تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۱۲ -


تـرجمه : براى شما در برنامه زندگى اقتداى به ابراهيم و قومش نيكوست .
براى كسانى كه اميد به خـدا و روز قـيـام دارنـد, و هـركس سرپيچى كند به خويشتن ضرر زده است , زيرا خداوند بى نياز وشـايسته هرگونه ستايش است .
(6) اميد است خدا ميان شما ودشمنانتان (از طريق اسلام ) پيوند مـحـبـت بـرقـرار كـند, و خداوند قادر وآمرزنده و مهربان است .
(7) تنها شما را از نيكى كردن و رعايت عدالت نسبت به كسانى كه در امر دين با شما پيكار نكردند و از خانه و ديارتان بيرون نراندند نهى نمى كند, چرا كه خداوند عدالت پيشگان را دوست دارد.
(8) تنها شما را از دوستى كسانى نهى مى كند كه در امردين با شما پيكار كردند, و شما را از خانه هايتان بيرون راندند, يل به بيرون راندن شـمـا كـمـك كـردنـد از اين كه با آنها دوستى كنيد, و هركس آنها را دوست دارد ظالم و ستمگر است .
(9) اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان باايمان به عنوان هجرت نزد شما آيند آنها رابـيـازماييد - خداوند از ايمان آنها آگاه تر است - هرگاه آنان را مؤمن يافتيد آنها را به سوى كفار بـاز نـگردانيد, نه آنها براى كفار حلال اند, ونه كفار براى آنها حلال , و آنچه را همسران آنها (براى ازدواج بـا ايـن زنـان ) پـرداخته اند به آنها بپردازيد, و گناهى بر شما نيست كه با آنهاازدواج كنيد هـرگـاه مهرشان را به آنها بدهيد, و هرگز همسران كافره رادر همسرى خود نگه نداريد (و اگر كسى از زنان شما كافر شد به بلادكفر فرار كرد) حق داريد مهرى را كه پرداخته ايد.
مطالبه كنيد, همان گونه كه آنها حق دارند مهر زنانشان را كه از آنان جدا شده اند از شمامطالبه كنند, اين حكم خداوند است كه در ميان شما حكم مى كند وخداوند دانا و حكيم است .
(10) تفسير: لقد كان لكم فيهم اسوة حسنة , خداوند سبحان تشويق در اقتدا كردن به ابراهيم (ع ) وقومش را به عنوان تاكيد بر آنها تكرار فرمود از اين رو اول آيه با قسم ((141))

