تفسير جوامع جلد ۵

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۱۸ -


لـخـلـق السموات و الارض اكبر من خلق الناس , چون انكار كافران و مجادله هاى آنها در آيات خدا شـامـل انـكار بعث و زنده شدن روز قيامت بود, خداوند براى آنها از آفرينش آسمانها و زمين دليل آورد, زيرا كافران به اين كه خداوند آسمانها و زمين را آفريده است اقرار و اعتراف داشتند, بنا بر اين آفرينش انسان نسبت به آسمانها و زمين (براى خداوند) بسيار آسانتر و ساده تر است .
و مـا يـسـتـوى الاعمى و البصير, سپس خداوند تفاوت ميان بينا و نابينا را, براى بيان تفاوت ميان نيكوكار و بزه كار, مثال آورده است .
قليلا ما تتذكرون , فعل تتذكرون هم با (تاء) و هم با (ياء) (يتذكرون ) خوانده شده است .
لاريـب فـيـهـا, نـاگزير روز قيامت مى آيد و هيچ ترديدى در آن نيست , زيرا پاداش وجزاى كارها حتمى و مسلم است .
ادعـونـى اسـتـجـب لـكـم , شما مرا بخوانيد و دعا كنيد و هرگاه كه مصلحت باشد شما رااجابت مى كنم .
بـرخـى گـويـنـد: مـعـنـا ايـن است كه شما دعا كنيد تا ثواب به شما بدهم و در حديث است كه پـيـامـبـر(ص ) فـرمود: الدعاء هو العبادة : دعا خود عبادت است و اين آيه را تلاوت فرمود و از امام باقر(ع ) نقل است كه فرمود: (ادعونى ) همان دعاست و بالاترين عبادت نيز دعاست .
تـرجمه : خداوندى است كه شب را براى شما پديد آورد تا در آن بياراميد و روز را روشنايى بخشيد.
خـدا فـضـل خـود را به مردم ارزانى مى دارد, ليكن بيشتر مردم سپاسگزار نيستند.
(61) اين است خـداى يـكـتا پروردگار شما آفريننده هر چيزى , خدايى جز او نيست , از ايمان به خدا به كجا روى برمى گردانيد.
(62) آنان كه آيات خدا را انكارمى كنند از ايمان روى برمى گردانند.
(63) خداست كـه زمـيـن را قـرارگـاه شـما ساخت و آسمان را چون بنايى برافراشت و شما را صورت بخشيد و صـورتـهـايتان را نيكو آفريد و از پاكترين چيزها به شما روزى داد, اين است خداى يكتا پروردگار شما برتر و بزرگوار است خدايى كه پروردگار جهانيان است .
(64) او زنده ابدى است , خدايى جز اونـيـسـت , پس او را بخوانيد در حالى كه دين او را به اخلاص پذيرفته باشيد.
ستايش از آن خدايى اسـت كـه پـروردگـار جهانيان است .
(65)بگو مرا از پرستش چيزهاى باطلى كه شما مى پرستيد بـازداشـتـه اند درحالى كه از جانب پروردگارم دليلهاى روشنى برايم آمده است و من مامورم كه تنها در برابر پروردگار جهانيان تسليم باشم .
(66) او خدايى است كه شما را از خاك سپس از نطفه و سـپـس از لـخـتـه خـونـى بـيافريد.
آنگاه شما را از رحم مادر به صورت طفلى بيرون آورد تا به سـن جـوانـى و كمال برسيد و سپس پير و سالخورده شويد, برخى از شماپيش از پيرى مى ميريد و هدف اين است كه به سرآمد عمر خودبرسيد و شايد در قدرت خدا تعقل كنيد.
(67) او خدايى است كـه زنده مى كند و مى ميراند و هنگامى كه خلقت چيزى را اراده كند تنها به آن مى گويد: موجود شو پس بى درنگ موجود مى شود.
(68) تفسير: والـنـهار مبصرا, اسناد مبصر, به نهار اسناد مجازى است و مقصود اين است كه درروز مى توان ديد.
ان اللّه لـذو فـضـل , كلمه فضل به صورت اضافه و نكره ذكر شده است تا بيانگر اين باشدكه هيچ فضلى با آن برابرى و موازنه نمى كند.
لـفـظ نـاس در آيه به اين سبب تكرار شده تا بفهماند كه كفران نعمت مخصوص به انسان است و تنها انسان است كه سپاسگزارى نمى كند.
ذالكم اللّه ربكم خالق كل شى ء لا اله الا هو, ذلكم اشاره به اين است كه آن ذات معلوم ومشخصى كـه مختص به اين كارهاست همو خداوند است وكلمه هاى بعد از اللّه همه اخبار مترادف هستند يعنى كسى كه جامع تمام اين صفتها از ربوبيت و آفريدن اشيا و يگانگى است خداوند است .
فانى تؤفكون , با اين حال چگونه از پرستش خدا به پرستش بتها روى مى آوريد.
سـپـس خداوند تذكر مى دهد كه تمام كسانى كه آيات خدا را انكار مى كنند منحرف ودروغگويند همچنان كه اين كافران منحرفند.
اللّه الذى جعل لكم و الارض قرارا و السماء بناء, بار ديگرخداوند خودش را به كارهايى كه مختص به خـود اوسـت توصيف مى كند و مى فرمايد: خدا آن كسى است كه زمين راقرارگاه انسان ساخت و آسمان را همچون بنا يعنى قبه اى برافراشت .
خيمه ها وچادرهاى بزرگ عربها (كه مانند قبه است ) بناهاى آنهاست . ((142))

آسمان نيز در نظرمانند قبه و چادر بزرگى است كه روى زمين افراشته شده است .
