تفسير جوامع جلد ۵

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۲۳ -


 

اما آيه دوم آيات لقوم يعقلون به اين اعتبار كه بر دو عامل مختلف عطف شودخواه منصوب باشد يـا مرفوع بنابراين هرگاه (آيات ) منصوب شود عامل آن ان وفى هستند و هر گاه مرفوع شود دو عـامـل (ابـتـدا, وفـى ) مى باشد ابتدا عامل رفع (آيات ) است و فى عامل جر (اختلاف ) است و عطف آن بر دو عامل بنابر قول اخفش جايز و معتبر است ولى سيبويه جايز نمى داند و توجيه در آيه بنابر مذهب سيبويه اين است كه فى در تقدير گرفته شود زيرا فى در دو آيه پيش از اين آيه ذكر شده است چنان كه سيبويه كل را در مصراع دوم شعر شاعر در تقدير گرفته است : اكل امرء تحسبين امرا ----- و نار تاجج بالليل نارا؟ ((181))</3>

سـيبويه گفته است چون (كل ) در مصراع اول شعر ذكر شده است در مصرع دوم نيزگويى تلفظ شده و نيازى به اظهار آن نيست وكل نار تاجج محسوب مى شود.
يا واختلاف الليل بر فى كه قـبـلا ذكـر شده حمل مى شود و آيات را تكرارى قراردهيم و علت تكرار آن طولانى بودن جمله باشد چنان كه در آيه : الم يعلموا انه من يحاد داللّه و رسوله فان له نار جهنم , آيا نمى دانند هر كس با خـدا و رسولش دشمنى كند براى او آتش دوزخ است .
(توبه63 ) ان (دوم ) همان ان (اول ) است كه تكرارشده است .
يا آيات در آيات لقوم يعقلون منسوب به اختصاص باشد فعل اخص در تقديرگرفته شود پس از ايـن كه مجرور منتقضى شده و به ما قبل خود عطف شده (رياح به كلمات مجرور پيش از خودش مـعطوف است ) و مى توان آيات را مرفوع خواند,بنابراين كه خبرمبتداى مقدر (هى ) باشد بنابراين در اعراب آيات در آيه دوم سه نظر مطرح شد.
تلك آيات اللّه نتلوها عليك بالحق فباى حديث بعده يومنون , تلك اشاره به آيات پيش است يعنى ايـن آيات , آيات خداست , ونتلوها محلا منصوب و حال است يعنى درحالى كه به حق بر تو قرائت مى شود و عامل حال معناى اشاره است .
اللّه و آياته , يعنى پس از آيات خدا چنان كه گويند: اعجبنى زيد و كرمه , مقصود,اعجبنى كرم زيد اسـت يـعـنى بخشش زيد مرا شگفت زده كرد و مى تواند مقصودفباى حديث بعد حديث اللّه , باشد يـعـنى به كدام سخن بعد از كتاب خدا و قرآن ايمان مى آوريد مانند اين سخن خدا اللّه نزل احسن الحديث و آياته , يعنى دلايلى كه حق را از باطل جدا مى كند.
تـرجـمـه : واى بـر هـر دروغـگوى گنهكار! (7) كه پيوسته آيات الهى رامى شنود كه بر او تلاوت مـى شـود اما از روى تكبر اصرار بر مخالفت دارد گويى اصلا آن را نشنيده است , چنين كسى را به عذاب دردناك بشارت ده ! (8) و هر گاه از بعضى آيات ما آگاه شود آن را به باداستهزاء مى گيرد, بـراى آنـهـا عـذاب خواركننده اى است .
(9) و پشت سرآنها دوزخ است , و هرگز آنچه را به دست آورده اند آنها را از عذاب الهى رهايى نمى بخشد, و نه اوليائى كه غير از خدا براى خودبرگزيدند, و عـذاب دردنـاكـى بـراى آنـهـاسـت .
(10) ايـن (قـرآن ) مـايـه هـدايت است , و كسانى كه به آيات پروردگارشان كافر شدند عذابى سخت و دردناك دارند.
