تفسير مجمع البيان جلد ۳

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۲۱ -


سوره آل عمران / آيه هاى 85 - 79

79. ما كانَ لِبَشَرٍ اَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَةَ ثُمّ يَقُولَ لِلنّاسِ كُونُوا عِبادَاً لى مِنْ دُونِ اللّهِ وَلكِنْ كُونُوا رَبّانِيّينَ بِما كُنْتُمْ تُعَلِمُونَ الْكِتابَ وَ بِما كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ.

80. وَ لايَأْمُرَكُمْ اَنْ تَتَّخِذُواالْمَلائِكَةَ وَالنَّبِييّنَ اَرْبابَاً أَيَأمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ أَذْ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.

81. وَ اِذْ اَخَذَاللَّهُ ميثاقَ النَّبيّينَ لَما آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتابٍ وَ حِكْمَةٍ ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ و لَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أاَقْرَرْتُمْ وَ اَخَذْتُمْ عَلى ذلِكُمْ اِصْرى قالُوااَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَ أَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشّاهِدينَ.

82. فَمَنْ تَوَلّى بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ.

83. اَفَغَيْرَ دينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ مَنْ فِى السَّماواتِ وَالْاَرْض ِ طَوْعَاً وَ كَرْهَاً وَ اِلَيْهِ يُرْجَعُونَ.

84. قُلْ آمَنّا بِاللَّهِ وَ ما اُنْزِلَ عَلَيْنا وَ ما اُنْزِلَ عَلى اِبْراهيمَ وَ اِسْماعيلَ وَ اِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ وَالْاَسْباطِ وَ ما اُوتِىَ مُوسى وَ عيسى وَالنَّبِيُونَ مِنْ رَبِّهِمْ لانُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.

85. وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرَالْاِسْلامِ دينَاً فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِى الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ.

ترجمه

79. براى هيچ بشرى نزيبد كه خدا به او كتاب [ آسمانى ]و داورى و پيامبرى بدهد؛ آنگاه او به مردم بگويد: «بجز [ بندگان ]خدا، بندگان من [ هم ]باشيد.» [ نه، هرگز؛ ]بلكه [ بايد به مردم بگويد: ]«بدان سبب كه شما كتاب [ خدا ]را [ به بندگانش ]مى آموزيد و [ آن را ]فرا مى گيريد، [ مردمى توحيدگرا و ]پيشوايان دين باشيد.»

80. و زيبنده نيست به شما دستور دهد كه فرشتگان و پيام آوران را، پروردگاران [ خود ]بگيريد. آيا پس از آنكه [ دربرابر فرمان خدا ]گردن نهاده ايد، شما را به كفر فرمان مى دهد؟!

81. و هنگامى را [ بياد آوريد ]كه خدا از پيامبران پيمان گرفت كه [ به مردم خويش اعلام دارند كه ] هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم، و آنگاه پيامبرى به سويتان آمد كه آنچه را با شماست، تصديق كرد، [ در آن شرايط ]بايد به او ايمان بياوريد و وى را [ با همه وجود ]يارى كنيد. [ سپس ]فرمود: «آيا اقرار كرديد و در اين مورد پيمان مرا پذيرفتيد؟» [ پيامبران ]گفتند: «[ آرى، ]اقرار كرديم.» [ و خدا ]فرمود: «پس [ بر امّت خويش ]گواه باشيد و من [ نيز ] با شما از گواهانم.»

82. پس، هر كه بعد از اين [ پيمان ]روى برتابد، چنين كسانى همان مردم نافرمانند.

83. آيا جز دين [ و آيين ]خدا را مى خواهند؟! بااينكه هر كه [ و هر چه ]در آسمانها و زمين است، خواسته يا ناخواسته سر به فرمان او نهاده است و [ همه مردم ]به سوى او باز گردانيده خواهند شد.

84. بگو: «ما به خدا[ ى يكتا ]و آنچه بر ما فروفرستاده شده، و [ به ]آنچه بر ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و نوادگان [ او ]فرود آمده و [ به ]آنچه بر موسى، عيسى و پيام آوران [ ديگر خدا ]ازسوى پروردگارشان داده شده است، [ با همه وجود ]ايمان آورديم؛ [ و ما ]ميان هيچكدام از آنان فرق نمى گذاريم و ما تنها فرمانبردار [ بارگاه ]اوييم.»