شروع شده است .
لمن كان يرجوا اللّه , بدل است از لكم و آن نوعى تاكيد است , همچنين است و من يتول فان اللّه هو الـغـنـى الـحـمـيـل , يـعنى هركس از تاسى جستن به ابراهيم (ع ) روى بگرداند همانا خدا از تمام آفـريـدگـانـش بـى نياز است و تاسى نجستن آنها به خدا ضررنمى رساند و تنها به خودشان ضرر مـى زنـنـد.
چون اين آيات نازل شد دشمنى مؤمنان نسبت به پدران و خويشاوندان مشركان شدت يافت و چون خداوند سبحان صبر وجديت آنها را با آن قاطعيت و شدت ديد به آنان رحمت آورد و بـه آنـهـا وعـده داد كـه آرزوى آنـان را كـه مـسـلـمـان شدن خويشاوندان است برآورده سازد و ميانشان صميميت و صفا حاصل شود.
عـيس اللّه ان يجعل بينكم , و عده اى است از سوى خدا بر طبق عادت شاهان كه درمورد بعضى از حـاجـتـها مى گويند: شايد, يا اميد است و براى شخص محتاج ترديدى در برآورده شدن حاجتش نمى ماند.
يامقصود از آن به طمع انداختن مؤمنان است .
و اللّه قدير, خدا بر زير و رو كردن دارى و آسان ساختن كارها تواناست .
ان تبروهم , بدل از الذين لم يقاتلوكم است همچنين ان تولوهم بدل از من الذين قاتلوكم است و معنايش اين است كه خدا شما را از نيكى كردن به آنها (والدين وخويشان ) نهى نمى كند و تنها از دوستى ورزيدن به آنها نهى مى فرمايد و اين نيزرحمتى از سوى خدا نسبت به مؤمنان است و چون در دشمنى نسبت به خويشان سخت گير و جدى بودند, خداوند به مؤمنان اجازه داد با كسانى كه با مؤمنان نجنگيده و آنها را از ديارشان بيرون نكردند صله رحم كنند و آنها قبيله خزاعه بودند,اين قبيله با پيامبر خدا(ص ) صلح كردند كه با آن حضرت نجنگند و كسى را عليه اوكمك نكنند.
از مجاهد روايت شده آنها كسانى بودند كه در مكه ايمان آوردند ولى به مدينه هجرت نكردند.
و تـقسطوااليهم , يعنى ميان خود و آنان رفتار عادلانه داشته باشيد و نسبت به آنهاعادلانه قضاوت كنيد و به آنه ستم روا نداريد, خداوند سبحان سفارش كرده كه بامشركان عادلانه رفتار كنيدو از ستم به آنها بپرهيزيد پس چه گمان مى برى به حال كسى كه در ستم به برادر مسلمانش گستاخ است .
اذا جـاءكـم الـمؤمنات , خداوند اين زنان را مؤمن ناميده چرا كه به زبانشان خدا راتصديق كرده و كلمه شهادت را به زبان گفته اند.
فامتحنوهن , آنان را با سوگند و نگرش در نشانه ها بيازماييد تا صدق ايمان آنهابرگمانهايتان غالب آيـد و پـيامبر(ص ) به زنى كه او را مى آزمود, مى فرمود: به خدايى كه جز او خدايى نيست به خاطر دشمنى با شوهرت بيرون نشدى , به خدا از زمينى به زمينى از روى ميل بيرون نشدى , به خدا در طلب دنيا بيرون نيامدى , به خدا فقطبراى دوستى به خدا و رسول خدا بيرون آمده اى ؟ اللّه اعـلـم بـايـمانهن , خدا از شما به ايمان آنها آگاه تر است چون شما در آن باره علمى كه موجب اطمينان نفرستان شود و به دست نياورده ايد اگرچه از آنها سوگندخواسته و احوالشان را بررسى كرده ايد در حالى كه آگاهى حقيقى به احوال آنها درنزد خداست .
فـان عـلـمتموهن مؤمنات , اگر به آن اندازه كه در توان شماست نسبت به آنها عالم شديد به اين صـورت كـه از نـشـانـه هـاى ظـاهر به مؤمن بودن آنها گمان غالب پيدا كرديدآنها را به شوهران كافرشان برنگردانيد زيرا زن با ايمان بر مرد مشرك حلال نيست .
و آتوهم ما انفقوا, يعنى مهرى كه شوهرهايشان به آنها داده اند بدهيد.
ولا جناح عليكم ان تنكحوهن , سپس خداوند اشكال ازدواج با اين زنان مهاجر رانفى كرده است .
اذا آتـيـتـمـوهـن اجورهن , يعنى هرگاه مهرهايشان را به آنها بدهيد چرا كه مهر, در مقابل اجرت همخوابگى با زن است .
ولا تمسكوا بعصم الكوافر, تـمسكوا به تشديد (س ) و به تحفيف آن قرائت شده است , عصمت چيزى است نظير عقد يا سبب كـه بـه آن چـنـگ زده مى شود, يعنى ميان مؤمنان و زنان كافر ارتباطو پيوند همسرى نيست چه زنان حربى باشند چه زمى .
واسـئلـوا مـا انقصتم , قهر زنان خود را كه به كافران ملحق شده اند مطالبه كنيد و كافران نيز بايد مهرزنان خود را كه به مسلمانان پيوسته اند مطالبه كنند.
ذلكم حكم اللّه , يعنى تمام آنچه در اين آيه آمده حكم خداست .
يـحـكـم بينكم , جمله مستانفه يا حال از حكم اللّه است بنابراين كه ضمير حذف شده باشد يعنى يحكمه اللّه , خدا آن را حكم مى كند يا حكم را از روى مبالغه به مثابهه تـرجـمـه : و اگـر بـعضى از همسران شما از دستتان بروند (و به سوى كفاربازگردند) و شما در جـنـگى بر آنان پيروز شديد و غنائمى گرفتيد به كسانى كه همسرانشان رفته اند همانند مهرى را كـه پـرداخـته اند بدهيد,و از مخالفت خداوندى كه همه به او ايمان داريد بپرهيزيد.
(11) اى پيامبر هـنـگـامى كه زنان مؤمن نزد تو آيند و با تو بيعت كنند كه چيزى راشريك خدا قرار ندهند دزدى نـكـنند, آلوده زنا نشوند فرزندان خود رانكشند, تهمت و افترايى پيش دست و پاى خود نياورند, و در هـيـچ كـارشـايسته اى مخالفت فرمان تو نكنند, با آنها بيعت كن , و براى آنها ازدرگاه خداوند آمـرزش بـخـواه كه خداوند آمرزنده و مهربان است .
(12)اى كسانى كه ايمان آورده ايد با قومى كه خـداونـد آنـهـا را مـورد غـضـب قـرار داده دوستى نكنيد, آنها از آخرت مايوسند همان گونه كه كفارمدفون در قبرها مايوس مى باشند.
(13) تفسير: و ان فاتكم شى ء من ازواجكم , چون اين آيه نازل شد مؤمنان مهى را كه مشركان به زنان خود داده بـودنـد بـر طـبـق فرمان خدا پرداختند ولى مشركان مهريه هاى زنهاى كافرشان را به شوهرهاى مسلمانشان نپرداختند پس اين آيه نازل شد, و ان فاتكم شى ء من ازواجكم الى الكفار, يعنى يكى از زنان شما (به حال ارتداد) به سوى كفاربرگشت , و در قرائت ابن مسعود( بجاى شى ء) احد آمده است .
فعاقبتم از عقبه به معناى نوبت است و خداوند حكمى را كه براى مسلمانان وكافران صادر كرده يـعـنـى يـك بار كفار مهر زنان مسلمين و بار ديگر مسلمانان مهر زنان كفار را بپردازند, تشبيه به كـارى كـرده كه به نوبت انجام مى شود چنان كه در سوارشدن و جز آن معمول است و معناى آيه اين است كه نوبت شما برا يپرداختن مهرمهر رسيده است .
فـاتوالذين ذهبت ازواجهم , به كسانى از مسلمانان كه زنش را از دست داده و به سوى كفار رفته است از مهر مهاجرت , مهر المثل بدهيد و آن را به شوهر كافرش ندهيد.
همچنين و زهرى گفته است : از مهر زنانى كه به كفار ملحق شده اند داده مى شود,زجاج گويد: اگـر رد جنگ غنيمتى به شما رسيد, مردى كه زنش رفته است مهرش رااز غنيمتى بدهد كه در جنگ به دست آورده است .
ما قبتم در قرائت غير مشهور, فاعقبتم خوانده شده يعنى وارد عقبه شديدبنابراين عقبتم به تـشديد (ق ) از عقبه است هرگاه دنبال او برود چرا كه هر يك ازمتعاقبين در پى رفيقش مى رود پس عقبتم از عقبه يعقبه است .
زجاج در تفسير تمام موارد يا رشد (در قرائتها) گفته است : فكانت الـعـقبى لكم يعنى چيرگى از آن شماست تا غنيمت ببريد, گفته شده : تمام زنان مهاجرى كه به مشكران ملحق شده اند شش نفر بودند و رسول خدا (ص ) مهرهاى آنان را از غنائم پرداخت .
و لا يـقـتـلـن اولادهـن , مـقـصـود ايـن است كه دختران آنها را زنده به گور نكنيد و يا باسقط, فرزندانشان را نكشيد.
ولايـاتـيـن بـبهتان يفترنيه بين ايديهن و ارجلهن , زن , نوزاد پسر راهى بر مى داشت و به شوهرش مـى گـفـت اين فرزند من است كه از تو به هم رسيده , و بهتان نفترنيه بين ايديهن و ارجلهن را كـنايه از فرزندى آورده است كه به دروغ به شوهرش مى چسباند زيرا شكم زن كه كودك را در آن حمل مى كند ميان دستهاى اوست , وعورت زن كه بچه از آن متولد مى شود ميان پاهاى اوست .
و لا يـعصينك فى معروف , در انجام كارهاى نيكى كه به آنها امر مى كنى و ترك كارهاى زشتى كه آنـان را از آن نهى مى كنى تو را نافرمانى نكنند, معروف هر چيزى است كه عقل و شرع بر وجوب يا استجاب آن دلالت كند.
فبايعهن , در چگونگى بيعت زنان با پيامبر روايت شده كه حضرت جام آبى طلبيد ودست مباركش را در آن فـرو بـرد سـپس زنها دستشان را در آن فرو بردند و به قولى پيامبر با زنها از پشت لباس و جامه بيعت مى كرد. ((142))

