تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۹ -


سوال : اين سخن شما واقعيتى است كه ما آن را مشاهده مى كنيم ؛ لكن اين واقعيت نمى تواند تفسير آيه باشد؛ زيرا ظاهر آيه نشان مى دهد كه كافران از اين جهت با مسلمانان دشمنى مى ورزيدند كه آنان مسلمان بودند و به خدا، قرآن ، تورات و انجيل ايمان داشتند؟
پاسخ : ظاهر آيه نشان مى دهد كه خداى سبحان به پيامبرش دستور داد كه به كافران بگويد: آيا ما گناهى داريم كه موجب اين همه دشمنى شما گردد؟ جز اين كه ما بر حق هستيم و شما بر باطل . چنان كه يك ميهن دوست اخلاصمند به دشمن مزدور و خائن خود مى گويد: آيا تو كه با من دشمنى دارى ، جز اين است كه من وطن دوست و تو مزدور بيگانه اى ؟
بى ترديد اين معنا با تفسيرى كه ما از آيه كرديم سازگارى دارد و حتى از بارزترين مصاديق آن است . صاحب مجمع البيان نيز به اين معنا توجه كرده ؛ زيرا در تفسير او چنين آمده است : ((آيا دليل نفرت شما از ما، جز اين است كه ما مومن هستيم و شما فاسق ، يعنى شما از ايمان ما خوشتان نمى آيد، در حالى كه مى دانيد ما بر حق هستيم و شما بر دين خود از آن جهت استوار مانديد كه رياست را دوست داريد و مى خواهيد بدين وسيله ثروت به دست آوريد. آن گاه مى گويد: معناى فاسقون اين است كه آنها براى رياست طلبى از فرمان خداوند سر باز زدند)).

خشم خداوند

قُلْ هَلْ أُنَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِكَ مَثُوبَةً عِندَ اللّهِ مَن لَّعَنَهُ اللّهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُوْلَـئِكَ شَرٌّ مَّكَاناً وَأَضَلُّ عَن سَوَاء السَّبِيلِ (60)وَإِذَا جَآؤُوكُمْ قَالُوَاْ آمَنَّا وَقَد دَّخَلُواْ بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُواْ بِهِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُواْ يَكْتُمُونَ (61)وَتَرَى كَثِيرًا مِّنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (62)لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ (63)
بگو: آيا شما را از كسانى كه در زند خدا كيفرى بدتر از اين دارند خبر بدهم : كسانى كه خدايشان لعنت كرده و بر آنها خشم گرفته و بعضى را بوزينه و خوك گردانيده است و خود طاغوت را پرستيده اند؟ اينان را بدترين جايگاه است و از راه راست گم گشته ترند. (60) و چون نزد شما آمدند گفتند كه ايمان آورديم و حال آن كه با كفر داخل شدند و با كفر خارج گشتند و خدا به آنچه پنهان مى دارند آگاه تر است . (61) مى بينى بسيارى از ايشان را كه به گناه و تجاوز و حرام خوارگى مى شتابند. چه بد كارهاى مى كردند. (62) از چه روى خدا پرستان و دانشمندان آنان را از گفتار بد و حرام خوارگى باز نمى دارند! چه بد كارهايى مرتكب مى شدند. (63)

واژگان :

المثوبة : از ((ثاب اليه )) گرفته شده ؛ يعنى ((برگشت )). مراد از آن در اينجا، كيفر و پاداش است .
الطاغوت : از طغيان (ستمگرى ) گرفته شده است .
السحت : بى ارزش و حرام .
الاثم و العدوان : فرق ميان اثم و عدوان آن است كه اثم به معناى گناه مى باشد؛ لكن گاهى با تجاوز به ديگران همراه است و گاهى همراه نيست ؛ اما عدوان به معناى تجاوز به ديگران است .
الصنع : كار تواءم با خوبى ، چنان كه گفته مى شود: ((صنع الله لفلان ؛ به او احسان كرده است )).

