تفسير مجمع البيان جلد ۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۳ -


/ سوره انعام / آيه هاى 135 - 125

125 . فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ اَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ وَمَنْ يُرِدْ اَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً كَاَنّما يَصَّعَّدُ فِى السَّمآءِ كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لايُؤْمنُونَ.

126 . وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقيماً قَدْ فَصَّلْنَا الْاياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ.

127 . لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.

128 . وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَميعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْاِنْسِ وَقالَ اَوْلِيآؤُهُمْ مِنَ الْاِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنا اَجَلَنَا الَّذى اَجَّلْتَ لَنا قالَ النَّارُ مَثْويكُمْ خالِدينَ فيها اِلاَّ ما شآءَ اللّهُ اِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليمٌ.

129 . وَ كَذلِكَ نُوَلّى بَعْضَ الظَّالِمينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.

130 . يا مَعْشَرَ الجِنِّ وَ الْاِنْسِ اَلَمْ يَاْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ اياتى وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقآءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى اَنْفُسِنا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا وَشَهِدُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ.

131 . ذلِكَ اَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَاَهْلُها غافِلُونَ.

132 . وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.

133 . وَرَبُّكَ الْغَنِىُّ ذُوالرَّحْمَةِ اِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشآءُ كَما اَنْشَاَكُمْ مِنْ ذُرِّيَةِ قَوْمٍ اخَرينَ.

134 . اِنَّ ما تُوعَدُونَ لَاتٍ وَمآ اَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ.

135 . قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ اِنّى عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ اِنَّهُ لايُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.

ترجمه

125 - پس هركس را كه خدا بخواهد راه نمايد، سينه اش را براى [گرايش به ]اسلام مى گشايد؛ و هركس را بخواهد گمراه سازد، سينه اش را به گونه اى تنگ و فشرده مى گرداند كه گويى با رنج بسيار در آسمان بالا مى رود! خدا اين گونه پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند [و حق را نمى پذيرند] قرار مى دهد.

126 - و اين است راه پروردگارت كه راست [و بدون ذره اى انحراف ]است؛ به يقين ما آيات [و نشانه هاى قدرت خود ]را براى گروهى كه اندرز مى گيرند به روشنى بيان كرده ايم.

127 - سراى سلامت [و امنيّت ] نزد پروردگارشان براى آنان است، و به پاداش آنچه [در زندگى ]انجام مى دادند، او يار و ياورشان خواهد بود.

128 - و روزى را [به ياد آور] كه [خدا] تمامى آنان [از جنّيان گرفته تا انسانها ]را، گرد مى آورد [و مى گويد: ]هان اى گروه جنّيان! شما در انديشه [انحراف ]بسيارى از انسانها بوديد! و دوستدارانشان از ميان انسانها [زبان به اعتراف گشوده و ]مى گويند: پروردگارا! ما از يكديگر بهره ور شديم؛ و [سر انجام ]به سر آمدى كه براى ما مقرّر فرموده بودى رسيديم. [آفريدگارشان ]مى فرمايد [اينك اين ]آتش [سوزان ]، جايگاه شماست؛ در آن ماندگار خواهيد بود، مگر آنچه را خدا بخواهد [و بر شما رحمت آورد] به يقين پروردگار تو فرزانه و داناست.

129 - و ما اين گونه برخى از بيدادگران را به [سزاى ] آنچه [بدان دست مى يازند و ]به دست مى آورند سرپرست برخى [ديگرشان ]مى گردانيم.

130 - هان اى گروه جن و انس! آيا از ميان شما پيامبرانى بسويتان نيامدند كه آيات مرا بر شما مى خواندند و شما را از ديدار امروزتان هشدار مى دادند؟! [آنان در پاسخ ]مى گويند: [پروردگارا! ]ما به زيان خويشتن گواهى مى دهيم، [چرا كه پيامبران آمدند و پيام تو را به ما رساندند]. و [اين گونه ] زندگى دنيا آنان را فريب داد، و به زيان خويشتن گواهى دادند كه [در زندگى ]كفرگرا بوده اند.

131 - اين [فرستادن پيامبران و فرود كتابهاى آسمانى ] بدان جهت است كه پروردگارت هرگز اين گونه نبوده است كه شهرها را [تنها ]به كيفر بيدادى - [آن هم ]در حالى كه مردم آنها بى خبر باشند - نابود كند.

132 - و همه [مردم ] در برابر آنچه انجام داده اند، در جاتى [از پاداش و كيفر ]خواهند داشت؛ و پروردگار تو از آنچه انجام مى دهند هرگز غافل [و بى خبر ]نيست.

133 - و پرودگار تو همان بى نياز و داراى [مهر و] رحمت است كه اگر بخواهد، شما را مى برد، و پس از شما هركه را بخواهد جايگزين [شما ]مى سازد؛ [درست ]همان گونه كه شما را از نسل [و تبار ]گروهى ديگر پديد آورده است.

134 - آنچه به شما [مردم ] وعده داده مى شود، به يقين خواهد آمد؛ و شما هرگز نمى توانيد خدا را به ستوه آوريد [و يا از كيفر عادلانه او بگريزيد].

135 - بگو: هان اى قوم من! آنچه در توان داريد، انجام دهيد؛ من [نيز مسئوليت خويش را انجام خواهم داد و به زودى خواهيد دانست كه فرجام [نيك ] آن سرا از آن كيست، امّا به هوش باشيد كه ]بيدادگران رستگار نخواهند شد.

نگرشى بر واژه ها

«حرج»: تنگناى شديد؛ و نيز به مفهوم ناروا و حرام نيز آمده است، بسان اين جمله كه: «حرجت على المرأة الصلوه»، نماز بر زن حرام گرديد.

