تفسير مجمع البيان جلد ۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۷ -


/ سوره انعام / آيه هاى 165 - 154

154 . ثُمَّ اتَيْنا مُوْسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذى اَحْسَنَ وَتَفْصيلاً لِكُلِّ شَىْ ءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ.

155 . وَ هَذا كِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.

156 . اَنْ تَقُولُوا اِنَّما اُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَاِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلينَ.

157 . اَوْ تَقُولُوا لَوْ اَنَّا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا اَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جآءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِاياتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْها سَنَجْزِى الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ اياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ.

158 . هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاَّ اَنْ تَاْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ اَوْ يَاْتِىَ رَبُّكَ اَوْيَاْتِىَ بَعْضُ اياتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَاْتى بَعْضُ اياتِ رَبِّكَ لايَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ فى ايمانِها خَيْراً قُلِ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.

159 . اِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَكانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فى شَىْ ءٍ اِنَّما اَمْرُهُمْ اِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ.

160 . مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها وَمَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزىِ اِلاَّ مِثْلَها وَهُمْ لايُظْلَمُونَ.

161 . قُلْ اِنَّنى هَدينى رَبّى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ ديناً قِيَماً مِلَّةَ اِبْراهيمَ حَنيفاً وَما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ.

162 . قُلْ اِنَّ صَلاتى وَنُسُكى وَمَحْياىَ وَمَماتى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.

163 . لا شَريكَ لَهُ وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَاَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمينَ.

164 . قُلْ اَغَيْرَ اللَّهِ اَبْغى رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شىْ ٍ وَلا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اِلاَّ عَلَيْها وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى ثُمَّ اِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ.

165 . وَ هُوَ الَّذى جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْاَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فيما اتكُمْ اِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ وَاِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ.

ترجمه

154 - آنگاه به موسى كتاب [آسمانى ]، ارزانى داشتيم، تا بر كساى كه شايسته كردار بودند [نعمت ]تمام شود و هر چيزى را [كه مورد نياز جامعه و مردم است ]به روشنى بيان نمايد و [براى آنان ]رهنمون و رحمتى باشد؛ شايد آنان به ديدار پروردگار خويش [و روز رستاخيز] ايمان آورند.

155 - و اين [قرآن ] كتابى است خجسته [و پر بركت ] كه آن را [بر محمد6 ]فرو فرستاديم؛ از اين رو از آن پيروى كنيد و پروا پيشه سازيد؛ باشد كه مورد مهر [خدا ]قرار گيريد.

156 - [آرى، ما اين كتاب پرشكوه را فرو فرستاديم ] تا نگوييد: تنها بر دو گروه پيش از ما [: يهود و نصارى ] كتاب [آسمانى ] فرو فرستاده شد و ما از [كتاب آسمانى و] آموزش آن يكسره بى خبر بوديم.

157 - يا نگوييد: اگر كتاب [آسمانى ] بر ما [نيز] فرو فرستاده مى شد، ما از آنان راه يافته تر بوديم. اينك دليلى روشن [و روشنگر] از سوى پروردگارتان، و رهنمون و رحمتى براى شما [فرود] آمده است. بنابراين ستمكارتر از كسى كه آيات خدا را دروغ انگاشته و از آنها روى بر مى تابد كيست؟! به زودى كسانى را كه از آيات [و نشانه هاى قدرت ] ما روى مى گردانند، به كيفر همين روى گرداندنِ [بى دليل و بيداد گرانه ] به بد عذابى كيفر خواهيم داد.

158 - آيا آنان [با اين حق ستيزى شان ] جز اين انتظار [نا بجا را ]دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند، يا پروردگارت بيايد، يا پاره اى از نشانه هاى پروردگارت [كه از فرا رسيدن آن روز سهمگين خبر مى دهد] پديد آيد؟! [امّا بدانند] روزى كه پاره اى از نشانه هاى پروردگارت بيايد، آن كسى كه پيش از آن ايمان نياورده يا در حال ايمانش كار شايسته اى انجام نداده است، [ديگر ]ايمان او سودى برايش نخواهد بخشيد. [اى پيامبر! به اين حق ستيزان ] بگو: شما انتظار بريد كه ما نيز انتظار مى بريم.

159 - كسانى كه دين [و آيين ] خويش را دستخوش پراكندگى ساختند و گروه گروه گرديدند، تو هيچ گونه [پيوند و] ارتباطى با آنان ندارى، كار آنان تنها با خداست؛ آنگاه آنان را از آنچه انجام مى دادند آگاه خواهد ساخت.

160 - هركس كار نيكى بياورد، ده برابر آن پاداش خواهد داشت، و هر كس كار بدى بياورد، جز همانند آن كيفر نمى بينند، و بر آنان [به اندازه ذره اى ]ستم نخواهد رفت.

161 - [اى پيامبر! به شرك گرايان ] بگو: اين منم كه پروردگارم مرا به راهى راست [و بى انحراف ] هدايت نموده است: [به دين و ]آيينى پايدار كه آيين ابراهيم است؛ همو كه [براستى ] حقگرا بود و از شرك گرايان نبود.

162 - [و نيز به آنان ] بگو: بى گمان نماز من، عبادتهاى من، زندگى و مرگ من [همه ] از آنِ خدا، پروردگار جهانيان است،

163 - [كه ] براى او [همتا و] شريكى نيست و [من ] به اين [توحيدگرايى ناب ]فرمان يافته ام، و من نخستين مسلمانم.

164 - [و] بگو: آيا پروردگارى جز خدا [ى يكتا] بجويم، با اينكه او پروردگار هر چيزى است؟! و هيچ كس جز به زيان خود [به گناهى ] دست نمى يازد. و هيچ گرانبارى بار گران [گناه ] ديگرى را به دوش نمى كشد. آنگاه بازگشت شما به سوى پروردگارتان خواهد بود، پس شما را از آنچه به سرش كشمكش مى نموديد آگاه خواهد ساخت.

165 - و اوست كه شما را جانشين [ديگران در روى ] زمين ساخت و برخى از شما را بر برخى به درجاتى برترى داد تا باآنچه به شما ارزانى داشته است شما را بيازمايد، به يقين پروردگارت زود كيفر است و همو آمرزنده و مهربان است.

نگرشى بر واژه ها

«شيع»: اين واژه به مفهوم گروههايى است كه با وجود اختلاف در ميان آنان در پاره اى از كارها و ديدگاه ها با هم هماهنگ وهمداستانند. اصل اين واژه به باور برخى از ظهور، و به باور برخى ديگر از پيروى ديگرى را برگزيدن است.

«حسنة»: كار شايسته و پسنديده. در اين واژه «تا» براى مبالغه است.

«ملت»: اين واژه از ريشه «املاء» برگرفته شده و منظور مفاهيم و موضوعاتى است كه پيامبرى براى امّت خويش املاء مى كند تا بنگارند. با اين بيان مى توان گفت به مفهوم دين، آيين و شريعت است.

