تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۱۷ -


اما اين سخن را كه انسان در روز قيامت به هيچ روى نمى تواند دروغ بگويد، آيه 18 از سوره مجادله تكذيب مى كند: ((روزى كه خدا همه آنها را زنده مى كند، همچنان كه براى شما قسم مى خوردند براى او هم قسم خواهند خورد و مى پندارند كه سودى خواهند برد آگاه باشيد كه دروغگويانند)).
سوال دوم : اين سوال از پاسخ سوال اول بر مى آيد و آن اين كه اگر انسان در روز قيامت قادر به دروغ گفتن باشد و حتى براى اثبات دروغ ، همانند اين جهان ، به خدا سوگند بخورد، پس به چه دليل روز قيامت را خانه راستگويى و اين جهان را خانه دروغگويى مى نامند؟
پاسخ : مقصود از وجود تفاوت ميان دنيا و آخرت آن است كه دروغ در دنيا گاهى موجب دفع ضرر و يا جلب منافع براى شخص ‍ مى شود، اما در آخرت جز راستگويى چيزى به درد انسان نمى خورد؛ به بيانى ديگر توان نداشتن بر دروغ گفتن يك چيز است و توان داشتن بر آن اما بى فايده بودن آن ، چيزى ديگر.
انظر كيف كذبوا على اءنفسهم . اين خطاب متوجه پيامبر است ؛ لكن مقصود عموم انسانهاست . معناى آيه اين است كه كافران على رغم اين كه در حالت شرك از دنيا مى روند، آن را انكار مى كنند و اين امرى است شگفت آور و هر كس كه حالتى را كه در وى وجود دارد انكار كند و چيزى را كه در او نيست عمدا به خود نسبت دهد، هم بر خودش و هم بر خدا و مردم دروغ بسته است . و ضل عنهم ما كانوا يفترون . ((ضل عنهم )) عطف است بر ((كذبوا)) و مقصود آن است كه ، اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )! بنگر چگونه آن چيزى كه مشركان از آن اميد يارى و شفاعت داشتند از ديد آنان ناپديد گشت .

دلهاى بى بصيرت

وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَآؤُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَآ إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ (25)وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلاَّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ (26)
بعضى از آنها به سخن تو گوش مى دهند؛ ولى ما بر دلهايشان پرده ها افكنده ايم تا آن را در نيابند و گوش هايشان را سنگين كرده ايم . و هر معجزه اى را كه بنگرند بدان ايمان نمى آورند. و چون نزد تو آيند، با تو به مجادله پردازند. كافران مى گويند كه اينها چيزى جز اساطير پيشينيان نيست . (25) اينان مردم را از پيامبر باز مى دارند و خود از او كناره مى جويند و حال آن كه نمى دانند كه تنها خويشتن را به هلاكت مى رسانند. (26)

واژگان :

الاءكنة : جمع است و مفرد آن كنان ، به معناى پرده مى باشد.
الوقر به فتح واو: كم شدن شنوايى ، سنگين شدن گوش .
الاءساطير: جمع است و مفرد آن اسطوره ، يعنى چيزى كه در كتابها نوشته شده ؛ اما دليلى بر صحت آن وجود نداشته باشد.
ناءى عنه : دور شد و اعراض كرد.

اعراب :

مصدر ريخته شده از ((ان يفقهوه )) مفعول لاءجله براى ((جعلنا)) و به معناى ((كراهية ان يفقهوه ؛ دوست نداشتيم كه آنها بفهمند)) مى باشد. ((اذا)) شرطيه و متضمن معناى ظرف و متعلق به ((يقول )) است . جمله ((يجادلونك )) حال از واو در ((جاءوك )). ((ان )) در ((ان هذا)) نافيه و به معناى ((ما)) و همچنين است ((ان )) در ((ان يهلون )).