85. و هر كه [ دين و ]آيينى جز اسلام بخواهد [ و بجويد ]، هرگز از او پذيرفته نشود؛ و او در سراى آخرت، از زيانكاران است.

نگرشى بر واژه ها

«بشر»: انسان، يك نفر يا تعداد زيادى از آدميان.

«ربّانى»: منسوب به «ربّ»؛ منظور كسى است كه تدبير امور و تنظيم شئون فرد يا گروهى را بعهده دارد، و در اينجا، درمورد پيشوايان دينى اهل كتاب بكار رفته است.

شأن نزول

در شأن نزول آيه هاى اوّل و دوّم مورد بحث، سه روايت رسيده است:

1. روزى يكى از يهوديان به نام «ابورافع»، به همراه رئيس هيئت بلندپايه نجران، به حضور پيامبر گرامى شرفياب شدند و گفتند: اى پيامبر خدا! آيا دوست دارى شما را نيز بسان آفريدگار هستى بدانيم و بپرستيم؟

پيامبر فرمود: «معاذاللّه! پناه مى برم به خدا كه جز يكتا آفريدگار هستى، ديگرى مورد پرستش قرار گيرد و توحيدگرايى و يكتاپرستى به شرك تبديل شود». و آنگاه فرمود: «هان! بدانيد كه خداوند مرا به چنين پندارهاى شرك گرايانه اى كه شما پيشنهاد مى كنيد، مبعوث نساخته است».

و درست در اينجا بود كه فرشته وحى نازل شد و اين دو آيه را آورد. ما كان لبشر...

2. و نيز در اين مورد آورده اند كه اين دو آيه، در ردّ پندارهاى شرك آلود هيئت بلندپايه نجران كه به محضر پيامبر آمده بودند، فرود آمد.

3. و نيز روايت كرده اند كه: روزى مردى به حضور پيامبر رسيد و گفت: اى پيامبر خدا! ما به شما با شكوه و معنويت وصف ناپذيرى كه داريد، فقط سلام مى گوييم؛ درست بسان سلام و درودى كه به ديگران مى گوييم. از شما مى خواهيم اجازه بدهيد براى شما امتيازى قائل شويم و بجاى سلام، بر شما سجده گذاريم.

پيامبرگرامى فرمود: سجده تنها براى خداست و بس؛ و براى ديگرى روا نيست. به شما توصيه مى كنم پيامبرتان را بنده و فرستاده خدا بدانيد و دستورات او را كه ازجانب خدا آورده است، پيروى كنيد.

و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد. ما كان لبشر...

و نيز «ابن عبّاس» در شأن نزول پنجمين آيه مورد بحث آورده است كه:

دو گروه يهود و نصارا درمورد دين و آيين ابراهيم كشمكش مى كردند و هر گروه خود را به آن حضرت نزديكتر مى دانست؛ از اين رو، نزد پيامبر گرامى رفتند تا آن حضرت ميانشان داورى كند. و آن حضرت بحق فرمود: «واقعيت اين است كه شما دو گروه از راه و رسم او بدوريد؛ چرا كه او توحيدگرا و مسلمان بود و شما به شرك گراييده ايد». آنان از حقگويى پيامبر برآشفتند و گفتند: «به خدا سوگند كه نه داورى تو را خواهيم پذيرفت و نه دين و آيينت را. و آنگاه بود كه اين آيه شريفه فرود آمد. افغير دين الله يبغون...

تفسير تحريفگران آيات

در آيات پيش، از اهل كتاب و انديشه ها و عقايد ساخته و پرداخته آنان كه از سرِ خودخواهى و انگيزه هاى جاه طلبانه و دنياپرستانه ساختند و به پيامبران خدا نسبت دادند و از اينطريق فاجعه آفريدند، سخن رفت؛ و اينك در اين آيه شريفه، آفريدگار هستى ساحت مقدّس پيامبران را كه پرچمداران توحيد و تقوا بودند، از آن بافته ها و اعمال پاك مى سازد.

«ما كان لبشرٍ ان يؤتيه اللّه الكتاب والحكم و النّبوّه ثّم يقول للنّاس كونوا عباداً لى من دون اللّه»

براى هيچ بشرى شايسته نيست كه خدا به او كتاب آسمانى و دانش و پيامبرى بدهد تا پيامش را به مردم برساند؛ آنگاه او بجاى دعوت به توحيدگرايى و يكتاپرستى، به مردم بگويد: «بجز خدا، بندگان من نيز باشيد» و يا مرا بجاى او بپرستيد.