ولا تتولوا قوما غضب اللّه عليهم , آن قوم (يهود) را كه مورد غضب خدايند دوست نگيريد گروهى از مـسـلمانان فقير بودند و اخبارى از مسلمين به يهوديان مى رساندندبراى اين كه از ميوه جاتشان بهره اى ببرند پس خداوند از اين كار نهى كرد.
قـد يئسوا من آلاخرة , كفار از اين كه در آخرت بهره داشته باشند نوميد شدند چرا كه از روى عنا و دشـمـنـى رسـول خدا را تكذيب كردند با اين كه مى دانستند پيامبرى كه در تورات توصيف شده همان حضرت است .
كما يئس الكفار, چنان كه كفار از زنده شدن مردگانشان نوميدند.<

سوره صف

چهارده آيه دارد.
در حديث ابى (بن كعب ) است كه هركس سوره عيس (ع ) را بخواند تا آنگاه كه دردنياست حضرت عـيـسـى (ع ) بـرايـش اسـتـغفار مى كند و بر او درود مى فرستد و در روزقيامت رفيق عيسى (ع ) است . ((143))

از حـضرت باقر (ع ) روايت شده : هركس سوره صف را قرائت كند و در نمازهاى واجب و مستحب خود برخواندن آن مداومت كند خداوند او را در رديف و صف فرشتگان و پيامبران مرسل خود قرار دهد. ((144))

تـرجـمـه : بـه نـام خـداونـد بخشايند و بخشايشگر آنچه در آسمانها و زمين است همه تسبيح خدا مى گويند و او قدرتمند و آگاه است .
(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا سخنى مى گوييد كه بـه آن عـمـل نـمـى كنيد؟.
(2) نزد خدا بسيار موجب خشم است كه سخنى بگوييد كه به آن عمل نـمى كنيد.
(3) خداوند كسانى را دوست مى دارد كه در راه او پيكار مى كنند همچون بنايى آهنين [استوار].
(4) به ياد آوريدهنگامى را كه موسى به قومش گفت اى قوم من ! چرا مرا آزار مى دهيدبا ايـن كـه مـى دانـيـد من فرستاده خدا به سوى شما هستم ؟ هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند خداوند قلوبشان را منحرف ساخت , و خدافاسقان را هدايت نمى كند.
(5) و به ياد آوريد هنگامى را كـه عـيـسـى پسر مريم گفت : اى بنى اسرائيل ! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه كـتابى (تورات ) را كه پيش از من فرستاده شده تصديق دادم و بشارت دهنده به رسولى هستم كه بـعد از من مى آيد, و نام اواحمد است , هنگامى كه او (احمد) بامعجزات و دلايل روشن به سراغ آنها آمد گفتند اين سحرى است آشكار.
(6) چه كسى ظالمتر است ازآن كس كه بر خدا دروغ مى بندد (و تـكـذيـب مـى كـنـد) در حـالـى كـه دعـوت بـه اسـلام مـى شود, خداوند قوم ظالم را هدايت نـمـى كـنـد.
(7)آنها مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند, ولى خدا نورخود را كامل مـى كـنـد هرچند كافران خوش نداشته باشند!(8) او كسى است كه رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد, هر چند مشركان كراهت داشته باشند.
(9) تفسير: از ابـن عـبـاس روايـت اسـت كه گروهى از مؤمنان پيش از مامور شدن به جهاد مى گفتنداگر بـدانيم محبوبترين اعمال در پيشگاه خدا چيست انجام خواهيم داد پس خداوندآنها را به جهاد در راه خـود راهـنمايى فرمود ولى در جنگ احد پشت به دشمن كردند, از اين رو خدا آنان را سرزنش كرد. ((145))