«نسك»: «عبادت» و «ناسك» به مفهوم پرستشگر، و «نسيكه» به معناى قربانى، و «منسك» به مفهوم قربانگاه است. امّا «زجاج» بر آن است كه واژه «نسك» به معناى هر كارى است كه انسان را به خدا نزديك مى كند، گرچه بيشتر در مورد قربانى به كار مى رود.

«ربّ»: اين واژه در اصل به مفهوم تدبير امور نمودن و به كمال رساندن است، امّا هرگاه در مورد آفريدگار هستى به كار رود، منظور آن قدرت بى همتايى است كه تدبير امور و تنظيم شئوون انسان و پديده هاى رنگارنگ به دست اوست.

«وزر»: بارگران.

«خلائف»: جمع خليفه و جانشين.

تفسير

فرود كتابهاى آسمانى بر پيامبران در آيات گذشته سخن از اصول اساسى دهگانه اى بود كه نه تنها زير بناى بسيارى از ارزشهاى انسانى و اخلاقى و حقوقى قرآن است، بلكه به نظر مى رسد از مفاهيم و مقررات جهان شمولى است كه زيربناى همه اديان توحيدى را تشكيل مى دهد. اينك در ادامه سخن مى فرمايد:

ثُمَّ اتَيْنا مُوْسَى الْكِتابَ

سپس به موسى كتاب آسمانى داديم...

واژه «ثم» براى ترتيب و تأخير به كار مى رود، در حالى كه مى دانيم «تورات» سالها پيش از قرآن فرود آمده است؛ بنابراين منظور از نخستين فراز آيه شريفه چيست؟

در پاسخ اين پرسش راههايى ارائه شده است:

1 - به باور «زجاج» آيه حذف دارد و در اصل اين گونه مى تواند باشد «ثم قل يا محمد آتينا...» سپس اى محمدصلى الله عليه وآله وسلم! بگو: ما به موسى كتاب آسمانى داديم. و قرينه اين محذوف مى تواند «قل تعالوا...» باشد.

2 - امّا به باور برخى ديگر در اصل اين گونه است: «ثم اتل عليكم آتينا...» سپس برايتان بخوانم كه به موسى نيز كتاب آسمانى داديم.

3 - از ديدگاه پاره اى منظور عطف يك خبر بر خبر ديگر است و كارى به پس و پيش فرود قرآن يا تورات ندارد و در اصل اين گونه است: ثم اخبركم انّه اعطى موسى الكتاب...سپس به شما گزارش كنم كه به موسى نيز كتاب آسمانى داده شد. و از نمونه عطف دو خبر يا مفهوم به وسيله «ثم» در اشعار عرب بسيار است كه از جمله مى توان به اين شعر نگريست:

و لقد ساد ثم ساد ابُوه

ثم قد ساد قبل ذلك جده

راستى كه او سرورى كرد و آنگاه پس از او پدرش، سپس به شما بگويم كه نياى او سرورى نمود.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر، آيه مورد بحث به سرگذشت ابراهيم در آيات گذشته پيوند مى خورد كه مى فرمايد: و وهبنا له اسحاق...(209) و به ابراهيم اسحاق را ارزانى داشتيم... اينك بدان دليل كه موسى نيز از نسل و تبار آن حضرت است اين را به آنجا پيوند مى دهد و مى فرمايد: پس به موسى كتاب آسمانى داديم...

تَماماً عَلَى الَّذى اَحْسَنَ

تا بر كسانى كه شايسته كردار بودند نعمت تمام گردد...

در تفسير اين فراز نيز ديدگاه ها متفاوت است:

1 - به باور برخى از جمله «ربيع» و «فرّاء» منظور اين است كه: ما تورات را به موسى داديم تا نعمت و احسان ما بر او تمام گردد و در سراى آخرت به پاداش كامل برسد.

2 - امّا به باور برخى ديگر از جمله «مجاهد» منظور اين است كه: ما تورات را به موسى ارزانى داشتيم تا نعمت خويش را بر مردم شايسته كردار تمام كنيم.

3 - از ديدگاه پاره اى همچون «ابن زيد» منظور اين است كه: ما تورات را به موسى داديم تا نيكى و احسان خويش را بر پيامبران كامل كنيم.

4 - از ديدگاه پاره اى ديگر از جمله «قتاده» و «حسن» منظور اين است كه: ما تورات را به موسى داديم تا نعمت خود را در سراى آخرت و بهشت پرطراوت و زيبا بر كسى كه در دنيا نيكى كرده است تمام كنيم.

5 - «جبايى» مى گويد منظور اين است كه: ما تورات را به موسى داديم تا نعمت وحى و رسالتى كه به او ارزانى داشته بوديم كامل گردد.

6 - و «ابو مسلم» بر آن است كه آيه شريفه به داستان ابراهيم پيوند مى خورد و منظور اين است كه: ما تورات را به موسى داديم تا نعمت خود را بر ابراهيم كامل سازيم و پاداش فرمانبردارى او را داده باشيم. چرا كه آن حضرت از پروردگار خويش «زبان راستى و درستى» خواسته بود(210) و تورات در حقيقت همان «لسانِ صدق» است كه به درخواست او به يكى از فرزندانش داده شد.

از واژه «على» در آيه مورد بحث اين نكته ظريف دريافت مى گردد كه خداوند برابر آنچه ابراهيم تقاضا نموده بود به وى ارزانى داشت. و نيز دريافت مى گردد كه تورات از آغاز به صورت كامل فرود آمد؛ چرا كه اگر به تدريج فرود مى آمد، از آن به «تماماً على الّذى احسن» تعبير نمى كرد.

وَتَفْصيلاً لِكُلِّ شَىْ ءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً

افزون بر آنچه آمد، تورات همه نيازهاى فكرى و فرهنگى و حقوقى و اخلاقى و دينى مردم را در همه ابعاد زندگى به روشنى بيان مى كرد، و آنان را به دين حق و مقررات آسمانى و توحيدگرايى و عدالت پيشگى رهنمون مى گرديد و به خاطر انبوهى از فرمانهاى زندگى ساز و هشدارهاى سازنده براى مردم مايه رحمتى بود.

لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ.

باشد كه آنان به ديدار پروردگار خويش ايمان آورند.

منظور از ديدار پروردگار، رسيدن به پاداش پرشكوه او در روز رستاخيز است. و به باور برخى، قرآن بدان دليل ديدار پاداش و دريافتِ آن را ديدار خدا تعبير نموده است، كه افزون بر رعايت گزيده گويى و ايجاز، اهميّت آن روز بزرگ را روشن سازد. و به باور برخى بدان دليل اين گونه تعبير شده است كه انسان در روزى بزرگ و سرنوشت ساز كه در آن روز جز قدرت خدا قدرتى نيست، به قلمرو فرمانروايى او در سراى آخرت وارد مى گردد.

