تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۲۸ -


هل ينظرون الا اءن تاءتيهم الملائكة اءو ياءتى ربك اءو ياءتى بعض آيات ربك . استفهام در اين جا براى انكار و مراد از ((ينظرون ))، ((ينتظرون )) است . پس از آن كه خداوند بيان كرد كه مشركان از دلايل قرآن روى برتافته و درباره آن نمى انديشند، در اين آيه مى گويد: آنها ايمان نمى آورند، مگر به يكى از امور سه گانه :
1. آمدن فرشتگان .
2. آمدن پروردگار.
3. آمدن برخى از آيات .
لكن خداى سبحان بيان نكرده است كه مراد از فرشتگانى كه بايد بيايند تا آنان ايمان بياورند، آيا فرشتگان مرگ هستند و يا ديگر فرشتگان ؟ و نيز بيان نكرده است كه آيا مراد از آمدن پروردگار آن گونه كه آنها خيال مى كنند آمدن خود پروردگار است و يا آمدن فرمان او؟ چنان كه واقعيت همين است . همچنين ، نوع بعضى از آيات را بيان نكرده كه آيا، آياتى است كه آنان پيشنهاد كردند و يا نشانه هاى قيامت ؟ بسيارى از مفسران و يا بيشتر آنان گفته اند: مراد از ملائكه ، فرشتگان مرگ و مراد از آمدن پروردگار، آمدن عذاب و انتقام او و مراد از برخى آيات ، اشراط قيامت ، يعنى آغاز قيامت و نشانه هاى فرا رسيدن آن است . اين تفسير دور به نظر نمى رسد؛ زيرا سخنى كه خداوند پس از اين امور سه گانه آورده است ، نظريه اين مفسران را تاييد مى كند و آن سخن اين است :
يوم ياءتى بعض آيات ربك لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل اءو كسبت فى ايمانها خيرا. خداوند مى فرمايد: توبه و ايمان در هنگام آمدن يكى از امور مذكور فايده اى ندارد و تنها چيزى كه فايده دارد همانا ايمان و عمل شايسته اى است كه انسان مومن پيش ‍ از گرفتار شدن در چنين حالتى آن را انجام مى دهد؛ زيرا در وقت جان كندن و احتضار و نيز در هنگام فرا رسيدن نشانه هاى قيامت و يا نازل شدن عذاب ، تكليفى وجود ندارد و با نبودن تكليف ، ايمان و عدم ايمان يكسانند. جمله اءو كسبت فى ايمانها خيرا اشاره بدين نكته دارد كه ايمان به خدا، صاحبش را از ماندن هميشگى در آتش نجات مى دهد و نه از عذاب آتش . اما كسى كه ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد، آتش او را مطلقا لمس نمى كند. (قل انتظروا) اين امور سه گانه را انتظار بكشيد.
(انا منتظرون .) ((به زودى خواهيد دانست كه عذاب بر كه رسد و خوارش سازد و عذاب جاويد بر كه فرود آيد)).(127)
ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم فى شى ء. خطاب در ((لست )) متوجه پيامبر است . همان گونه كه كسانى دينشان را فرقه فرقه كردند با يكديگر اختلاف كردند، مفسران نيز در اين كه مراد از ((الذين فرقوا دينهم )) چيست ، دسته دسته شدند: يكى گفته است : مراد مشركان است ؛ زيرا برخى از آنان بت ها را مى پرستند، برخى ستارگان را و برخى روشنى و تاريكى را. ديگرى مى گويد: مراد از اهل كتاب است ، زيرا يهود به فرقه هايى همچون : صدوقيه ، فريسيه و حسديه (128) تقسيم شده اند. اما نصارا، كليسا را به كليساى شرقى و غربى تقسيم كرده اند. سومى مى گويد: مراد فرقه هاى اسلامى است . چهارمى مى گويد: مراد تمام پيروان اديان و مذاهب است ، بدون استثنا. بهترين نظريه كه در اين باره خواندم ، نظريه اى است كه صاحب تفسير المنار گفته است : مراد از الذين فرقوا دينهم و كانو شيعا اهل كتاب است و مقصود از برائت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آنان ، هشدارى است به مسلمانان كه مبادا مانند اهل كتاب دچار اختلاف گردند و كار آنها را انجام دهند و اگر چنين كنند، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) از آنان به طريق اولى بيزار خواهد بود)).
(انما اءمرهم الى الله ؛) زيرا خداوند به تنهايى كار بازپرسى و مجازات كسى را به عهد خواهد داشت كه در ميان بندگانش تفرقه ايجاد مى كند و تخم كينه و دشمنى در ميان دينداران و غير آنها مى باشد. ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون ؛ آنان را از اين كه به نيرنگ بازان و فتنه انگيزان پاسخ مثبت دادند آگاه خواهد كرد: ((... گروه هايى كه پيرو بوده اند، درباره گروه هايى كه پيشوا بوده اند گويند: پروردگارا! اينان ما را گمراه كردند، دو چندان درعذابشان كن . گويد: عذاب همه دو چندان است ؛ ولى شما نمى دانيد)).(129) من جاء بالحسنة فله عشر اءمثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها و هم لا يظلمون . هر چيزى كه در آن خشنودى خدا و صلاح مردم باشد، حسنه است و هر چيزى كه در آن خشم خدا و تباهى مردم باشد، گناه محسوب مى شود. خدا عادل و كريم است و از عدالت اوست كه گناهكار را به اندازه اى كه گناه كرده است عذاب كند و نيز از كرامت اوست كه گناهكار را ببخشد و به نيكوكار، ده برابر، يا هفتصد برابر و يا تا آن جا كه از شمارش بيرون است پاداش دهد. البته ، مقدار پاداش به نيت ، ويژگى ها و حالت فرد نيكوكار بستگى دارد. در اين خصوص ، به تفسير آيه 261 از سوره بقره ، ج 1، نگاه كنيد.
در يكى از احاديث پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين باب آمده است : ((خداى تعالى فرمود: كار نيك ده برابر و يا بيشتر (پادش دارد) و كار زشت يك كيفر دارد و يا بخشيده مى شود. پس واى بر كسى كه يكانش بر دهگانش غلبه يابد!)). و نيز پيامبر فرمود: ((خدا مى گويد: وقتى بنده ام قصد كار نيك كند، براى او يك عمل نيك بنويسيد، هر چند آن را انجام ندهد و اگر انجام دهد، ده برابر آن پاداش دارد و اگر قصد كار زشت كند آن را ننويسيد و اگر آن را انجام داد يك گناه برايش نوشته شود)).