«هدايت»: راه نمودن و راهنمايى كردن ديگرى. يادآورى مى گردد كه در مورد مفاهيم دو واژه «هدايت» و «ضلالت» و آنچه در اين مورد به خدا نسبت داده مى شود، در گذشته بحث و گفتگو شد.(186)

«غفلت»: فراموش ساختن. و «غافل» به فراموشكار و نا آگاه گفته مى شود.

«انشاء»: پديد آوردن، آغاز آفرينش. و «انشاءِ قصيده» به مفهوم سرودن و پديد آوردن آن است.

«توعدون»: اين واژه ازريشه «ايعاد» به مفهوم هشدار دادن و تهديد نمودن است و گاه ممكن است از «وعد» باشد كه از نيكى و خوبى پيام دارد.

«مكانة»: موقعيت، مقام و منزلت.

تفسير

هدايت ويژه در آيات گذشته از دو گروه با ايمان و شرك گرا سخن رفت، اينك آفريدگار هستى در مورد چگونگى رفتار خود با هر كدام از اين دو گروه مى فرمايد:

فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ اَنْ يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاِسْلامِ

پس كسى را كه خدا بخواهد راه نمايد، سينه و دل او را براى گرايش به حق و پذيرش اسلام مى گشايد...

در تفسير آيه مباركه ديدگاهها اندكى متفاوتند:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه: هركه را خدا بخواهد به سوى پاداش پرشكوه خود و راه بهشت راه نمايد، تصميم او در پذيرش اسلام و استوارى در عمل به آن را، نيرومند و پرتوان مى سازد و برايش انگيزه هايى پديد مى آورد كه به دين خدا چنگ زند و وسوسه هاى شيطانى و انگيزه ها و خاطره هاى بيهوده و تباه آفرين را از راه مهر و لطف و به پاداش حق پذيرى از دل او مى زدايد.

در اين مورد، در آيه ديگرى مى فرمايد:

و الّذين اهتدوا زادهم هدى(187)

و كسانى كه به هدايت گراييدند، خدا آنان را هدايت و موفقيت بيشترى بخشيد...

و نيز مى فرمايد:

و يزيد اللَّه الّذين اهتدوا هدى(188)

و خدا كسانى را كه هدايت يافته اند، بر هدايتشان مى افزايد.

وَمَنْ يُرِدْ اَنْ يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَجاً

و هركس را خدا بخواهداز پاداش و كرامت خود به خاطر عملكرد ناروايش گمراه سازد، به كيفر حق ناپذيرى - بى آنكه از ايمان آوردن وى جلوگيرى نموده و يا از او سلب قدرت كند - سينه اش را تنگ و فشرده مى سازد.

با اين بيان گشايش دل براى پذيرش اسلام و عمل به مقررات آن، پاداشى است كه خدا به بندگان درست انديش و شايسته كردارش مى بخشد، همان گونه كه به پيشواى بزرگ توحيد مى فرمايد:

ألم نشرح لك صدرك و وضعنا عنك وزرك...(189)

آيا براى تو اى پيامبر! سينه ات را براى پذيرش وحى خدا گشاده نساختيم؟

و بار گرانت را از دوش تو بر نداشتيم؟...

اينها همه پاداشى است كه آفريدگار هستى در برابر پذيرفتن مسؤوليت گران رسالت و پيام رسانى به پيامبر ارزانى مى دارد.

و نيز بدان دليل ما «هدايت» در آيه مورد بحث را به راهنمايى به سوى پاداش و ثواب معنا كرديم كه قرآن در آيه ديگرى مى فرمايد:

«و الّذين قتلوا فى سبيل اللَّه فلن يضل اعمالهم سيهديهم و يصلح بالهم»(190)

... و كسانى كه در راه خدا كشته شدند، هرگز خداكارهايشان را ضايع نمى سازد. به زودى آنان را به پاداش پرشكوه خود راه نموده، و حالشان را نيكوساخته و كارشان را به سامان مى آورد.

روشن است كه واژه «هدايت» پس از كشته شدن، جز به مفهوم پاداش و ثواب نمى تواند باشد، چرا كه پس از مرگ ديگر تكليفى وجود ندارد تا بگوييم به سوى ايمان و عمل به مقررات راهشان مى نمايد.

پس از فرود آيه مورد بحث از پيامبر گرامى در مورد «گشايش دل» پرسيدند كه: فرمود: گشايش دل از سوى حق، فروغى است كه خدا در دل انسان با ايمان پرتو افكن ساخته و كران تا كران دل او را بوسيله آن فروغ روشنى بخش، نور باران مى سازد.

فقال: هو نور يقذفه اللَّه فى قلب المؤمن فينشرح له صدره ...

پرسيدند: آيا اين فروغ نشانه اى هم دارد كه شناخته شود؟

فرمود: آرى، روى آوردن به آن سراى جاودانه و پرنعمت؛

كناره گيرى از اين سراى فناپذير و فريبنده؛

و ديگر آمادگى براى مرگ پيش از فرا رسيدن هنگامه آن.

قال: نعم! الأِنابة الى دار الخلود، و التجافى عن دار الغرور، و الإستعداد للموت.(191)

2 - به باور گروهى ديگر منظور اين است كه: خدا هركه را بخواهد بر راه راست استوار بدارد، سينه اش را به پاس ايمان و پذيرش راه حق و عدالت مى گشايد، و هركه را بخواهد بر اثر كفرگرايى و حق ناپذيرى به حال خود واگذارد سينه اش را براى پذيرش حق تنگ و فشرده ساخته و الطاف خود را از او دريغ مى دارد تا سينه اش براى حق پذيرى گشايش نيابد؛ چرا كه انسان بر اثر حق ستيزى و لجاجت و پا فشارى در راه كفر، آخرين شانس و شايستگى خويش را براى دريافت الطاف حق از دست مى دهد.

