قرآن و اسرار آفرينش
(تفسیر سوره رعد)

آية الله جعفر سبحانى

- ۴ -


آيات چهارگانه الهى

3. «وَ هُوَ الَّذِى مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ وَ أَنْهَاراً وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِى الَّيْلَ النَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَاياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ؛

اوست كه به زمين كشش و گسترش بخشيد و در آن كوه‏ها و جوى‏ها قرار داد و از همه ميوه‏ها جفت آفريد. شب و روز يكديگر را مى‏پوشانند. در اين امور (كه نمونه‏اى از تدبير است) براى گروه انديشمند آيات و نشانه‏هايى است».

مقدمه

در اين آيه، نمونه‏هاى بارزى از تدبير جهان آفرينش گفته شده است و علت يادآورى آنها، اين است كه در آيه پيش گفته شد كه تدبير و اداره نظام خلقت به خدا تعلق دارد(1) و اوست كه مجموعه جهان هستى را با مشيت و حكمت خود اداره مى‏نمايد. قرآن براى روشن نمودن گفتار پيش (تدبير جهان آفرينش از آن خداست) نمونه‏هاى چشمگيرى از تدبير، بيان مى‏كند تا افراد انديشمند درباره آنها فكر كنند و به‏طور واضح دريابند كه واقعاً او «مدبر الامور» است. اين نمونه‏ها عبارتند از:

1. اوست كه زمين را توسعه و گسترش داد.

2. اوست كه در پهنه زمين، كوه‏ها و نهرها آفريد.

3. اوست كه از همه نوع ميوه‏ها، جفت خلق كرد.

4. اوست كه شب و روز را به دنبال هم قرار مى‏دهد.

اين آيات چهارگانه، نه تنها گواه بر وجود تدبير در جهان هستى است، بلكه حاكى از وحدانيت و يگانگى مدبر جهان نيز هست.(2) و براى توضيح بيشتر، هريك از اين امور را جداگانه مورد بحث و بررسى قرار مى‏دهيم.

توسعه و گسترش زمين

طبق فرضيه جديد، سه هزار ميليون سال پيش، خورشيد و ستاره ديگرى سطح يكديگر را خراش داده يا از پهلوى هم با سرعت هزاران كيلومتر در ثانيه رد شده‏اند و انفجارى در آنها رخ داده است. اين تصادف در حالت تاريكى رخ نداده است، بلكه با شعله نورانى همراه بوده است و در نتيجه اين تصادف، زهره، زمين، مريخ و سيارات ديگر پديد آمده و در يكى، و احتمالاً در سه تا، از آنها زندگى نيز پيدا شده است.(3) مباحث مربوط به زمين زياد است و درباره آنها در كتاب‏هاى مربوط به زمين‏شناسى و هيأت و نجوم به‏طور مشروح بحث شده است‏(4)؛ اما آن‏چه فعلاً براى ما مطرح مى‏باشد مسأله توسعه و گسترش زمين است كه نخستين جمله آيه، بر آن دلالت دارد و اين توسعه و گسترش‏طورى‏است كه با كروى بودن زمين منافات ندارد.

توضيح اين‏كه، دانشمندان پس از بررسى‏هاى زيادى ثابت نموده‏اند كه زمين ما كروى است و اين موضوع را از راه‏هاى گوناگون تعقيب نموده و به ثبوت رسانيده‏اند.

امروز اختلافات اوقات در نقاط مختلف زمين و اين‏كه شب و روز و صبح و ظهر نقاط خاورى با مناطق باخترى كاملاً اختلاف دارد، روشن‏ترين دليل بر كروى بودن زمين است و اگر زمين مسطح بود، بايد اختلاف اوقات وجود نداشت.

در قرآن و روايات ما اشارات لطيف و زيبايى به اين مطلب شده است؛ آن‏جا كه مى‏فرمايد:

«فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ...؛(5)

به خداى مشرق‏ها و مغرب‏ها سوگند ياد مى‏كنيم».

زيرا بر فرض مسطح بودن زمين، يك مشرق و يك مغرب بيشتر وجود ندارد و بر فرض كرويت آن، هر نقطه‏اى براى نقاط شرقى‏تر، مغرب و براى نقاط غربى‏تر، مشرق است.

در روايات اشارات زيادى به كروى بودن زمين شده است چنان‏كه مى‏فرمايد:

«إنما عليك مشرقك و مغربك؛(6)

تو بايد تابع مشرق و مغرب خود باشى».

در روايات ديگر مى‏فرمايد:

«إن الشمس تغيب عن قوم قبل مغيبها عن آخرين؛(7)

آفتاب از سرزمين گروهى غروب مى‏كند، پيش از آن‏كه از سرزمين ديگران غروب نمايد».

دليل كرويت زمين منحصر به اين نيست، بلكه دلايل روشن ديگرى دارد؛ مثلاً از مطالعه وضع كشتى در دريا، هنگامى كه به ساحل نزديك مى‏شود پى به اين مطلب مى‏بريم؛ هنگامى‏كه انسان از ساحل به دريا مى‏نگرد، سطح دريا را صاف و بدون كوچك‏ترين ناهموارى مشاهده مى‏نمايد، ولى هنگامى‏كه كشتى از دور پيدا مى‏شود، نخست نوك پرچم، آن‏گاه همه پرچم، بعداً دكل كشتى، سپس قسمتى از آن و... آشكار مى‏شود تا آن‏جا كه همه كشتى، وقتى نمايان مى‏گردد كه كشتى مسافت بيشترى را قطع كند و به نزديك ساحل برسد، در صورتى كه اگر سطح زمين مسطح بود، بايد تمام بدنه كشتى در همان لحظه نخست ديده شود. از اين‏جا پى مى‏بريم كه زمين انحناى كروى دارد و آب‏هاى دريا كه بر روى كره زمين قرار دارد به تبع آن، نيز كروى است. گذشته از اين هنگام خسوف، كره زمين ميان ماه و خورشيد قرار مى‏گيرد، شكل سايه زمين كه بر ماه مى‏افتد؛ به‏طور دايره براى همه ما مشهود مى‏باشد.

از چهار قرن پيش، دانشمندان، مسافرت‏هاى دور را از راه‏هاى آبى شروع كرده و سر انجام به نقطه‏اى رسيدند كه مسافرت خود را از آن‏جا آغاز نموده بودند، روى اين بيان هرگز نمى‏توان گفت كه نخستين جمله: «هُوَ الَّذِى مَدَّ الأَرْضَ؛ اوست كه زمين را امتداد داد» اشاره به مسطح بودن زمين است، بلكه همان طور كه مفسرين و اهل لغت مى‏گويند مقصود همان بسط و توسعه و گسترش زمين در عين كروى بودن آن است.

ابن فارس در المقاييس‏(8) مى‏نويسد: كلمه «مد» در لغت عرب يك معنا بيش ندارد و آن، همان امتداد و كشيدگى در عين پيوستگى جسم است. در اين صورت هيچ مانع ندارد كه، زمين در عين كروى بودن، داراى بسط و توسعه خاصى باشد كه براى كشت و زرع و زندگى حيوان و انسان، كاملاً شايسته و آماده شود.

در قرآن مجيد، لفظ «مد» به‏طور مكرر در همان معناى توسعه و گسترش به‏طور مكرر به كار رفته‏است؛ مانند

«أَلَمْ تَرَ إِلَى‏ رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوشَآءَ لَجَعَلَهُ سَاكِناً...؛(9)

آيا ملاحظه نمى‏كنيد كه خداوند چگونه سايه موجودات را به تدريج گسترش مى‏دهد و اگر مى‏خواست آن را ساكن و يك نواخت قرار مى‏داد».

شايد مقصود از «مدّ سايه» همان اختلاف سايه اجسام است كه گاهى گسترده، بعد كم‏كم ضعيف و ناپيدا مى‏شود و هرگز ساكن و يك‏نواخت نمى‏گردد.

بنابر اين مقصود از امتداد زمين در آيه مزبور و در آيه «وَ الْأَرْضَ مَدَدْناها وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِىَ»(10) همان بسط و گسترش چشمگير زمين است كه پس از آفرينش پيدا و شايسته آن شده است تا حيوان و نبات در آن زندگى كنند.(11)

معناى دوم اين است كه احتمال دارد اين جمله به كشيده شدن و گسترش تدريجى خشكى‏ها از زير آب‏ها اشاره داشته باشد؛ زيرا پس از آن كه باران‏هاى سيلابى، كه معلول تركيب گازهاى اكسيژن و هيدروژن در جو بود فرو ريخت و تمام كره زمين را آب فرا گرفت، آب‏ها تدريجاً در نقاط پست زمين فرو نشست و نقاط مرتفع يكى پس از ديگرى از آب بيرون آمد.

