد بحث تا آخر آيات، مفسّران و محدثان روايات گوناگونى آورده اند:

1 - به باور «قتاده» اين آيات درباره «عبد اللّه بن سلام»، «تميم دارى»، «جارود عبدى»، و «سلمان فارسى» و حق گرايى و ايمان آنان به خدا و پيامبرش فرود آمد.

2 - امّا به باور برخى ديگر اين آيات در وصف چهل تن از پيروان مسيح و انجيل فرود آمد كه پيش از بعثت پيامبر و فرود قرآن شريف به آن دو ايمان داشتند. از اين گروه، سى و دو تن از سرزمين حبشه بودند كه به همراه «جعفر بن ابى طالب» به حضور پيامبر گرامى آمدند، و هشت تن ديگر اين گروه چهل نفرى نيز از شام بودند، كه نام هاى آنان اين گونه بود:

1 - تميم 2 - بحيرا 3 - ابرهه 4 - اشرف 5 - عامر 6 - ايمن 7 - ادريس 8 - و نافع، و اين آيات در وصف اينان فرود آمد.

تفسير - حقجويان و حق پذيران

در اين آيات سخن از شكوه و عظمت قرآن شريف و نقش دگرگونساز اين كتاب آسمانى است كه در نخستين آيه مورد بحث در وصف آن مى فرمايد:

وَ لَقَدْ وَصَّلْنا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ.

و بى گمان ما آيات روشنگر قرآن را براى آنان بطور پياپى و گسست ناپذير بيان كرديم و در آن آيات داستان و سرگذشت پيامبران و جامعه هاى گوناگونى را كه به كيفر كفر و بيدادشان نابود شدند - همه را - براى آنان به روشنى باز گفتيم تا به خود آيند و بينديشند و بدانند كه قرآن حق و از سوى خداست و به آن ايمان آورند.

در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

الَّذِينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ يُؤْمِنُونَ.

آن كسانى كه پيش از بعثت پيامبر برايشان تورات و انجيل را فرستاديم، به اين پيامبر و قرآن ايمان مى آورند، چرا كه وصف آن حضرت و كتاب آسمانى اش و نيز بشارت آمدنش را در آن كتاب ها خوانده اند.

و مى افزايد:

وَ إِذا يُتْلى عَلَيْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ

و هنگامى كه قرآن بر آنان تلاوت مى گردد، مى گويند ما به آن ايمان آورده ايم.

إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا

چرا كه اين كتاب پرشكوه و معنويت بر حق، و از جانب پروردگار ما آمده است،

إِنَّا كُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ.

و ما پيشتر از آنكه اين كتاب فرو آيد در برابر آن و فرو فرستنده و دريافت دارنده اش سر تسليم فرود آورده ايم.

آرى، نام پيامبر و قرآن شريف و وصف آن دو در تورات و انجيل بوده است و اين انسان هاى حقجو و حقپو و درست انديش حق را پذيرفتند و ايمان آوردند.

و در ترسيم شمار ديگرى از ويژگى هاى انسانى آنان مى فرمايد:

أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَيْنِ بِما صَبَرُوا

آنان كسانى هستند كه دوبار پاداش داده مى شوند: يك بار به خاطر پيروى دين و كتاب خودشان، و يك بار ديگر بپاس ايمانشان به اسلام و قرآن و پيرويشان از پيامبر گرامى اسلام.

به باور پاره اى يك بار به خاطر اين كه با شكيبايى و پايدارى به دين و كتاب خودشان ايمان آوردند و وفادار ماندند، و يك بارهم به خاطر ايمان به قرآن و پايدارى در راه آن.

امّا به باور پاره اى ديگر منظور اين است كه آنان به خاطر اين كه در راه دين شكيبايى ورزيدند و اذيت و آزار شرك گرايان و ظالمان را به جان خريدند و پايدار ماندند پاداش داده مى شوند.

وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ

و آن گونه اند كه سخنان زشت و ناپسندى را كه از كفرگرايان مى شنوند، به سخنان نيكو و پسنديده پاسخ مى گويند.

به باور پاره اى منظور اين است كه: آنان گفتار و كردار ناپسند را با گفتار و عملكرد پسنديده پاسخ مى دهند و دفع مى كنند.

و به باور پاره اى ديگر نادانى مردم نادان را با بردبارى دفع مى كنند.