فـادعـوه مـخـلصين له الدين , پس او را بخوانيد در حالى كه خود رادر اطاعت و دعا وعبادت او و همچنين هنگامى كه مى گوييد: الحمدللّه رب العالمين از شرك پاك ساخته و خالص كرده باشيد.
و امرت ان اسلم لرب العالمين , من دستور دارم كه نسبت به امر پروردگار جهانيان تسليم باشم .
لتبلغوا اشدكم , اين عبارت متعلق به فعل محذوفى است و در تقدير چنين است : ثم يبقيكم لتبلغوا و لتكونوا شيوخا, شما را باقى مى گذارم تا به زمان جوانى و پيرى برسيد.
و لـتـبـلغوا اجلا مسمى , و اين كارها انجام مى شود تا هر كس به زمان معين و اجل حتمى خود كه وقت مرگ يا روز قيامت است برسد.
و منكم من يتوفى من قبل , مقصود از من قبل يا فوت قبل از پيرى و سالخوردگى است ويا قبل از تمام اين جريانهاست (و آن در صورتى است كه بچه سقط شود).
و لـعـلـكم تعقلون , شايدشما درباره اين امور تعلق كنيد ودر چيزهايى پندآموز و حجتهاى خداوند بينديشيد.
فاذا قضى امرا, هنگامى كه خدا چيزى را اراده كند بى زحمت و مشقتى آن را به وجودمى آورد.
خـداوند اراده را نتيجه توانائيش بر زنده كردن وميراندن و ساير كارهاى مذكور قرارداده است آن كـارهايى كه همه نمايانگراند كه هيچ چيز از مقدورات براى او ممتنع نيست و گويا فرموده است : بـه سبب اين توانايى و قدرت است كه هر گاه امرى رااراده كند انجام مى دهد و هيچ چيز مانع او نيست و موجود كردن آن امر آسانترين وسريعترين چيز است .
تـرجـمـه : آيا نديدى آنهايى كه در آيات خدا مجادله مى كنند, چگونه ازراه حق منحرف مى شوند.
(69) كسانى كه اين كتاب و آنچه را كه به وسيله پيامبران فرستاديم دروغ مى انگارند بزودى كيفر خـود راخواهند ديد.
(70) آن گاه كه غلها و زنجيرها را به گردنشان اندازند وآنها را بكشند.
(71) در آب جـوشان افكنده شوند و سپس در آتش افروخته شوند.
(72) آن گاه به آنها گفته مى شود: كـجـا هستند آن شريكانى كه براى خدا قرار مى داديد؟ (73) آنانى كه جز خدا پرستش مى كرديد؟ مـى گـويـند: همه محو و نابود شدند, بلكه ما اصلا پيش ازاين چيزى را پرستش نمى كرديم ! خدا كـافـران را بـديـن سـان گـمـراه مى كند.
(74) اين عذاب بدان سبب است كه به ناحق در زمين شـادى مـى كـرديـد و از روى غرور و مستى , دايم به نشاط و شهوت پرستى مشغول بوديد.
(75) از درهاى دوزخ وارد شويد و جاودانه در آن بمانيد و جايگاه سركشان چه بد جايگاهى است .
(76) تفسير: انى يصرفون , (آيا نمى بينى ) از چه راهى و چگونه از راه حق به گمراهى باز مى گردند.
اذ الاغـلال فـى اعـنـاقهم , لفظ اذ اذا است زيرا هرگاه وقوع امرى در آينده حتمى و مسلم باشد خداوند از آن به صورت چيزى كه اتفاق افتاده است خبر مى دهد.
و السلاسل يسحبون , عبارت يسحبون حال است (و محلا منصوب است .
فى الحميم , واژه حميم به آب جوشانى گفته مى شود كه در نهايت جوشش وحرارت باشد.
ثم فى النار يسجرون , سپس در آتش افكنده مى شوند و آتش به وسيله آنها افروخته مى شود.
بل لم نكن ندعوا من قبل شيئا, براى ما آشكار شد كه آنها چيزى نبودند و ما هم به هيچ روى آنها را عبادت نمى كرديم .
كـذلك يضل اللّه الكافرين , همانند گمراه شدن معبودان كافران از نظر آنها, خداوند كافران را نيز دربـاره خـدايـانـشـان گـمـراه كـرد بـه طـورى كـه اگـر مى خواستند يكديگر را ملاقات كنند نمى توانستند و با يكديگر برخورد نمى كردند.
ذالـكـم بما كنتم تفرحون فى الارض , اين گمراهى به سبب شادمانى سرشارى است كه برخلاف حق در زمين داشتيد و آن شرك و پرستش بتهاست .
فبئس مثوى المتكبرين , مقصود از: مثوى , جهنم است (كه بسيار بدجايگاهى است ).
تـرجمه : صبر كن كه البته وعده خدا حق است , يا بعضى از كيفرهايى راكه به آنها وعده داده ايم به تـو نـشـان مـى دهيم يا تو را از دنيا ببريم .
بازگشت آنها به سوى ماست .
(77) پيش از تو پيامبرانى فـرستاديم ,داستان گروهى را برايت گفته ايم و داستان برخى را نگفته ايم , هيچ پيامبرى را نرسد كـه معجزه اى جز به فرمان خدا بياورد و چون فرمان خدا در رسد به حق داورى خواهد شد و آنان كه بر باطل بوده اند زيان خواهند ديد.
(78) خداست كه چهارپايان را برايتان آفريد تا بعضى راسوار شويد و گوشت بعضى را بخوريد.