(11) خداوند است كه دريا را مسخر شما كـردتـا كـشـتـيـهـا به فرمانش در آن حركت كنند و بتوانيد از فضل او بهره گيريد, و شايد شكر نـعـمـتـهايش را بجا آوريد.
(12) او آنچه در آسمانهاو آنچه در زمين است همه را از سوى خودش مسخر شما ساخته , ودر اين باره نشانه هاى مهمى است براى كسانى كه اهل فكرند.
(13) تفسير: ويل لكل افاك اثيم , افاك به معناى كسى است كه بسيار دروغ مى گويد ثم يصر مستكبرا كان لم يسمعها, يصر يعنى به كفر خويش روى مى آورد و بر آن استوارمى ماند و از ايمان آوردن به آيات (خدا) و اطاعت از حق تكبر مى ورزد.
كان دراصل كان (با نون مشدد) و مخففه از مثقله است يعنى گويى آيات خدا رانشينده اند و ضمير در لم يسمعها ضمير شان است و جمله , محلا منصوب است بنا بر حال بودن يعنى مانند كسى كه (آيات خدا را) نشنيده است كفر مى ورزد.
و اذا عـلـم مـن آيـاتـنا شيئا اتخذها هزوا اولئك لهم عذاب اليم , هر گاه چيزى از نشانه هاى ما به اوبـرسد و بداند كه جزء آيات الهى است آنها را به مسخره مى گيرد و بدين سبب ضميراتخذها را مونث آورده نه مذكر تا اعلام دارد كه هر گاه شخص درغگو احساس كند كه سخنى جزء آيات الهى است كه خدا بر پيامبر (ص ) نازل فرموده است تمام آيات خدا را به مسخره مى گيرد و به ريشخند گرفتن همان آيتى كه به او رسيده است اكتفا نمى كند.
اولئك اشاره به هر دروغگوى گنهكار است .
من ورائهم جهنم و لا يغنى عنهم ما كسبوا شيئا و لا ما اتخذوا من دون اللّه اولياء, وراء نام جهتى اسـت كـه از شـخـص پنهان است خواه پشت سر باشد يا جلو, يعنى در پيش روى آنها دوزخ ‌است و اموالى را كه از راه تجارت به دست آورده اند و به تنهايى را كه به عوض خدامعبود خود گرفته اند آنان را بى نياز نمى كند.
(مانع از دخولشان به دوزخ ‌نمى شوند).
هـذا هـدى و الـذيـن كفروا بايات ربهم لهم عذاب من رجز اليم , هذا اشاره به قرآن است منظور ازهـدى راهـنـمايى كامل است كه شخص را به حق مى رساند, چنان كه مى گويى زيدرجل , اى رجـل يعنى زيد در مردى كامل است و منظور از رجز سخت ترين عذابهاست اليم به دو صورت جر و رفع خوانده مى شود.
اللّه الذى سخر لكم البحر لبحرى الفلك بامره و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون , آن گاه خداى سبحان به يگانگى خود راهنمايى كرده و فرموده است اللّه الذى ...
لتجرى الفلك يعنى خدااست كه دريا را مسخر شما قرار داد تا كشتيها در آن حركت كنند.
و لـتـبـتغوا من فضله , يعنى با تجارت در دريا و يا با فرورفتن به دريا براى بدست آوردن مرواريد و مرجان و استخراج گوشت تازه و ديگر منافع دريا از فضل خدا بهره بگيريد.
و سخر لكم ما فى السموات و ما فى الارض جمعيا منه ان فى ذلك الايات لقوم يتفكرون , در اعراب منه سه قول است : الف : قائم مقام حال است يعنى خدا اشياء ياد شده را آفريده و مسخر بندگانش قرارداده است .
ب : خبر مبتداى محذوف و تقدير جمله , هى جميعا منه , باشد, تمام اين نعمتهايى كه از دريا حاصل مى شود از خداوند است , و مى توان گفت ما فى الارض مبتداست ج : ما فى الارض مبتدا و منه خبر آن باشد.
