تفسير مجمع البيان جلد ۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۴ -


/ سوره انعام / آيه هاى 140 - 136

136 . وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْاَنْعامِ نَصيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهذا لِشُرَكآئِنا فَما كانَ لِشُرَكآئِهِمْ فَلا يَصِلُ اِلَى اللَّهِ وَما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ اِلى شُرَكائِهِمْ ساءَ ما يَحْكُمونَ.

137 . وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ وَلَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَما يَفْتَرُونَ.

138 . وَ قالُوا هذِهِ اَنْعامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لايَطْعَمُها اِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ وَاَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها وَاَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ سَيَجْزيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ.

139 . وَ قالُوا ما فى بُطُونِ هذِهِ الْاَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَمُحَرَّمٌ عَلى اَزْواجِنا وَاِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فيهِ شُرَكاءُ سَيَجْزيهِمْ وَصْفَهُمْ اِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ.

140 . قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا اَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَما كانُوا مُهْتَدينَ.

ترجمه

136 - و [شرك گرايان ] براى خدا از آنچه از زراعت و چهارپايان آفريده است بهره اى قرار دادند، و به پندار [بى اساس ] خويش گفتند: اين براى خداست و اين [نيز ]ويژه [بتها كه همتايان و ]شريكهاى [خداى ] ما هستند. و [به هنگام تقسيم و رويارويى با كمبود،] آنچه از آنِ شريكهايشان بود، به خدا نمى رسيد امّا آنچه از آن خدا بود به شريكهاى آنان مى رسيد. [راستى ]چه بد داورى مى كنند!

137 - و اين گونه شريكهاى [پندارى ] آنان در نظر بسيارى از شرك گرايان كشتن فرزندانشان را آراستند تا آنان را به نابودى افكنده و [دين و ]آيين شان را بر آنان مشتبه سازند؛ و اگر خدا مى خواست چنين نمى كردند. بنابراين آنان را با آنچه دروغ [و ناروا] بر مى بافند واگذار [و به آنان بهانده ].

138 - و بر اساس پندار نادرست خويش گفتند: اينها چهارپايان و زراعتهاى ممنوعى است كه [ويژه بتهاست و] جز كسى كه ما بخواهيم از آن نمى خورد! و چهارپايانى [دارند] كه [به پندار آنان سوار شدن بر] پشت آنها تحريم شده است. و [نيز ]چهارپايانى كه [به گاه بريدن سرشان ] نام خدا را بر آنها نمى برند و بر او دروغ مى بندند [كه گويى اين مقررات خود ساخته، همه از سوى خدا آمده است ] به زودى [خدا] آنان را در برابر دروغى كه مى بندند [كيفر ]خواهد داد.

139 - و گفتند: انچه در شكم اين دامهاست [اگر زنده به دنيا آمد ]ويژه مردان ما مى باشد و بر همسرانمان تحريم شده است؛ و اگر مرده به دنيا آمد همه در آن شركت دارند. به زودى [خدا] آنان را در برابر اين وصف نمودنشان كيفر مى دهد؛ چرا كه او فرزانه و داناست.

140 - آن كسانى كه با دروغ بستن به خدا، از روى بى خردى و نا آگاهى فرزندانشان را كشتند، و آنچه را كه خدا روزيشان ساخته بود [بر خويشتن ]حرام نمودند، سخت زيان ديدند. آنان بى گمان گمراه گشته و راه يافته نبودند.

نگرشى بر واژه ها

«ذرء»: آفرينش اختراعى.

«حرث»: كشت و زراعت. و نيز به كشتزار و زمين آماده زراعت گفته مى شود.

«أَنعام»: اين واژه جمع «نعم» مى باشد كه در اينجا منظور گاو و گوسفند و شتر است.

«ارداء»: نابود ساختن.

«حجر»: اين واژه به مفهوم ممنوع، حرام و نيز خرد و عقل آمده است.

«انشاء»: آفرينش و ابداع و انجام كارى كه هيچ نمونه و سابقه اى ندارد.

