تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۰ -


سوره آل عمران / آيه هاى 78 - 72

72. وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ آمِنُوا بِالَّذى اُنْزِلَ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.

73. وَ لا تُؤْمِنُوا اِلاَّ لِمَنْ تَبِعَ دينَكُمْ قُلْ اِنَ الْهُدى هُدَى اللّه أَنْ يُؤْتى اَحَدٌ مِثْلَ ما اُوتيتُمْ اَوْ يُحاجُّوكُمْ عِنْدَ رَبِّكُمْ قُلْ إِنَ الْفَضْلَ بِيَدِاللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءَ وَاللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ.

74. يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشاءُ وَاللَّهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظيمِ.

75. وَ مِنْ اَهْلِ الْكِتابِ مَنْ اِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ يُؤَدِهِ اِلَيْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ اِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارِ لايُؤْدِّهِ اِلَيْكَ اِلّا ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِاَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِى الْاُمِيّينَ سَبيلٌ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهَ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.

76. بَلى مَنْ اَوْفى بِعَهْدِهِ وَاتَّقى فِاَنَ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ.

77. اِنَ الَّذينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِاللَّهِ وَ اَيْمانِهِمْ ثَمَناً قَليلَاً اُولئِكَ لاخَلاقَ لَهُمْ فِى الْآخِرَةِ وَ لايُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلايَنْظُرُ اُلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَلايُزَكيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ اَليمٌ.

78. وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَريقاً يَلْوُونَ اَلْسِنَتَهُمْ بِالْكِتابِ لِتَحْسَبُوُهُ مِنَ الْكِتابِ وَ ماهُوَ مِنَ الْكِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِاللّهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ.

ترجمه

72. و گروهى [ به هم مسلكان خويش ]گفتند: «در آغاز روز به آنچه بر ايمان آوردگان فروفرستاه شده است، [ به زبان ]ايمان بياوريد و در پايان روز [ آشكارا ]كفر بورزيد؛ شايد آنان [ از دين و آيين خود ]برگردند؛

73. و جز به كسى كه از دين شما پيروى كند، ايمان نياوريد.» [ اى پيامبر! به آنان ] بگو: «هدايت، هدايت خداست.» [ و نيز گفتند: باور نكنيد ]كه «[ دين و آيينى ]بسان آنچه به شما داده شده است، به كسى داده شود، يا[ اينكه كسانى بتوانند ]در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث و ستيز كنند [ چرا كه راه و رسم شما برتر است ].» [ اى پيامبر! ]بگو: «برترى به دست خداست؛ آن را به هر كه بخواهد، مى دهد. و خدا گشايشگر و داناست؛

74. [ و او ]رحمت [ و بخشايش ]خود را به هر كه بخواهد، اختصاص مى دهد. و خدا داراى فزون بخشى بزرگ است.»

75. و از اهل كتاب، كسانى هستند كه اگر گنجينه اى به آنان بسپارى، آن را [ درست و دست نخورده ]به تو بازمى گردانند؛ و از آنان كسانى [ نيز ]هستند كه اگر يك دينار نزد آنان به امانت بگذارى، آن را - جز آنكه هماره بر سرشان ايستاده باشى [ و حقّ خويش را بخواهى ]- به تو باز نمى گردانند؛ اين [ شيوه زشت ]بدان جهت است كه آنان [ طبق پندارهاى خودخواهانه خويش ]، گفتند: درمورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند [ و در مكتب پيامبران راه زندگى نياموخته اند]، هيچ راهى [ براى چون و چرا ]بر زيان ما نيست [ و مال آنان بر ما حلال است ].» و بااينكه مى دانند [ اين پندارشان نادرست است ]، [باز هم ]بر؛ خدا دروغ مى بندند.

76. آرى؛ هر كه به پيمان خويش وفا كند و پروا پيشه سازد [، خداى او را راه مى نمايد]؛ چرا كه خداوند پرواپيشگان را دوست دارد.

