تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۱۸ -


قل ان الله قادر على اءن ينزل آية . بگو: خدا قادر است معجزه اى را كه آنان مى خواهند فرو بفرستد؛ لكن آن را بر طبق ميل و هواى آنها نمى فرستد، بلكه بر حسب آنچه حكمتش اقتضا كند فرو مى فرستد. ولكن اءكثرهم لا يعلمون ؛ بسيارى از مردم نمى دانند كه خدا معجزه را بر حسب حكمت خود نازل مى كند و نه بر حسب هواهاى نفسانى مردم .

جنبندگان و پرندگان

وَمَا مِن دَآبَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلاَّ أُمَمٌ أَمْثَالُكُم مَّا فَرَّطْنَا فِي الكِتَابِ مِن شَيْءٍ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ (38)وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌ فِي الظُّلُمَاتِ مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (39)
هيچ جنبنده اى در روى زمين نيست و هيچ پرنده اى با بالهاى خود در هوا نمى پرد مگر آن كه چون شما امت هايى هستند، ما در اين كتاب هيچ چيزى را فروگذار نكرده ايم ، و سپس همه را در نزد پروردگارشان گرد مى آورند. (38) آنان كه آيات ما را تكذيب كرده اند كرانند و لالانند و در تاريكى هايند. خدا هر كه را خواهد گمراه كند و هر كه را خواهد در راه راست قرار دهد. (39)

واژگان :

الدابة : هر چيزى كه بر روى زمين حركت مى كند، خواه انسان باشد، خواه حيوان و خواه حشره .
الامم : مفرد آن امت است و آن هر گروهى است كه داراى ويژگى هايى واحد باشند.
التفريط: تقصير و كوتاهى كردن .

اعراب :

((من )) در ((و ما من دابة )) زايده ، ((دابة )) مبتدا، ((امم )) خبر و ((اءمثالكم )) صفت براى ((اءمم )). ((من شى ء))، ((من )) زايده و ((شى ء)) مفعول مطلق براى ((فرطنا))؛ چرا كه جانشين مصدر، يعنى تفريط است . ((الذين كذبوا)) مبتدا، ((صم )) خبر مبتداى محذوف و نظير آن است ((بكم )) و تقدير: بعضهم صم و بعضهم بكم مى باشد و اين جمله ، خبر ((الذين )) است . ((فى الظلمات )) متعلق به محذوف و خبر دوم براى ((الذين )).

تفسير :