هدايت پروردگار

قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ (161)قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (162)لاَ شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَاْ أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ (163)قُلْ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِي رَبًّا وَهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ وَلاَ تَكْسِبُ كُلُّ نَفْسٍ إِلاَّ عَلَيْهَا وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى ثُمَّ إِلَى رَبِّكُم مَّرْجِعُكُمْ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (164)وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ (165)
بگو: پروردگار من مرا به راه راست هدايت كرده است ؛ به دينى همواره استوار، دين حنيف ابراهيم . و او از مشركان نبود. (161) بگو: نماز من و قربانى من و زندگى من و مرگ من براى خدا آن پروردگار جهانيان است . (162) او را شريكى نيست . به من چنين امر شده است و من از نخستين مسلمانانم . (163) بگو: آيا جز الله ، پروردگارى جويم ؟ او پروردگار هر چيزى است و هر كس تنها كيفر كار خويش را مى بيند و كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد. سپس بازگشت همه شما به نزد پروردگارتان است و او شما را به آن چيزهايى كه در آن اختلاف مى ورزيديد آگاه مى كند. (164) اوست خدايى كه شما را خليفگان زمين كرده و بعضى را بر بعضى ديگر به درجاتى برترى داد، تا شما را در چيزى كه عطايتان كرده است بيازمايد. هر آينه پروردگارت زود كيفر مى دهد و او هر آينه آمرزنده و مهربان است . (165)