(79) و براى شما در آنهامنافع بسيار ديگرى است و مى توانيد با آنها به حاجتها و هدفهايى كه در نظر داريد برسيد و بر آنها و بر كشتيها سوار شويد.
(80) او آياتش را به شما مى نماياند پس كدام يك از آيات او را انكار مى كنيد؟ (81) تفسير: فـامـا نرينك , اين عبارت در اصل ان نرينك بوده است و حرف ما براى تاكيد معناى شرط, زياد شـده اسـت و بـه هـمـيـن سـبـب اسـت كـه نون تاكيد به فعل ملحق شده است ,به عنوان مثال نمى گويند: ان تكرمنى اكرمك , ليكن مى گويند: اما تكرمنى اكرمك .
فـالينا يرجعون , اين عبارت به جمله نتوفينك مربوط است و جزاء شرط نرينك حذف شده و در اصـل چـنين بوده است فاما نرينك بعض الذى نعدهم من العذاب فى حيواتك و هو القتل يوم بدر فـدك , مـنـظـور اين است يا بعضى از عذابها را كه به آنها وعده داده ايم در زندگى تو به تو نشان مى دهيم , مانند كشتار روز بدر, كه واقع شد.
او نـتـوفـيـنك , يا اين است پيش از اين كه به آنها عذاب برسد تو را از دنيا مى بريم , زيراروز قيامت بازگشت همه به سوى ماست .
و ما آنچه را كه شايسته آنهاست انجام خواهيم داد و هيچ يك از نظر ما دور نخواهد ماند.
منهم من قصصنا عليك , برخى از پيامبران هستند كه داستان و اخبار آنها را براى توگفته ايم .
و منهم من لم نقصص عليك , و بعضى ديگر هستند كه سرگذشت آنها را براى تونگفته ايم .
لتركبوا منها, تا اين كه بر بعضى از حيوانها سوار شويد و براى حج يا جنگ يا از شهرى به شهر ديگر, براى تبليغ دين يا تحصيل علم , هجرت كنيد.
اين گونه كارها هدفهاى دينى است كه اراده خداى حـكـيـم به آنها تعلق مى گيرد, ولى تغذيه از آنها منافع مباحى است كه اراده خداوند به آن تعلق نمى گيرد.
و عليها و على الفلك تحملون , بر حيوانها و بر كشتيها در خشكى و دريا سوار مى شويد.
و يريكم اياته , خداوند حجتها و دليلها و آيات خودش را به شما نشان مى دهد.
فـاى ايات اللّه تنكرون , مفهوم اين عبارت توبيخ و سرزنشى است براى كسانى كه آيات خدا را انكار مى كنند.
تـرجـمـه : آيا آنها در زمين سر نمى كنند تا عاقبت كسانى را كه پيش ازاينها بوده اند بنگرند چگونه بـوده اسـت ؟ مردمى كه نيرويشان بيشتر وآثارشان در زمين فزونتر بود هرگز دست آوردهايشان نـتـوانـست آنها رابى نياز كند.
(82) چون پيامبرشان با دليلهاى روشن به سويشان آمدندبه دانش خـود دلـخـوش بـودنـد تا وعده عذابى كه مسخره مى كردند همه را فراگرفت .
(83) هنگامى كه سختى عذاب ما را ديدند گفتند: هم اكنون به خداى يكتا ايمان آورديم و به بتهايى كه شريك خدا قـرار داده بـوديـم كافر شديم .
(84) اما بدان هنگام كه عذاب ما را ديدند ايمان آنهابرايشان سودى نداشت , اين سنت خداست در رفتار با بندگانش وكافران در آن روز زيانكار شده اند.
(85) تفسير: و اثارا فى الارض , مقصود از آثار ساختمانها و قصرهاى بزرگى است كه ساخته بودندو كارگاهها و كـارخـانـه هـايى كه داشتند.
برخى گويند: منظور آثار پاهاى آنهاست كه به هنگام راه رفتن , به سبب بزرگى اندام آنها, به جاى مى ماند.
فـمـا اغـنى عنهم ما كانوا يكسبون , حرف ما در جمله ما اغنى يا نافيه است و يا استفهاميه ودر محل نصب است و ماى دوم يا مصدريه و يا موصوله است و در محل رفع است و مقصود اين است كه دست آوردهايشان آنها را از چه چيز بى نياز كرد.
فرحوا بما عندهم من العلم , مفسران در مفهوم اين عبارت و معناى علم چند قول گفته اند: اول آن كـه ايـن عبارت به طريق استهزا و تمسخر گفته شده است همچنان كه در اين آيه چنين اسـت : بـل ادارك علمهم فى الاخرة , بلكه آنها در باب آخرت علم پيداكردند ((143))

و علم آنها نـسبت به آخرت اين بود كه مى گفتند: ما دو مرتبه زنده نمى شويم و به اين گمان خود دلخوش بودند و با آن , وحى و علم پيامبران را ردمى كردند.
دوم ايـن كـه مـقصود از علم , دانش و علم فلاسفه است كه آنان علم پيامبران را دربرابر علم خود كوچك مى دانستند.
گـويـنـد: سـقـراط كه در زمان موسى بود ((144))

پيش موسى آمد و گفت : ما مردمان مهذبى هستيم و نيازى به راهنما نداريم .
سـوم اين كه شادمانى و دلخوشى براى پيامبران است و مقصود اين است كه چون پيامبران , نادانى كـافـران و اسـتـهـزاى آنـان را نسبت به دين و دستورهاى الهى ديدند, به سبب علمى كه خدا به پـيـامـبـران داده بـود و بـه سـبب اين كه عذاب و كيفر استهزا ونادانى كافران آنها را فرا گرفت , شادمان بودند و خداى را سپاس مى گفتند.