تفسير :

و منهم من يستمع اليك و جعلنا على قلوبهم اءكنة اءن يفقهوه و فى آذانهم وقرا. خداوند پس از آن كه به پيامبرش دستور داد تا به دشمنان چيزى بگويد كه عليه آنان حجت باشد و نيز پس از آن كه درباره احوال آنها در روز قيامت سخن گفت ، با اين آيه پيامبر را مورد خطاب قرار مى دهد كه معنايش اين است : گروهى از كافران به تلاوت قرآن پيامبر گوش فرا مى دهند؛ لكن آنان نه از اين سود مى برند و نه از براهين و شواهدى ديگر؛ چرا كه آنان از همان آغاز تصميم گرفتند كه به دشمنى و جدال بدون دليل برخيزند تا آن جا كه اين تصميم ، چشم بصيرت آنان را از ديدن حق ، كور و گوش ايشان را از شنيدن آن كر ساخت .
سوال : ظاهر آيه مى گويد: خدا دلهاى كافران را كور و گوش هايشان را كر ساخت . بنابراين ، نبايد آنها را مذمت كرد، زيرا از خود اختيارى ندارند؟
پاسخ : از آن جا كه دشمنان اسلام قرآن را نمى فهمند و از آن سود نمى برند و از روى تدبر و خرد ورزى بدان گوش فرا نمى دهند، از باب مجاز مى توان گفت : بر دلهايشان پوشش هايى است . و در گوش هايشان سنگينى . از سوى ديگر، چون خدا آفريننده دل ها و گوشهاست ، باز هم از باب مجاز، نسبت دادن كورى و كرى به او درست خواهد بود. اما در واقع اين مشركانند كه مسئولند؛ زيرا از روى تصميم و اراده خود به دشمنى با حق برخاسته اند. در تفسير آيه 7 از سوره بقره ، ج 1 در اين باره سخن گفته شد.
خوب است بدين نكته اشاره شود كه اسلام ، چيزى را با آنچه در ذات آن است نمى سنجد، بلكه آن را با نتايج و آثارش مى سنجد. به عنوان نمونه : گوش و چشم وسيله اى براى به كار بردن عقل هستند، و عقل طراح عمل است . از اين رو، وقتى عمل در كار نباشد وجود حواس و عدم آن ، خواه ظاهرى باشد و خواه باطنى يكسان است ؛ به بيانى ديگر در اسلام تفاوتى ميان وسايل درونى و برونى انسان وجود ندارد؛ چرا كه همگى ابزارى هستند براى سود رساندن به مردم در تدبير معاش و حل مشكل آنان . امام على (عليه السلام ) فرمود: ((او گمان مى كند كه به خدا اميدوار است . به خداى بزرگ سوگند كه دروغ مى گويد. چگونه اميدوار است ، در حالى كه اميدش در عمل او آشكار نيست ؛ زيرا هر كس كه اميدوار باشد، اميد او از عملش شناخته مى شود)).
و ان يروا كل آية لا يؤ منوا بها. حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) حقيقت دروغگويان و صاحبان مقام و ثروت را آشكار كرد و در نتيجه ، آنان نگران شدند و از منافع خود احساس خطر كردند. لذا به دروغى بزرگ پناه بردند و درباره آيات خدا گفتند: اينها افسانه هاى پيشينيان است ، در حالى كه يقين داشتند قرآن به چيزهاى پايدارتر هدايت مى كند. اما آنها به دنبال شبهه و مغلطه مى گشتند، تا مردم را از گمراهى ها و بيهودگى هاى خود كاملا منصرف سازند؛ چنان كه امروز سردمداران رژيم هاى فاسد و جعل كنندگان قوانين ظالمانه چنين مى كنند.
و هم ينهون عنه و ينون عنه . ضمير ((هم )) به كسانى بر مى گردد كه به جهت حفظ منافع خود به دشمنى با حق پرداخته بودند. ضمير ((عنه )) به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر مى گردد. (معناى آيه اين است :) دروغگويان از پيروى كردن ديگران از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جلوگيرى و از او اعراض مى كردند و حتى قصد نابودى او را كردند و براى جنگ با آن حضرت ، سپاهيانى را آماده نمودند، آن هم تنها به اين دليل كه او زشتى هاى آنان را برملا كرده بود. و ان يهلكون الا اءنفسهم و ما يشعرون . آنان براى اسلام و پيامبر آن توطئه كردند؛ اما اين توطئه به خود آنها برگشت ؛ زيرا برخى از اين معاندان در جنگ بدر به هلاكت رسيدند و برخى ديگر در روز فتح مكه با ذلت و خوارى تسليم شدند. آرى ، اين است سرنوشت هر كس كه در گمراهى و دشمنى با حق ، لجاجت و اصرار ورزد.