واژگان :

القيم : كسى كه به امور مردم مى پردازد.
الحنيف : كسى كه از اديان باطل به دين حق گرايش مى يابد.
النسك : عبادت .
الوزر: بار سنگين و مراد از آن در اين جا گناه است .
خلائف : جمع خليفه ، و او كسى است كه جانشين فرد پيش از خود مى شود.
الابتلاء: آزمايش .

اعراب :

((دينا)) بدل از ((صراط مستقيم )) بنابر محل آن ؛ زيرا هر مجرور لفظى محلا منصوب است و معناى آن اين است : ((هدانى صراطا مستقيما))؛ نظير آيه : ((و يهديك صراطا مستقيما)). ((قيما)) صفت براى ((دين )). ((ملة ابراهيم )) بدل از ((دين )). ((حنيفا)) حال از ((ابراهيم )). ((اءغير الله ))، ((غير)) مفعول اول براى ((اءبغى )) و ((ربا)) مفعول دوم ؛ زيرا ((اءبغى )) به معناى ((اتخذ)) است كه به دو مفعول متعدى مى شود. ((درجات )) مجرور به ((الى )) كه حذف شده است .

تفسير :

قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم . خداوند پس از آن كه از كسانى ياد كرد كه دينشان را فرقه فرقه كردند و خودشان دسته دسته شدند، به پيامبرش دستور داد كه به مشركان ، اهل كتاب و ديگران اعلام كند كه خدا او را از طريق فطرت پاك ، عقل سالم و وحى كردن از سوى خودش به راهى هدايت كرده است كه او را از باطل دور مى سازد و به حق مى رساند. دينا قيما ملة ابراهيم حنيفا. الملة : دين . حنيف : كسى كه اديان باطل را رها و از دين حق پيروى مى كند. معناى آيه اين است : راهى كه خدا با آن پيامبرش ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را هدايت كرد، همان دين ابراهيم خليل الرحمن است كه پيروان تمام اديان آن را بزرگ مى شمارند. و ما كان من المشركين ؛ ابراهيم از مشركان نبود، بلكه از دشمن ترين دشمنان شرك و پيروان آن بود. اين جمله ، ردى است بر مشركان قريش كه تصور مى كردند بر دين ابراهيم اند.
قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين . موضوع آيه قبلى اصول دين و عقيده بود، به دليل جمله و ما انا من المشركين و موضوع اين آيه فروع دين و شريعت است ؛ زيرا واژه هاى ((صلاة )) (نماز) و ((نسك )) (اعملا عبادى ) در آن آمده است ؛ عطف ((نسك )) بر ((صلاة )) از قبيل عطف عام بر خاص است ؛ نظير آيه و ما اءوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم .(130)
((محيا و ممات )). در اين جا كنايه از ثبات و استمرار مى باشد. معناى آيه اين است : حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) در عبادت ، عقيده ، نيت و عمل خود در زندگى اش ، تنها به خدا روى مى آورد و از او روى بر نمى تابد حتى در هنگام مرگ .
لا شريك له و بذلك اءمرت و اءنا اءول المسلمين . اين آيه توضيح و تاكيدى است براى توحيد و اخلاص كه آيه پيشين آن را در بر داشت و بالطبع ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخستين مسلمان از ميان امت خود به شمار مى رود؛ زيرا او صاحب مكتب اسلام است .
قل اءغير الله اءبغى ربا و كسى كه اين پروردگار (= غير خدا) را بخواهد، در كجا مى تواند او را بيابد!؟: فاءينما تولوا فثم وجه الله و كسى كه وجهى غير از وجه خدا را بجويد، سخن آن شاعر بر او صدق مى كند كه :
 