در دوّمين آيه مورد بحث در اشاره به فرود قرآن شريف به قلب مصفاى پيامبر مهر و عدل مى فرمايد:

وَ هَذا كِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ

و اين قرآن كتابى است پر بركت و خجسته كه ما آن را اى پيامبر بر تو فرو فرستاديم.

در آيه شريفه بدان جهت قرآن را كتاب مى نامد كه به راستى در خور نگارش و ثبت است؛ چرا كه مفاهيم بلند و مقررات و احكام آن در بلندترين درجه اهميت است.

به باور «زجاج» منظور اين است كه: ما قرآن را به وسيله فرشته وحى بر بنده برگزيده خويش محمدصلى الله عليه وآله وسلم فرو فرستاديم كه كتابى بسيار خجسته و پر بركت است و در آن خيرى فراوان خواهدبود.

با اين بيان قرآن خير بسيارى دارد، و اين خير فراوان درصورت ايمان و عمل به آن هر لحظه افزون مى گردد.

فَاتَّبِعُوهُ وَاتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ.

بنابراين، از اين كتاب پرشكوه پيروى كنيد و به درستى و آسمانى بودن آن ايمان آوريد و دستوراتش را به كار بنديد و از نافرمانى آن پروا نماييد، شايد مورد مهر و رحمت خدا قرار گيريد.

چرا؟

با اينكه بى هيچ ترديدى هر كس پرواى خدا پيشه سازد مورد مهر و رحمت قرار مى گيرد، چرا قرآن مى فرمايد: شايد مورد مهر قرار گيريد؟

پاسخ

در پاسخ اين پرسش سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه: شما به اميد رسيدن به مهر و رحمت خدا در سراى آخرت، پرواى او را پيشه سازيد، چرا كه انسان نمى داند سر نوشت او چگونه است و در سراى آخرت چه بر سرش خواهد آمد و چه روى خواهد داد.

2 - و برخى نيز بر آنند كه: شما بكوشيد كه هدف از پروا و پرهيزگاريتان رسيدن به رحمت و مهر خدا در دنيا و پاداش او در سراى آخرت باشد و اين همان حركت و تلاش در پرتو ايمان و اميد به رستگارى است.

3 - و به باور ما منظور اين است كه انسان در حال بيم و اميد بينديشد و عمل كند و هرگز به كام غرور و يا آفت يأس و نوميدى گرفتار نگردد.

بهانه جويى و حق ستيزى در آيه پيش سخن از قرآن بود، اينك در اين آيه شريفه به هدف از فرو فرستادن آن پرداخته و مى فرمايد:

اَنْ تَقُولُوا اِنَّما اُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَاِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلينَ.

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: ما اين قرآن پرشكوه را فرو فرستاديم تا عذر و بهانه اى براى شما شرك گرايان نماند، و نگوييد كه پيش از ما بر دو گروه يهود و نصارى كتاب آسمانى فرود آمد و ما از آموختن و خواندن كتابهاى آنان بى خبر بوديم، و اين دستاويز را نسازيد كه بدان دليل بر آنان كتاب نازل شد كه آنان در خور آن بودند و بدان جهت بر ما فرود نيامد كه ما در خور آن نيستيم، و اگر خدا آنچه را از آنان خواسته است از ما مى خواست، براى ما نيز كتاب آسمانى مى فرستاد.

يادآورى مى گردد كه بدان جهت در آيه شريفه تنها از يهود و نصارى و كتابهاى آسمانى آنان سخن رفته است كه آنان در حجاز شناخته شده بودند و رفتار و عملكردشان در چشم انداز مردم بود.

در چهارمين آيه مورد بحث در نفى بهانه جوييها و حق ناپذيريها مى افزايد:

اَوْ تَقُولُوا لَوْ اَنَّا اُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا اَهْدى مِنْهُمْ

يا اينكه نگوييد اگر بر ما نيز كتاب آسمانى فرود آمده بود، هم زودتر از آنان در برابرش سر تسليم فرود مى آورديم و هم بهتر از آنان به دستوراتش عمل مى كرديم؛ چرا كه ما از آنان هوشمندتر و آگاه تريم.

اين ديدگاه قرآن در مورد آنان بدان جهت بود كه عرب خود را تيزهوش تر، خوش فهم تر و خوش فكرتر از يهود و نصارى مى ديد و در همه اين ابعاد خويشتن را ممتاز مى نگريست. اين بدان معنى نيست كه آنان يهود و نصارى را از نظر هوش و فكر و قدرت شناخت بى بهره مى ديدند، نه، بلكه خود را برتر و پرتوان تر و با استعدادتر از آنان مى نگريستند؛ چرا كه ممكن است دو فرد يا دو گروه مطلبى را دريافت دارند، امّا قدرت شناخت يكى از ديگرى بيشتر و استوارتر باشد و آن نكته ظريف و يا مطلب پيچيده را از تمام جهات و در همه ابعاد بشناسد.

فَقَدْ جآءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ

از اين رو قرآن كه دليل روشن و روشنگر، و وسيله هدايت انسانها به نعمت جاودانه و پاداش پرشكوه، و براى رهروان راه خود سراسر نعمت و رحمت است، از سوى پروردگارتان به سوى شما آمد.

فَمَنْ اَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِاياتِ اللّهِ وَصَدَفَ عَنْها

به باور گروهى از جمله «ابن عباس»، «مجاهد»، «قتاده» و «سدى» منظور اين است كه: پس چه كسى از آن كه آيات خدا را دروغ پندارد و از آن روى گرداند، به خويشتن ستمكارتر است؟

سَنَجْزِى الَّذينَ يَصْدِفُونَ عَنْ اياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ.

به زودى كسانى را كه از آيات ما روى مى گردانند، به سبب همين رويگردانى شان به عذابى سخت كيفر خواهيم كرد. و اين همان عذاب دهشتناكى است كه خدا براى كفرگرايان مهيا نموده است، و ما از آن به خداى پر مهر و فرزانه پناه مى بريم.

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه بعثت پيامبر و فرود قرآن شريف، پرتويى شكوهبار از مهر خدا به مردم است، و اگر قرآن فرود نمى آمد و پيامبر آن را براى مردم تلاوت نمى كرد و راه و رسم زندگى انسانى را روشن نمى ساخت، آنان در برابر خدا بهانه و عذرى در مورد لغزش خويش داشتند. با اين بيان اگر به خاطر منع مهر و لطف از آنان، بر ايشان عذر و بهانه اى باشد، روشن است كه به خاطر نداشتن قدرت تفكّر و مقايسه و انتخاب، و يا قرار داشتن كفر و شرك در ژرفاى جانشان؛ آن گونه كه جبرگرايان مى پندارند، بر ايشان عذر و بهانه اى جدى تر خواهد بود و آفريدگار هستى نمى بايد به ستمكاران وعده عذاب مى داد. آرى اين هشدار از عذاب براى گناهكاران و ظالمان، نشانگر آن است كه انسان هم قدرت تفكّر و مقايسه و توان انتخاب دارد، و هم كفر و شرك در جان او ريشه ندارد و برايش جبرى نيست و هم آفريدگار پر مهر براى درست انديشى و هدايت و رستگارى او از هيچ مهر و لطفى فرو گذار نكرده است.

