تفسير كاشف (جلد اول)
سوره هاى فاتحه و بقره

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۴ -


3. موقعيت علمى

محمد جواد مغنيه بر خلاف گروهى از قرآن پژوهان و مفسران ، به جامعيت قرآن براى تمام نيازمندى هاى بشر در زمينه هاى مختلف تجربى و انسانى معتقد نيست . او در تفسير ((هدى للمتقين)) مى نويسد: ((اين جمله آشكارا دلالت دارد بر اين كه در قرآن نبايد به دنبال علم تاريخ ، فلسفه ، علوم طبيعى و رياضى و امثال آن رفت ، بلكه تنها هدايت انسان ، ارشاد، اصلاح و خوشبختى دو جهان او را بايد در قرآن جستجو كرد؛ به بيانى ديگر قرآن ، كتاب دين ، اخلاق ، عقيده و شريعت است و اگر در آيات قرآن آياتى درباره جهان هستى آمده ، مقصود خداوند از اين آيات بيان حقايق علمى نيست ، بلكه هدف آن است كه ما با جهان هستى و نظام حاكم بر آن به وجود خداى سبحان هدايت شويم و پى ببريم كه هيچ موجودى از موجودات به طور تصادفى و بدون قصد، چنان كه ماديون مى گويند، آفريده نشده است)).

بر اثر همين رويكرد، مغنيه بر مفسران و قرآن پژوهانى كه در پى جمع ميان آيات و دانسته هاى علمى هستند دو اشكال مى كند:

1. دانش بشر به تناسب انديشه محدود او محدود است ؛ اما قرآن كه خاستگاه آن علم الهى است نامحدود است و نمى توان ميان محدود و نامحدود گرد آورد؛

2. علم انسان مجموعه اى است از فرضيه ها و تئوريهاى درست و نادرست و در عين حال خطاپذير. در زمانى دانسته اى قطعى و يقينى و در زمانى ديگر خرافه ناميده مى شود. بنابراين چگونه مى توان ميان آنچه خطاپذير است با قرآنى كه خطاناپذير است جمع نمود.

هرچند نويسنده الكاشف جامعيت قرآن را، به معنايى كه ياد شد، منكر است و بر مفسران و قرآن پژوهان علم گرا خدشه مى كند؛ تاءثير دانسته هاى علمى قطعى در فهم بهتر آيات و شناخت اسرار و فلسفه احكام را مى پذيرد و از بهره ورى از يافته هاى غير قطعى و يا ملاك قرار دادن مطلق دستاوردهاى علمى در راستى و درستى آيات ، پرهيز مى دهد.

او مى نويسد: ((اشكالى ندارد كه ما از حقايقى كه علم آنها را كشف كرده براى درك برخى از آيات كمك بگيريم ، لكن مشروط به اين كه اين حقايق را معيار راستى و درستى قرآن قرار ندهيم ، بلكه از آنها به عنوان ابزارى براى شناخت اسرار و حكمت برخى از احكام آن بهره گيريم)).

با اين باور كه محمد جواد مغنيه در تفسير برخى از آيات قرآن از دستاوردهاى علمى سود مى برد و در تفسير برخى از آيات قرآن نظريات مفسران علم گرا را به نقد مى كشد؛ براى نمونه او در تفسير آيات زير از يافته هاى قطعى علمى سود برده است :

(ان فى خلق السموات والاءرض واختلاف الليل والنهار...)،(107) (الذين ياءكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذى يتخبطه الشيطان )،(108) (و من كل الثمرات جعل فيها زوجين اثنين .(109))

در تفسير آيه (و من كل الثمرات ...) مى خوانيم : يعنى در گياه هر نوع ميوه جفت وجود دارد: نر و ماده كه به سان نر و ماده نخل ها آشكارند و يا همانند ديگر گياهان پنهانند.

