تفسير جوامع جلد ۵

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۲۲ -


و نـادوا يـا مـالـك لـيـقض علينا ربك قال انكم ماكثون , يا مالك از على (ع ) و ابن مسعود يا مال بـه صورت مرخم و به حذف (كاف ) روايت شده است به اين معنى كه از پروردگارت سوال كن كه ما را بميراند تا از عذابى كه بدان گرفتاريم رها و آسوده شويم , پس مالك مى گويد شما همچنين مى مانيد.
لـقد جئناكم بالحق , سخن مالك است و علت اين كه به صورت جئناكم (متكلم مع الغير) گفته اين است كه مالك از فرشتگان است و گفته شده : سخن خداوند است و در اين صورت ضمير قال بـه اللّه بـرمـى گردد يعنى چون آنها از مالك خواستند كه ازخدا بخواهد آنان را بميراند خدا با اين سخن (جئناكم بالحق ) آنها را پاسخ داده است .
ام ابـرموا امرا فانا مبرمون , ام ابرموا,ام منقطعه است يعنى بلكه گروه قريش امرى و مكرى را در مـخالفت با امر تو استوار ساختند.
فانا مبرمون ما نيز مكرمان را استحكام بخشيديم چنان كه آنها مكرشان را مستحكم ساختند.
ام يحسبون انا لا نسمع سرهم و نجويهم بلى و رسلنا, السر سخنى است كه شخص در جاى خلوتى به خود يا ديگرى بگويد.
نجوى سخنى است كه گروهى در ميان خودشان بگويند و گفته شده : سـر چـيزى است كه انسان در دل خود پنهان مى دارد و نجوى سخنى است كه در نهان به ديگرى مى گويد.
بلى و رسلنا, بلكه ما سخن آنها رامى شنويم و از آن آگاه مى شويم و با اين حال رسولان ضـبـط كـنـنـده ما در نزد آنان حاضرند و نيرنگها و نقشه هايى را كه طراحى مى كنند مى نويسند درباره سبب نزول اين دو آيه روايتى از اهل بيت نقل شده است .
ترجمه : بگو اگر براى خداوند فرزندى بود من نخستين مطيع او بودم .
(81) منزه است پروردگار آسمانها و زمين , پروردگار عرش , ازتوصيفى كه آنها مى كنند.
(82) آنها را به حال خود واگذار تا در بـاطل غوطه ور باشند و سرگرم بازى , تا روزى را كه به آنها وعده داده شده است ملاقات كنند (و نـتيجه كار خود را ببينند).
(83) او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او حكيم و عليم است .
(84) پربركت و زوال ناپذير است كسى كه مالك و حاكم آسمانها وزمين و آنچه در ميان آن دو است مى باشد, و آگاهى از قيامت فقط نزداوست و به سوى او بازمى گرديد.
(85) آنـهـا را كـه غـير از او مى خوانيدقادر بر شفاعت نيستند مگر كسانى كه شهادت به حق داده اند, و بـه خـوبـى آگاهند.
(86) و اگر از آنها سؤال كنى چه كسى آنها را آفريده ؟قطعا مى گويند: خدا, پـس چـگـونـه از عـبـادت او مـنـحرف مى شويد.
(87) آنها چگونه از شكايت پيامبر كه مى گويد: پروردگارا! اينها قومى هستند كه ايمان نمى آورند (غافل مى شوند؟).
(88) اكنون كه چنين است از آنها روى برگردان و بگو سلام بر شما, اما بزودى خواهنددانست ! (89) تفسير: قـل ان كان للرحمن ولد فانا اول العابدين , اگر فرزند داشتن خدا درست باشد و با دليل وصحيح ثابت شود من نخستسن كسى هستم كه آن فرزند را بزرگ شمرده و از اواطاعت مى كنم چنان كه شخص فرزند سلطان را به احترام پدرش تعظيم مى كنند.
اين شرط در آيه به منظور مبالغه در نفى فرزند از خدا وارد شده است زيرا پرستش را منوط به داشتن فرزند كرده كه تعليق به محال است و آنـچه مورد تعليق قرار گرفته (فرزند داشتن ) نيز محال است در نتيجه جمله به صورت اثبات در مـى آيـد و مقصوداين است كه بهترين صورت (داشتن فرزند را) نفى كند و گفته شده معناى آيه اين است كه اگر به پندار شما براى خدا فرزندى باشد من كه نخستين پرستنده خدايم واو را يگانه مـى دانم گفته شما را تكذيب مى كنم و گفته شده به اين معناست كه من نخستين كسى هستم كـه از فـرزنـد داشتن خدا يا پرستش آن فرزند ننگ دارم زيراكسى كه فرزند دارد و جسم است و حـادث اسـت و شـايـان پرستش نيست العابدين از عبد يعبد است هر گاه بينى خود را سخت به خاك بمالد و چنين شخصى بنده وپرستنده است .
و گـفته شده ان در (ان كان للرحمن ) نافيه است به اين معنى كه براى خداوندرحمان فرزندى نيست بنابراين من نخستين پرستنده خدا هستم .
سبحان رب السموات و الارض رب العرش عما يصفون , سبحان آن گاه خداوند خود را ازتوصيف مشركان به داشتن فرزند منزه دانسته است .