اعراب :

((مثوبة )) تميز است از ((شر)). ((من لعنه ))، ((من )) در محل جر است ؛ زيرا بدل از ((شر)) مى باشد؛ يعنى آيا شما را از كسانى خبر دهم كه خدايشان لعنت كرده است ؟ و نيز ممكن است خبر مبتداى محذوف باشد و به معناى ((هو من لعنه الله )). ((عبد)) در ((عبد الطاغوت ))، فعل ماضى و عطف است بر ((من لعنه الله )) و در تقدير اين گونه است : هل انبئكم بشر الناس من لعنه الله و من عبد الطاغوت . جمله ((و قد دخلوا، حال است از واو در ((قالوا)). جمله ((و هم قد خرجوا)) حال دوم است . ((السحت )) مفعول براى ((اكلهم )). ((لولا)) ادات تخضيض است و تنها بر سر فعل مضارع داخل مى شود؛ همانند ((لولا تستغفرون )) و يا آنچه به معناى آن باشد؛ نظير ((لولا اءخرتنى )).

تفسير :

قل هل اءنبئكم بشر من ذلك مثوبة عند الله . ((ذلك )) اشاره دارد به حالت كسانى كه مومنان را سرزنش مى كردند. واژه ((مثوبة )) به معناى پاداش نيك به كار مى رود و واژه ((عقوبة )) به معناى پاداش بد؛ لكن در اين جا، از باب ((تحيتهم السباب ؛ درودشان دشنام است ،، مثوبة به معناى عقوبت به كار رفته است و معناى آيه اين است : اى محمد! به دشمنان دين و حق و آنان كه اسلام و اذان را ريشخند مى كنند بگو: اگر ايمان به خدا و كتابهاى او بد است و موجب سرزنش مى شود، من شما را به چيزى خبر مى دهم كه از اين بدتر است و آن ، حالت ((كسانى است كه خدايشان لعنت كرده و بر آنها خشم گرفته و بعضى را بوزينه و خوك گردانيده است و خود بت پرستيده اند)). اين ويژگى ها، همگى از ويژگى هاى يهود است ؛ زيرا خداوند در چندين آيه ، لعنت و خشم خود را براى آنان ثبت و ضبط كرده و آنها را به پرستش جبت و طاغوت توصيف نموده است و نيز به آنان فرموده است : بوزينگان خاموش گرديد. برخى از اين آيات عبارتند از:
1. آيه 46 از سوره نساء: ((... همچنان كه اصحاب سبت را لعنت كرديم )).
2. آيه 90 از سوره بقره : ((... و خشم ديگرى بر خشم خدا افزودند...)).
3. آيه 65 از سوره بقره : ((... پس به آنها خطاب كرديم : بوزينگان خوار و خاموش گرديد)). بديهى است ، آنچه را خداوند به چيزى بگويد، همان خواهد بود.
4. آيه 51 از سوره نساء: ((به جبت و طاغوت ايمان مى آورند)). برخى گفته اند: مراد از طاغوت شيطان است . برخى گفته اند: مراد گوساله است . درست آن است تكه بگوييم : هر كس كه بنده اى را در معصيت خدا اطاعت كند، بنده همان كس محسوب مى شود.
رازى مى گويد: ((اصحاب ما (يعنى اشاعره ) براى اثبات اين كه كفر به حكم خداوند است ، به اين آيه استدلال كرده اند؛ زيرا آيه در تقدير، اين گونه است : و جعل الله منهم من عبد الطاغوت . درست آن است كه ((عبد)) عطف است بر ((لعنه الله ))، نه بر جعل منهم القردة و تقدير آيه بدين ترتيب است : هل اءنبئكم بشر الناس اءو بشر من ذلك من لعنه و من عبد الطاغوت . چنان كه پيش تر اين مطلب را در بخش ((واژگان )) بيان كرديم . بنابراين استدلال به اين آيه براى اثبات اين مدعا كه كفر از سوى خداست ؛ نه از سوى بنده ، درست نيست .
اءولئك شر مكانا و اءضل عن سواء السبيل . هر چند ((اولئك )) در ظاهر به يهود اشاره دارد؛ لكن در حقيقت هر كسى را كه از حق تجاوز كند و جمله لا اله الا الله و محمد رسول الله براى او سود نبخشد، در بر مى گيرد، چرا كه ايمان بدون تقوا وجود ندارد.
و اذا جاءوكم قالوا آمنا و قد دخلوا بالكفر و هم قد خرجوا به . منافقان يهود بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد مى شدند و مى گفتند: ما به تو ايمان داريم ، در حالى كه آنان در سخنان خود، راستگو نبودند. خداى سبحان نفاق آنها را بدين گونه بيان مى كند كه با كفر بر پيامبر وارد شدند و با كفر بيرون آمدند. اين تعبير بيانگر آن است كه اگر اين منافقان طالب حق مى بودند، پس از آن كه دلايل و براهين را از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدند، با ايمان از نزد وى بيرون مى آمدند. والله اءعلم بما كانوا يكتمون . خداوند كفر و نفاق آنها را مى داند و آنها را آن گونه كه استحقاق دارند مجازات خواهد كرد.
وترى كثيرا منهم يسارعون فى الاثم والعدوان و اءكلهم السحت لبئس ما كانوا يعملون . مسارعه از باب مفاعله است و به مسابقه و رقابت در گناه و تجاوز و خوردن حرام اشاره دارد و اين ويژگى هيچ گاه از يهود جدا نمى شود و از همين جهت است كه مردم در گذشته و حال آنها را دشمن مى دارند حتى در ايالات متحده آمريكا كه لانه صهيونيست هاست ، گروه زيادى (از مردم اين كشور) با يهود مبارزه مى كنند و تنها كسانى از آنها حمايت مى كنند كه آنان را همچون زهر كشنده ، ابزارى براى ايجاد بدى در جهان قرار داده اند.
لولا ينهاهم الربانيون والاءحبار عن قولهم الاثم و اءكلهم السحت لبئس ما كانوا يصنعون . اين سرزنش كه كلمه ((لولا)) و ((بئس )) بر آن دلالت دارد، در ظاهر متوجه پيشوايان دينى اهل كتاب است و در واقع همه كسانى را كه حق را شناخته اما درباره آن سكوت اختيار كرده اند، در بر مى گيرد. به راستى كه خدا را شناخته است و تنها به او اخلاص دارد، با انواع وسايل در برابر ستم ها به مبارزه و جدال بر مى خيزد و اگر يقين پيدا كند كه مرگ او در اين راه ، خفتگان را بيدار مى كند و ستم را از بين مى برد، از آن استقبال كرده و دليل خود را با شهادت بيان خواهد كرد. تاريخ تمام شهيدان ، تاريخ جدال و مبارزه عليه ستم و تجاوز است .