يك پرسش و پاسخ آن

برخى اين پرسش را طرح كرده اند كه، ما گاه با چشم خود مى بينيم كه برخى كفرگرايان بر كفر و شرك خويش نه دلتنگ هستند و نه سينه آنان در تنگناست، بلكه بر كفر و كفرگرايى خويش دلخوش و شادمانند؛ آيا اين دريافت، با آيه شريفه سازگار است؟

پاسخ اين است كه خدا مى فرمايد ما سينه چنين كسانى را به كيفر حق ناپذيريشان تنگ و فشرده مى سازيم. و ما اين واقعيت را به چشم ديده ايم كه گاه كفرگرايان بر اثر هجوم آفت ترديد و پندار و تزلزل در عقيده و انديشه به گونه اى دچار تنگى دل و فشردگى سينه مى گردند كه براستى وصف ناپذير است. امّا مردم با ايمان و توحيدگرا در اين شرايط مورد لطف و مهر خدا بوده و كران تا كران قلب آنان به نور ايمان نور باران مى گردد و به آنان دليلهاى روشنى الهام مى گردد كه آفت تزلزل و ترديد از دلهايشان زدوده مى شود.

لازم به يادآورى است كه آيه، بيشتر از اين را نمى گويد و بر آن نيست كه كافران هماره دچار تنگى دل و فشردگى سينه و اندوه زده اند.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: خدا هركه را بخواهد به مهر و لطف خويش از هدايت بيشترى كه به مردم با ايمان وعده فرموده است، بهره ور سازد، سينه اش را براى پذيرش ايمان مى گشايد، چرا كه بدين وسيله بر آگاهى و بينش او افزون مى گردد و به پاداش پرشكوه ترى نايل مى شود؛ امّا كسانى را كه مى خواهد از آن هدايت خاصّ محروم سازد و به كيفر حق ستيزى و پا فشارى در كفر، آنان را از راهيابى بى بهره سازد، سينه آنان را تنگ و فشرده مى سازد تا جايى براى پذيرش هدايت خاصّ خدا نباشد.

روشن است كه اگر گشودن سينه و دل انسان با ايمان، زمينه را براى هدايت و برخوردارى او از مهر و لطف بيشتر خدا فراهم مى آورد، درست همان گونه تنگ نمودن و فشرده ساختن سينه كافر و حق ستيز نيز زمينه را براى حرمان بيشتر او از لطف و مهر خدا به بندگانش، فراهم مى آورد و نتيجه اين پيام اين است كه مردم را براى پذيرش حق و دورى گرفتن از حق ستيزى و حق گريزى تشويق مى نمايد.

از «ابن عباس» آورده اند كه: خدا بدان جهت از دل و سينه كافر به سينه اى تنگ و فشرده تعبير مى كند كه خير و حق را نمى پذيرد و نيكى به آن نمى رسد.

و نيز آورده اند كه: به قلب انسان كفرگرا و حق ستيز، حكمت و بينش راه نمى يابد. لايصل الحكمة الى قلبه.

با اين بيان نبايد تصور شود كه منظور از «يُضلّه» در آيه مورد بحث و آياتى از اين گونه كه به خدا نسبت داده شده، دعوت به گمراهى و گمراهگرى و يا ناگزير ساختن به آن است، هرگز؛ چرا كه خدا گمراهگرانى چون «فرعون» و «سامرى» را - به خاطر گمراه ساختن مردم بوسيله دجّالگرى و فريبكارى وزر و زور - سخت نكوهش مى كند،(192) با اين وصف آيا ممكن است كارى كه باعث نكوهش ديگران مى گردد، باعث ستايش ذات پاك و بى همتاى خدا گردد؟

كَاَنّما يَصَّعَّدُ فِى السَّمآءِ

در تفسير اين فراز نيز نظراتى آمده است:

1 - به باور «زجاج» منظور اين است كه: كسى كه سينه اش از پذيرش حق وگرايش به اسلام دچار تنگنا و فشردگى است، هرگاه به اسلام فرا خوانده شود، بسان اين است كه او را ناگزير مى سازند كه به آسمان بالا رود. و يا گويى سينه و دل او بر اثر دورى از اسلام و بينش و حكمت، در آسمان بالا مى رود.

2 - امّا به باور «ابوعلى» منظور از واژه «سماء» در آيه شريفه آسمان نيلگون نيست، بلكه منظور گردنه سخت و هولناكى است كه بالارفتن از آن بسيار دشوار است.

با اين بيان مفهوم آيه شريفه اين است كه: و هر كه را خدا بخواهد به كيفر بدانديشى و حق ستيزى اش گمراه سازد، سينه اش براى پذيرش اسلام به گونه اى تنگ و فشرده مى گردد كه گويى او را براى بالارفتن از گردنه و قلّه اى هولناك ناگزير ساخته اند.

از «سعيد بن جبير» نيز نظير همين ديدگاه روايت شده است.

3 - و از ديدگاه برخى منظور اين است كه: چنين كسى بدان دليل كه بريدن از راه و رسمى كه بدان عادت كرده، برايش دشوار است، بسان كسى است كه دلش را كنده اند و به سوى آسمان مى برند.

كَذلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذينَ لايُؤْمنُونَ.

واژه «رجس» را گروهى به مفهوم «عذاب» گرفته اند و برخى آن را به چيزى كه در آن نيكى نيست، معنا كرده اند ومنظور اين است كه: خدا اين گونه پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند قرار مى دهد.