چـهـارم ايـن كه منظور از علم , دانش و علم كافران به امور دنياست , چنان كه خداونددر اين آيه فـرمـوده اسـت : يعلمون ظاهرا من الحيوة الدنيا, آنان به ظاهر زندگى دنياآگاهند. ((145))

و هـنـگـامـى كه پيامبران با علوم الهى و دينى به سوى آنها آمدند, كافران به علوم پيامبران توجهى نـكردند, زيرا علوم پيامبران باعث ترك دنيا و جلوگيرى ازهواهاى نفسانى و شهوات بود و كافران معتقد بودند كه علمى نافع تر از علم خودشان نيست , بنابراين شاد و دلخوش بودند.
فـلـم يـك يـنـفعهم ايمانهم , روا نيست (و خلاف عدالت است ) كه ايمان آوردن آنها, هنگام ديدن عذاب , برايشان سودى داشته باشد.
سنت اللّه التى , عبارت سنت اللّه مانند هر مصدر مؤكدى , به جاى وعد اللّه مى باشد.
هـنـا لك الكافرون , لفظ هنالك اشاره مكانى است ولى به كنايه و استعاره براى زمان آمده است , يـعنى در زمان ديدن عذاب , زيان كافران آشكار شد, همچنين در اين آيه خدا پس از آن كه گفته است : فاذا جاء امر اللّه قضى بالحق , فرمود: و خسر هنالك المبطلون , يعنى زمانى كه امر خدا بيايد, يا زمانى كه به حق داورى شود كافران زيانكار شوند. ((146))

سوره حم سجده (فصلت )

اين سوره مكى است .
پيش كوفيان داراى 54 آيه و پيش بصريان 52 آيه است زيرا كوفيان حم را يك آيه و عاد و ثمود را نيز يك آيه مى دانند.
[فضيلت قرائت اين سوره ] از اءبـى بـن كعب روايت شده است [كه پيامبر فرمود]: هر كس سوره حم سجده را بخواند به تعداد هر حرفى از اين سوره ده حسنه به او داده مى شود. ((147))

از حـضـرت صـادق (ع ) روايت شده است كه فرمود: كسى كه حم سجده را بخواندروز قيامت اين سوره در برابر او تا جايى كه چشمش كار مى كند نور و روشنايى مى شود و مايه سرور او خواهد شد و در دنيا نيز به مقامى مى رسد كه مورد ستايش وغبطه ديگران خواهد بود. ((148))

تـرجـمه : حم (1) اين كتابى است كه از جانب خداى بخشاينده مهربان فروفرستاده شده است .
(2) كتابى است كه آيه هايش بروشنى بيان شده قرآنى است به زبان عربى براى مردمى كه آگاهند.
(3) هم مژده دهنده و هم بيم دهنده است ولى بيشترشان رويگردان شدند و لذاچيزى نمى شنوند.
(4) آنـها گفتند: دلهاى ما از دعوتت در پرده است وگوشهايمان سنگين است و ميان ما و تو حجابى اسـت .
تو به كار دين خود پرداز ما هم به كار كيش خود مى پردازيم .
(5) بگو من انسانى همانند شما هـسـتم .
به من وحى شده كه پروردگارتان خداى يكتااست .
پس بدو روى آوريد و از وى آمرزش بخواهيد و واى برمشركان .
(6) آنهايى كه زكات نمى دهند و عالم آخرت را منكرند.
(7)اما آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته مى كنند پاداش جاودانى دارند.
(8) تفسير: تنزيل من الرحمن الرحيم , كلمه تنزيل يا مبتدا است وكتاب خبر آن است و يا خبر براى مبتداى محذوف است وكتاب يا بدل از آن و يا خبر بعد از خبر است .
قرءانا عربيا, كلمه قرءانا مخصوص به مدح و منصوب است يعنى مقصود من ازكتاب مفصل قرآنى اسـت كـه داراى ايـن ويـژگى باشد برخى گويند: نصب آن به عنوان حال است يعنى آيه هاى آن تفصيل داده شده در حالى كه قرآنى است به زبان عربى .
لـقوم يعلمون , آنچه از آيه هاى مفصل و روشن كه فرستاديم به زبان عربى خودشان بودو هيچ چيز از آن آيه ها براى آنها مشتبه و نامفهوم نبود.
كـلـمـه لـقوم يا متعلق به فصلت و يا متعلق به تنزيل است , يعنى براى آنها اين آيه ها را تفصيل داديم و يا براى آنها از جانب خداى رحمان فرو فرستاده شده است .
و بهتر از اين دو قول اين است كه آن را مانند ما قبل و ما بعدش صفت قرار دهيم , تاميان صفتها و صله ها فرق نباشد يعنى قرآن به زبان عربى براى مردم عرب است .
بشيرا و نذيرا, مومنان را به وسيله آيه هايى كه بيانگر بشارت است مژده و اميد مى دهد وكافران را به وسيله آيه هايى كه بيانگر تهديد است بيم مى دهد.
فهم لايسمعون , گوش نمى دادند, يعنى آنان را نمى پذيرفتند و نه پيروى مى كردند.
قـلوبنا فى اكنة , دل ما را پرده اى در برابر دعوت تو گرفته است بنابراين آنچه تو مى گويى در آن نفوذ نمى كند.
و فى ء اذا ننا وقرء, گوش ما در شنيدن قرآن سنگين و ناشنوا است .