معناى سومى نيز مى‏توان براى اين جمله بيان داشت و آن اين‏كه، مراد از كشش و گسترش زمين، افزوده شدن حجم آن بر اثر جذب سنگ‏هاى سرگردان و كرات كوچكى كه در حوزه جاذبه آن قرار مى‏گرفت، بوده باشد و اين احتمال با جمله «وَ أَلْقَيْنا فِيها رَواسِىَ» - كه بعداً به تفسير آن خواهيم پرداخت - مناسبت بيشترى دارد.(12)

در هر حال، جمله مورد بحث از آيه، ناظر به كرويت و يا مسطح بودن زمين نيست، بلكه مقصود از آن، هموارى مخصوصى است كه آن‏را براى زيست جانداران، آماده نموده است و مضمون همين جمله در سه آيه ديگر بيان شده است؛ مانند:

1 - «وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ بِساطاً لِتَسْلُكُواْ مِنْها سُبُلاً فِجَاجاً...؛(13)

خداوند زمين را براى شما فرش كرد تا در راه‏هاى وسيع آن رهسپار شويد».

2 - «الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ فِراشاً و الْسَّمَاءَ بِنَاءً...؛(14)

خداوندى كه زمين را فرش كرد و آسمان را برافراشت».

3 - «وَ إِلَى الأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ...؛(15)

آيا به زمين نمى‏نگريد، كه چگونه گسترده شده است؟».

برخى‏(16) آيه اخير را گواه بر مسطح بودن زمين گرفته‏اند؛ولى از اين نكته غفلت ورزيده‏اند كه مسطح بودن به معناى ضد كروى، يك نوع اصطلاح هندسى است كه پس از نزول قرآن پيدا شده است، مقصود از جمله «سطحت» در آيه، همان گسترش آن است و لذا مفسران عالى‏قدر آيه اخير را چنين تفسير مى‏كنند: «كيف بسطها و وسعها...».(17)

علاوه بر اين، سطح داشتن زمين، مانع از كرويت آن نيست؛ زيرا هر كره‏اى براى خود سطح دارد و از اين رو در هندسه كره را يكى از اقسام سطح به شمار آورده‏اند.

راز آفرينش كوه‏ها و نهرها

3. «...وَ جَعَلَ فِيها رَواسِىَ وَ أَنْهاراً؛

در آن (زمين) كوه‏ها و جوى‏ها آفريد».

قرآن مجيد در سوره‏هاى متعددى درباره آفرينش كوه‏ها سخن گفته و راز خلقت و اسرار وجود آنها را با تعبيرات گوناگونى روشن ساخته است.از ميان رازها، بيشتر روى استقرار و آرامشى كه در پرتو كوه‏ها نصيب ساكنان زمين شده است تكيه كرده و وجود آنها را مانع از پديد آمدن حركات ناموزون و اضطراب و نوسان، معرفى مى‏نمايد و در سوره‏هاى متعددى‏(18) مى‏فرمايد:

«وَ أَلْقىْ فِى الأَرْضِ رَوَاسِىَ أَنْ تَمِيدَبِكُمْ؛

در زمين كوه‏هايى افكند تا حركات آن، شما را مضطرب نسازد».

گاهى اين حقيقت را به عبارت ديگر بيان كرده ومى‏فرمايد:

«وَالْجِبَالَ أَوْتاداً...؛(19)

كوه‏ها را ميخ‏هاى زمين آفريديم».

اكنون بايد ديد ريشه اين اضطراب و نوسان چيست كه وجود كوه‏ها از بروز آن جلوگيرى مى‏نمايند.اينك اين عوامل:

1. كره زمين ما، به‏سان مهره‏اى است كه چهارده حركت بر آن وارد مى‏شود؛ زمين با حركت انتقالى سريع خود كه سرعت آن در هر دقيقه 300 فرسخ و در هر ساعت 18 هزار فرسنگ است، به دور خورشيد مى‏گردد. از طرف ديگر، با حركت سريع وضعى خود، كه سرعت آن در خط استوا تقريباً در هر ساعت به 280 فرسنگ مى‏رسد، به گرد خود مى‏گردد و سرانجام شب و روز پديد مى‏آيند.از طرف سوم، چون منظومه شمسى ما در هر ثانيه، 20 كيلومتر در فضا رو به مقصد نامعلومى به دنباله ستاره «وگا» حركت مى‏كند،براى اين‏كه كره زمين، كه يكى از اعضاى اين كاروان است، از اين غافله عقب نماند، با شيفتگى خاصى به دنبال خورشيد در ضمن اين مجموعه، با حركتى سريع، كه سرعت آن در هر ساعت به دو هزار و هشتصدو هشتاد كيلومتر مى‏رسد، به سوى اين مقصد روان و رهسپار است. به‏طور مسلم اين نوع حركات سريع زمين بالاخص حركت وضعى آن، در تماس خود با هواى مجاور آن و در برخورد مولكول‏هاى هوا با سطح كره آن‏چنان حرارتى توليد مى‏كند كه، براى مشكل ساختن حيات در روى آن كافى مى‏باشد.

اين مشكل در صورتى پيش مى‏آيد كه هواى مجاور زمين، همراه خود آن حركت نكند و بر اثر برخورد زمين با مولكول‏هاى هواى ساكن كه همه جوانب آن را مانند پوسته پياز فرا گرفته است، حرارت شديدى توليد مى‏شود؛ ولى اگر هواى مجاور زمين پابه‏پاى خود زمين حركت نمايد، و هر دو دست به دست هم و به يك سمت در حال حركت باشند، قطعاً چنين خطرى پديد نخواهد آمد.

اتفاقاً وجود كوه‏ها و پستى‏ها و بلندى‏هاى زمين در حركت «هواى مجاور» همراه زمين، نقش مؤثرى دارند؛ زيرا در پرتو فواصل رشته كوه‏ها و پستى و بلندى‏هاى آن، كه قشر جامد زمين را به‏صورت سرزمينِ شخم شده در آورده است، هواى مجاورى كه با زمين تماس دارد، در ميان فواصل كوه‏ها حبس شده و پستى و بلندى‏هاى مختلف زمين - كه حتى در برخى از نقاط به هشت كيلومتر مى‏رسد - هواى چسبيده به زمين را در خود نگاه داشته است، و هنگام حركت زمين، هواى داخل فواصل و چسبيده به آن، با آن حركت مى‏كند و هر دو در مسير واحدى پابه‏پاى يكديگر به گردش خود ادامه مى‏دهند.

شايد جمله «وَ أَلْقى فِى الأَرْضِ رَواسِىَ أَنْ تَميدَبِكُمْ؛ كوه‏ها را آفريد تا شما را از حركات ناموزون آن حفظ كند» اشاره به اين راز بزرگ باشد كه در سايه كوه‏ها به وجود مى‏آيد.

2. ممكن است اين حركات ناموزن، كه كوه‏ها مانع از بروز آن هستند، معلول جاذبه نيرومند ماه باشد كه مى‏تواند در پوسته زمين جزر و مدى مانند جزر و مد درياها به وجود آورد و همواره در حركت و اضطراب باشد.ولى عامل مانع از بروز اين نوع حركات ناموزون، همان كوه‏هاست؛ زيرا كوه‏ها در حقيقت حكم يك زره محكم فولادين را دارند كه دور تا دور زمين را احاطه كرده و با توجه به ارتباط و پيوندى كه از زير به‏هم دارند، يك شبكه نيرومند سرتاسرى را تشكيل مى‏دهند.

اگر اين زره محكم و اين شبكه نيرومند، كره زمين را نپوشانده بود و پوسته روى زمين از يك قشر نرم و لطيفى هم‏چون خاك و شن تشكيل يافته بود؛ مسلماً به آسانى تحت تأثير جاذبه نيرومند ماه واقع مى‏شد و حركات ناموزونى مانند جزر و مد درياها در آن به وجود مى‏آورد؛ ولى با اين كه قشر محكمى پوسته زمين را پوشانيده باز حركات خفيف جزر و مد در آن پيدا مى‏شود و هر بار حدود سى سانتيمتر پوسته زمين تدريجاً بالا و پايين مى‏رود.(20)

3. عامل سوم اين حركات ناموزون، همان مواد مذابى است كه هسته مركزى زمين را تشكيل مى‏دهد و دل زمين مملو از گازهاى متراكمى است كه با شدت هر چه تمام‏تر بر آن فشار مى‏آورد. زلزله‏هاى خطرناكى كه ضررهاى جبران‏ناپذيرى به وجود مى‏آورد، به عقيده گروهى از دانشمندان نتيجه عمل حرارت و گازهاى درونى است كه با شدت خارج مى‏شوند.