شيخ مراغى در تفسيرش مى گويد: ((دانش جديد ثابت كرده است كه ميوه درخت و دانه كشت از نر و ماده توليد مى شود. اين جفت گاهى در يك درخت قرار دارند؛ همانند بيشتر درختان و گاهى در دو درخت قرار دارند؛ مانند نخل ها)). در مجله لبنانى العلوم ، شماره اوت 1967 مقاله اى است زير عنوان : ((چگونه زندگى موجودات برانگيخته مى شود)). در اين مقاله آمده است : حشرات روى بدان هاى خود لقاح لازم را برمى دارند و بدون كوچك ترين خطا آن را به غلاف هاى شكوفه گُل ها منتقل مى كنند. پرنده با منقارش شكوفه زنبق را تلقيح مى كند و اين گويى معجزه است . در جنگ جهانى دوم ، نيروهاى متفقين وارد كورسيكا (= جزيره فرانسوى ) شدند. پس از ورود آنان ، درختان زيتون دچار آفت و ميوه هايش كم شد. آمريكا خواست به اهالى اين منطقه كمك كند. از اين رو ماده ((د.د.ت))، را به روى درختان زيتون پاشيد و حشره زيان رسان از بين رفت ؛ لكن به همراه آن ، ديگر حشرات نيز نابود شدند.

در نتيجه ، در سال آينده هيچ يك از درختان زيتون ، ليمو و بادام ، ميوه ندادند.

بدين ترتيب آشكار شد كه ميوه جز از طريق تلقيح ماده نرينه به مادينه به وجود نمى آيد.))

و در تفسير آيه و لقد خلقناكم ثم صورناكم ثم قلنا للملائكة ...(110) نظريه داروين را به جهت علمى و قطعى نبودن نمى پذيرد: ((ما پيرو آن دليلى هستيم كه ترديد و احتمال مخالف را نپذيرد؛ زيرا وقتى احتمال بيايد، استدلال باطل مى شود و اين حقيقتى عينى و بديهى است كه حتى تجربه گرايان ، كه منبع شناخت را به آزمايش حسى منحصر مى دانند، نيز آن را انكار نمى كنند)).

وى تفسير شياطين به ميكروبها را در ذيل آيه يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان كما اءخرج اءبويكم من الجنة ...(111) تفسير به حدس و گمان دانسته نكوهش مى كند.

منابع و مآخذ الكاشف

محمد جواد مغنيه از منابع بسيارى در تفسير آيات قرآن سود برده است كه برخى از اين منابع در يك دسته بندى كلى عبارتند از:

1. منابع تفسيرى

نويسنده الكاشف در تفسير آيات با ديدگاه هاى بسيارى از مفسران بزرگ قرآن آشناست به گوه اى كه در تفسير برخى از آيات ده ها تفسير را مطالعه مى كند. منابع تفسيرى الكاشف عبارتند از:

1. مجمع البيان

2. مفاتيح الغيب

3. البحر المحيط

4. المنار

5. تفسير القرآن كريم ، ملاصدرا

6. الكشاف

7. تفسير بيضاوى

8. غرائب القرآن ، نيشابورى

9. تفسير مراغى

10. التسهيل لعلوم التنزيل

11. تفسير طبرى

12. آلاء الرحمن

13. روح البيان

14. بيان السعادة

15. الدر المنثور

16. روح المعانى

17. فى ضلال القرآن

در ميان اين تفاسير، بيشترين نقل قول را از تفسيرهاى مجمع البيان ، مفاتيح الغيب و المنار دارد و بيشترين عنايت او به تفسير المنار است ؛ هر چند در جاى جاى تفسير، نظريات عبده و رشيد رضا را نقد مى كند.

2. منابع فقهى

بهره ورى محمد جواد مغنيه از منابع فقهى در تفسير آيات الاحكام بسيار گسترده است . مهم ترين منابع فقهى الكاشف عبارتند از:

1. مسالك الاءفهام ، شهيد ثانى

2. احكام القرآن ، جصاص

3. تذكره ، علامه حلى

4. جواهر الكلام ، نجفى

5. احكام القرآن ، ابى بكر معافرى اندلسى

6. الروضة البهيه ، شهيد ثانى

7. المغنى ، ابن قدامه

8. بداية المجتهد، ابن رشد

9. الفقه الاسلامى فى ثوبه الجديد، شيخ مصطفى زرقا

افزون بر منابع ياد شده ، مغنيه از منابع اصول ، تاريخ ، علوم تجربى و انسانى نيز در تفسير سود مى برد؛ از آن جمله در دانش اصول از رسائل شيخ انصارى و... و در تاريخ از مروج الذهب و محمد رسول الله و الاخبار المصريه و... و در بخش روايات از سنن ترمذى ، وسائل الشيعه ، كافى و... سود مى برد و در كنار تمام اين كتابها از مجلات و روزنامه ها نيز در تبيين هر چه بهتر آيات بهره مى گيرد.

