تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۱۱ -


بگو: آيا جز الله خداى ديگرى را كه براى شما مال هيچ سود و زيانى نيست مى پرستيد و حال آن كه الله شنوا و داناست . (76) بگو: اى اهل كتاب ! به ناحق در دين خويش غلو مكنيد و از خواهش هاى آن مردمى كه از پيش گمراه شده بودند و بسيارى را گمراه كردند و خود از راه راست منحرف شدند پيروى مكنيد. (77) از بنى اسرائيل آنان كه كافر شدند به زبان داوود و عيسى بن مريم لعنت شدند، و اين لعنت پاداش عصيان و تجاوزشان بود. (78) از كار زشتى كه مى كردند باز نمى ايستادند و هر آينه بدكارى مى كردند. (79) بسيارى از ايشان را مى بينى كه با كافران دوستى مى ورزند. نفس هايشان بدكارى را فرار رويشان داشته است . خشم خدا بر آنهاست و در عذاب جاودانه . (80) اگر به خدا و پيامبر و آنچه بر او نازل شده ايمان آورده بودند كافران را به دوستى نمى گرفتند؛ ولى بيشترشان فاسقانند. (81)

واژگان :

التناهى : از باب تفاعل و معناى آن اين است : برخى از آنان برخى را باز نمى داشتند. همچنين در خوددارى از چيزى به كار مى رود، چنان كه گفته مى شود: ((تناهى عن كذا؛ از آن چيز خوددارى كرد)).

اعراب :

((غير الحق )) صفت است براى مفعول مطلق محذوف و به معناى لاتغلوا غلوا غير الحق مى باشد. ((من بنى اسرائيل )) متعلق به محذوف و حال است از ((الذين كفروا)). ((بئس )) در ((بئس ما كانوا)) فعل ماضى و به معناى مذمت است . ((ما)) اسم نكره به معناى شى ء و محل آن منصوب بنابراين كه تميز است . فاعل بئس ، مستتر كه ((ما)) آن را تفسير مى كند؛ يعنى بئس الشى ء شيئا فعلهم . از ((يفعلون )) مصدرى را به دست مى آوريم و آن را مخصوص به ذم قرار مى دهيم و همان مبتدا و خبرش ، بئس و ما بعد آن است و يا اين كه خبر مبتداى محذوف است ؛ يعنى ((هو فعلهم )).

تفسير :