در اين صحنه متلاطم، يگانه عاملى كه از متلاشى شدن و تفرق قطعات زمين، مانع مى‏گردد، همان كوه‏ها هستند. ريشه كوه‏هاى سنگين كه در اعماق زمين فرو رفته وقطعات زمين را در بر گرفته آنها را به هم اتصال مى‏دهد - و به سان ميخ‏ها - كه قطعات تخته را به هم متصل مى‏سازد و از جدايى جلوگيرى مى‏كند، قطعات زمين را از تفرق و پاشيدگى باز مى‏دارد. شايد آيه «وَالْجِبالَ أَوْتَادًا؛ كوه‏ها را ميخ‏هاى زمين قرار داديم» اشاره به‏همين حقيقت باشد كه بيان گرديد.

اميرمؤمنان در ستايش و بيان عظمت كاخ آفرينش چنين مى‏فرمايد: «ووتد بالصخور ميدان أرضه؛(21) زمين را با كوه‏هايى كه حكم ميخ را دارند، از لرزش بازداشت». در جاى ديگر مى‏فرمايد: «و عدل حركاتها بالراسيات من جلاميدها؛(22) حركات زمين را به وسيله كوه‏هاى استوار كه از صخره‏هاى بزرگ تشكيل يافته‏اند، تعديل نمود». تو گويى كه كوه‏ها به سان لنگر كشتى هستند كه حركات زمين را متعادل مى‏سازند.

اسرار ديگر كوه‏ها

راز كوه‏ها منحصر به آن چه گفته شد نيست. قرآن در ضمن آيه‏اى به دو راز بزرگ كوه‏ها اشاره نموده است:

1. سر چشمه نهرها

قرآن مجيد در برخى از آيات از آن جمله، آيه مورد بحث، هنگام ياد آورى آفرينش كوه‏ها، از وجود نهرها و چشمه‏هاى بزرگ، كه يكى از مظاهر بزرگ خلقت و نشانه وجود تدبير در عالم آفرينش هستند، سخن مى‏گويد و دليل اين كه اين دو (كوه‏ها و نهرها) را در كنار هم ذكر مى‏كند اين است كه، ريشه اين نهرها و شطهاى عظيم وجود كوه‏هاست؛ زيرا هوا به‏طورى كه مى‏دانيم در قسمت ارتفاعات بسيار سرد است و برف و باران به سان يخچال‏هاى طبيعى در آن جا ذخيره مى‏گردد و در بسيارى از فصول سال بر اثر كاهش حرارت، پوشيده از برف و يخ است و در فصل گرما كه حرارت همه نقاط، نسبت به فصل زمستان تغيير مى‏كند برف‏ها و يخ‏ها به تدريج آب شده و به صورت چشمه سارها جارى مى‏گردند و قسمت اعظم اين مايه زندگى، در سايه كوه‏ها تأمين مى‏گردد.(23)

2. تصفيه آب

كوه‏ها در تصفيه آب‏ها نقش «تصفيه شنى» را دارند. «تصفيه شنى» عبارت است از: عبور آب از لايه‏هاى شنى. لايه‏هاى شنى در قسمت پايين، از قلوه‏سنگ‏ها و در قسمت بالا، از ماسه‏هاى نرم تشكيل مى‏گردند. عبور آب از طبقات مختلف كوه‏ها سبب مى‏شود كه باكترى‏هاى آب گرفته و آب از مواد خارجى تصفيه شود.

قرآن مجيد به اين دو راز بزرگ در ضمن آيه كوتاهى اشاره نموده و مى‏فرمايد:

«وَ جَعَلْنا فِيها رَوَاسِىَ شَامِخَاتٍ وَ اَسْقَيْناكُم مَاءً فُراتَاً...؛(24)

بر روى زمين كوه‏هاى استوار و بلند آفريديم و براى شما آب گوارا فراهم ساختيم».

جمله «رواسى شامخات؛ كوه‏هاى بلند» ناظر به راز اول است كه كوه‏ها بر اثر سردى منطقه از جهت ارتفاع، حكم مخزن آب را دارند و جمله «...وَ اَسْقَيْنَاكُم مَّاءً فُراتاً... براى شما آب گوارا فراهم نموديم» از آن جا كه پس از بيان آفرينش كوه‏ها وارد شده، مى‏رساند كوه‏ها در گوارا ساختن آب‏ها كه همان تصفيه آن از مواد خارجى و باكترى‏هاست - نقش مؤثرى دارند.(25)

تفسير ديگرى براى آيه

پس از انتشار شماره دوازدهم از سال دوازدهم مكتب اسلام، كه بحث اسرار و راز كوه‏ها در آن شماره چاپ شده بود، مقاله عالمانه‏اى از يكى از خوانندگان گرامى مجله به دفتر رسيد. در آن مقاله با فرمول‏هاى رياضى، نقش كوه‏ها را در استقرار آرامش زمين، به گونه‏اى بس علمى ثابت كرده بود و چون سطح مقاله، بسيار بالا بود و استفاده همگانى از آن ممكن نبود، از اين جهت نامه‏اى به نويسنده مقاله نوشته شد كه، خلاصه و فشرده مقصود خود را، دور از فرمول‏هاى علمى، براى مجله بفرستند تا براى تكميل بحث تفسير منتشر شود.

نويسنده، كه حاضر به افشاى نام خويش نيست، بحث زير را، كه به عنوان تكميل بحث در اين جا منعكس مى‏گردد، تنظيم كرد و به دفتر مجله ارسال داشت و در شماره هشتم، سال سيزدهم چاپ گرديد و ما نيز متن آن را بدون تصرف در اين جا مى‏آوريم:

مسأله چرخ لنگر در قرآن

قرآن كريم كتاب عجيبى است كه تمام جوانب زندگى انسان‏ها در آن ملاحظه شده و نكته‏اى كه گذشت زمان بتواند بر آن چيره شود و آن را به دست فراموشى بسپارد در آن وجود ندارد؛ زيرا صاحب اين كتاب آفريدگار انسان‏هاست. در اين كتاب آسمانى براى كوه‏ها اصطلاحى به كار رفته كه بايد آن را معجزه‏اى بزرگ شمرد، همان گونه كه ساير آيات نيز معجزه است و تمام آنها نيز بزرگند. در قرآن كوه‏ها را لنگرهايى براى زمين نام مى‏برد كه موجب مى‏شوند زمين ساكنان خود را نلرزاند. اينك سه آيه در اين مورد:

1. آيه پانزدهم سوره نحل: «در زمين لنگرها (از كوه‏ها) افكند تا شما را نلرزاند و جوى‏ها و راه‏ها، شايد هدايت يابيد».

2. آيه 30 سوره انبيا: «در زمين لنگرها ايجاد كرديم كه شما را نلرزاند و در آن دره‏ها و راه‏ها كرديم، شايد آنان هدايت يابند».

3. آيه 9 تا 10 سوره لقمان: «آسمان‏ها را بدون ستونى قابل رؤيت بيافريد. در زمين لنگرها از كوه‏ها انداخت كه شما را نلرزاند و در آن از همه گونه جانوران پراكنده كرد و از آسمان آبى نازل كرديم و در آن همه گونه گياه خوب برويانديم».(26)

حال بررسى كنيم كه لنگر چه خواصى دارد و چگونه از لرزاندن زمين جلوگيرى مى‏كند.كره زمين كه ما ساكنين آن به شمار مى‏رويم داراى دو حركت است: يك حركت انتقالى به دور خورشيد كه از موضوع بحث ما خارج است و ديگرى حركت وضعى يا حركت دورانى زمين به دور خود كه شب و روز را به وجود مى‏آورد و براى تشريح اين حركت بايستى قبلا با چند اصطلاح فيزيكى آشنا شد:

1. حركت دورانى

هر نوع حركتى نظير حركت باد بزن برقى را كه همواره دور يك محور مى‏چرخد «حركت دورانى» مى‏نامند. چنان چه يك ميله «كاموابافى» را به طور عمودى در توپى فرو بريد تا از سمت ديگر خارج شود سپس دو سر ميله را بين انگشتان خود قرار داده‏ايد كه مشابه با حركت دورانى كره زمين است.