و ما من دابة فى الاءرض و لا طائر يطير بجناحيه الا اءمم اءمثالكم . خداوند در اين آيه بيان مى كند كه ميان انسان ها و جنبنده ها و پرندگان ، نوعى شباهت وجود دارد؛ اما اين شباهت را آشكارا بيان نكرده است : آيا شباهت جنبنده ها و پرندگان به انسانها در اين است كه آنها هم آفريده خدا مى باشند، يا در ايمان آوردن به خدا، يا در تسبيح و ستايش خدا و يا در اين كه آنها همچون خانواده ها و قبايل انسانى داراى اصناف و گروه هاى مشخصى هستند و از هر كدام با نام خاصى ياد مى شود، و يا در تدبير معاش و تغيير امور بر طبق منافعشان ؟
در هر حال ، بسيار از دانشمندان ، تحقيقات گسترده اى درباره سرشت ، غريزه و كارهاى حيوانات ، حشرات و پرندگان انجام داده و به رازهاى شگفت انگيزى دست يافته اند. اين رازها به وجود آفريننده مدبر و حكيم گواهى مى دهد و ما برخى از آنها را به عنوان نمونه يادآور مى شويم :
1. فيل ها به منظور رسيدگى به تخلفاتى كه برخى از آنها مرتكب مى شوند، دادگاه تشكيل مى دهند و دادگاه ، فيل متخلف را به جرم خلافى كه مرتكب شده ، از گروه طرد مى كند تا همچنان تنها زندگى كند.
2. كلاغ هنگام احساس خطر، با صداى خاصى به ساير كلاغ ها هشدار مى دهد؛ اما در حال خوشحالى ، صدايى از خود بيرون مى دهد كه همانند صداى قهقهه است .
سوال : فايده سخن خدا: ((يطير بجناحيه )) چيست ، با اين كه واژه طائر، خود مى رساند كه پرنده با دو بال پرواز مى كند؟
پاسخ : جز فصاحت كلام - تا آن جا كه ما مى دانيم - فايده اى ندارد.
ما فرطنا فى الكتاب من شى ء. برخى مى گويند: مراد از كتاب در اين جا ((لوح محفوظ)) است كه آنچه را خواهد بود در بر دارد. نظريه دوم اين است كه كتاب كنايه است از علم خدا به آنچه در ضمير انسان است و نيز گفتارها و كردارهاى او. نظريه سوم اين است كه مراد از كتاب ، قرآن است و خدا در قرآن آنچه بيانش براى انسان واجب بوده ، از قبيل اصول و فروع دين و... همگى را بيان كرده است و ما، در ج 1، در بخش ((قرآن و علم حديث )) نظريه اخير را برگزيديم .
ثم الى ربهم يحشرون . ظاهر آيه نشان مى دهد كه خدا جنبندگان و پرندگان را در روز قيامت محشور مى كند؛ چنان كه انسان را محشور مى سازد. آيه 5 از سوره تكوير نيز همين معنا را مى رساند: ((و چون وحوش گرد آورده شوند)). بسيارى از علما همين نظريه را گفته اند و دليل آنان ظاهر دو آيه مزبور و نيز اين حديث است : ((خدا در روز قيامت قصاص حيوانات بى شاخ را از شاخداران مى گيرد)).
ما نظريه ابن عباس را انتخاب مى كنيم كه گفته است : مراد از حشر چهار پايان ، مرگ آنهاست ؛ چنان كه در حديث آمده است : ((من مات فقد قامت قيامته ؛ كسى كه بميرد قيامتش بر پا شده است )). چرا كه حساب و مجازات ، پس از تكليف و مخالفت با آن است و تكليفى نيست مگر بر كسى كه داراى عقل باشد، حال آن كه جنبندگان و پرندگان عقل ندارند بنابراين ، تكليفى ندارند. در نتيجه ، حيوانات به منظور حساب و بازپرسى محشور نمى شوند؛ زيرا اگر چنين باشد، بايد كودكان به طريق اولى مورد بازپرسى قرار گيرند.
اما حديث ((يقتص للجماء...)) كنايه از عدل خداوند است و اين كه چيزى از نظر او پنهان نمى ماند، مگر اين كه آن را شمارش ‍ مى كند. اگر حيوان شاخدارى كه به حيوان بى شاخ هجوم مى برد مجازات شود، به طريق اولى ذبح حيوان هم براى ما بايد حرام باشد. اما كسى كه مى گويد: خدا در قيامت ، حيوان را در برابر دردهايى كه تحمل مى كند پاداش مى دهد، چيزى را به خدا نسبت مى دهد كه درباره آن آگاهى ندارد.
والذين كذبوا بآياتنا صم و بكم فى الضلمات . كسانى كه كافر شده اند، همانند كرانند؛ زيرا دعوت حق را نمى شنوند و نيز همانند لالانند؛ زيرا حق را مى شناسند و درباره آن سخن نمى گويند. آنان در تاريكى تقليد، شرك ، كفر و گناه قرار دارند.
من يشاء الله يضلله و من يشاء يجعله على صراط مستقيم . قبلا در تفسير آيه 26 از سوره بقره در بخش ((هدايت و گمراهى ))، ج 1 و نيز در آيه 88 از سوره نساء، در بخش ((گمراه كردن خدا امرى سلبى است ، نه ايجابى )) درباره هدايت و گمراهى سخن گفته شد.