77. بى گمان آنان كه پيمان خدا و سوگندهاى خويش را به بهايى اندك مى فروشند، در سراى آخرت بهره اى ندارند؛ و خدا در روز رستاخيز با آنان سخن نمى گويد، و [ از روى مهر و بخشايش ]به آنان نمى نگرد و آنان را [ از زشتيها ]پاك نمى سازد. و براى آنان عذابى دردناك خواهد بود.

78. و از آنان گروهى هستند كه زبان خود را به [ تلاوت آياتى از ]كتابِ [ تحريف شده ]مى پيچانند تا آن [ آيات ساخته و پرداخته خود ]را از كتاب [ خدا ]بپنداريد؛ درصورتيكه از كتاب [ خدا ]نيست؛ و مى گويند: «اين از جانب خداست.» بااينكه از جانب خدا نيست؛ و آنان بااينكه خود مى دانند، بر خدا دروغ مى بندند!

نگرشى بر واژه ها

«طائفه»: گروه، دسته.

«وجه النّهار»: به آغاز روز گفته مى شود، چرا كه نخستين بخش از روز است كه با انسان روبرو مى شود.

«قنطار»: ثروت بسيار و يا گنجينه اى از زر و سيم.

«مادمت عليه قائماً»: هماره بر سرشان ايستاده باشى.

«اوفى»: وفا كند.

«لىّ»: در اصل به معناى «بافتن و پيچاندن» است؛ امّا در اينجا مقصود، خواندن تورات به سبكى فريبكارانه است.

«السنة»: جمع «لسان» به معناى «زبان».

«حسب»: همواره به معناى «پندار و گمان» است، برخلاف «زعم» كه گاه به معناى «يقين» نيز بكار مى رود.

شأن نزول آيات

1. در شأن نزول نخستين آيه مورد بحث آورده اند كه:

دوازده تن از پيشوايان يهود «خيبر» و «عرينه» با هم نقشه كشيدند كه در آغازين ساعات يكى از روزها با سروصدا اسلام آورند و كفر خويش را نهان دارند و شامگاه همان روز باز هم با سروصدا كفرشان را به گوش همگان برسانند و بگويند كه علّت بازگشت ما از اسلام و پيامبر اين بود كه با تعمّق دوباره و درنتيجه گفتگو با دانشوران، به اين نتيجه رسيديم كه اين پيامبر، آن پيام آور موعودى نيست كه تورات به آمدنش نويد داده است. آنان مى خواستند از اينطريق بذر ترديد و تزلزل را در دلهاى تازه مسلمانان بيفشانند و اين فكر را رواج دهند كه «هان اى مردم! اينان كه به كتابهاى آسمانى آشنايند و از شما داناترند، بهتر مى توانند حقيقت را دريابند. و كفر آنان، پس از اسلام آوردن، نشانگر اين است كه محمّد(ص) پيامبر خدا نيست». و درست در اين شرايط بود كه اين آيه شريفه بر قلب پاك پيامبر مهر و عدل فرود آمد و نقشه فريبكارانه آنان را برملا ساخت.

2. ابن عبّاس در شأن نزول چهارمين آيه مورد بحث آورده است:

عبداللّه سلام پيش از تشرّف به اسلام، از اهل كتاب و مردى راست كردار و درست انديش بود؛ و به سبب ويژگى امانتدارى اش، فردى انبوهى طلا نزد او به امانت سپرد و چون هنگام مقرّر براى دريافت امانت خويش به او مراجعه كرد، امانتش را سالم و كامل تحويل گرفت. از اين رو، خداوند در ستايش راه و رسم او، اين آيه شريفه را نازل كرد.