و مـن بيننا و بينك حجاب , ميان ما و ميان تو پرده و مانع بسيار بزرگى است .
اينها مثالهايى است براى نماياندن انزجار و تنفر دلهايشان از پذيرفتن دين حق .
فـاعمل اننا عاملون , تو به دين خود عمل كن ما هم به دين خود عمل مى كنيم , يا معنا اين است كه تو بر ضد ما هر چه مى توانى انجام ده ما هم بر ضد تو هر چه مى توانيم انجام مى دهيم .
فايده من زايده در عبارت من بيننا...
اين است كه اگر مى گفت : و بيننا و بينك حجاب معنا اين بود كه ميان دو طرف يك پرده اى وجود دارد, در صورتى كه معناى من بيننا و بينك حجاب اين است كه سراسر مسافت ميان ما و تو پر از پرده و مانع است و هيچ جاى خالى نيست .
قل انما انا بشر مثلكم , اين عبارت جواب سخنان كافران است كه گفتند قلوبنا فى اكنة ومقصود اين است كه من فرشته نيستم بلكه من هم انسانى هستم مانند شما تنهاتفاوت اين است كه به من وحـى مى شود ولى به شما نمى شود و اكنون به دليل وحى پيامبرى من درست و ثابت است بر شما واجب است كه از من پيروى كنيد.
فـاسـتـقيموا اليه و استغفروه , بنابراين رو به او آريد و با ايمان به يگانگى او و اخلاص درعبادت به اوتوجه كنيد و از شرك و بت پرستى از او طلب آمرزش و استغفار كنيد.
الـذيـن لا يـؤتـون الـزكـوة و هم بالاخرة هم كافرون , خداوند از ميان صفتهاى كافران منع زكات رابـخصوص با كفر به آخرت به هم پيوست و همانند هم قرار داده است زيرا انسان ثروت و مالش را از هر چيز بيشتر دوست دارد و اگر آن را در راه خدا بخشيد, دلالت بر ثبات و پايدارى در دينش و نيت درستش دارد.
افزون بر اين در مفهوم آن تشويق و تحريك شديد به پرداخت زكات و ترساندن از منع آن وجود دارد, زيرا خداوندمنع آن را با انكار آخرت يكى دانسته است .
لهم اجر غير ممنون , پاداش و اجر آنها قطع نمى شود و پيوسته و دائمى است يا مقصوداين است كه اجر آنها بدون منت است .
ترجمه : بگو آيا شما به كسى كه زمين را در دو روز آفريد كافرمى شويد؟ و براى او همتا و مانند قرار مـى دهـيـد؟ او پـروردگـار جـهـانـيـان است .
(9) او بر روى زمين كوههايى پديد آورد و آن را پر بـركـت ساخت و در چهار روز, روزى همه را معين كرد درست يكسان به اندازه همه سائلان .
(10) آنگاه به آفرينش آسمان كه دودى بودپرداخت .
پس به آسمان و زمين گفت : خواه يا ناخواه بياييد [به وجودآييد] آنها گفتند: ما از روى طاعت و فرمانبردارى مى آييم .
(11) آنگاه هفت آسمان را در دو روز آفـريـد و كـار هر آسمانى را به آن وحى فرمود و آسمان زيرين را به چراغهايى (ستارگان ) بـيـاراسـتيم .
و (باشهابها) از استراق سمع شياطين حفظ كرديم .
اين است تقدير خداونددانا.
(12) اگـر آنـها روى گرداندند بگو: من شما را به صاعقه اى همانندصاعقه عاد و ثمود تهديد مى كنم .
(13) آنـگاه كه رسولان از پيش رو وپشت سر (از هر سو) نزدشان آمدند و آنها را به پرستش خداى يـگـانـه دعـوت كردند كافران گفتند: اگر پروردگار ما مى خواست فرشتگانى مى فرستاد, لذا به آنـچـه شـمـا مبعوث شده ايد ايمان نمى آوريم .
(14) اماقوم عاد به ناحق در زمين تكبر و سركشى كردند و گفتند: چه كسى ازما نيرومندتر است ؟ آيا آنها نمى ديدند خداوندى كه آنها را آفريده است از آنها بسيار قوى تر است , با اين حال آيات ما را انكار مى كردند.
(15) تفسير: قـل ائنـكـم لتكفرون , استفهام دراين عبارت استفهام تعجبى است يعنى چگونه به خودشان اجازه مى دهند به كسى كه زمين و آسمان را در دو روز آفريد كافر شوند و براى اوشبيه و مانندهايى قرار دهند و آنان را پرستش كنند.
ذالك رب العالمين , آن كسى كه بر آفرينش موجودات توانا است تربيت كننده جهان ومالك تصرف در آنهاست .
و جـعـل فـيـها رواسى من فوقها, و در روى زمين كوههاى ثابت و پابرجائى قرار داد تا هر كس كه بخواهد بتواند ا ز منافع كوهها بهره مند شود.
و بارك فيها, و خير و بركت درزمين قرار دارد.
و قدر فيها اقواتها, و روزى و غذاهاى موجودات روى زمين را در زمين مقدر و معين كرد.
فـى اربعة ايام , اين عبارت در اصل : فى تتمة اربعة ايام , بوده است يعنى از آغاز تاآفرينش چهل روز تمام و گويا فرموده است : تمام اين كارها (آفرينش جهان و ديگركارها) در چهار روز كامل به طور مساوى بى كم و زياد انجام شده است .