ديدن عذاب و ياد خدا

قُلْ أَرَأَيْتُكُم إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (40)بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِنْ شَاء وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ (41)وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ (42)فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ (43)فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ (44)فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (45)
بگو: چه مى بينيد كه اگر بر شما عذاب خدا فرود آيد يا قيامت در رسد، اگر راست مى گوييد، باز هم جز خدا را مى خوانيد؟ (40) نه ، تنها او را مى خوانيد و اگر بخواهد آنچه را بدان دعوت مى كنيد از ميان مى برد و شما شريكى را كه براى او ساخته ايد از ياد مى بريد. (41) هر آينه بر امت هايى كه پيش از تو بودند پيامبرانى فرستاديم و آنان را به سختى ها و آفت ها دچار كرديم تا مگر زارى كنند. (42) پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنها رسيد زارى نكردند؟ زيرا دلهايشان را قساوت فرا گرفته و شيطان اعمالشان را در نظرشان آراسته بود. (43) چون همه اندرزهايى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، همه دردها را به رويشان گشوديم تا از آنچه يافته بودند شادمان گشتند پس ناگاه فرو گرفتيمشان و همگان نوميد گرديدند. (44) ريشه آن قومى كه ستم كردند بركنده شد و تمام سپاس ها فقط براى خداوند است كه پروردگار جهانيان است . (45)

واژگان :

الباءساء: از بؤ س به معناى مشقت گرفته شده است . الباءساء، يعنى سختى و مراد از آن در اين جا، عذاب است .
الضراء: از ضرر گرفته شده و آن به معناى ضد منفعت است .
مبلسون : جمع مبلس و آن به كسى گفته مى شود كه اندوهگين و نااميد باشد.
دابرالقوم : آخر آنان .

اعراب :

((اراءيتكم ))، صيغه استفهام است اما به معناى : ((اءخبرونى ، خبر دهيد مرا)) مى باشد. كاف براى خطاب است و محلى از اعراب ندارد. و از اين قبيل است : ((اراءيتك ))، ((اءراءيتكما)) و ((اءراءيتكن )). ((غير)) مفعول براى ((تدعون )) و همچنين است ((اياه )). ((اذ)) ظرف و منصوب به ((تضرعوا)). ((بغتة )) حال از فاعل ((اءخذناهم )) به معناى ((مباغتين )) و نيز جايز است كه حال از مفعول آن و به معناى مبغوتين باشد. ((اذا)) براى مفاجات ، ((هم )) مبتدا و ((مبلسون )) خبر است .

تفسير :

قل اءراءيتكم ان اءتاكم عذاب الله اءو اءتتكم الساعة اءغير الله تدعون ان كنتم صادقين . خداوند به پيامبرش دستور داد كه به مشركين بگويد: به من خبر دهيد كه اگر همچون كسانى كه پيامبران خود را تكذيب كردند، عذاب بر شما نازل شود، يا مرگ شما با آن حالت هاى بيهوشى و يا قيامت با آن بيم هايى كه دارد فرا رسد، آيا در آن حالت هم بت هايى را كه پرستش مى كرديد و گمان داشتيد كه آنها ذلت و عذاب را از شما برطرف مى كنند، به يارى خود فرا مى خوانيد؟ مقصود از مجموع اين آيه آن است كه كافران در قيامت از آنچه شريك خدا قرار داده بودند، بيزارى مى جويند و پس از آن كه برايشان آشكار شد كه جز خداى يكتا و بى شريك ، هيچ كس را قدرت و توانى نيست ، به او پناه مى برند.