مراحل انجام كار

دفتر تبليغات اسلامى خراسان ، كه پيشبرد دانش قرآنى جامعه و اشاعه و تعميم و تعميق فرهنگ قرآنى را از رسالت هاى اصلى خويش مى شناسد، در كنار طرح هاى گسترده پژوهشى ديگر، كه در گروههاى پژوهشى و بويژه گروه قرآن اين دفتر سامان مى يابند، برگردان التفسير الكاشف را به زبان فارسى در دستور كار خويش قرار داد. اين مهم از حدود ده سال پيش آغاز شد و بنا به دلايلى ترجيح داده شد پس از اتمام كار ترجمه و آماده سازى ، مراحل انتشار آغاز گردد. در ابتدا با همكارى چند مترجم ، كار ترجمه آن به پيش رفت ، اما در ادامه به لحاظ يكدست شدن اثر، با يك مترجم كار به سامان رسيد و مقدار ترجمه شده به دست مترجمان ديگر نيز دوباره از سوى مترجم انجام يافت . در مدت ياد شده كار ترجمه و حروف نگارى و ويرايش و صحفه بندى اثر با دشواريها و فراز و نشيب هايى همراه گرديد و تلاش هاى بسيارى در راه ارائه منقح و پيراسته اثر به كار رفت . هر چند كارى اين چنين گسترده شامل حدود پنج هزار صفحه بويژه در مقوله ترجمه هرگز خالى از كاستى و اشكال نخواهد بود، اما تلاش بر اين بوده كه با كمترين ميزان اشكال همراه باشد.

دوستان بسيارى در طول مسير به گونه هاى مختلف با ما همكارى و هميارى داشته اند كه از همه ايشان تشكر مى كنيم : نخست ، حجة الاسلام موسى دانش كه با حوصله فراوان و تلاش پى گير، ترجمه تمام كتاب را به پايان بردند.

آن گاه حجج اسلام و آقايان : سيد عباس صالحى ، محمد مهدى مسعودى ، جهانگير مسعودى و حسن حكيم باشى ، كه به ترتيب ، مسئوليت دفتر خراسان ، معاونت پژوهش و مديريت گروه قرآن را بر عهده داشته و دارند و در طول مدت ياد شده حمايت و اشراف و نظارت و پى گيرى اثر را به خوبى به انجام رساندند.

نيز از پژوهشگر ارجمند، جناب آقاى محمد بهرامى تشكر مى كنيم كه تحقيق و نگارش فصل ((علامه مغنيه و تفسير الكاشف)) را با هدف آشنايى با مولف و اثر وى بر عهده داشته اند و نيز فاضل گرامى جناب آقاى على شكوهى كه پى گيرى امور فنى و نظارت بر تصحيح و آماده سازى آن را عهده دار بوده اند و برادر ارجمند جناب آقاى سيد مهدى محمد زاده ، كه حروف چينى ترجمه را به پايان بردند.

سپس از جناب آقاى دكتر عباس عرب ، كه ويرايش تطبيقى متن با ترجمه را در برخى از جلدهاى آن بر عهده داشتند.

در پايان از مسئولان گرامى بوستان كتاب ، كه انتشار اين اثر را وجهه همت خويش قرار دادند و نيز دوستان عزيز واحد آماده سازى بوستان كتاب قم ، كه ويرايش دستورى و كنترل و صفحه آرايى نهايى را به انجام رساندند بسيار سپاسگزاريم .

بى گمان انجام اين مهم جز با هميارى عزيزان نام برده و نيز دوستانى كه همكارى هاى گوناگونى كم و بيش داشته اند ميسر و مقدور نبوده است . اميد آن كه تلاش همه اين عزيزان ، گامى در جهت انجام وظيفه دينى و گزاردن رسالت قرآنى بوده باشد و در پيشگاه حضرت احديت - جل و علا - مقبول افتد. بمنّه و كرمه .

