تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳۱ -


قل من حرم زينة الله التى اءخرج لعباده والطيبات من الرزق . ظاهر لفظ براى استفهام اما مقصود از آن مبالغه در نفى تحريم است و اين كه اين تحريم از وسوسه هاى شيطان مى باشد و نه از وحى رحمان . اين كه زينت به خدا نسبت داده شده ، نشان دهنده حليت آن است و اما واژه ((طيبات )) ذاتا دلالت بر حليت دارد؛ زيرا هر چيزى كه حرام باشد، آلوده است و نه پاكيزه . همچنين واژه ((زينت )) شامل تمام انواع آن مى شود؛ نظير مسكن ، لباس ، سوارى و اثاث و نيز واژه ((طيبات ))، تمام خوردنى ها، آشاميدنى ها، لذت بردن از بوى خوش و زنان ، صداى خوش و منظره زيبا و حتى تمام آنچه را لذيذ و پاكيزه است و در دين از آن نهى نشده ، در بر مى گيرد. علماى اسلام وحدت نظر دارند بر اين كه ((هر چيزى حلال است ، مگر آن كه درباره آن نهى وارد شود)) و براى اثبات اين ادعا به حكم عقل ، يعنى ((قبح عقاب بلا بيان )) استدلال كرده اند و نيز به سخنى از پيامبر بزرگ (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود:
((مردم نسبت به آنچه نمى دانند در وسعت اند)). و به سخن او: ((هر حكمى كه خداوند دانستن آن را از بندگان خود پنهان كرده ، از آنان برداشته شده است )) و همچنين به اين سخن او: ((هر چيزى مطلق است ، تا اين كه درباره آن نهى اى وارد شود)).
قل هى للذين آمنوا فى الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة . يعنى كسانى كه هم اكنون و در همين جهان ايمان بياورند، در فرداى قيامت ، تنها آنان از زيور خدا و روزهاى پاك او بهره مند مى شوند و هيچ يك از كافران و مشركان با ايشان شريك نخواهد بود. اما در زندگى دنيوى تمام مومنان و كافران از اين نعمت ها برخوردارند.
كذلك نفصل الآيات لقوم يعلمون . هر كس در آيات قرآن تحقيق كند، در مى يابد كه خداى سبحان واژه ((عالم )) را براى كسى به كار مى برد كه احكام خدا را بداند و بدان عمل كند و نيز بر كسى اطلاق مى كند كه از او اميد مى رود در صورت تشريح احكام براى وى ، به آنها آگاهى پيدا كند و از آنها سود ببرد. مراد از ((قوم يعلمون )) در اين جا نوع دوم است ؛ يعنى كسانى كه از بيان احكام زينت و پاكيزگى ها و... بهره مند مى شوند و با شناخت حكم خدا، عالمان دينى مى شوند و براى اثبات حلال و حرام خداوند سبحان به آيا او استدلال مى كنند.
پس از آن كه خداوند سبحان كسى را كه زينت و چيزهاى پاكيزه را حرام مى كند، سرزنش كرد، محرمات اصلى را بيان فرموده است كه عبارتند از:
1. قل انما حرم ربى الفواحش ما ظهر منها و ما بطن ؛ شرح اين آيه در هنگام تفسير آيه 151 از سوره انعام ، در بخش ده فرمان و در شماره 4 بيان شد.
2. (والاثم ) مراد از اثم هر سخن و يا عملى است كه با آن معصيت خدا انجام شود. عطف ((اثم )) بر ((فواحش )) از باب عطف عام بر خاص است ؛ نظير آيه كما اءوحينا الى نوح و النبيين .(146)
3. والبغى بغير الحق . بغى ، يعنى ستم . در حديث است : ((اگر كوهى بر كوهى ستم كند، خداوند آن را كه ستمگر است هموار مى كند)). اميرالمومنين (عليه السلام ) فرمود: ((كسى كه شمشير ستم را بركشد با همان شمشير كشته خواهد شد)).
4. و اءن تشركوا بالله ما لم ينزل به سلطانا. بالاتر از شرك و كفر گناهى وجود ندارد. شرك ضد توحيد است كه در اين سخن خداى تعالى خلاصه مى شود: ((ليس كمثله شى ء؛ همانند او چيزى نيست )). در اين باره در وصيت هاى ده گانه در تفسير آيه 153 از سوره انعام ، مطالبى بيان شد.
5. و اءن تقولوا على الله ما لا تعلمون . از مصاديق اين آيه ، همان چيزى است كه مردم دوران جاهليت مى گفتند و در آيه 28 از سوره اعراف بدان اشاره شد: و اذا فعلوا فاحشة قالوا وجدنا عليها آباءنا و الله امرنا بها هيچ پستى و زشت تر از سخن بدون آگاهى نيست و ميان دروغ بستن بر خدا و ميان شرك آوردن به او از لحاظ حكم هيچ تفاوتى وجود ندارد. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((كسى كه گفتن ((نمى دانم )) را ترك نمايد (به هر سوالى ، چند بداند يا نداند، پاسخ دهد) گرفتارى هاى اين كار به او خواهد رسيد)).
(ولكل اءمة اءجل .) مراد از امت ، در اين جا گروه است ؛ چنان كه در آيه 23 از سوره قصص به همين معناست : و لما ورد ماء مدين وجد عليه اءمة من الناس يسقون . پس از آن كه خداى سبحان در آيه 28 فرمود: مشركان كارهاى زشت انجام مى دهند و مى گويند: خدا ما را بدان دستور داده است و نيز در آيه 31 چيزهايى را كه حلال كرده و در آيه 33 چيزهايى را كه حرام نموده ، بيان كرد، اكنون مى فرمايد: ((ولكل اءمة اءجل ))؛ يعنى براى هر گروهى از مشركانى كه بر خدا دروغ بسته اند، اجل معينى است در همين دنيا و آن گاه به سوى خدا باز گردانده مى شوند و خدا آنان را از كارهايى كه انجام داده اند آگاه مى كند. اين سخن ، هشدار و وعده عذاب به مشركان ، گناهكاران و ستمكاران و به هر كسى است كه بدون آگاهى بر خدا دروغ مى بندند.
فاذا جاء اءجلهم لا يستاءخرون ساعة ولا يستقدمون . تفسير اين آيه در هنگام تفسير آيه 145 از سوره آل عمران ، بخش ((اجل حتمى ))، ج 2 بيان گرديد.