بـرخى گويند: اين سوره درباره گمراهى نازل شده كه گفتند: مبتلا شديم و [تكليف خود را] و انجام داديم در حالى كه انجام نداده بودند و دروغ مى گفتند.
كبر مقتا عند اللّه , در كبر بدون آوردن لفظ تعجب , قصد تعجب شده است و به آن تقولوا نسبت داده شده است .
مـقـتا منصوب است و به ان تقولوا تفسير شده است تا دلالت كند بر اين كه اگرسخنى بگويند كـه انـجام ندهند گناهى خالص است و مقت بدترين دشمنى است ,خداوند سبحان به بزرگ قرار دادن بـغـض و دشـمنى اكتفا نكرد تا آن را سخت ترين وزشت ترين دشمنى قرار داده و در پيشگاه خدا بيش از آن است زيرا هرگاه گناه انسان در پيشگاه خدا بزرگ شود به نهايت بزرگى و سختى مـى رسـد, نـقـل شده كه به يكى ازپيشينيان گفته شد براى ما سخنن بگو پس سكوت كرد آنگاه گفت : به من دستورمى دهيد كه بگويم آنچه را انجام نمى دهم و زودتر به خشم خدا گرفتار آيم .
يحب الذين يقاتلون فى سبيله , اين آيه دلالت بر اين دارد كه مقت مربوط به كسانى است كه وعده دادند در جنگ پايدار باشند و به آن وفا نكردند.
صـفـا كـانـهـم بـنـيان مرصوص , خود را به يكديگر چسبانده يا به هم چسبيده بودند وگويى به گـونه اى پيوسته به هم بودند كه فاصله اى ميانشان نبود.
و گويى بنيانى است كه بعضى از آن به بـغـض ديـگـر چـسـبيده و به هم فشرده شده است .
بعضى گفته اند:اين تعبير دلالت بر فضيلت جـنـگـيـدن پـيـاده دراد زيـرا افـراد پـياده نظام چنين صف مى بندند.
و جمله صفا كانهم بنيان مرصوص دو حال متداخل هستند.
و اذ قال موسى لقومه , و اذ قال ظرف براى اذكر [ محذوف ] است .
تـؤذوننى , قوم موسى آن حضرت را با انواع آزارها بيازردند از جمله گفتند: فاذهب انت و ربك , و تـو و پـروردگـارت بـرويد [با آنان بجنگيد].
(مائده /24) اجعل انا الها,[به موسى گفتند] تو هم بـراى مـا مـعبودى قرار ده (اعراف /138) و ازموسى خواستند كه خدا را آشكار ببينند و گوساله پرستى و ديگر آزارها.
و قـد تـعلمون , در محل حال است يعنى مرا مى آزاريد در حالى كه مى دانيد من رسول خدايم و به موجب علمتان به نبوتم بايد مرا تعظيم و احترام كنيد نه آن كه بيازاريد.
فـلـمـا زاغـوا ازاغ اللّه قـلوبهم , چون از حق روى گردانيدند خدا دلهايشان را [به سوءاختيارشان ] برگردانيد و الطاف خود را از آنها باز داشت .
و اللّه لايهدى القوم الفاسقين , خداوند آنها را مشمول لطف خود قرار نداد چرا كه شايسته لطف حق نبودند, يا خداوند آنها را به بهشتى كه به مؤمنان وعده فرموده هدايت نمى كند.
مـصـل قـا لما بين يدى من التورية , يعنى به سوى شما فرستاده شده ام در حالى كه تورات پيش از خـودم را تصديق دادم و در حالى كه مژده مى دهم به پيامبرى كه پس از من مى آيد من بعدى به سكون و فتح ى قرائت شده و سيبويه و خليل قرائت فتح را برگزيده اند.
از كـعب روايت شده كه حواريان به عيسى (ع ) عرض كردند: اى روح خدا آيا پس ازما امتى خواهد بـود فـرمـود: آرى , امت احمد(ص ) كه حكيم و عالم و پرهيزگارند وگويى در فهم و درك نظير پيامبرانند به اندكى روزى قانعند و خدا نيز به عمل اندك ازآنها راضى است . ((146))