يك پرسش

با اين بيان روشن است كه با فرود قرآن و آمدن پيامبر براى دعوت مردم به سوى توحيد و تقوا، ديگر راهى براى بهانه جويى و عذر تراشى شرك گرايان مكّه باقى نماند، اينك جاى طرح اين پرسش است كه سرنوشت آنان كه پيش از فرود قرآن زندگى را بدرود گفتند چگونه خواهد بود؟ آيا خدا عذر آنان را مى پذيرد؟

پاسخ

واقعيت اين است كه آنان نيز به دليل برخوردارى از پيامبر باطنى كه همان دستگاه تعقّل و انديشه است، و نيز به دليل آمدن پيامبران و كتابهاى آسمانى پيشين پاسخ منطقى نخواهند داشت و عذرشان پذيرفته نيست؛ و درست به همين دليل مردم مكّه نيز حتى اگر قرآن فرود نمى آمد عذرشان پذيرفته نمى شد كه راه شرك و كفر و بيداد را راه و رسم خويش قرار دهند؛ امّا خدا را سپاس كه مصلحت در اين بود كه قرآن براى هدايت و رستگارى آنان فرود آيد. و بى ترديد اگر مصلحت بود براى پيشنيان آنان نيز پيام و پيام رسانى مى فرستاد و چون نفرستاده است در مى يابيم كه مصلحت نبوده است.

در اين آيه شريفه آفريدگار هستى به هشدار شرك گرايان پرداخته و مى فرمايد:

هَلْ يَنْظُرُونَ اِلاَّ اَنْ تَاْتِيَهُمُ الْمَلائِكَةُ

آيا آنان با اين حق ناپذيرى شان جز اين انتظار نابجا را دارند كه فرشتگان به سويشان بيايند؟

در تفسير آيه شريفه ديدگاه ها يكسان نيست:

1 - به باور گروهى از جمله «مجاهد» منظور اين است كه: اين كفرگرايان جز اين انتظارى ندارند كه فرشتگان براى ستاندن جانشان به سراغ آنان بيايند.

2 - امّا به باور برخى منظور اين است كه: آيا آنان جز اين انتظار دارند كه فرشتگان براى آوردن عذاب نزدشان بيايند؟

3 - از ديدگاه پاره اى منظور اين است كه: آيا جز اين انتظار دارند كه فرشتگان براى عذاب قبر نزدشان فرود آيند؟

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر از جمله «جبايى» منظور اين است كه آيا پيامبر و يارانش جز اين انتظار مى برند كه فرشتگان براى دريافت جان كفر گرايان و يا آوردن عذاب فرود آيند؟ ممكن است شرك گرايان انتظار ديگرى داشته باشند، امّا انتظار آنان در برابر امور سه گانه اى كه بيان شد، بسيار ناچيز و بى اهميّت و بسان انتظار نداشتن و انتظار نكشيدن است. اين درست به اين مى ماند كه مى گويند: او سخن گفت و نگفت؛ منظور اين است كه گفتار او ارزش شنيدن نداشت، و يا بسان اين آيه شريفه كه مى فرمايد: و ما رميت إِذْ رميت و لكنّ اللّه رمى(211) و چون تير به سوى آنان افكندى، تو نيفكندى، بلكه خدا افكند.

اَوْ يَاْتِىَ رَبُّكَ

در اين مورد سه نظر آمده است:

1 - به باور «حسن» در اينجا «مضاف» حذف شده و «مضاف اليه» به جاى آن قرار گرفته، و منظور اين است كه: يا فرمان پروردگارت به عذاب آنان فرا رسد. درست نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: و جاء ربّك...(212) و فرمان پرودگارت... فرا رسد.

يادآورى اين نكته لازم است كه حذف مضاف در آيات قرآن نمونه دارد، نظير اين آيه شريفه كه مى فرمايد: انّ الّذين يؤذون الله و رسوله لعنهم الله...(213)

بى ترديد كسانى كه دوستان خدا و پيامبر او را مى آزارند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است...

و در تأييد اين ديدگاه «ابن عباس» نيز در تفسير آيه مورد بحث مى گويد: منظور اين است كه: يا فرمان پروردگارت براى نابودى آنان فرارسد.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه: يا نشانه هاى قدرت و عظمت خدا فرا رسد... چرا كه ما در پرتو ديگر آيات و روايات و دلايل عقلى نيك مى دانيم كه خدا از جايى به جاى ديگر نمى رود و ذات پاك او همه جا هست و كران تا كران هستى محضر اوست.

3 - و از ديدگاه «زجاج» منظور اين است كه: يا پروردگارت عذاب نابود كننده اى در اين جهان يا جهان ديگر براى آنان فرو فرستد.

اَوْيَاْتِىَ بَعْضُ اياتِ رَبِّكَ

يا پاره اى از نشانه هاى قدرت پروردگارت مانند طلوع خورشيد از باختر، يا برون آمدن شترى بسان «ناقه صالح» از دل كوه و صخره، پديد آيد.

از پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم آورده اند كه فرمود: با دست يازيدن به كارهاى ناشايسته در انتظار شش چيز باشيد:

1 - طلوع خورشيد از باختر.

2 - برون آمدن آن جنبنده.

3 - دجّال.

4 - دود غليظ و دهشتناك.

5 - مرگ.

6 - و ديگر فرا رسيدن رستاخيز.

يَوْمَ يَاْتى بَعْضُ اياتِ رَبِّكَ لايَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ امَنَتْ مِنْ قَبْلُ

اما روزى كه پاره اى از آيات و نشانه هاى قدرت پروردگارت پديد آيد، و آنان ناگزير از شناخت خداى يكتا و ايمان به او گردند، و تكليف - كه با اجبار ناسازگار است - دورانش به سرآيد، چرا كه آنجا سراى پاداش و كيفر است و نه سراى ايمان و عمل، آرى در آن شرايط ديگر ايمان آوردن كسى كه پيشتر آيمان نياورده برايش سود نمى بخشد؛ چرا كه با پديدار شدن نشانه هاى رستاخيز راه توبه مسدود مى گردد و هر گناهكارى ناگزير از شناخت خدا و شناخت خوب و بد مى شود و هر كسى در مى يابد كه اگر در زندگى به ارزشها آراسته نشده و از گناه و زشتى دورى نگزيده است گرفتار مى گردد. از اين رو ناگزير به انجام كار شايسته و دورى از گناه و بيداد مى شود، امّا روشن است كه حق پذيرى اجبارى و نا بهنگام سود بخش نخواهد بود.

اَوْ كَسَبَتْ فى ايمانِها خَيْراً

و يا كسى كه ايمان آورده امّا كار شايسته اى انجام نداده، آن روز ديگر ايمان و انجام كار شايسته برايش سودى نخواهد داشت.