خدا و فطرت

(بل اياه تدعون .) خداوند پس از آن كه از كافران مى پرسد: آيا در روز قيامت غير خدا را مى خوانيد، خود پاسخ مى دهد: ((بل اياه تدعون ؛ بلكه او را مى خوانيد)). و اين همان پاسخى است كه انسان فطرتا بدان ايمان دارد و در دنيا و آخرت همين پاسخ را مى دهد؛ فطرتى كه خدا مردم را بر آن آفريده است . البته ، معناى فطرت آن نيست كه انسان به طور ناخودآگاه و بدون دليل به وجود آفريننده پى ببرد، وگرنه هيچ كس به خدا كافر نمى شد، بلكه معناى فطرت اين است كه خدا استعداد فهميدن دلايل وجودش را در انسان به وديعت نهاده است و اين استعداد، هيچ گاه از او جدا نمى شود و اگر كسى كافر شود، به سبب كوتاهى و عدم توجه به دلايل و شواهد است . از اين رو وى استحقاق عذاب را دارد؛ زيرا از ديدگاه عقل ميان اين دو فرد هيچ تفاوتى وجود ندارد؛ كسى كه به علم خود عمدا عمل نمى كند و كسى كه از روى نادانى حق را رها و از باطل پيروى مى كند، با وجود اين كه توان شناخت و تشخيص اين دو را دارد؛ لكن به سبب سهل انگارى و بى باكى به دنبال آن نمى رود.
شايان ذكر است كه گاهى اين استعداد و ادراك فطرى در پشت پرده تقليد و تربيت و شهوت ها كاملا پنهان مى گردد؛ چنان كه خورشيد در پشت ابر قرار مى گيرد و در اين صورت ، شخص نادان خيال مى كند كه كافر شدن او به خدا به سبب نبودن دليل است ، در حالى كه دليل در ذات و فطرت او نهفته است ؛ همان فطرتى كه خدا او را بر آن آفريده است . در روز قيامت اين پرده كنار مى رود و حقيقت آشكار مى شود و مجالى براى شك و انكار باقى نمى ماند.
فيكشف ما تدعون اليه ان شاء. ضمير ((اليه )) به ((كشف )) بر مى گردد و آن مصدرى است كه از ((يكشف )) به دست مى آيد. معناى آيه اين است : آنان خدا را مى خوانند تا عذاب را از ايشان بر دارد، چنان كه در سوره دخان آيه 12 آمده است : ((از ما عذاب را بردار)). خداى سبحان اگر بخواهد عذاب را از آنان بر مى دارد و اگر نخواهد بر نمى دارد. (و تنسون ما تشركون ؛) يعنى اى مشركان ! شما در روز قيامت از خواندن بت هايى كه در دنيا آنها را پرستش مى كرديد صرف نظر خواهيد كرد و تنها خداى يگانه را مى خوانيد؛ زيرا در اين روز، هر چيزى آن گونه كه هست آشكار مى شود.
و لقد اءرسلنا الى اءمم من قبلك فاءخذناهم بالباءساء والضراء لعلهم يتضرعون . خدا بندگانش را مجازات نمى كند، مگر پس از آن كه پيامبرى به سوى آنان بفرستد تا ايشان را به راه هدايت ارشاد كند. اگر هدايت نشدند، به ايشان فرصت مى دهد، تا به وجدان هاى خود مراجعه كنند (و بينديشند) و نيز آنان را با گرفتارى ها و مشكلات آزمايش مى كند تا شايد توبه رو زارى كنند؛ لكن آنها همچنان بر معصيت پاى مى فشارند؛ چنان كه خدا در آيه زير مى گويد:
فلولا اذ جاءهم باءسنا تضرعوا ولكن قست قلوبهم وزين لهم الشيطان ما كانوا يعملون . خدا مى گويد: آنان وقتى در دنيا گرفتار عذاب ما شدند، زارى نكردند و در برابر خدا سر فرود نياوردند و از دشمنى خود دست برنداشتند، بلكه همچنان بر كفر خود پاى فشردند و به دنبال اين ، شيطان هم گمراهى و فساد ايشان را در نظر آنان خوب جلوه مى داد و مى آراست .
اين آيه دلالت دارد كه خدا هر كس را كه به او پناه برد مى پذيرد، حتى اگر اين پناهندگى به جهت فشار سختى ها و گرفتارى ها باشد و شاءن شخص كريم و بزرگوار نيز همين است . او هيچ گدايى را رد و اميدوارى را نااميد نمى كند. حال انگيزه اش هر چه باشد.
فلما نسوا ما ذكروا به فتحنا عليهم اءبواب كل شى ء حتى اذا فرحوا بما اءوتوا اءخذناهم بغتة فاذا هم مبلسون . خدا در آغاز، كافران را با سخنان خود كه بر زبان پيامبران جارى مى شود هشدار مى دهد. و در مرحله دوم با عمل ، بدين ترتيب كه آنها را از طريق گرفتارى و ضرر آزمايش مى كند. وقتى آنان بر كفر و دشمنى خود پافشارى كردند، درهاى روزى و آسايش را بر روى آنها مى گشايد، تا پس از گرفتارى آنها را با نعمت ها آزمايش و حجت را بر ايشان تمام كند. وقتى آنان بر اثر (فراوانى نعمت و) رفاه ، خرسند گرديدند و بر تكبر و خودخواهى خود افزودند و رشد دينى پيدا نكردند، خدا آنها را از جايى كه گمان ندارند گرفتار عذاب مى كند. در نتيجه ، بر كوتاهى و سهل انگارى اى كه كرده اند تاسف مى خورند و از رهايى از اين عذاب نااميد مى شوند.
خلاصه سخن آن كه خدا گاهى از طريق ضرر با كافران برخورد مى كند و گاهى از طريق آسايش ؛ زيرا دوست دارد آنان هدايت شوند؛ چنان كه پدر مهربان به فرزندش همين رفتار را مى كند؛ چرا كه مصلحت او را جستجو مى كند. لكن آنها نه آسايش را سپاس ‍ گزارند و نه از سختى پند گرفتند. از اين رو، خداوند ريشه آنها را بركند و حتى يك نفر از آنان را باقى نگذاشت ، تا پسينيان از آنها پند گيرند. فقطع دابر القوم الذين ظلموا والحمد لله رب العالمين . خدا را سپاس كه بر مومنان نعمت داد و آنان را بر اهل كفر و فساد پيروز كرد.