فرض كنيد به جاى ميله كاموا، ميله بلندى وجود داشته باشد و بتوان آن را طورى از قطب شمال در زمين فرو كرد كه از قطب جنوب خارج شود محل عبور چنين ميله فرضى را «محور زمين» نامند. محور زمين نسبت به خورشيد داراى يك زاويه 23 درجه است كه همين زاويه در گردش انتقالى زمين به دور خورشيد، موجب پيدايش فصول و اختلاف آن در دو نيم‏كره مى‏شود.

زمين در هر 24 ساعت يك بار از مغرب به مشرق دور اين محور مى‏چرخد، سرعت اين حركت دورانى در مدار استوا در هر ساعت 1666 كيلومتر و در هر ثانيه 461 متر است كه هر چه به قطبين نزديك شويم از مقدار آن كاسته مى‏شود.

2. شتاب در حركت دورانى

اصطلاح ديگرى كه بايد با آن آشنا شد «شتاب» يا «ضربه» است. تغيير جهت سرعت متحرك و تغيير سرعت متحرك اعم از اين كه كم يا اضافه شود سبب به وجود آمدن ضرباتى مى‏گردد كه آن را شتاب گويند و در ذيل مشروح‏تر بيان مى‏شود:

الف) شتاب ناشى از تغيير جهت سرعت. اتوبوسى را در نظر بگيرد كه از خيابان وارد ميدان فلكه مانندى مى‏شود؛ همين كه سمت حركت وى تغيير كند؛ يعنى شروع به گردش دور فلكه ميدان نمايد، تمام مسافرين در عرض اتوبوس به سمت راست خود پرت شده و چنان چه خود را محكم نگيرند روى مسافر سمت راستى مى‏افتند. بنابر اين تغيير سمت متحرك، باعث وارد شدن ضربه هايى بر متحرك مى‏گردد كه آن را «شتاب ناشى از تغيير جهت سرعت» نامند ولى چون اين بحث مورد لزوم نيست از گفتگوى بيشتر درباره آن خوددارى مى‏شود (اين شتاب به وجود آورنده نيروى جانب مركز و نيروى گريز از مركز كه خنثى كننده يكديگرند، مى‏شود).

ب) شتاب ناشى از تغيير سرعت. فرض كنيد در اتوبوسى نشسته‏ايد كه با سرعت 60 كيلومتر در ساعت روى جاده مستقيمى حركت مى‏كند، ناگهان بچه يا مانع ديگرى جلو اتوبوس پيدا مى‏شود و راننده پا را، با قدرت روى پدال ترمز مى‏كوبد تا ماشين بايستد و از حادثه جلوگيرى شود، در اين حال شما و سرنشينان ديگر، با شدت به سمت جلو پرتاب خواهيد شد. اين ضربه شديد كه از كم شدن آنى سرعت يا به عبارت ديگر، تغيير سرعت در يك زمان كوتاه، به مسافرين وارد شده است در اصطلاح فيزيك «شتاب» ناميده مى‏شود. اگر در همين حال مانع از جلو ماشين رد شده باشد و راننده بلافاصله دنده عوض نموده و گاز را بفشارد؛ يعنى در زمانى كوتاه بخواهد سرعت قبلى را به دست آورد باز هم همان ضربه سرنشينان را به عقب پرت خواهد نمود به‏طورى كه به شدت به صندلى فشرده مى‏شوند. با اين كه جهت اين ضربه با ضربه اولى تفاوت دارد؛ ولى چون هر دو از تغييرات سرعت ناشى گشته‏اند، بنا به تعريف، شتاب ناميده مى‏شوند.

3. نيروى جنبشى يا انرژى سينيتيك

در مثال بالا وقتى كه مانع جلو اتوبوس ظاهر شده و راننده ترمز مى‏كند با اين كه چرخ‏ها از حركت باز مى‏مانند، لكن اتوبوس متوقف نگرديده بلكه با صدايى گوش خراش، كه همگان را متوجه حادثه مى‏سازد، روى زمين كشيده شده و اثر سياهى از خود باقى مى‏گذارد كه معمولا افسران راهنمايى از روى آن، ميزان سرعت وسيله نقليه را تشخيص مى‏دهند. نيرويى كه باوجود توقف چرخ‏ها، ماشين را به جلو مى‏كشاند، «نيروى جنبشى» نام دارد كه هم‏زمان با حركت اتوبوس در آن ذخيره شده و تا از بين نرود اتومبيل نمى‏ايستد، در اين جا نيروى جنبشى بر خلاف ميل راننده مى‏خواهد از كم شدن آنى سرعت جلوگيرى كرده و هم چنان ماشين را به جلو براند.

در همان مثال بالا چنان‏چه قبل از توقف كامل، مانع مزبور از جلو اتوبوس رد شده و راننده بخواهد با تعويض دنده و فشردن گاز سرعت بگيرد همان نيرويى كه سرنشينان را به عقب پرتاب مى‏كند به تمام ذرات اتوبوس هم وارد شده و مى‏خواهد ماشين را هم به عقب پرت نمايد؛ يعنى مى‏خواهد نگذارد سرعت اتوبوس اضافه شود.

در اين جا نيروى جنبش باز هم بر خلاف ميل راننده از زياد شدن آنى سرعت جلوگيرى كرده و مانع افزايش سريع سرعت مى‏شود.

بنابر اين، هر جسم اعم از اين كه به‏طور مستقيم يادورانى حركت نمايد متناسب با سرعت و وزنى (جرمى) كه دارد، نيرويى در آن ذخيره مى‏شود كه هم با افزايش سرعت و هم با كاهش سريع آن مخالفت نموده و سبب مى‏شود سرعت متحرك به تدريج زياد و يا به تدريج كم شود و اين موضوع اساس چرخ لنگر را به وجود مى‏آورد.

4. چرخ لنگر و فوايد آن

در كليه وسايلى كه حركت دورانى متشابه دارند، چرخ سنگينى به نام «چرخ طيار» يا «چرخ لنگر» - كه شكل و وزن آن با حجم دستگاه متناسب است - روى محور حركت نصب شده كه مورد استفاده آن در مثال پايين روشن مى‏شود.

فرض كنيد شخصى مى‏خواهد وارد منزلى شود و صاحب خانه موافق نيست و در نتيجه براى جلوگيرى از ورود وى دست خود را به سينه‏اش گذارده و او را به سمت خارج مى‏راند و شخص مزبور نيز با تمام نيروى خود مقاومت مى‏كند. چنان‏چه صاحب منزل يك باره دست خود را عقب كشد، شخص متجاوز، به شدت به سمت جلو پرت شده و اگر نتواند تعادل خود را حفظ نمايد به سختى به زمين خواهد خورد.

عمل اين شخص را «كار مقاوم» و عمل صاحب خانه را «كار محرك» نامند؛ زيرا اگر صاحب منزل قصد جلوگيرى نداشته باشد اين شخص بدون احتياج به مقاومت وارد منزل مى‏شود و ديگر كار مقاوم، مورد پيدا نمى‏كند (به اين مثال توجه شود).

موتور يك اتوبوس هم، كه ناله كنان مسافران را از گردنه بالا مى‏برد، مانند همان شخص در مقابل فشارى كه به وى وارد مى‏شود (وزن اتوبوس، وزن بار و مسافر، شيب جاده) مشغول مقاومت است و همين كه به سرازيرى رسيد يك باره اين فشار قطع شده و سرعت آن مى‏خواهد اضافه شود، اين عمل مانند لحظه‏اى است كه دست صاحب خانه از جلو سينه متجاوز كنار مى‏رود و شخص مزبور سقوط مى‏كند، كه در اين صورت ضربه بسيار شديدى بر قطعات موتور وارد مى‏آيد، لكن چرخ لنگر موتور كه به انتهاى ميل‏لنگ نصب شده و «فلاى ويل» و يا به زبان رانندگان «فراويل» نام دارد با نيروى جنبشى كه در خود ذخيره كرده نمى‏گذارد اين تغيير سرعت، ناگهانى انجام شود بلكه ضمن مخالفت با تغيير سرعت، اجازه مى‏دهد كه به تدريج دور موتور زياد شود.