و هـو الذى فى السماء اله و فى الارض اله , اله خبر مبتداست كه به موصول برمى گردد واسمى اسـت كـه داراى معناى وصفى است از اين رو در فى السماء اله و فى الارض اله ظرف به آن تعلق گرفته است چنان كه مى گويند هو حاتم فى طى و حاتم فى تغلب بنابراين كه معناى جواد را كه بـه جـود مـشهور است در جمله تضمين كنى (وچنين است كه بگويى هو جواد فى طى جواد فى تغلب ) و هو اللّه فى السموات والارض نيز نظير آن است و چنين است كه بگويى مالك يا معبود فق ط اوسـت وضـمير هو كه به خدا برمى گردد به سبب طولانى شدن سخن با صله حذف شده است مانند اين گفته عرب ما انا بالذى قائل لك شيئا من كسى نيستم كه چيزى به توبگويم ولى در آيه جمله طولانى تر شده است و جمله معطوف داخل در محل صله است .
و لا يـمـلـك الـذيـن يـدعـون مـن دونه الشفاعة الا من شهد بالحق , و لا يملك خدايانى غير از خـداى يكتا را كه آنان مى خوانند نمى توانند شفاعتشان كنند چنان كه مى پندارند آنهاشفيعانشان در نزد خدايند.
الا مـن شـهـد بـالـحق ولى كسى كه به حق و يگانگى خدا شهادت دهد و مى داند كه بابينش و اخلاص گواهى داده همان خدايى است كه شفاعت در اختيار اوست و اين جمله مستثناى منقطع اسـت و مـى تـوانـد مـسـتـثـناى متصل باشد چرا كه در جمله الذين يدعون من دون اللّه منظور فرشتگانند و تدعون نيز قرائت شده است .
و قيله يا رب ان هولاء قوم لايومنون , در اعراب قيله سه قول است : 1- نصب بنابراين كه بر محل الساعة كه مفعول به است عطف باشد.
2- جر بنابراين كه برلفظ ساعة عطف باشد, يعنى و عنده علم الساعة و قيله چنان كه مى گويى : عـجـبـت مـن ضرب زيد و عمروا او عمرو, يعنى خدا قيامت و كسانى كه آن را تصديق دارند و نيز گفتار آنها را مى داند زيرا ساعة ظرف نيست و مفعول به است .
3- رفـع مجاهد, آن را مرفوع دانسته است (و هر كس آن را مرفوع قرائت كرده است ) دو وجه براى رفع ذكر كرده است .
الف : تا عطف باشد بر اين تقدير كه مضاف حذف شده باشد يعنى و علم قيله .
ب : رفع آن به خاطر مبتدا بودن باشد و خبر حذف شده و تقدير و قيله يا رب مسموع و متقبل بوده است يا وقيله قيل يا رب بوده .
اخـفـش حالت نصب آن را برام يحسبون انا لا نسمع سرهم و قيله حمل كرده است .
نيز از او نقل شده كه نصب بنابراين كه آن را به و قال قيله تاويل كنيم .
جاراللّه زمخشرى گفته است : قيله مجرور و مرفوع قرائت شده بنابراين كه حرف قسم در تقدير و مـحـذوف بـاشـد و مرفوع بنابر گفتار عرب , ايمن اللّه و لعمرك و ان هولاء قوم لا يومنون جواب قسم است و گويى چنين گفته است : قال و اقسم بقيله يارب يا قيله يا رب قسمى ان هولاء قوم لا يومنون .
پـروردگـارا بـه گـفـتارشان سوگند مى خورم .
يا پروردگارا گفتارشان سوگند من است اين گروه گروهى هستند كه ايمان نمى آورند.
فـاصـفح عنهم و قل سلام فسوف يعلمون , صورتت را از آنها برگردان و به آنان بگو: ازشمابيزارى مـى جـويـم و شما را ترك مى كنم .
فسوف يعلمون تهديدى از سوى خداست يعلمون بات نيز قرائت شده است .

سوره دخان

ايـن سـوره مكى است و 59 آيه دارد و به قرائت اهل بصره 57 آيه و به قرائت كوفى كه 59 آيه است حم و ان هؤلاء ليقولون را دو آيه شمرده اند.
[فضيلت قرائت اين سوره ] در حـديـث ابـى بـن كـعـب اسـت كـه هـر كـه در شـب جـمـعه سوره دخان را بخواندخدا او را بيامرزد. ((172))

از حـضـرت بـاقـر(ع ) روايـت شـده است كه هر كس سوره دخان را در نمازهاى واجب و مستحب بـخـوانـد خـدا در روز قـيـامت او را جزء ايمن شدگان برانگيزد و در سايه عرش خود جاى دهد و حسابش را آسان برسد و نامه عملش به دست راستش داده شود. ((173))

تـرجمه : به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر.
حم .
(1) سوگند به اين كتاب آشكار.
(2) كه ما آن را در شـبى پر بركت نازل كرديم , ما همواره انذاركننده بوده ايم .
(3) در آن شب كه هر امرى بر طبق حـكـمت خداوند تنظيم مى شود.
(4) فرمانى بود از ناحيه ما, ما محمد(ص ) رافرستاديم (5) اينها همه به خاطر رحمتى است از سوى پروردگارت كه او شنونده و داناست .
(6) پروردگار آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست اگر اهل يقين هستند.
(7) هيچ معبودى جز او نيست , زنده مى كند, مـى مـيـرانـد پـروردگـار شما و پروردگار پدران نخستين شماست .
(8) ولى آنها در شكند و (با حقايق ) بازى مى كنند.