«ابن عبّاس» همچنين درمورد بخش دوّم اين آيه شريفه گفته است كه اين جمله در نكوهش خيانت در امانت عنصر خيانتكارى از اهل كتاب به نام «نحاص» فرود آمد. و داستان آن بدينصورت بود كه او خود را امانتدار جلوه داده بود و يكى از قريش دينارى بعنوان امانت نزد او سپرد و او در آن خيانت كرد.

پاره اى از مفسّران نيز آورده اند كه منظور از جمله نخست اين آيه شريفه «نصارا» و روى سخن جمله دوّم آن، يا «يهود» است.

3. در شأن نزول ششمين آيه اين بحث - آيه 77 - روايت كرده اند كه:

اين آيه مباركه، در نكوهش گروهى از پيشوايان يهود همچون «ابو رافع»، «كنانه»، «حىّ بن اخطب» و «كعب بن اشرف» فرود آمد؛ چرا كه آنان به انگيزه هاى جاه طلبانه، آياتى از تورات را كه نويددهنده آمدنِ پيامبرِ اسلام و دربردارنده نشانه هاى آن حضرت بود، تحريف كردند و سوگند خوردند كه بافته هاى دروغين و ساخته خود، همان آيات خداست، تا بدينوسيله مردم را در نادانى و تعصّب نگاه دارند و بر آنان به دلخواه خويش حكم برانند.

جمعى از مفسّران نيز گفته اند كه اين آيه شريفه درمورد «اشعث بن قيس» و در نكوهش او فرود آمد؛ زيرا او مى خواست زمين ديگرى را بناحق به تملّك خويش درآورد و براى تحقّق مقصود خود، به سوگند دروغ تصميم گرفته بود، امّا هنگامى كه برخاست تا به دروغ قسم ياد كند، اين آيه شريفه فرود آمد و به او و همه دروغگويان عصرها و نسلها در اين مورد هشدار داد.

تفسير

يكى از شگردهاى زشت گروهى از اهل كتاب

در آيات پيش سخن از اهل كتاب و حق پوشى آنان بود، اينك در اين آيه شريفه يكى از بازيهاى زشت آنان را اين گونه ترسيم مى كند:

«و قالت طائفةٌ من اهل الكتاب آمنوا بالّذى انزل على الّذين آمنوا وجه النّهار واكفروا آخره لعلّهم يرجعون»

و گروهى از اهل كتاب به همكيشان خود گفتند: در آغاز روز و برآمدن خورشيد به پيامبر و ياران او و راه و رسم آنان و كتاب آسمانى شان ايمان آوريد و در پايان روز با سروصدا و آشكارا كفر بورزيد؛ شايد با اين كار آنان دچار تزلزل عقيده شوند و از اسلام برگردند

در تفسير آيه شريفه سه نظر آمده است:

1. با درخشش خورشيد و آغاز روز اظهار ايمان كنيد و شب فرا نرسيده، با سروصداكفر خود را اعلان داريد تا بدينوسيله بذر ترديد در دلها افشانده شود و همه از اسلام باز گردند.

2. بامداد و آغاز روز به همراه مؤمنان به جانب كعبه نماز گزاريد و پايان روز راهتان را جدا سازيد تا آنان از دين و آيين خويش بازگردند.

3. اهل كتاب گفتند: آغاز روز ايمان بياوريد و بگوييد كه نشانه هاى اين پيامبر و دين او را در تورات يافته ايد؛ امّا در پايان روز كفر بورزيد، تا ياران او چنين پندارند كه شما نخست دچار اشتباه شديد و آنگاه پى برديد كه او پيامبر موعود نيست.

و نيز گفتند:

«ولا تؤمنوا الاّ لمن تبع دينكم قل انّ الهدى هدى اللّه ان يؤتى احدٌ مثل ما اوتيتم او يحاجوّكم عند ربّكم»

و جز به كسى كه از دين شما يهود پيروى كند، ايمان نياوريد. اى پيامبر! به آنان بگو: «هدايت، هدايت خداست». و نيز گفتند: باور نكنيد كه آيين و دينى بسان آنچه به شما داده شده است، به كسى داده شود، يا اينكه كسانى بتوانند در پيشگاه پروردگارتان، با شما بحث كنند.

