تفسير مجمع البيان جلد ۸

امين الاسلام طبرسي
ترجمه : علي کرمي

- ۱۶ -


/ سوره اعراف / آيه هاى 72 - 65

65 . وَاِلى عادٍ اَخاهُمْ هُوداً قالَ ياقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مالَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ اَفَلا تَتَّقُونَ.

66 . قالَ المَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه اِنَّا لَنَريكَ فى سَفاهَةٍ وَاِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبينَ.

67 . قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بى سَفاهَةٌ وَلكِنّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ.

68 . اُبَلِّغُكُمْ رَسالاتِ رَبّى وَاَنَا لَكُمْ ناصِحٌ اَمينٌ.

69 . اَوَ عَجِبْتُمْ اَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ وَاذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزادَكُمْ فِى الْخَلْقِ بَصْطَةً فَاذْكُرُوا الاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

70 . قالُوا اَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ اباؤُنا فَاْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ.

71 . قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ اَتُجادِلُونَنى فى اَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها اَنْتُمْ وَاباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ.

72 . فَاَنْجَيْناهُ وَالَّذينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَقَطَعْنا دابِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَما كانُوا مُؤمِنينَ.

ترجمه

65 - و به سوى عاد برادرشان هود را [فرستادريم؛ او به آنان ]گفت: اى قوم من! خدا [ى يكتا] را كه جز او خدايى براى شما نيست بپرستيد؛ آيا [با اين همه دليل و برهان ]بازهم پرواپيشه نمى سازيد؟!

66 - سردمداران كفرگراى جامعه اش گفتند: براستى كه ما تو را در [چنگال ]بى خردى [و سبك مغزى ] مى نگريم و ما تو را از دروغگويان مى پنداريم.

67 - [او] گفت: اى قوم من! هيچ گونه بى خردى [و سبك مغزى ] در [گفتار و عملكرد] من نيست، بلكه من پيام آورى از سوى پروردگار جهانيانم.

68 - پيامهاى پروردگارم را به شما مى رسانم، و من براى شما خير خواهى امين هستم.

69 - [آيا پذيرش رسالت من بر شما گران است؟!] و آيا شگفت زده شده ايد كه بر مردى از خودتان [برنامه و ]پندى از سوى پروردگارتان براى شما [فرود ]آمده است تا شما را از [عذاب خدا ]هشدار دهد؟! و به ياد آوريد آنگاه كه [خدا ]شما را پس از جامعه نوح جانشينانى [براى آنان ]قرار داد، و به شما از نظر گستردگى [و توانمندى ] در جسم فزونى بخشيد، پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد، باشد كه رستگار گرديد.

70 - [آنان ] گفتند: آيا تو به سوى ما آمده اى كه تنها خداى يگانه را بپرستيم و [طبق رهنمون تو] آنچه را پدرانمان مى پرستيدند واگذاريم؟! [ما چنين نخواهيم كرد] پس اگر راست مى گويى آنچه [از عذاب ] به ماوعده مى دهى برايمان بياور.

71 - [هود] گفت اينك پليدى و خشمى [سخت ] از جانب پروردگارتان بر شما مقرّر شده است. آيا در باره نامهايى [بى محتوا] كه شما و پدرانتان [براى بتها] نهاده ايد، و خدا بر [درستى ] آن هيچ دليلى فرو نفرستاده است با من به ستيزه برخاسته ايد؟! پس در انتظار [كيفر كارتان ] باشيد كه من [نيز] با شما از انتظار برندگانم.

72 - پس با [بخشايش و] رحمتى از سوى خود، او و كسانى را كه همراه او بودند نجات بخشيديم، و [ريشه و] نسل كسانى را كه آيات ما را دروغ مى انگاشتند و ايمان نمى آوردند [از بيخ و بن ]بركنديم [ و نابودشان ساختيم ].

نگرشى بر واژه ها

«سفاهة»: سبك مغزى؛ و در برخى فرهنگها به مفهوم «جنون» آمده است.

«عجب»: اين واژه درصورتى كه به ضم «عين» باشد به مفهوم خود خواهى و خود پسندى و از امتياز و فضليت پندارى خويش در شگفت شدن است، امّا در صورتى كه با فتح «عين» و «جيم» باشد، به مفهوم به شگفت آمدن است كه ممكن است پسنديده يا ناپسند باشد.

«خلفاء»: جانشينان.

«آلاء»: نعمتها.

«رجس»: عذاب.