(9) تفسير: انا انزلناه فى ليلة مباركة انا كنا منذرين , انا انزلناه جواب قسم است فى ليلة مباركة منظورشب قدر است و قول صحيح همين است و گفته شده : منظور شب نيمه شعبان است , و معناى اين كه خدا قرآن را در شب قدر فرو فرستاد اين است كه تمام قرآن را در شب قدر به آسمان دنيا فرستاد و جـبرئيل آن را (نجوما((174))) به تدريج وبخش بخش بر پيامبر خدا(ص ) فرود مى آورد و گفته شـده : قـرآن بـه مـقدار حاجت هر سال در اين شب نازل مى شد سپس اندك اندك در وقت لزوم و احتياج [برپيامبر] فرود مى آمد.
فى ليلة مباركة اين شب از آن نظر مبارك خوانده شده است كه خداوند نعمتهايش را بر بندگان خـود تـقسيم مى كند و بركتهاى آن دوام مى يابد و بركت رشد كردن خيراست و مباركه بر خير و بركت است و اگر در آن شب هيچ چيز يافت نمى شد جزفرو فرستادن قرآن به يقين از نظر بركت كافى بود.
فـيها يفرق كل امر حكيم , يفرق هر كارى نوشته و جدا مى شود.
كل امر حكيم هر كارى بر طبق حـكـمت انجام مى شود به اين معنى كه روزى بندگان و اجلهايشان و ديگركارهاى مربوط به آن سال تا شب قدر ديگر ثبت مى شود.
آوردن صفت حكيم براى (امر) از باب مجاز است زيرا حكيم در حقيقت صفت خداوند (امر) است .
انا كنا منذرين يفرق فيها كل امر حكيم , دو جمله مستانفه و متصل به يكديگر است كه به وسيله آن دو, جواب قسم تفسير شده است و گويى گفته شده : انا اءنزلناه لان من شاننا الانذار.
ما قرآن را فرو فرستاديم چرا كه انذار كار ماست و قرآن را مخصوصا در اين شب فرو فرستاديم زيرا انزال قرآن از كارهاى محكم است و هر كار محكمى در اين شب تقسيم و ثبت مى شود.
امرا من عندنا, منصوب به اختصاص است يعنى امرى را قصد مى كنم كه از ناحيه ماحاصل مى شود و به مقتضاى حكمت و تدبير خودمان مى باشد.
و مى تواند مقصوداز (امر) امر در مقابل نهى باشد و بجاى مصدر (فرقانا) نهاده شده چرا كه معناى امرو فرقان يكى است زيرا كسى كه به چيزى حكم كـنـد و آن را بنويسد در حقيقت به آن امر كرده و واجب نموده است و يا(امر) حال براى يكى از دو ضـمـير در انزلناه باشديعنى آن را فرو فرستاديم در حالى كه دستور به انجام كارى واجب است , يا آن رافرو فرستاديم در حالى كه امر مى كنيم .
انا كنا مرسلين , مى تواند بدل از انا كنا منذرين باشد و و رحمة من ربك مفعول به اين معنى كه مـا قـرآن را نـازل كـرديـم چـرا كه فرستادن پيامبران با كتابهاى آسمانى از شؤون ماست چون به بـنـدگان خود لطف داريم و مى تواند علت براى يفرق يا امرا من عندنا و رحمة مفعول باشد, يـعنى در اين شب هر كارى جدا مى شود يا اوامر ازناحيه ما صادر مى شود چرا كه روش مااين است كـه رحـمـت خـود را گـسـيل داريم و ازباب لطف هر كارى را كه مربوط به تقسيم ارزاق وديگر كارهاست از هم جدا سازيم و همچنين اوامرى كه از ناحيه خداى عزوجل صادر مى شود زيرا غرض از مـكـلف ساختن بندگان اين است كه آنها را در معرض منافع قرار دهد و اصل آن انا كنامرسلين رحـمـمـة مـنا, بوده و اسم ظاهر به جاى ضمير نهاده شده است تا اعلام داردكه مقضاى ربوبيت مـهـربـانـى بـه آفريدگان است انه هو السميع العليم , اين جمله و آيه بعد از آن ربوبيت خداوند را تثبيت كرده و كسى را شايسته ربوبيت مى داند كه چنين صفاتى داشته باشد.
رب الـسـمـوات و ربـكم و رب ابائكم , در اين آيه رب مجرور قرائت شده بنابراين كه بدل ربك باشد.
ان كـنـتـم مـوقـنـيـن , اگـر اقرار شما به اين كه آسمانها و زمين پروردگار و آفريننده اى دارد, ازشناخت و يقين نشات گرفته باشد, آنگاه يقين داشتن آنها را رد مى كند و مى فرمايد:بل هم فى شك يلعبون به اين معنى كه اقرار آنها از علم و حقيقت سرچشمه نگرفته بلكه گفتارى آميخته به ريشخند و بازيچه است .
ترجمه : منتظر روزى باش كه آسمان دودى آشكار پديد آورد.
(10)همه مردم را فرامى گيرد, اين عذاب دردناكى است .
(11) (مى گويند)پروردگارا! عذاب را از ما برطرف كن كه ايمان مى آوريم (12) چـگونه و از كجا متذكر مى شوند با اين كه رسول آشكار (با معجزات و منطق روشن ) به سراغ آنـهـا آمـد؟ (13) سـپـس از او رويـگـردان شدند و گفتند:ديوانه اى است كه ديگران به او تعليم مى دهند! (14) ما اندكى عذاب را برطرف مى سازيم ولى باز به كارهاى خود برمى گرديد! (15) ما ازآنـهـا انـتـقـام مـى گـيـريم در آن روز كه آنها را با قدرت خواهيم گرفت , آرى ما از آنها انتقام مـى گـيريم (16) ما قبل از اينها قوم فرعون را آزموديم ورسول بزرگوارى به سراغ آنها آمد (17) كـه اى بـنـدگان خدا آنچه را به شما دستور داده است انجام دهيد و در برابر من تسليم شويد كه من فرستاده امينى براى شما هستم (18) و در برابر خدا تكبر نورزيد كه من براى شما دليل روشنى آورده ام (19) و من به پروردگار خود وپروردگار شما پناه مى برم از اين كه مرا متهم (يا سنگسار) كنيد.
