تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۱۰ -


ترجمه : آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا وآنچه از حق نازل شده است خاشع شود؟ و مانند كسانى نباشند كه قبلا به آنها كتاب آسمانى داده شد, سپس زمانى طولانى بر آنهاگذشت و قلبهاى آنها قساوت پيدا كرد, و بسيارى از آنهاگنهكارند.
(16) بدانيد خداوند زمين را بـعـد از مـرگ آن زنده مى كند, ماآيات (خود) را براى شما بيان كرديم شايد انديشه كنيد.
(17) مـردان وزنـان انـفاق كننده و آنها كه (از اين طريق ) به خدا قرض الحسنه دهندبراى آنها مضاعف مى شود و پاداش پرارزشى دارند.
(18) كسانى كه به خدا و رسولانش ايمان آوردند آنها صديقين , و شهدا, نزدپرورگارشان هستند, بر آنهاست پاداش (اعمال )شان , ونور(ايمان )شان و كسانى كه كافر شـدنـد و آيـات مـا را تـكـذيـب كـردنـداصـحـاب دوزخند.
(19) بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سـرگـرمـى ,وتجمل پرستى و تفاخر در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است , همانند بـارانى كه محصولش كشاورزان را در شگفتى فرومى برد سپس خشك مى شود بگونه اى كه آن را زردرنگ مى بينى ,سپس تبديل به كاه مى شود, و در آخرت يا عذاب شديد است , يامغفرت و رضاى الـهى , و (به هرحال ) زندگى دنيا چيزى جز متاع غرور نيست !(20) بر يكديگر سبقت گيريد براى رسيدن به مغفرت پروردگارتان و بهشتى كه پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است , وآماده شده بـراى كـسـانـى كـه بـه خـدا و رسولانش ايمان آورده اند, اين فضل الهى است به هر كس بخواهد مى دهد, و خداوند صاحب فضل عظيم است .
(21) تفسير: الم يان للذين , انى الامريانى : اذا جاء اناه , يعنى آنگاه وقت آن كار فرا رسد.
از ابـن مسعود روايت است كه ميان مسلمان شدن ما و سرزنش شدنمان به اين آيه فقط چهار سال فاصله شد ((115)).

از ابن عباس روايت است كه خدا دلهاى مؤمنان را واگذارد و پس از سيزده سال ازنزول قرآن آنها را عتاب و ملامت كرد ((116)).

از مـحـمـدبـن كـعب روايت شده كه اصحاب پيامبر(ص ) در مكه تهيدست بودند وچون به مدينه هجرت كردند به رفاه و نعمت رسيدند پس تغيير حال داده ودلهايشان سخت شد, لذا اين آيه نازل گـرديـد ((117)).

مـعـناى آيه اين است كه آيا براى مؤمنان وقت آن نرسيده كه هرگاه خدا را ياد كنند و قرآن در نزد آنها خوانده شوددلهايشان نرم و مصفا شود؟ يا هرگاه خدا مواعظ خود و آنچه را در قرآن نازل فرموده به آنها تذكر دهد (دلهايشان نرم شود).
و ما نزل من الحق , نزل هم مشدد و هم غيرمشدد, قرائت شده است .
و لا يـكـونـوا, عطف بر تخشع است و لاتكونوا به عنوان التفات از غيبت به خطاب نيز قرائت شده اسـت و مـمكن است نهى از همانندى با اهل كتاب در سنگدلى باشدپس از آن توبيخ شده اند براى ايـن كه حق در ميان بنى اسرائيل و تمايلاتشان مانع مى شد و هرگاه تورات و انجيل را مى شنيدند در بـرابـر خـدا خـشـوع مى كردندودلهايشان نرم مى شد و چون مدتى زياد بر آنها گذشت ستم و سـنگدلى بر آنان غالب آمد و با هم اختلاف كردند و تحريفهايى پديد آوردند.
منظور از امد اجل و مدت است .
اعلموا ان اللّه يحيى الارض بعد موتها, اين آيه مثالى است براى اثر كردن ذكر خدا دردلها و همانند بـاران كـه زمـين را زنده مى كند ياد خدا نيز دلها را زنده مى كند يا خدادلها را پس از مردن زنده مى سازد و با لطف و توفيق دلها را پس از قساوت نرم مى كند.
ان المصدقين , به تشديد ص به معناى متصدقين (تصديق كنندگان ) و به تخفيف ص به معناى كسانى كه خدا و رسولش را تصديق مى كنند قرائت شده است .
واقرضوااللّه , به معناى فعلى كه در مصدقين نهفته است [عطف شده ] زيرا لام به معناى الذين و اسم فاعل مصدقين به معناى , اصدقوا يا صدقوا مى باشد و گويى فرموده است : ان الذين اصدقوا و اقرضوا, براستى كسانى كه خدا و رسول را باوركرده و در راه خدا وام دادند.
والـذيـن آمـنـوا بـااللّه ورسله , آنان كه به خدا و پيامبرانش ايمان آورده اند در پيشگاه خدابه منزله صـديقان و شهيدانند و آنان كسانى اند كه در تصديق خود راستگويند وگامهايشان در آن راسخ و ثابت است .
والـشـهـداء عـنـد ربـهـم لـهـم اجـرهـم , پاداش آنان كه در راه خدا به شهادت رسيده اند درنزد پروردگارشان است .
ونورهم , يعنى پاداش صديقان و شهيدان به آنها داده مى شود و مانند آنهانورانى اند.
از حضرت صادق (ع ) روايت است كه مؤمن شهيد است و اين آيه را قرائت كرد ((118)).