قل اءتبعدون من دون الله ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا و الله هو السميع العليم . قرآن كريم كلمه ((ما)) را در غير عاقل به كار مى برد. خداوند مى فرمايد: و ما تلك بيمينك يا موسى (كه در اينجا ((ما)) در غير عاقل به كار رفته است .) و نيز در عاقل به كار مى برد: فانكحوا ما طاب لكم من النساء و همچنين در هر دو - عاقل و غير عاقل - با هم به كار مى برد: له ما فى السموات و ما فى الاءرض . و از اين قبيل است سخن خدا در اين آيه ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا؛ چرا كه مراد از ((ما)) در اين جا هر آفريده شده اى است كه مورد پرستش قرار گيرد. بنابراين ، هم عيسى و مريم را در بر مى گيرد و هم بت ها و... را؛ البته بايد گفت : به كار رفتن ((ما)) در غير عاقل بيشتر از به كار رفتن آن در عاقل است ، بر خلاف كلمه ((من )) كه بر عكس است .
اما سبب استدلال به اين آيه بر ضد نصارا آن است كه خدايى كه پرستيده مى شود هم مى تواند به بندگانش سود برساند و هم ضرر؛ اما معبودى كه ناتوان است نمى تواند خدا باشد. انجيل ها متذكر شده اند كه عيسى ، همان عيسايى كه آنان ادعاى الوهيت او را مى كنند، مورد اهانت قرار گرفت ، به دار آويخته شد و پس از آن كه يهوديان تاجى از خار بر سر او گذاردند، دفن گرديد.
(روشن است كه ) اگر كسى مالك سود و زيان خود نباشد، در مورد ديگران به طريق اولى نمى تواند اين كار را بكند و كسى كه چنين باشد، هيچ عاقلى او را پرستش نخواهد كرد. ابراهيم (عليه السلام ) به پدرش گفت : ((... اى پدر! چرا چيزى را كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه هيچ نيازى از تو بر مى آورد مى پرستى ؟))(53) مردى اعرابى بتى داشت كه آن را تقديس و پرستش مى كرد. بر حسب معمول ، روزى براى عبادت نزد بت رفت ، روباهى را در نزديكى اش ديد. وى گمان كرد كه اين روباه آمده تا به آن تبرك جويد. وقتى خواست به بت سجده كند، فضله روباه را بر بالاى آن مشاهده كرد. در اين جا بود كه به خود آمد و به شكستن بت پرداخت و در اين حال چنين مى گفت :
آيا روباهان بر سر خدا ادرار مى كنند!؟ چه قدر ذليل است كسى كه روباهان بالاى او ادرار كنند.
قل يا اءهل الكتاب لا تغلوا فى دينكم غير الحق . اين خطاب در ظاهر متوجه اهل كتاب است ؛ لكن در حقيقت پيروان تمام اديان را در بر مى گيرد. ويژگى و امتياز اصلى اسلام آن است كه سود و زيان را به خداى يگانه منحصر مى كند و انسان را بدون واسطه مادى و يا معنوى در برابر آفريدگارش قرار مى دهد: ((... هر كس كه مرتكب كار بدى شود جزايش را ببيند و جز خدا براى خويش ‍ دوست و ياورى نيابد)).(54)
ولا تتبعوا اءهواء قوم قد ضلوا من قبل و اءضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل . مراد از قوم رهبران دينى هستند كه با دين تجارت مى كنند و هر گونه كه دلشان بخواهد آن را تحريف مى نمايند. خداوند آنان را چنين وصف مى كند كه اولا، خود آنان گمراه هستند و ثانيا، پيروانشان را گمراه مى سازند. آن گاه نوع گمراهى و گمراه كردن را انحراف از راه راست معرفى مى كند: و ضلوا عن سواء السبيل . سواء السبيل به معناى ميانه روى و ترك غلو در دين است و اين دين ، همانا دين اسلام است كه دينى استوار و راهى راست مى باشد. براى اين كه مسلمانان همان چيزى را كه مسيحيان در حق عيسى (عليه السلام ) گفتند، در حق محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نگويند، خدا به پيامبرش دستور داد تا به مومنان بگويد: ((بگو: من انسانى هستم همانند شما. به من وحى مى شود. هر آينه خداى شما خدايى است يكتا، هر كس ديدار پروردگار خويش را اميد مى بندد، بايد كردارى شايسته داشته باشد و در پرستش ‍ پروردگارش هيچ كس را شريك نسازد)).(55)
مردى بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شد و از هيبت آن حضرت بدنش به لرزه افتاد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با كمال مهربانى شانه او را گرفت و فرمود: ((ترسى به خود راه مده ، من فرزند همان زنى هستم كه در مكه گوشت تكه شده مى خورد)).