(20)و اگر به من ايمان نمى آوريد لااقل از من كناره گيرى كنيد (و مانع ايمان آوردن مردم نشويد).
(21) تفسير: فـارتقب يوم تاتى السماء بدخان مبين , يوم تاتى مفعول به مرتقب است ((175))

و رقبته وارتقبته گويند (به صورت متعدى ).
در مورد دخان چند قول است : الـف : عـلـى (ع ) و ابـن عـباس و حسن روايت كرده اند كه دخان دودى است كه پيش ازبرپا شدن قـيـامـت از آسمان مى آيد و وارد گوشهاى كافران مى شود بطورى كه سرهايشان ماننند گوشت بريان مى شود و بر مومن از آن دود دردى شبيه به زكام عارض مى شود و تمام زمين به صورت اتاق در بـسته اى درمى آيد در آن آتش افروخته شده باشد و هيچ منفذى (براى بيرون شدن دودها) در آن نباشد اين دود تاچهل روز ادامه يابد.
ب : بـه روايـت ابن مسعود پيامبر خدا(ص ) پس از آن كه مورد تكذيب قوم خود قرارگرفت بر آنها نـفرين كرد و عرضه داشت : خداوندا همانند قبيله مضر سركوبشان كن و آنها را به سالهاى قحطى هـمـانـنـد سالهاى يوسف گرفتار ساز پس از آن نفرين دچارقحط سالى شدند و بر اثر گرسنگى ديـدگـانـشان تار شد و آسمان را دودآلود مى ديدندو صداى شخصى كه سخن مى گفت شنيده مـى شد و بر اثر دود خودش ديده نمى شد و كارشان به خوردن گوشت مردار و استخوان انجاميد, ابوسفيان با چند نفركه همراهش بودند خدمت پيامبر(ص ) آمدند و از او كمك خواستند و گفتند: اى مـحـمـد بـه داد خـويشاوندانت برس كه (هلاك شدند) و وعده دادند كه اگر پيامبر دعاكند و خشكسالى برطرف شود ايمان بياورند و چون به دعاى پيامبر خشكسالى برطرف شد دوباره به كفر و شرك خود بازگشتند.
يـغـشـى الناس هذا عذاب اليم , يغشى الناس يعنى عذاب شامل آنها مى شود و آنان را زيرپوشش مى گيرد, جمله صفت دخان و محلا مجرور است , به اين معنى كه مى گوينداين عذابى دردناك است تامومنون كه آخر آيه بعد است : يـقـولون محذوف و بنا بر حال بودن منصوب است يعنى در حالى كه مى گويند ماوعده مى دهيم ايمان بياوريم اگر عذابشان برطرف شود.
انى لهم الذكرى و قد جائهم رسول مبين , چگونه متذكر مى شوند و پند مى گيرند و به وعده خود وفا مى كنند در حالى كه دليلى بزرگتر از برطرف شدن دود براى آنها آمد و آن معجزاتى بود كه از سـوى پـيـامـبـر پـديـد آمـد مـانـند قرآن وديگر معجزات كوبنده و آنهامتذكر نشده و از او روى بـرگـرداندند و به او بهتان زده گفتند جوان غير عرب به نام عداس پيامبر را تعليم مى دهد و آن حضرت را به جنون نسبت دادند.
انا كاشفوا العذاب قليلا انكم عائدون , آن گاه فرمود ما اندك اندك كيفر گرسنگى و دود را ازشما بـرمـى داريـم .
انكم عائدون يعنى چون عذاب از شما برداشته شد به شرك خودباز مى گرديد و پـس از برطرف شدن عذاب به آن حالت زارى و تضرعى كه داشتيدنمى مانيد و كسانى كه دود را پـيـش از قـيامت مى دانند(قول اول ) در انا كاشفوا العذاب گفته اند: هر گاه آسمان دود بر آورد, آنهايى كه به عذاب گرفتار شده اند زارى مى كنند و مى گويند: پروردگارا! عذاب را از ما بردار ما به سوى تو باز مى گرديم وايمان مى آوريم پس خداوند عذاب را از آنها برمى دارد و چون عذاب را از آنهابرمى دارد مرتد مى شوند.
يـوم نـبـطـش الـبـطـشـة الـكـبـرى انا منتقمون : منظور روز قيامت است مانند آيه : فاذا جاءت الطامة الكبرى , و چون بليه بزرگ بيايد آنچه واقع شدنى است واقع مى شود.
(نازعات /34) انـا مـنـتـقمون , از آنها در آن روز انتقام مى گيريم و يوم نبطش منصوب شده به عاملى كه انا منتقمون بر آن دلالت مى كند چرا كه ما بعد ان در ما قبل آن عمل نمى كند.
نبطش به كسر و ضم (طاء) هر دو قرائت شده است .
و لـقـد فـتـنـا قـبـلـهـم قـوم فرعون و جاء هم رسول كريم , معناى فتنه اين است كه خدا به قوم فـرعـون مـهلت داد و در روزى آنها وسعت بخشيد و همين موجب شد كه در گناهان فروروند و حـضـرت مـوسـى (ع ) را بـه سوى آنان فرستاد كه ايمان بياورند و امتحانشان كرد ولى آنها كفر را برايمان برگزيدند و پيامبرى كه در پيشگاه خدا بزرگ بود ياداراى اخلاق و افعال كريم بود بر آنها آمد.