ماندن در آتش

وَلَوْ تَرَىَ إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلاَ نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (27)بَلْ بَدَا لَهُم مَّا كَانُواْ يُخْفُونَ مِن قَبْلُ وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ (28)وَقَالُواْ إِنْ هِيَ إِلاَّ حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ (29)وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلَى رَبِّهِمْ قَالَ أَلَيْسَ هَذَا بِالْحَقِّ قَالُواْ بَلَى وَرَبِّنَا قَالَ فَذُوقُواْ العَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (30)قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِلِقَاء اللّهِ حَتَّى إِذَا جَاءتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُواْ يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلاَ سَاء مَا يَزِرُونَ (31)وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَلَلدَّارُ الآخِرَةُ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ (32)
اگر آنها را در آن روز كه در آتشند بنگرى ، مى گويند: اى كاش ما را باز گردانند تا آيات پروردگارمان را تكذيب نكنيم و از مومنان باشيم ! (27) نه ، آنچه را از اين پيش پوشيده مى داشتند اكنون برايشان آشكار شده است . اگر آنها را به دنيا باز گردانند باز هم به همان كارها كه منعشان كرده بودند باز مى گردند. اينان دروغگويانند. (28) و گفتند: جز اين زندگى دنيوى ما هيچ نيست و ما ديگر باز زنده نخواهيم شد. (29) و اگر ببينى آن هنگام را كه در برابر پروردگارشان ايستاده اند، خدا مى گويد: آيا اين به حق نبود؟ گويند: آرى ، سوگند به پروردگارمان ! گويد: به كيفر آن كه كافر بوده ايد، عذاب خدا را بچشيد. (30) زيان كردند آنهايى كه ديدار با خدا را دروغ پنداشتند و چون قيامت به ناگهان فرا رسد، گويند: اى حسرت بر ما! به جهت تقصيرى كه كرديم . اينان بار گناهانشان را بر پشت مى كشند. هان ! چه بد بارى را بر پشت مى كشند. (31) و زندگى دنيا چيزى جز بازيچه و لهو نيست و پرهيزگاران را سراى آخرت بهتر است . آيا به عقل نمى يابيد؟ (32)

واژگان :

وقفوا على النار: فعل مجهول و در اين جا به معناى عرضه كردن است ؛ يعنى روزى كه بر آتش عرضه مى شوند. برخى گفته اند: جايز است ((اءوقف )) خواننده شود؛ لكن اين نظريه ، بسيار نادر است .
الساعة : زمان كوتاه . مراد از آن در اين جا روز قيامت است ؛ زيرا در اين روز به سرعت از مردم حساب گرفته مى شود.
بغتة : ناگهانى .
الحسرة : پشيمانى .
التفريط: كوتاهى كردن .
الوزر: در لغت به معناى بار سنگين و در اصطلاح دينى به معناى گناه است .

اعراب :

((و لو ترى ))، جواب ((لو)) محذوف و تقدير آن : ((لشاهدت امرا عظيما)) است . ((و لا نكذب )) منصوب به ((اءن )) كه پس از واو در تقدير است و همچنين است ((نكون )). مصدر ريخته شده از اين دو فعل عطف است بر مصدر برگرفته شده از ((نرد)) و تقدير آن بدين ترتيب است : ((يا ليت لنا الرد و عدم التكذيب و كوننا من المومنين .))، ((ان هى الا حياتنا الدنيا،)) ((ان )) نافيه ، ((هى )) مبتدا، ((حياتنا)) خبر و ((الدنيا)) صفت براى ((حياة )) است ؛ زيرا دنيا يا به معناى اول ، يا به معناى پست و يا به معناى نزديك است . ((بغتة )) مصدر و در موضع حال از ((الساعة )) و به معناى ((باغتة )) مى باشد. ((ساء)) فعل ذم و فاعلش مستتر است . ((ما)) تميز به معناى ((شى ء))، مخصوص به ذم محذوف و تقدير آن . ساء الشى ء شيئا وزرهم است .