لعن الذين كفروا من بنى اسرائيل على لسان داود و عيسى ابن مريم . مفسران مى گويند: داوود بر طبق وحى الهى ، بنى اسرائيل را از صيد ماهى در روز شنبه نهى كرد و هنگامى كه آنان از فرمان او سر باز زدند، نفرينشان كرد و آنها به بوزينه هايى مبدل گشتند. اما پنج هزار نفر از عيسى (عليه السلام ) خواستند تا سفره اى از آسمان بر آنان فرود آيد تا از آن بخورند و به او ايمان آورند. وقتى اين سفره نازل شد، آنها خوردند؛ اما ايمان نياوردند. از اين رو، عيسى (عليه السلام ) گفت : خدايا! آنها را لعنت كن همان گونه كه اصحاب سبت (شنبه ) را لعنت كردى .
در آيه چيزى كه بدين جزئيات اشاره كند وجود ندارد. معناى ظاهر آيه آن است كه داوود و عيسى كسانى از بنى اسرائيل را كه كافر شده بودند لعنت كردند. ذلك بما عصوا و كانوا يعتدون . اما خداى سبحان درباره نوع عصيان و تجاوز سكوت اختيار كرده است و سكوت او از باب نادانى و فراموشى هم نبوده است . ما نيز درباره چيزى كه خدا سكوت اختيار كرده سخن نمى گوييم ، اما در عين حال اعتقاد داريم كه خشم و لعنت خدا به هر كسى كه عصيان و تجاوز كند اصابت خواهد كرد، خواه اسرائيلى باشد خواه هاشمى .
كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون . اين آيه دلالت دارد كه عمل به منكر يك عمل فردى در جامعه يهودى نبوده ، بلكه تمام افراد اين جامعه مرتكب عمل خلاف مى شدند و منكر در ميان آنان تا آن جا شيوع داشته كه جزء كارهاى معمولى و عادى بزرگ و كوچك ايشان به شمار مى رفته است . از اين رو، در ميان آنها كسى پيدا نمى شد كه منكر را تقبيح و از آن نهى كند.
در صحيحى مسلم و بخارى آمده است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((شما دقيقا سنت كسانى را كه پيش از شما بودند پيروى مى كنيد، تا آن جا كه اگر آنها در لانه سوسمارى وارد شوند، شما نيز در آن داخل خواهيد شد. گفتند: اى پيامبر خدا! آيا مقصود شما يهود و نصاراست ؟ فرمود: پس چه كسى ؟))
ترى كثيرا منهم يتولون الذين كفروا. ضمير ((منهم )) به يهود بر مى گردد و مراد از ((الذين كفروا)) در اين جا مشركان عرب است . بسيارى از يهوديان در كنار مشركان ، عليه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) موضع گرفته بودند و آنان را بر ضد آن حضرت تحريك مى كردند و حتى بيشتر از آنها با او دشمن بودند. با اين كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به خدا و نبوت موسى (عليه السلام ) و آنچه بر او از سوى پروردگارش نازل شده بود ايمان داشت ؛ اما مشركان بت ها را مى پرستيدند، نه به موسى ايمان داشتند و نه به هيچ كتابى از كتابهاى خدا. بنابراين ، در چنين حالتى سزاوارتر آن بود كه يهوديان در كنار مومنان عليه بت پرستان موضع مى گرفتند، نه در كنار بت پرستان عليه مومنان . لكن يهود همواره بر اساس سود و تجارت عمل مى كنند نه بر اساس دين . در آن ايام يهوديان مدينه ، تجارت داخلى را در اختيار داشتند و مشركان عرب تجارت خارجى را. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خواست مردم را از زير سلطه اين هر دو طايفه بيرون آورد. از اين رو، منافع يهود و منافع مشركان با يكديگر تلاقى كرد و آنان عليه مومنان متحد شدند؛ چنان كه امروز نيز منافع يهود با منافع صاحبان مسيحى شركت هاى استثمارى بر ضد ملت ها و مستضعفان تلاقى كرده است . قبلا در تفسير آيه 51 از همين سوره در اين باره سخن گفته شد.
لبئس ما قدمت لهم اءنفسهم اءن سخط الله عليهم و فى العذاب هم خالدون . نتيجه فساد و تجاوز آنان خشم و عذاب خداست . هر انسانى پاداش همان اعمالى را كه قبلا انجام داده ، دريافت خواهد كرد و به همان جايى كه پيش تر گام نهاده ، قدم خواهد گذارد، خواه اين انسان مسلمان باشد خواه مشرك .
ولو كانوا يؤ منون بالله والنبى و ما اءنزل اليه ما تخذوهم اءولياء. خداى سبحان در آيه پيشين يادآور شد كه يهوديان و يا بيشتر آنها با مشركان رابطه دوستى داشتند و آنها را عليه مسلمانان تحريك مى كردند، در حالى كه از لحاظ دينى مسلمانان به آنها نزديك تر از مشركان بودند. آن گاه خدا در اين آيه بيان مى كند كه اين يهوديان نه به خدا ايمان داشتند نه به موسى (عليه السلام ) و نه آن طور كه خود ادعا مى كنند به آنچه در تورات فرو فرستاده شده است . اگر آنان در اين ادعاى خود صادق بودند به جاى مومنان با مشركان طرح دوستى نمى ريختند؛ چرا كه اين كار در شريعت تورات نيز حرام است . ولكن كثيرا منهم فاسقون ؛ يعنى از ديدگاه يهوديان ، مسئله ، مسئله دين و عقيده نيست ، بلكه ، چنان كه پيش تر گفتيم ، مسئله مصلحت و منفعت است .