تـرجمه : به مؤمنان بگو: كسانى را كه اميد به ايام اللّه (روز رستاخيز)ندارند مورد عفو قرار دهند تا خداوند در آن روز هر قومى را به اعمالى كه انجام مى دادند جزا دهد.
(14) كسى كه عمل صالحى بجاآورد براى خود بجا آورده است و كسى كه كار بد مى كند به زيان خوداوست , سپس همه شما به سـوى پـروردگـارتـان بـازمـى گـرديد.
(15) مابنى اسرائيل را كتاب آسمانى و حكومت و نبوت بخشيديم و ازروزيهاى پاكيزه به آنها عطا كرديم و آنها را بر جهانيان (و مردم عصرخويش ) برترى بـخـشـيـديـم .
(16) و دلايل روشنى از امر نبوت وشريعت در اختيار آنها قرار داديم , آنها اختلاف نـكردند مگر بعد ازعلم و آگاهى , و اين اختلاف به خاطر ستم و برترى جويى بود, اماپروردگارت روز قيامت در ميان آنها در آنچه اختلاف داشتند داورى مى كند.
(17) سپس تو را بر شريعت و آيين حقى قرار داديم از آن پيروى كن و از هوسهاى سركش كسانى كه آگاهى ندارند پيروى مكن .
(18) آنـهـا هـرگز نمى توانند تو را در برابر خداوند بى نياز كنند واز عذابش برهانند و ظالمان يار و ياور يكديگرند اما خداوند يار وياور پرهيزكاران است .
(19) اين (قرآن و شريعت آسمانى ) وسايل بينايى و مايه هدايت و رحمت است براى مردمى كه به آن يقين دارند.
(20) تفسير: قـل لـلـذين آمنوا يغفروا للذين لا يرجون ايام اللّه ليجزى قوما بما كانوا يكسبون , اى اغفروا يغفروا: بـه مـومنان بگو مورد عفو قرار دهيد تا مورد عفو قرار بگيريد.
اغفروا كه مقول قول بوده به قرينه جواب قول كه يغفروا, است و بر حذف آن دلالت مى كند محذوف شده است .
للذين لايرجون ...
يـعـنـى كـسانى كه انتظار ندارند كيفرهاى خدا بردشمنانش قرار گيرد و آن از قول عرب كه به رويـدادهايشان ايام العرب , مى گفتندگرفته شده است و گفته شده منظور اين است كه آنها به اوقاتى كه خدا براى پاداش مومنان معين فرموده و در آن اوقات به آنها وعده رستگارى داده است , اميد ندارند.
لـيـجـزى قـومـا ايـن جـمله علت آمرزش را بيان مى كند يعنى مومنان از اين رو مامور به عفو و گـذشـت از ديـگران شدند تا خداوند به پاداش آن عفو, در آخرت پاداش كامل به آنها بدهد.
دليل نـكـره آوردن قـومـا در حاليكه مقصود از آن مومنان هستند اين است كه آنهارا بستايد و گويى فرموده است تا پاداش دهد گروهى را بر گروهى كه باشد يا گروهى مخصوص را براى اين كه در برابر آزار دشمنان چشم پوشى و صبركردند.
بـمـا كـانوا يكسبون در برابر ثواب زيادى كه بر اثر تحمل ناگواريها و فرو خوردن خشم به دست آورده اند.
ليجزى لنجزى (با نون و به صورت فعل متكلم ) نيز قرائت شده است .
ليجزى قوما به معناى ليجزى الجزاء قوما نيز قرائت شده يعنى تا قومى را پاداش دهد.
و رزقناهم من الطيبات , منظور روزيهايى است كه خدا برايشان پاك و حلال قرار داده است .
و فضلنا هم على العالمين , به اين دليل كه پيامبران زيادى از ميان آنان برگزيده شده اند آنهارا بر جهانيان برترى داده ايم .