مى توان والشهداء را مبتداء ولهم اجرهم را خبر آن گرفت .
اعـلـمـوا انـمـا الحيوة الدنيا لعب و لهو ...
, آنگاه خداوند سبحان مؤمنان را به زهد وروزى در دنيا تـرغـيـب كـرده و مـى فـرمـايـد: زندگى دنيا امورى ناچيز است كه همان بازيچه و لهو و زينت و فخرفروشى و افزون طلبى است .
كـمـثـل غـيـث اعجب الكفار, سپس خداوند حالت دنيا و زود سپرى شدن آن و كمى فايده اش را به گياهى تشبيه فرموده كه باران آن را رويانيده است و كشاورزان را به شگفت آورده است .
اعجب الكفار, منظور از كفار همان كشاورزانند, يا كسانى اندكه كفران نعمتهاى الهى كردند.
ثم يهيج و تراه مضفرا, سپس خشك مى شود و به زردى مى گرايد و خميده وشكسته مى شود.
وفى الاخرة عذاب شديد, در آخرت امور بزرگى است كه همان عذاب سخت وآمرزش و خشنودى خداست .
سابقوا الى مغفرة من ربكم , به آمرزش پروردگارتان كه رهايى بخش از عذاب سختى است مبادرت كنيد مانند مبادرت كسانى كه با حريفان خود در اسب دوانى مسابقه مى گذارند.
وجنة عرضها كعرض السماء...
, و به بهشتى كه عرض آن مانند عرض آسمانهاى هفتگانه و زمينهاى هفتگانه است (سبقت بگيريد) علت اين كه عرض در آيه ذكرشده و طول ذكر نشده آن است كه هر چـه عـرض دارد طول هم دارد و عرض از طول كمتر است و هرگاه عرض بهشت مانند آسمانها و زمين باشد از طول آن فقط خداآگاه است و بس .
از حـسن [بصرى ] روايت است كه خدا بهشت را نابود مى كند آنگاه به همان صورتى كه وصف كرد بـرمـى گـردانـد از ايـن رو درسـت است آن را وصف كند به اين كه عرضش مانند آسمان و زمين است ((119)).

اعدت للذين آمنوا بااللّه و رسله , براى مؤمنانى كه آن وعده بهشت و آمرزش راتصديق دارند آماده و ذخيره شده است .
ذلك فضل اللّه , بهشت فضل و بخشش خداست چون عواملى كه انسان را به ثواب مى رساند تكليف و مـال بـخـشـيدن و اطاعت كردن است , و تمام الطاف , بخششى است كه خدا به هر كس بخواهد مى دهد و آنها مؤمنانند.
ترجمه : هيچ مصيبتى در زمين و نه در وجود شما روى نمى دهد مگراين كه همه آنها.
(22) قبل از اين كه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظثبت است و اين امر براى خداوند آسان است .
(23) اين به خاطر آن است كه براى آنچه از شما فوت شده تاسف نخوريد, و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشيد, و خداوند هيچ متكبرفخرفروشى را دوست ندارد.
(24) همانها كه بخل مى كنند و مـردم رانـيـز بـه بـخـل فـرا مى خوانند, و هركس (از اين فرمان ) روى گردان شود(به خدا زيانى نـمـى رسـانـد) چـرا كه خداوند بى نياز و شايسته ستايش است .
(25) ما رسولان خود را با دليلهاى روشن فرستاديم , و با آنهاكتاب (آسمانى ) و ميزان را (شناسايى حق و قوانين عادلانه ) نازل كرديم , تـا مـردم قـيام به عدالت كنند, و آهن را نازل كرديم كه در آن قوت شديدى است , و منافعى براى مردم , تا خداوند بداند چه كسى او و رسولانش را يارى مى كنند بى آن كه او را ببينند, خداوند قوى وشـكست ناپذير است .
(26) ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و در دودمان آنها نبوت و كتاب قرار داديم بـعضى از آنها هدايت يافته اند, و بسيارى از آنها گنهكارند.
(27) سپس به دنبال آنها رسولان ديگر خـود رافـرسـتـاديم , و بعد از آنها عيسى بن مريم را برانگيختيم , و به او انجيل عطا كرديم , در دل كـسانى كه از او پيروى كردند رافت و رحمت قرارداديم , و رهبانيتى را كه ابداع كرده بودند, ما بر آنها مقرر نداشته بوديم ,گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود, ولى حق آن را رعايت نكردند, لذا ما به آنها كه ايمان آوردند پاداش داديم , و بسيارى از آنهافاسقند.
(28) تفسير: مـااصـاب مـن مصيبة , مصيبت در زمين عبارت از قحطى و كاستى در ميوه جات است و در نفوق آدمى بيمارى و ازدست دادن فرزندان .
الا فى كتاب , منظور از كتاب لوح محفوظ است .
مـن قـبـل ان نـبـراها, ضمير نبراها به نفوس برمى گردد يا به مصيبت , پيش از آن كه نفوس (يا مصيبت ) را بيافرينيم .
ان ذلك على اللّه يسير, اندازه گيرى و اثبات اين در كتابى بر خدا آسان است .
لكيلاتاسوا على مافاتكم , سپس خداوند علت و حكمت آ ن را با اين آيه بيان فرموده كه براى ازدست دادن نـعـمـتهاى دنيا تاسف نخوريد و به آنچه خداوند از دنيابه شما داده شادمان نشويد يعنى در صـورتـى كه شما مى دانيد هر چيزى (درعالم )اندازه گيرى شده و در پيشگاه خدا (لوح محفوظ) نـوشته شده است , اندوهتان برآنچه از دست داده ايد و شادمانيتان بر آنچه به شما داده شده است , كم خواهدشد.
ولاتـفـرحـوا بما آتاكم , بمااتيكم نيز قرائت شده و از اتياء و اتيان گرفته شده است .
همچنين هـرگـاه دانستيد كه هيچ چيز از (متاع ) دنيا باقى نمى ماند براى آن تلاش نمى كنيد و به كارهاى آخرت كه بادوام است و ازبين نمى رود اهتمام مى ورزيد.
واللّه لايـحب كل مختال فخور, زيرا هر كسى به زخارف دنيا شاد شود و در نزد او بسيارارج داشته باشد, به آن فخر بفروشد و بر مردم تكبر كند.
الـذيـن يبخلون , بدل از كل مختال فخور است و گويى خداوند فرموده است : خداكسانى را كه بـخـل مـى ورزنـد و مردم را به بخل وا مى دارند و به آن تشويق مى كننددوست ندارد.
و تمام اينها نتيجه شادمانى آنها به زيور دنياست .
و من يتول فان اللّه هوالغنى الحميد, هر كس از اوامر و نواهى خدا روى بگرداند خدااز او و طاعتش بى نياز است خدايى كه در تمام كارهايش ستوده است .
فان اللّه الغ ‌نى [بدون هو] نيز قرائت شده است .
باالبينات , منظور دليلها و معجزه ها و كتاب وحى و آنچه مردم از حلال و حرام بدان محتاجند.
الميزان , منظور عدل است و گويند ميزان همان ترازويى است كه دو كفه دارد.
روايت شده كه جبرئيل (ع ) ميزان را نازل ساخت و به نوح (ع ) داد و گفت : به قوم خود دستور بده با آن وزن كنند ((120)).