تفسير

دعوت آسمانى هود قرآن پس از ترسيم پرتوى از دعوت نوح اينك به دعوت آسمانى هود پرداخته و مى فرمايد:

وَاِلى عادٍ اَخاهُمْ هُوداً

و به سوى عاديان برادرشان هود را به رسالت فرستاديم.

از ديدگاه همه تاريخ نگاران، هود از نسل و تبار «سام» فرزند شايسته كردار نوح است، امّا برخى همچون «محمد بن اسحاق» او را با سه پدر به نامهاى «شالخ»، «ارفحشد» و «سام» به نوح مى رسانند، و ديگران با هفت پدر به نامهاى «عبد الله»، «رياح»، «جلوث»، «عاد»، «عوص»، «ارم» و «سام» او را به نوح پيوند مى دهند، كه در كتاب «نبوّت» ابن بابويه نيز ديدگاه دوم آمده است.

عاديان از نسل «عاد» فرزند «عوص»، فرزند «ارم»، فرزند، «سام» پسر نوح بودند و با هود برادر دينى نبوده بلكه برادر نسبى بودند. قرآن بدان دليل آن حضرت را برادر آنان عنوان مى دهد كه نامبرده از قبيله آنان برخاسته بود و براى ارشاد و هدايت و رشد و ترقّى آنان به جهادى خستگى ناپذير پرداخته بود و آنان زبان و منطق آن حضرت را خوب مى فهميدند.

قالَ ياقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مالَكُمْ مِنْ اِلهٍ غَيْرُهُ اَفَلا تَتَّقُونَ.

او به آنان گفت: هان اى قوم من! خداى يكتا را بپرستيد كه برايتان خدايى جز او نيست؛ ايا پرواپيشه نمى سازيد؟!

سردمداران جامعه اش كه كفر گرا بودند گفتند: ما تو را فردى سبك مغز و نا بخرد مى نگريم و چنين مى پنداريم كه دعوت تو سراسر دروغ و بى اساس است.

قالَ المَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِه اِنَّا لَنَريكَ فى سَفاهَةٍ وَاِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبينَ.

به باور «حسن» و «زجاج»، آن تيره بختان اين پيام آور خدا را تنها بر اساس پندار تكذيب مى كردند و نه از روى دانش و بينش، امّا برخى بر آنند كه آنان در مخالفت و تكذيب پيامبرشان با قاطعيت عمل مى كردند نه ازروى پندار؛ چرا كه واژه ظن گاه در شعر و نثر به مفهوم «علم» آمده است.

او گفت: هان اى مردم! يقين داشته باشيد كه اين مفاهيم بلند و اين حقايق آسمانى را از روى سبك مغزى نمى گويم، بلكه من فرستاده اى از سوى پروردگار جهانيانم.

قالَ يا قَوْمِ لَيْسَ بى سَفاهَةٌ وَلكِنّى رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ.

او به همه انسانها فرمان مى دهد كه با گفتار ناروا با ديگر همنوعان خويش رو به رو نگردند، بلكه سخن نا پسند آنان را باگفتارى پسنديده پاسخ گويند، و دروغها و نسبتهاى نارواى خود آنان را به بهترين شيوه از خود دور ساخته واز كرامت و منطق خويش دفاع كنند.

و نيز در اشاره به پيام رسانى خويش افزود:

اُبَلِّغُكُمْ رَسالاتِ رَبّى وَاَنَا لَكُمْ ناصِحٌ اَمينٌ.

هان اى مردم! من در پاسخ اهانت شما سخنى زشت بر زبان نمى رانم، بلكه پيام پروردگارم را به شما مى رسانم و به شما پند مى دهم كه از فرمانبردارى او روى برمتابيد و يقين داشته باشيد كه من در رساندن پيام خدا به شما بندگانش امانتدارم، نه ذره اى دروغ مى گويم و نه چيزى را تغيير مى دهم.

آنچه در تفسير آيه آمد، ديدگاه «ضحّاك» و «جبايى» است، امّا به باور «كلبى» منظورِ هود اين است كه: هان اى مردم! شما كه در گذشته مرا خردمند و امانتدار و راستگو مى شمرديد، اينك چرا دروغگويم مى انگاريد؟

آنگاه رو به مخالفان وحى و رسالت كرد و ادامه داد كه:

اَوَ عَجِبْتُمْ اَنْ جاءَكُمْ ذِكْرٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَلى رَجُلٍ مِنْكُمْ لِيُنْذِرَكُمْ

اين چه جاى شگفتى است كه رسالت يامعجزه و بيان و پيام به مردى از خودتان ارزانى شده است؟! مردى كه در ميان شما بزرگ شده و آنگاه به فرمان خدا برانگيخته شده است، تا از سويى مردم را به كارهاى شايسته و خدا پسندانه فراخواند، و از دگر سو از نزديك شدن به كفر و بيداد و گناه و زشتى هشدار داده و از كيفر خدا بترساند.