تفسير :

و لوترى اذ وقفوا على النار. خداى سبحان ، بار ديگر درباره حالت هاى دروغگويان در روز قيامت سخن مى گويد. آنها وقتى عذابى را كه براى خودشان و پاداشى را كه براى مومنان وعده داده شده ، مى بينند مى گويند: ((اى كاش ما (به دنيا) برگردانده مى شديم و آيات پروردگارمان را تكذيب نمى كرديم و از زمره مومنان مى بوديم ))! يعنى توبه مى كرديم و كار نيك انجام مى داديم . لكن تاسف خوردن و اشك ريختن در صورتى مفيد است كه پيش از وقوع عذاب خدا باشد، اما پس از آمدن عذاب ، به منزله گريه كردن بر مردگان و تاسف خوردن بر چيزهايى است كه از دست رفته اند.
بل بدا لهم ما كانوا يخفون من قبل . فرداى قيامت ، تنها كسى از عذاب خدا رهايى مى يابد كه در دنيا رُك و راست زندگى كند و گفتارش با كردارش هماهنگ و اين دو با هم ، بازتابى از ذات و واقعيت او باشد، به گونه اى كه همگى در نزد خدا و مردم ، يك چيز محسوب گردد. اما شخصى كه پيچيده و مبهم زندگى مى كند و در درون او ريا و نفاقى نهفته است كه فقط خدا آن را مى داند و مردم از آن بى خبرند، چنين شخصى به زودى كيفر ريا و نفاق خود را خواهد ديد و بر گناهى كه مرتكب شده ، تاسف مى خورد و آرزو مى كند كه از عذاب رهايى يابد و به دنيا برگردانده شود؛ لكن اين كار بسيار دور است . و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون . آنان در اين سخن خود، دروغگويانند: يا ليتنا نرد و لا نكذب بآيات ربنا و نكون من المومنين ... ما درباره ده ها مجرم خوانديم كه آنها در حالى كه در سلولهاى زندان ها بودند توبه كردند؛ اما وقتى بيرون آمدند دوباره به همان جنايت ها و خلاف ها برگشتند. ((چون در دريا شما را گزند رسد، همه آنهايى كه مى پرستيد از نظرتان محو شوند، مگر او. و چون شما را به ساحل نجات برساند از او روى گردان شويد؛ زيرا آدمى ناسپاس است )).(88)
و قالوا ان هى الا حياتنا الدنيا و ما نحن بمبعوثين . معناى آيه اين است : اگر آنان به حيات نخستين خود برگردانده مى شدند، همان سخن قبلى خود را تكرار مى كردند: نه قيامت است ، نه حساب و نه كيفر.
سوال : چگونه آنان قيامت را انكار خواهند كرد، در حالى كه هول اكبر (بيم بزرگ ) را مشاهده كرده و بر آن عرضه شده اند و براى رهايى از آن متوسل شده و با خود عهد كرده اند كه ديگر بدان كردار زشت خويش بر نگردند؟
پاسخ : اين منافقان به خوبى مى دانند كه حساب و عذاب به ناچار به وقوع مى پيوندند؛ لكن از سوى ديگر اين را هم مى دانند كه اگر حق را اعلام كنند و در برابر آن تسليم شوند، منافع و سودهاى كلانى را از دست خواهند داد. خدا مى گويد: ((با آن كه در دل به آن يقين آورده بودند؛ ولى از روى ستم و برترى جويى انكارش كردند. پس بنگر كه عاقبت تبهكاران چگونه بود)).(89)
و لو ترى اذ وقفوا على ربهم . پس از آن كه آنان (منكران قيامت ) لقاى پروردگار را انكار مى كنند و (در روز قيامت ) در برابر خدا مى ايستند، خدا به آنان مى گويد: اءليس هذا بالحق ؛ آيا اين حق نبود؟ در تفسير آيه چهارم از همين سوره گفتيم : خداوند با اقامه دليل ، مردم را به سوى ايمان به حق فرا مى خواند، تا اگر كسى آن را انكار كند، حجت عليه او اقامه شده باشد. اين آيه نيز همان مطلب را تاكيد مى كند و دلايل و شواهدى را كه كافران منكر شده اند يادآور مى شود. قالوا بلى و ربنا آنها مى گويند: سوگند به پروردگار ما كه اكنون براى ما حقانيت سخن خداوند ثابت شده است . لكن اقرارشان بى فايده است و جز كيفر عادلانه و عذاب براى منكران و كافران باقى نمانده است . قال فذقوا العذاب بما كنتم تكفرون آرى ، اين است كيفر هر كس كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد و حق را به جهت خواسته هاى نفسانى خود پنهان كند.
سوال : اين سخن خدا: ((اءليس هذا بالحق )) و سخن او: ((ذوقوا العذاب )) با آيه 174 از سوره بقره : ولا يكلمهم الله يوم القيامة ؛ خدا با آنها در روز قيامت سخن نمى گويد؛ سازگارى ندارد؟
پاسخ : مقصود از آيه (174 در سوره بقره ) آن است كه خدا با آنان به چيزى كه موجب خوشحالى آنها شود سخن نمى گويد، بلكه به چيزى با آنان سخن مى گويد كه باعث ناراحتى ايشان مى گردد؛ چنان كه در اين آيه و نيز در آيه 109 از سوره مومنون مشاهده مى كنيم : ((گويد: در آتش گم شويد و با من سخن مگوييد)).
قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله . كسانى كه لقاى خدا را تكذيب كردند زيان ديدند و كسانى كه به او ايمان آوردند رستگار شدند. حتى اذا جاءتهم الساعد بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((ثمره تفريط پشيمانى است و ثمره احتياط، سلامت )). و هم يحملون اءوزارهم على ظهورهم اءلا ساء ما يزرون . اوزار به معناى گناهان است و حمل گناهان بر پشت كنايه است از همراه بودن اين گناهان با صاحب خود. چنان كه گفته مى شود: فلانى را شيطان سوار شده است ؛ يعنى شيطان از او جدا نمى شود. معناى آيه اين است كه تكذيب كنندگان حق در قيامت از همه مردم بدحال ترند. برخى از مفسران جديد مى گويند:
((بلكه وضعيت چهارپايان از منكران حق بهتر است ، چرا كه چهار پايان بار سنگين را بر مى دارند؛ لكن اين گروه گناهان را بر مى دارند و ديگر آن كه بار چهارپايان را سرانجام پايين مى آورند و آنها رها مى شوند و به استراحت مى پردازند؛ اما اى گروه با گناهان خود به جهنم مى روند)).
و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو. نظير آن ، در آيه 185 از آل عمران ج 2 بيان گرديد.