در تفسير آيه شريفه، ديدگاهها متفاوت است:

1. گروهى گفته اند: يهود «خيبر» به همكيشان خود كه در مدينه بودند، مى گفتند: «باور نكنيد كه به كسى جز همكيشانتان به اندازه شما دانش و حكمت ارزانى شده باشد؛ پس به حقانيت هيچكس جز همدينان خود زبان نگشاييد». و انگيزه آنان از بافتن اين دروغ اين بود كه مبادا يهود مدينه، شيفته شكوه قرآن و پيامبر شوند و با ايمان به حقّ موجبات شكست جبهه مشترك آنان را درمقابل اسلام فراهم آورند.

طبق اين تفسير، جمله «او يحاجّوكم عند ربّكم» نيز سخن آنهاست؛ و بقيّه آيه از «قل انّ الهدى» تا آخر آن، پاسخ خدا به آنان است كه مى فرمايد: هان اى پيامبر! بگو: هدايت و حكمت در انحصار كسى نيست؛ بلكه هدايت، هدايت خداست و برترى نيز به دست اوست كه آن را به هر كه بخواهد، ارزانى مى دارد...

و اين پندار خودپرستانه يهود كه «خدا همانند دانش و حكمتى كه به آنان داده است، به ديگران نخواهد داد»، دروغى رسوا است.

2. برخى ديگر برآنند كه جمله «ولاتؤمنوا الاّ لمن تبع دينكم» سخن يهود است و پس از آن تا آخر آيه پاسخ خدا. همچنين «أن يؤتى» درحقيقت «أن لايؤتى» است و «اويحاجّوكم» نيز «ان لا يحاجّوكم»؛ درست بسان آيه شريفه ديگرى كه مى فرمايد: «... يُبَيِنُ اللَّهُ لكُمْ اَنْ تَضِلُّوا...»(159)، كه در واقع «اَنْ لاتَضِلُّوا» است.

با اين بيان، معناى آيه شريفه چنين مى شود: «و يهود گفتند: جز به كسى كه از دين شما پيروى كند؛ ايمان نياوريد. اى پيامبر! به مردم بگو: اى مسلمانان! هدايت واقعى، هدايت خداست؛ كه به هيچكس همانند آنچه به شما ارزانى شد، داده نشده است تااينكه بتوانند در پيشگاه پروردگارتان با شما بحث و جدل كنند...».

با اين بيان، «هدى اللّه» بدل از «الهدى»، و «مثل مااوتيتم» خبر «اَن لايؤتى...» است.

3. و پاره اى نيز بر اين عقيده اند كه آيه شريفه، از آغاز تا انجام، سخن خداست كه مى فرمايد: هان اى مردم باايمان! جز سخن كسى را كه از دين شما پيروى كرده است، باور نكنيد؛ و نپذيريد كه به كسى بسان دين و آيينى كه به شما داده شده است، داده شود، چرا كه پيامبرى پس از پيامبر شما نخواهد بود و آيينى نيز نخواهد آمد؛ و نيز قبول نكنيد كه كسى دليل و برهانى برضدّ شما نزد پروردگارتان داشته باشد، چرا كه دين شما بهترين دين است و هدايت، همان هدايت خداست و برترى نيز به دست اوست.

طبق اين نظر، روى سخن تمامى آيه با مردم باايمان است و خدا براى استوارى دلهاى آنان دربرابر نقشه ها و خدعه هاى يهود، اين پيام را به آنان داد.

دليل اين تفسير نيز سخن «ضحّاك» است كه مى گويد: يهود گفتند «ما با مخالفان آيين خويش بحث و مناظره خواهيم كرد». و خدا با فرود اين آيه، روشن ساخت كه آنان شكست خواهند خورد و ايمان آوردگان پيروز و سرفراز خواهند شد.