تفسير

مبارزه فكرى و فرهنگى با ريشه شرك گرايى قرآن دگر باره با اشاره به بافته ها و يافته هاى موهوم و خرافى و تباه آفرين شرك گرايان مى فرمايد:

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَاَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْاَنْعامِ نَصيباً فَقالُوا هذا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهذا لِشُرَكآئِنا

كفرگرايان مكّه و مشركان عرب، از زراعت، گاو، گوسفند و شترهاى خود، كه همه آفريده خدا بودند، بهره اى را براى بتها قرار مى دادند و مى گفتند: اين بخش براى خدا باشد و اين بخش نيز براى بتها. آنان بتهاى ساخته و پرداخته خويشتن را همتا و شريك خداى يكتا مى انگاشتند، و بر اساس همين پندار خرافى نيز بخشى از داريى خويش را به آنها واگذار مى كردند.

فَما كانَ لِشُرَكآئِهِمْ فَلا يَصِلُ اِلَى اللَّهِ وَما كانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ اِلى شُرَكائِهِمْ

در تفسير اين فراز، ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور برخى از جمله «زجاج» رسم شرك گرايان اين گونه بود كه زراعتى براى خدا و زراعتى نيز براى بتها قرار مى دادند. آنگاه اگر زراعتى كه براى خدا قرار داده بودند خوب مى شد و از بتها خوب نمى شد، بخشى از آنچه را براى خدا قرار داده بودند، به بتها واگذار مى كردند و مى گفتند: خدا بى نياز است و معبودان ما نيازمند. و اگر زراعت بتها خوب مى شد و زراعت خدا خوب نمى شد، چيزى از سهم بتها به آنچه براى خدا قرار داده بودند نمى افزودند و مى گفتند خدا بى نياز است و بتهاى ما نيازمند يارى اند.

آنان دامها را نيز بر دو بخش تقسيم نموده، بخشى را براى خدا قرار مى دادند و بخشى را براى بتها؛ آنگاه سهم خدا را هزينه ميهمانان خود مى نمودند و سهم بتها را هزينه خود آنها.

2 - امّا به باور گروهى از جمله «ابن عباس» هرگاه سهم خدا با سهم بتها به هم آميخته مى شد، جدا نمى كردند و مى گفتند خدا بى نياز است و اگر سهم بتها با آنچه براى خدا قرار داده بود آميخته مى شد، جدا مى كردند. و نيز هرگاه آب از كشتزار خدا به زراعت بتها مى رفت، نمى بستند، امّا اگر به عكس مى شد، مى بستند و مى گفتند خدا بى نياز است.

اين ديدگاه از روايات رسيده نيز دريافت مى گردد.

3 - برخى از جمله «حسن» بر آنند كه رسم خرافى آنها همان گونه بود كه در ديدگاه نخست آمده است، امّا هرگاه چيزى از سهم بتها از ميان مى رفت، از سهم خدا بر مى داشتند و جبران مى كردند و اگر به عكس مى شد جبران آن را لازم نمى دانستند، چرا كه مى گفتند خدا بى نياز است.

ساءَ ما يَحْكُمونَ.

راستى كه اين داورى آنان، بد داورى و حكمى بود.

فرزندكشى، ره آورد شوم پرستش هاى خرافى در ادامه سخن، قرآن شريف به خصلت زشت ديگر آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ كَذلِكَ زَيَّنَ لِكَثيرٍ مِنَ الْمُشْرِكينَ قَتْلَ اَوْلادِهِمْ شُرَكاؤُهُمْ

در تفسير اين آيه نيز ديدگاهها يكسان نيست:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد»، شرك گرايان همان گونه كه در زراعت و دامها سهمى براى خدا قرار مى دادند، شيطانها نيز كشتن دختران و زنده به گور ساختن آنان از بيم نيازمندى و به اسارت رفتنشان را، در نظر آنان مى آراستند و آنان با قساوت و گستاخى، فرزندان خود را مى كشتند.