سخن كافران پيامبر را اندوهگين مى كند

قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لاَ يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآيَاتِ اللّهِ يَجْحَدُونَ (33)وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللّهِ وَلَقدْ جَاءكَ مِن نَّبَإِ الْمُرْسَلِينَ (34)وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاء فَتَأْتِيَهُم بِآيَةٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ (35)إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللّهُ ثُمَّ إِلَيْهِ يُرْجَعُونَ (36)وَقَالُواْ لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللّهَ قَادِرٌ عَلَى أَن يُنَزِّلٍ آيَةً وَلَـكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ (37)
مى دانيم كه سخنانشان تو را اندوهگين مى سازد؛ ولى اينان تنها تو را تكذيب نمى كنند، بلكه اين ستمكاران سخن خدا را انكار مى كنند. (33) پيامبرانى را هم كه پيش از تو بودند تكذيب كردند؛ ولى آنها بر آن تكذيب و آزار صبر كردند تا پيروزى ما به آنان فرا رسيد. و سخنان خدا را تغيير دهنده اى نيست . و هر آينه پاره اى از اخبار پيامبران بر تو نازل شده است . (34) اگر اعراض كردن آنها بر تو گران است ، خواهى نقبى در زمين بجوى يا نردبانى بر آسمان بنه تا معجزه اى بر ايشان بياورى . اگر خدا بخواهد، همه را به راه راست بَرَد. پس ، از نادانان مباش . (35) هر آينه تنها آنان كه مى شنوند مى پذيرند. و مردگان را خدا زنده مى كند و سپس همه به نزد او باز گردانده مى شوند. (36) و گفتند: چرا معجزه اى از پروردگارش بر او نازل نشده ؟ بگو: خدا قادر است كه معجزه اى فرو فرستد؛ ولى بيشترينشان نمى دانند. (37)

واژگان :

النباء: خبر بزرگ .
النفق : گودالى كه راه ورود و خروج داشته باشد.
السلم : نردبان و از واژه سلامت گرفته شده است .

اعراب :

((قد نعلم )) مضارعى است به معناى ماضى ، يعنى ((قد علمنا)). ((حتى )) به معناى ((الى )) و ((اءن )) پس از آن در تقدير است . مصدر مؤ ول ، مجرور به ((حتى )) و متعلق به ((صبروا)) مى باشد. فاعل ((جاءك )) محذوف و تقدير: جاءك نباء من نباء المرسلين است . ((فان استطعت )) جواب است براى ((ان كان كبر)) و جواب ((ان استطعت )) محذوف مى باشد كه عبارت است از: ((فافعل )). ((والموتى ))، واو براى استيناف و ((الموتى )) مبتدا و خبر آن ، جمله ((يبعثهم )). ((من ربه )) متعلق به محذوف و صفت براى ((آية )).