آيه شريفه نشانگر اين واقعيت است كه اين صفت از اوصاف پيامبران نيست و آنان منزّه از اين عمل هستند؛ به عبارت ديگر، مفهوم آيه اين است كه آنان پرچمداران توحيد و مشعلداران يكتاپرستى اند، نه اينكه بخواهد آنان را از اين كار هشدار دهد!

«ولكن كونوا ربّانيّين»

امّا زيبنده است كه بگويد: هان اى مردم! «ربّانى» و الهى باشيد

در مفهوم واژه «ربّانيّين»، ديدگاهها متفاوت است:

1. بعضى معتقدند: منظور اين است كه «دانشور و حقوقدان و دين شناس باشيد».

2. بباور برخى ديگر، مقصود اين است كه «دانشور و فرزانه باشيد».

3. «سعيدبن جبير» در مفهوم آن گفته است: «فرزانگانى پرواپيشه باشيد».

4. و «ابن زيد» آن را بدينصورت معنا كرده است: «تدبيرگر امور و تنظيم كننده شئون مردم باشيد».

5. پاره اى نيز برآنند كه: منظور اين است كه «آموزگار مردم باشيد و به آنان دانش بياموزيد، و همانگونه كه از ثروت خويش انفاق مى كنيد، از دانش خود نيز به آنان بياموزيد».

از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود:

«مامن مؤمن ولامؤمنة ... الّا وللّه عليه حقّ واجب اَن يتعلّم من العلم...»

هيچ مرد و زن باايمانى نيست، جز اينكه خدا به گردن او حقّى واجب دارد، و آن اين است كه دانش و فقه بياموزد...

به هر حال، «ربّانى» كسى است كه از حرام و حلال و مقرّرات و هشدارهاى خدا و گذشته و آينده آگاه باشد. و گويى از اين ديدگاه است كه «محمّدبن حنفيه» در مرگ «ابن عبّاس» گفت: «ربّانىِ امّت، جهان را بدرود گفت».

«بما كنتم تعلّمون الكتاب و بما كنتم تدرسون»

بدان سبب كه شما قرآن را به مردم مى آموزيد و از آن رو كه درس مى خوانيد و به ديگران مى آموزيد.

واژه «تدرسون» بدون تشديد، به معناى «درس مى خوانيد» و امّا با تشديد به معناى «مى آموزيد» است؛ به عبارت ديگر، در صورت نخست، «عالم بودن» آنان و در صورت دوّم، «عالم و آموزگار بودن» آنان را مى رساند.

در مورد «باء» در واژه مركب «بما»، نظرهايى ارائه شده است:

1. منظور اين است كه با دانش خويش، آموزگار مردم باشيد.

2. به همان معناى «فى» بكار رفته و منظور اين است كه «در دانش و دانشورى خويش، ربّانى و الهى باشيد».

3. بدين معناست كه «از كسانى باشيد كه درخور نام عالم و اين وصف ارزشمندند و به دانش خود عمل كنند»؛ چرا كه انسان تنها آن هنگام شايسته اين نام و عنوان مقدّس مى شود كه به دانش خويش عمل كند. و بهترين دليل آن، اين آيه شريفه است كه مى فرمايد: «... اِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ...»(165) (... از ميان بندگان خدا، تنها دانشورانند كه از خدا حساب مى برند و شايسته عمل مى كنند...).

«و لايأمركم ان تتّخذواالملائكة و النّبيّين ارباباً»

و نيز شايسته نيست به شما فرمان دهد كه فرشتگان و پيامبران را به پروردگارى برگيريد

در مورد «ولا يأمركم» سه نظر آمده است:

1. خدا فرمان نمى دهد...

2. پيامبر گرامى اسلام دستور نمى دهد...

3. عيسى چنين فرمانى نمى دهد...

«أيأمركم بالكفر بعد اذ انتم مسلمون»

آيا بعد از آنكه اسلام آورديد و در برابر فرمان خدا گردن نهاديد، شما را به كفر فرمان مى دهد؟!

يادآور مى شود كه «و لايأمركم» به جمله «ان يؤتيه اللّه...» عطف و هم از اين رو «منصوب» است؛ و همزه «أيأمركم» نيز براى استفهام انكارى است.