قالوا هذا سحر مبين , در قرائتى هذا ساحر نيز قرائت شده است .
و مـن اظلم : و چه گروهى از مردم ستمكارتر از كسانى اند كه خدا آنها را به زبان پيامبران خود به اسـلام فـرا مـى خـوانـد كـه سعادت ابدى در آن است و آنها بجاى پاسخ مثبت دادن به خدا با اين گفتارشان كه اين سحرى است آشكار به خداونددروغ مى بندند.
يريدون ليطفئوا نور اللّه بافواههم , ليطفئوا در اصل ان يطفئوا بوده و لام بر فعل اضافه شده و هـمـراه فـعـل يـريـدون آمده تا تاكيد اراده باشد چنان كه در سوره توبه آمده است , و منظور از خـامـوش كـردن نـورخـدا بـا دهـنـهـايشان , نوعى تمسخر به اراده نهاست كه مى خواستند با اين گـفـتارشان درباره قرآن كه سحر است اسلام راباطل كنند پس خداوند حال آنها را به حال كسى تشبيه كرده كه با دهان خود درخورشيد مى دمد تا آن را خاموش كند.
و اللّه متم نوره , متم هم به صورت اضافه به نور و هم با تنوين و نصب نوره قرائت شده است , يعنى خدا حق را كامل مى كند و آن را به آخرين درجه كال خودمى رساند.
و دين الحق , منظور ملت حنيف اسلام است .
ليظهره على الدين كله , يعنى تا دين اسلام را برتر و بالاتر از ديگر اديان مخالف آن قرار دهد.
از عـلى (ع ) روايت است : به خدا سوگند سرزمينى نمى ماند مگر اين كه صبح و شام فرياد شهادت به يگانگى خدا (لااله الا اللّه ) در آن بلند خواهد شد.
تـرجـمـه : اى كـسـانـى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى راهنمايى كنم كه شما را از عذاب دردناك رهايى بخشد؟!(10) به خدا و رسول او ايمان بياوريد, و در راه خداوند با اموال و جانهايتان جـهـاد كـنـيـد, ايـن بـراى شـمـا از هر چيز بهتر است اگر بدانيد.
(11) اگر اين كار را بكنيدخدا گـنـاهـانـتان را مى بخشد و شما را در باغهايى از بهشت داخل مى كندكه نهرها از زير درختانش جـارى اسـت , و در مـسـكـنـهـاى پاكيزه دربهشت جاويدان جاى مى دهد و اين پيروزى عظيمى اسـت .
(12) ونـعـمت ديگرى كه آن را دوست داريد به شما مى بخشد و آن يارى خداوند و پيروزى نـزديـك اسـت و مؤمنان را بشارت ده !(13) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ياوران خدا باشيد همان گـونـه كه عيسى بن مريم به حواريون گفت : چه كسانى در راه خدا ياوران من هستند؟حواريون گـفـتند : ما ياوران خدا هستيم , و در اين هنگام گروهى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و گروهى كـافر شدند, ما كسانى را كه ايمان آورده بودند در برابر دشمنانشان تاكيد كرديم و سرانجام برآنها پيروزشدند.
(14) تفسير: تنجيكم من عذاب اليم , تنجيكم با تشديد (ج ) و بدون تشديد قرائت شده است .
تـؤمـنـون بـا اللّه , گـويـى آنان گفته اند چه گنيم ؟ پس در جوابشان گفته شده ايمان بياوريد, تؤمنون خبر و به معناى امر است از اين رو به يغفرلكم جواب داده شده است .
و در قـرائت عـبـداللّه , آمنوا باللّه و رسوله و جاهدوا, بوده است , و به اين دليل به لفظاخبار آمده تا وجـوب اطـاعـت را اعـلام دارد و گويى (فرمان خدا) اطاعت شده وازايمان و جهادى كه موجود است خبر مى دهد و نظير آن است گفتار عرب غفراللّه لك و يرحمك اللّه .
ذلكم خير لكم , آن ايمان و جهاد از جانها و اموالتان برايتان بهتر است , و معناى آيه اين است كه اگر بـدانـيـد ايمان و جهاد برايتان بهتر است در اين صورت براى شما بهترخواهد بود را كه اگر آن را بدانيد ايمان و جهاد را بيش از جانها و اموالتان دوست مى داريد و در نتيجه رستگار مى شويد.
و احـرى تـحـبـونها, يعنى براى شما علاوه بر اين نعمت بزرگ مغفرت و پاداش ونعمتهاى بهشت نـعـمـت دنـيـوى ديـگرى است كه در نزد شما محبوب است سپس آن نعمت را به آيه نصر تفسير فرموده است .
نـصـر مـن اللّه و فتح قريب , منظور از نصر كه در آيه قبل از آن به (اخرى تحبونها) تعبيرشده فتح مكه است , بعضى گفته اند: فتح ايران و روم و ديگر فتوحات اسلامى به طور عام مراد است .
در كلمه تحبونها نوعى توبيخ بر دوست داشتن دنياست .
و بـشر المؤمنين , عطف بر تؤمنون است چرا كه به معناى امر است و گويى فرموده است :آمنو و جاهدوا يثبكم اللّه و ينصركم , ايمان بياوريد و جهاد كنيد تا خدا به شماپاداش داده و ياريتان كند و اى پيامبر خدا مؤمنان را به آن بشارت بده .
كونوا انصاراللّه , انصار اللّه به صورت اضافه و با تنوين (انصارا لللّه ) قرائت شده يعنى شما ياوران خدا باشيد همان طور كه حواريان ياوران عيسى (ع ) بودند آنگاه كه به آنان گفت : من انصارى الى اللّه ؟ يـعـنـى يـاوران من كه به نصرت خدا روى آورند و دريارى خدا همراه من باشند كيانند؟ حواريان گـفـتـنـد: نـحـن انصاراللّه يعنى ما كسانى هستيم كه خدا را يارى مى كنيم بنابراين اضافه شدن انـصارى برخلاف اضافه شدن انصاراللّه است و درست نيست كه معنايش من ينصرنى مع اللّه باشد, چه كسى همراه من خدا را يارى مى كند, زيرا جواب مطابق با سئوال نيست .
فـامـنـت طـائفة من بنى اسرائيل , گروهى از بنى اسرائيل به عيسى ايمان آورده وگروهى كافر شدند پس مؤمنان آنها را عليه كافرانشان يارى كرديم و برآنان غالب شدند.
بعضى گفته اند معنايش اين است كه گروهى از بنى اسرائيل به حضرت محمد(ص )ايمان آورده و گروهى به او كافر شدند و مؤمنان با دليل و قدرت بر آنان غالب شدند.<

سوره جمعه

مدنى است يازده آيه دارد در حـديـث ابـى (بن كعب ) است كه هركس سوره جمعه را قرائت كند به عدد كسانى كه در نماز جمعه شركت كرده اند و به شمار كسانى كه در شهرهاى مسلمين اند و درنماز شركت نكرده اند ده حسنه پاداش مى دهد. ((147))

از حـضـرت صـادق (ع ) روايت است كه بر هر مؤمنى لازم است در شب جمعه سوره جمعه و سوره سبح اسم ربك الاعلى را قرائت كند و در روز جمعه در نماز ظهرسوره جمعه و منافقين را انجام داده است و پاداش او بر خدا, بهشت است . ((148))