تفسير :

قد نعلم انه ليحزنك الذى يقولون . اين خطاب متوجه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . ((قد)) براى تحقيق و ((نعلم )) به معناى ((علمنا)) است . ضمير ((يقولون )) به ((الذين كذبوا النبى ؛ كسانى كه پيامبر را تكذيب كردند بر مى گردد)). اما مراد از چيزى كه مى گويند و حتى عملا آن را گفتند، مطالبى است كه خدا در آيه 14 از سوره دخان به آنها اشاره كرده است : ((از او روى گردان شدند و گفتند: ديوانه اى است تعليم يافته )) و نيز در آيه 2 از سوره يونس : ((... كافران گفتند كه اين مرد آشكارا جادوگرى است )) و آياتى ديگر.
فانهم لا يكذبونك ولكن الظالمين بآيات الله يجحدون . هر كس كه با طرفدار حقى به جنگ برخيزد، از آن جهت كه وى بر حق است ، با خود حق به جنگ برخاسته است و هر كس كه رسالت فرستاده اى را سبك بشمارد، در واقع فرستنده او را سبك شمرده است و نه شخص فرستاده را. مشركان مكه پيش از رسالت از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عنوان راستگو و امين ياد مى كردند؛ اما زمانى كه رسالت خدا را به سوى آنان آورد و دليل هم اقامه كرد، عليه او به جنگ برخاستند و گفتند: او جادوگرى ديوانه است . بنابراين ، تكذيب محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين حالت ، تكذيب رسالت و آيات خداست و بزرگ ترين دليل بر اثبات اين موضوع آيه 10 از سوره فتح است : ((آنان كه با تو بيع مى كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند. دست خدا روى دست هايشان است ...)).
و لقد كذبت رسل من قبلك فصبروا على ما كذبوا و اءوذوا حتى اءتاهم نصرنا. خدا به پيامبرش مى گويد: اگر مشركان تو را تكذيب مى كنند، بدان كه پيامبران پيش از تو نيز تكذيب شدند و اين پيامبران در راه اداى رسالت خود محمل اذيت و آزار شدند و صبر كردند، تا اين كه پيروزى به سراغ آنان آمد. بنابراين ، تو هم صبر كن ؛ چنان كه آنها صبر كردند و خدا تو را پيروز خواهد كرد، چنان كه آنان را پيروز كرد.
زندگى پيرامون همين محور مى چرخد؛ ينى جنگ ميان خير و شر و حق و باطل ؛ و محال است كه كسى حق را يارى كند اما از سوى دشمنان حق مورد آزار قرار نگيرد. همچنين ، حق پيروز نمى شود، مگر آن كه ياورانى بيابد كه بر جهاد در راه آن صبر پيشه كنند و قيمت آن را از جان خانواده و اموال خود بپردازند؛ چرا كه سنت خدا چنين است و هرگز سنت او تغيير نمى كند و معناى سخن خدا: و لا مبدل لكلمات الله نيز همين است .
من هيچ روزگارى را سراغ ندارم كه قدرت و امكانات باطل گرايان همچون روزگارى باشد كه ما در آن زندگى مى كنيم ؛ زيرا امروز، آنان در تمام نقاط جهان پايگاه هاى جنگى و انبارهاى سلاح هاى ويرانگر تاسيس كرده اند و به پيشرفته رين و ويران كننده ترين سلاح ها مجهز شده اند و سرنوشت ملت هاى مستضعف ، بانك ها، روزنامه ها و مطبوعات ، چاپخانه ها و مراكز نشر و توزيع - جز اندكى از آنها - را در دست گرفته اند، تا آن جا كه انسان اخلاصمند و امين ، نمى تواند مقاله اى را آزادانه منتشر و يا از رسانه ها سخن حقى را پخش ‍ كند. اما از خيانتكار به هر سو كه روى آورد، به آغوش باز و احترام از وى استقبال مى شود.
و لقد جاءك من نباءى المرسلين ؛ يعنى ما آنچه را پيامبران از سوى اقوام خود ديدند و اين كه چگونه در برابر تكذيب و آزار آنان صبر كردند و نيز اين كه سرانجام ، اين پيامبران بر تكذيب كنندگان پيروز شدند، با تو بازگو كرديم . اين سنت همان گونه كه بر پيامبران سابق جارى بود، بر تو نيز جارى خواهد شد و كلمات خدا تغييرناپذير است .