وانـزلـنا الحديد, يعنى آهن را آفريده و ايجاد كرديم مانند اين گفته خداوند وانزل لكم من الانعام ثـمـانية ازواج , (براى شما انسانها هشت قسم از چهارپايان ايجاد كرد)(زمر/6) براى اين كه اوامر و احكام الهى از آسمان به زمين نازل مى شود.
از پـيـامـبـر(ص ) روايـت شـده كه خداوند چهار بركت را از آسمان نازل فرمود, آهن ,آتش , آب و نمك ((121)).

فيه باس شديد, در آهن قدرتى سخت است كه جنگيدن با آن مى باشد.
و مـنـا رفـع لـلناس , آهن در زندگى انسانها و صنعتهايشان منافعى دارد, و هر صنعتى رادر نظر بگيريد آهن به عنوان ابزارى در آن وجود دارد.
ولـيـعـلـم اللّه مـن يـنـصـره و رسـلـه , تا بداند كه خداوند از يارى كسانى كه او و پيامبرانش رابا به كارگيرى شمشيرها و ديگر سلاحها در پيكار با دشمنان دين يارى مى كنند آگاه است .
باالغيب در غياب آنها و به علم واقعى .
از ابن عباس روايت است كه خدا را يارى مى كنند و او را نمى بينند ((122)).

ان اللّه قـوى عـزيز, به قدرت و عزت خود در نابود كردن هر كسى كه نابوديش رابخواهد, نيرومند اسـت و از آفـريـدگانش بى نياز است , و علت مكلف ساختن آنها به جهاد اين است كه با اطاعت از فرمان او به ثواب برسند.
ولقد ارسلنا نوحا و ابراهيم , دليل اين كه خداوند سبحان نوح و ابراهيم را مخصوص به ذكر قرار داد آن است كه هر و پدر پيامبران بودند.
وجعلنا فى ذريتهما النبوة و الكتاب , منظور از قرار دادن كتاب در ذريه نوح و ابراهيم وحى است , از ابن عباس روايت است كه منظور از كتاب نوشتن خط با قلم است ((123)).

فمنهم مهتد و كثير منهم فاسقون , از ذريه آنها يا از ذريه مرسل آنها بعضى هدايت يافته اند و بعضى فاسق و فاسقان بيشترند و ذكر ارسال و مرسلين بر اين قول دلالت دارد.
فى قلوب الذين اتبعوه رافة , كلمه رافة رآفة نيز قرائت شده است و معنايش اين است كه به آنها توفيق داريم كه در ميان خودشان مهربانى و رحمت متقابل داشته باشند.
ورهـبـانـية ابتدعوها, رهبانيت ترك دنيا و رفتن به كوهها و ديرها و جدا شدن از جمع مردم براى عبادت است و معنايش عملى است كه به رهبان منسوب است و رهبان به معناى خائف و ترسان از رهـب اسـت مانند خشيان كه از خشى , نصب رهبانية به فعل مقدرى است كه فعل ظاهر آن را تفسير مى كند و تقدير جمله , ابتدعوارهبانية ابتدعوها, است يعنى آن رهبانيت را از خودشان پديد آورده و برخودواجب كردند.
ما كتبناها عليهم , رهبانيتى كه ما بر آنها واجب نكرديم .
الااتـبـغاء رضوان اللّه , جمله استثناى منقطع است يعنى ليكن آنان رهبانيت را به منظور خشنودى خدا اختراع كردند.
فما رعوها حق رعايتها, پس آن چنان كه لازم بود رعايت خشنودى خدا را نكردندهمان طور كه بر نذركننده لازم است به نذر خود عمل كند , چرا كه با خدا پيمان بسته اند و پيمان شكنى روا نيست .
فـاتـيناالذين آمنوا منهم , اجر كسانى از آنان را كه به عيسى (ع ) ايمان آورده و اهل رافت و رحمتند خواهيم داد.
وكثير منهم فاسقون , بسيارى از ايشان كافرند.
تـرجـمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد از خدا بپرهيزيد, و به رسولش ايمان بياوريد, تا دو سهم از رحمتش را به شما ببخشد, و براى شمانورى قرار دهد كه باآن (در ميان مردم و در مسير زندگى خود) راه برويد, و گناهان شما را ببخشد, و خداوند غفور و رحيم است .
(29)تا اهل كتاب بدانند كه آنها قادر بر چيزى از فضل خدا نيستند, و فضل (و رحمت ) تماما به دست اوست , به هر كس بخواهد مى بخشد وخداوند داراى فضل عظيم است .
(30) تفسير: يـا ايـهـاالـذيـن آمـنـوا, اى كـسانى كه به موسى و عيسى (ع ) ايمان آورده ايد از خدابپرهيزيد و به محمد(ص ) ايمان بياوريد.
يـؤتكم اللّه كفلين , خدا در برابر ايمان آوردنتان به محمد(ص ) و ابنياى پيشين دو بهره از رحمتش به شما مى دهد.
ويجعل لكم نورا ...
, و خدا در روز قيامت برايتان نورى قرار مى دهد كه با آن رابرويد.
ويغفرلكم , و گناهان گذشته شما را مى آمرزد.
لـئلا يـعـلـم , لا در لـئلا زايـده است يعنى براى اين كه (محمد(ص )) بداند يا اهل كتاب كه به محمد(ص ) ايمان نياورده اند بدانند.
الا يـقـدرون , ان در الا مـخففه از مثقله است و اصلش انه لايقدرون بوده و ضميربراى شان است .
على شئى من فضل اللّه , يعنى به هر چيزى از آنچه ذكر شد از فضل خدا كه عبارت ازكفلين , نور و آمـرزش اسـت نخواهند رسيد زيرا آنان به پيامبر(ص ) ايمان نياورده بنابراين ايمانشان به پيامبران پـيـشـيـن نفعى به حالشان ندارد.
بعضى گفته اند: لازايده نيست و معناى آيه اين است , تا يهود ندانند كه پيامبر و مؤمنان قدرت بر اين (رسيدن به دو پاداش كه نور و مغفرت است ) ندارند, يعنى يـهـود مـى دانـند كه آنها برفضل خدا قادرند (دو پاداش به آنها مى رسد) و ضمير در يقدرون به پيامبر ومؤمنان برمى گردد.
(مرجعش اهل كتاب نيست ).<