پيمان خدا با پيامبران

بعد از اشاره به سرگذشت پيامبران پيشين در چند آيه گذشته، اينك در اين آيات، از پيشواى گرانقدر توحيد و از پيمانى كه از همه پيامبران و امّتها براى ايمان به آن حضرت گرفته شده است، سخن مى گويد و مى فرمايد:

«و اذاخذاللّه ميثاق النّبييّن لما آتيتكم من كتابٍ و حكمةٍ ثمّ جاءكم رسولٌ مصدّقٌ لما معكم لتؤمننّ به و لتنصرنّه»

و بياد آوريد هنگامى را كه خدا از همه پيامبران پيمان گرفت كه به مردم اعلام دارندكه هرگاه به شما كتاب و حكمتى دادم، و آنگاه پيامبرى به سويتان آمد كه هر آنچه را به همراه شماست تصديق مى كند، به او ايمان آوريد و با همه وجود وى را يارى كنيد.

«إذْ» در آغاز آيه شريفه ممكن است عامل «اذكر» كه در تقدير است، باشد - چنانكه ترجمه شد - و يا عطف به آيات قبل، همچون: «اذ قالت الملائكة» در آيه چهل وچهار، باشد.

امير مؤمنان در تفسير آيه شريفه فرموده است: خداوند از پيامبران پيشين پيمان گرفت كه موضوع بعثت و ويژگيها و نشانه هاى قيام پيامبر گرامى را به جامعه خود نويد و آنها را به ايمان آوردن به آن حضرت و كتاب آسمانى اش فرمان دهند.

و يكى از مفسّران مى گويد: خدا از پيامبران پيمان گرفت كه همگى به آخرين و برترين پيامبر خدا و دين و برنامه اش ايمان آورند.

از ششمين امام نور آورده اند كه فرمود: تقدير آيه شريفه چنين است: خداوند از امّتهاى پيشين پيمان گرفت كه پيامبران خود را تصديق كنند و به شريعت آنان ايمان بياورند؛ اما آنان بعد از رفتن پيامبران، به پيمان خود وفا نكردند و بسيارى از دستورات آنان را دستخوش تحريف ساختند و پشت سر افكندند.

واژه «لَما» در اين آيه شريفه، به فتح «لام» و «ما» موصوله بكار رفته است؛ كه به بيان برخى از مفسّران، منظور كتابى است كه نزد شماست. و تفسير آيه چنين مى شود: «هرگاه كتاب آسمانى و حكمت و دانشى براى شما آمد و بعد از آن پيامبرى آمد كه آن كتاب و حكمتى را كه نزد شماست، تصديق كرد، بيدرنگ به او ايمان آوريد و ياريش دهيد. و آنان به اين حقيقت اقرار كردند و پيامبرشان اين پيمان را از آنان گرفت».

اين تفسير، شبيه بيانى است كه از گروهى، ازجمله امير مؤمنان، روايت كرده اند كه فرمود: «خدا از پيامبران عهد گرفت كه از امّتهاى خويش پيمانى استوار بگيرند كه اگر با بعثت محمّد(ص) روبرو شدند، آن حضرت را با همه وجود يارى كنند و به او ايمان آورند». در اين تفسير، بجاى «امّتها»، «پيامبران» قرار داده شده و اين بدان دليل است كه هر چه بر آن رهبر آسمانى واجب شد، بر پيروان آنان نيز واجب مى شود.

جمعى از مفسّران «لما» را به كسر «لام» خوانده و آن را تعليل گرفته اند كه در اينصورت تفسير آيه چنين مى شود: خداوند بدان سبب اين پيمان را از پيامبران گرفت كه به آنان كتاب و حكمت ارزانى شده است و بدينسان، شرط و جزا كامل مى شود.

«قال أاقررتم و اخذتم على ذلكم اصرى قالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشّاهدين»

سپس خدا فرمود: آيا به اين واقعيت اقرار و اعتراف كرديد؟ و در اين مورد پيمان مرا پذيرفتيد؟ پيامبران گفتند: آرى، اقرار كرديم و با همه وجود پذيرفتيم؛ خدا فرمود: پس، بر امّت خويش گواه باشيد كه من نيز با شما از گواهانم.