2 - امّا به باور برخى از جمله «زجاج» و «فرّاء»، منظور اين است كه كارگزاران بتخانه ها و بتكده ها اين كار زشت و ظالمانه را برايشان آراسته مى ساختند و آنان را به قربانى كردن فرزندانشان در برابر بتها تشويق مى نمودند.

3 - و از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه مردم گمراه و خرافه پرست، خود دست به چنين جنايتها و شقاوتهايى مى زدند.

شيوه زشت و ظالمانه دختركشى در منشأ پيدايش اين سنت ظالمانه آورده اند كه: «نعمان بن منذر» بر قبيله اى از عرب يورش برد و پس از پيكارى سخت و بيرحمانه، دارايى آنان را به غارت برد و زنان و دخترانشان را نيز به اسارت گرفت.

پس از چندى كه ميان نيروى مهاجم و قبيله مورد اشاره، قرار دادِ آتش بس وصلح و سازش به امضا رسيد، زنان و دختران قبيله كه به اسارت رفته بودند، بازگشتند، امّا دختر «قيس بن عاصم» كه در ميان اسيران بود، به ميل خويش باز نگشت و پدرش سوگند ياد كرد كه هرچه دختر در خانه اش ولادت يافت، زنده به گور سازد. او نخستين كسى بود كه به اين جنايت دست يازيد و به تدريج اين سنّت احمقانه و خرافى و بيرحمانه در برخى تيره هاى عرب رواج يافت، تا آنجايى كه به نوعى عبادت و افتخار تبديل شد.

لِيُرْدُوهُمْ

اين «لام» براى عاقبت و نتيجه آمده و به باور «جبايى» منظور اين است كه: ثمره شوم كشتن فرزندان، تباهى و نابودى مردم بود، بى آنكه چنين هدفى در اين كار باشد. امّا به باور برخى، ممكن است در ميان آنان عناصر بد انديش و كينه توزى هم بودند كه چنين هدفى داشتند و بر اين اساس به طرف آنها غلبه داده شده است.

وَلِيَلْبِسُوا عَلَيْهِمْ دينَهُمْ

و تا دين و آيين شان را براى آنان مشتبه سازند و آنان را دچار ترديد كنند.

وَلَوْ شاءَ اللَّهُ ما فَعَلُوهُ

اگر خداى توانا مى خواست كه آنان را از اين كار زشت باز دارد و مجبور كند كه اين كار را رها كنند، چنين مى كرد، امّا اين اجبار خدا با سنّت تكليف و اختيار سازگار نيست، بر اين اساس آنان را به ترك اين كار مجبور نساخت.

فَذَرْهُمْ وَما يَفْتَرُونَ.

پس آنان را با دروغ بافى و آنچه به ناروا مى سازند رها كن، چرا كه كيفر آنان با خداست.

يادآورى مى گردد كه اين جمله شديدترين هشدار به آنان است.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه آراستن جنايت كشتن فرزندان و خود اين عمل، هر دو كار خود آنان است و آنان اين را به دروغ به خدا نسبت مى دادند.

قرآن در ترسيم ديگر بافته ها و باورهاى خرافى آنان مى فرمايد:

وَ قالُوا هذِهِ اَنْعامٌ وَحَرْثٌ حِجْرٌ لايَطْعَمُها اِلاَّ مَنْ نَشاءُ بِزَعْمِهِمْ

شرك گرايان از گاوها، گوسفندها، شترها و زراعت خويش بخشهايى را براى معبودان خويش جدا مى كردند و به پندار خويش مى گفتند: جز كسانى را كه ما اجازه دهيم، هيچ كس ديگر نمى تواند از آنها بخورد. قرآن با بيان اين نكته كه آنان به پندار خويش چنين مى گفتند و اين گونه عمل مى كردند، مى خواهد نشان دهد كه آنان بر اين كار هيچ دليل و دانشى نداشتند و كارشان تنها بر اساس پندارهاى خرافى بود.

و نيز بهره ورى از مال خدايان را تنها شايسته مردان خدمتگزار به بتكده ها مى دانستند و براى زنان بهره اى در نظر نمى گرفتند.