و ان كان كبر عليك اعراضهم فان استطعت اءن تبتغى نفقا فى الاءرض اءو سلما فى السماء فتاءتيهم بآية . اين آيه نظير آيه ديگرى است كه خداوند خطاب به پيامبرش مى گويد: ((... نبايد كه جان تو به جهت آنها دچار اندوه شود؛ زيرا خدا به كارهايى كه مى كنند آگاه است )).(90) اين دو آيه ، سوزش و دردى را حكايت مى كند كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سبب پذيرفته نشدن دعوت او از سوى مشركان ، تحمل مى كرد. و نيز هدف اين دو آيه كاستن از درد و رنج پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از سوى قوم خود، دردها و رنج هايى را متحمل گرديد كه هيچ انسان بردبارى نمى تواند آن را تحمل كند. او صبر كرد و نه تنها بر آنان نفرين نكرد، بلكه بر ايشان دعا هم كرد و گفت : ((خدايا! قومم را بيامرز كه نادانند)). با اين وجود، وى از كفر قوم خود رنج مى برد. از اين رو، خدا او را با اين آيه مخاطب ساخت ، تا درد او را تخفيف دهد و نيز وى را از آنان نااميد و منصرف سازد و آن گاه اندكى انتظار بكشد تا ببيند مجازات تكذيب كنندگان چگونه خواهد بود.
و لو شاء الله لجمعهم على الهدى . رازى مى گويد: ((اين آيه دلالت دارد كه خدا نمى خواهد كافر ايمان بياورد، بلكه مى خواهد او همچنان بر كفرش باقى بماند)).
اين سخن رازى مردود است ؛ زيرا اين كار، عين ظلم است حال آن كه خدا به بندگان خود ظلم نمى كند.
معناى درست جمله فوق آن است كه خدا كسى را مجبور نمى كند به او ايمان بياورد، بلكه پس از اقامه شواهد و دلايل ، وى را مخير مى گذارد. اگر خدا با اراده ((كن فيكون )) از بندگانش مى خواست كه ايمان بياورند، حتى يك تن از آنها كافر باقى نمى ماند؛ لكن حكمت او چنين اقتضا كرد كه در امور مردم به عنوان دستور دهنده و نصيحت كننده دخالت كند و نه به عنوان آفريننده و غلبه كننده . در تفسير آيه 26 از سوره بقره ، در بخش ((تكوين و تشريع ))، ج 1، در اين باره به تفصيل سخن گفته شد.
فلا تكونن من الجاهلين ؛ اى پيامبر! از جاهلان مباش . چگونه وى از جاهلان باشد، در حالى كه اخلاق او اخلاق قرآن است ؟ البته ، اگر چنين خطابى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) رواست ، از آن جهت است كه اين خطاب از سوى آفريننده به آفريده است ، نه از سوى همانند به همانند و همتا به همتا.
انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم الله ثم اليه يرجعون . اين آيه نظير اين سخن خداست : ((تو نمى توانى مردگان را شنوا سازى و آواز خود را به گوش كرانى كه از تو روى مى گردانند برسانى )).(91) معناى آيه مورد بحث اين است : اى محمد! كسانى كه تو شيفته هدايت آنان هستى ، به سخنانت از روى فهم و تدبر گوش فرا نمى دهند؛ زيرا دوستى دنيا آنها را همچون مردگان قرار داده است و مردگان شايستگى ندارند كه مورد خطاب قرار گيرند، بلكه بايد آنها را تا روز قيامت رها كرد؛ جايى كه عذاب خدا را مى بينند و راه فرار از آن را نمى يابند.
و قالوا لولا نزل عليه آية من ربه . سوال : چگونه مشركان اين سخن را بر زبان آوردند، با اين كه خدا چندين آيه و شاهد بر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرو فرستاده بود؟
پاسخ : مراد از آيه در اين جا معجزه اى است كه آنان پيشنهاد كرده و آن را شرط ايمان آوردن به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرار داده بودند و منظور آنها آيه اى نبود كه طالب حق را به خاطر حق قانع سازد؛ زيرا اگر چنين بود، نياز به اين سخن ايشان نبود: لولا نزل عليه آية ...