يهوديان بر خدا هم تهمت مى زنند

وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاء وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاء إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الأَرْضِ فَسَادًا وَاللّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (64)وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ (65)وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيهِم مِّن رَّبِّهِمْ لأكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاء مَا يَعْمَلُونَ (66)
يهود گفتند كه دست خدا بسته است . دستهاى خودشان بسته باد. و بدين سخن كه گفتند ملعون گشتند. دست هاى خدا گشاده است ؛ به هر سان كه بخواهد روزى مى دهد. و آنچه بر تو از جانب پروردگارت نازل شده است ، به طغيان و كفر بيشترشان خواهد افزود. ما تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنده ايم . هرگاه كه آتش جنگ را افروختند خدا خاموشش ساخت . و آنان در روى زمين به فساد مى كوشند و خدا مفسدان را دوست ندارد. (64) اگر اهل كتاب ايمان بياورند و پرهيزگارى كنند گناهانشان را خواهيم زدود و آنها را به بهشت هاى پر نعمت داخل خواهيم كرد. (65) و اگر تورات و انجيل و آنچه را از جانب خدا بر آنها نازل كرده ايم بر پاى دارند، از فراز سر و زير پايشان روزى بخورند، بعضى از ايشان مردم ميانه رو هستند و بسيارشان بدكردارند. (66)

واژگان :

اليد: معانى متعدد دارد. اول : جارحه ، يعنى همين دست معمولى كه من با آن اين كلمات را مى نويسم . دوم : نعمت ، چنان كه مى گويى : لفلان عندى يد اءشكرها؛ فلانى در نزدم نعمتى دارد كه بايد آن را سپاسگزارم . سوم : قدرت . چهارم : ملكيت . پنجم و ششم : بخشش و امساك ، بر حسب نسبتى كه هر كدام به دست داده مى شود. به عنوان مثال : هرگاه منظورت بخشش باشد مى گويى : ((بسط يده ؛ بخشش كرد)). و هرگاه مقصودت امساك و خوددارى از بخشش باشد مى گويى : ((غل يده ، از بخشش خوددارى كرد)).
اقامد التوراة و الانجيل : منظور، عمل كردن به دستورات اين دو كتاب است .
مقتصدة : معتدل .