و آتـيـنـا هـم بـيـنـات مـن الامـر فـمـا اخـتلفوا الا من بعد ما حائم العلم ...
, يعنى به آن پيامبران معجزاتى مربوط به كاردين داديم .
فما اختلفوا فيه يعنى در ميان آنها دردين اختلافى روى نداد.
الا من بعدما جائهم مگر پس از اين كه موجبات رفع اختلاف كه علم است به آنان رسيدو تنها عامل اختلافشان دشمنى و حسدى بود كه در ميان آنها پديد آمد.
ثم جعلناك على شريعة من الامر فاتبعها و لا تتبع اهواء الذين لا يعلمون , يعنى آن گاه تو را در كار دين در راهى قرار داديم و از آن راه ثابت خود با دلايل و معجزات پيروى كن و از هواى نفسانى قوم نادانت كه از حقيقت آگاه نيستند پيروى مكن .
اصل شريعت از شريعه و به معناى راه (رسيدن به ) آب است .
انـهـم لـن يغنوا عنك من اللّه شيئا, يعنى اگر از خواسته هاى نفسانى آنها پيروى كنى تو رابى نياز نمى كنند.
هـذا بـصـائر للناس و هدى و رحمة لقوم يوقنون , يعنى خداوند نشانه هاى دين و شرايع موجوددر قـرآن را بـه مـنزله بينشى قرار داده كه در دلهاست چنان كه آن را روح و زندگى قرارداده و اين قرآن هدايتگر مردم و رحمتى از سوى خداست .
تـرجـمـه : آيا كسانى كه مرتكب سيئات شدند گمان كردند كه ما آنها راهمچون كسانى كه ايمان آورده انـد و عـمـل صـالـح انجام داده اند قرارمى دهيم كه حيات و مرگشان يكسان باشد؟ چه بد داورى مى كنند.
(21) خداوند آسمانها و زمين را به حق آفريده است , تا هر كس دربرابر اعمالى كه انـجام داده است جزا داده شود, و به آنها ستمى نخواهد شد.
(22) آيا ديدى كسى را كه معبود خود را هواى نفس خويش قرار داده ؟ و خداوند او را با آگاهى (بر اين كه شايسته هدايت نيست ) گمراه سـاخته , و بر گوش و قلبش مهر زده , و بر چشمش پرده اى افكنده , با اين حال چه كسى مى تواند غير از خدا او را هدايت كند؟ آيا متذكر نمى شويد؟! (23) آنها گفتند: چيزى جز همين زندگى دنيا در كـار نيست , گروهى از ما مى ميرند و گروهى جاى آنها رامى گيرند, و جز طبيعت و روزگار ما را هلاك نمى كند, آنها به اين سخن كه مى گويند يقين ندارند, بلكه تنها گمان بى پايه اى دارند.
(24)هـنـگـامـى كـه آيـات روشـن مـا بر آنها خوانده مى شود دليلى در برابر آن ندارند جز اين كه مـى گـويـند اگر راست مى گوييد پدران ما را زنده كنيدو بياوريد (تا گواهى دهند!) (25) بگو خـداونـد شـمـا را زنـده مـى كـنـد,سـپـس مى ميراند, بار ديگر در روز قيامت كه در آن ترديدى نيست جمع آورى مى كند, ولى اكثر مردم نمى دانند.
(26) مالكيت و حاكميت آسمانها و زمين براى خداست و آن روز كه قيامت برپا مى شود اهل باطل زيان مى بينند.
(27) تفسير: ام حـسـب الـذيـن اجـتـرحـوا الـسيئات ان نجعلهم كالذين امنوا و عملوا الصالحات ...
, ام حسب ام منقطعه است و همزه آن انكارى است و پندار را انكار مى كند.
اجترحوا منظور از اجتراح به دست آوردن دل است .