ان ادواء الـى عـبـاد اللّه ...
, ان مـفسره است چرا كه پيامبر بر قومش مبعوث مى شود تا بشيرو نذير بـاشد بنابر اين معناى قول و گفتار را دربردارد يا ان مخففه از مثقله است يعنى پيامبر به سوى آنـان آمـد و فـرمـود: كار و سخن گفتن به من محول شده است وعباداللّه مفعول و منظور بنى اسـرائيـل هـستند يعنى آنها را به من محول كنيد وهمراه من بفرستيد يا اى بندگان خدا آنچه از ايمان آوردن و قبول دعوت من بر شماواجب شده است به من ادا كنيد.
انى لكم رسول امين , اين آيه علت لزوم ايمان آوردن بنى اسرائيل به موسى را بيان كرده وآن امين بودن موسى (ع ) است كه خدا او را بر وحى و دين خود امين قرار داده است .
و ان لاتعلوا على اللّه , ان در اين آيه حكم آيه قبل را دارد يعنى با خوار شمردن پيامبر ووحى خدا, نسبت به خدا تكبر نكنيد.
و انى عذت بربى و ربكم ان ترجمون , عذت عت به ادغام (ذال ) در تاء قرائت شده به اين معنى كه وى به پروردگار خويش پناه برده و از مكر فرعونيان به خدا تمسك جسته است از اين رو به تهديد آنها به قتل و سنگسار اهميت نمى دهد.
فـاعـتزلون , مقصود اين است كه اگر به من ايمان نمى آوريد از من دور شويد و اسباب پيوند با مرا قـطـع كـنـيد يا مرا رها سازيد نه بر عليه من باشيد و نه به نفع من و مرا از شرو آزار خود در امان بداريد زيرا پاداش كسى كه شما را دعوت كرده به آنچه خير وصلاح شماست آزار دادن نيست .
ترجمه : (موسى ) به پيشگاه پروردگارش عرضه داشت كه اينها قومى مجرمند.
(22) (به او دستور داده شـد) بـندگان مرا شبانه حركت ده كه آنها به تعقيب شما مى آيند.
(23) (هنگامى كه از دريا گذشتيد) دريا راآرام و گشاده بگذار كه آنها يعنى لشكر فرعون غرق خواهند بود.
(24) چه بسيار بـاغـهـا و چـشمه ها كه از خود به جاى گذاشتند.
(25) وزراعتها و قصرهاى جالب و گرانقيمت ! (26) و نـعـمـتـهـاى فراوان ديگركه در آن متنعم بودند.
(27) اينچنين بود ماجراى آنها و ما اينها رامـيـراث بـراى اقـوام ديـگـرى قرار داديم .
(28) نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين و نه به آنها مهلتى داده شد.
(29) ما بنى اسرائيل را از عذاب ذلت بار رهايى بخشيديم .
(30) از فرعون كه مردى متكبر و ازاسرافكاران بود.
(31) ما آنها را با علم خويش بر جهانيان برگزيديم وبرترى داديم .
(32) و آيـاتـى (از قـدرت خويش ) به آنها داديم كه آزمايش آشكارى در آن بود (ولى آنها كفران كردند و مجازات شدند).
(33) تفسير: فـدعـا ربـه ان هـولاء قـوم مـجـرمـون , مـجـرمـون , بـه مـعناى مشركون است يعنى اين گروه ايمان نمى آورند.
فـاسـر بـعبادى دو قول است : يكى اين كه پس از(فاء) ماده قول در تقدير گرفته شودو در اصل فقال اسر, بوده است .
دوم اين كه اسر جواب شرطى باشد كه حذف شده مانند: ان كان الامر كما تقول فاسر بعبادى , اگر مطلب چنان است كه تو مى گويى پس بندگان مرا (شبانه ) حركت بده .
و اتـرك الـبـحـر رهوا, در معناى كلمه رهوا دو قول است يكى آرام و ساده راه رفتن است اعشى مى گويد: يمشين رهوا فلا الاعجاز خاذلة ----- ولا الصدور على الاعجاز تتكل ((176))

مـنـظـور رهـوا است كه به معناى آرام و ساده راه رفتن است كه چون موسى (ع )خواست از دريا بـگـذرد قـصـد كرد كه عصاى خود را بردريا بزند تا بهم متصل شودچنان كه در آغاز عصا را زد و شكافته شد پس خداوند سبحان به اوامر كرد كه دريا راآرام و به حال خود بگذارد و راه خشك باشد تا فرعون و پيروانش به آن در آيند وغرق شوند.
قول دوم : رهو به معناى شكاف فراخ است يعنى دريا را به حال خود باز بگذارد.
و مقام كريم , منظور از مقام كريم , مجلس مهم و منزل ظريف و زيباست .
و نعمة كانوا فيها فاكهين , به معناى برخوردارى از نعمت و وسعت در زندگى است .
كـذلـك اورثناها قوما آخرين , كاف در كذلك ((177))

به معناى مثل است و منصوب يعنى مانند آن بـيـرون رانـدن آنان را از آن مكانها بيرون كرديم يا محلا مرفوع است يعنى الامر كذلك مطلب چنين است .
و اورثناها قوما آخرين , يعنى گروهى كه با آنها هيچ گونه خويشاوندى ندارند و هم كيش نيستند.