دشمنى يهود و دوستى نصارا

لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ (82)وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ (83)وَمَا لَنَا لاَ نُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا جَاءنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبَّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ (84)فَأَثَابَهُمُ اللّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ جَزَاء الْمُحْسِنِينَ (85)وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا أُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ (86)
دشمن ترين مردم به كسانى كه ايمان آورده اند، يهود و مشركان را مى يابى و مهربان ترين كسان به آنان كه ايمان آورده اند كسانى را مى يابى كه مى گويند: ما نصرانى هستيم ؛ زيرا بعضى از ايشان كشيشان و راهبان هستند و آنها سرورى نمى جويند. (82) چون آنچه را بر پيامبر نازل كرده ايم بشنوند و حقيقت را دريابند، چشمانشان پر از اشك مى شود. مى گويند: اى پروردگار ما! ايمان آورده ايم ، ما را نيز در زمره شهادت دهندگان بنويس . (83) چرا به خدا و اين آيين حق كه بر ما نازل شده است ايمان نياوريم و طمع نورزيم در اين كه پروردگارمان ، ما را در شمار صالحان آورد؟ (84) به پاداش اين سخن كه گفتند، خدا آنان را به بهشت هايى كه در آن نهرها روان است پاداش داد. در آن جاودانند و اين است پاداش نيكوكاران . (85) و آنان كه انكار ورزيدند و آيات ما را تكذيب كردند اهل جهنمند. (86)

واژگان :

فرق ميان ((قسيس )) و ((راهب )) آن است كه قسيس به دين مسيحيان و كتابهاى آنان آگاهى دارد. راهب كسى است كه از همه چيز بريده و در دير و يا صومعه اى به منظور عبادت سكنا گزيده است و از ازدواج ، داشتن فرزند و ساير لذت هاى دنيوى دورى مى كند.

اعراب :

((عداوة )) و ((مودة )) تمييز هستند. ((اليهود)) مفعول دوم براى : تجدن )). جمله ((تفيض )) حال از ((اءعينهم )) و درست نيست كه مفعول دوم براى ((ترى )) باشد؛ زيرا ((ترى )) در اين جا به معناى ديدن چشم است و تنها يك مفعول مى گيرد. ((مالنا)) مبتدا و خبر. جمله ((لانؤ من )) حال از ضمير خبرى كه حذف شده و ((لنا)) متعلق به آن است . ((ما)) در ((ما جاءنا)) در محل جر و عطف است بر لفظ جلاله . مصدر ريخته شده از ((اءن يدخلنا)) مجرور به ((فى )) كه حذف شده و تقدير ((فى اءن يدخلنا)) بوده است و مجرور متعلق به ((نطمع )).

تفسير :

لتجدن اءشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اءشركوا؛ يعنى دشمنى يهود و مشركان با مسلمانان از همه مردم بيشتر است . بسيارى از اوقات به اين آيه استشهاد مى شود براى نزديك تر بودن مسيحيان به اسلام از يهوديان . اگر منظور، دين يهود و نصارا پيش از تحريف باشد، اين استدلال غلط است ؛ زيرا دين خدا و پيامبرانش از لحاظ عقيده و اصول يك چيز است و اگر مراد دين يهود نصارا پس از تحريف باشد، در اين صورت ، هر دو نسبت به اسلام برابرند؛ زيرا ((هر آينه دين در نزد خدا دين اسلام است . و اهل كتاب راه خلاف نرفتند، مگر از آن پس كه به حقانيت آن دين آگاه شوند و نيز از روى حسد...)).(56)
درست آن است كه دشمنى يهوديان و مشركان رابطه محكمى داشت با تضادى كه ميان طبيعت دعوت اسلامى و طبيعت نظام حاكم در جزيرة العرب در آغاز بعثت وجود داشت ؛ چرا كه نظام حاكم بر پايه به دست آوردن ثروت و برده دارى از راه چپاول ، غارت ، ربا، تقلب و ديگر عوامل فريب و زور استوار بود و طبيعت اين نظام در وجود سردمداران مشرك مكه ، كه بر تجارت خارجى مسلط بودند، و نيز در وجود سردمداران يهود مدينه ، كه بر صنعت و تجارت داخلى تسلط داشتند، انعكاس يافته بود.
دعوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى آغاز شد كه نداى عدالت سر مى داد و هر گونه ستم و استثمار را رد مى كرد. اين دعوت ذاتا با استثمارگران يهود و مشركان در تضاد بود. از اين رو، منافع اين دو طرف با يكديگر تلاقى كرد و آنان على رغم اين كه از لحاظ دين و عقيده از يكديگر دور بودند با هم پيمان بستند و چون يد واحده عليه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه دشمن مشترك آنها بود به نبرد پرداختند و بدين ترتيب تفسير آيه لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود و الذين اشركوا براى ما روشن مى گردد.
به بيانى روشن تر، دشمنى يهوديان و مشركان با مسلمانان به سبب انگيزه دنيوى بود و نه به خاطر انگيزه دينى . لكن يهود، با نفاق و رياكارى ، اين انگيزه را تحت پوشش دين پنهان مى كردند؛ چنان كه صاحبان درآمدهاى نامشروع ، در عصر حاضر همين كار را مى كنند. به علاوه ، يهوديان و مشركان در نژادپرستى و تعصب قومى با يكديگر شريكند، البته با اين تفاوت كه مشركان عرب على رغم اين كه در دوران جاهليت قرار داشتند به مراتب ، مهربان تر، بزرگوارتر و آزادانديش تر از يهود بودند. از اين رو، بسيارى از آنان به پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان آوردند و يهود، جز اندكى از آنها به وى ايمان نياوردند.