قدرت ، تنها از آن خداست

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَـهٌ غَيْرُ اللّهِ يَأْتِيكُم بِهِ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ ثُمَّ هُمْ يَصْدِفُونَ (46)قُلْ أَرَأَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللّهِ بَغْتَةً أَوْ جَهْرَةً هَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الظَّالِمُونَ (47)وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلاَّ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ فَمَنْ آمَنَ وَأَصْلَحَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ (48)وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِآيَاتِنَا يَمَسُّهُمُ الْعَذَابُ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ (49)
بگو: آيا مى دانيد كه اگر الله گوش و چشمان شما را باز ستاند و بر دلهايتان مهر نهد، چه خداى جز الله آنها را به شما باز مى گرداند؟ بنگر كه آيات خدا را چگونه به شيوه هاى گوناگون بيان مى كنيم ، باز هم روى بر مى تابند. (46) بگو: چه مى بينيد اگر عذاب خدا به ناگاه يا آشكارا بر شما فرود آيد، آيا جز، ستمكاران هلاك مى شوند؟ (47) ما پيامبران را جايز براى مژده دادن يا بيم دادن نفرستاده ايم . پس ‍ هر كس كه ايمان آورد و كار شايسته كند، بيمناك و محزون نمى شود. (48) و به كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده اند، به كيفر نافرمانى شان ، عذاب خواهد رسيد. (49)

واژگان :

نصرف الايات : آن را به صورت هاى گوناگون تكرار مى كنيم .
يصدفون : روى بر مى تابند.

اعراب :

((من )) مبتدا و ((اله )) خبر. ((غير الله )) صفت براى ((اله )). جمله ((يتيكم )) صفت دوم . ضمير ((به )) بر مى گردد به معنايى كه از سمع و ابصار گرفته شده ؛ يعنى شنيدن و ديدن (منظور گوش و چشم است .) ((كيف )) حال است از ضمير ((نصرف )). ((بغتة )) حال است از ضمير ((اءتاكم )). ((مبشرين و منذرين )) حال هستند از ((المرسلين )). ((ما)) در ((بما كانوا)) مصدريه و مصدر ريخته شده ، مجرور به باء و متعلق به ((يمسهم )).