فـما بكت عليهم السماء و الارض , اين آيه فرعون و قومش و حالت آنها را تحقير مى كند كه مخالف اسـت بـا حـال كـسـى كه مصيبت و فقدان او بزرگ است و درباره او مى گويندبكت عليه السماء آسمان بر او گريست .
و ما كانوا منظرين , يعنى به آنان مهلتى داده نمى شود.
من فرعون انه كان عاليا من المسرفين , من فرعون بدل است ازمن العذاب المهين و گويى در نـظـر فـرعـون عذابى اندك بود چرا كه در عذاب دادن بنى اسرائيل افراط كرده بود.
من فرعون مى تواند حال از من العذاب باشد به اين معنى كه اين عذاب ازسوى فرعون سرزده است .
عـالـيا من المسرفين , يعنى بزرگ و در ميان آنان جزء طبقات والاى جامعه بود وبسيار اسرافكار يا رفـعـت جـو و خـود بزرگ بين بود و من المسرفين خبر دوم كان است و گويى خداوند فرموده است كان متكبرا مسرفا, فرعون متكبر و اسرافكاربود.
و لـقـد اخـتـرنـاهـم عـلـى عـلم على العالمين , على علم در محل حال است يعنى آگاهند به مـحـل بـرگزيدن و اين كه آنان شايسته اند كه بر جهانيان زمان خودشان برگزيده و برترى داده شوند.
و آتـيناهم من الايات ما فيه بلاء مبين , به آنان معجزه ها و نشانه هايى داديم كه در آن نعمت آشكار هست يا آزمايش آشكار تا بنگريم چگونه عمل مى كنند.
تـرجـمـه : ايـنـهـا (مـشركان ) مى گويند (34) مرگ ما جز همان مرگ اول نيست (و هرگز زنده نـخواهيم شد).
(35) اگر راست مى گوييد پدران ما را زنده كنيد (تا گواهى دهند) (36) آيا آنها بهترند يا قوم تبع وكسانى كه پيش از آنان بودند؟ ما آنها را هلاك كرديم چرا كه مجرم بودند.
(37) مـا آسـمانها و زمين و آنچه در ميان اين دو است بى هدف نيافريديم .
(38) ما آن دو را فقط به حق آفـريـديـم , ولى اكثر آنهانمى دانند.
(39) روز جدايى (حق از باطل ) وعده گاه همه آنهاست .
(40) روزى كه هيچ دوستى كمترين كمكى به دوستش نمى كند و ازهيچ سو يارى نمى شوند.
(41) مگر كـسـى كـه خـدا او را مـورد رحـمت قرار داده , و او عزيز و رحيم است .
(42) درخت زقوم ...
(43) غذاى گنهكاران است .
(44) همانند فلز گداخته در شكمها مى جوشد.
(45)چوششى همچون آب سوزان .
(46) اين كافر مجرم را بگيريد و به ميان دوزخ پرتابش كنيد.
(47) سپس بر سر او از عذاب سوزان بريزيد.
(48) (به او گفته مى شود) بچش كه (به پندار خود) بسيارقدرتمند و محترم بودى ! (49) اين همان چيزى است كه پيوسته در آن ترديد مى كرديد.
(50) تفسير: ان هـولاء ليقولون , آنگاه خداى سبحان به ذكر كفار قريش برمى گردد كه در اول سوره ازآنان ياد كرده و مى فرمايد: اينان مى گويند: ان هـى الا موتتنا الاولى و ما نحن بمنشرين , مرگ جز همان مرگ نخستين دنيا نيست و پس ازآن زنده شدن و نشور و بازگشتى وجود ندارد.
فـاتـوا بابائنا ان كنتم صادقين , اگر راست مى گوييد كه خدا مردگان را برمى گرداند پدرانمان راكه پيش از ما مرده اند برگردانيد.
گوينده اين سخن ابوجهل بود و گفت : اى محمد(ص ) اگر راسـت مـى گويى جدت قصى بن كلاب را برگردان و اين جهلى بودكه كه از ابوجهل سرزد زيرا نـشـاه دوم آخـرت لازم اسـت تـا پاداش هر كسى داده شودنه براى انجام تكليف چرا كه دنيا خانه پـاداش نـيـسـت بـلـكـه خـانه تكليف است و گويى ابوجهل گفته است (اى محمد) اگر راست مى گويى كه خدا مردم را براى پاداش دادن برمى گرداند آنان را براى انجام تكليف باز گردان از اين رو براى مقابله با گفته ابوجهل به پند و تهديد كه به حال او سودمندتر است عدول كرده است ومى فرمايد: اهـم خير ام قوم تبع , يعنى آيا كفار قريش از نظر نفرات و تجهيزات بيشترند يا (قوم تبع )مانند اين سخن خدا: اكـفـاركـم خـيـر من اولئكم , آيا كفار شما بهتر از اينها هستند؟ (قمر/43).
پس از آن كه خداآل فرعون را ياد مى كند.
مـنـظـور از تبع (مذكور در آيه ) تبع حميرى است كه مردى مومن بود ولى قوم او كافربودند تبع هـمـان كـسـى اسـت كه لشكركشى مى كرد و حيره را گرفت آنگاه به سمرقندآمد و آن را ويران ساخت سپس تجديد بنا كرد و در نامه هايش چنين مى نوشت : به نام خدايى كه ملك خشكى و دريا و خورشيد و بادهاست خداوند, قوم او رانكوهش كرده ولى خود او را ملامت نكرده است .
از حضرت صـادق (ع ) روايـت شده كه تبع به اوس و خزرج گفت در اينجا بمانيد تا اين پيامبر (پيامبر اسلام ) ظهوركند و اگر من او را درك كنم به اوايمان مى آورم و در خدمت او خواهم بود.