چه كسانى به مسلمانان مهربان ترند؟

ولتجدن اءقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انا نصارى . برخى از اين آيه و ما بعد آن بهانه اى ساختند براى پوشانيدن حقايق ، و چنين وانمود مى كنند كه قرآن كريم يكى از دو اردوگاه مخالف ما در عصر حاضر را بر ديگرى ترجيح مى دهد... اين موضوع ما را بدان وا مى دارد كه به شرح و بسط اين آيات چهار گانه بپردازيم تا فرصت سوء استفاده از آنها را از گمراهان و منحرفان بگيريم .
اگر كسى پيرامون آيات پيش گفته بينديشد، ترديدى نخواهد كرد كه اين آيات كامل كننده يكديگرند و چنانچه يكى از آنها به طور مستقل و جدا از آيات ديگر تفسير شود درست نخواهد بود و نيز پى خواهد برد كه خداى سبحان از لحاظ دورى و نزديكى به مسلمانان مسيحيان را بر ديگر طوايف برترى نداده ، بلكه در اين آيه تنها گروه خاصى از مسيحيان را اراده كرده است . شاهد اين مطلب آن است كه خداوند تنها به آيه ذلك باءن منهم قسيسين و رهبانا و اءنهم لا يستكبرون بسنده نكرده ، بلكه پس از آن اين آيه را آورده است :
و اذا سمعوا ما اءنزل الى الرسول ترى اءعينهم تفيض من ادمع مما عرفوا من الحق يقولون ربنا آمنا فاكتبنا مع الشاهدين . معناى اين سخن خدا آن است كه در ميان نصارا كسانى بودند كه اسلام را شناختند و داوطلبانه بدان گرويدند و ايمان آوردند. تاريخ به درستى اين مطلب گواهى مى دهد. چنان كه تاريخ به كينه توزى هاى صليبيان عليه اسلام و مسلمانان ، نابود كردن آنان در اندلس ، جنايت هاى ايتاليايى ها در طرابلس انگليس در مصر و عراق و سودان و نقاط ديگر گواهى مى دهد. امروز نيز ايالات متحده آمريكا براى نابودى ملت فلسطين با يهوديان هم پيمان شده و اين دزدان دريايى را به پيشرفته ترين سلاح ها مجهز كرده تا به ديگران تجاوز نمايند. آن گاه چنين وانمود مى كنند كه مورد تجاوز قرار گرفته اند و آمريكا هم در اين ادعا از آنها پشتيبانى مى كند و در شوراى امنيت و سازمان ملل با شدت و حدت به دفاع از آنان بر مى خيزد. يهوديان حمله مى برند و ظلم مى كنند و آن گاه ادعا مى كنند كه مورد ستم و حمله قرار گرفته اند و ايالات متحده آمريكا نيز مى گويد: ادعاى آنان درست و عادلانه است . آيا پس از اين رفتار و ديگر رفتارها و گفتارهاى آمريكا، باز هم مى توان گفت : مهربان ترين مردم به مسلمانان ، مسيحيان همه مسيحيان ، هستند؟ چنين سخنى را جز فردى نادان و يا گمراه بر زبان نمى آورد. وانگهى ، اگر اين گمراه چنين سخنى بگويد، مى گوييم : درباره اين سخن خداوند چه خواهى گفت :
و ما لنا لا نؤ من بالله و ما جاءنا من الحق و نطمع اءن يدخلنا مع القوم الصالحين . مراد از ((حق )) كه براى آنان آمد و بدان ايمان آوردند، همان چيزى است كه عيسى (عليه السلام ) به آن مژده داد: و مبشرا برسول ياءتى من بعدى اسمه اءحمد.(57) اين مطلب را آيه اى كه بلافاصله پس از آن فوق آمده تاييد و هرگونه ترديدى را از آن نفى مى كند: فاءثابهم الله بما قالوا جنات تجرى من تحتها الاءنهار خالدين فيها و ذلك جزاء المحسنين . اين كه خداوند به نيكوكارى اين گروه از نصارا گواهى و نيز پاداش بهشت به آنان مى دهد، دليل قاطعى است بر اسلام آوردن آنها و اين كه تنها همين گروه به نيكوكارى متصف خواهد شد و پاداش دريافت خواهد كرد. اما مسيحيانى كه پس از شناختن حق ، آن را انكار و يا بدون توجه به دلايل حق ، از آن اعراض كردند، خداوند آنان را تهديد مى كند و وعده عذاب مى دهد: والذين كفروا و كذبوا بآياتنا اءولئك اءصحاب الجحيم .