سوف ترى اذا انجلى الغبار   اءفرس تحتك اءو حمار؛
هرگاه غبار كنار رود، خواهى ديد كه بر اسب سوارى و يا بر الاغ .
و هو رب كل شى ء؛ يعنى او پروردگار هر چيزى است و پروردگار هر چيزى ، نه رقيب دارد و نه همتا.
كسى بار گناه ديگرى را بر دوش نمى كشد
ولا تكسب كل نفس الا عليها. هر كار نيك و يا بدى را كه انجام مى دهد، مولود غرايز، شرايط و اوضاع (محيط) اوست و كسى كه عمل انسان را به ديگرى نسبت دهد، به سان فردى است كه فرزند را به غير مادرش و ميوه را به غير درخت آن نسبت داده باشد. ولا تزر وازرة وزر اءخرى مراد از ((وزر)) در اين جا گناه است . خدا مى گويد: اءلا ساء ما يزرون چه قدر زشت است گناهانى كه آنان مرتكب مى شوند. اين جمله توضيح و تاكيدى است براى جمله قبلى و معناى آن اين است : نيكى هاى هر شخص به سود خود اوست و بديهايش نيز به زيان خود اوست ، اعمال ديگران ارتباطى به او ندارد، و اين اصلى دينى و عقلى است كه نسخ و يا تعديل آن امكان پذير نيست و علماى كلام و فقه ، مسائل و احكام بسيارى را فرع بر آن دانسته اند.
سوال : اين آيه اشاره بدين نكته دارد كه انسان تنها درباره خودش مسئوليت دارد. در اين صورت ، وجوب جهاد، اندرز دادن و هميارى بر نيكى و تقوا را چگونه مى توان توجيه كرد؟
پاسخ : موضوع آيه ، تنها به مجازات اختصاص دارد و اين كه انسان به سبب گناه ديگرى مجازات نمى شود، و هيچ ارتباطى با جهاد و اندرز و احكام ديگر ندارد، زيرا عدم مجازات بر اثر گناه ديگرى يك چيز است و واجب بودن جهاد و اصلاح تبهكار چيزى ديگر.
سوال دوم : مردم عادت كرده اند كه براى ارواح مردگان خود، مال و غذا بدهند و سوره هايى از قرآن بخوانند و ثواب آن را به آنان هديه كنند. آيا چنين كارهايى از ديدگاه شريعت جايز است ؟ و آيا مردگان از اين چيزها سود مى برند؟ و اگر مى برند به چه صورت ؟ در حالى كه فرض بر اين است كه مردگان با گناهان زندگان عذاب نمى شوند، پس شايسته است كه با كارهاى نيك آنها از نعمت و آسايش ‍ هم برخوردار نگردند؟
پاسخ : گفتيم كه نه شرع جايز مى داند كه بى گناه به جرم گناهكار مواخذه شود و در مجازات با او شريك باشد و نه عقل ؛ اما در مورد ثواب و پاداش از ديدگاه عقل ، هيچ مانعى وجود ندارد كه غير نيكوكار با نيكوكار در پاداش عمل او شريك گردد، وانگهى اين مورد در شرع نيز آمده و ما بايد آن را تصديق كنيم . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((هرگاه انسان بميرد پرونده عملش بسته مى شود، مگر اى سه چيز: صدقه جارى ، علمى كه از آن سود ببرند و فرزند شايسته اى كه برايش دعا كند)). و نير فرمود: ((كسى كه بميرد و به عهده اش روزه اى باشد، بايد ولى او از جانب وى روزه بگيرد)). همچنين ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گفت : ((كسى كه وارد قبرستان شود و سوره يس را قرائت كند، خداوند در آن روز عذاب اهل قبرستان را تخفيف مى دهد و براى خواننده به تعداد كسانى كه در اين قبرستان هستند حسنه خواهد بود)). امام صادق (عليه السلام ) فرمود: ((چه مانعى دارد كه فردى از شما براى پدر و مادرش نيكى كند، خواه آن دو زنده باشند و خواه مرده ؟)).