و مـا خـلـقـنـا الـسـمـوات و الارض و مـا بينهما لاعبين , منظور ازما بينهما چيزهايى است كه ميان آسمان و زمين است .
ان يوم الفصل ميقاتهم اجمعين , زمان حساب و پاداش تمام آنها مقصود است .
يوم لا يغنى مولى عن مولى و لا هم ينصرون , روزى كه هيچ دوستى چه خويشاوند باشد يابيگانه از هيچ دوستى هر كه مى خواهد باشد بى نياز نمى كند و نمى تواند عذاب را ازاو دور سازد.
ولاهـم ينصرون , ضمير هم به موالى برمى گردد چون موالى در معنى بسيارند زيرا لقطمولى به صورت مبهم شامل هر مولايى مى شود.
الا مـن رحـم اللّه , مـن رحـم اللّه مرفوع بدل از واو ينصرون است يعنى عذاب از كسى برداشته نمى شود مگر كسى كه مشمول رحمت خدا شود و رحمت خدا دو گونه است يا از همان اول كيفر را از آنها برمى دارد يا اجازه مى دهد به كسانى كه درگاه خداوند مقربند تا از آنها شفاعت كنند در نتيجه عذاب شخص مورد شفاعت باشفاعت شفيع برداشته مى شود.
انـه هـو الـعزيز الرحيم , خداوند در انتقام گرفتن از دشمنان خود عزيز و به مومنان رحيم است و مى تواند من رحم اللّه بنا بر استثناء منصوب باشد.
طـعام الاثيم , اثيم به معناى آثم و گنهكار است و گويند مقصود ابوجهل است و روايت شده كه براى او خرما و كره آوردند و هر دو را با هم خورد و گفت : اين همان زقومى است كه محمد ما رااز آن ترسانده است و ما دهنهاى خود را از آن پر مى كنيم .
كـالمهل يغلى فى البطون , مهل به معناى مس گداخته شده است , و به قولى تفاله روغن زيتون اسـت يـغلى با (ياء) و (تاء) هر دو قرائت شده است و هر كس با (تاء) قرائت كرده به مناسب شجره است و هر كس با (ياء) قرائت كرده بر طعام حمل كرده است زيرا طعام هم به معناى شجره است و بـر مـهـل حـمل نشده بلكه بر چيزى حمل شده كه به مهل تشبيه شده و(كاف ) در كالمهل محلا مرفوع و خبر دوم ان است وهمچنين است يغلى .
خـذوه فـاعتلوه الى سواء الجحيم , به فرشتگان عذاب گفته مى شود او را بگيريد و با زور وجبر به طرف دوزخ ببريد و به اين معنى است كه يقه شخص گرفته شود و براى كشتن يا زندانى شدن او را كشان كشان ببرند و عتل نيز از همين معنا گرفته شده و به كسر ضم و تا هر دو قرائت شده است (الى سواء الجحيم ) يعنى او را به وسط دوزخ ‌ببريد و دليل اين كه وسط چيزى را سواء گفته اند اين است كه فاصله ميان وسطچيزى با اطراف محيط به آن برابر است .
ثـم صـبـوا فـوق راسـه مـن عـذاب الـحميم , صب ((178))

مى تواند استعاره باشد مانند گفته شـاعـر:صـبت عليه صروف الدهر من صبب , و مانند گفتار خداوند افرغ علينا اصبرا,(پروردگارا پيمانه شكيبائى و استقامت را بر ما بريز (بقره250 , اعراف /126.
) ذق انـك انـت العزيز الحكيم , اين سخن به عنوان ريشخند به كسى گفته مى شود كه در برابرقوم خـود اظـهـار عـزت و قـدرت و كـرامـت مـى كـرده است روايت شده ابوجهل به رسول خدا(ص ) مى گفت : در فاصله ميان دو كوه (مكه ) عزيز و محترم تر از من نيست .
انك به فتح (همزه ) نيز قرائت شده و به معناى لانك است .
ان هذا ما كنتم به تمترون , اين عذاب , يا اين امر همان چيزى است كه شما در آن شك مى كرديد يا منكر آن مى شديد.
تـرجـمـه : پـرهـيزگاران در جايگاه امن و امانى هستند.
(51) در ميان باغهاو چشمه ها.
(52) آنها لـبـاسـهـايـى از حـرير نازك و ضخيم مى پوشند ودر برابر يكديگر مى نشينند.
(53) اين چنين اند بـهـشـتـيـان , و آنها را با(حورالعين ) تزويج مى كنيم .
(54) آن گاه هر نوع ميوه اى را بخواهنددر اخـتيارشان قرار مى گيرد, و در نهايت امنيت به سر مى برند.
(55)هرگز مرگى جز همان مرگ اول (كـه در دنـيا چشيده اند) نخواهندچشيد و خداوند آنها را از عذاب دوزخ حفظ مى كند.
(56) اين فضل و بخششى است از سوى پروردگارت , و اين پيروزى بزرگى است .
(57) ما آن (قرآن ) را بر زبان تو آسان ساختيم تا متذكر شوند.
(58)(اما اگر پذيرا نشدند) منتظر باش آنها نيز منتظرند (تو منتظر پيروزى الهى و آنها منتظر عذاب و شكست باشند).
(59) تفسير: ان الـمـتـقـين فى مقام امين , مقام به دو صورت قرائت شده است : به فتح (ميم ) به معناى محل ايـسـتادن و به ضم (ميم ) به معناى محل اقامت امين صفت استعارى براى مكان است زيرا مكان تـرسـنـاك كسى را كه در آن مكان است گويى به سبب امورناگوارى كه در آن ايجاد مى كند به وحشت مى اندازد.