سوره مجادله

اين سوره مدنى است و بيست و دو آيه دارد.
در حـديـث ابـى (بـن كعب ) آمده است كه هركس سوره مجادله را بخواند در روزقيامت در زمره حزب اللّه خواهد بود, تا آخر حديث .
تـرجـمـه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر خداوند قول زنى را كه درباره شوهرش به تو مراجعه كـرده بود و به خداوند شكايت مى كردشنيد (و تقاضاى او را اجابت كرد) خداوند گفتگوى شما را بـا هم (واصرار آن زن را درباره حل مشكلش ) مى شنيد و خداوند شنوا وبيناست .
(1) كسانى كه از شما نسبت به همسرانشان اظهار مى كنند(و مى گويند انت على كظهر امى تو نسبت به من به منزله مادرم هستى آنها هرگز مادرانشان نيستند مادرانشان تنها كسانى هستند كه آنها را به دنيا آورده انـد, آنـهـا سـخـنى منكر و زشت و باطل مى گويند وخداوند بخشنده و آمرزنده است : (2) كـسـانـى كـه هـمسران خود راظهار مى كنند سپس به گفته خود باز مى گردند, بايد پيش از آميزش جنسى به آنها با هم , برده اى را آزاد كنند, اين دستورى است كه به آن اندرز داده مى شويد, و خـداونـد بـه آنچه انجام مى دهيد آگاه است .
(3)و كسى كه توانايى (بر آزاد كردن برده ) نداشته بـاشـد دو مـاه متوالى قبل از آميزش جنسى روزه بگيرد, و كسى كه توانايى اين را هم نداشته باشد شـصـت مسكين را اطعام كند, اين براى آن است كه به خدا ورسولش ايمان بياوريد, اينها مرزهاى الـهـى اسـت و كـسـانـى كـه بـا آن مـخالفت كنند عذاب دردناكى دارند.
(4) كسانى كه با خدا و رسـولـش دشمنى مى كنند خوار و ذليل مى شوند, آن گونه كه پشينيان آنها خوار وذليل شدند, ما آيات روشنى نازل كرديم , و براى كافران عذاب خواركننده اى است .
(5) تفسير: قـد سمع اللّه قول اللتى , [شان نزول ]: اين سوره درباره خوله دختر ثعلبه زن اوس بن صامت برادر عباده نازل شده كه او را در حال سجده ديد و چون نمازش تمام شدخواست از او كام بگيرد اما زن امـتـنـاع كـرد, اوس به خشم آمد و او زود خشمگين مى شد پس او را ظهار كرد زن خدمت رسول خدا(ص ) آمد و گفت : اوس در حالى كه جوان و مورد رغبت بودم با من ازدواج كرد و چون سنى از مـن گـذشته و فرزندانم زياد شده مرا به منزله مادرش قرار داده (ظهار كرده ) است پيامبر(ص ) فرمود: تو برشويت حرام شده اى , زن عرض كرد: اى رسول خدا اسمى از طلاق برده نشده و اوپدر فرزندان من است و همچنان مى گفت : از اين بدحالى و گرفتارى به درگاه خداشكايت مى كنم , كه قول اللتى تجادلك نازل شد, يعنى زنى كه راجع به كارشوهرش حال خود را پياپى مى گفت و بدحالى خويش و شكايتش را به درگاه خدااظهار مى كرد.
و اللّه يسمع تحاوركما, خدا گفتگوى شما را مى شنود.
والـذيـن يظاهرون , يظاهرون به تشديد ظ و يظهرون به تشديد ه نيز قرائت شده و اصل آن يتظاهرون و يتظهرون بوده است , و يظاهرون از مظاهرت وظهار نيز خوانده شده است .
منكم , در اين كلمه توبيخى براى عربهاست زيرا ظهار از اعتقادات آنها بود ومعناى آيه اين است , كـسى كه به زنش مى گويد: انت على كظهر امى , با اين سخن زنش را مانند مادر خود و ملحق به آن مى داند و اين تشبيهى نادرست است چون دوحالت با هم مخالفند.
ان امـهاتهم الا اللائى ولدنهم , در حقيقت مادرانشان همانهايى هستند كه آنها را به دنياآورده اند و ديـگر زنان به آنها ملحقند چون در حكم آنان داخلند, بنابراين زنان دايه به وسيله شيردادن داخل در حـكـم مـادرانند و همچنين زنان رسول خداص ) مادران مؤمنانند زيرا خدا ازدواج با آنها را بر امـت مـسلمان حرام كرده و با اين حرمت داخل در حكم مادران مى باشند.
اما در بودن زنان [براى شـوهـرانشان ] بسيار بعيد است زيرا نه حقيقتا مادرند و نه داخل در حكم مادران پس سخن ظهار كننده در حقيقت واز نظر احكام شرعى ناپسند است .
وزورا , سخنى باطل و منحرف از حق است .
و ان اللّه لعفو غفور, خداوند گناه گذشته او (اوس ) را در صورت توبه مى آمرزد.
ثم يعودون لما قالوا, در اين عبارت چند قول است : 1 - مـقصود كسانى هستند كه قبل از اسلام اين سخن زشت (صيغه ظهار) رامى گفتند و با آمدن اسـلام آن را ترك كرده سپس به آن باز گشتند كفاره كسى كه به اين سخن باز گردد آزاد كردن يك بنده است .
و تـنـهـا پـس از دادن كـفـاره مـى تواند با زنش آميزش كند و جز با كفاره دادن زنش بر اوحلال نمى شود.
2 - معناى آيه اين است كه سپس گفتارشان را جبران كنند زيرا كسى كه كارى راجبران مى كند بـه آن كـار بـاز مى گردد و ضرب المثل عاد غيث على افسل از همين قبيل است , يعنى آنچه را بـاران فـاسـد كرده بود بار صلاح جبران كرد و معناى آيه اين است كه جبران اين سخن (ظهار) با كفاره دادن است .
تا حال زن و شوهر به حالت پيش از ظهار برگردد.
3 - مـقـصـود از ماقالوا چيزى باشد كه با لفظ ظهار بر خود حرام كرده اند و سخنى راكه گفته شده بجاى چيزى كه درباره آن سخن گفته شده قرار دهيم مانند آنچه درسخن خداوند است : و نرشه ما يقول 0آنچه را او مى گويد (از اموال و فرزندان ) از اوبه ارث مى بريم .
(مريم /80) يعنى سپس قصد مى كنند به منظور بهره برى از زن با آميزش يا تماش شهوانى به اورجوع كنند.
ذالكم توعظون به , به آن حكم موعظه مى شويد زيرا حكم به كفاره (دادن ) دليل برارتكاب گناه و جنايت است و بجاست كه با اين حكم پند بگيرند تا دوباره ظهارنكنند.
فمن لم يجد, كسى كه برده نيافت .
فصيام شهرين متتابعين , بر او لازم است دو ماه پياپى روزه بگيرد.
من قبل ان يتما سا, اگر برخى از دو ماه را روزه گرفت آنگاه برده يافت بر او لازم نيست بر گردد و روزه بگيرد و اگر برگردد بهتر است .
فمن لم يستطع , كسى كه به سبب بيمارى يا پيرى نتواند روزه بگيرد شصت مسكين را اطعام كند و براى هر مسكينى نيم صاع ((124))