تـرجـمـه : بـه نـام خداوند بخشاينده بخشايشگر آنچه در آسمانها و زمين است همواره تسبيح خدا مى گويند, خداوندى كه مالك و حاكم است و از هر عيب و نقصى مبرا و عزيز و حكيم است .
(1) او كسى است كه در ميان جمعيت درس نخواند رسولى از خودشان برانگيخت تاآياتش را برآنها بخواند و آنها را پاكيزه كند و كتاب و حكمت بياموزدهر چند پيش از آن در گمراهى آشكار بودند.
(2) و او رسـول بـر گـروه ديگرى (است ) كه هنوزه به آنها ملحق نشده اند, و او عزيز و حكيم است .
(3) اين فـضـل خـداسـت كه به هركس بخواهد (و شايسته بداند)مى بخشد و خداوند صاحب فضل عظيم اسـت .
(4) كـسـانى كه مكلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نكردند, مانند دراز گوشى هستند كـه كـتـابـهـايى را حمل مى كند, قومى كه آيات الهى را تكذيب كردند مثال بدى دارند, و خداوند جمعيت ظالمان را هدايت نمى كند.
(5) تفسير: يـسـبـح للّه مـا فـى الـسموات و ما فى الارض , در اين كه يك بار سبح (در سوره صف ) ويك بار يسبح فرموده اشاره به تداوم تنزيد خداوند سبحان در گذشته و آينده است .
بـعـث فـى الامـيـيـن رسولا مهم , منظور از اميون عربهايند زيرا آنها در ميان امتها اهل خواندن و نـوشـتـن نـبـودنـد, بـعـضى گويند: نوشتن از طائف آغاز شد و اهل طائف آن رااز مردم حيره گـرفـتـنـد, مـعناى آيه اين است كه خداوند در ميان گروهى كه خواندن ونوشتن نمى دانستند مردى درس نخوانده از خودشان كه تبار و حالاتش رامى دانستند برانگيخت .
تيلوا عليهم آياته , تا آيات خدا را بر آنها بخواند با اين كه مانند خودشان درس نخوانده بود و پيش از آن چـيـزى نخوانده و نياموخته بود و اين كه يك درس نخوانده خبرهاى قرنهاى گذشته را بدون آموختن (قبلى ) بنابر آنچه در كتابهاست , بخواندنشانه اى از اعجاز است .
و يزكيهم , آنان را از شرك و آلودگيهاى جاهليت پاك كند.
و يعلمهم الكتاب و الحكمة , به آنان قرآن و احكام بياموزد.
و ان كانوا, ان مخفف از ثقلبه است و لام در لفى ضلال فرق گذارنده [ميان ]ان نافيه و ان مخففه است , يعنى آنها در گمراهيى بودند كه بزرگتر از آن گمراهى نيست .
و آخـريـن مـنهم لما يلحقوا بهم , آخرين عطف بر اميين است يعنى خداپيامبر(ص ) را بر د نـخـوانـده هايى كه در زمان خودش بودند مبعوث كرد و نيز برديگران كه به آنها ملحق نشده ولى بزودى به آنها ملحق خواهند شد.
روايـت شـده كـه چـون پيامبر(ص ) اين آيه را قرائت كرد به حضرت عرض شد: منظوراز آخرين كيانند؟ پس حضرت دست بر شانه سلمان نهاد و فرمود: اگر ايمان درستاره مريخ باشد مردانى از ايـنـهـا (ايرانيان ) بدان دست خواهند يافت , بعضى گفته اند: منظور كسانى اند كه كه پس از مردم زمـان پـيـامـبـر(ص ) خـواهند آمد تا روزقيامت , آخرين مى تواند عطف بر ضمير در يعلمهم و منصوب باشد, يعنى ويعلم آخرين , ديگران را نيز تعليم دهد, زيرا هرگاه تعليم تا آخر الزمان بدين تـرتيب ادامه يابد و تمامش وابسته به اولش باشد چنان است كه حضرت (ص ) سرپرست هر تعليمى است كه به وجود بيايد.
و هـو الـعزيز الحكيم , خدا در قادر ساختن مردى درس نخوانده بر اين كار بزرگ وبرگزيدن او از ميان ديگر مردم , مقتدر و در تمام كارهايش داناست .
ذلـك فـضـل اللّه , رسـالتى كه خداوند به محمد(ص ) بر تمام مرد اولين و آخرين تا روزقيامت داد لطفى از سوى خدا بود.
يؤتيه من يشاء, نبوت لطفى است كه خداوند به اقتضاى حكمتش و به هركس كه بخواهد مى دهد.
و اللّه ذوالـفـضـل العظيم , خداوند با برانگيختن محمد(ص ) صاحب منت بزرگى برخلق خودش مى باشد.
مـثل الذين حملوا التؤريه , منظور يهوديانى اند كه تورات را خوانده و حفظ كرده بودند سپس آن را تـحـمـل نـكـردند چون به تورات عمل نكرده و از آياتش بهره مندنشدند چرا كه صفت پيامبر ما و بشارت به (بعثت ) او در آن آمده بود.
كمثل الحمار يحمل اسفارا, يعنى مانند درازگوشى كه كتابهاى بزرگ علمى را حمل كند و با آنها راه برود و چيزى از آنها نداند جز زحمتى كه بر پشت و پهلويش واردمى شود, همچنين هركسى كه علمى را بداند و به مقتضاى آن عمل نكند نظير همان درازگوش است . ((149))

بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات اللّه , داستان كسانى كه آيات خدا را تكذيب كردنديعنى يهود كه تورات يا قرآن يا آيات الهى را كه بر نبوت محمد (ص ) دلالت داردتكذيب كردند, داستان بدى است و معناى حملوا التورية , اين است كه يهوديان مكلف شدند تورات را بدانند و به آن عمل كنند سپس به آن عمل نكردند و گويى آن را حمل نكردند.
يـحـمـل اسـفـارا, محلا منصوب است بنا ر حال بودن يا مجرور است كه صفت حمارباشد چرا كه [اعرابش ] مانند لئيم در اين شعر است : و لقد امر على اللئيم يسبنى . ((150))