اعراب :

((كيف )) در محل نصب بنابراين كه حال است و تقدير: ينفق على اى حال يشاء مى باشد. ((كثيرا)) مفعول اول براى ((يزيدن )) و ((طغيانا)) مفعول دوم آن است . ((كلما)) منصوب است بنابر ظرفيت ؛ زيرا ((كل )) به ماى مصدريه ظرفيه اضافه شده است . ((فسادا)) مفعول لاءجله براى ((يسعون )) مى باشد.

تفسير :

و قالت اليهود يد الله مغلولة . اين ، يكى از تصويرهاى متعددى است كه قرآن كريم از يهود ترسيم مى كند و نظير اين آيه ، سخن ديگر يهوديان است : ((خدا نيازمند است و ما بى نياز)). بنابر آنچه يهوديان قياس مى كنند، بايد آنها خدا باشند و خداوند بزرگ (...)؛ زشتى و بى شرمى آنها در زشت ترين چهره اش در سال 1967 آشكار گرديد كه على رغم خواست افكار عمومى جهان ، قدس ‍ را اشغال كردند.
در برخى روايات آمده ، مردى كه از ميان يهوديان سخن كفرآميز فوق را گفت ، نامش فنحاص بوده است . البته ممكن است اين روايت درست باشد. همچنين درست است كه سخن فرد، بيانگر نظريه طايفه و گروه نيست و نيز برخى از مسلمانان ضعيف الايمان اين سخن را در هنگامى كه در محاصره مشكلات قرار بگيرند و راه فرار از آن را نداشته باشند مى گويند؛ لكن كسى كه از طبيعت يهود آگاهى دارد مى داند كه آنها حتى اگر اين سخن را بر زبان هم نياورند زبان حالشان آن را حكايت خواهد كرد؛ چرا كه آنها از خدا مى خواهند كه زمين و آنچه را در آن است ، تنها به آنان ببخشد و اگر چنين نكند، بخيل و دستش بسته است . غلت اءيديهم و لعنوا بما قالوا. يهوديان به سبب اين سخن كه گفتند و نيز به سبب شتافتن به سوى گناه و دشمنى و خوردن مال حرام مورد نفرين خداوند قرار گرفتند.