غذا بدهد و اگر نتواند يك مد ((125))

غذا بدهد.
ذلك آن توضيح و تعليم احكام .
لتؤمنوا باللّه و رسوله , براى اين است كه در عمل به احكام الهى به خدا و رسولش ايمان بياوريد.
و تلك حدود اللّه , آن حدودى است كه خدا معين فرموده و تجاوز از آن حدود جايزنيست .
وللكافرين عذاب اليم , براى كسانى كه از آن حدود الهى تجاوز كنند عذابى دردناك است .
يحادون , آنها دشمنى مى ورزند و خود را به زحمت مى اندازند.
كبتوا خوار و گرفتار مى شوند چنان كه دشمنان پيامبران كه پيش از آنها بودند خوارشدند.
تـرجـمـه : در آن روز كـه خـداونـد هـمه آنها را بر مى انگيزد, و از اعمالى كه انجام داده اند با خبر مـى سازد, اعمالى كه خداوند آن را احصا نموده وآنها فراموش كردند, و خداوند بر هر چيزش هد و ناظر است .
(6) آيانمى دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه در زمين است مى داند, هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى كنند مگر اين كه خداوندچهارمين آنهاست , و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نـمى كنند مگر اين كه خداوند ششمين آنهاست , و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اين كه او همراه آنهاست هر جا كه باشند, سپس روز قيامت آنها را ازاعمالشان آگاه مى سازد چرا كه خداوند بـه هـر چـيـزى دانـاسـت .
(7) آيانديدى كسانى را كه از نجوا نهى شدند سپس به كارى كه از آن نـهـى شدند باز مى گردند و براى انجام گناه و تعدى و نافرمانى رسول خدابه نجوا مى پردازند, و هنگامى كه نزد تو مى آيند تو را تحيتى مى گويندكه خدا به تو نگفته است , و در دل مى گويند چرا خداوند ما را به خاطرگفته هايمان عذاب نمى كند؟ جهنم براى آنها كافى است ! وارد آن مى شوند و بـد جـايگاهى است .
(8) اى كسانى كه ايمان آورده ايدهنگامى كه نجوا مى كنيد به گناه و تعدى و معصيت رسول خدا نجوانكنيد, و به كار نيك و تقوا نجوا كنيد, و از مخالفت خدايى كه بازگشت و جـمع شما به سوى اوست بپرهيزيد.
(9) نجوا تنها از ناحيه شيطان است كه مى خواهد با آن مؤمنان غـمـگـيـن شوند, ولى نمى تواندضررى به آنها برساند جز به فرمان خدا, بنابراين مؤمنان بايد تنها برخدا توكل كنند.
(10) تفسير: يوم يبعثهم اللّه , يا به مهين منصوب است يا به لحم , يعنى للكافرين جـمـيـعـا, يـعـنى خدا تمام آنها را بدون اين كه يك نفر رها شود بر مى انگيزد يا در يك حال گرو مى آورد چنان كه گفته مى شود حتى همه .
فينبهم بما عملوا, و به منظور سرزنش و شرمنده كردن آنها در جمع حاضران كارهايى را كه انجام داده اند به آنها خبر مى دهند.
احصيه اللّه عليهم , اعمالشان را بر آنها مى شمارد و در نامه عملشان ثبت مى كند.
و نسوه , آنها گناهانى را كه كرده اند بر اثر بى اعتنايى از ياد برده اند.
الم تر, همزه استفهام و به معناى تقرير است .
مـايـكـون مـن نـجـوى , يكون با ى - و ت هر دو قرائت شده كان تامه و من زايده است و نـجـوى از تـناجى (به معناى در گوشى سخن گفتن است و به ثلثة وخمسة را ذكر كرده است .
و لا ادنى من ذلك , خداوند فرموده و نه كمتر از آن و اين سخن بر دو و چهاردلالت مى كند و با گفتن ولا اكثر اعداد بعد از آن و نزديك به آن را شامل مى شود.
و لا اكـثـر, بـه نـصب را نيز قرائت شده تا دلالت كند كه لا براى نفى جنس است وممكن است مـرفـوع و عـطف بر محل لا با ادنى باشد چنان كه گويند: لاحول و لاقوة الا بااللّه , كه حول مـفـتـوح و قوة مرفوع باشد و ممكن است هر دو بنا بر متبدابودن يا معطوف بودن به محل من نجوى مرفوع باشند.
الا هـو مـعـهـم , بـودن خـدا با آنها (نجوا كردن ) به اين معناست كه آنها نجوا مى كنند وخداوند از نـجـواى آنـها آگاه است و چيزى از سخنان در گوشى آنها بر خدا پوشيده نيست و گويى آنها را مشاهده مى كند.
الـم تر الى الذين لهوا عن النجوى , كسانى كه از نجوا نهى شده اند يهوديان و منافقانندكه در ميان خود در گوشى سخن مى گفتند و به مؤمنان مى نگريستند و با چشم به آنها اشاره مى كردند.
و آن عـمل مؤمنان را غمگين مى ساخت پس پيامبر خدا(ص ) از آن كار نمى كرد وآنها همان كار را تكرار كردند و با يكديگر به چيزى نجوا مى كردند كه گناه و ستم به مؤمنان و سفارشى به مخالفت و نافرمانى پيامبر(ص ) بود.
يتناجون , فلا تتناجوا, نيتجون , فلا نتجوا, انتجاء باب افتعال از نجوى نيز قرائت شده است .
و اذا جـاؤك حـيوك بمالم يحيك به اللّه , در تحيت گفتن بر تو, السلام عليك مى گويند وسام به مـعناى مرگ است حال آن كه خداى متعال مى فرمايد: و سلام على عباده الذين اصطفى , و سلام (و درورد) بر بندگان برگزيده اش (نمل /59).