جمله آخر اين آيه شريفه - «و انا معكم من الشّاهدين» - را به چند صورت تفسير كرده اند:

1. از امير مؤمنان آورده اند كه در مفهوم آن فرمود: من بر شما و امّتهاى شما گواهم.

2. «ابن عبّاس» گفته است: بدانيد كه من به نيّت و عملكرد شما داناترم.

3. به بيان برخى، منظور اين است كه «در اين موضوع و پيمان، گواه يكديگر باشيد».

4. و پاره اى ديگر برآنند كه «خدا به فرشتگان فرمود: شما بر اينان گواه باشيد».

«فمن تولّى بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون»

پس، هر كه بعد از اين بدليل و برهان و پيمان استوار خدا از پيامبران و امّتها، از ايمان به محمّد(ص) روى برتابد، چنين كسانى همان مردم نافرمانند.

از امير مؤمنان آورده اند كه فرمود: خدا هيچ پيامبرى را فرمان بعثت نداد، جز اينكه از او پيمانى استوار گرفت كه اگر بعثت محمّد(ص) را درك كرد، به او ايمان بياورد و با همه وجود آن حضرت را يارى دهد؛ افزون بر آن، به تمامى پيامبران دستور داد كه از امّتهاى خويش نيز چنين پيمانى را بگيرند.

در آيه شريفه، درمورد كسانى كه روى برتابند، از واژه «فاسق» استفاده شده، نه كافر و مشرك، چرا كه مقصود اين است كه هر كه بر اين واقعيت پشت كند و روى برتابد، در بدترين شرايط كفر به خدا و عصيان از پيامبر و پايمال ساختن پيمان خود با خدا، از دين بيرون رفته است؛ و اين زشت ترين چهره كفر و حق ستيزى است.

آيا جز اسلام واقعى را مى خواهند؟

پس از نكوهش تحريفگرانِ آيات و كتابهاى آسمانى و ردّ اديان تحريف شده و شرك آلود، اينك در اين آيه شريفه، دين خدا و آيين مورد پسند او را اسلام اعلان مى كند و هشدار مى دهد كه هر كه جز اسلام را بپذيرد و جز قرآن شريف و مقرّرات آن را گردن نهد، راه را گم كرده است.

«افغير دين الله يبغون و له اسلم من فى السّماوات والارض طوعاً و كرهاً و اليه يرجعون»

آيا اينان پس از اين همه دليل و برهان باز، هم جز دين و آيين خدا را مى جويند و مى خواهند؟ بااينكه دين و آيين او همين است و هرچه و هر كه در آسمانها و زمين است، خواه و ناخواه سر بر فرمان او نهاده اند و همه به سوى او بازگردانده مى شوند.

درمورد دو واژه «طوعاً و كرهاً» به معناى «خواه و ناخواه» نظرهايى ارائه شده است:

1. «ابن عبّاس» مى گويد: منظور اين است كه همه كسانى كه در آسمانها و زمين هستند، با همه وجود و با حالت گويايى تسليم فرمان خدا شدند و اراده او را گردن نهادند.

2. و گروهى، ازجمله «مجاهد»، برآنند كه «همه به يكتايى آفريدگار هستى اقرار كردند و به پرستش او برخاستند؛ گرچه درميان آنان برخى در باطن شرك گرا هم بودند». اينان در تأييد ديدگاه خود، آيه شريفه زير را گواه مى گيرند:

«وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَ ّ اللَّهُ فَأَنّى يُؤْفَكُونَ.»(166)

و اگر از آنان بپرسى چه كسى آنان را پديد آورده است، بيقين خواهند گفت خدا. پس چگونه است كه از حق بازگردانده مى شوند؟

آرى؛ آفريدگار هستى، خداجويى و خداپرستى را در ژرفاى جان و خرد توحيدگرايان قرار داده و بااين دو عامل است كه به شناخت او و ايمان به او نايل مى شوند.

3. پاره اى ديگر عقيده دارند تفسير آيه اين است كه مردم توحيدگرا با جان و دل و شوق و رغبت به يكتايى پروردگار ايمان مى آورند و كفرگرايان، به هنگام مرگ؛ گرچه ديگر دير شده است و برايشان سودى نخواهد داشت: «فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُهُمْ ايمانُهُمْ لَمّا رَأَوْابَأْسَنا...»(167).