وَاَنْعامٌ حُرِّمَتْ ظُهُورُها

به باور برخى از جمله «مجاهد» منظور از چهارپايانى كه سوار شدن بر آنها را ممنوع مى پنداشتند، ماده شترى بود كه ده شكم كُره شتر ماده آورده بود. و نيز ماده شترى كه پنج شكم زاييده و گوشش شكافته شده بود؛ و نيز شتر نرى بود كه ده بار براى باردار شدن شتران ماده از آن بهره برده بودند.

امّا به باور برخى ديگر منظور شتر نرى بود كه فرزند زاده اش قابل سوارى بود، كه ديگر بر خود آن حيوان سوار نمى شدند.

وَاَنْعامٌ لا يَذْكُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا افْتِراءً عَلَيْهِ

«مجاهد» در مورد اين دسته از دامها مى گويد: و دامهايى داشتند كه نام خدا را بر آنها و آنچه به آنها مربوط بود نمى بردند.

«ابووائل» مى گويد: دامهايى داشتند كه به وسيله آنها مراسم حجّ انجام نمى دادند.

و «ضحّاك» بر آن است كه: به هنگام سر بريدن آنها، به جاى نام خداى يكتا، نام بتها را بر آنها مى بردند.

شرك گرايان همه اين كارهاى احمقانه و خرافى را به نام خدا و با اين دروغ كه خدا به آنان دستور داده است، انجام مى دادند؛ و اين دروغى سهمگين بود كه خود بافته و به خدا نسبت مى دادند.

سَيَجْزيهِمْ بِما كانُوا يَفْتَرُونَ.

به زودى خدا آنان را به خاطر آنچه افترا مى بستند كيفر خواهد داد.

در چهارمين آيه مورد بحث، به يكى ديگر از بافته هاى خرافى آنان پرداخته و مى فرمايد:

وَ قالُوا ما فى بُطُونِ هذِهِ الْاَنْعامِ خالِصَةٌ لِذُكُورِنا وَمُحَرَّمٌ عَلى اَزْواجِنا

و شرك گرايان مى گفتند: آنچه در شكم اين دامها - كه گوشت آنها و يا سوارى گرفتن از آنها تحريم شده - مى باشد، اختصاص به مردان ما دارد و بهره ورى از آنها بر زنان حرام است.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور شير شترهايى است كه گوش آنها را به سبكى خاص شكافته و يا آنها را پس از ده بار بچه آوردن رها مى كردند. امّا به باور برخى ديگر منظور جنين هايى بود كه اگر زنده به دنيا مى آمدند بر زنان حرام بود، امّا اگر مرده به دنيا مى آمدند، زن و مرد از گوشت آنهامى خوردند.

يادآورى مى گردد كه منظور از خالص بودن چيزى براى كسى اين است كه - بسان خالص بودن عبادت و كار براى خدا - ويژه او باشد. و واژه «ذكور» از «ذكر» برگرفته شده كه به مفهوم شرف آمده است، چرا كه به باور آنان جنس نر از ماده شريف تر است.

وَاِنْ يَكُنْ مَيْتَةً فَهُمْ فيهِ شُرَكاءُ

و اگر آن جنين مرده ولادت مى يافت، زن و مرد در آن شركت داشتند و هر دو مى توانستند از آن بهره برند.

سَيَجْزيهِمْ وَصْفَهُمْ اِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ.

به باور برخى واژه «وصفهم» در حقيقت «بوصفهم» بوده كه پس از حذف «باء» اين واژه منصوب شده است. با اين بيان منظور اين است كه: به زودى آنان را به خاطر وصف نمودنشان كيفر خواهيم داد.

امّا به باور برخى ديگر آيه شريفه در اصل: «جزاء وصفهم» بوده، و منظور اين است كه: به زودى خداى توانا كيفر وصف آنان را خواهد داد.

اِنَّهُ حَكيمٌ عَليمٌ.

چرا كه خدا فرزانه و داناست.