سـواء لـلسائلين , كلمه سواء با سه حركت خوانده شده است : جر به عنوان اين كه صفت براى ايام بـاشـد, نـصـب به عنوان اين كه در اصل : استوت سواء, بوده است ,يعنى يكسان و مساوى و رفع به عنوان اين كه در تقدير: هى سواء بوده است .
عـبـارت لـلسائلين يا متعلق به محذوف است و گويا گفته است اين انحصار در چهارروز براى كسانى كه بپرسند, زمين و آنچه در آن است در چند روز آفريده شده است ؟ يا متعلق به قدر است يـعنى خداوند روزى و غذا را در روى زمين براى كسانى كه طالب و نيازمند به آن هستند مقدر و معين كرده است .
ثم استوى الى السماء, اين عبارت مانند اين است كه بگويى : استوى الى مكان كذا, به آن مكان توجه كـامـل دارد اين مثل هنگامى گفته مى شود كه تمام توجه به سوى چيزى شود به طورى كه هيچ چيز ديگر در نظر نباشد و اين از ماده استواء است كه ضداعوجاج و كجى است و به همين معناست سخن عربها كه مى گويند: استقام اليه .
وامتد اليه : تمام توجه خود را به سوى او كرد و به جانب او كشيده شد.
و مـانـنـد اين مورد است اين آيه كه خداوند فرمود: فاستقيموا اليه , به سوى او توجه كامل كنيد.
(فصلت /6) مـقـصـود آيـه شريفه اين است كه پس از آفرينش زمين و آنچه در آن است حكمت خداوند او را به آفريدن آسمان خواند بى آن كه چيزى او را از اين كار منصرف كند.
فـقـال لـها و للارض ائتيا طوعا اوكرها قالتا اتينا طائعين , مقصود از اين كه خدا آسمان و زمين را امـركـرد بـه آمـدن و پاسخ آنها كه گفتند: ما در حال فرمانبردارى مى آييم , اين است كه خداوند ايـجاد و هستى آنها را اراده كرد و آنها از اراده خداوند امتناع نكردند و همان طور كه خدا خواسته بود هستى يافتند.
و چنين نيست كه در حقيقت امرى و جوابى باشد و اين از مجازهايى است كه به آن تمثيل مى گويند و مراد اين است كه آنهامانند دو مامورى كه از سوى آمر مطاعى دستورى به آنها داده شود مطيع وفرمانبردار بودند.
خداوند در آغاز جرم زمين را بى گسترش آن آفريد و پس از خلق آسمان آن راگسترش داد چنان كه مى فرمايد: و الارض بعد ذلك دحيها,و زمين پس از ان گسترش يافت .
(نازعات /30) بنابراين مـنـظـور از اتـيـان آن دو به شكلى كه شايسته است اين است كه : تو اى زمين براى اين كه جايگاه سـاكـنـانـت بـاشـى گـسترده شو و تواى آسمان مانند سقفى بر روى ساكنان زمين قرار گير و مـعـنـاى اتـيـان واقع شدن و به وجود آمدن است چنان كه گويند: اتى عمل فلان مقبولا, عمل فلانى مورد قبول واقع شد.
طوعا اوكرها, اى عبارت مثال است براى تاثير قدرت خداوند در زمين و آسمان وقرار دادن آنها بر كيفيت مخصوص به خودشان وطوعا و كرها به جاى طائعتين ومكرهتين آمده است .
چـون زمين و آسمان مورد خطاب واقع شوند پاسخ دهنده قرار داده و با طوع وكره توصيف شدند لـذا بـه جـاى طـائعـات طـائعـيـن گفته شده است .
مانند اين كه فرموده است : و كل فى فلك يسبحون , و هر يك در مدار معينى سير مى كنند (انبياء-33,يس 40) و رايتهم لى ساجدين , ديدم آنها را كه مرا سجده مى كنند.
(يوسف /4) فقضهن , ضميرهن ممكن است در معنا به سماء يعنى آسمانها برگردد و ممكن است كه ضمير مـبـهم باشد و عبارت سبع سموات تميز آن به حساب آيد و آن راتفسير كند, تفاوت ميان اين دو حالت اين است كه نصب سبع سموات بنابر اولى به عنوان حال و بنابر دومى به عنوان تميز است .
و اوحى فى كل سماء امرها, واژه اوحى يعنى آفريد يا دستور داد و مراد اين است كه درهر آسمانى امـرش را صادر كرد و آن را به نظم و سامان آورد و مقصود از: امر, يا آن چيزهايى است كه بايستى در آسـمـانـهـا بـاشد مانند فرشتگان ستاره ها و چيزهاى ديگريا منظور نيازها و چيزهايى است كه موجب اصلاح آنها است .
و زينا السماء الدنيا بمصابيح , آسمان دنيا را با ستارگان آراستيم تا به سبب آنها(كاروانيان درشب ) راهنمايى شوند.
و حـفـظـا, در تـقـدير و حفظناها حفظا بوده است : ما آسمان را به وسيله شهابها ازاستراق سمع شـيـطانها نگهداشتيم (در اين صورت حفطا مفعول مطلق است .
) و جايز است كه حفظا مفعول له بـاشد كه درتقدير چنين مى شود: و خلقنا المصابيح زينة وحفظا:ما ستاره ها را براى زينت و براى حفظ آسمانها آفريديم .
فـان اعـرضوا,و اگر پس از آن كه دليلها و برهانهايى كه بر يگانگى و قدرت خدا دلالت دارند براى آنـهـا خـوانـدى بـاز هـم روى گرداندند پس آنها را از عذاب بسيار سختى كه مانند صاعقه است بترسان .