تفسير :

قل اءراءيتم ان اءخذ سمعكم و اءبصاركم و ختم على قلوبكم من اله غير الله ياءتيكم به . انسان با گوش ، چشم و قلب خود، انسان است . بنابراين ، اگر اين اعضا از او گرفته شود انسان نخواهد بود و حيوان از او بهتر است . ترديدى نيست كه خدا مى تواند آنها را از انسان بگيرد؛ زيرا آفريننده آنهاست . هدف از اشاره به مطلب مزبور آن است كه خدا مى خواهد به كافران تذكر دهد كه خدايان مورد پرستش آنها نه مى توانند ضررى از ايشان دفع كنند و نه مى توانند منفعتى را بر ايشان جلب نمايند: ((... چون خدا براى مردمى بدى خواهد، هيچ چيزى مانع او نتواند شد...))(92) اءنظر كيف نصرف الايات ثم هم يصدفون ؛ يعنى دلايل را يكى پس از ديگرى و با شيوه هاى گوناگون براى آنان اقامه كرديم تا پند و اندرز گيرند و نيز راه هر بهانه اى را برايشان بستيم تا ايمان بياورند و يقين پيدا كنند. لكن افزايش دلايل قطعى براى آنها هيچ اثرى نداشت ، جز اين كه همچنان به كفر و گمراهى و دشمنى خود ادامه دادند.
قل اءراءيتكم ان اءتاكم عذاب الله بغتة اءو جهرة هل يهلك الا القوم الظالمون . بار ديگر خداوند كافران را اندرز مى دهد و آنان را از عذابى مى ترساند كه قادر به دفع آن نمى باشند، خواه اين عذاب ناگهانى و از جايى كه آنان گمان ندارند بيايد، خواه آشكار و از جايى كه انتظار و آمادگى اش را دارند. خدا براى دومين بار آنها را اندرز مى دهد و تهديد مى كند تا شايد پيش از آمدن عذاب ، از آن بترسند و به هدايت راه يابند؛ لكن دلهايشان همچون سنگ سخت گرديد و به حق و هدايت تمايل پيدا نكرد.
و ما نرسل المرسلين الا مبشرين و منذرين . وظيفه پيامبر آن است كه فرمان بردار را مژده دهد و نافرمان را بترساند. اين وظيفه ، على رغم اين كه تعريف ساده و مفهوم روشن دارد، يكى از سخت ترين و دشوارترين وظايف است ؛ زيرا مستقيما با زندگى ستمكاران برخورد و با مصالح و منافع آنها تضاد دارد. وظيفه پيامبر بدان جا پايان مى يابد كه مومنان و انجام دهندگان كارهاى شايسته را پاداش دهد و كافران و تكذيب كنندگان آيات خدا را مجازات كند. فمن آمن و اءصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون . چرا كه گناهكار مى ترسد و غمگين مى شود، اما كسى كه بيگناه است در امن و آسايش خواهد بود. والذين كذبوا بآياتنا يمسهم العذاب بما كانوا يفسقون . واژه فسق اعم از واژه كفر است ؛ زيرا هر كافرى فاسق است ؛ اما هر فاسقى كافر نيست . مراد از ((فسق )) در اين جا كفر است ؛ به دليل اين كه خدا مى گويد: ((كذبوا بآياتنا؛ آيات ما را تكذيب كردند)).