نيروى احتراق بنزين در موتور و نيروى برق كه موجب گردش آب ميوه‏گيرى و چرخ گوشت مى‏شوند كار محرك، و بار و مسافر و وزن اتوبوس، ميوه يا گوشتى كه به داخل چرخ‏ها فرستاده مى‏شوند كار مقاوم نام دارند. با شرح موارد بالا اكنون تعريف چرخ لنگر از كتب درسى:

«چرخ لنگر يا چرخ طيار، چرخ سنگينى است كه بر روى محور ماشين‏هاى با حركت دورانى نصب مى‏كنند تا سرعت ماشين را تنظيم كند. مى‏دانيم براى آن كه كارهاى محرك و مقاوم برابر باشند، هنگامى‏كه كار محرك زيادتر از كار مقاوم باشد چرخ طيار، اضافه كار را به صورت انرژى جنبشى در خود ذخيره مى‏كند و هنگامى كه كار مقاوم از كار محرك بيشتر شود اين انرژى ذخيره شده را پس مى‏دهد و بدين ترتيب مانع از اين مى‏شود كه سرعت ماشين تغييرات شديد پيدا كند».

5. چه عاملى موجب تغيير سرعت كره زمين و ايجاد لرزه در آن مى‏شود؟

آن چه موجب تغيير سرعت زمين مى‏شود؛ يعنى سرعت 461 متر را كم يا زياد مى‏سازد چيست؟

خوش‏بختانه اين عامل براى انسان مجهول نيست و همگان آن را احساس نموده‏اند. اين، عامل مهم طوفان‏هاى روى كره زمين است: در روزهاى طوفانى وقتى كه باد از روبه‏رو با شما مواجه مى‏شود ملاحظه مى‏كنيد كه مقاومت هوا حركت شما را به جلو، كند نموده و مانع عبور آزاد شماست، عين همين مقاومت را طوفان در برخورد با ساختمان‏ها، درختان جنگل و كوه‏هاى مسير خود به وجود آورده و در سرعت 461 متر در ثانيه زمين اخلال مى‏نمايد.

اكنون فرض كنيد در يك منطقه كوهستانى استوا، مانند كشور كنيا در آفريقا و كشور اكوادر در آمريكا جنوبى و جزيره سوماترا در مجمع الجزاير اندونزى - كه كوهستان به شكل ديوارهاى عظيمى در سراسر آن مناطق كشيده شده - فقط در طول پنجاه كيلومتر طوفان وحشتناك مناطق حاره شروع شود، چنان‏چه ارتفاع متوسط كوهستان در اين مثال‏ها را دو كيلومتر در نظر بگيريم و سرعت باد را كه گاهى تا 300 كيلومتر در ساعت مى‏رسد (طوفانهاى خليج مكزيك)، تنها 200 كيلومتر فرض نماييم و جهت اين طوفان از مشرق به طرف مغرب باشد 86 ميلى‏متر از سرعت 461 متر در ثانيه زمين، كم مى‏شود - و اگر جهت آن از مغرب به طرف مشرق، يعنى در جهت دورانى زمين باشد سرعت 461 متر در ثانيه زمين را به اندازه 86 ميلى‏متر افزايش مى‏دهد.

با توجه به اين كه در هواى طوفانى گاهى سرعت شديد شده، درخت‏ها را تا نزديك زمين خم مى‏نمايد و پس از چند لحظه از نيروى آن كاسته شده و مدتى رو به آرامش نسبى گذاشته و باز شدت آن به اوج خود مى‏رسد، تغيير سرعت 461 متر در ثانيه زمين نيز، دستخوش همين تناوب مى‏گردد، لحظه‏اى مى‏خواهد سريعاً افزايش يا كاهش يافته و لحظه‏اى ديگر وضع عادى خود را باز يابد.

اگر چه افزايش 86 ميلى‏متر در مثال بالا به 461 متر به نظر شما قابل توجه نيست، ولى لرزش يا ضربه يا نيروى شتاب تغيير سرعت 86 ميلى‏مترى به اندازه انفجار ناگهانى شصت و نه ميليون عدد بمب هيدورژنى رديف 50 مگاتن است (بمب هيدروژنى رديف 50 مگاتنى برابر 2500 بمب اتمى است كه در هيروشيماى ژاپن مصرف شد!). اگر هنگام وقوع طوفان‏هاى وحشتناك، زمين گرفتار اين ضربه‏ها مى‏شد، كليه موجودات زنده، ساختمان‏ها، تأسيسات و آثار حيات شايد يك باره از آن ناپديد مى‏گشت، لكن پروردگار مهربان براى اين كه بندگانش آرام روى زمين راه بروند - به تعبير خود قرآن - كوه‏ها را با خاصيت چرخ لنگرى مهمى كه دارند، ضربه گير اين نيروى وحشتناك نموده است.

بايد دانست كه وقتى طوفان در يك منطقه كوچك زمين (نسبت به سطح كره زمين) به وجود مى‏آيد به‏طورى كه موجب تغييراتى در سرعت زمين شود كليه كوه‏هاى كره زمين كه همراه زمين حركت دورانى دارند با نيروى جنبش ذخيره شده در خود تغييرات ناگهانى سرعت را به تغييرات تدريجى سرعت تبديل نموده و ما را از شرّ آن ضربه‏ها نجات مى‏دهند. نكته‏اى كه توجه به آن ضرورى است اين است كه طوفان‏هاى شديد فقط منحصر به نواحى حاره نبوده و در تمام نقاط زمين ممكن است به وجود آمده لرزش‏هاى شديدى را كه موجب قطع حيات است به وجود آورند. بنابر اين عمل چرخ لنگرى كوه‏ها در تمام لحظات شبانه روز سرعت 461 متر در ثانيه زمين را تنظيم‏نموده ونمى‏گذارند شتاب ناشى از تغيير سرعت، ما موجودات مغرور را گوشمالى دهد!

ضمناً بايد توجه داشت گرچه حجم كوه‏ها در برابر حجم كره زمين زياد نيست اما در حد ذات خود، حجم عظيمى را تشكيل مى‏دهند كه با يك محاسبه ساده علمى مى‏توان اثر چرخ لنگرى عظيم آن را دريافت.

اگر موقع نزول اين آيات، در محيط علمى جهان آن روز، بحثى اين گونه در فيزيك وجود داشت و يا در شبه جزيره عربستان يك دانشمند علم فيزيك پيدا مى‏شد، كه درباره مسائل چرخ لنگر اظهار نظرى نموده باشد، شايد وجود اين آيات، عجيب و شگفت آور نبود، ولى با توجه به اين كه در آن زمان چنين مسائلى ابداً سابقه نداشته است، بايد اقرار كرد كه بيان چنين آيات علمى معجزه بزرگى است.

قرآن و زوجيت در موجودات

3. «... وَ مِن كُلِّ الْثَّمَراتِ جَعَلَ فِيها زُوْجَيْنِ اثْنَيْنِ يُغْشِى الَّيْلَ الْنَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِكَ لاَياتٍ لِقَومٍ يَتَفَكَّرُونَ؛

و از همه ميوه‏ها جفت آفريد، روز را با تاريكى شب مى‏پوشاند، در اين كار براى‏گروه متفكر نشانه‏هايى (بر قدرت خداوند و وجود تدبير در جهان آفرينش) وجود دارد».

يكى از رازهاى عظمت قرآن و دلايل اعجاز اين كتاب آسمانى، «نهايت ناپذيرى» آن است به اين معنا كه استفاده و بهره بردارى بشر از آن، هرگز به پايان نمى‏رسد و همواره همگام بازمان پيش مى‏رود و هر چه بشر در گشودن رازهاى طبيعت و تسخير قله‏هاى علم و دانش، پيروزتر مى‏گردد، حقايق نوترى بر او از آيات قرآن آشكار مى‏گردد. تو گويى قرآن به سان يك اقيانوس ژرف و ناپيدا كرانه‏اى است كه با هيچ قدرت به ژرفاى آن نمى‏توان رسيد و با هيچ نيرويى نمى‏توان مرغ انديشه بشر را در كرانه‏هاى آن به پرواز در آورد و يا به سان جهان هستى است كه هر چه دانش‏ها و بينش‏ها و سيع‏تر گردد رازهاى نهفته آن تجلى بيشترى مى‏يابد.