تبانى صهيونيست ها و نازى ها

صاحب تفسير المنار مى گويد: ((غلت اءيديهم )) نفرينى است از سوى خداوند بر يهوديان كه بخيل باشند و آنان هميشه از تمام ملت ها بخيل ترند. از اين رو، يك يهودى چيزى را نمى بخشد، مگر اين كه در آن سودى باشد.
بالاترين سود در نزد آنان مال است و براى آن هر حرامى را مرتكب مى شوند. اما امروز بالاترين سود (براى يهوديان ) كشتن يك عرب است ، هر چند اين عرب كودك باشد. مقدس ترين شعار دينى براى انجمن هاى خيريه آنان اين است : ((يك دلار بده ، يك عرب بكش )). خواه اين عرب مسلمان باشد خواه مسيحى ؛ آنان حتى برخى از مردان ، زنان و كودكان خود را سخاوتمندانه قربانى مى كنند تا فلسطينى ها را از سرزمين و خانه هايشان بيرون نمايند!
شگفت آورترين مطلبى كه خواندم ، اين بود كه سران صهيونيسم از جمله وايزمن ، موسى شاريد و ديويدبن گورين با نازى ها و سرا گشتاپو توافق كردند كه به منظور رسيدن به دو هدف يهودى ها را بكشند و بر آنان سخت بگيرند: اول به قصد وادار كردن يهودى ها براى هجرت به فلسطين . دوم به منظور زمينه سازى براى تشكيل دولت اسرائيل (به نقل از: كتاب اطلاق الحمامه 5 يونيو، تاءليف : بيليايف ، كوبستيچنگو و پريماكوف ، ترجمه ماهر عسل ). وقتى يهود با سرسخت ترين دشمنان خود توافق مى كند و صدها هزار قربانى مى دهند تا دولت اسرائيل تشكيل شود، بنابراين ، بعيد نيست كه بگويند: خدا نيازمند و ما بى نياز هستيم و دست خدا بسته است از اين كه بذل و بخشش كند. همچنين پس از آن كه يهوديان گفته اند: خدا نيازمند است و ما بى نياز، ديگر اين سخن آنها هيچ شگفتى ندارد كه بگويند: ما كبوتران صلح هستيم و اعراب دعوت كنندگان به جنگ و ويرانى . وقتى دست خدا بسته است به اين دليل كه زمين و دارايى هايش را به يهوديان نبخشيده است ، پس بايد عرب ها ستمگر و تجاوزگر باشند؛ چرا كه عذر تقصير به درگاهشان نياوردند و در برابر كار نيكشان ناسپاسى كردند! البته اين سخنم ، سخن شاعرانه نشاءت گرفته از احساسات عاطفى نيست ؛ مگر نه اين است كه يهود با اصرار تمام از اعراب مى خواهند كه اسرائيل را به رسميت بشناسند؟ و آيا اين به رسميت شناختن اسرائيل ، جز عذر خواهى و آمرزش طلبى معناى ديگرى دارد؟
بل يداه مبسوطتان . معناى ((يد)) در اين جا همان معناى ((يمينه ، در آيه 67 از سوره زمر است : و السموات مطويات بيمينه كه يمين به معناى قدرت مى باشد. اين كه خداوند ((يداه )) گفته ؛ يعنى مثنى آورده ، نه مفرد، بدان جهت است كه مثنى از لحاظ ظاهر، رساننده تر و از لحاظ محتوا نيرومندتر است . (ينفق كيف يشاء.) مقصود آن است كه خداوند سبب (نعمت و روزى ) را فراهم مى كند: ((اوست كه زمين را رام شما گردانيد. پس بر روى آن سير كنيد و از رزق خدا بخوريد. چون از قبر بيرون آييد به سوى او مى رويد)).(47)
شايسته ذكر است كه (هر چند خداوند سبب را فراهم كرده ، لكن ) گاهى شرايط مساعدت نمى كند و انسان هر قدر تلاش مى كند نتيجه نمى گيرد. جمله ((و اليه النشور)) هشدارى است به كسى كه مى خواهد در زندگى خود را سر بار ديگران قرار دهد.
و ليزيدن كثيرا منهم ما اءنزل اليك من ربك طغيانا و كفرا. مراد از ((كثير)) سردمداران و ثروتمندانى هستند كه دعوت به سوى حق را خطرى براى مقامات خود مى دانند و اين دعوت موجب مى شود كه آنان به صاحب آن ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كينه و دشمنى بيشترى پيدا كنند؛ زيرا او معايب و اعمال خلاف آنها را بر ملا مى ساخت . از جمله اين اعمال ، تحريف سخن خدا، خوردن مال حرام و خوددارى نكردن از منكرات است و كسى كه ادعاى دروغ و بر خلاف واقع مى كند، معمولا وقتى معايب و خلاف هايش به او گوشزد شود بر تباهى و سركشى وى افزوده مى شود.
و اءلقينا بينهم العدواوة و البغضاء الى يوم القيامة . صاحب تفسير المنار مى گويد: همه تفاسير گذشته بالاجمال گفته اند كه ضمير ((بينهم ، به يهود و نصارايى بر مى گردد كه در آيه يا ايها الذيبن آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصارى اءولياء آمده است ؛ اما در ميان تفاسير متاخرين اين احتمال نيز داده شده است كه ضمير تنها به يهود بر مى گردد.
ما نظريه متقدمان را تاييد مى كنيم اولا، آنان در فهم معانى مفردات قرآن و حديث از متاخرين داناترند؛ زيرا به دوران رسالت و نزول قرآن نزديك ترند. ثانيا، دشمنى ميان يهود و نصارا يك نوع دشمنى ذاتى است ، چرا كه يهوديان عقيده دارند كه مسيح ، شعبده باز، حيله گر و پسر قاتل خونريزى است - پناه مى بريم به خدا - اما نصارا عقيده دارند كه او فرزند خداست ، در حالى كه مسلمانان عقيده دارند او پيامبر و از هرگونه نادانى و گناه پاك است و مادام كه هر كدام از دو طايفه يهود و نصارا بر عقيده خود استوار باشد محال كه دشمنى آنها از ميان برود. هر چند پاپ رم در سال 1965 كوشيد تا اين دو دين را به يكديگر نزديك كند؛ لكن يهود بر عقيده خود در مورد حضرت مسيح (عليه السلام ) همچنان پافشارى مى كند. البته ، (در دنياى امروز) آزمندى هاى مشترك ، صاحبان يهودى و مسيحى كمپانى ها را به يكديگر نزديك و حتى متحد ساخته است ؛ لكن اين اتحاد بر پايه تجارت است ، نه بر پايه ديانت .