اين احاديث و نظاير آنها، دلالت دارند كه مرده از اهداى ثواب در برابر عمل خير سود مى برد و عقل هم به هيچ روى با آن مخالف نيست ؛ زيرا اين كار با بخشش و لطف خداوند كاملا دمساز است . لكن مردم آن را گسترش داده و از مواردى كه نص بر آنها وارد شده ، فراتر رفته اند. تمام فقها وحدت نظر دارند بر اين كه هر كس كارى را انجام دهد كه درباره آن نصى نيامده باشد به قصد اين كه آن كار راجح است ، در دين بدعت انجام داده و بر خدا و پيامبرش دروغ بسته است . بنابراين ، بهتر است كه ثواب به مرده به قصد ((رجا)) اهدا شود و نه به قصد يك امر راجح دينى و شرعى .
ثم الى ربكم مرجعكم فينبئكم بما كنتم فيه تختلفون ؛ يعنى او شما را به چيزهايى كه در آنها اختلاف مى ورزيديد بدون آن كه به عقل و يا وحى تكيه كنيد، آگاه مى كند. در نتيجه ، شما چيزى را معروف دانستيد كه در نزد خودتان معمول است و حق نيست و نيز چيزى را زشت شمرديد كه بر حسب هوس ها و شهوت هايتان زشت است .
زمين در خانه و هو الذى جعلكم خلائف الاءرض و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم فيما آتاكم . خداى سبحان اين زمين را آفريد و فضا و ساختار و حجم و فاصله آن با خورشيد و ماه را طورى قرار داد كه جايگاه شايسته انسان باشد و نيز آن را به تمام آنچه مورد نياز انسان است و حتى به ابزار انس و آسايش نظير خانه اى كه خوبى هاى هر چيزى را در خو دارد، مجهز ساخت . آن گاه انسان را در حالى در اين زمين سكونت داد كه او را از شايستگى ها و استعداد كامل به منظور بهره گيرى از خيرات و بركات آن برخوردار كرد. همچنين حكمت الهى بر اين قرار گرفت كه انسان ها در برخوردارى از اين شايستگى ها و توانايى هاى متفاوت و برخى در عقل و علم و نيروى جسمانى بالاتر از برخى ديگر باشند و روشى استوار را براى آنان ترسيم كرد، تا نيرومندان (131) را آزمايش كند كه آيات سپاس اين نعمت را انجام مى دهند و نيرو و شايستگيهاى خود را صرف منافع خود و ديگر برادران خود از افراد بشر مى كنند و يا آنها را وسيله اى قرار مى دهند براى ستم ، بهره كشى ، زياده طلبى و بزرگ منشى . اين آيه نشان مى دهد كه خدا انسان را به قصد فراگيرى دانش و انجام دادن كارهاى سودمند بر روى اين زمين آفريده است .
سوال : چگونه مى توان ميان اين آيه و آيه اى كه مى گويد: ((نيافريدم جن و انس را مگر براى اين كه مرا عبادت كنند))، جمع كرد؟
پاسخ : اين دو آيه با يكديگر منافات ندارند؛ زيرا دانش و كار سودمند، در واقع عبادت خدا هستند و حتى از بهترين عبادت ها و كامل ترين طاعت ها به شمار مى روند.
ان ربك سريع العقاب . خدا بندگانش را آزمايش مى كند تا ناپاك از پاك جدا شود و اين يكى مجازات و آن ديگرى پاداش داده شود. و انه لغور رحيم . رحمت خدا، مرز و آمرزش او قيد و شرطى ندارد. شايسته ذكر است كه پاداش مناسب ((توبه ))، آمرزش است و اما آمرزش سخاوتمندانه و كريمانه و بخششى كه موجب آن تنها ذات پاك اوست ، در جاى خود مى ماند و دليل آن هم اين آيه است : ((هر مصيبتى به شما رسد به سبب اعمالتان است و بسيارى را مى بخشد))؛(132) يعنى بسيارى از آنچه را خودمان انجام داده ايم ، مى بخشد.
خدايا از بدى هاى نفس خود به تو پناه مى بريم و آمرزش گناهانمان را از تو مسئلت داريم .