«قل انّ الفضل بيداللّه يؤتيه من يشاء واللّه واسعٌ عليمٌ»

اى پيامبر! بگو: «برترى از آنِ خداست؛ آن را به هر كه بخواهد، مى دهد. و خداوند گشاينده و دانا است

مقصود اين است كه: «هان اى پيامبر! بگو نعمت گران رسالت و وحى، به دست خداست؛ و آيات و مقرّرات و دلايلى كه به پيامبر و پيروانش ارزانى شده، همه ازسوى اوست».

پاره اى نيز گفته اند: منظور اين است كه همه نعمتهاى مادّى و معنوى و دين و دنيا، در اختيار اوست. هموست كه به ارزانى داشتن آنها توانا و به جايگاه شايسته و بايسته آنها دانا و آگاه است. و خدا گشايشمند و داناست؛ چرا كه توانايى او وصف ناپذير است و او هر چه بخواهد، انجام مى دهد».

آيه شريفه نشانگر آن است كه مقام والاى رسالت و امامت، استحقاقى نيست؛ زيرا خداوند آنها را به خواست خود مشروط ساخته است.

«يختصّ برحمته من يشاء واللّه ذوالفضل العظيم»

و پروردگار رحمت و بخشايش خود را به هر كه بخواهد، اختصاص مى دهد. و خدا داراى فزون بخشى بسيار است.

معجزه اى آشكار

در اين آيات، معجزه اى آشكار براى پيامبر گرامى است؛ چرا كه آن بزرگوار، در اينها از سويى، از ژرفاى جان و نهانهاى كفرگرايان خبرهايى داده است كه جز آفريدگار داناى به غيب، هيچكس از آنها آگاه نيست، و از دگر سو نقشه هاى پنهانى و توطئه هاى مشركان را دفع و بى اثر ساخته است؛ همچنين مردم باايمان را در عقيده و ايمانشان ثابت قدم و استوار كرده است.

باز هم سخن از اهل كتاب است و در اين آيه، آفريدگار هستى امانتدارى و شايسته كردارى برخى از آنان را مى ستايد و عيوب اخلاقى بعضى ديگر را ترسيم مى كند و مى فرمايد:

«و من اهل الكتاب من ان تأمنه بقنطار يؤدّه اليك و منهم من ان تأمنه بدينارٍ لا يؤدّه اليك الاّ مادمت عليه قائماً»

و درميان پيروان كتاب، كسانى هستند كه اگر گنجينه اى از طلا و زر و سيم نزد آنان به امانت سپارى، در هنگام مقرّر و مطالبه، آن را به تو بازمى گردانند و در آن خيانت نمى ورزند؛ امّا درميان آنان كسانى نيز هستند كه اگر آنان را بر يك دينار ناچيز و يا ثروتى اندك امين گردانى، آن را به تو باز نخواهند گردانيد، جز اينكه هماره بر بالاى سرشان باشى و آن را بخواهى و با اصرار امانت خود را مطالبه كنى.

«ذلك بانّهم قالوا ليس علينا فى الامّييّن سبيلٌ و يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون»

اين انديشه خيانت كارانه بدان سبب است كه آنان بر اساس پندارهاى خودخواهانه خويش مى گويند: ما دربرابر غيريهود و آنان كه كتاب آسمانى ندارند و در مكتب پيامبران تربيت و دانش نياموخته اند، آزاديم و هيچ راهى براى چون و چرا و اعتراض بر ما نيست و هستى ديگران بر ما حلال است؛ و بااينكه مى دانند اين پندارشان پوچ است، بر خدا دروغ مى بندند.