يهود و آتش جنگ

كلما اءوقدوا نارا للحرب اءطفاءها الله . واژه ((حرب )) نخستين بار براى كشتار وضع شد و قرن هاى متمادى به همين معنا به كار مى رفت . با گذشت زمان معناى اين واژه تغيير كرد و در حال حاضر به معناى ضد صلح ، امنيت و آسايش به كار مى رود. بر اين اساس ، هر كشورى كه از اشغال و تجاوز كشورى نيرومندتر از خود بيم داشته باشد و يا بر اثر وجود جنگ در يكى از كشورهاى ديگر، قيمت مايحتاج زندگى در اين كشور بالا رود، چنين كشورى در حال جنگ است ، هر چند كشتار و خونريزى در سرزمين آن نباشد؛ چرا كه اثر جنگ در آن پديدار گشته و مقدار زيادى از امنيت و آسايش خود را از دست داده است .
با توجه به اين نكته ، مى پرسيم : آيا مراد از ((حرب )) در آيه شريفه ، خصوص كشتار است و يا فقدان امنيت و آسايش را نيز در بر مى گيرد؟ وانگهى اگر مقصود از اين آيه يهود است - چنان كه مفسران گفته اند - پس درباره جنگ پنجم ژوئن سال 1967 كه يهود آتش آن را بر افروخت و تا كنون همچنان ادامه دارد،(48) چه پاسخى خواهيد داد؟
پاسخ : مقصود از واژه ((حرب )) در آيه ، خصوص كشتار است ؛ زيرا غير از اين ، در آن روز معنايى نداشت . اما درباره جنگ ژوئن به ترتيب زير پاسخ مى دهيم :
1. مفسران بر اين مطلب وحدت نظر دارند كه مراد از يهود، كسانى هستند كه عليه پيامبر خدا و مسلمانان توطئه مى كردند؛ چرا كه در كتابهاى سيره نبوى آمده است : يهوديان مدينه با مشركان ، عليه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) و اصحابش هم پيمان شدند و برخى از يهوديان مى كوشيدند تا روميان را بر ضد مسلمانان تحريك كنند. همچنين ، برخى از آنان ، دشمنان مسلمانان را پناه مى دادند و به آنان كمك مى كردند.
2. بر فرض اين كه از باب مماشات بپذيريم كه مراد، تمام يهوديان در هر عصر و دوره است ؛ زيرا ظاهر آيه بر عموم دلالت دارد، يا بگوييم كه جنگ پنجم ژوئن ، جنگ به معناى واقعى كلمه نبود، بلكه نوعى ايجاد وحشت و نيرنگ بزدلانه بود و تا همان شبى كه نيرنگ عملى شد، اسرائيل و بصیر تاكيد مى كردند كه آنها آغاز كننده حمله نخواهند بود و حتى پس از اجراى اين نيرنگ و توطئه ، اسرائيل اعلام كرد كه عرب ها آغاز كننده حمله بوده اند. آن گاه حقيقت آشكار شد كه ...، به علاوه ، جنگ پنجم حزيران ميان عرب و يهود نبود، بلكه ميان عرب و ايالات متحده آمريكا بود، زيرا آمريكا بود كه طرح اين تجاوز را ريخت و به آن فرمان داد و همان بود كه سلاح و پول در اختيار اسرائيل قرار داد و از آن حمايت سياسى و نظامى كرد، اما اسرائيل ، تنها نقش سرباز مطيع را داشت .
نويسندگان كتاب اطلاق الحمامة ، كه پيش تر بدان اشاره كرديم ، گفته اند: ((مطبوعات فرانسه و آلمان غربى فاش كردند كه سازمان جاسوسى آمريكا، پيش از حمله اسرائيل تمام اطلاعاتى را كه در اختيار داشت و نيز پرونده خاورميانه را كه در نزد فرماندهى پيمان ناتو بود به اسرائيل تحويل داد. و نيز فردى كه فرمان حمله به عرب را به نام رئيس جمهور آمريكا، جانسون براى اسرائيل صادر كرد، مشاور يهودى و صهيونيست وى به نام ((والت روستو)) بود. آدميرال آمريكايى با خود فرمانى را، مبنى بر اين كه تمامى واحدهاى زير فرمانش آماده نبرد باشند در جيب خود داشت . اما عمليات كشتى جاسوسى ليبرتى تنها توسط آمريكايى ها و اسرائيلى ها طراحى شده بود.
3. آتش جنگى را كه بصیر يا مزدورش اسرائيل برافروختند، خداوند بدون ترديد آن را خاموش كرد؛ چرا كه بر افروزندگان اين آتش بارها اعتراف و از طريق مطبوعات و راديوها اعلام كردند كه آنان به هدفى كه از اين جنگ داشتند نرسيدند. اين هدف عبارت بود از: ضربه زدن به رهبرى آزادى بخش عرب ، تسليم شدن بدون قيد و شرط آنان و در نتيجه ، حل مشكل اسرائيل از لحاظ سياسى .
در همين حال ، رويداد پنج ژوئن ، آزمايش سختى بود براى اعراب و نيز تاكيدى بر ضرورت اصلاح ريشه اى و شناساندن دوستان و دشمنان آنان . و اگر اين رويداد هيچ فايده اى جز رسوا كردن كسانى كه بر ضد كشورها و ملت هاى خود توطئه مى كنند، نداشت ، همين يك فايده كافى بود.
و يسعون فى الاءرض فسادا. يهوديان بدان دليل در زمين فساد مى كنند كه اهداف ناپاك آنها جز از راه تخريب و ايجاد فتنه تحقق نمى يابد. سردمداران اسرائيل آشكارا گفته اند كه بقاى دولت آنها در گرو اختلافات موجود ميان زمامداران عرب است ... بنابراين ، آيا در ميان اين زمامداران كسى هست كه از اين سخن پند گيرد؟
والله لا يحب المفسدين . از آن جا كه يهوديان فساد را دوست دارند، سرنوشت ايشان بيچارگى خواهد بود، هر چند زمان طول بكشد.
ولو اءن اءهل الكتاب آمنوا واتقوا لكفرنا عنهم سيئاتهم ولاءدخلناهم جنات النعيم . اين آيه دعوتى است از سوى خداوند كه يهود و نصارا را به توبه و گرويدن به اسلام فرا مى خواند. اگر آنان دعوت خدا را اجابت كنند، تمام گناهانشان ، هر چند بزرگ باشد، بخشيده مى شود؛ چرا كه اسلام ، چنان كه در حديث آمده است ، ما قبل خود را مى پوشاند. اگر آنان پس از اسلام آوردن ، تقوا پيشه كنند، خداوند آنها را وارد بهشتى خواهد كرد كه در آن نهرها جارى است .