تـرجـمـه : بگو اى يهوديان ! اگر گمان مى كنيد كه شما دوستان خدا غير ازمردم هستيد آرزوى مـرگ كنيد اگر راست مى گوئيد! (تا به لقاى محبوبتان برسيد).
(6) ولى آنها هرگز تمناى مرگ نـمى كنند به خاطراعمالى كه از پيش فرستاده اند, و خداوند ظالمان را بخوبى مى شناسد.
(7) بگو آن مـرگـى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شماملاقات خواهد كرد, سپس به سوى كسى كه از پـنـهـان و آشـكـار با خبراست برده مى شويد و شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد.
(8)اى كـسانى كه ايمان آورده ايد! هنگامى كه براى نماز روز جمعه اذان گفته مى شود به سوى ذكر خدا بـشتابيد, و خريد و فروش را رها كنيدكه اين براى شما بهتر است اگر مى دانستيد.
(9) و هنگامى كه نمازپايان گرفت در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى طلب كنيد, و خدارا بسيار ياد آوريد تا رسـتـگـار شويد.
(10) و هرگاه تجارت و ياسرگرمى را ببينند پراكنده مى شوند و تو را كه به نماز ايـسـتـاده اى رهامى كنند بگو: آنچه نزد خداست بهتر از لهو و تجارت است .
خداوندبهترين روزى دهندگان است .
(11) تفسير: يا ايها الذين هادوا, كسانى كه خود را يهود ناميده و مى گفتند: مـا فـرزندان و دوستان خداييم , يعنى اگر گفتارتان راست است [پس آرزوى مرگ كنيد].
منتقل كند.
فتمنواالموت , آرزوى مرگ كنيد كه خدا شما را به بهشتى كه براى دوستانش مهياساخته است .
و لايتمنونه ابدا, و به خاطر كفرى كه از پيش فرستاده اند هرگز آرزوى مرگ نمى كنندپيامبر(ص ) بـه آنـان فـرمـود: بـه خدا سوگند هيچ يك از آنها آرزوى مرگ نكند و مگراين كه آب دهانش در گـلـويـش بـگـيـرد پس اگر آنها از صدق نبوت پيامبر(ص ) آگاه نبودند و نمى دانستند كه اگر آرزوى مرگ كنند در همان لحظه مى ميرند, البته آرزوى مرگ مى كردند ولى هيچ كدام آنها آرزو نكردند و اين يكى از معجزات پيامبر(ص )بود.
قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم , بگو مرگى كه جرات آرزويش را نداريد باشما ملاقات خواهد كرد و شما آن را از دست نمى دهيد.
(فاء) در (فانه ) جواب الذى است كه معناى شرط دارد يعنى اگر قصد كنيد كه از مرگ بگريزيد محققامرگ شما را ملاقات خواهد كرد.
ثم تردون الى عالم الغيب , آنگاه به سوى خدا برگردانده مى شويد و او شما را برحسب استحقاقتان مجازات مى كند.
[شان نزول ] مـن يـوم الجمعة , به روز جمعه يوم العروبه گفته مى شد, و گفته اند: اولين كسى كه آن روز را جـمـعه ناميد كعب بن لوى بود, و به قولى انصار گفتند: يهوديان روزى دارند كه هر هفته در آن روز اجتماع مى كنند بياييد ما هم براى خود روزى قرار دهيم و در آن روز دور هم جمع شويم و به ذكر خدا و نماز بپردازيم پس [انصار] گفتند روز شنبه ازيهود و روز يكشنبه از انصار است بنابراين روز مـسلمانان را يوم العروبه قرار دهيد,از اين رو نزد سعد بن زراره گرد آمدند و وى آن روز با آنـها دو ركعت نماز گزارد و آنان را موعظه كرد پس آن روز را روز جمعه ناميدند چون در آن روز گـردهـم آمـدنـد آنـگـاه خـداونـد آيه جمعه رانازل فرمود و آن نخستين جمعه در اسلام بود اما نخستين جمعه اى كه پيامبر(ص ) اصحابش را جمع كرد (به اين شرح است ).
پيامبر (ص ) هنگام ورود به مدينه در (قبا) فرود آمد و در روز دوشنبه دوازدهم ربيع الاول بر بنى عمروبن عون وارد شد و مسجد قبا را تاسيس و تا روز جمعه در آن جاماند سپس به قصد مدينه از قـبـا بـيـرون آمد و در مسجدى كه بنى سالم بن عوف درداخل دره اى براى خود برگزيده بودند خطبه خواند و نماز جمعه اقامه كرد.
اذا نودى للصلوة , هرگاه نماز جمعه اعلام شود.
فـاسعوا, شتابان و سبك به نماز برويد.
عمروبن مسعود و ابن عباس بجاى فاسعوافامضوا قرائت كرده اند و اين قرائت از ائمه هدى (ع ) روايت شده است .
از حـسـن روايـت اسـت كـه مـنـظـور از سـعـى , سـعـى بـر گـامـها نيست بلكه سعى در نيتها ودلهاست . ((151))

در حديث است كه هرگاه روز جمعه شود فرشتگان بر در مسجدها مى نشينند ونامه هايى از نقره و قـلمهايى از طلا در دست دارند و بر حسب درجات (شركت كنندگان در نماز جمعه ) و با رعايت تـرتـيـب اسمها را مى نويسند, در روزگاران گذشته رفتن به نماز جمعه مى رفتند, گفته شده : اولين بدعتى كه در اسلام پديد آمد نرفتن به نماز جمعه در هنگام سحر بود. ((152))

از ابـن مـسـعـود روايت است كه او صبح زود به قصد جمعه بيرون شد پس سه نفر راديد كه بر او سـبـقـت جـسـته اند از اين عمل غمگين شد و به سرزنش نفس خودپرداخته مى گفت : تو را نفر چهارم مى بينم و نفر چهارم خوشبخت نيست . ((153))