برخى از مفسّران هم گفته اند: يهود پس از آنكه گروههايى از شرك گرايان عرب به اسلام گرايش يافتند و ايمان آوردند، حقوق آنان را كه نزدشان بود، خوردند و گفتند: «ما هنگامى كه شما بر دين و آيين ما بوديد، با هم معامله كرديم و به شما بدهكار شديم. اينك كه شما آيين ما را رها و به آيين جديد گرايش پيدا كرديد، ديگر حقوقى نزد ما نداريد». و اين سخن ساخته و پرداخته خويش را دستور خدا و از آيات تورات جا زدند.

قرآن در نفى اين سوء استفاده از دين و آيين براى رسيدن به مطامع دنيوى و سياسى مى فرمايد:

«بلى من اوفى بعهده واتّقى فانّ اللّه يحبّ المتّقين»

آرى؛ هر كه به پيمان خويش وفا كند و پروا پيشه سازد و از خيانت و پيمان شكنى بپرهيزد، خداى او را راه مى نمايد؛ چرا كه خداوند پرواپيشگان را دوست دارد.

واژه «بلى» درواقع نفى پندار يهود و اثبات سخن جاودانه خداست كه مى فرمايد: خدا نه تنها به اين كار فرمان نداده و خيانت را در همه حال زشت و ظالمانه دانسته و آن را دوست نمى دارد، بلكه هماره به وفاى به عهد و امانتدارى سفارش كرده و آن را درخور شأن انسان باايمان و جامعه خداجو دانسته است.

يادآورى مى گرددكه ضميردر«بعهده» ممكن است به «على اللّه الكذب» در آيه پيش باز گردد، يا به «من» در آغاز اين آيه شريفه؛ چرا كه عهد، گاه به عهدكننده مرتبط مى شود و گاه به مورد عهد و پيمان. در صورت نخست، معناى آيه چنين مى شود: «هر كه به عهد و پيمان خدا وفا كند...»؛ كه در اين حالت، پيمان خدا با بندگان، همان مقرّرات خدا و دستورات و هشدارها يا رواها و نارواهاى اعلان شده است. و درصورت دوّم، مفهوم آيه همان مى شود كه در ترجمه آيات برگزيديم.

در آيه شريفه، بجاى «وفاكننده به عهد و پيمان»، از واژه «متّقين» يا «پرواپيشگان» استفاده شده و اين نشانگر اين نكته ظريف و درس انسانساز است كه اين ويژگى، محبوب و مطلوب خداست؛ و اين از اوصاف مردم باايمان است. گويى آيه شريفه اعلان مى كند كه خداوند مردم باايمان را دوست مى دارد و يهود پيمان شكن را دوست نمى دارد.

از پيامبر گرامى آورده اند كه به هنگام تلاوت اين آيه شريفه، فرمود:

«كذب اعداءاللّه ما من شى ءٍ كان فى الجاهليه الاّ و هو تحت قدمى الاّ الامانة فانّها مواداة الى البرّ والفاجر.»(160)

دشمنان خدا دروغ بافتند كه خدا به آنان اجازه خيانت در امانت داده است؛ هرگز. من به فرمان پروردگار، تمامى ارزشهاى پوچ جاهليت را زير پا مى نهم و آنها را باطل اعلان مى كنم، مگر امانت و امانتدارى كه هميشه محترم است و عمل به آن، بر همگان لازم؛ و امانتها را در همه حال بايد به نيكان و بدان ادا كرد.

همچنين از آن حضرت روايت كرده اند كه فرمود:

«ثلاث من كن فيه فهو منافق و ان صلى و صام و زعم انّه مؤمن: من اذا حدث كذب، و اذا وعد اخلف، و اذا ائتمن خان.»(161)

سه صفت زشت است كه در هر كه باشد، سر از نفاق درمى آورد؛ گرچه نماز بخواند و روزه بگيرد و خويشتن را باايمان پندارد:

1. كسى كه در گفتار، دروغ بگويد؛

2. و آن كه از پيمانى كه بست، تخلّف ورزد؛

3. و كسى كه در امانتها خيانت ورزد.