قرآن در اثر داشتن حالت «نهايت ناپذيرى» از اقامه هر نوع دليل بر ارتباط خود با مبدأ نامتناهى بى نياز است و از كتابى كه از ناحيه خداى بزرگ براى هدايت و راهنمايى جهانيان تا روز رستاخيز فرستاده شده است جز اين انتظار نمى‏رود.

زوجيت در جهان گياهان

يكى از مسائل قابل توجه كه در قرن اخير مورد بحث واقع و سرانجام پرده از روى آن برداشته شده است موضوع زوج بودن گياهان بلكه تمام موجودات جهان طبيعت است. براى بشر عصر رسالت چنين موضوعى اصلاً مطرح نبود و درباره آن كوچك‏ترين آگاهى نداشت؛ ولى قرآن مجيد با اصرار كم نظيرى درباره زوج بودن همه موجودات جهان آفرينش سخن گفته و براى ايجاد انگيزه در مسلمانان تا مسأله را از راه علمى مورد بررسى قرار دهند به‏طور مكرر از آن ياد نموده است. مفسران پيشين نه تنها در اين آيات دقت شايسته مقام قرآن را انجام نداده‏اند، بلكه آيات مربوط به زوج بودن نباتات و كليه موجودات آفرينش را طورى تفسير كرده‏اند كه فقط با علوم و آگاهى‏هاى محدود آن زمان تطبيق مى‏نمود. قرآن مجيد درباره زوجيت گياهان با بيان قاطع و روشن چنين مى‏فرمايد:

«أَوَلَمْ يَرَوْا إلَى الأَرْضِ كَمْ أَنْبَتْنا فِيها مِنْ كُلِّ زُوجٍ كَريمٍ؛(27)

آيا به زمين نمى‏نگرند كه در آن جا از هر جفت زيبا و ارزنده‏اى رويانده‏ايم؟».

درباره زوج بودن تمام موجودات جهان آفرينش با صراحت مى‏فرمايد:

«وَ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوجَيْنِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ؛(28)

از هر چيزى يك جفت آفريديم تا شما به عظمت جهان آفرينش و قدرت آفريننده آن پى برده و متذكر گرديد».

قرآن با اين كه به خردمندان دستور مى‏دهد در آفرينش جهان تفكر بيشترى نمايند(29) و يكى از نشانه‏هاى بندگان خدا را تأمل فراوان و عميق در آيات خلقت مى‏داند(30) با اين وجود از جانب مسلمانان در اين حقيقت قرآنى، كه خود يكى از معجزات علمى قرآن است و به تازگى پژوهشگران به اين راز دست يافته‏اند دقت كافى به عمل نيامده است.

گروهى آيات مربوط به زوجيت تمام كاينات را از طريق مركب بودن هر چيزى از جوهر و عرض و يا ماده و صورت تفسير نموده و افزوده‏اند كه هدف از ياد آورى زوج بودن اشيا، توجه دادن بشر به اين است كه فرد مطلق، كه هيچ نوع تركيبى در آن نيست، فقط خداست.(31) برخى گفته‏اند كه مقصود از زوج بودن گياهان همان اصناف و انواع مختلف است و در حقيقت لفظ زوج و ازواج در اين موارد، به معناى اصناف و انواع مى‏باشد(32) در صورتى كه معناى حقيقى زوج، جفت بودن است و اگر به دو صنف و يا دو نوع مختلف زوج گفته شود در واقع، مجاز است وگرنه در ميان اصناف مختلف يا انواع گوناگون، زوجيت به معناى واقعى وجود ندارد.

هم‏چنين زوجيت از طريق تركيب موجودات از جوهر و عرض تفسير بعيدى است كه نياز به دقت فلسفى دارد. گذشته از اين، صريح آيه «وَ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ خَلَقْنا زَوجَيْنِ؛ از هر موجودى جفت آفريديم» اين است كه هر چيزى كه جامه وجود پوشيده است، زوج و جفت مى‏باشد در صورتى كه بنابراين تفسير، خود جوهر و يا عرض به تنهايى فرد است و زوج نيست (دقت كنيد).

بررسى لفظ زوج از نظر لغت

لفظ «زوج» در زبان عربى به چيزى گفته مى‏شود كه معادل و لنگه دارد؛ مثلاً به هر يك از زن و مرد مى‏گويند «زوج». چنان كه قرآن در مقام خطاب به آدم چنين مى‏فرمايد:

«... اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوجُكَ الْجَنَّةَ؛(33)

تو با زوج (همسر) خود در بهشت سكنا گزين».

اگر قرآن موقع بيان زوجيت موجودات جهان لفظ زوج را «تثنيه» آورده و مى‏فرمايد: «وَ مِنْ كُلِ شَى‏ءٍ خَلَقْنا زَوجَيْنِ؛(34) از همه چيز زوج و جفت آفريديم» براى اين است كه در اين زبان به هر يك از دو چيزى كه جفت است زوج مى‏گويند و لذا در بيان ريشه انسان - كه نر و ماده است - باز اين لفظ را تثنيه آورده و مى‏فرمايد:

«وَ انَّهُ خَلَقَ الْزَّوجَيْنِ الْذَّكَرَ وَ الأُنْثى؛(35)

اوست كه نر و ماده را آفريد».

تاريخ پيدايش نظريه زوجيت در گياهان

از دير زمانى بشر به وجود جنس نرو ماده در ميان درختان پى برده بود. حتى در نقاط خرماخيز اين مسأله روشن بود كه اگر نطفه نر را روى قسمت ماده نپاشند، نخل ثمر نمى‏دهد. ولى هرگز نمى‏دانستند كه اين قانون، قانونى عمومى است و همه گياهان، نرو ماده دارند و تلقيح و گرد افشانى آنها، به وسيله باد و يا حشرات واحياناً به‏طور مصنوعى انجام مى‏گيرد(36). نخستين كسى‏كه اين حقيقت علمى را به وضوح تشريح كرد دانشمند معروف سوئدى، شارل لينه (1787-1707) بود. وى همواره نباتات را دوست مى‏داشت به‏خصوص كه يكى از نوشته‏هاى گياه شناس فرانسوى، سبابستن وايان به دستش افتاد و علاقه‏مند شد كه درباره اسرار نباتات تعمق كند و براى اولين بار نوعى تقسيم‏بندى بر اساس آلت نر و مادگى طرح ريزى كرد و ازآن‏فايده بزرگى برد؛ زيرا بلافاصله در دانشگاه «اويسال» مقامى براى او معين‏كردند.(37)

اين حقيقت امروز يكى از مسلمات جهان علوم و در درجه مسائل حسى قرار گرفته و جزئيات آن روشن گرديده است. شما نيز مى‏توانيد با بررسى ساختمان يك گل، به حقيقت آن پى ببريد.

زوجيت عمومى در همه موجودات جهان

تحقيقات علمى بشر پيرامون ماده جهان به اين‏جا منتهى شده بود كه ماده‏نخستين جهان موجودات، موجودى ريز و نشكن به نام «اتم» است و همه‏جهان، جز تركيبات گوناگون اين ذرات چيزى ديگرى نيست. ولى موفقيت‏اخير دانشمندان در شكستن اتم پرده از روى رازى برداشت و ثابت شدكه هر يك از ذرات، خود داراى اجزاى ريزى هستند و هر اتمى مركب از دوجزء است: يكى «الكترون» (ذرات گردنده اتم كه بار منفى دارند) و ديگرى«پروتون» (هسته مركزى كه بار مثبت دارد) و بر اثر داشتن اين دو بارِ مختلف و به اصطلاح «ناهمنام» كشش و جاذبه عجيبى ميان اين دو جنس مخالف حكمفرماست كه بى شباهت به جاذبه جنسى ميان دو جنس مختلف نيست.

در روز نزول قرآن هرگز امكان نداشت اين حقيقت علمى را، جز با بيانى كه در قرآن وارد شده است، ذكر نمود.(38) در پايان تذكر اين نكته لازم است كه قرآن در آيه مورد بحث، ميوه‏ها را زوج معرفى كرده در حالى كه در آيات ديگر گياهان را آن طور كه بيان شد - معرفى نموده است.

اين تعبير ظاهراً به خاطر آن است كه پيدايش هر ميوه از تركيب دو نطفه نروماده گياه است؛ زيرا ميوه چيزى جز محصول آميزش نرو ماده نيست. ممكن است اين جمله معناى ديگرى نيز داشته باشد، كه علم در آينده آن را ثابت كند.