از اين فراز اين نكته دريافت مى گردد كه منظور از هدايتگرى و گمراهگرى، ناگزير ساختن به هدايت و يا گمراهى نيست؛ چرا كه آيه، روشنگرى مى كند كه گمراهىِ مورد نظر ثمره شوم و كيفر طبيعى حق ستيزى و كفر كفرگرايان است. و اگر جز اين بود مى فرمود: كسانى كه خدا بر دلهايشان پليدى قرار داده است، ايمان نخواهند آورد. نه اينكه بفرمايد: خدا پليدى را بر دلهاى كسانى قرار مى دهد كه ايمان نمى آورند.

و منظور از واژه «كذلك» اين است كه: همان گونه كه خدا دلهاى آنان را به كيفر بدانديشى و حق ستيزى تنگ و فشرده مى سازد، پليدى عذاب را نيز بر آنان مى افكند. و اين كيفرها ثمره شوم بد انديشى و عملكرد ناشايسته آنان است.

از حضرت باقر آورده اند كه فرمود: قلب انسان هرگاه به حق نرسد، از قرارگاه خود دگرگون گشته و به گلوگاه مى رسد، امّا همين كه به حق رسيد به قرار و آرامش مى رسد. و آنگاه به تلاوت اين آيه شريفه پرداخت كه:

فمن يرد اللهُ أن يهديه يشرح صدره لِلإِسلام...(193)

در اين آيه شريفه با اشاره به آنچه رفت مى فرمايد:

وَ هذا صِراطُ رَبِّكَ مُسْتَقيماً

به باور «ابن مسعود» منظور اين است كه: و راه راست پروردگارت اين قرآن است كه برتو فروفرستاده ايم... امّا به باور «ابن عباس» منظور اين است كه و راه راست خدا اين اسلام است كه آن را براى رستگارى مردم برتو فرو فرستاديم.

در آيه شريفه، «قرآن» يا «اسلام» راه خدا عنوان يافته است و اين بدان دليل است كه اين مقررات و راه زندگى را او نشان داده است. و با اينكه دليلها و نشانه هاى حق بى شمار است، در آيه شريفه راه خدا و يا دليلهاى آن را با راست و درست بودن وصف مى كند، چرا كه اين آيات و نشانه ها و دليلهاى روشن قدرت و يكتايى خدا با همه گوناگونى و تنوّعى كه دارند، بسان يك راه راست وبى انحراف، پوينده را به هدف مى رسانند و از تضادّ و تناقض و تباهى پاك و پاكيزه اند.

قَدْ فَصَّلْنَا الْاياتِ لِقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ.

ما براى گروهى كه پند مى پذيرند، آيات و دلايل خود را به روشنى بيان كرده و حق را از باطل جدا ساخته ايم.

و بدان دليل قرآن آيات و نشانه هاى قدرت و يكتايى خدا را تنها به اين گروه اختصاص مى دهد كه، اينان هستند كه به دليل حق گرايى و درست انديشى از آنها بهره ور مى گردند، درست همان گونه كه پرواپيشگان از هدايت خدا بهره مى برند.

در ادامه سخن در مورد اين مردم هدايت يافته و درست انديش مى فرمايد:

لَهُمْ دارُ السَّلامِ

براى آنان نزد پروردگارشان سراى سلامت و عافيت است.

به باور برخى از جمله «زجاج» منظور اين است كه: آن كسانى كه هدايت را پذيرا گردند و پند و اندرز بگيرند و در پرتو تفكّر و درست انديشى حق را بشناسند، در سراى سلامت و امنيّت - كه از هر آفت و گرفتارى و بلايى پاك و پاكيزه است - جاى خواهند داشت و بسان دوزخيان در آتش و عذاب گرفتار نخواهند شد.

امّا به باور برخى ديگر از جمله «حسن»، واژه «سلام» از نامهاى بلند و با شكوه خداست و «دار السّلام» بهشت پر طراوت اوست.

عِنْدَ رَبِّهِمْ

خانه بهشت در پيشگاه خدا براى آنان تضمين شده است، و خدا آنان را به آن قرارگاه سعادت مى رساند. و اين بسان اين است كه به كسى گفته شود: نزد ما فلان ثروت و نعمت را خواهى داشت، كه در حقيقت منظور اين است كه من آن را براى تو تضمين كرده ام.

پاره اى نيز بر آنند كه: منظورِ آيه شريفه اين است كه خدا در سراى آخرت خانه سلامت و امنيّت به آنان ارزانى مى دارد.

وَهُوَ وَلِيُّهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ.

در تفسير اين فراز نيز ديدگاهها متفاوت است:

1 - به باور گروهى منظور اين است كه: به پاداش كارهايى كه اين شايسته كرداران در زندگى انجام داده اند، خداى توانا سرپرست آنان است، و خود بر عهده گرفته است كه آنان را نعمتها ارزانى داشته و از زيان و عذاب مصونشان دارد.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: به پاداش عملكرد شايسته آنان خدا در برابر دشمنان يار و ياور آنان است و آنان را يارى مى رساند.

3 - و برخى مى گويند: منظور اين است كه خدا در برابر كردار شايسته آنان، در دنيا به آنان توفيق ارزانى مى دارد و در سراى آخرت پاداش.

سرنوشت گمراهان و گمراهگران در ادامه سخن در اين مورد مى فرمايد:

وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَميعاً يا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْاِنْسِ

و روزى كه خدا همه موجودات را گرد مى آورد به آنان مى فرمايد: هان اى گروه جنيان! شما بسيارى از انسانها را گمراه ساختيد.

اين برداشت از آيه شريفه از «زجاج» مى باشد كه از «ابن عباس» برگرفته است،

امّا برخى برآنند كه منظور گردآورى جنّ و انس در روز رستاخيز است، و نه همه موجودات؛ چرا كه در ادامه آيه مى فرمايد:

وَقالَ اَوْلِيآؤُهُمْ مِنَ الْاِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ

و دوستداران جنّيان از گروه انسانها كه پيروى آنها را كرده اند، مى گويند: پروردگارا، هريك از ما دو گروه رهبران و رهروان، از ديگرى بهره ور شد.