ان نجعلهم از ماده جعل متعدى به دو مفعول و به معناى نصيرهم است مفعول اول جعل , ضمير, و مـفـعـول دوم (كـاف ) اسـت وجمله سواءا محياهم و مماتهم بدل ازكاف است زيرا مفعول دوم مى شود و در حكم مفرد است سـواءا مـحـيـاهـم و مماتهم , هر كس سواءا را منصوب قرائت كرده , آن رادر حكم مستويا قرار داده است .
((182))</3>

و محياهم و مماتهم مرفوع و فاعل است و معناى جمله انكار برابر بودن زندگى ومرگ بدكاران و نيكوكاران است چرا كه حال اين دو گروه در زندگى مختلف است زندگى نيكوكاران همراه با بـنـدگـى و بـدكـاران هـمـراه با گناه است و نيكوكاران را درحال مرگ به رحمت و رسيدن به خشنودى و پاداش خدا مژده مى دهند و بدكاران در حال مرگ از رحمت خدا نااميد و به خشم خدا و كـيفر خدا مى رسند, و گفته اندمعناى جمله انكار برابرى آن دو گروه در مرگ است چنان كه در زنـدگى با هم برابربودند چرا كه زندگى بدكاران و نيكوكاران از نظر روزى و تندرستى برابر است و تنهادر مرگ با هم فرق دارند و گفته اند محياهم و مماتهم سخنى است مستانف و به اين مـعـنـاسـت كه زندگى و مرگ بدكاران و نيكوكاران برابراست و هر گروه بر طبق زندگى خود مى ميرند.
ولتجزى عطف بر بالحق است چرا كه در آن معنى تعليل است , يا عطف برمعللى است كه حذف شـده و تـقـديـر جمله و خلق اللّه السموات و الارض است تا برقدرت خدا دلالت كند, و هر نفسى پاداش داده شود.
افـرايت من اتخذ الهه هواه , يعنى خواسته خود را معبود خويش برگزيده است و از آن فرمان برد و آنچه هواى نفس او را بدان فرا مى خواند پيروى مى كند.
و اضـله اللّه , يعنى لطف خدا را از او برداشته و هدايت او را ترك كرده و مى داند هواى نفس نفعى و لـطفى به حال او ندارد, يا راه هاى هدايت را مى داند و برانواع لطفهااحاطه دارد با اين حال هدايت نمى شود پس چه كسى او را هدايت مى كند پس ازاين كه خدا گمراهش كرده است .
نـمـوت و نـحيا, يعنى ما مى ميريم و اولادمان زنده مى مانند يا بعضى از ما مى ميرند وبعضى زنده مـى مـانـنـد يا مرگ و زندگى هر دو به ما مى رسد و مقصودشان زندگى دردنيا و مرگ بعد ازآن است و جز آن حياتى نيست .
و مـا يـهـلـكـنا الا الدهر, يعنى جز (گذشت ) روزان و شبان چيزى ما را نمى ميراند, آنها هرپديده تـازه اى را بـه روزگار نسبت مى دادند و آن را در هلاك كردن اشخاص مؤثرمى دانستند و گفتار مـعـصـوم (ع ) مـربـوط بـه هـمين مورد است كه فرمود: به دهر بدنگوييد چرا كه خدا همان دهر است ((183))</3>

يعنى پديد آورنده هر پديده و حادثه اى خداست نه دهر و گفتار باطل آنان كه دليل نيست حجت ناميده شده زيرا آنهاهمانطور كه به حجت استدلال مى كنند به سخن باطل خود نيز استدلال مى كنند و آن را دليل مى دانند, از اين رو سخن آنان به عنوان ريشخندو زورگويى دليل نـامـيـده شـده يـا بـراى ايـن كه گفتارشان نظير گفتار عرب است كه مى گويند: تحية بينهم ضـرب وجـيع , يعنى دروددر ميان آنان زدنى است دردآور و گويى گفته شده حجت و دليل آنها نيست جز مطلبى كه حجت نمى باشد و مقصود نفى كردن حجت است .