و نيز فرمود:

«من ائتمن على الامانة فادّاها ولو شاء لم يؤدّها زوّجهُ اللّه من الحورالعين ماشاء.»(162)

هر كه امانتى را كه به او سپرده اند، باز گرداند در حاليكه اگر بخواهد، مى تواند بازنگرداند، چنين كسى را خداوند در بهشت پرطراوت و زيبا گرامى مى دارد و هر حوريه بهشتى را كه بخواهد، به وى عطا مى كند.

و آنگاه پيمان شكنان را بخاطر عاقبت كردار زشت و ناپسندشان سخت هشدار مى دهد و مى فرمايد:

«انّ الّذين يشترون بعهداللّه و ايمانهم ثمناً قليلاً اولئك لاخلاق لهم فى الآخره»

بى گمان آنان كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهايى اندك مى فروشند، در سراى آخرت بهره اى از نعمتهاى او ندارند

منظور از «عهد خدا» در آيه شريفه، فرمان خدا و مقرّرات اوست؛ كه آنان، وفاى به آن و عمل به آنها را ترك مى كنند.

پاره اى نيز اين جمله را چنين تفسير كرده اند: «كسانى كه به شكستن پيمان خدا و واژگون ساختن آن اقدام مى كنند...». منظور از سوگندها، قسمهايى است كه به دروغ ياد مى كنند.

بهاى اين عهدشكنى و سوگندهاى دروغ را گرچه بسيار هم باشد، قرآن اندك و ناچيز مى نگرد؛ چرا كه در برابر ازدست دادن پاداش پرشكوه خداوند و عذاب دردناكى كه به جان مى خرند، هرچه بدست آورند، اندك خواهد بود.

برخى از مفسّران گفته اند: مفهوم «عهد» در اينجا، مقرّراتى است كه پروردگار عمل به آنها را براى انسان واجب ساخته، و آنها عبارتند از انجام واجبات و دورى جستن از گناهان و زشتيها. و پاره اى نيز معتقدند كه منظور از «عهد» آن است كه خرد آن را درست ارزيابى مى كند؛ و آن، تسليم دربرابر حقّ و عدالت و ستيز با باطل و بيداد است.

«و لايكلّمهم اللّه»

و خدا در روز قيامت، سخنى با آنان نمى گويد.

اين جمله را به دو صورت زير تفسير كرده اند:

1. بباور برخى منظور اين است كه: خداوند به هنگام حسابرسى آنان، نه تنها چيزى كه باعث شادمانى آنان باشد، نمى گويد، بلكه موجبات آشفتگى و ناراحتى و هراس آنان را نيز فراهم مى آورد.

2. امّا بباور برخى ديگر، پروردگار هرگز با آنان سخن نمى گويد و فرشتگان به فرمان خدا، آنان را به ذلّت و خوارى محكوم مى سازند.

«و لاينظر اليهم يوم القيامه و لايزكّيهم»

و در روز رستاخيز، به مهر و بخشايش به آنان نظر نمى كند و از گناهان پاكشان نمى سازد.

منظور از «نظر» در اين جمله، رحمت و بخشايش است؛ درست به اين مى ماند كه كسى به ديگرى بگويد: «به طرف، نظرِ لطفى هم بينداز»؛ كه مفهوم آن، عنايت و مهر و بخشايش است.

آيه شريفه بيانگر اين نكته است كه واژه «نظر» هنگامى كه با «الى» متعدّى شود، «ديدن» معنا نمى دهد؛ و بى ترديد در اين آيه نمى توان گفت كه خدا آنان را نمى نگرد و نمى بيند.

در مورد «تزكيه» آنان نيز، ديدگاهها متفاوت است:

1. آنان را پاك نخواهد ساخت.

2. آنان را به جايگاه پاكان بالا نخواهد برد.

3. آنان را از پليدى گناهانشان پاك نخواهد ساخت و به كيفرشان خواهد رساند.