در تفسير اين فراز از آيه شريفه نظراتى آمده است:

1 - به باور برخى، بهره اى كه جنّيان از آدميان برده اند، اين است كه آنها رياست و رهبرى انسانها را به كف داشته و روزگارى بر اريكه قدرت بوده اند، و بهره اى كه انسانها از جنّيان برده اند نيز آن است كه آنها لذت جويى و بى بندوبارى و شهوت پرستى را در نظراينان آراسته و به اين كارها سرگرمشان ساخته اند.

با اين بيان آنها به لذّت رياست و مقام و قدرت رسيده اند و اينان به شهوتها و لذّتها و كامرواييهاى زندگى خود.

2 - امّا به باور گروهى از جمله «حسن» و «زجاج» و...، بهره اى كه انسانها از جنيان برده اند اين است كه: هرگاه يكى از آنان عازم سفر بود و از «جنّيان» مى ترسيد، مى گفت: به بزرگ و پيشواى اين دشت پناه مى برم كه از آسيب جنّيان در امان باشم و آنگاه مى رفت و ديگر هراسى به دل راه نمى داد.

اين كار را شرك گرايان امان خواستن از جنّيان مى دانستند و بر اين باور بودند كه جنّيان نيز به آنان پناه مى دهند.

قرآن در اين مورد مى فرمايد: و مردانى از آدميان به مردانى از جنّيان پناه مى بردند و بر سركشى آنها مى افزودند.

و أَنه كان رجالٌ من الإِنس يعوذون برجالٍ من الجنّ فزادوهم رهقاً.(194)

و در برابر اين، بهره اى كه جنيان از آدميان مى بردند آن بود كه از همين عقيده و باور خرافى انسانها - كه به سود رسانى و بر طرف ساختن زيان و پناه دادن به انسانها از سوى جنّ دل بسته بودند - آنها بر خود مى باليدند و شاد مى شدند و طعم رياست و فرمانروايى را مى چشيدند.

3 - از ديدگاه «محمد بن كعب»، منظور پيروى جنّيان و آدميان از يكديگر است.

4 - و از ديدگاه «بلخى»، منظور بهره ورى انسانها از يكديگر است و نه بهره ورى جنّيان و آدميان از يكديگر.

وَبَلَغْنا اَجَلَنَا الَّذى اَجَّلْتَ لَنا

در تفسير اين فراز از آيه شريفه، «حسن» و «سدى» بر آنند كه: و ما به سر آمد و پايانى كه برايمان مقرّر فرموده بودى، رسيديم.

امّا برخى بر اين عقيده اند كه: منظور زنده شدن و حشر مردگان است، چرا كه آيه نشانگر آن است كه منظور از اين سر آمد، پايان جهان برزخ و آغاز رستاخيز است و نه پايان زندگى دنيا و فرا رسيدن مرگ.

«جبايى» مى گويد: از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه «اجل» و سر آمد مقرّر يكى است و نه بيشتر، چرا كه اگر بيشتر بود لازم مى آمد كه كسانى كه به مرگ زودرس از دنيا مى روند، به سر آمد مقرر خويش نرسيده باشند، در حالى كه از آيه مورد بحث اين نكته دريافت مى گردد كه همه جنّيان و آدميان مى گويند: پروردگارا! ما به سر آمدى كه برايمان مقرّر شده بود رسيديم.

امّا در پاسخ «جبايى» گروهى از جمله «على بن عيسى» بر آنند كه از آيه آنچه جبايى بر آن است دريافت نمى گردد، و مى توان براى انسان نيز دو «سر آمد» در نظر گرفت: يكى سر آمد مقررى كه با رسيدن آن، جهان را بدرود مى گويد؛ و ديگرى سر آمد محشور شدن انسانها در روز رستاخيز.

قالَ النَّارُ مَثْويكُمْ خالِدينَ فيها

در ادامه آيه شريفه خداست كه در پاسخ آنها مى فرمايد: آتش جايگاه شماست و در آن براى هميشه ماندگار خواهيد بود.

اِلاَّ ما شآءَ اللّهُ

مگر آنچه خدا بخواهد؛

در مورد اين استثنا ديدگاهها متفاوت است:

1 - به باور «ابن عباس» در آيه مورد بحث عذاب كفر گرايان نامعلوم است و آنگاه بوسيله اين آيه معلوم مى شود كه مى فرمايد: خداى فرزانه هرگز گناه شرك و شرك گرايى را نمى آمرزد. انّ اللَّه لايغفر اَنْ يشرك به.(195)

2 - امّا به باور «زجاج»، اين جمله، از روز رستاخيز استثنا شده است؛ چرا كه منظور از روزى كه گردآورده مى شوند، همين روز رستاخيز است. با اين بيان آنها از روز رستاخيز وارد دوزخ شده و در آنجا ماندگار خواهند بود، و از اين مدت بيكران به اندازه حشر آنان از گورها و مدّت حساب آنان استثنا شده است.

3 - «زجاج» در بيان ديگرى مى گويد: ممكن است اين استثنا، از چگونگى عذاب باشد. با اين بيان منظور اين است كه: آنان هماره در دوزخ خواهند بود، مگر اينكه خدا بخواهد كه آنان را به چند برابر كيفر كند.

4 - از ديدگاه پاره اى، اين جمله به مسلمانان گنهكار بر مى گردد، و منظور اين است كه سر نوشت آنان به دست خداست اگر بخواهد آنان را كيفر مى كند و اگر بخواهد در پرتو مهر خويش مورد بخشايش شان قرار مى دهد.