الى ذكر اللّه , يعنى به خطبه اى كه شامل ذكر خداست .
و ذروا الـبـيـع , خريد و فروش و تجارت دنيا را رها كرده به تجارت آخرت سبقت بگيريد ظاهر آيه دلالـت دارد بـر فـسـاد و بطلان خريد و فروش در زمان ندا در دادن به نماز چرا كه نهى از عملى دلالت بر فساد آن مى كند و همچنين بر فساد تمام تصرفات مالى دلالت دارد.
و دلـيـل ايـن كـه بـيـع را اخـتصاصا نهى كرده اين است كه بيع همگانى ترين تصرفات دراسباب زندگى است .
وجوب نماز جمعه شامل تمام مكلفان مى شود و جز آنها كه عذرى دارند مانندمسافرت و بيمارى و نـابـينايى , و نيز زنان و پيرانى كه توان حركت ندارند و بندگان وكسانى كه بيش از دو فرسنگ با محل اقامه جمعه فاصله دارند و هرگاه تمام شرايطجمع باشد.
واجب نمى شود مگر در هنگام حضور سلطان عادل يا كسى كه وى او را براى نمازنصب كرده باشد.
به فتواى ابوحنيفه نماز جمه بجز امام با سه نفر تشكيل مى شود و به اعتقاد شافعى با چهل نفر و در نزد اهل بيت (ع ) با هفت نفر.
فـاذا قـضـيـت الصلواة فانتشروا فى الارض , آنگاه خداوند پراكنده شدن و طلب روزى راكه بر آنها مـمـنـوع سـاخـتـه بود آزار كرده با سفارش به اين كه خدا را بسيار ياد كنند وهيچ تجارت و چيز ديگرى آنها را از ياد خدا باز ندارد چرا كه هر رستگارى وابسته به ذكر خداست .
از ابـن عباس روايت شده كه نمازگزاران مامور نشده اند كه پس از نماز جمعه از دنياچيزى طلب كنند بلكه مامور به عيادت بيماران و حضور بر جنازه ها و ديدار برادران دينى شده اند. ((154))

از حسن و سعيد روايت است كه مامور به طلب علم نشده اند. ((155))

از حـضـرت صـادق (ع ) روايـت شـده كـه نـمـاز, روز جـمـعه است و پراكنده شدن در روزشنبه است . ((156))

از جابر بن عبداللّه روايت است , در حالى كه ما با رسول خدا(ص ) نماز جمعه مى گزارديم كاروانى تـجـارتـى رسـيـد مـردم بـه طـرف آن رفـتـنـد و جـز دوازده نفر كه من يكى از آنان بودم باقى نماندند. ((157))

[شان نزول ] از حـسـن روايـت شـده كـه وحـيـة بن خليفه كلبى با تجارت زيتون شامى وارد شد درحالى كه پـيـامبر(ص ) در روز جمعه خطبه مى خواند پس در بقيع بنزد او رفتند از بيم آن كه مبادا ديگران جـلـوتـر نـز او بروند فقط حدود ده نفر با آن حضرت ماندند پس اين آيه نازل شد پس پيامبر(ص ) فرمود: به خدا سوگند اگر پى در پى برويد تا يك نفر از شما نماند آتشى از دره بر شما روان شود.
عادت عربها چنين بود كه كاروانهاى تجارتى را با طبل و كف زدن استقبال مى كردند, و مقصود از لهو در آيه همين عمل است . ((158))

از قـتاده روايت شده كه اين عمل را سه بار همزمان با آمدن هر قافله اى مرتكب شدند كه تمام آنها مـصـادف با روز جمعه بود. ((159))

و تقدير آيه چنين است : و هرگاه تجارتى يا لهوى مى ديدند به طرف آن راه مى افتادند به طرف آن راه مى اتفادند پس يكى از جمله ها خذف شده چون جمله ديگر بـر آن دلالـت مـى كند از حضرت صادق (ع ) روايت است كه نمازگزاران به طرف كاروان تجارتى رفتند و پيامبر راايستاده و در حال ايراد خطبه بر منبر رها ساختند. ((160))

قـل مـا عند اللّه خير من اللّه و و من التجارة , ثوابى كه در شنيدن خطبه جمعه است و درپايدارى و نماز با پيامبر(ص ) وجود دارد بهتر و فرجامش ستوده تر است .<

سوره منافقون

مدنى است و يازده آيه دارد در حديث ابى (بن كعب ) است كه هر كس اين سوره را قرائت كند از نفاق دو روبركنار باشد.
تـرجـمـه : بـه نـام خـداوند بخشاينده بخشايشگر هنگامى كه منافقان نزد تومى آيند مى گويند ما شـهـادت مـى دهـيـم كـه حـتـمـا تو رسول او هستى -ولى خداوند شهادت مى دهد كه منافقان دروغـگـويـند.
(1) آنهاسوگندهايشان را سپر ساخته اند تا مردم را از راه خدا باز دارند, آنهاكارهاى بسيار بدى انجام مى دهند.
(2) اين بدان خاطر است كه آنهانخست ايمان آوردند سپس كافر شدند, لـذا بـر دلـهـاى آنـها مهر نهاده شده , و حقيقت را درك نمى كنند.
(3) هنگامى كه آنها را مى بينى جـسـم و قـيـافـه آنـان تو را در شگفتى فرو مى برد, و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مـى دهـى , اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه برديوار تكيه داده شده , هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خودمى پندارند, آنها دشمنان واقعى تو هستند از آنان بر حذر باش ,خداوند آنها را بكشد چـگونه از حق منحرف مى شوند؟!(4) هنگامى كه به آنها گفته شود بياييد تا رسول خدا خدا براى شما استغفار كندسرهاى خود را (از روى اسهتزا و كبر و غرور) تكان مى دهند, و آنها رامى بينى كه از سـخـنـان تو اعراض كرده و تكبر مى ورزند.
(5) براى آنهاتفاوت نمى كند خواه برايشان استغفار كنى يا نكنى , هرگز خداوند آنهارا نمى بخشد, زيرا خداوند قوم فاسق را هدايت نمى كند.
(6) تفسير: قـالـوا نـشهد انك لرسول اللّه , گفتند شهادت مى دهيم كه تو رسول خدايى شهادتى كه نهانش با آشكارش مطابق است و دل با زبان موافق واللّه يعلم انك لرسوله , خداوند مى داند كه تو حقيقتا رسول اويى .