يـلسبون من سندس و استبرق متقابلين , گفته اند سندس حريرى است نرم و استبرق حريرى اسـت ضـخـيم و اصل آن استبر (فارسى ) بوده و معرب شده است و به خاطرتعريب (عربى شدن ) آمدن آن در قرآن تجويز شده است , زيرا معناى تعريب اين است كه كلمه غير عربى را با دگرگون ساختن آن و اجزايش به انواع اعراب , به صورت كلمه عربى درآورند (و آن را معرب سازند).
كذلك و زوجنا هم بحورعين , در كاف كذلك دو قول است : مرفوع و اصل آن الامركذلك باشد يا منصوب باشد يعنى مثل ذلك اثبناهم , به مانند آن پاداش به آنهاخواهيم داد.
و زوجناهم از اخفش نقل شده كه منظور از ترويج در آيه همان ترويج معروف است از غير اخفش نقل شده كه در بهشت تزويج نيست و معناى آيه اين است كه آنان را باحورالعين (زنان سياه چشم ) همنشين قرار مى دهيم .
يـدعـون فـيـها بكل فاكهة آمنين , يدعون به معناى يستدعون است به اين معنى كه هر ميوه اى را بخواهند و به آن مايل شوند طلب مى كنند و ترسى ندارند كه تمام شود يا برايشان ضرر داشته باشد يا از بين برود.
لا يـذوقـون فـيـهـا الـمـوت الا الـمـوتـة الاولـى , لا يذوقون بهشتيان به يقين در بهشت مرگ رانمى چشند.
و الا الموته الاولى به جاى موت گذاشته شده چرا كه چشيدن طعم مرگ گذشته در آيـنـده ممكن نيست و اين از باب معلق ساختن حكم بر امرى است محال و گويى گفته است اگـر بـتـوان طـعم مرگ نخستين (مرگ دنيا) را در آينده چشيدبيقين اهل بهشت آن را خواهند چشيد.
فـضـلا من ربك ذلك هو الفوز العظيم , يعنى تمام نعمتهاى بهشتى كه به تقواپيشگان داده شده و رهايى از آتش لطف و بخشش و پاداشى از سوى خداست .
فـانما يسرناه بلسانك لعلهم يتذكرون , معناى آيه اين است كه كتاب مبين قرآن را به آنها يادآورى كن چرا كه ما آن را به زبان خودت كه عربى است نازل كرديم تا درك و تذكرآن بر تو و قومت آسان باشد.
فارتقب انهم مرتقبون , منتظر باش تا عذاب الهى بر آنهاوارد شود چرا كه آنان نيز منتظرندكه بر تو و مـصـيـبتهايى وارد آيد.
بعضى گفته اند: منتظر باش كه برآنها پيروز شوى كه آنان نيز به خيال باطل خود در انتظارند بر تو پيروز شوند.

سوره جاثيه

سـوره جاثيه از سوره هاى مكى است جز آيه قل للذين آمنوا يغفروا, كه درمدينه نازل شده است .
به اعـتـقاد كوفيان تعداد آيات اين سوره 37 و به اعتقاد ديگران36 آيه است و حم به اعتقاد كوفيان يك آيه است .
[فضيلت قرائت اين سوره ] در حـديـث ابـى (بـن كعب ) آمده كه هر كس حم جاثيه را بخواند خداعيبهايش را بپوشاند و در هنگام حساب (رستاخيز) ترس او را به آرامش مبدل كند. ((179))

و از حـضـرت صـادق (ع ) روايت شده كه هر كس اين سوره را بخواند پاداش او اين است كه هرگز دروخ را نبيند در حالى كه با محمد(ص ) خواهد بود. ((180))

ترجمه : حم .
(1) اين كتاب از سوى خداوند عزيز و حكيم نازل شده است .
(2) بدون شك در آسمانها و زمـيـن نـشـانـه هـاى فـراوانـى است براى آنها كه اهل ايمانند.
(3) همچنين در آفرينش شما, و جنبندگانى كه در سراسر زمين منتشر ساخته , نشانه هايى است براى جمعيتى كه اهل يقينند.
(4) و نـيز در آمدوشد شب وروز و رزقى كه خداوند ازآسمان نازل كرده , و به وسيله آن زمين را بعد از مـردنش حيات بخشيده , و همچنين در وزش بادها نشانه هاى روشنى است براى جمعيتى كه اهل تـفـكـرنـد.
(5) اينها آيات الهى است كه ما آن را به حق بر تو تلاوت مى كنيم , اگر آنها به اين آيات ايمان نياورند به كدام سخن بعد از سخن خدا و آياتش ايمان مى آورند؟! (6) تفسير: ان فـى الـسـمـوات و الارض لايـات لـلـمـومـنـيـن , ان فـى الـسـمـوات را مـى توان به همان مـعناى ظاهرى اش گرفت و هم مى تواند به معناى ان فى خلق السموات , به تقدير فى باشدبه اين دليل كه در آيه بعد و فى خلقكم فرموده است : آيات در آيات لقوم يوقنون و آيات لقوم يعقلون به دو صورت رفع و نصب قرائت شده اما در آيه اول به استناد اين جمله (كه عرب به كار مى برد) ان فـى الـدار لـزيـد او فى البيت عمرو او فى البيت عمروا(عمر در حالت رفع عطف بر لفظ زيد و در حالت نصب عطف بر محل زيد است ).