5 - و از ديدگاه پاره اى ديگر، منظور اين است كه: آنان در دوزخ ماندگارند، مگر كسانى از آنان كه به خواست خدا از كفر روى برتافته و ايمان آورند.

اِنَّ رَبَّكَ حَكيمٌ عَليمٌ.

آرى، پروردگارت در كارهاى خود فرزانه، و به هر چيزى داناست.

برخى نيز بر آنند كه: پروردگارت در كيفر گناهكاران و يا بخشايش آنان فرزانه است، و به حال كسانى كه در خور كيفر و يا پاداش هستند، و نيز به اندازه زيبندگى و استحقاق آنان داناست.

در پنجمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَ كَذلِكَ نُوَلّى بَعْضَ الظَّالِمينَ بَعْضاً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ.

و اين گونه برخى از بيدادگران را به كيفر آنچه به دست مى آوردند، سررشته دار و سردمدار برخى ديگر مى گردانيم.

در تفسير اين آيه ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور «على بن عيسى» منظور اين است كه: و اين گونه به خاطر آزمون و بر اساس سنّت امتحان، ستمكاران را به حال خود وانهاده، و آنان را دوست يكديگر قرار مى دهيم كه به عملكرد ظالمانه همديگر علاقه نشان دهند، تا كيفرى كه برايشان مقرر مى داريم برابر با انديشه ارتجاعى و در خور كار زشت و بيدادگرانه آنان و ثمره شوم دستاورد زندگى ظالمانه آنان باشد.

2 - امّا به باور «ابوعلى» منظور اين است كه: همان گونه كه ما در روز رستاخيز اين بيدادگران جن و انس را به خود وا مى گذاريم و بيزارى خود را از آنان اعلان مى كنيم، ديگر بيدادگران و رهروان گمراه را نيز به رهبرانشان وا مى گذاريم و مى گوييم: برويد تا همانها شما را از آتش برهانند. و منظور از اين بيان، نشانگرى اين نكته سرنوشت ساز و هشدار دهنده است كه در روز رستاخيز براى ستمكاران يار و ياورى نيست كه از عذاب نجاتشان دهد.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: از آنجايى كه خدا دشمنى و كشمكش ميان جنّ و انس در روز رستاخيز را ترسيم فرمود، اينك مى افزايد: همان گونه كه اينها را در آتش دوزخ گردآورده و دوستان يكديگر ساخته ايم، با بيدادگران نيز همين گونه رفتار خواهيم كرد تا كيفر كردارشان باشد.

«ابن عباس» در اين مورد آورده است كه: هرگاه خدا از جامعه اى خشنود باشد، تدبير امور و تنظيم شئونشان را به شايسته كردارانشان مى سپارد، و هرگاه به جامعه و مردمى خشم گيرد، به كيفر كردار زشت و ظالمانه آنان زمام امورشان را به ظالمان و بدكارانشان وا مى گذارد. و اين معناى اين آيه شريفه است كه مى فرمايد:

اِنّ اللَّه لايغيّر ما بقومٍ حتى يغيّروا ما بانفسهم...(196)

خدا حال و روز هيچ جامعه و مردمى را تغيير نمى دهد جز اينكه آنان انديشه و عملكرد خويش را تغيير دهند...

نظير اين نكته را «كلبى» از «مالك بن دينار»، و او از برخى كتابها آورده است كه خدا مى فرمايد؛ من خداى يكتا هستم و فرمانرواى همه شاهان و زمامداران، و دلها و قلبهاى همه آنان در دست من است. هركس مرا فرمان برد، زمامداران را براى او يكپارچه مهر و رحمت مى سازم، و هركس نافرمانى من نمايد، آنان را وسيله گرفتارى و پريشانى او مى سازم. آرى، خود را به بدگويى به زمامداران مشغول نسازيد، و به جاى آن به بارگاه من روى توبه آريد تا آنها را نسبت به شما بر سر مهر و انصاف آورم.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور آيه مورد بحث اين است كه: ميان آنان و آنچه بر مى گزينند رهايشان مى كنيم و يار و ياورشان نخواهيم بود.

5 - و «قتاده» مى گويد: منظور اين است كه: بر اثر دوستى و ارتباط و پيوندى كه بيدادگران باهم داشته اند، آنان را از پى يكديگر، به آتشهاى شعله ور دوزخ وارد خواهيم ساخت.

آيا پيام و پيام آوران ما نيامدند؟ قرآن درادامه آيات، به ترسيم حقايقى مى پردازد كه آفريدگار هستى در روز رستاخيز به جنّيان و آدميان خواهد گفت و در اين مورد مى فرمايد:

يا مَعْشَرَ الجِنِّ وَ الْاِنْسِ اَلَمْ يَاْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ

هان اى گروه جنّيان و آدميان! آيا از ميان شما فرستادگانى برايتان نيامدند ...؟

واژه «معشر» در مورد گروهى تمام عيار و كامل كه در بر گيرنده دسته ها و گروههاى متنوّعى است، به كار مى رود. و در اينجا آفريدگار هستى روشنگرى مى كند كه پيام آوران خود را براى هدايت انسانها و جنّيان و براى اتمام حجّت و هشدار از فرجام كارهاى زشت و ناپسند، به سوى همه آنها فرستاده است.

به باور «زجاج» و «رمّانى» و انبوهى از مفسّران روى سخن با جن و انس است، و با اينكه پيامبران همه از انسانها هستند، بدان دليل پيام آورانى از شما، تعبير مى كند كه جانب انسان را غلبه داده است، درست بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد:

يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان(197)

از هر دو درياى شور و شيرين مرواريد و مرجان بيرون مى آيد. و اين در حالى است كه مرواريد از آب شور برون مى آيد و نه از آب شيرين.