و از ششمين امام نور نيز آورده اند كه: اينان اذيت و آزار مردم نادان را با حلم و بردبارى و مهر ومدارا از خود دور مى سازند.

وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.

و از آنچه روزى آنان ساخته ايم در راه خدا انفاق مى نمايند.

در آخرين آيه مورد بحث به ويژگى ديگر اخلاقى اين شايسته كرداران پرداخته و مى فرمايد:

وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ

و هنگامى كه بيهوده گويى و بيهوده پردازى اين و يا آن بى خرد را مى شنوند، از آن روى بر مى گردانند و بسان آنان رفتار نمى كنند.

وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ

و مى گويند ما از كارهاى خود بازخواست مى گرديم و شما نيز از عملكرد خودتان.

برخى مى گويند: منظور آنان اين است كه دين و آيين ما براى ما باد و از شما براى خودتان.

و برخى بر آنند كه: حلم و بردبارى ما براى خودمان، و سبك مغزى شما نيز براى خود شماست.

سَلامٌ عَلَيْكُمْ

ما به شما امنيّت داده ايم و بر آن نيستيم كه بافته هاى بيهوده شما را پاسخ گوييم.

به باور برخى اين سخن ميان مردم با ايمان و كفرگرا نشانه بردبارى است.

و به باور برخى ديگر رمز دوستى و همدلى در ميان مردم با ايمان است.

لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ.

ما جوياى نشست و برخاست و همكارى با مردم نادان نيستيم، بلكه در پى دانشمندان و فرزانگان و جوياى آنان هستيم.

به باور پاره اى ما دين و آيين مردم نادان و حق ستيز را نمى خواهيم و به آن علاقه اى نداريم.

پرتوى از قرآن

ويژگى هاى حقجويان و حقپويان

در آيات چندگانه اى كه گذشت قرآن شريف ضمن بيان حقايق تاريخى، بخشى از ويژگى هاى اخلاقى و انسانى مردم حقجو و حقپو، انسان هاى آزاده و موج آفرين، چهره هاى انتخابگر و تاريخساز، قهرمانان شكيبايى و بردبارى و نمونه هاى پايدارى و آراستگى به ارزشهاى اسلامى و انسانى را به تابلو مى برد تا همگان به آنان بنگرند و از آنان درس گيرند:

1 - از آنان درس گيرند كه چگونه جان و روان خودرا از آفت هاى مرگبار جمود و تعصب كور و احمقانه پاس داشته و پيام آسمانى پيامبران را بشنوند و با تحقيق و تدبر حقيقت را بشناسند و برگزينند.

2 - از آنان درس بگيرند كه چگونه از دنباله روى كوركورانه كه آفت رشد و تعالى و ابتكار انسانهاست دست شويند و دست به انتخابى سرنوشت ساز و آگاهانه زنند.

3 - از آنان درس بگيرند كه چگونه پس از گزينش راه حق و گام سپردن در شاهراه ايمان و اخلاق و آزاديخواهى و عدالت طلبى و پيكار منطقى با شرك و جهل و بيداد و گمراهى، در راه هدف بلند و آرمان والاى خويش شكيبايى و پايدارى دلاورانه ورزند و پاداش شكوهبار آن پايدارى را از خدا بگيرند.

4 - از آنان درس بگيرند كه چگونه خود را از ضد ارزش ها پاك و پاكيزه ساخته و به ويژگى هاى اخلاقى و انسانى چندگانه اى كه در آيات ترسيم شده است آراسته سازند. به ويژگى هايى چون:

الف - بديهاى مردم نادان را با خوبى و بزرگوارى پاسخ دادن،

ب - از نعمت هاى گوناگونى كه خدا به انسان ارزانى داشته است در راه او انفاق نمودن،

ج - از بيهوده پردازان و بيهودگى ها روى بر تافتن،

د - با مبارزه مسالمت آميز فكرى و فرهنگى و عقيدتى و روشنگرى هاى گوناگون با آنان روبرو شدن و آنان را هدايت كردن،

ه - از نادانان و ظالمان دورى جستن و با فرزانگان و دانشوران زيستن و همدل و همراه بودن،

و - و ديگر اين كه به حقوق و امنيّت و آزادى ديگران احترام نهادن.

آرى، اينها بخشى از ويژگى هاى انسانى و اخلاقى مردم حقگرا و با ايمان است كه بايد از آنان درس گرفت.

ترجمه تفسير مجمع البيان