روزى و فاسد بودن شرايط زندگى

ولو اءنهم اءقاموا التوراة والانجيل و ما اءنزل اليهم من ربهم لاءكلوا من فوقهم و من تحت اءرجلهم . مقصود از اقامه تورات و انجيل ، عمل كردن به اين دو كتاب است و مراد از ((ما اءنزل اليهم ))، تعاليمى است كه آنان از پيامبران مى شنيدند. اين تعاليم در نزد مسلمانان به احاديث نبوى معروف است . من فوقهم و من تحت ارجلهم ، كنايه از گشادگى كامل در روزى مى باشد، چنان كه مى گويى : فلانى از سر تا قدمش غرق در نعمت است .
آيات زيادى در قرآن است كه معناى اين آيه را مى رساند. برخى از آنها از اين قرارند: آيه 95 از سوره اعراف : ((اگر مردم قريه ها ايمان آورده و پرهيزگارى پيشه كرده بودند بركات آسمان و زمين را به رويشان مى گشوديم ...)).
آيه 11 از سوره رعد: ((... خداوند چيزى را كه از آن مردمى است دگرگون نكند تا آن مردم خود دگرگون شوند...)).
آيه 41 از سوره روم : ((به سبب اعمال مردم فساد در خشكى و دريا آشكار شد...)).
آيه 30 از سوره شورا: ((اگر شما را مصيبتى رسد، به جهت كارهايى است كه مى كنيد)).
اين آيا دو نكته را به ما گوشزد مى كند:
1. آشكار شدن فساد، كه تهى دستى ، بيمارى و نادانى از مصاديق آن به شمار مى رود، از سوى بشر است ، نه از سوى خدا و از اعمال مردمى نشاءت مى گيرد كه حق را نابود و باطل را زنده مى كنند، نه از قضا و قدر الهى ، و هر گروهى كه حق را بشناسد و بدان عمل كند در سعادت و آسايش زندگى خواهد كرد.