اذ جاءتهم الرسل من بين ايديهم و من خلفهم , عبارت من بين ايديهم و من خلفهم اشاره به همه جوانب است و پيامبران (ع ) از آن قوم جز ستم و انكار حق چيزى نديدند.
بـرخـى از مفسران گويند: معنا اين است كه آنها را از عذاب خدا درباره امتهاى پيشين و از عذاب آيـنده آخرت بترسان زيرا اين چنين تحذيرى براى آنها هم نسبت به عذاب گذشتگان و هم نسبت به عذاب آينده كه ممكن است دچار شوند, هشدار وپند و اندرز است .
الا تـعـبـدوا الا اللّه , حرف ان در عبارت ان لا تعبدوا به معناى اى مى باشد و يا مخففه از مثقله اسـت و در اصـل : بانه لا تعبدوا بوده است و مقصود اين است كه شان وموقعيت كلام ما براى شما اين است كه جز خداى يكتا چيز ديگرى را عبادت نكنيد.
قـالوا لو شاء ربنا, در اين عبارت , مفعول فعل شاء محذوف است و اصل آن چنين بوده است : لو شاء ربنا ارسال الرسل لا نزل ملائكة .
و قـالـوا مـن اشد منا قوة , حقيقت قوت , زيادى قدرت و توانايى است و اين معنا در انسان سلامتى واعتدال و نيرومندى بدن است .
و كـانـوا بـايـاتـنـا يـجحدون , بااين كه آنها مى دانستند آيات ما بر حق است باز هم انكارمى كردند همچنان كه امانت گيرنده اى امانت را انكار كند.
اين عبارت عطف بر جمله فاستكبروا است .
تـرجـمـه : سرانجام تندبادى سخت و هول انگيز در روزهايى شوم برآنها فرستاديم تا در دنيا عذاب خـواركـننده را به آنها بچشانيم و عذاب آخرت خوار كننده تر است و (از هيچ سو) يارى نمى شوند.
(16) امـاقـوم ثمود را هدايت كرديم , ولى آنها كورى گمراهى را بر هدايت برگزيدند, لذا به سبب اعمالى كه مى كردند صاعقه عذاب خواركننده آنها را فراگرفت .
(17) و ما آنان را كه ايمان آورده و پـرهـيزكارى پيشه كرده بودند, نجات داديم .
(18) و به ياد آوريد روزى را كه دشمنان خدا را گرد كرده به سوى دوزخ برانندشان و آن جا براى جمع آورى همه را بازدارند.
(19) چون به دوزخ رسند گـوشـها و چشمها وپوستهايشان به كارهاى آنها و بر ضدشان گواهى مى دهند.
(20) به پوستهاى خـود گويند: چرا بر ضد ما گواهى داديد؟ گويند: آن خدايى كه هر چيزى را به سخن مى آورد و شـمـا را نـخـسـتـيـن بـار بيافريد, ما راگويا ساخت و بازگشتشان به سوى اوست .
(21) شما كه كارهاى زشتتان را پنهان مى كرديد به سبب اين نبود كه گوش و چشم وپوستهايتان امروز به زيان شـما شهادت ندهند, بلكه مى پنداشتيد كه خداوند بر بسيارى از كارهايتان آگاه نيست .
(22) آرى اين گمان بدى كه به پروردگارتان داشتيد شما را هلاك كرد و سرانجام از زيانكاران شديد.
(23) تفسير: ريـحا صرصرا, تند بادى كه زوزه مى كشد و واژه صر به معناى فرياد و صيحه است .
برخى گويند: ايـن واژه از مـاده صـر اسـت و بـه معناى آن گونه سردى است كه از شدت سرما مى سوزاند و آن سرمايى است كه جمع و منقبض مى كند.
فـى ايـام نـحـسات , كلمه نحسات به كسرحاء و سكون آن خوانده شده است .
چنان كه گويند: نـحـس نـحسا كه نحس همان نحس است بنابراين نحس ممكن است مخفف نحس و ممكن است صفتى به صورت مصدر باشد مانند رجل عدل .
عـذاب الخزى ,واژه خزى به معناى پست و خوارى است و اضافه عذاب به آن به عنوان اين است كه خزى صفت عذاب باشد و گويا گفته است : عذاب خزى , چنان كه هر گاه بگويى : فعل السوء مـقـصودالفعل السى ء است و دليل بر آن عبارت بعدى است كه خداوند فرموده : و لعذاب الاخرة اخزى [چون اخزى صفت تفصيلى است بى ترديد خزى هم صفت است .
] و ايـن كـه خزى صفت عذاب قرار داده شود در بيان مفهوم رساتر و بليغ تر است ازاين كه صفت بـراى كافران باشد, زيرا ميان اين دو عبارت كه بگويى : او شاعر است .
يا براى او شعر شاعرانه است , تفاوت زيادى است .
و اما ثمود فهديناهم , ما راه ضلالت و گمراهى و راه هدايت و سعادت را به قوم ثمودنشان داديم و راه خير و شر را براى آنها بيان كرديم .
همچنان كه درآيه فرموده است :و هديناه النجدين ,ما دو راه را به آنها نشان داديم (بلد10) فاستحبوا العمى على الهدى , اما آنها كفر را برايمان و گمراهى را بر هدايت اختيار كردند.
فاخذتهم صاعقة العذاب الهون , ترسناكى و سست كنندگى عذاب آنها را فرا گرفت .
واژه هون از هـوان اسـت و ايـن صـفـت عـذاب واقع شده است يا براى مبالغه و يا بدل از آن است اين آيه دليل روشنى بر ضد جبريه است .
و يـوم يـحشر اعداء اللّه , فعل يحشر باياء و به صورت مجهول واعداء به رفع خوانده شده است و نيز به صورت معلوم واعداء به نصب نيز خوانده شده است .