و يـقـولـون فـى انـفـسـهم , و با خود مى گويند اگر محمدص پيامبر است پس چرا خدا مارا به گفتارمان عذاب نمى كند پس خداوند سبحان فرمود: حسبهم جهنم , دوزخ براى عذاب آنها كافى است .
يصلونها, در روز قيامت به به دوزخ مى رسند.
فبئس المصير, دوزخ بد جايگاهى است .
يا ايها الذين آمنوا, اى كسانى كه به زبانهايتان ايمان آورده ايد,اين معنى در صورتى است كه خطاب به منافقان باشد, اما اگر مؤمنان مخاطب باشند مقصود اين است كه هرگاه نجوا كرديد, در آن به منافقان كه به شر نجوايى كنند, شبيه نشويد.
و تـنـاجـوا باالبر و التقوى , نجواى شما در نيكى و تقوا باشد, و در حديث است كه عصرگاه سه نفر بوديد دو نفر باهم نجوا نكنند كه رفيقشان (سومى ) غمگين مى شود.
انما النجوى , لام در النجوى اشاره به نجواى به گناه و تجاوز است به دليل فرموده خدا ليحزن الذين آمنوا, كه در آيه بعدى است .
و مـعنايش اين است كه شيطان چنان نجوا را در نظر آنان مى آرايد كه گويى نجوا ازخود شيطان است تا مؤمنان را خشمگين و غمگين سازد.
و ليس بضارهم شيئا الا باذن اللّه , شيطان , يا اندوه , به مؤمنان زيانى نمى رساند مگربه خواست خدا و آن بـديـن گونه است كه مرگ خويشاوندانشان را مقدر فرمايدچنان كه منافقان در هنگام نجوا همان مرگ خويشان را به ذهن آنها مى انداختند.
ليحزن الذين , ليحزن از احزنه , باب افعال نيز قرائت شده است .
تـرجمه : اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه به شما گفته مى شودمجلس را وسعت بخشيد (و به تازه واردها جا دهيد) وسعت بخشيد,تا خداوند (بهشت را) براى شما وسعت بخشد و هنگامى كه گفته شود برخيزيد, برخيزيد اگر چنين كنيد خداوند آنها را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه از عـلـم بـهـره دارنـد درجـات عظيمى مى بخشد.
(11) اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه مـى خـواهيد بارسول خدا نجوا كنيد قبل از آن صدقه اى (در راه خدا) بدهيد, اين براى شما بهتر و پاكيزه تر است , و اگر توانايى نداشته باشيد خداوندغفور و رحيم است .
(12) آيا ترسيديد فقير شويد كه از دادن صدقات قبل از نجوا خوددارى كرديد؟ اكنون كه اين كار را نكرديد و خداوندتوبه شما را پذيرفت نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد و خدا وپيامبرش را اطاعت كنيد و (بدانيد) خداوند از آنـچـه انـجام مى دهيد باخبر است .
(13) آيا نديدى كسانى را كه طرح دوستى با جمعيتى كه مورد خـشـم خدا بود ريختند؟ اينها نه از شما هستند و نه از آنان ! آنهاسوگند دروغ ياد مى كنند (كه از شما هستند) در حالى كه خودشان مى دانند (دروغ مى گويند).
(14) خداوند عذاب شديدى براى آنـهـافراهم ساخته , زيرا اعمالى را كه انجام مى دهند بد است (15) آنهاسوگندهاى خود را سپرى قـرار دادنـد و مردم را از راه خدا باز داشتند,لذا براى آنها عذاب خوار كننده اى است .
(16) اموال و اولادشـان بـه هـيـچ وجه آنها را از عذاب الهى حفظ نمى كند, آنها اصحاب آتشند وجاودانه در آن مى مانند.
(17) تفسير: تـفـسـحوا فى المجالس , مجلسها را وسعت بخشيد و بايد بعضى از شما بعضى ديگررا جاى دهد از گفته عرب افسح عنى يعنى دور شو از من .
فـى الـمـجـالس , منظور مجلس پيامبر(ص ) بوده كه مسلمانان بسيار علاقه داشتندبراى شنيدن سخنان آن حضرت به او نزديك شوند و در اين كار باهم رقابت مى كردند و به ديگران جا نمى دادند خداوند امر فرمود كه به ديگران جا بدهيد.
مـجـالـس بـه صـورت جمع قرائت شده و به قولى منظور مجلسى از مجالس جنگ يعنى مركز جـنـگـويـان است مانند: مقاعد للقتال , انتخاب اردوگاه جنگ (آل عمران /121) و چنان بود كه مـردى بـه صـف جنگجويان مى پيوست و مى گفت راه باز كنيدو آنها بر اثر عشقى كه به شهادت داشتند به او جا نمى دادند.
يـفـسح اللّه لكم , خدا به شما گشايش دهد, اين آيه كليت دارد و هر موردى را كه گشايش در آن مطلوب است شامل مى شود مانند روزى , جا, قبر, و غيره .
و اذا قيل انشروا, و هرگاه گفته شود كه از مجلس پيامبر(ص ) يا براى نماز و جهاد وكارهاى نيك برخيزيد.
اطاعت نكنيد.
انشزوا, به ضم و كسر (ش ) هر دو قرائت شده است .
يرفع اللّه الذين امنوا, خداوند مؤمنان را در برابر اطاعت از دستورات خود و رسولش و بويژه مؤمنان عـالـم را از نـظـر درجـه رفـعـت مى بخشد و عبداللّه بن مسعود هر گاه اين آيه را قرائت مى كرد مى گفت : اى مردم اين آيه را درك كنيد كه شما را به دانش تشويق مى كند.
از پـيـامـبر (ص ) روايت شده كه ميان عالم و عابد صد درجه فاصله است كه ميان هردو درجه به اندازه هفتاد سال دواندن اسب مسابقه است . ((126))