پيامبر تنها از وحى پيروى مى كند

قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ (50)وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِينَ يَخَافُونَ أَن يُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ لَيْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِيٌّ وَلاَ شَفِيعٌ لَّعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ (51)وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِم مِّن شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِم مِّن شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ (52)وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولواْ أَهَـؤُلاء مَنَّ اللّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ (53)وَإِذَا جَاءكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنكُمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (54)وَكَذَلِكَ نفَصِّلُ الآيَاتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ (55)
بگو: به شما نمى گويم كه خزاين خدا نزد من است و علم غيب هم نمى دانم و نمى گويم كه فرشته اى هستم . تنها از چيزى پيروى مى كنم كه بر من نازل شده است . بگو: آيا بينا و نابينا يكسانند؟ چرا نمى انديشيد؟ (50) آگاه ساز به اين كتاب كسانى را كه از گرد آمدن بر آستان پروردگارشان هراسناكند كه ايشان را جز او هيچ ياورى و شفيعى نيست . باشد كه پرهيزگارى پيشه كنند. (51) كسانى را كه هر بامداد و شبانگاه پروردگار خويش را مى خوانند و خواستار خشنودى او هستند، طرد مكن . نه چيزى از حساب آنها بر عهده تو است و نه چيزى از حساب تو بر عهده ايشان . اگر آنها را طرد كنى در زمره ستمكاران در آيى . (52) همچنين بعضى را به بعضى آزموديم ، تا بگويند: آيا از ميان ما اينان بودند كه خدا به آنها نعمت داد؟ آيا خدا به سپاسگزاران داناتر نيست ؟ (53) چون ايمان آورندگان به آيات ما نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما، خدا بر خويش مقرر كرده است كه شما را رحمت كند؛ زيرا هر كس از شما كه از روى نادانى كارى بد كند، آن گاه توبه كند و نيكوكار شود، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است . (54) و اين چنين آيات را به تفصيل بيان مى كنيم ، تا راه و رسم مجرمان آشكار گردد. (55)

واژگان :

الغداة : و نيز الغدوة به معناى فاصله زمانى ميان طلوع فجر و طلوع خورشيد است .
العشى : از مغرب تا عشا.
فتنا: آزمايش كرديم .
السلام : از نام هاى خداوند است . جمله ((سلام عليكم )) درود و دعايى است براى كسى كه شما بر او درود مى فرستيد تا از هر بدى در سلامت و از هر آزارى در امان باشد.
الجهالة : نادانى و كم خردى .

اعراب :

جمله ((يريدون )) حال از واو در ((يدعون )). ((من شى ء))، ((من )) زايد، ((شى ء)) مبتدا، ((عليك )) خبر. ((من حسابهم )) حال از ((شى ء)) و از اين قبيل است جمله و ما من حسابك عليهم من شى ء. ((فتطردهم )) منصوب به اءن تقديرى ؛ زيرا جواب نفى است ؛ يعنى ((و ما عليك )). ((فتكون )) نيز همانند آن است ؛ زيرا جواب نهى ، يعنى ((لا تطرد)) مى باشد. ((سلام عليكم )) مبتدا و خبر و جمله مفعول قول . مصدر ريخته شده از ((اءنه من عمل )) بدل از ((الرحمة )) و به معناى ((كتب اءنه من عمل )) مى باشد. ((كذلك ))، ((كاف )) (براى تشبيه ) و به معناى مثل ، در محل نصب ، صفت براى مصدر محذوف و تقديرش چنين است : نفصل الايات تفصيلا مثل ذلك .

تفسير :