فـهـم يـوزعون , جلوترها را نگه مى دارند تا پشت سريها و آنهايى كه عقب مانده اند به اوليها ملحق شوند.
حـتـى اذا جاؤها شهد عليهم , حرف ما در اين عبارت زايد و براى تاكيد است , يعنى ناگزيرهنگام روبه رو شدن با آتش , همان زمانى است كه اندامها بر ضد آنها شهادت مى دهند.
اما چگونگى سخن گـفـتـن جوارح اين است كه خداوند - همچنان كه درخت را (براى حضرت موسى در كوه طور) گويا كرد- آنها را نيز گويا و سخنگومى كند بدين گونه كه كلام را در آنها ايجاد مى فرمايد.
و قـالوا لجلودهم , برخى از مفسران گويند: مقصود از جلود كنايه از آلت تناسلى است (نه مطلق پوست بدن ).
انـطـق كـل شـى ء, مـقـصـود ازكل شى ء حيوانها هستند و منظور اين است كه اندامها درجواب صـاحـبـان خـود مى گويند سخن گفتن ما نسبت به قدرت خداوندى كه مى تواند هر حيوانى را گـويـا كـند, چيز شگفتى نيست , او همان خدايى است كه باراول شما را آفريد و نيز قادر است كه شما را - براى پاداش و جزا - دو مرتبه زنده كند و بازگرداند.
و مـا كـنتم تستترون ان يشهد عليكم , شما از ترس اين كه اعضايتان بر ضد شما گواهى مى دهند كارهاى زشت خودرا پنهان نمى كرديد, زيرا نمى دانستيد كه آنها عليه شماشهادت مى دهند, ليكن شما گمان مى كرديد كه خداوند بيشتر كارهاى شما رانمى داند.
از ابـن عـبـاس روايـت اسـت كـه كـافران مى گفتند: خداوند آنچه را كه در باطن و نفس ماست نمى داند و تنها چيزهايى را كه ما آشكارا انجام مى دهيم ميداند.
و ذالـكـم ظـنـكـم الـذى ظـننتم , ذلكم در اين عبارت مبتدا و (محلا) مرفوع است و ظنكم وارديكم هر دو خبرند و ممكن است كه ظنكم بدل و ارديكم خبر باشد.
حـضـرت صـادق (ع ) فـرمـود: خداوند نزد گمان بنده است اگر به خدا گمان نيك داشته باشد نتيجه آن خير و نيكى است و اگر گمان بد داشته باشد نتيجه آن بدى و شراست . ((149))

تـرجـمه : اگر آنها صبر كنند (يا نكنند) دوزخ جايشان است و اگرتقاضاى بخشش كنند بخشش نـيـابـند.
(24) ما بر آنها همدمانى (زشت سيرت ) گماشتيم و آنها زشتيها را از پيش رو و پشت سر درنـظـرشان بياراستند و فرمان عذاب الهى درباره آنها تحقق يافت وهمچون امتهاى گمراهى از جـن و انـس كـه پـيـش از آنـهـا بودند گرفتارشدند كه بى ترديد آنها زيانكار بودند.
(25) كافران گـفـتـند: به اين قرآن گوش فرا ندهيد و سخن بيهوده به آن بياميزيد, شايد پيروز گرديد.
(26) بـى تـرديد كافران را عذابى سخت مى چشانيم و بدتر از آنچه مى كردند كيفر مى دهيم .
(27) كيفر دشـمـنـان خـدا آتـش اسـت كـه جايگاه ابدى آنها در آن است .
اين به كيفر آن است كه آيات ما را انكارمى كردند.
(28) كافران گفتند: پروردگارا! آنهايى كه از جن و انس ما راگمراه كردند به ما نشان ده تا زير پاى خود افكنيم تا از پست ترين مردم باشند.
(29) كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداى يگانه است وپايدارى كردند فرشتگان بر آنها فرود مى آيند كه مترسيد و اندوهگين مباشيد و بشارت باد شما را به بهشتى كه وعده داده شده ايد.
(30) ما,در دنيا و آخرت دوستدار شماييم و در بهشت جاويد هر چه بخواهيدو آرزو كنيد مهيا و فراهم است .
(31) اين سفره پذيرايى احسان خداى آمرزنده مهربان است .
(32) تفسير: فـان يـصبروا فالنار مثوى لهم , مقصود اين است كه اگر بردبارى پيشه كنند اين شكيبائى به حال آنها سودى ندارد و آنها را از اقامت در آتش نجات نمى دهد.
و ان يـسـتـعـتـبـوا فـمـا هـم مـن الـمـعتبين , اگر طلب عفوو بخشش و تقاضاى رضايت كنند بخشيده نمى شوند و به تقاضاى عفو آنها پاسخى داده نمى شود و رضايتى براى آنها نيست .
و قيضنا لهم قرناء, ما براى آنها دوستان و همنشينانى از شيطان صفتان و زشت سيرتان قرار داديم .
كـلـمـه قـرناء جمع قرين است .
اين مورد مانند اين آيه است كه مى فرمايد: و من يعش عن ذكر الـرحـمن نقيض له شيطانا فهو له قرين , هركس از يادخدا روى گرداند, شيطانى را همنشين او قـرار مـى دهـيـم كـه هـمواره همراه اوست .
(زخرف 36) مقصود اين است كه به سبب تصميم و اصـرارشـان بـر كـفر آنها رابدبخت و از توفيق دور كرديم بنابراين دوستانى جز شيطانها براى آنها باقى نماند.