از پيامبر(ص ) روايت است كه : برترى عالم بر عابد مانند برترى ماه شب چهارده برديگر ستارگان اسـت . ((127))

و نـيـز از آن حـضرت روايت شده : در روز قيامت سه گروه شفاعت مى كنند, اول پيامبران سپس علما آنگاه شهدايند و چه بزرگ درجه اى است .
[درجـه عـلما] كه به گواهى رسول خدا [در اين حديث ] ميان درجه نبوت و شهادت قرار گرفته است . ((128))

از زهـرى نـقل شده كه مراد از علم ذكر و يادآورى است و آن را فقط مردانى دوستدارند كه يادآور دانشند.
اذا ناجيتم , روايت شده كه مردم با پيامبر(ص ) بسيار راز و درگوشى مى كردند تاحضرت به ستوه آمـد پس به آنها امر شد كه قبل از راز گويى و نجوا صدقه بدهند وچون مردم وضع را چنن ديدند از رازگـويـى بـا پيامبر(ص ) دست كشيدند و جزعلى (ع ) كسى با آن حضرت راز نمى گفت و آن حضرت دينارى به محضرپيامبر(ص ) آورد و آن را صدقه داد و سپس آيه نازل شد كه در رازگويى و نجوا بدون پرداخت صدقه مجازيد. ((129))

از عـلـى (ع ) روايت است كه در قرآن آيه اى است كه هيچ كس پيش از من و بعد از من به آن عمل نـكـرده و نـخـواهـد كـرد مـن يـك دنـيـار داشتم و آن را به ده درهم تبديل كردم و هر زمان كه مى خواستم با رسول خدا نجوا كنم و راز بگويم يك درهم صدقه مى دادم . ((130))

كلبى گويد: على (ع ) در ده كلمه كه آنها را از پيامبر (ص ) سئوال كرد صدقه داد. ((131))

از ابـن عـمـر روايـت اسـت كـه على (ع ) سه امتياز داشت كه اگر يكى از آنها را مى داشتم نزد من مـحـبوبتر از شتران سرخ مو بود: ازدواج على با فاطمه (ع ) پرچم دادن پيامبر(ص ) به على (ع ) در روز جنگ خيبر و آيه نجوا (كه درباره على (ع ) نازل شد). ((132))