دفتر تبليغات اسلامى شعبه خراسان
پاييز 83

سخن مترجم

قرآن درياى بيكران معارف الهى است كه مى تواند پاسخ ‌گوى تمامى نيازهاى معنوى ، فرهنگى ، اخلاقى و اجتماعى انسان ها در هر زمان و مكان باشد و تشنگان معرفت را سيراب كند. ليكن فهم و درك مفاهيم بلند قرآنى و گرفتن پيام هاى سعادت بخش اين كتاب آسمانى ، كار ساده اى نيست ؛ چرا كه آيه آيه قرآن نياز به شرح و تفسير دارد و حتى برخى از مفاهيم آن ، تنها با گذشت زمان قابل درك است و به بيانى ديگر: زمان ، قرآن را تفسير مى كند. چنان كه ابن عباس از مفسر حقيقى قرآن كريم ، يعنى اميرالمومنين على بن ابيطالب (عليه السلام ) نقل مى كند كه فرمود: ان للقرآن معانى سوف يفسره الزمن قرآن مفاهيمى دارد كه زمان آن را تفسير مى كند)). بنابراين ، يك مفسر، افزون بر دانستن دانش هايى كه براى آمادگى در جهت انجام اين كار بزرگ ، مورد نياز اوست ، بايد به شرايط زمان خود نيز آشنا باشد. اما بيش ‍ از همه اينها، مفسر بايد به قرآن ايمان داشته باشد، زيرا بزرگ ترين نشانه و كليد فهم قرآن ، ايمان به اين كتاب است و هر كس كه به آن ايمان داشته باشد مى تواند آن را درست تفسير كند.

نويسنده تفسير الكاشف مرحوم علامه محمد جواد مغنيه ، افزون بر اين كه يك متفكر و انديشمند برجسته اسلامى و در علوم مختلف اسلامى همچون ادبيات عرب ، فقه ، اصول ، حديث ، كلام ، فلسفه و... صاحب نظر و متخصص است ، از جمله افرادى مى باشد كه از سويداى دل به قرآن كريم ايمان دارد. او خود نيز در مقدمه تفسيرش (الكاشف ) بدين نكته اشاره مى كند: ((مفسر بيش از آنچه مفسران در مقدمه تفاسير خود بيان كرده اند به يك چيز نياز دارد و آن اين كه مفاهيم قرآنى در ژرفاى دل او نفوذ كرده و او بدان ها باور كامل داشته باشد؛ زيرا اين ، اساس فهم سخن خداست)).

ويژگى هاى الكاشف

اين تفسير، علاوه بر آنچه تفاسير كهن دارند؛ نظير پرداختن به شرح كردن واژه ها، تجزيه و تركيب و... از ويژگى هاى ديگرى نيز برخوردار است كه بر جذابيت و ارزش آن مى افزايد و خواننده را به مطالعه تشويق مى كند. برخى از اين ويژگى ها از اين قرار است :

1. تفسير الكاشف ، يك تفسير علمى و تحقيقى است كه نويسنده ، با تكيه به معيارها و دلايل نيرومند و استوار، به تفسير و ابراز نظر درباره آيه مورد بحث مى پردازد.

2. از آن جا كه علامه مغنيه ، فردى آشنا به شرايط زمان و آگاه از مسائل اجتماعى و سياسى جهان اسلام بوده ، در ضمن تفسير آيات قرآنى ، به بيان مشكلات و گرفتارى هاى اجتماعى و سياسى مسلمانان ، به ويژه نسل جوان پرداخته است ، مشكلاتى كه دقيقا امروز، جهان اسلام و به خصوص دنياى عرب با آن روبه رو است . او تلاش مى كند با بهره گيرى از مفاهيم و پيام هاى قرآنى ، راه حلى براى از ميان بردن اين مشكلات ارائه دهد. بنابراين ، مطالعه اين تفسير براى جوانان اسلامى و سياستمداران و دست اندركاران اداره امور جهان اسلام بسيار سودمند خواهد بود.

3. نويسنده ، بر چند نكته تكيه مى كند كه ارزش تفسير او را دو چندان كرده است :

الف - او مى گويد: من با اين ديد به قرآن نگاه كردم كه كتاب دين ، هدايت ، اصلاح و قانون است و نخستين هدفش اين است كه بشريت در صلح زندگى كند و بر فضاى اين زندگى ، امنيت و صلح ، تواءم با فراوانى و آسايش ‍ حاكم باشد.

ب - او كوشش مى كند، خواننده را قانع كند كه دين اسلام با تمام اصول و فروع خود، خير، كرامت و سعادت انسان را مد نظر دارد.