سوال : جمله و الذين كفروا و كذبوا... تمام كافران و دروغگويان را در بر مى گيرد. بنابراين ، چه دليلى وجود دارد كه اين آيه به نصارا اختصاص پيدا كرده است ؟
پاسخ : سياق سخن نشان دهنده آن است كه خداوند پس از وعده دادن مومنان نصارا به بهشت ، كافران آنان را به آتش جهنم تهديد كند؛ لكن او در اين سخن خود الفاظى را به كار برده كه مطلق است تا هر كس را كه با حق مخالفت و دشمنى مى كند در بر گيرد و اين با آنچه پيش تر گفتيم تضاد ندارد.
خلاصه سخن آن كه اين آيات آشكارا نشان مى دهد كه مقصود گروه خاصى از نصاراست ؛ يعنى همان كسانى كه حق را شناختند و بدان ايمان آوردند و خداوند هم آنها را به سبب ايمان و كارهاى شايسته ايشان داخل بهشت مى كند.
فرض كنيد كه سخن خداوند: ولتجدن اءقربهم مودة ... تمامى كسانى را كه مى گويند: ما نصارا هستيم ، در بر مى گيرد، در اين صورت بايد اين آيه را از ظاهرش منصرف كنيم و آن را به مومنان نصارا اختصاص دهيم به دو دليل :
1. خداى سبحان در چند آيه يادآور شده است كه نصارا براى او شريك قرار دادند و نام محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را از روى آگاهى پنهان داشتند و نيز پيشوايان و راهبان خود را خدا گرفتند، نه خداى سبحان را. همچنين ، خدا از برقرارى رابطه دوستى با يهود و نصارا نهى كرده و فرموده است : ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! يهود و نصارا را به دوستى برمگزينيد)). وقتى ما اين آيه و آيات همانند آن را به آيه ولتجدن اءقربهم مودة ... عطف كنيم ، معناى آنها اين مى شود: منهم اءمة مقتصدة و كثير منهم ساء ما يعملون ؛(58) ...برخى از ايشان مردمى ميانه رو هستند و بسيارى از آنان بدكردارند.
2. مفسران مى گويند: آيات مورد بحث درباره نجاشى پادشاه حبشه نازل شده است و او نصرانى بود؛ چرا كه وقتى در آغاز دعوت به اسلام ، اصحاب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مورد آزار مشركان قرار گرفتند، حضرت به آنان دستور داد تا به حبشه هجرت كنند و به آنها فرمود: سرزمين حبشه پادشاهى دارد كه در قلمرو او كسى مورد ستم واقع نمى شود. لذا آنان به حبشه رفتند. يكى از مهاجران ، جعفر بن ابى طالب بود. مسلمانان در نزد نجاشى ، امنيت و حسن همجوارى را لمس كردند. اين قضيه در سال پنجم بعثت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اتفاق افتاد.
اخبار متواتر رسيده است كه نجاشى و اطرافيانش ، اعم از رجال دينى و سياسى به دست جعفر بن ابى طالب اسلام آوردند. اين كار زمانى اتفاق افتاد كه وى آياتى از قرآن را بر آنان تلاوت كرد و مزاياى اسلام را برشمرد. وقتى آنها آيات قرآن را شنيدند، اشك هايشان سرازير شد.
وانگهى ، كسى كه بر اثبات مدعاى خود مبنى بر اين كه نصرانيت و نصارا از ديگران به اسلام و مسلمانان نزديك ترند، به آيه و لتجدن اءقربهم مودة ... استدلال مى كند و به آيات ديگرى كه كامل كننده اين آيه هستند توجه ندارد، يا كتاب خدا را نمى شناسد، يا فرد رياكارى است كه مى خواهد به ضرر اسلام و مسلمانان به مسيحيان تقرب جويد و يا خيانتكارى است كه مى خواهد افكار مسلمانان ساده لوح را مسموم سازد تا انديشه هاى باطل دشمنان دين را بپذيرند؛ دشمنانى كه اسرائيل را يارى مى دهند و تجاوز او را به اعراب و مسلمانان شادباش مى گويند.