ذلك خير لكم , اين صدقه دادن پيش از نجوا براى دين شما بهتر است .
واطهر, و پاكيزه تر است چون صدقه وسيله پاك كردن است .
از ابن عباس روايت شده كه آيه نجوا بر آيه بعدى ءاشفقتم ان تقدموا, نسخ ‌شده . ((133))

آيا از دادن صدقات بيم داريد چرا كه انفاق مال است و شيطان در انفاق كردن , به شما وعده فقر و نادارى مى دهد.
فاذ لم تفعلوا, اگر آنچه را ماموريد انجام نداديد و بر شما سخت آمد.
و تاب اللّه عليكم , و خدا تقصير و تفريط شما را بخشيد.
فاقيموا الصلوة , پس در نماز و دادن زكات و ديگر عبادات تفريط نكنيد.
بما تعملون , تعملون , با ى و ت در هر دو جا قرائت شده است .
الم تر الى الذين تولوا قوما, مسلمانان با يهود دوستى مى كردند.
غضب اللّه عليهم , يهوديان كسانى بودند كه خدا بر آنها خشم گرفت در گفتارخداوند مـن لعنه اللّه و غضب عليه , كسانى كه خداوند آنها را از رحمت خود دور ساخته ومورد خشم قرار داده است .
(مائده /60) ماهم منكم و لا منهم , شما را نصيحت مى كند كه اى مسلمانان آنها در دين و ولايت نه از مؤمنانند و نه از يهود مانند گفته خداوند.
هذ بذ بين بين ذلك , آنها افراد بى هدفى هستند).
(نساء /143) و يـحلفون على الكذب , يعنى مى گويند به خدا ما مسلمانيم در حالى كه مى دانندشى مورد قسم (مسلمان بودن ) دروغ است .
اتـخـذ و ايمانهم جنة , سوگندهايى را كه ياد كرده اند پوششى گرفته و در صورتى كه گمانى از آنها ظاهر شود بدين وسيله آن را از خود دفع مى كنند.
تـرجـمـه : بـه خـاطـر بياوريد روزى را كه خدا همه آنها را بر مى انگيزد آنهابراى خدا نيز سوگند (دروغ ) يـاد مـى كنند همان گونه كه (امروز) براى شما سوگند مى خورند, و گمان مى كنند (با ايـن سـوگندهاى دروغ )كارى مى توانند انجام دهند بدانيد آنها دروغگويانند.
(18) شيطان برآنها چـيـره شـده و يـاد خـدا را از خـاطـر آنـهـا بـرده است , آنها حزب شيطانند بدانيد حزب شيطان زيانكارانند.
(19) كسانى كه با خدا ورسولش دشمنى مى كنند آنها در زمره ذليل ترين افرادند.
(20) خـداوندچنين مقرر داشته كه من و رسولانم پيروز مى شويم چرا كه خداوندقوى و شكست ناپذير است .
(21) هيچ قومى را كه ايمان به خدا وروز قيامت دارند نمى يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دولـتـى كنندهرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنها باشند, آنهاكسانى هستند كه خـدا ايمان را بر صفحه قلوبشان نوشته و با روحى ازناحيه خودش آنها را تقويت فرموده , آنها را در باغهايى از بهشت داخل مى كند كه نهرها از زير درختانش جارى است , جاودانه در آن مى مانند خدا از آنها خشنود و آنها نيز از خدا خشنودند آنها حزب اللّه اند بدانيد حزب اللّه پيروز است .
(22) تفسير: فيحلفون له , يعنى در آخرت براى خدا سوگند ياد مى كنند كه در دنيا مؤمن بوده اند.
كمايحلفون , چنان كه امروز براى شما سوگند مى خورند.
و يحسبون اللّه م على شى , و مى پندارند كه سود مى برند.
از حسن روايت شده كه قيامت محلهايى دارد.
جـايـى است كه مردم در آن ناگزير زشتى دروغ را مى شناسند و آن را ترك مى كنند وجايى است كه در آن مانند افراد سرگشته اند و مانند كودكان سخنان دروغ و غيردروغ مى گويند. ((134))

استحوذ عليهم الشيطان , شيطان بر آنان غالب شده و از حاذ الحمار العانة , است هرگاه گله الاغ را گردآورد و در حالى كه بر گله مسلط است آنها را براند.
يكى از مواردى كه [فعل ] مطابق با اصل [اعلال نشده ] آمده فعل استحوذ است ونظير آن استصوب و استنبوق معناى جمله اين است : شيطان بر آنان سلطه يافت تاآنجا كه آنها را رعيت خود قرار داد.
فـانـسـهـم ذكراللّه , پس شيطان بكلى خدا را از ياد آنها برد و خدا را نه به دلها ياد مى كنندو نه به زبانها.
اولئك حزب الشيطان , آنان لشكر شيطانند.
اولئك فى الاذلين , يعنى آنان در زمره خوارترين آفريدگان خدايند.
كتب اللّه , خدا در لوح محفوظ ثبت كرده است .
لاغلبن انا و رسلى , البته من و پيامبرانم با براهين و شمشير يا با يكى از آن دو غالب خواهيم شد.
لا تـجـل قـومـا, اين جمله از باب تخييل است و خيال شده كه ممكن نيست گروهى مؤمن يافت شـونـد كـه هركس را مخالف خدا و رسولش باشد دوستش بدارند, ومقصود اين است كه شايسته نيست چنان چيزى تحقق يابد و سزاوار آن است كه درهيچ حالى يافت نشود و اين نوعى مبالغه در نهى است .
و لو كان آبائهم , اين جمله , مطلب قبل را تاكيد مى كند.