ج - اسرائيليات و يا مطالب و داستانهاى افسانه و خرافى را كه در برخى از تفاسير آمده ، حذف كرده است .

چند يادآورى لازم

1. منظور از واژه اعراب ((تجزيه و تركيب)) است كه مترجم به خاطر رعايت اختصار، همان واژه را به كار برده كه در متن عربى به كار رفته است .

2. نويسنده ، آدرس روايات و برخى از مطالبى را كه نقل قول كرده ، متاءسفانه ياد نكرده است و مترجم به دليل نداشتن فرصت كافى به انجام اين كار موفق نگرديد و اميد است در چاپ هاى بعدى ، اين كار صورت گيرد. همچنين در بخش ((اعراب)) صرفا به ترجمه بسنده و از نقد و تفصيل خوددارى شده است .

3. مطالبى كه در داخل () قرار دارد، توضيحى است از سوى مترجم كه بر متن اصلى افزوده شده است .

4. از آن جا كه در متن عربى ، عنوان آيات ، قسمتى از يك آيه بوده و اين عنوان در فارسى مناسب نبوده است ، مترجم ، با توجه به مضمون آيه ، عنوانى را برگزيده است كه با زبان فارسى همخوانى داشته باشد.

5. از مسئولان و دست اندركاران محترم دفتر تبليغات اسلامى خراسان ، كه برنامه ريزى و اجراى اين پروژه بزرگ را به عهده داشته و اين جانب را مورد لطف و تشويق قرار داده اند و نيز ديگر دوستان و همكاران در اين نهاد مقدس كه به نحوى در به سامان رسيدن اين اثر نقش ايفا كردند، صميمانه سپاسگزارم .

باشد كه اين خدمت ناچيز، در پيشگاه حضرت ولى عصر (عج ) پذيرفته شود.

موسى دانش

مقدمه مولف

به نام خداوند بخشاينده مهربان

سپاس خداوندى را سزد كه پروردگار جهانيان است و درود او بر محمد و خاندان پاك و پاكيزه اش .

اين جانب درباره عقيده و اصول آن ، هشت جلد كتاب كوچك (112) تاءليف كردم . در اين كتاب ها مخاطب من ، نسل جوان است و با شيوه و زبان خودشان با آنها سخن گفته ام ؛ نسلى كه تنها چيزى را باور مى كنند كه با خواسته ها، تربيت و فرهنگ آنان همخوانى داشته باشد.

خداوند چنين مقدر كرد كه تاءليف اين سلسله از كتابهايم موفقيت آميز باشد و بحمدالله چند بار تجديد چاپ شود. بديهى است ، هر كارى كه بر وفق حكمت و آرمان الهى باشد، خدا هم پيروزى و موفقيت را براى آن مقرر مى دارد؛ زيرا توفيق از سوى خداست و در اين ، ترديدى وجود ندارد. ولى ذات مقدس او كارها را جز از طريق عوامل و سنت هاى آن به اجرا در نمى آورد.

البته ، صرف قرار دادن قلم بر روى كاغذ، سنت و راه پيروزى محسوب نمى شود، بلكه تنها راه موفقيت آميز بودن و مورد توجه واقع شدن يك اثر آن است كه خواننده از آنچه مى خواند خشنود باشد و آن را بپسندد، در حال يكه خواننده از هر نوشته اى احساس رضايت نمى كند، مگر آن كه نوشته براى او باشد نه براى نويسنده آن . پسند خواننده به نوبه خود، نويسنده را تشويق مى كند تا كارش را ادامه دهد و بدين ترتيب ، خواننده و نويسنده بر يكديگر تاءثير متقابل مى گذارند.

در هر حال ، انتشار زنجيره اى كتابهاى مزبور، تشويقم كرد تا به تاءليف كتابهايى قطورتر و گسترده تر اقدام كنم كه برخى از آنها عبارتند از: معالم الفلسفة الاسلاميه ، الفقه على مذاهب الخمسه ، الشيعة و الحاكمون ، الشيعة و التشيع ، فضائل الامام على و...