قل لا اءقول لكم عندى خزائن الله و لا اءعلم الغيب و لا اءقول لكم انى ملك ان اءتبع الا ما يوحى الى . مشركان از پيامبر خواستند كه به آنان از غيب خبر دهد، چشمه هاى آب را جارى نمايد. فرشتگان را بياورد، به آسمان رود و آن را بر سرشان فرود آورد و چيزهايى از اين قبيل كه هيچ ارتباطى با موضوع رسالت ندارد. از اين رو، خداوند آيه فوق را نازل كرد و در آن به پيامبر دستور داد كه به مشركان بگويد: او نه خداست و نه فرشته ، بلكه تنها بشرى است كه بر او وحى مى شود؛ به بيانى ديگر خدا ويژگى هايى دارد كه برخى از آنها عبارتند از: او بر همه چيز توانا و بر همه چيز داناست . همچنين ، فرشته ويژگى هاى خود را دارد؛ از قبيل اين كه به آسمان بالا مى رود، غذا نمى خورد و در بازارها راه نمى رود. اما پيامبر، همانند ساير مردم ، يك انسان است و تنها ويژگى اش اين است كه از سوى پروردگارش به او وحى مى شود. او كسانى را كه به وى پاسخ مثبت دهند به پاداش نيك بشارت مى دهد و كسانى را كه از وى روى برتابند از مجازات سخت ، مى ترساند. موضوع و ويژگى هاى رسالت ، اين نيست كه از غيب خبر دهد و كارهاى خارق العاده انجام دهد. بر اين اساس ، مخلوط كردن ميان ويژگى هاى خدا و ويژگى هاى فرشتگانم و پيامبران او، نادانى و نابينايى است .
قل هل يستوى الاءعمى والبصير؛ يعنى فرق زيادى است ميان نادان و گمراهى كه ميان ويژگى هاى خدا و ويژگى هاى پيامبر تفاوت نمى گذارد و كسى كه مى داند پيامبر، انسانى است همانند ساير مردم ، جز اين كه به او وحى مى شود (اءفلا تتفكرون ؛) آيا نمى انديشيد كه پيامبر نه خداست و نه فرشته ، بلكه مژده دهنده و بيم دهنده است ؟ تا راه انصاف در پيش گيريد و به لا اله الا الله محمد رسول الله ايمان آوريد.
و اءنذر به الذين يخافون اءن يحشروا الى ربهم . ضمير در ((به )) به قرآن بر مى گردد، قرآنى كه در آيه ان اتبع الا ما يوحى الى پيش تر بدان اشاره شد. مفسران در اين كه مراد از الذين يخافون اءن يحشروا الى ربهم چه كسانى مى باشند، اختلاف نظر دارند: آيا مراد مومنانند يا كافران ؟ چرا كه برخى از آنها تحت تاثير هشدار و بيم دادن پيامبر قرار مى گرفتند؛ چنان كه اين موضوع در تفسير رازى آمده است .
به اعتقاد من پس از آن كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مردم را بيم داد و حجت بر آنان تمام شد، خداى سبحان به وى دستور داد كه انذار و بيم دادن مومنان را ادامه دهد، تا ايمان و آگاهى شان به دين و احكامش افزايش يابد و نيز كسانى را انذار كند كه مومن نيستند؛ اما اميد مى رود كه با ادامه و تكرار انذار ايمان بياورند.
ليس لهم من دونه ولى و لا شفيع لعلهم يتقون . اى محمد! وقتى آنها را انذار مى كنى به تو گوش فرا مى دهند و انذارت برايشان سود مى بخشد و درك مى كنند كه غير از خدا ياور و بدون اجازه او شفاعت كننده اى ندارند.
ولا تطرد الذين يدعون ربهم بالغدوة والعشى يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شى ء و ما من حسابك عليهم من شى ء. واژه هاى ((غداة )) و ((عشى )) كنايه از آن است كه آنان به ذكر خدا و عبادت او مداومت مى كنند؛ چنان كه مى گويى : الحمد لله بكرة و اصيلا. ستايش خداى را بامدادان و شامگاهان . كه كنايه است از مداومت حمد و ستايش خدا. ((وجه الله )) كنايه است از ((الله ))، زيرا خداوند همانند ندارد. ضمير ((حسابهم ))، ((عليهم )) و ((تطردهم )) به مومنانى بر مى گردد كه پروردگارشان را مى خوانند. معناى جمله ((ما عليك من حسابهم )) آن است كه حساب مشركان و حساب ديگران به موضوع نبوت ارتباطى ندارد و از شئون آن محسوب نمى شود. حساب آنان همانا بر عهده خداى يكتاست ؛ چنان كه حساب تو اى محمد! بر عهده خداست و ميان تو و آنان از اين جهت ، هيچ تفاوتى وجود ندارد.