سوره اعراف

اين سوره مكى است و 205 آيه دارد. در مجمع البيان آمده كه از آيه (و اساءلهم عن القرية ) تا آيه (بما كانوا يفسقون ) در مدينه نازل شده است .

كتابى كه به سوى تو فرو فرستاده شد

بِسمِ اللّهِ الرّحْمَنِ الرّحِيمِ
المص(1)
كِتَبٌ أُنزِلَ إِلَيْك فَلا يَكُن فى صدْرِك حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ(2)
اتّبِعُوا مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رّبِّكمْ وَ لا تَتّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مّا تَذَكّرُونَ(3)
الف ، لام ، ميم ، صاد. (1) كتابى است كه بر تو نازل شده ، در دل تو از آن ترديدى نباشد، تا به آن بيم دهى و مومنان را پند مى باشد. (2) از آنچه از جانب پروردگارتان برايتان نازل شده است پيروى كنيد و سواى او، از خدايان ديگر متابعت مكنيد. شما چه اندك پند مى پذيريد. (3)

واژگان :

الحرج : تنگى .
الذكرى للمؤ منين : يادآورى سودمند براى مومنان ، نظير ((هدى للمتقين )).

اعراب :

((كتاب )) خبر مبتداى محذوف كه تقدير آن : ((هذا كتاب )) است . ((لتنذر))، فعل منصوب به ((اءن )) مقدر پس از لام و مصدر ريخته شده متعلق به ((اءنزل )) و ((ذكرى )) عطف بر آن مى باشد. ((اولياء)) مفعول ((تتبعوا)). ((من دونه )) متعلق به محذوف و حال است از ((اولياء)). ((قليلا)) صفت است براى مفعول مطلق محذوف ، يعنى : ((تذكرا قليلا)). ((ما تذكرون ))، ((ما)) حرف زايد كه بر معناى قلت تاكيد مى كند و ((تذكرون )) به معناى ((تتذكرون )) است و يكى از دو تاء به سبب تخفيف حذف شده است .

تفسير :