به باور برخى منظور اين است كه چرا از رسالت و برانگيخته شدن مردى از خودتان براى دعوت به ارزشها و هشدار از ضد ارزشها شگفت زده مى شويد، امّا از اينكه در برابر سنگ كرنش مى كنيد و بتى را مى پرستيد تعجّب نمى كنيد؟!

وَاذْكُرُوا اِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزادَكُمْ فِى الْخَلْقِ بَصْطَةً

به باور گروهى از جمله «ابن عباس» منظور اين است كه: نعمتهاى خدا بر خويشتن را به ياد بياوريد كه چگونه پس از نابودى قوم نوح به كيفر ستم وگناهشان، شما را در روى زمين سكونت داد و بر توان و امكانات شما افزود و به شما نيرويى بسيار و قامتى بر افراشته داد.

«كلبى» مى گويد: قوم عاد قامتى بسيار بلند و بر افراشته داشتند به گونه اى كه قامت بلندترين آنان صد ذراع و كوتاه ترينشان شصت ذراع بود و پاره اى كوتاه ترين آنان را دوازده ذراع گفته اند.

از حضرت باقرعليه السلام آورده اند كه: آنان بسان نخلهاى بلند بودند و چنان نيرويى خدا به آنان ارزانى داشته بود كه كوه را متلاشى و ويران مى كردند. برخى نيز قامت آنان را به اندازه يك قامت و يك دست گفته اند.

فَاذْكُرُوا الاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ.

پس نعمتهاى خدا را به ياد آوريد، باشد كه در اين جهان و جهان ديگر رستگار گرديد.

ششمين آيه مورد بحث واكنش زشت و سبكسرانه آنان را در برابر دعوت توحيدى و انسانى و دلسوزانه آن پيامبر بزرگ ترسيم مى كند:

قالُوا اَجِئْتَنا لِنَعْبُدَ اللَّهَ وَحْدَهُ وَنَذَرَ ما كانَ يَعْبُدُ اباؤُنا فَاْتِنا بِما تَعِدُنا اِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقينَ.

آنان گفتند: هان اى هود! آمده اى تا ما را به پرستش خدايى يگانه فراخوانى و ما را دعوت كنى كه با پرستش خداى يكتا، خدايان خود و نياكانمان را واگذاريم و نپرستيم؟! اگر براستى فرستاده خدا هستى و درست مى گويى آن عذاب و كيفرى را كه ما را بدان مى ترسانى بر ما فرود آور.

هود در پاسخ آن بدانديشان گفت:

قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ

فرود آمدن عذاب بر شما مقرّر شده است؛ چرا كه شما با عملكرد زشت و ناهنجارتان در خور خشم پروردگارتان شده ايد.

منظور از خشم خدا اين است كه كيفر بدكاران را اراده مى كند.

اَتُجادِلُونَنى فى اَسْماءٍ سَمَّيْتُمُوها اَنْتُمْ وَاباؤُكُمْ ما نَزَّلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ

آيا در مورد بتهايى كه شما و پدرانتان آنها را ساخته و پرداخته و نام خدايى بر آنها نهاده ايد، با من به جدل و ستيزه برخاسته ايد؟! در حالى كه نه در آنها هيچ نشانى از خدايى به چشم مى خورد، و نه خداى يكتا هيچ دليل وبرهانى بر درستى پندار و حقانيت بتهايتان فرو فرستاده است. روشن است كه اين ادعاى گزاف شما نيازمند دليل و برهانى استوار و قانع كننده است، و اين را شما بايد بياوريد نه من، من بايد دليل بياورم كه معبود حقيقى و آفريدگار هستى، خداى يكتاست و جز او خدايى نيست و من پيام آور اويم.

برخى برآنند كه آنان بتهاى خود را به شيوه خاصى نامگذارى كرده بودند، براى نمونه: يكى از بتها را فرود آوردنده باران نام نهاده بودند وديگرى را روزى بخش بندگان، سوّمى را شفابخش بيماران و چهارمى را رفيق راه... و هود اينها را ساخته و پرداخته و بدعت آنان مى شمرد.

فَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ.

به باور گروهى منظور اين است كه: شما در انتظار عذاب خدا باشيد كه من نيز در انتظارم.

در آخرين آيه مورد بحث در اشاره به فرجام راه و كار و سرنوشت دو گروه توحيدگرا و خودكامه مى فرمايد:

فَاَنْجَيْناهُ وَالَّذينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا

پس ما هود و كسانى را كه به آيات خدا ايمان آورده بودند، همه را از ميان آنان بيرون برديم و به رحمت و مهر خود آنان را از عذاب نجات بخشيديم.

وَقَطَعْنا دابِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَما كانُوا مُؤمِنينَ.

و كسانى را كه آيات ما را دروغ انگاشته بودند و به خدا و پيامبرش ايمان نداشتند، همه را گرفتار كيفر بد انديشى و زشت كردارى هايشان نموده و نسل و ريشه آنان را برافكنديم.

گفتنى است كه فراز «و ما كانوا مؤمنين» نشانگر آن است كه آنان اگر ريشه كن نشده بودند و مى ماندند، باز هم به حق ستيزى خويش ادامه مى دادند و هرگز ايمان نمى آوردند؛ همان گونه كه در آيه ديگرى در اين مورد مى فرمايد:

و لقد اهلكنا القرون من قبلكم لمّا ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبيّنات و ما كانوا ليؤمنوا كذلك نجزى القوم المجرمين(285)

و نسلهاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند به بوته هلاكت سپرديم؛ و پيامبران آنان دليلهاى روشن بر ايشان آوردند، امّا آنان بر آن نبودند كه ايمان بياورند. آرى ما مردم جنايتكار را اين گونه كيفر مى دهيم.

به هر حال از آيه مورد بحث اين نكته دريافت مى گردد كه قوم عاد گرفتار عذاب شدند و نسل آنان از ميان رفت.

پرتوى از سر گذشت هود آنچه «سدّى»، «محمد بن اسحاق» و مفسّرين در سرگذشت هود آورده اند، فشرده و چكيده اش اين است كه:

قوم عاد در «يمن» زندگى مى كردند و قلمرو آمد و شد آنان - كه كشاورزى و نخلستان و دامدارى داشتند - ميان «عمان» تا «حضرموت» بود.

آنان قامتهايى نيرومند و بر افراشته و عمرهايى طولانى داشتند و متأسفانه مردمى بت پرست و گمراه بودند. خداى پر مهر، پيامبرش هود را براى ارشاد آنان فرستاد، امّا آن تيره بختان آن حضرت را - كه از خاندانى ميانه برخاسته بود و شخصيّت والا و برجسته اى داشت و براى نجات و رشد آنان سخت تلاش مى كرد - تكذيب نموده و به اذيّت و آزارش پرداختند.

بر اثر كفر و بيدادشان مورد خشم خدا قرار گرفتند و سه يا هفت سال آسمان بر آنان سخت گرفت، و بر اثر نيامدن باران خشكسالى و قحطى دامانشان را گرفت. در آن روزگاران با وجود شرك گرايى و گمراهى بسيار مردم، باز هم هرگاه فشار و بلا به آنان روى مى آورد، به خانه خدا پناه مى بردند و به زارى و دعا مى پرداختند، و اينان نيز سران خود را براى دعا و طلب باران به سوى مكه گسيل داشتند.

در آن روزگار «عمالقه» كه از نسل و نژاد «سام» فرزند شايسته كردار نوح بودند، بر مكّه و اطراف آن حكومت مى كردند، و رياست آنان را «ابن بكر» - كه از سوى مادر با عاديان خويشاوند بود - به كف داشت.

گروه برگزيده قوم عاد براى دعا به سوى مكه حركت كردند و در بيرون شهر مورد استقبال قرار گرفتند و از سوى رئيس مردم مكّه به مدت يك ماه در خارج از شهر با خوردنيها و نوشيدنيهاى بسيار از آنان پذيرايى شد، به گونه اى كه آنان غرق در عياشى و خوشگذرانى شده و مأموريت خود را از ياد بردند.