پرهيزگارى و اصلاح شدن

يَبَنى ءَادَمَ إِمّا يَأْتِيَنّكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَقُصونَ عَلَيْكمْ ءَايَتى فَمَنِ اتّقَى وَ أَصلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيهِمْ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(35)
وَ الّذِينَ كَذّبُوا بِئَايَتِنَا وَ استَكْبرُوا عَنهَا أُولَئك أَصحَب النّارِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(36)
فَمَنْ أَظلَمُ مِمّنِ افْترَى عَلى اللّهِ كَذِباً أَوْ كَذّب بِئَايَتِهِ أُولَئك يَنَالهُُمْ نَصِيبهُم مِّنَ الْكِتَبِ حَتى إِذَا جَاءَتهُمْ رُسلُنَا يَتَوَفّوْنهُمْ قَالُوا أَيْنَ مَا كُنتُمْ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ قَالُوا ضلّوا عَنّا وَ شهِدُوا عَلى أَنفُسِهِمْ أَنهُمْ كانُوا كَفِرِينَ(37)
قَالَ ادْخُلُوا فى أُمَمٍ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِكم مِّنَ الْجِنّ‏ِ وَ الانسِ فى النّارِ كلّمَا دَخَلَت أُمّةٌ لّعَنَت أُخْتهَا حَتى إِذَا ادّارَكوا فِيهَا جَمِيعاً قَالَت أُخْرَاهُمْ لأُولَاهُمْ رَبّنَا هَؤُلاءِ أَضلّونَا فَئَاتهِمْ عَذَاباً ضِعْفاً مِّنَ النّارِ قَالَ لِكلّ‏ٍ ضِعْفٌ وَ لَكِن لا تَعْلَمُونَ(38)
وَ قَالَت أُولَاهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا كانَ لَكمْ عَلَيْنَا مِن فَضلٍ فَذُوقُوا الْعَذَاب بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(39)
اى فرزندان آدم ! هرگاه پيامبرانى از خود شما بيايند و آيات مرا بر شما بخوانند، كسانى كه پرهيزگارى كنند و به صلاح آيند بيمى بر آنها نيست و خود غمگين نمى شوند. (35) و آنها كه آيات ما را به دروغ نسبت داده و از آن سر برتافته اند اهل جهنمند و جاودانه در آن خواهند بود. (36) كيست ستمكارتر از آن كه به خدا دروغ بندد يا آيات او را دروغ انگارد؟ نصيبى كه برايشان مقرر شده به آنها خواهد رسيد. آن گاه كه فرستادگان ما بيايند تا جانشان را بگيرند مى پرسند: آن چيزهايى كه به جاى خدا پرستش مى كرديد اكنون كجايند؟ گويند: تباه شدند و از دست ما رفتند. و در اين حال به زبان خود شهادت دهند؛ زيرا كه كافر بوده اند. (37) گويد: در ميان امت هايى كه پيش از شما بوده اند، از جن و انس ، در آتش داخل شويد. هر امتى كه به آتش داخل شود امت همكيش خود را لعنت كند. تا چون همگى در آن جا گرد آيند، گروه هايى كه پيرو بوده اند درباره گروه هايى كه پيشوا بوده اند گويند: پروردگارا! اينان ما را گمراه كردند، دو چندان در آتش عذابشان كن . گويد: عذاب همه دو چندان است ولى شما نمى دانيد. (38) پيشوايان به پيروان گويند: شما را بر ما هيچ برترى نيست ، اكنون به كيفر كارهايى كه كرده بوديد عذاب را بچشيد. (39)