قـل اللّه يـحـيـيكم , اين جمله بدين سبب جواب ائتوا بابائنا واقع شده كه آنها زنده شدن (پس از مـرگ ) را انـكـار كـرده انـد, از اين رو به چيزى (زندگى و مرگ ) كه با آن همراهند ملزم و مجاب شـده انـد يـعنى خداست كه آنها را زنده مى كند سپس آنها رامى ميراند و الزام به آنچه اقرار به آن لازم اسـت ضـميمه اش شده است كه انصاف دهيد و آن گردآوردن آنها در قيامت است و هر كس بتواند آنها را در قيامت جمع كند مى تواند پدرانشان را نيز بياورد.
يـوم تـقوم الساعة , عامل نصب در اين جمله فعل يخسر است .
و يومئذ بدل از يوم تقوم الساعة است .
تـرجـمـه : در آن روز هر امتى را مى بينى (كه از شدت ترس و وحشت )بر زانو نشسته , هر امتى به سـوى كـتـابـش خوانده مى شود و (به آنهامى گويند) امروز جزاى آنچه را انجام مى داديد به شما مى دهند.
(28)اين كتاب ماست كه به حق با شما سخن مى گويد (و اعمال شما رابازگو مى كند) مـا آنـچه را انجام مى داديد مى نوشتيم ! (29) اما كسانى كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند پروردگارشان آنها را دررحمت خود وارد مى كند اين پيروزى بزرگ است .
(30) اما كسانى كه كافر شـدنـد به آنها گفته مى شود مگر آيات من بر شما خوانده نمى شدو شما گردنكشى كرديد و قوم مـجـرمـى بوديد.
(31) و هنگامى كه گفته مى شد وعده خداوند حق است و در قيامت هيچ شكى نـيـسـت , شمامى گفتيد: ما نمى دانيم قيامت چيست ؟ ما تنها گمانى در اين باره داريم و به هيچ وجـه يـقـيـن نداريم ! (32) و سيئات اعمالشان براى آنها آشكارمى شود, و سرانجام آنچه را استهزا مـى كـردنـد بـر آنـها واقع مى شود.
(33) و به آنها گفته مى شود: امروز شما را فراموش مى كنيم همان گونه كه شما ديدار امروز را فراموش كرديد, و جايگاه شما دوزخ است , وهيچ ياورى نداريد! (34) ايـن بـه خاطر آن است كه شما آيات خدا را به سخريه گرفتيد و زندگى دنيا شما را مغرور كـرد, امروز آنها از دوزخ ‌خارج نمى شوند, و هيچ گونه عذرى از آنها پذيرفته نيست .
(35)بنابراين حـمـد و ستايش مخصوص خداست , پروردگار آسمانها وزمين و پروردگار همه جهانيان (36) و براى اوست كبريا و عظمت درآسمان و زمين و او عزيز و حكيم است .
(37) تفسير: و ترى كل امة جاثية , در روز قيامت اهل هرملتى را مى بينى كه بر روى زانوى خود نشسته همچون كـسـى كـه آمـاده برخاستن است .
از قتاده روايت شده است كه جاثيه از جثوه به معناى گروه و جمع آن جثى است , و در حديث است , من جثى جهنم , سنگها وريگهاى جمع شده دوزخ .
كـل امـة تـدعـى الـى كتابها, يعنى هر امتى به نامه هاى عمل خود كه برايش نوشته اند فراخوانده مـى شـود و به ذكر اسم جنس (كتاب ) اكتفا كرده است چنان كه در آيه : وضع الكتاب , و نامه هاى اعـمـالـش را پـيـش مى نهند (زمر/69) آمده است .
گفته شده : منظوراز كتاب كتابى است كه بر پيامبر هر امتى نازل شده و ازآن امت سؤال مى شود كه باآن كتاب چگونه رفتار كرده اند و قول اول صحيح تر است .
اليوم تجزون , مقول قول است يعنى مى گويند: امروز جزاى اعمالتان را مى گيريد.