خوشبختانه ، اين كتابها نيز همانند كتابهاى ياد شده در قبل ، با استقبال زيادى روبه رو شد. در نتيجه ، مشيت الهى و توفيق خداوند وادارم كرد تا به تاءليف كتاب موسوعة فقه الامام جعفر الصادق در شش جلد بزرگ بپردازم . اين كتاب نيز همچون تاءليفات گذشته ام مورد توجه و استقبال خوانندگان قرار گرفت و همان گونه كه خداى بزرگ با حكمت و عنايت خود، كتابهاى قبلى را با موفقيت تواءم ساخت ، اين اثر را نيز چنين كرد. همچنين ، توفيق و اراده خداوندى و مورد استقبال واقع شدن كتاب موسوعه وادارم كرد تا به تاءليف كتابى دست بزنم كه به مراتب قطورتر و بزرگ تر از آن است ؛ يعنى تفسير قرآن كريم ، كه آن را تفسير كاشف ناميدم .

به حول و قوه خدا و توفيق و بخشش او، اين جزء كه تفسير دو سوره حمد و بقره را در بر دارد به بپايان رسيد. و نتيجه فداكاريها و زحمات خود را ببينم يا روزگار بر عكس آنچه من مجسم نموده و اراده كرده ام عمل خواهد كرد! وانگهى وقتى تفسير كاشف همان گونه كه من مى خواهم به پايان برسد، آيا همانند ديگر تاءليفات و كتابهاى منتشر شده ام مورد استقبال قرار خواهد گرفت ؟ بر فرض اين كه به اتمام برسد و مورد توجه خوانندگان هم قرار گيرد، آيا همچون كتاب موسوعة الفقه كتاب ديگرى به دنبال خواهد داشت ؟

اينها پرسش هايى است كه جز خدا كسى پاسخ آنها را نمى داند: و ما تدرى نفس ماذا تكسب غذا و ما تدرى نفس باءى اءرض تموت (113) انسان نمى داند كه فردا چه چيز به دست خواهد آورد و نمى داند در كدامين سرزمين مى ميرد)). ايمانى كه به اين حقيقت دارم ، به هيچ روى ، مانع از تصميم و ادامه تلاش و كار مداوم نمى شود؛ زيرا من علاوه بر حقيقت ياد شده ، به موضوع ديگرى نيز ايمان دارم و آن اين كه عزم راسخم ، اثر فوق العاده خود را در تحقق بخشيدن به آنچه نظر دارم خواهد گذارد و همين ايمان است كه وادارم مى سازد تا به سبب ترس از فوت شدن فرصت ، نهايت درجه تلاشم را مبذول دارم . از اين رو، همچنان مى نويسم و مى نويسم و اميدوارم تا فرا رسيدن مرگ موفق شوم ، كار را به پايان رسانم ، زيرا تنها مرگ است كه جلو فعاليتم را مى گيرد. از اين رو، مادام كه مرگ من فرا نرسيده ، همچنان به تلاشم ادامه مى دهم .

بالاترين آرزويم آن است كه مرگ من فرا رسد و من در حال نوشتن چيزى باشم كه مردم را به سوى خدا، حق و عدالت فرا مى خواند و حتى بالاترين خواسته ام آن است كه وارد بهشت شوم و در آن جا فارغ البال و دور از گرفتاريها و رنج خانواده ، بخوانم و بنويسم ! چه بسيار اين پرسش در ذهنم خلجان مى كند كه اگر خدا نعمت بهشت را به من عطا فرمايد آيا در آن جا بى كار خواهم بود؟ و يا به من امكان داده خواهد شد كه در آن جا هم بخوانم و بنويسم ؟ به خودم پاسخ مى دهم : بله ، زيرا در بهشت هر آنچه چشم ها از ديدنش لذت ببرند و دلها بدان ميل كنند موجود است ، حتى خواندن و نوشتن . سپس اين پرسش به صورت ديگرى به ذهنم باز مى گردد: در حال يكه بهشتيان ، همگى در نهايت درجه كمال قرار دارند، من براى چه كسى بنويسم ؟

از اين بى پروايى با قلم ، معذرت مى خواهم ؛ به بيانى درست تر مگر نه اين است كه من هم آدمى هستم و مشكل است كه آدمى بتواند از نيت هاى خويش رهايى يابد و چه دشوار است كه انسان ما فى الضمير خود را هنگامى كه فرصت ابراز آن را مى يابد، بيان نكند.