اعراب :

((اما ياءتينكم ))، ((اما)) از دو كلمه : ان شرطيه و ماى زايده مؤ كده تركيب يافته و به سبب داخل شدن ما بر ان ، نون تاكيد ثقيله بر ((ياءتى )) داخل شده است . ((فمن اتقى )) جواب شرط. ((حتى اذا))، ((حتى )) به معناى غايت و در اين جا عمل نكردن و همچنين است هرگاه بر سر جمله ها در آيد. ((اذا)) ظرف و در محل نصب به ((قالوا)). ((اين ما كنتم تدعون ))، ((اءين )) مبتدا، ((ما)) خبر؛ يعنى كجاست خدايانى كه شما آنها را پرستش مى كرديد؟! ((كلما)) منصوب است بنابر ظرفيت و اين ظرفيت را هم از ((ما)) كسب كرده كه به معناى وقت مى باشد. ((جميعا)) حال از واو ((اداركوا)). ((ضعفا)) به معناى مضاعف و صفت براى ((عذاب )). ((من النار)) متعلق به محذوف و صفت دوم . ((لكل )) متعلق به محذوف و خبر مبتداى محذوف . ((ضعف )) صفت براى مبتداى محذوف و تقدير آن بدين ترتيب است : لكل من الاخرى و الاولى عذاب ضعف .

تفسير :