گفتنى است كه اين فراز از آيه شريفه نيز به جمله پيش پيوند مى خورد و در تفسير آن، ديدگاهها متفاوت است:

1 - به باور برخى منظور اين است كه بيشتر كسانى كه از ايمانشان سود مى برند كسانى هستند كه در زندگى، نخست بر اساس شناخت و آگاهى ايمان آورده و آنگاه به انجام كارهاى شايسته همت گماشته اند؛ چنين مردمى از ايمان خويش سود مى برند؛ امّا آنهايى كه بازبان ايمان آورده امّا در زندگى به انجام كارهاى شاسته نپرداخته اند، خيرى از ايمان دروغين خويش به دست نياورده و در روز رستاخير نجات نخواهند يافت.

2 - امّا به باور برخى ديگر منظور اين است كه با پديدار شدن نشانه هاى فرارسيدن رستاخير، ديگر حق پذيرى و انجام كارشايسته براى گناهكاران سودبخش نخواهد بود؛ چرا كه دوران تكليف تمام شده است. اگر اينان در زندگى دنيا و پيش از پديدار شدن نشانه هاى قيامت ايمانشان واقعى بود و كارهاى شايسته انجام مى دادند، بر ايشان مفيد بود، امّا ايمان آن روز اگر چه با عمل شايسته نيز بخواهد همراه باشد بى ثمر است و ديگر فرصتى براى اين كار نيست.

3 - و از ديدگاه برخى اين فراز از آيه مطلب را ميان ايمان و كار شايسته مردّد قرار داده و مى فرمايد: در آن روز ايمان آوردن كسى كه پيشتر ايمان نياورده، يا ايمان آورده امّا در ايمان خود كار شايسته اى انجام نداده، و به وظايف و تكاليف خويش عمل نكرده، نه آن ايمان نابهنگام برايش سود بخش خواهد بود و نه آن كارشايسته اى كه وقت انجام آن گذشته است. با اين بيان منظور آيه اين است كه در آن روز ايمان آوردن كافران و يا انجام وظيفه ايمان آوردگان به زبان، ديگر بى ثمر است، و تنها ايمان كسى مفيد است كه پيشتر ايمان آورده باشد و نيز فرمانبردارى كسى كه در زندگى فرمان خدا را برده باشد. اين ديدگاه به باور ما بهتر به نظر مى رسد.

قُلِ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.

اى پيامبر! به شرك گرايان بگو شما در انتظار اين آيات و نشانه ها باشيد كه ما هم براى شما درانتظاريم.

پيام آيه شريفه

آيه شريفه مردم درست انديش و سعادت خواه را تشويق مى كند كه پيش از فرارسيدن شرايطى كه توبه و بازگشت سودى نبخشد، به خدا و مقررات او ايمان بياورند و در زندگى وظايف خود را به طور شايسته انجام دهند.

برخى برآنند كه ايمان همان عمل به دستورات و فرمانبردارى از خداست، امّا از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه ايمان يك باور ژرف و عميق قلبى است. به هرحال ايمان و عمل، پيش از فرارسيدن لحظات اضطرار سود بخش خواهند بود و گرنه نجات بخش انسان نخواهند شد.

«حاكم ابوسعيد» در اين مورد مى گويد: گروهى بر آنند كه براى نجات انسان از دوزخ و اوج گرفتن به بهشت و سعادت، ايمان بسنده است و براى عمل شايسته نقشى نمى شناسند، امّا آيه شريفه نشانگر آن است كه براى نجات، هم ايمان لازم است و هم عمل شايسته؛ امّا روشن نيست كه چگونه آنان از اين آيه اين مطلب را دريافت مى دارند.

كيفر سهمگين تفرقه اندازان قرآن در ادامه هشدار به شرك گرايان، مى فرمايد:

اِنَّ الَّذينَ فَرَّقُوا دينَهُمْ وَكانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فى شَىْ ءٍ

كسانى كه ميان ابعاد و اجزاى گوناگون دين خود جدايى افكنده و جامعه خويش را گروه گروه ساخته اند كيانند؟ در اين مورد سه نظر آمده است:

1 - به باور برخى از جمله «حسن» منظور كفرگرايان و گروههاى شرك گرا هستند.

2 - امّا به باور «قتاده» منظور يهوديان و مسيحيان مى باشند كه هر گروه از آنان گروههاى ديگر را تكفير مى كنند.

3 - «ابو هريره» و «عايشه» آورده اند كه منظور از اينان گمراهان و بدعتگذاران و دين سازان اين امّت مى باشند.

اين ديدگاه از حضرت باقر عليه السلام روايت شده است كه فرمود: اين بدعتگذاران و گمراهگران، دين خدا را به صورت اديانى شرك آلود و خطوطى گمراه كننده در آورده و جامعه خويش را فرقه فرقه ساخته و آنگاه به تكفير يكديگر مى پردازند.

به هرحال آيه شريفه به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله خطاب مى كند كه تو اى پيامبر ما! هرگز از آنان نيستى و تو با راه و رسم پاك و آسمانى خود هر گز با آنان كه هر كدام در هواى بافته هاى شرك آلود خويش اند همراه و همگام نخواهى شد، و آنانند كه ضمن تكفير يكديگر، در شرك و انحراف با هم همكارند.

و بدين سان روشنگرى مى كند كه پيامبرگرامى صلى الله عليه وآله از همه فرقه هاى گمراه و بدعتگذار و شرك گرا و همه بافته هاى آنان بيگانه و بيزار است.

«قتاده» مى گويد: منظور آيه شريفه اين است كه پيامبر نبايد با آنان نشست و برخاست كند، بلكه بايد از آنان دورى گزيند، امّا به باور «كلبى» منظور اين است كه پيامبر با آنان جنگ و پيكارى ندارد ولى يادآورى اين نكته لازم است كه حكم اين آيه به وسيله آيات جهاد نسخ گرديد.

اِنَّما اَمْرُهُمْ اِلَى اللَّهِ

جر اين نيست كه كارشان باخداست و آنان را كيفر خواهد كرد.

به باور برخى منظور اين است كه كار آنان با خداست و اوست كه يا آنان را مهلت مى دهد و يا كيفر مى كند. و به باور برخى ديگر منظور اين است كه در مسائل و موضوعاتى كه آنان باهم كشمكش مى كنند، خدا داورى خواهد كرد.

ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُونَ.

آنگاه در روز رستاخيز آنان را از آنچه انجام مى دادند آگاه خواهد ساخت، تا حق گرايان و باطل گرايان شناخته شوند.

پاداش پرشكوه و بى همانند در آياتى كه گذشت قرآن به شرك گرايان و گناهكاران هشدار داد، و اينك در اين آيه شريفه به بيان پاداش پرشكوهى كه آفريدگار هستى به شايسته كرداران مى دهد پرداخته و مى فرمايد:

مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ اَمْثالِها

هر كسى كه كار شايسته اى انجام دهد، خدا به او ده برابر كار شايسته اش پاداش خواهد داد.

وَمَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلا يُجْزى اِلاَّ مِثْلَها

و هر كسى كار بد و ظالمانه اى انجام دهد، خدا به اندازه گناهش او را كيفر خواهد كرد. آرى آفريدگار هستى در پرتو عظمت و فزونبخشى خود پاداش كارهاى شايسته را ده چندان ارزانى مى دارد و از لغزشها نيز مى گذرد، و اگر بخواهد كسى را كيفر كند به اندازه همان گناهى كه كرده است وى را كيفر خواهد كرد و نه بيش از آن.

به باور گروهى منظور از دو واژه «حسنه» و «سيئه»، توحيد و شرك است، و اين ديدگاه را بيشتر مفسّران نيز پذيرفته اند. با اين بيان ريشه و سرچشمه همه نيكيها و بهترين ارزشهاى والاى انسانى، توحيد گرايى و يكتا پرستى واقعى است و منشأ همه پليديها و فرومايگى ها شرك گرايى و بيداد است.

وَهُمْ لايُظْلَمُونَ.

و بر آنان هيچ سمتى نخواهد رفت؛ چرا كه هر كسى تنها به اندازه گناهش كيفر خواهد ديد و فراتر از عملكرد ظالمانه اش كيفر نخواهد شد.

پاداش دهگانه اى كه خدا به نيكوكاران در برابر انجام يك كار نيك و خدا پسندانه مى دهد، آيا همه آنها پاداش همان يك كار شايسته است يا برخى پاداش و برخى بخاطر فضل و فزون بخشى خدا به شايسته كرداران داده مى شود؟

1 - به باور برخى، يكى از آن ده برابر وعده اى كه خدا به نيكوكاران مى دهد پاداش و بقيه آنها بخاطر فضل و بنده نوازى خدا به پاداش شايسته كرداران افزون مى گردد؛ چرا كه در آيه ديگرى در اين مورد مى فرمايد: ليوفّيهم اجورهم و يزيدهم من فضله(214) آنان اين كارهاى شايسته را انجام مى دهند تا خدا پاداش كامل به آنان ارزانى دارد و از فرونبخشى خود بر آنان بيفزايد...

با اين بيان، در برابر كار نيك ده چندان نعمت و لذّت به آنان ارزانى مى گردد، امّا مقام و موقعيت معنوى آنان برابر عملكرد شان بالا مى رود و نه بيشتر.

2 - امّا به باور برخى همه آنچه در برابر كار شايسته ارزانى مى گردد پاداش انجام دهنده است.

3 - از ديدگاه «زجاج» پاداش خداى پرمهر در برابر كارهاى شايسته نيكوكاران اين است كه آنان را به بهشت پرطراوت و زيبا وارد مى سازد، و اين پاداش چيزى است كه نمى توان براى آن اندازه اى مقرّر كرد. به همين جهت گاه از اين پاداش به همانند تعبير مى كند و گاه به ده چندان؛(215) در آيه اى بسان هفتصد برابر و يا بازهم بيشتر(216) وعده ميدهد و در آيه ديگرى به چندين و چند برابر، و سرانجام در جايى از پاداش بى حساب سخن به ميان آورد.(217) با اين بيان آفريدگار هستى به كارهاى شايسته نيكوكاران مزد و پاداشى همانند كه عبارت از بهشت پرطراوت و زيباست وعده مى دهد، و آن را از ده برابر تا هفتصد برابر و فراتر از آن مى افزايد.

4 - و از ديدگاه پاره اى ديگر منظور اين است كه هركسى كار شايسته اى انجام دهد، ده برابر پاداش شايسته و بايسته آن - كه اندازه آن را تنها خدا مى داند - به او ارزانى مى گردد. گفتنى است كه ده يا چندين و چند برابر واقعى كار، عددى نيست. هنگامى كه كسى به كارگزار خود مى گويد پاداش تو به اندازه استحقاق تو مى باشد، منظور اين است كه هر كسى به اندازه عمل خاصّ خودش پاداش مى گيرد.

ابوذر غفارى از پيامبر صلى الله عليه وآله آورده است كه فرمود:

الحسنة عشر او ازيد، و السيئة واحدة او اغفر، فالويل لمن غلبت احاده اعشاره -

كار نيك و شايسته، پاداشى ده برابر و يا فراتر از آن دارد، امّا كيفر بدى و گناه تنها همانند آن است و يا آمرزيده مى شود. واى بركسى كه گناهش برنيكيهايش چيره گردد.

اخلاص وصف ناپذير پيامبر اينك خداوند به پيامبر دستور مى دهد كه در برابر كفرگرايان بايستد و اين حقايق را دگرباره به آنان خاطر نشان سازد و بگويد: پروردگارم مرا به راه راست هدايت فرموده است.

قُلْ اِنَّنى هَدينى رَبّى اِلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ

به باور برخى منظور اين است كه خداى پرمهر لطف بى كران و ويژه اش را بر او بارنده و به وى توفيق راهيابى به ديار نور و راه و رسم مورد نظر خود را ارزانى داشته است.

ديناً قِيَماً مِلَّةَ اِبْراهيمَ حَنيفاً وَما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ.

و نيز به آنان بگويد كه: خدا مرا به دين و آيينى راستين و جاودانه و ضامن دنيا و آخرت راه نموده است: به آيين ابراهيم، آن بزرگمردى كه از شرك گرايى و پرستش هاى ذلّت بار بيزارى مى جست و هرگز از شرك گرايان نبود.

به باور برخى منظور از واژه «قيّم» دين جاودانه و آيين هميشگى است.

بدين سان قرآن شريف آيين اسلام را همان راه و رسم ابراهيم توحيدگرا عنوان مى سازد، تا امّت عرب و پيروان كتابهاى آسمانى پيشين كه ابراهيم را چهره اى والا مى شناختند، به مطالبه اسلام و گرايش به راه و رسم توحيدى آن تشويق گردند و اسلام آورند. افزون بر آن دنياى عرب خويشتن را به ابراهيم بسيار نزديك مى ديد و او را بر دين و آيينى درست و خدا پسندانه مى شناخت.

به باور «زجاج» واژه «حنيف» به مفهوم حق گرا و روى آورنده به اسلام است؛ چرا كه در فرهنگ عرب به كسى كه پايش از نظر خلقت اندكى متمايل به يك سو باشد «احنف» مى گويند»: امّا به باور «جبايى» واژه «احنف» به مفهوم «راست» است، و اگر در مورد فردى كه پايش كج است به كار مى رود، بدان جهت است كه خواسته اند در مورد او فال نيك بزنند.

در ادامه پيام به پيامبر گرامى مى افزايد:

قُلْ اِنَّ صَلاتى وَنُسُكى وَمَحْياىَ وَمَماتى لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ.