نسل جديد

هر چيزى تابع اسباب و عوامل واقعى خودش است ، خواه اين چيز پديده اى طبيعى باشد نظير طوفان و زلزله ، يا پديده اى اجتماعى باشد همچون بى سوادى و نادارى ، يا از امور مربوط به قلب باشد همانند ايمان و كفر. هيچ چيز بدون سبب و تدبير و به طور تصادفى وجود نمى يابد. اين مطلب ، مقدمه اى است براى پرسش و پاسخ زير:

سوال : چرا نسل جديد به ارزش هاى دينى ، آن گونه كه نسل هاى گذشته اهميت مى دادند اهميت نمى دهد؟ براى نمونه ، بيشتر جوانان اين نسل از عبادات و مراسم دينى روگردان شده اند، حتى گوش دادن به موعظه و اندرزى كه به نحوى با دين ارتباط پيدا مى كند براى ايشان سنگين است ، نيز ارزشهاى انسانى نظير برادرى ، برابرى ، صلح ، هميارى ، راستى و عدالت در دلهاى آنان طنينى ندارد و اگر درباره آنها و قداست آنها سخن بگويند، تنها به مقدارى كه منفعت شخصى آنها ايجاب كند، باز بان آن را مقدس ‍ مى شمارند و نه با دل ، با گفتارشان و نه با كردارشان ؟

پاسخ : ملت هاى اسلامى اعم از عرب و غير عرب ، تنها به اصل و ارزشى تكيه مى كردند كه از كتاب خدا و سنت پيامبرش سرچشمه مى گرفت . از اين رو، براى آنان نه سوسياليزم ارزشى داشت ، نه اگزيستانسياليسم ، نه دموكراسى ، نه ملى گرايى و نه هيچ چيز ديگرى ، مگر وحى آسمانى كه اصول عقيده و شيوه رفتارى خود را از آن مى گرفتند، روش هاى آموزشى آنان بر طبق وحى بود، قوانين و احكام لازم الاجراى در دادگاه ها و ادارات و نيز ساير احكام فردى و اجتماعى از وحى (قرآن كريم ) استنباط مى شد.

از اين رو، تعاليم دين در اذهان بسيارى از مردم روشن بود. مردم ، آنچه را شريعت مى پذيرفت و بدان دستور مى داد و يا از آن نهى مى كرد، به خوبى مى شناختند. همه مسلمانان به كسى كه متدين بود و بر اساس دين زندگى مى كرد، اعتماد مى كردند و امانت خود را بدو مى سپردند و اگر كسى از دين منحرف مى شد، او را بر هيچ چيزى امين نمى دانستند و به او اعتماد نمى كردند. اين سخن بدان معناست كه در واقع ارزش هاى اجتماعى ، درست همان ارزش هاى دينى بود و اگر احيانا فردى از اين ارزش ها تخلف مى كرد و به مخالفت با آنها برمى خاست ، به منزله كسى بود كه بر ضد يك نظام سالم و استوار جامعه بشورد و آن را برهم زند.

آن گاه ، روزگار دگرگون شد و با نفوذ و تسلط غرب بر كشورهاى اسلامى ، دگرگونى بزرگى روى داد. استعمار غرب ، نخست احكام قرآن را هدف قرار داد و آثار آن را از دادگاه ها محو كرد و قانون عرفى و مدنى فرانسوى و انگليسى را جايگزين آن ساخت . آموزش عقايد و اخلاق دينى را از نظام آموزشى حذف نمود و زمينه را براى رواج قمار، گناه ، ميخوارگى و هر كارى كه موجب فساد عقيده و اخلاق مسلمانان مى شد، آماده كرد. در نتيجه ، ويژگى هاى قرآن و سنت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از زندگى اجتماعى رخت بربست و ناپديد شد، حتى بر سر زبان عربى همان آمد كه بر سر عقيده و اخلاق دينى آمد. از اين رو، نسل جديدى كه به عقيده و اخلاق اهميت نمى دهد، در واقع نتيجه اوضاع آلوده اى است كه اين نسل در آن به وجود آمده و تربيت يافته است . بنابراين ، طبيعى است كه اين نسل ، سايه و انعكاسى از اين اوضاع اجتماعى باشد و اگر ما به نسلى ، جدا از جامعه و محيطش بنگريم ، راه خطا پيموده ايم . واقعيت همان است كه فلاسفه گفته اند: معلول ، نتيجه و محصول علت خود مى باشد.