دلـيـل ايـن كه در هذا كتابنا كتاب به مخلوق و خدا هر دو نسبت داده شده اين است كه اضافه بـراى مـلابـست است و كتاب نامه عمل ملابس و همنشين آنهاست چرا كه اعمال آنان در آن ثبت شده و خداى سبحان از آن آگاه است زيرا فرشتگان خود را امر فرموده كه اعمال بندگان را در آن بنويسند.
ينطق عليكم بالحق , نامه عمل , هر كارى را كه كرده ايد به حق و بى كم و كاست شهادت مى دهد.
انا كنا نستنسخ , ما فرشتگان , اعمال شما را خواهيم نوشت .
فـى رحـمـته , يعنى در بهشت و ثواب خداوند و حضرت باقر(ع ) به صورت مجهول ينطق عليكم قرائت كرده است .
واما الذين كفروا, جواب اين جمله حذف شده , و تقدير جمله فيقال لهم بوده است .
افـلـم تـكن آياتى تتلى عليكم , يعنى آيا پيامبران من براى شما برانگيخته نشدند و آيات مرابر شما تلاوت نكردند و معطوف عليه الم ياتكم رسلى حذف شده است .
فاستكبرتم , و شما در برابر قبول آيات من بزرگى نشان داديد.
و كنتم قوما مجرمين , شما گروهى كافر هستيد چنان كه فرمود: افنجعل المسلمين كالمجرمين , آيا مومنان را همچون مجرمان قرار مى دهيم .
(قلم /35) و الـساعة لاريب فيها, الساعة به دو صورت رفع و نصب قرائت شده است رفع بنابراين كه برمحل ان و عامل آن حمل شود كه محل آن رفع است .
نصب كه بر لفظ ان حمل شود و لا ريب فيها, محلا مرفوع است (بنابراين كه در محل خبر براى ان باشد).
ما الساعة , ساعت چيست ؟ ان نـظن الا ظنا, در اصل نظن ظنا به معناى اثبات گمان است و حرف نفى و استثناء به منظور اثـبـات گـمـان و نـفـى غـيـر آن داخل شده است و نفى غير گمان را افزوده است تاو ما نحن بمستيقنين را تاكيد كند.
و بـدالـهـم , يـعـنى اعمال زشت آنان آشكار شد يا كيفر كارهاى بدشان ظاهر شد مانند اين گفته خداوند و جزاء سيئة سيئة مثلها, كيفر بدى , مجازاتى همانند آن است .
(شورا/40).
الـيـوم نـنـسيكم , يعنى شما را در كيفر رها مى كنيم چنان كه شما وعده ديدار امروز را كه طاعت اسـت رهـا كرده و از ياد برديد يا شما را به منزله چيزى فراموش شده كه به آن اهميتى نمى دهند قـرار مـى دهـيـم همان طور كه شما به ديدار اين روز خود اهميت نداديد و اضافه لقاء به اليوم مـانـنـد اضافه شدن مكر در آيه شريفه بل مكر الليل والنهاراست , وسوسه هاى فريبكارانه شما در شب و روز مايه گمراهى ما شد.
(سبا/33).
يعنى شما خودتان ديدار خدا و ديدار جزاى او را در اين روز از يادبرديد.
ذالكم , المفعول بكم , ((184))</3>

يعنى اين است كارى كه نسبت به شماانجام شد.
بانكم اتخذتم , به سبب تمسخر به آيات خدا و فريفته شدنتان به دنياست .
ولاهم يستعبون , از آنها خواسته نمى شود كه خداى خود را خشنود سازند.
فـللّه الـحـمد, يعنى خدايى را كه پروردگار شماست و پروردگار آسمانها و زمين وجهانيان است بـسـتـايـيد و او را بزرگ بشماريد كه آثار كبريايى او درتمام موجودات آشكار شده است زيرا لازمه چنين ربوبيت همگانى و شامل (كه پرورش همه چيز رادر اختيار دارد) ستايش و سپاس و تكبير و تعظيم از سوى پرورش يافتگان ومربوبين است .