(المص )، به همين ترتيب نوشته و به نام هاى حروف خود تلفظ مى شود: الف ، لام ، ميم ، صاد. در اول سوره بقره در اين باره سخن گفته شد. كتاب اءنزل اليك فلا يكن فى صدرك حرج منه لتنذر به وذكرى للمومنين . خطاب به حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مراد از كتاب ، قرآن است و نيز مراد از مومنان كسانى هستند كه از قرآن سود مى برند، خواه قرآن سبب ايمان آوردن آنان باشد و خواه سبب ثبات و دوام ايمان آنها. معناى آيه اين است : خداوند قرآن را به پيامبر نازل كرد تا با آن ملحدان و مشركان و پيروان اديان باطل را بيم دهد و نيز كسانى كه فطرت سالم دارند از آن سود ببرند و اين وظيفه اى دشوار است كه پيامبر براى انجام دادن آن از سوى كافرانى كه مى خواهد با قرآن آنان را مجاب سازد با دشوارى هاى بزرگى رو به رو مى شود؛ زيرا او مى خواهد عقايد آنها را باطل كند و سنت ها و وضعيت ايشان را، كه از پدران خود در طى صدها سال به ارث برده اند، دگرگون سازد. از اين رو، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سبب دشمنى و لجاجت اين كافران دلتنگ مى گردد: ((مى دانيم كه سينه ات به سبب آنچه آنها مى گويند تنگ مى شود)).(133) ((ما به تو سخنى دشوار را القا خواهيم كرد)).(134) خدا به پيامبرش دستور مى دهد كه (در برابر اين دشواريها) صبر پيشه كند و در حالى كه خود پند مى گيرد و ديگران پند مى دهد از اين مرحله عبور نمايد.
اتبعوا ما اءنزل اليكم من ربكم . در آيه پيشين خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور داد كه تبليغ كند و به لجاجت دشمنان اهميت ندهد. در اين آيه به مردم دستور مى دهد كه از پيامبر تبعيت و به قرآن عمل كنند. على (عليه السلام ) فرمود: ((خداوند به اندازه اى كه دانشمندان را به سبب آموزش ندادن مواخذه مى كند، نادان را به سبب نياموختن مواخذه نمى كند)). البته ، عكس اين سخن هم درست است . ولا تتبعوا من دونه اءولياء؛ زيرا پيروى از غير قرآن جز گمراهى و هواپرستى نيست . (قليلا ما تذكرون ؛) اندكى از شما از اندرزها و نصيحت هاى خدا پند مى گيريد؛ زيرا از چيزى پرهيز نمى كنيد و از مجازات ها هراسى نداريد و تنها كسانى پند مى گيرند كه از مجازات مى ترسند، جمله (الا قليلا) اشاره بدين نكته دارد كه كسانى كه پند مى گيرند بسيار اندكند.

هلاكت مردم بسيارى از قريه ها

وَ كَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَهَا فَجَاءَهَا بَأْسنَا بَيَتاً أَوْ هُمْ قَائلُونَ(4)
فَمَا كانَ دَعْوَاهُمْ إِذْ جَاءَهُم بَأْسنَا إِلا أَن قَالُوا إِنّا كُنّا ظلِمِينَ(5)
فَلَنَسئَلَنّ الّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسئَلَنّ الْمُرْسلِينَ(6)
فَلَنَقُصنّ عَلَيهِم بِعِلْمٍ وَ مَا كُنّا غَائبِينَ(7)
وَ الْوَزْنُ يَوْمَئذٍ الْحَقّ فَمَن ثَقُلَت مَوَزِينُهُ فَأُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(8)
وَ مَنْ خَفّت مَوَزِينُهُ فَأُولَئك الّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسهُم بِمَا كانُوا بِئَايَتِنَا يَظلِمُونَ(9)
وَ لَقَدْ مَكّنّكمْ فى الأَرْضِ وَ جَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَيِش قَلِيلاً مّا تَشكُرُونَ(10)
چه بسا قريه هايى كه مردمش را به هلاكت رسانيديم ، و عذاب ما شب هنگام يا آن گاه كه به خواب نيمروزى فرو رفته بودند، به آنان در رسيد. (4) چون عذاب ما به آنان در رسيد سخنشان جز اين نبود كه گفتند: ما ستمكار بوديم . (5) البته از مردمى كه برايشان پيامبرانى فرستاده شده و نيز از پيامبرانى كه فرستاده شده اند سوال خواهيم كرد. (6) و از هر چه كرده اند با آگاهى تمام برايشان حكايت خواهيم كرد؛ زيرا ما هرگز غايب نبوده ايم . (7) در آن روز، وزن كردن به حق خواهد بود. آنها كه ترازويشان سنگين است رستگارانند. (8) آنان كه ترازوى اعمالشان سبك گشته است كسانى هستند كه به آيات ما ايمان نياورده بودند و از اين رو به خدا زيان رسانيده اند. (9) در زمين جايگاهتان داديم و راه هاى معيشتتان را در آن قرار داديم . و چه اندك سپاس مى گزاريد. (10)

واژگان :

الباءس : به معناى شجاعت و نيرومندى به كار مى رود و هم به معناى زيان و سختى ، گفته مى شود: ((لاباءس به ؛ زيان و سختى در آن نيست )) و در اين جا، مراد از آن عذاب است .
البيات : شب .
قائلون : از ريشه ((قيلوله )) به معناى خوابيدن در نيمروز مى باشد. مقصود از دو كلمه فوق آن است كه عذاب در حالى بر آنان نازل شد كه در استراحت بودند.
فلنقص : بخوانيم .
الوزن : مقايسه يك چيز با چيزى ديگر.
معايش : جمع معيشت و آن عبارت است از: خوراكى ها و نوشيدنى هايى كه مردم با آنها زندگى مى كنند.