حرام دانستن چيزهاى پاك و حلال

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ لاَ تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللّهُ لَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ (87)وَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللّهُ حَلاَلاً طَيِّبًا وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِيَ أَنتُم بِهِ مُؤْمِنُونَ (88)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چيزهاى پاكيزه اى را كه خدا بر شما حلال كرده است حرام مكنيد و از حد در مگذريد كه خدا تجاوز كنندگان از حد را دوست ندارد. (87) از چيزهاى حلال و پاكيزه اى كه خدا به شما روزى داده است بخوريد و از خدايى كه به او ايمان آورده ايد بترسيد. (88)

اعراب :

((حلالا)) حال از ((ما)) و يا صفت براى مفعول مطلق محذوف است و تقدير: ((رزقا حلالا)) مى باشد.

تفسير :

يا اءيها الذين آمنوا لا تحرموا طيبات ما اءحل الله لكم . گفته اند: اين آيه درباره گروهى از صحابه نازل شده است كه بيم از خداوند متعال بر آنان غلبه يافته بود. از اين رو، (نزديكى با) زنان ، خوردن غذاهاى لذيذ و پوشيدن لباس هاى زيبا را بر خود حرام كرده بودند. شب ها نماز مى خواندند و روزها روزه مى گرفتند. لذا پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنان را فرا خواند و آيه فوق را برايشان قرائت كرد و فرمود: اما من ، هم براى نماز قيام مى كنم و هم مى خوابم . هم روزه مى گيرم و هم افطار مى كنم و با زنان همبستر مى شوم . پس هر كه از سنت من اعراض كند، از من نيست . آيه ولا تعتدوا ان الله لا يحب المعتدين نشان مى دهد كه حرام كردن چيزى كه حلال است ، كاملا همانند حلال ساختن حرام ، ستم و تجاوز محسوب مى شود.
و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا. تفسير اين آيه در ضمن تفسير آيه 168 از سوره بقره ، جلد اول بيان شد.

سوگندهاى لغو

لاَ يُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلَـكِن يُؤَاخِذُكُم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَيْمَانَ فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِينَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِيكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِيرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاَثَةِ أَيَّامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَيْمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ وَاحْفَظُواْ أَيْمَانَكُمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (89)
خداوند شما را به سبب سوگندهاى لغوتان بازخواست نخواهد كرد. ولى به سبب شكستن سوگندهايى كه به قصد مى خوريد، بازخواست مى كند و كفاره آن اطعام ده مسكين است از غذاى متوسطى كه به خانواده خويش مى خورانيد يا پوشيدن آنها يا آزاد كردن يك بنده ، و هر كه نيابد سه روز روزه داشتن . اين كفاره قسم است . هرگاه كه قسم خوريد، به قسم هاى خود وفا كنيد. خدا آيات خود را براى شما اين چنين بيان مى كند، باشد كه سپاسگزار باشيد. (89)

واژگان :

اللغو: در لغت به معناى چيزى است كه مورد توجه قرار نگيرد. لغو اليمين ، يعنى قسم خوردن بدون قصد، چنان كه كسى بدون قصد بگويد: ((لا و الله )) و ((بلى و الله )). ((عقد الاءيمان ))؛ يعنى سوگند خوردن از روى قصد.
الكفارة : از كفر، به فتح كاف ، گرفته شده و در لغت به معناى پوشش و پوشاندن است ، آن گاه به اعمالى كه گناهان را مى پوشاند به كار رفته است .
الطعام الاءوسط: غذاى معمول و غالب مردم .

اعراب :