از ديدگاه گروهى از جمله «سعيد بن جبير» و «مجاهد» واژه «نسك» به مفهوم قربانى در مراسم حجّ و عمره است؛ امّا از ديدگاه «حسن» به مفهوم دين و آيين، و به نظر «جبايى» به معناى عبادت و پرستش است. با اين بيان منظور از آيه شريفه اين است كه: اى پيامبر بگو: نماز و قربانى و زندگى و مرگ من براى خدا، پروردگار جهانيان است.

در آيه شريفه، نماز به پرستش خدا و اساسى ترين دستورات او پيوند خورده است؛ چرا كه نماز گزار به هنگام تكبير براى آغاز نماز، در برابر آفريدگارش سر تعظيم فرود مى آورد و او را بزرگ مى دارد و در نماز خويش آياتى از قرآن را كه انسان را به شايستگيها و ارزشهاى والاى انسانى فرا مى خواند، تلاوت مى كند، در ركوع نماز و در سجود آن، در برابر پروردگار هستى خضوع مى نمايد، و در تسبيح و ستايش خويش، خدا را از هر ضعف و نقص و ناتوانى پاك و پاكيزه مى شمارد.

و نيز در آيه نماز را با اصل حيات و زندگى در كنار هم آورده است، در حالى كه نماز كار پيامبر است و آفرينش حيات و بخشيدن زندگى شاهكار خداست. اين پيوند بدان دليل است كه هردو ساخته تدبير شگرف اوست؛ امّا به باور «قاضى» منظور اين است كه نماز و قربانى، پرستش و عبادت خدا است، و مرگ و زندگى نيز در دست تواناى او.

پاره اى بر آنند كه آيه شريفه بيانگر آن است كه: عبادت و پرستش من تنها براى خداست؛ چرا كه همه اينها در پرتو هدايت اوست، و مرگ و زندگى من نيز براى اوست، چرا كه به تدبير و آفرينش او مى باشد. و پاره اى نيز مى گويند: پيام اين جمله كه مرگ و زندگى من براى خدا مى باشد، اين است كه كارهاى پسنديده اى كه مربوط به زندگى است، و نيز كارهايى چون وصيت و سفارش به كارهاى شايسته و فرجام نيكوى زندگى كه مربوط به مرگ است، همه و همه براى خداست.

به هرحال آيه شريفه به انسان هشدار مى دهد كه مباد زندگى و عمر گرانبها را براى شهوترانى و لذت جويى و گناه بخواهد و مرگ را براى سود رسانى به ورثه.

لاشَريكَ لَهُ وَبِذلِكَ اُمِرْتُ وَاَنَا اَوَّلُ الْمُسْلِمينَ.

براى او در آفرينش و تدبير و در عبادت و حيات بخشيدن و ميراندن، همتا و نظيرى نيست. آرى او به من چنين فرمان داده و من نخستين كسى هستم كه اسلام را مى پذيرم، درست همان گونه كه ابراهيم نيز در ميان مردم و جامعه خويش نخستين توحيدگرا بود.

پيام آيه

از آيه شريفه اين نكته دريافت مى گردد كه اسلام بر همه اديان و شرايع آسمانى برترى دارد و پيروى از آن بر همگان لازم است؛ چرا كه پيامبر نخستين كسى است كه با دريافت فرمان خدا موظّف به گرايش به اسلام مى گردد، و روشن است كه ديگران بايد از آن حضرت پيروى و به او اقتدا نمايند.

آيا جز خداى يكتا را بجويم؟! در آيه پيش در مورد توحيدگرايى و اخلاص پرشكوه پيامبر سخن رفت، اينك به آن حضرت دستور مى رسد كه: اى پيامبر، در مورد بيهوده و پوچ بودن عملكرد شرك آلود شرك گريان به آنان بگو: آيا جز خداى يكتا پروردگارى را بجويم و بخوانم؟! در حالى كه او پروردگار همه چيز است.

قُلْ اَغَيْرَ اللَّهِ اَبْغى رَبّاً وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شىْ ءٍ

منظور اين است كه آيا زيبنده است كه پروردگارى جز خداى يكتا بجويم و او را بپرستم و از او راه رستگارى بخواهم؟! و آيا پرستش پروردگارى را كه آفريدگار و تدبيرگر امور من و شئوون همه موجودات است رها كنم؟! راستى آيا هيچ خردى اين كار ناپسنديده را مى پذيرد؟!

وَلا تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ اِلاَّ عَلَيْها

و هر كسى كيفر عملكرد نادرست و نيز پاداش كارهاى شايسته خويش را به دست مى آورد، و نجات و گرفتاريش در گرو عملكرد خود او مى باشد؛شرك گرايى و بت پرستى شما نمى تواند براى من عذر و بهانه اى باشد، و من بايد خداى يكتا را بپرستم؛ چرا كه در نگرش توحيدى، هركس مسؤول كارهاى خويش است.

وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى

و كسى بار گناه ديگرى را به دوش نمى كشد و به جاى ديگرى كيفر نمى گردد.

به باور «زجاج» منظور اين است كه، كسى كه دست به گناهى نيازيده، به كيفر گناه ديگران گرفتار نمى گردد؛ امّا به باور برخى، اين آيه پاسخ شرك گرايان را مى دهد؛ چرا كه آنان به پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله وسلم مى گفتند: تو راه و رسم خويش را رها ساز و از ما پيروى كن كه اگر گناهى بود ما پاسخگو خواهيم شد.

جبرگرايان بر آنند كه خدا كودك بى گناه را به خاطر عملكرد زشت و ظالمانه پدرش كيفر مى كند؛ امّا آيه شريفه روشنگرى مى كند كه هيچ كس به گناه ديگرى كيفر نخواهد شد.

ثُمَّ اِلى رَبِّكُمْ مَرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ.

آنگاه بازگشت شما به سوى ماست، و خدا شما را از آنچه در موردش كشمكش مى نموديد آگاه خواهد ساخت و شايسته كرداران از زشت كرداران شناخته خواهند شد.

اصل خلافت انسان در روى زمين در آخرين آيه مورد بحث كه آخرين آيه اين سوره مباركه است با اشاره به خلافت انسان در روى زمين مى فرمايد:

وَ هُوَ الَّذى جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْاَرْضِ

و اوست كه شما را در روى زمين جانشين نسلهاى پيشين ساخت.

به باور گروهى منظور اين است كه مردم هر عصر و نسلى جانشين مردم روزگار پيش از خود هستند و بدين سان نسل هاى گوناگون بشر با نظم و ترتيب شگرفى، به تدريج و به آرامى جانشين يكديگر مى گردند و سر انجام عصرى فرا خواهد رسيد كه عمر اين جهان نيز به پايان مى رسد و براى آخرين نسل اين جهان جانشين و خليفه اى نخواهد بود. گفتنى است كه تدبيرگر اين برنامه شگرف و تفكر انگيز و به اجرا در آورنده اين طرح در جهان هستى آفريدگار دانا و تواناست.