4. گروهى بر اين اعتقادند كه مفهوم آيه شريفه اين است كه همه پديده ها و انسانها، با حالت تسليم و سربرفرمان خداوند نهادن و ذكر او، از او فرمانبردارى كردند.

5. از ششمين امام نور روايت كرده اند كه فرمود: گروههايى از مردم درپرتو آگاهى و شور و شوق اسلام آوردند و جماعتى نيز ناخواسته تسليم حق شدند.

6. و پاره اى نيز در تفسير آيه شريفه گفته اند: آسمانيان خواسته و ناخواسته تسليم پروردگار شدند و زمينيان برخى از دل و جان و بعضى بظاهر و ناخواسته اسلام آوردند.

طنين نداى توحيدگرايى

روى سخن در اين آيه شريفه بيشتر متوجّه پيامبر گرامى است كه مى فرمايد:

«قل آمنّا بِاللّه و ما انزل علينا و ما انزل على ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب والاسباط و ما اوتى موسى و عيسى والنّبيّون من ربّهم لا نفرّق بين احدٍ منهم و نحن له مسلمون»

هان اى پيامبر! تو و امّت توحيدگرا و يكتاپرست اسلام بگوييد: ما به خداى يكتا و آنچه بر ما فرو فرستاده شده، و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و نوّادگان او فرود آمده، و نيز به آنچه بر موسى و عيسى و ديگر پيامبران ازجانب پروردگارشان داده شده است، با همه وجود ايمان آورده ايم؛ و ما ميان هيچيك از آنان فرق نمى گذاريم و ما تنها فرمانبردار بارگاه او هستيم.

روشن است كه مخاطب اين آيه شريفه پيامبر گرامى است؛ و او بعنوان پيشواى امّت، ازسوى خود و همه آنان، نداى توحيدگرايى را طنين مى اندازد و ايمان به پيامبران و فرمانبردارى از پروردگار را بيان مى دارد.(168)

يك پرسش:

برخى اين پرسش را طرح كرده اند كه در آيه شريفه گويى نوعى تكرار بچشم مى خورد؛ بدينصورت كه در ابتداى آيه مى فرمايد: «آمنّا» و آنگاه در پايان آن، همان حقيقت به شكلى ديگر و با عبارت «و نحن له مسلمون» (و ما دربرابر او تسليم و سربر فرمانش هستيم، بيان شده است. دليل اين تكرار چيست؟

پاسخ:

درست است كه هر دو عبارت بيانگر يك حقيقت اند؛ امّا از جهاتى با يكديگر فرق دارند:

1. آغاز آيه شريفه، بيشتر نمايانگر ايمان به يكتايى خدا و آفريدگارى او، بعثتها و پيامبران خدا و كتابهاى آسمانى و همسانى دعوتها و نيز تأكيد بر اين واقعيت است كه همه پيامبران ازجانب اويند؛ ولى آخر آيه، بيشتر بيانگر اين مطلب است كه «ما بعد از ايمان به همه اينها، اسلام گرا و مسلمانيم و به تمامى مقررّات و هشدارهاى پروردگار سرِ فرمانبردارى نهاده ايم.

2. علّت آمدن هر دو جمله آن است كه پيروان مذاهب تحريف شده، به ايمان اقرار و اعتراف مى كردند؛ ليكن دربرابر اسلام كه دين خداست، زبان به اقرار نمى گشودند؛ به همين جهت، پيامبر به دستور خدا فرمود: «ما مسلمانيم».

3. و ديگر اينكه آخر آيه، تأكيدى بر محتواى آن است و در موضوعهاى مهم و مفاهيم بلند، تأكيد، سازنده و زيباست.

و آيه پايانى اين بحث هشدارى است به تمامى آدميان كه دينِ مورد قبول پروردگار، فقط اسلام است.

«و من يبتغ غيرالاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو فى الآخرة من الخاسرين»

و هر كه دين و آيينى جز اسلام بجويد و بخواهد و به آن دل بندد، هرگز از او پذيرفته نخواهد شد و بر آن كيفر خواهد گرديد و او در سراى آخرت از زيانكاران خواهد بود؛ چرا كه به دين مورد نظر و پسند خدا دل نبسته و براساس راه و رسم توحيدى نزيسته است.

آرى؛ آيه شريفه نشانگر آن است كه ايمان و اسلام يك حقيقت اند؛ گرچه دو اصطلاح اند امّا يك واقعيت را مى رسانند.