آرى، خدا فرزانه است و كيفر آنان را بر اساس حكمت و مصلحت، دير و يا زود خواهد داد و نيز به عملكرد آنان داناست.

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى چهار عمل زشت و خرافىِ كفرگرايان را بر شمرده و به آنان هشدار مى دهد. اين شيوه هاى ظالمانه عبارتند از:

1 - آنان بدون بردن نام خدا سر حيوانات را مى بريدند.

2 - با دروغ بستن به خدا، مردار را پاك و حلال مى شمردند و مى خوردند.

3 - شير و گوشت شتران آزاد را بر زنان حرام مى دانستند.

4 - و جنين هاى مرده را بى هيچ دليل و برهانى حلال اعلان مى كردند و مى خوردند.

دو شيوه زشت جاهلى آفريدگار هستى در اين آيه شريفه به دو شيوه زشت و جاهلى شرك گرايان پرداخته و ضمن نكوهش شديد آنان مى فرمايد:

قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا اَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَيْرِ عِلْمٍ

آن كسانى كه از روى بى خردى و ازترس فقر و به بهانه فرار از ننگ و عار، فرزندان خود را كشتند، سخت زيان ديدند و خويشتن را به نابودى افكندند، چرا كه با اين كارهاى زشت و ظالمانه، خود را به كيفر ابدى گرفتار كردند.

واژه «خسران» به مفهوم از دست دادن هستى و سرمايه است.

و واژه «سَفَهَ» به مفهوم شتابزدگى از روى هوا و هوس است، و تفاوت آن با واژه «نزق» در اين است كه دومى به مفهوم شتابزدگى از روى خشم مى باشد. و قرآن با قيد «بغير علمٍ» بى خردى و نادانى و دورى آنان از درست انديشى و ثواب را مورد تأكيد قرار مى دهد.

وَحَرَّمُوا ما رَزَقَهُمُ اللَّهُ

به باور «حسن» منظور اين است كه آن كسانى كه بر اساس پندار خويشتن زراعت و حيوانات را كه خدا روزى آنان ساخته بود، حرام ساختند، زيان بردند، امّا «علىّ بن عيسى» مى گويد: گوشت حيوانات پيش از آنكه از سوى خدا حلال شود، حرام بود و لازم نبود كه شرك گرايان حرام سازند؛ ولى اين سخن درستى نيست، چرا كه آنان تنها خوردن گوشت دامها را حرام نساخته بودند، بلكه سوار شدن بر آنها را نيز ناروا اعلان كرده بودند و تنها موضوع گوشت آنها نبود، افزون بر اين، خوردن گوشت حيوانات هم پس از رعايت مقررات در سر بريدن آنها حلال بود و آنان حرام مى پنداشتند.

افْتِراءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَما كانُوا مُهْتَدينَ.

آن كسانى كه از روى بى خردى و بر اساس نادانى، فرزندان خود را كشته و آنچه را خدا روزيشان ساخته بود - با دروغ بستن به خدا - حرام مى شمردند، چنين مردمى سخت زيان كردند و در گفتار و كردار پيرو دستورات شيطان شدند و از راه حق براستى دور افتادند و گمراه شدند و هرگز به سوى دين و آيين خدا پسندانه و رشد و هدايت راه نيافتند.

پوچى پندار جبر گرايان از اين آيات نيز پوچى پندار جبرگرايان دريافت مى گردد؛ چرا كه خداى جهان آفرين در اين آيات كشتن كودكان، دروغ بافتن و افتراء به خدا، و تحريم برخى نعمتها را كه روزى آنان ساخته بود، به شرك گرايان گمراه نسبت مى دهد و خود را از اين كارها و دستورات پاك و پاكيزه شمرده و آنان را به باد نكوهش مى گيرد. با اين بيان اگر كسى به گناه و زشتى دست نيازيده باشد وبنابر پندار جبرگرايان اين كارها را خدا انجام داده باشد، نكوهش بندگان مشرك و گمراه چرا؟ و چرا خدا آنان را به كيفر ماندگار گرفتار مى سازد؟