در ميان مردم نيز اين شيوه سخن گفتن هست كه يك طرف را برديگرى غلبه مى دهند. براى نمونه كسى كه در صبحانه اش نان خورده و شير را نوشيده است مى گويد نان و شير خوردم.

امّا به باور «ضحاك» همان گونه كه پيام آورانى به سوى انسانها آمده اند، پيامبرانى نيز به سوى جنّيان فرستاده شده اند.

«كلبى» بر آن است كه همه پيامبران گذشته به سوى آدميان آمده اند، امّا حضرت محمد صلى الله عليه وآله وسلم به سوى آدميان و جنّيان بر انگيخته شده است.

و «ابن عباس» مى گويد: پيامبران همگى به سوى آدميان گسيل مى شدند، آنگاه به فرمان خدا يكى از پريان را با پيام خدا به سوى آنها گسيل مى داشتند.

و «مجاهد» بر اين عقيده است كه پيامبران همگى از انسانها بودند و هشدار دهندگان و ترسانندگان از پريان.

يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ اياتى وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقآءَ يَوْمِكُمْ هذا

پيامبران، آيات مرا بر شما باز مى خواندند و دليلهاى روشن را به گوش شما مى رساندند و شما را از روز ديدار و كيفر عملكردها در اين روز سهمگين هشدار مى دادند.

قالُوا شَهِدْنا عَلى اَنْفُسِنا

جنيان و آدميان مى گويند: ما گواهى مى دهيم كه در سراى تكليف و عمل با آمدن پيامبران و اتمام حجّت از سوى آنان، ما راه كفرانگرى و نا سپاسى را در پيش گرفتيم و گناه كرديم.

وَغَرَّتْهُمُ الْحَيوةُ الدُّنْيا

و بدين گونه ظاهر دنيا و ارزشهاى مادى آن در نظرشان آراسته جلوه كرد و آنها را فريفت.

وَشَهِدُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ اَنَّهُمْ كانُوا كافِرينَ.

و در سراى آخرت و جهان ديگر اقرار مى كنند كه در دنيا كفرانگرى نموده و اينك در خور عذابند.

در هفتمين آيه مورد بحث مى افزايد:

ذلِكَ اَنْ لَمْ يَكُنْ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرى بِظُلْمٍ وَاَهْلُها غافِلُونَ.

اين است فرمان خدا و خواست او، چرا كه او شهروديارى را كه مردمش ستم مى كنند و در همان حال گرفتار آفت غفلت ونا آگاهى هستند، نابود نمى سازد. به عبارت ديگر خدا مردم شهر و ديارى را كه دستخوش گناه و انحرافند، به بوته هلاكت نمى سپارد، مگر اينكه پيامبرانى بسويشان گسيل دارد و آنان مردم را به آيات و دليلهاى روشن خدا دعوت نمايند و از كيفر او هشدارشان دهند و حقايق را با گوش آنان آشنا سازند، آنگاه اگر از فرمانبردارى پيامبران سرباز زدند، درآن صورت نابودشان خواهد ساخت.

با اين بيان، آفريدگار فرزانه و پر مهر هرگز بطور ناگهانى مردم را غافلگير نمى سازد. روشن است كه اتمام حجّت بر ذات پاك او لازم نيست، چرا كه مردم با دست زدن به سركشى و گناه و ستم و تجاوز، د رخور كيفر مى گردند، امّا اراده خدا و سنّت او بر اين قرار گرفته است كه پيش از كيفر آنان حجّت خويش را با فرستادن پيامبر و پيامى بر آنان آشكار و تمام گرداند.

برخى از جمله «جبايى» و «فرّاء» بر آنند كه: خداى فرزانه، هيچ جامعه و مردمى را پيش از هشدار و اخطار و فرستادن پيامبر و پيام، غافلگير نساخته و به ستم نابودشان نمى سازد.

اين مفهوم در اين آيه نيز آمده است كه مى فرمايد:

و ما كان ربّك ليهلك القرى بظلمٍ و اهلها مصلحون(198)

و پروردگارتو هرگز بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردم آن اصلاحگرند، به ستم نابود سازد.

آيه شريفه نشانگر اين حقيقت است كه خدا از ستم و بيداد پاك و پاكيزه است، چرا كه اگر خدا ستم مى كرد در اين آيه شريفه خود را از ستمكارى و ستم پاك و پاكيزه نمى شمرد.

در هشتمين آيه مورد بحث روشنگرى مى كند كه:

وَ لِكُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا

و براى هريك از اين دو گروه، از آنچه انجام داده اند در پاداش و كيفر مراتبى است، و هركس - خواه اطاعت خدا نمايد و يا او را نافرمانى كند - درست برابر كارى كه انجام داده است به مرتبه اش از پاداش و كيفر نايل خواهد آمد. آرى، با اين بيان بدكرداران، كيفرى سخت خواهند ديد و شايسته كرداران پاداشى شايسته و نيكو.

آيه شريفه بدان دليل براى پاداش و كيفر، درجه و مرتبه اى مقرر مى دارد كه پاداش و كيفرها يكسان نيستند، بلكه مراتب گوناگونى دارند. به همين جهت هرگاه بخواهند مراتب پاداش را ترسيم كنند، از آن به «درجات» تعبير مى نمايند و هرگاه بخواهند مراتب كيفر را نشان دهند به «درك» تعبير مى كنند، امّا دراين آيه بدان دليل كه در مقام بيان هر دو مى باشد، با غلبه دادن اهل بهشت، همه را با درجات بيان فرموده است.

وَما رَبُّكَ بِغافِلٍ عَمَّا يَعْمَلُونَ.