برخى نيز بر آنند كه روى سخن در آيه شريفه با پيامبر گرامى است، و روشنگرى مى كند كه خدا، او و امت و جامعه وى را جانشين امتهاى پيشين ساخته است.

وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ

به باور «سدى» منظور اين است كه آفريدگار هستى مقام و رتبه برخى را از نظر رزق و روزى بر برخى ديگر بالا برده است؛ امّا به باور برخى منظور اين است كه خدا مقام و موقعيت پاره اى را از نظر سيما و خرد، عمر و دارايى، نيرو و توان بر پاره اى ديگر برترى بخشيده است. به باور ما ديدگاه دوم بهتر به نظر مى رسد.

راز اين تفاوت در حالى كه همه فرزندان انسان در اصل انسانيت برابر و يكسان آفريده شده اند، و در آغاز ولادت و گام نهادن به اين جهان، هيچ يك در خور استحقاق ويژه اى نبودند تا بنابر آن استحقاق، امتيازاتى به آنان داده شود، راز اين تفاوت و تبعيض در ميان آنان چيست؟

پاسخ اين است كه انسانهايى كه از چنين نعمتهايى بهره ورند، مهر و لطف خدا نسبت به خويش را در نظر مى گيرند و وظايف خود را انجام داده و از زشتى ها دورى مى جويند. براى نمونه، ثروتمندى كه در يك خانواده شريف و وظيفه شناس ديده به جهان گشوده و در آنجا پرورش يافته ممكن است به اين نعمت خدا توجه كند و خدا را به خاطر مهرش نيايش نمايد، و يا كسى كه از چنين امتيازى بهره ور نيست ممكن است با احساس همين نداشتن يك نعمت به تفكر و انديشه بپردازد و كارى انجام دهد كه مورد لطف بى كران خدا قرار گرفته و از آن شرايط رهايى يابد.

لِيَبْلُوَكُمْ فيما اتيكُمْ

و برخى از شما را بر برخى ديگر برترى بخشيد، تا در آنچه به شما ارزانى داشته است شما را بيازمايد و بدين وسيله استعدادها و توانمندى ها و ويژگيهاى درونى شما در كردار و رفتارتان پديدار گردد.

آرى، راز اين تفاوتها از جمله اين است كه صاحبان نعمت و امكانات به محروميت محرومان بينديشند و براى سپاس نعمتهاى خدا، در جامعه خويش به وظايف و مسؤوليتهاى خود عمل نمايند،و از دگر سو محرومان جامعه با نظاره بر حال ثروتمندان شكيبايى پيشه سازند و دست تجاوز به حقوق و حدود ديگران نگشايند، و با اينكه چيزى جز «خشت» زير سر ندارند پاى بر هفت اختر و هفت اقليم نهند و عزت نفس و كرامت خويش را پاس دارند؛ و نيز خردمندان در نشانه هاى قدرت و عظمت خدا بينديشند تا دانشور و دانشمند گردند، و دانشوران به علم خود عمل كنند.

اِنَّ رَبَّكَ سَريعُ الْعِقابِ

آرى، پروردگارت زود كيفر است.

آيه شريفه كيفر خدا را سريع و او را زود كيفر معرفى مى كند، و اين بدان جهت است كه هر آنچه فرا رسيدنش ترديد ناپذير است، از ديدگاه قرآن نزديك است. و منظور هشدار به انسانهاست كه به گونه اى بينديشند و عمل كنند كه در خور چنين كيفرى نگردند. پاره اى نيز مى گويند: منظور اين است كه خدا تواناست كه شما را در اين دنيا نيز به كيفر كارهاى زشت و ظالمانه اى كه انجام مى دهيد برساند؛ بر اين باور كارى نكنيد كه دچار نگونسارى و نابودى گرديد.

وَاِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحيمٌ.

و او آمرزنده و مهربان است.

در آخرين فراز، قرآن شريف آمرزش و كيفر را در برابر هم قرار مى دهد نه كيفر و پاداش را؛ چرا كه آمرزش از پاداش بالاتر است؛ آمرزش شامل حال گنهكاران مى گردد امّا پاداش نه. و پاره اى بر آنند كه آفريدگار هستى اين سوره را با ستايش آغاز و با آمرزش و رحمت به پايان مى برد، و اين خود برنامه اى زندگى ساز براى انسانهاست تا خداى خويشتن را به خاطر نعمتها و آمرزش و مهر بى كرانش بستايند و سپاس او را بگذارند.

پرتوى از سوره ششم در پرتو مهر بى كران و عنايات وصف ناپذير آفريدگار هستى، از ششمين سوره مباركه قرآن نيز گذشتيم و اينك به خواست او در آستانه هفتمين سوره از كتاب پرشكوهش ايستاده ايم.

اين سوره مباركه با ستايش يكتا خداى هستى آغاز و با آمرزش و مهر او به پايان رسيد، و ما ميان اين آغاز و فرجام پرشكوه و اميدوار كننده كه از آمرزش و مهر او نويد مى دهد، از كنار صحرا صحرا، گل و لاله از پندها و اندرزها، درسها و پيامها، مفاهيم و علوم، عناوين و موضوعات جانبخش و زندگى ساز عبور كرديم. اگر در پايان اين سوره بر آن باشيم كه ديدنيها و شنيدنيها و موضوعات انسانساز اين سوره را دگر باره از نظر بگذرانيم و چكيده اى از آنها را به تابلو بريم، با اين موضوعات و مفاهيم بلند و سازنده رو به رو مى گرديم:

با مفاهيم دل انگيزى چون:

اصل يكتاگرايى و يكتا پرستى،

پيكار اساسى با شرك و بيداد،

آفت ستيزه جويى و حق ناپذيرى،

منطق پوشالى كفرگرايان،

فرمانروايى بركران تا كران زمان و مكان،

هر سود و زيانى به دست اوست،

برترين و بالاترين گواه رسالت،

بيداد پيشه ترين انسانها،

گمراهگرى خصلت زشت شرك گرايان،

آرزوهاى بيهوده و بى اثر،

آيا رستاخيز واقعيت دارد؟

زندگى اين جهان و آن جهان،

سنّت هاى خدا تغيير ناپذيرند،

پرتوى از الطاف خاصّ خدا به پيامبر،

چرا حق ستيزى؟!

دستاويز مخالفان،

رستاخيز همه موجودات زنده،

راه فطرت به سوى خدا،

كرها و گنگ هاى واقعى،

واكنش جامعه هاى پيشين در برابر دعوتهاى آسمانى،

فرجام سياه اندرز ناپذيران،

ارزانى دارنده نعمتها كيست؟

نابود كننده ستمكاران،

آيا از اين همه بيداد و حق كشى باز خواست نخواهد شد؟

سنّت خدا در نابودى ستمگران،

پيكار با برترى جويى ها،

آزمون انسانها،

من از هواى دل شما پيروى نخواهم كرد،

كليدهاى غيب تنها نزد اوست،

و صدها موضوع تاريخ ساز و درس آموز ديگر...

سوره اعراف