تاريكى شب، مولود چيست؟

تاريكى شب جز سايه خود زمين چيز ديگرى نيست. هنگامى كه نيمى از كره زمين ما، رو به روى خورشيد قرار گرفت، نيم ديگر آن در تاريكى سايه خود فرو مى‏رود و روشنايى از آن رخت مى‏بندد.

آخرين بخش از آيه، كه همان جمله «يغشى اليل النهار» است به اين حقيقت اشاره دارد و همه اين جريان‏ها نشانه وجود تدبير در جهان آفرينش است.

چهره‏هاى گوناگون حيات

4. «وَ فِى الأَرْضِ قِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنّاتٌ مِنْ أَعْنابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوانٌ وَ غَيْرُ صِنْوانٍ يُسْقَى‏ بَمآءٍ واحِدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعْضَها عَلى بَعْضٍ فِى الْأُ كُلِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لِايتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ؛

در زمين قطعاتى پيوسته و مختلف وجود دارد و در آن باغ‏هايى از انگور و زراعت و نخل‏هايى كه از يك ريشه و يا دو ريشه روييده‏اند وجود دارد، همگى‏بايك آب سيراب مى‏شوند و ميوه برخى را بر برخى ديگر برترى داده‏ايم ودراين‏موضوع براى گروه انديشمند، نشانه‏هايى (از عظمت و قدرت خدا) است».

زمين در نگاه‏هاى نخستين ما به صورت‏هاى گوناگونى جلوه مى‏كند؛ پاره‏اى از آن را به گونه سنگلاخ و شوره زار مى‏بينيم كه براى هيچ نوع كشت شايستگى ندارد و چه بسا در اسرار آفرينش اين قسمت در شگفت مى‏مانيم و از خود مى‏پرسيم هدف از آفريدن اين پهنه‏هاى غير قابل كشت چيست؟! ولى به‏طور مسلم نتايجى دارد كه سرپنجه علم به تدريج از آن پرده بر مى‏دارد.

ولى پاره ديگر را سر زمين‏هاى حاصلخيز و آماده براى هر نوع كشاورزى و درخت كارى مى‏بينيم كه به صورت يك منبع سرشار از حيات و زندگى، جنبش و حركت جلوه‏گرى مى‏كند.(39) قرآن اختلاف چهره‏هاى زمين را گواه بر وجود تدبير در جهان آفرينش مى‏داند و در آغاز آيه مورد بحث مى‏فرمايد:

«وَ فِى الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجاوِرَاتٌ؛

در روى زمين قطعات گوناگون و به هم پيوسته‏اى وجود دارد».

آيا وجود اين قطعات رنگارنگ دليل بر وجود حكومت عقلِ محيطِ بزرگى، بر اين كره خاكى نيست؟ آيا پديد آمدن اين چهره‏هاى مختلف از ماده واحد جهان (اتم) گواه بر مداخله يك مبدأ قدرت و دانش، در خلقت زمين نمى‏باشد؟ درست است اختلاف چهره زمين، معلول يك سلسله علل طبيعى و به عبارت ديگر، اثر مستقيم تركيب عناصر مختلفى است كه در زمين وجود دارد و چهره آن را به گونه‏هايى در مى‏آورد؛ ولى بايد ديد مبدأ اختلاف عناصر چيست.

اختلاف هر عنصرى با عنصر ديگر طبق تصريح دانشمندان، مربوط به اختلاف اتم‏ها، از نظر شماره نوترون‏ها و پروتون‏ها و الكترون‏هاى آنهاست و در حقيقت سازنده صدى چند عنصر، همين اختلاف اجزاى اتم‏ها از نظر تعداد نوترون و پروتون و الكترون است و همين اختلاف تحت ضابطه و قانون دقيقى است كه اختلال آن، سبب نابودى عنصر مى‏باشد. آيا اين انضباط در ساختمان موجودى بدون مداخله يك فاعل دانا و توانا صورت مى‏پذيرد؟

كوتاه سخن آن‏كه، تفسير اختلاف سطح كره زمين از نظر آمادگى براى كشت و يا نداشتن صلاحيت براى آن، به وسيله علل طبيعى و مربوط دانستن آن به تركيب عناصر مختلف شيميايى، نه تنها مانع از آن نيست كه اين اختلاف، اثر مداخله يك مبدأ قادر و دانا باشد، بلكه بدون مراقبت و نظارت او صورت نمى‏پذيرد؛ زيرا اختلاف چهره زمين معلول تركيب عناصر گوناگونى است و مغايرت يك عنصر شيميايى با عنصر ديگر، نتيجه اختلاف اتم عنصرهاست و تفاوت دو اتم، مربوط به تعداد الكترون و پروتون و نوترون هر اتم است و شماره ذرات اتم آن‏چنان دقيق و تحت انضباط است كه كوچك‏ترين تخلف در تعداد برخى، موجب اختلال در وجود عنصر و نابودى آن مى‏گردد.

بنابراين، گذشته از اين كه انضباط ذرات مخصوص هر اتم، گواه بر وجود تدبير در جهان آفرينش است؛ پديدآوردن يك اختلاف در سطح كره خاك در ماده واحد (اتم) با نظامى كه بيان گرديد خود بزرگ‏ترين گواه است كه خدايى دانا و توانا از روى نقشه و تدبير و مقايسه و اندازه‏گيرى خاصى، از ماده واحد، اين اختلاف را به وجود آورده است.

در نگاه ديگر

روى زمين را پوشيده از مزارع مختلف و انواع سبزى‏ها، گل‏هاى رنگارنگ، درختان با برگ‏هاى مختلف و ميوه‏هاى خوش‏رنگ و مطبوع، مشاهده مى‏نماييم و هر يك از اين نباتات، گذشته از اين‏كه به محيط زندگى جلال و شكوه بخشيده، مايه زندگى و اساس استقرار حيات در روى زمين است. در اين صورت از خود مى‏پرسيم: ريشه اين اختلاف در جهان نباتات از كجاست؟ چگونه از يك آب و خاك و حرارت (خورشيد) يك چنين انواع بى‏شمارى به وجود آمده است؟

وارد باغستانى مى‏شويم، مى‏بينيم كه، شبدر در كنار لاله و ياسمن پهلوى سوسن روييده‏اند. در يك هكتار زمين، خرما، انگور، سيب، گلابى، هلو، شفتالو و... در كنار يكديگر رشد نموده و با ميوه‏هاى رنگارنگ خود كه، از شاخسار آنها آويزان است و خودنمايى و فخر فروشى مى‏كنند.

در نخستين برخورد، هر بيننده‏اى انگشت تعجب به دندان گرفته و با خود مى‏گويد: چه قدرتى اين انواع را از ماده واحد (آب و خاك و نور) پديد آورده است؟ قرآن اين حقيقت را، كه نشانه وجود تدبير در جهان آفرينش و بالاخص جهان نباتات مى‏باشد، با جمله زير بيان كرده و مى‏فرمايد:

اين مزارع مختلف و انواع درختان و ميوه‏هاى گوناگون، همگى از يك ماده سيراب مى‏شوند («يسقى بماء واحد») و در حقيقت آب، كه خون زندگى زمين است، از وحدت ماده در نباتات مختلف جهان حكايت دارد.

درست است كه علم و دانش امروز، ثابت كرده است اختلاف رنگ و نوع ژن‏هاست كه باعث اختلاف رنگ و شكل گياهان و انواع درختان مى‏شود؛ ولى جان سخن در علت اختلاف همين ژن‏ها و تعداد آنها در سلول تخم گياهان است كه چگونه، از ماده واحد جهان (اتم) اين عوامل گوناگون و دستگاه‏هاى مختلف پديد آمدند و سرانجام موجب اختلاف در جهان گياهان و درختان شدند؟

تو گويى در ساختمان هر گياه و درختى، لابراتوار و دستگاه مخصوصى است كه هر كدام، از يك آب و خاك، انواع مواد و ويتامين‏ها مى‏سازند. اگر در جو و گندم ماده نشاسته‏اى و در نخل و مو ماده قندى و در ليمو ماده اسيدى و در ساير درختان و گياهان، انواع مواد و ويتامين‏ها مشاهده مى‏كنيم همگى اثر مستقيم دستگاه‏هاى مختلف و لابراتوارهاى گوناگون است كه در ساختمان و بذر هر كدام وجود دارد و اين لابراتوارهاى طبيعى، از آب و هوا و خاك و نور واحد جهان طبيعت، انواع خوراكى‏ها و ويتامين‏ها را براى بشر مى‏سازند. پديد آرنده اين عوامل و دستگاه‏ها از ماده واحد جهان (اتم) كيست؟ آيا ماده فاقد شعور و حس مى‏تواند براى خويش يك چنين نظامى را طرح ريزى كند؟ آيا مى‏تواند بدون دخالت يك مدبر بزرگ و عقل محيط خود به خود به صورت لابراتوارها و دستگاه‏هاى گوناگونى در آيد و به جهان زندگى با انواع درختان و اقسام ميوه‏ها، شكوه و جلال بخشد؟قرآن در برخى از سوره‏ها روى اختلاف ميوه‏ها نيز تكيه نموده و مى‏فرمايد:

«هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ مِنَ الْسَّماءِ ماءً لَكُمْ مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ يُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَالنَّخِيلَ وَ الأَعْنابَ وَ مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ...وَ مَاذَرَأَ لَكُمْ فِى الأَرْضِ مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً لِقَومٍ يَذَّكَّرُونَ؛(40)

اوست خدايى كه از آسمان آب فرو فرستاد و از آن است آشاميدن شما و نيز از آن درختانى مى‏روياند كه (از برگ آن دام‏هاى خود را) مى‏چرانيد. خداوند به وسيله آن آب، مزارع و درختان زيتون و نخل و انگور و همه نوع ميوه‏ها را مى‏روياند و در اين موضوع براى گروه انديشمند، نشانه (توحيد و گواه بروجود تدبير در جهان آفرينش) است. اوست خدايى كه در روى زمين موجودات رنگارنگ (جاندار و نبات) آفريد و در اين مسأله براى اهل توجه نشانه‏هايى وجود دارد».

و نيز روى اختلاف رنگ‏ها در ميوه‏ها و كوه‏ها و صخره‏ها و مردم و جنبندگان و چهار پايان تكيه كرده مى‏فرمايد:

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ ثَمَراتٍ مُّخْتَلِفاً أَلْوانُها وَ مِنَ الْجِبالِ جُدَدٌ بَيْضٌ وَ حُمْرٌ مُخْتَلِفٌ ألْوانُها وَ غَرابِيْبُ سُودٌ وَ مِنَ النَّاسِ وَ الدَّوابِّ وَ الأَنْعامِ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ كَذلِكَ إِنِّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِه الْعُلَماءُ اِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ غَفُورٌ؛(41)

مگر نمى‏بينى كه خدا از آسمان آبى نازل كرده و از آن ميوه‏هاى رنگارنگى خلق كرده‏ايم، و در كوه‏ها راه‏هايى (از طبقات كوه) سفيد و قرمز، به رنگ‏هاى گوناگون و صخره‏هايى سياه پديد آورديم. و هم‏چنين از انسان‏ها و جانوران و چهار پايان به رنگ‏هاى مختلف (آفريديم)؟ از ميان انسان‏ها فقط دانشمندان مى‏ترسند و خداوند با قدرت و آمرزنده است».

ذيل‏آيه، كه ترس‏را از آنِ علما و دانشمندان‏مى‏داند، اين‏نكته رامتذكرمى‏شود كه، تنها اين طبقه، در آفرينش جهان دقت كرده و خداى خود را مى‏شناسد.

پى‏نوشتها:‌


1. چنان‏كه در آيه پيش، چنين فرموده است: «وَ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ».

2. در فلسفه الهى ثابت شده است كه وجود نظم و نفوذ تدبير در سرتاسر خلقت، حاكى از حكومت اراده و خواست واحدى بر جهان آفرينش است. قرآن مجيد نه تنها به اين برهان اشاره نموده، بلكه مبتكر و پايه‏گذار اين دليل نيز هست چنان‏كه مى‏فرمايد: «لَوْ كَاَن فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا...؛ اگر در زمين و آسمان‏ها خدايانى بودند، نظام آفرينش به هم خورده فساد و هرج و مرج حكومت مى‏كرد»- انبياء (21) آيه 22. توضيح اين قسمت را در كتاب‏هاى عقايد بخوانيد.

3. نجوم براى همه، ص 25، 42.

4. ر. ك: زمين و سرگذشت آن؛ نجوم بى‏تلسكوپ؛ هيئت فلاماريون.

5. معارج (70) آيه 40.

6. الهيئة والاسلام، ص 82.

7. وسائل الشيعه، ج 3، ص 127.

8. ج 5، ص 269.

9. فرقان (25) آيه 45.

10. حجر (15) آيه 19.

11. الميزان، ج 11، ص 319.

12. قرآن و آخرين پيامبر، ص 164.

13. نوح (71) آيه 19، 20.

14. بقره (2) آيه 22.

15. غايشه (88)آيه 20.

16. جلال الدين سيوطى، عقود الجمان، چاپ مصر، بحث «مسنداليه».

17. مجمع البيان، ج 5، ص 480.

18. ر.ك: سوره‏هاى نحل (16) آيه 15؛ انبياء (21) آيه 31؛ لقمان (31) آيه 10.

19. نبأ(78) آيه 7.

20. قرآن و آخرين پيامبر، ص 185.

21. نهج البلاغه، خ‏1.

22. همان، خ 91 (اَشباح).

23. فريد وجدى، دائرة المعارف، ج 3، ص 33 - 34.

24. مرسلات (77) آيه 27.

25. اعجاز قرآن از نظر علوم امروز، ص 86.

26. نكته قابل توجه اين كه در قرآن از كوه‏ها به «رواسى» تعبير شده است و در لغت مى‏خوانيم: «راست السفينة» أى «وقفت على الأنجر» و «انجر» در اصل همان لنگر است همان‏طور كه در لغت مى‏خوانيم «الانجر: مرساةالسفينة».

27. ر.ك: شعراء (26) آيه 7؛ طه (20) آيه 52؛ لقمان (31) آيه 10؛ ق (50) آيه 7؛ رحمن (55) آيه‏52؛ يس (36) آيه 36.

28. ذاريات (51) آيه 49.

29. آل عمران (3) آيه 191.

30. فرقان (25) آيه 73.

31. راغب، مفردات ، ص 216.

32. كشاف، ج 2، ص 304 در تفسير آيه «...فَأَخْرَجْنا بِه أَزْواجاً مِن نَباتٍ شَتَّى...» - (طه (20) آيه 52).

33. بقره (2) آيه 35.

34. الذاريات (51) آيه 49.

35. نجم (53) آيه 45.

36. حشرات از عوامل مهم گرده افشانى هستند و سبب بارور شدن بسيارى از گل‏ها و گياهان مى‏شوند. حشرات براى استفاده از دانه گرده و شهد گل‏ها، وارد آنها مى‏شوند و در موقع رفتن از گلى به گل ديگر، دانه‏هاى گرده‏اى را كه به كرك‏هاى تن آنها چسبيده روى كلاله‏ها مى‏نشانند. اگر مانع شوند كه حشرات به بعضى از گياهان نزديك شوند، آن گياهان اساساً ميوه و دانه نمى‏دهند.

37. تاريخ علوم، ص 35.

38. براى توضيح بيشتر ر.ك: قرآن و آخرين پيامبر .

39. خاك حاصلخيز از مواد معدنى تشكيل يافته و مقدار زيادى نيز مواد آلى دارد كه از بقاياى حيوانات و نباتات اوليه به وجود آمده‏اند. اين مواد آلى در مرحله پوسيدگى هستند، ولى در همين مرحله نيز بقاياى مردگان با آب و هوا تركيب يافته زندگانى جديد را ممكن مى‏سازد. خاكى كه داراى اين عناصر نيست و فقط از قطعات سنگ‏هاى تخريب شده به وجود آمده عقيم و غير قابل كشت است و حاصل نمى‏دهد. خاكى كه حاصل مى‏دهد خاك زنده است. بيست در صد خاك زنده را موجودات ذره بينى بى شمار گياهى و حيوانى تشكيل مى‏دهند. در هر گرم خاك ميليون‏ها از اين موجودات، زندگى مى‏كنند. به اين ترتيب، خاك در نتيجه عوامل اقليمى روى قسمت جامد زمين و افزايش اجسام زنده به مرور زمان به وجود آمده است. ر.ك: اثبات وجود خدا، ص 229 (گفته لستر جان زيمن، گياه‏شناس و خاك‏شناس آمريكايى).

40. نحل (16) آيه‏هاى 10 - 13.

41. فاطر (35) آيه‏هاى 27 - 28.