و پروردگار تو اى انسان! از آنچه آنان انجام مى دهند بى خبر نيست. و چيزى بر او پوشيده نمى ماند.

آرى، او هركس را به اندازه عملكرد و در خور دستاوردش پاداش و كيفر مى دهد.

و بدين سان اين آيه شريفه به مردم هشدار مى دهد كه بيدار باشند و مراقب انديشه و عقيده و عملكرد خويشتن، كه در برابر آن، پاداش و يا كيفر خواهند داشت.

بيدادگران رستگار نخواهند شد در آيات گذشته خداى فرزانه مردم را به فرمانبردارى از خود تشويق نموده و براى دورى جستن از نافرمانى و گناه هشدار داد، اينك در اين آيات روشنگرى مى كند كه دستور به فرمانبردارى و يا هشدار از گناه و بيدادگرى، نه به خاطر نياز ذات پاك خداست، بلكه به خاطر نجات و رستگارى و نيك بختى بندگان است و گرنه ذات پاك او برتر و بالاتر از اين است كه سود و يا زيانى به او برسد.

در اين مورد مى فرمايد:

وَرَبُّكَ الْغَنِىُّ ذُوالرَّحْمَةِ اِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَسْتَخْلِفْ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشآءُ كَما اَنْشَاَكُمْ مِنْ ذُرِّيَةِ قَوْمٍ اخَرينَ.

و پروردگار تو از كردار بندگان بى نياز است. نه فرمانبردارى و اطاعت آنان براى او سود بخش است و نه نافرمانى و گناه آنان به او زيانى مى رساند؛ چرا كه براى يك قدرت بى نياز، هستى و نيستى و درستى و نادرستى بندگان يكسان است.

او رحمتگر و مهربان است و به بندگانش نعمت مى بخشد. آرى، او با اينكه از بندگان خود بى نياز است به آنها نعمتهاى گوناگون ارزانى مى دارد و با اينكه نعمتهاى او بسيار است، از گنجينه بخشايش و بى نيازيش چيزى نمى كاهد.

او اگر بخواهد شما را نابود ساخته و پس از شما نسل و آفريدگان ديگرى را جانشين شما مى سازد، درست همان گونه كه شما را از نسل مردمى كه پيش از شما مى زيستند. پديد آورد.

روى سخن در اين فراز از آيه شريفه با جنّيان و آدميان است، و شايد منظور اين است كه همان گونه كه خدا پريان را از پريان و آدميان را از آدميان پديد آورد، مى تواند موجودى پديد آورد كه نه از اينان باشد و نه از آنان.

از آيه مورد بحث اين نكته نيز دريافت مى گردد كه قدرت او بى كران است، چرا كه مى فرمايد: او مى تواند چيزى جز آدميان و پريان پديد آورد. و اين در حالى است كه پديد نياورده است؛ و اين فراز نشانگر اين نكته ظريف است كه فراتر از آنچه كه معلوم خداست، مقدور اوست.

در ادامه آيات به بيدادگران هشدار مى دهد و مى فرمايد:

اِنَّ ما تُوعَدُونَ لَاتٍ وَما اَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ.

بى ترديد روز رستاخيز و حساب و كتاب و بهشت و دوزخ و پاداش و كيفر و تفاوت درجات و مراتب بهشتيان و دوزخيان، همه و همه خواهد آمد؛ و شما نه درمانده كنندگان خدا هستيد و نه مى توانيد بر او پيشى گيريد و از قلمرو قدرت و فرمانروايى او بيرون رويد.

«اعجاز» اين است كه انسان بتواند كارى انجام دهد كه ديگرى را به درماندگى و ناتوانى بكشاند؛ با اين بيان به نظر مى رسد منظور آيه شريفه اين است كه: شما نمى توانيد خدا را از زنده ساختن مردگان و كيفر تبهكاران درمانده سازيد.

قرآن، در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به پيامبر گرامى مى كند كه:

قُلْ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ

اى پيامبر! بگو: هان اى مردم! در خور توان و امكانات و به اندازه مقام و موقعيّت خويش كار انجام دهيد.

در آيه شريفه فعل امر براى تهديد و هشدار است.

به باور برخى منظور اين است كه بر كفر خود پاى فشاريد! امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه در راه خود پافشارى كنيد.

«جبايى» مى گويد: منظور اين است كه: براى خود عمل كنيد و در كفر خويش بمانيد كه كيفر داده خواهيد شد.

اِنّى عامِلٌ فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ تَكُونُ لَهُ عاقِبَةُ الدَّارِ

به باور برخى منظور اين است كه: شما بركفر خويش اصرار بورزيد و او را نافرمانى كنيد كه من به دستور او عمل خواهم كرد، امّا «ابومسلم» مى گويد منظور اين است كه: من كه خداى شما هستم به وعده ام عمل خواهم كرد.

لازم به ياد آورى است كه به باور ما ديدگاه نخست بهتر به نظر مى رسد.

از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: به زودى خواهيد دانست كه كدام يك از ما در پيشگاه خدا سر انجام نيكو داريم و به بهشت پرطراوت و زيباى او گام مى گذاريم.

امّا به باور برخى، به زودى خواهيد دانست كه در دنيا كدامينِ ما پيروز خواهيم شد.

اِنَّهُ لايُفْلِحُ الظَّالِمُونَ.

آرى، بيدادگران رستگار نشده و به هدف خويش نخواهند رسيد.

در اين آيه با اينكه مناسب است كه واژه كافران به كار برود، با اين وصف واژه ظالمان را آورده است و مى فرمايد: بيدادگران رستگار نخواهند شد. و اين بدان دليل است كه در آيه ديگرى مى فرمايد: كافران رستگار نخواهند شد.(199)