اعراب :

((كم )) در محل رفع بنابر ابتدائيت و جمله ((اءهلكناها)) خبر آن است . برخى گفته اند: ((بياتا)) مصدر و در موضع حال و به معناى ((بائتين )) است . ((هم قائلون )) عطف است بر ((بياتا))؛ يعنى ((بائتين اءو قائلين )). بهتر آن است كه ((بياتا)) مفعول فيه باشد؛ زيرا اين واژه به معناى ((ليلا)) است . ((دعواهم )) اسم ((كان )) و مصدر ريخته شده از ((اءن قالوا)) خبر آن . ((بعلم )) در موضع حال و به معناى ((عالمين )). ((الوزن )) مبتدا و ((يومئذ)) خبرش . ((الحق )) صفت : الوزن )). ((بما كانوا))، ((ما)) مصدريه كه ما بعد خود به تاءويل مصدر مجرور به باء و متعلق به ((خسروا))؛ يعنى : خسروا اءنفسهم بسبب ظلمهم . ((معايش )) مفعول براى ((جعلنا)). ((قليلا ما تشكرون ))، ((قليلا)) صفت براى مفعول مطلق محذوف ؛ يعنى : ((شكرا قليلا))، و ((ماء)) حرف است براى تاكيد بر قلت .

تفسير :

و كم من قرية اءهلكناها فجاءها باءسنا بياتا اءو هم قائلون . پس از آن كه خدا به پيامبرش دستور داد كه با قرآن مردم را بيم دهد و آنان نيز از او پيروى كنند، در اين آيه براى آنان از محل هلاكت درگذشتگانى ياد مى كند كه خدا آنان را بر اثر اين كه از او روى برتافتند و پيامبرانش را تكذيب كردند هلاك كرد. خداوند عذاب را در هنگام شب و يا وقتى در وسط روز كه در خواب بودند بر آنها فرو فرستاد؛ يعنى درست در هنگام استراحت و امنيت ، تا عذاب ، سخت تر و دشوارتر بر آنان وارد شود. بسيارى از مفسران گفته اند: عذاب بر قوم لوط هنگام شب نازل شد. اما من نمى دانم كه آنان از كجا به اين موضوع آگاهى پيدا كردند! در حالى كه خدا مى گويد: ان موعدهم الصبح اءليس الصبح بقريب .(135)
گروهى از مفسران گفته اند: در آيه ، نوعى قلب (= جابه جايى ) صورت گرفته است ؛ زيرا هلاك شدن پس از آمدن عذاب مى باشد و حق آن بود كه عبارت بدين ترتيب باشد: و كم من قرية جاءها باءسنا فاءهلكناها... رازى براى تاءويل اين آيه سه وجه بيان كرده است و طبرسى وجه چهارم را نيز افزوده است . درست آن است كه بگوييم : لازم نيست ترتيب سخن بر طبق ترتيب واقعى معنا باشد، در صورتى كه اين ترتيب واقعى ، روشن و شناخته شده براى همگان باشد؛ چنان كه در آيه همين طور است . حرف ((فا)) همان گونه كه براى تعقيب مى آيد، زايد، در اول كلام و براى تفسير هم مى آيد. واژه ((باءس )) كه فاء بر سر آن (= فجائها باءسنا) داخل شده ، نوع هلاك شدن مشركان را تفسير مى كند.