4. حكم پاكان و شايستگان را درمورد آنان جارى نخواهد ساخت؛ بلكه آنان به كيفر كفر و تبهكارى خويش محكوم خواهند شد.

«و لهم عذابٌ اليمٌ»

و برايشان عذابى دردناك خواهد بود.

پرتوى از روايات

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

«من حلف على يمينٍ كاذبه ليقطع بها مال اخيه المسلم لقى اللّه تعالى و هو عليه غضبان.»(163)

هر كه سوگند دروغ بخورد و به وسيله آن مال برادر مسلمان خود را ببرد، خداى را خشمگين ديدار خواهد كرد.

و آنگاه به تلاوت همين آيه پرداخت.

و نيز آورده اند كه فرمود:

«ثلاثة لا يكلّمهم اللّه يوم القيامه و لاينظر لهم و لايزكّيهم و لهم عذابٌ اليمٌ:

المنّان الّذى لايعطى شيئاً الا مّنةً،

والمنفق سلعة با لحلف الفاجر،

والمسيل ازاره».(164)

سه گروه هستند كه خداوند در روز قيامت با آنان به مهر سخن نخواهد گفت و آنان را پاكيزه نخواهد ساخت و برايشان عذابى دردناك خواهد بود:

1. عنصر فخرفروش و منّت گذارى كه جز با منّت نهادن، نه چيزى مى دهد و نه كارى مى كند؛

2. فروشنده اى كه كالاى خود را با سوگند دروغ مى فروشد؛

3. آن كه لباس بدن نما و رياكارى مى پوشد و حرمت خويش را پاس نمى دارد.

همچنين نقل كرده اند كه آن بزرگوار فرمود: هر كه سوگند دروغ ياد كند كه درنتيجه آن، دست مسلمانى از مالش كوتاه شود، خداى را خشمگين ديدار خواهد كرد.

آخرين آيه مورد بحث نيز ادامه آيات گذشته است ؛ كه در آن، از بازيگرى و رياكارى تحريف گرانِ كتابِ خدا پرده دارد و مى فرمايد:

«و انّ منهم لفريقاً يلوُون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب...»

و از آنان گروهى هستند كه زبان خود را به تلاوت آياتى ساخته و پرداخته خويش مى پيچانند؛ تا شما آن آيات دروغين را از كتاب آسمانى بپنداريد...

آغاز آيه شريفه، به آغاز آيه مباركه 75 پيوند دارد كه مى فرمايد: «و من اهل الكتاب من ان تأمنه ...»؛ و نشانگر آن است كه خدا تحريف كتاب را از معنا و مفهوم واقعى اش، به گردش زبان تعبير كرده، كه ممكن است در تغيير واژه ها و آنگاه تغيير پيام و جهت آن باشد.

برخى نيز گفته اند: منظور اين است كه «كتاب را بناروا و مطابق با هواهاى جاه طلبانه خويش تفسير مى كنند؛ تا شما مردم باايمان فكر كنيد كه آنچه مى گويند، پيام خداست؛ در حاليكه چنين نيست، بلكه ساخته و پرداخته خود آنها و بدعت است».

«و ماهو من عنداللهّ»

با اينكه ازجانب خدا نيست.

اين جمله نشانگر آن است كه گناه و نافرمانى حق و درپيش گرفتن ستم و بيداد، نه ازجانب خدا، و نه كار اوست؛ چرا كه اگر چنين بود، هرگز نفى نمى شد؛ از اين رو، چنين چيزهايى را نمى توان از كتاب خدا و آيات و پيام او دانست.

«و يقولون على اللّه الكذب و هم يعلمون»

و از آنجا كه خود مى دانند در نسبت دادن بافته هاى خويش به خدا دروغ مى گويند و بااينجال مرتكب اين گناه مى شوند، بايد بدانند كه بشدّت كيفر خواهند شد.