«ابن بكر» كه مى دانست آنان براى كارى آمده اند، از غفلت آنان حيرت زده گرديد و از توقف بسيارشان خسته شد، امّا خجالت مى كشيد كه از آنها بخواهد تا از پى مأموريت خويش بروند. از رو جريان را با دوزن نوازنده اى كه براى آنان برنامه هاى هنرى اجرا مى كردند در ميان نهاد. آن دو گفتند: اگر خواسته خود را در قالب شعرى بريزد، آنان مى توانند آن را هنرمندانه و ظريف بخوانند وبه طور غير مستقيم آن گروه غفلت زده را به يادِ كارِ خود شان بيندازند، او پيشنهاد آنان را پذيرفت و شعرى سرود كه محتواى آن اين گونه بود:

اى «قيل(286)» واى بر تو باد! به پا خيز و دعا كن، شايد خدا بارانى بر زمين فرو فرستد و سرزمين عاديان را كه در آستانه مرگ و نابودى است سيراب سازد. كار عاديان به جايى رسيده است كه حيوانات وحشى به آنان نزديك شده اند و از تيررس آنان نمى گريزند.

شما در اينجا شبانه روز به عياشى و خوشگذرانى پرداخته و قوم خود را به فراموشى سپرده ايد؟!

راستى كه رفتار ما چه زشت و ناجوانمردانه است!

با خوانده شدن اين شعر به وسيله زنان، آنان به خود آمدند و گفتند: واى برما! قوم و قبيله ما، ما را به سوى حرم فرستاده اند تا دعا كنيم و باران بخواهيم، امّا ما به خوشگذرانى پرداخته و بدبختى مردم خود را از ياد برده ايم.

آنان به سوى حرم آمدند و دست به دعا گشودند، امّا يكى از هموطنانشان كه از پيروان هود بود و به خداى يكتا ايمان داشت گفت: خواسته شما پذيرفته نخواهد شد، مگر اينكه به هود و رسالت او ايمان آوريد. آن تيره بختان روزگار به نكوهش او برخاسته و بر حق ستيزى خويش پاى فشردند.

آنان در كنار خانه خدا دست نياز به بارگاه آن بى نياز بردند، و سر پرست و رياست گروه كه مردى به نام «قيل بن عنز» بود گفت: پروردگارا، اگر پيام آورت هود در دعوت خويش راستگوست، بر ما رحم كن و باران رحمت خود را براى ما فرو فرست.

با شگفتى وصف ناپذيرى ديدند كه دعايشان پذيرفته شد و خدا سه توده ابر سپيد، سياه و سرخ در آسمان پديدار ساخت و ندايى طنين افكند كه: هان اى «قيل»! هر كدام را مى خواهى براى خود و جامعه ات برگزين! و او ابر سياه را خواست كه در بر دارنده عذاب و كيفر براى عاديان بود.

ابرِ سياه به خواست خدا و فرمان او به سوى سرزمين عاد حركت كرد، و قوم با ديدن آن مست و شادمان شدند و چنين پنداشتند كه مورد لطف قرار گرفته اند و باران برايشان فرود خواهد ريخت. امّا اندكى نگذشته بود كه اين ابر به جاى باران رحمت، بادى سهمگين و نابود كننده را به جريان آورد و به مدت هشت روز و هفت شب پياپى بر آنان وزيد و همه را بر افكند و نابود ساخت. حضرت هود و ايمان آوردگان شايسته كردارى كه بر گرد او در گوشه اى از آن سرزمين بودند، جز نسيم دل انگيزى تن و جانشان را نوازش نمى داد، و چيزى از آن باد مسموم و ويرانگر احساس نمى كردند، و آن باد ويرانگر در حالى كه در ميان آسمان و زمين مى چرخيد، آنقدر باران سنگ بر سر ستمكاران باراند كه همه را نابود ساخت.

ابو حمزه از حضرت باقرعليه السلام آورده است كه فرمود: خداى توانا را گنجينه اى وصف ناپذير از باد است كه بر آن قفل ويژه اى نهاده و مهارش كرده است؛ اگر درِ آن گشوده شود آن چنان است كه زمين و آسمان را از جاى بر مى كند و همه چيز را در هم مى نوردد. براى قوم عاد تنها ذره اى به اندازه خاتم گشوده شد.

«انّ اللَّه تبارك و تعالى بيت ريحٍ مُقّفل عليه و لو فتح لَأَذرت مابين السّماء و الارض، ما ارسل على قوم عاد اِلاّ قدر الخاتم.»(287)

گفتنى است كه از ميان پيامبران خدا، هود، صالح، شعيب، اسماعيل و محمدصلى الله عليه وآله وسلم به واژه عربى سخن مى گفتند.