يا بنى آدم اما ياءتينكم رسل منكم يقصون عليكم آياتى فمن اتقى و اءصلح فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون . خداى سبحان آدم و فرزندانش را آفريد و براى آنان راه و روشى را مشخص كرد كه در آن حركت كنند و به سوى آنها كسى را فرستاد كه اين راه را براى آنان بيان كند و نيز پيامبران تبليغ كننده را از ميان افرادى برگزيد كه اين پيامبران به سوى آنان فرستاده شدند؛ زيرا اين كار براى آنها موثرتر بود و حجت را بيشتر بر آنان تمام كرد. بنابراين ، كسى كه (از پيامبر خدا) اطاعت كند و (به سخن او) گوش فرا دهد، از خشم و عذاب خدا در امن و امان خواهد بود. والذين كذبوا بآياتنا واستكبروا عنها اءولئك اءصحاب النار هم فيها خالدون . اما كسانى كه آيات ما را به دروغ نسبت دهند در جهنم جاودانه اند. استاد ما - كه خدا از او خشنود باشد و او را خشنود گرداند - كتابى را كه قرار بود براى شاگردانش تدريس كند، قسمتى از آن را برايشان مى خواند و سپس به خواندن قسمت ديگر مى پرداخت و هر قسمت را با بيانى كه همه كس آن را مى فهميدند شرح مى داد. اگر آن قسمت مفهوم و روشن بود به گفتن اين سخن بسنده مى كرد: ((توضيح واضحات از همه مشكلات مشكل تر است )). آن گاه قسمت ديگر را مى خواند.
فمن اءظلم ممن افترى على الله كذبا اءو كذب بآياته . شرح اين آيه در آيه 21 از سوره انعام گذشت . اءولئك ينالهم نصيبهم من الكتاب . ((اولئك )) اشاره به كسانى است كه پيش تر از آنان ياد شده ؛ يعنى كسانى كه آنچه را وجود ندارد مى آفرينند و آنچه را وجود دارد تكذيب مى كنند. مراد از كتاب ، اجل ها و روزى هاست كه براى هر انسان مقرر شده و معناى آيه اين است : خداوند دروغگويان و تكذيب كنندگان را وا مى گذارد تا از عمر و روزى اى كه در همين دنيا برايشان مقرر شده ، كاملا بهره بگيرند. حتى اذا جاءتهم رسلنا. مراد فرشتگان مرگ است . يتوفونهم قالوا اءن يما كنتم تدعون من دون الله ؛ كجايند خدايانى كه آنها را پرستش مى كرديد؟ (قالوا ضلوا عنا)؛ نه ، ما مى دانيم آنها كجا هستند؟ و نه آنها براى رهايى ما از عذاب مى آيند. و شهدوا على اءنفسهم اءنهم كانوا كافرين . اقرار به گناه در جايى مفيد است كه پنهان كردن آن و نيز فرار از كيفرش امكان پذير باشد؛ اما پس از آن كه گناه همچون خورشيد آشكار گشت و در هنگام اعمال مجازات ، اعتراف و پشيمانى سودى ندارد.
پس از آن كه كافران عليه خود گواهى مى دهند، دادگاه پايان مى يابد و حكم عذاب سوزان ، عليه آنان صادر مى شود.
قال ادخلوا فى اءمم خلت من قبلكم من الجن والانس فى النار. مراد از امم ، ملت هاى كافرند؛ يعنى خداوند به كسانى كه به نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كافر شده اند، مى فرمايد: به آتش در آييد تا كيفرى باشد بر كفر شما؛ چنان كه كسانى كه پيش ‍ از شما پيامبران را تكذيب كردند نيز وارد آتش شدند.
كلما دخلت اءمة لعنت اءختها. ملت هاى كافر يكديگر را لعنت مى كنند، در حالى كه (در دنيا) همگى داراى يك كيش و نيز با يكديگر خويشاوندان نسبى و سببى بودند. آرى ، اين چنين هستند هواپرستان و گمراهان كه در هنگام رفاه و روزهاى اميد، نسبت به همديگر اظهار دوستى و احساسات مى كنند؛ اما وقتى به آرزوى خود نمى رسند و از جيره ، قطع اميد مى كنند، يكديگر را نفرين مى كنند و با يكديگر دشمن مى شوند.
حتى اذا اداور كوا فيها جميعا. يعنى هنگامى كه به همديگر بپيوندند و برخى به برخى ديگر برسند و در اين هنگام است كه دشمنى و جدال آغاز مى شود. قالت اءخراهم لاءولاهم ربنا هولاء اءضلونا قآتهم عذابا ضعفا من النار. برخى از مفسران مى گويند: مراد از ((اءولاهم )) كسانى هستند كه در مرحله نخست وارد آتش مى شوند و مراد از ((اءخراهم )) كسانى مى باشند كه در مرحله بعدى وارد آتش مى شوند. عده ديگرى از مفسران مى گويند: مراد از ((اءولاهم ))، رهبران و مقصود از ((اءخراهم )) پيروان است . نظريه اخير نزديك تر و مناسبت تر است ؛ زيرا گروه پيرو مى گويند: اينها ما را گمراه كردند و مقصودشان گروه پيشواست ؛ چرا كه گمراه كننده ، پيروى شده و گمراه شده ، پيروى كننده است . گروه هاى پيرو از خدا مى خواهند كه عذاب گروه هاى پيشوا را دو چندان كند؛ زيرا آنها سبب گمراهى شان هستند. قال لكل ضعف ولكن لا تعلمون ؛ هم براى شما و هم براى آنان عذاب دو چندان خواهد بود؛ لكن هيچ گروه ، مقدار و شدت عذاب گروهى ديگر را نمى داند.
و قالت اءولاهم فما كان لكم علينا من فضل . پيروان مى خواهند كه بر عذاب پيشوايان افزوده شود. از اين رو، گروه پيشوا به گروه پيرو مى گويد: اين درخواست براى چيست ؟ در حالى كه كيفر همه ما يكسان است و تفاوتى وجود ندارد، تا خداوند بر عذاب ما بيفزايد و نه بر عذاب شما. آن گاه ، پيشوايان رو به پيروان كرده ، در پاسخ درخواست آنان مبنى بر افزايش عذاب پيشوايان ، مى گويند: فذوقوا العذاب بما كنتم تكسبون ؛ يعنى عذاب را بچشيد؛ چرا كه شما با اختيار خود، مرتكب گناهان شديد و ما شما را مجبور نكرديم .

شتر و سوراخ سوزن

إِنّ الّذِينَ كَذّبُوا بِئَايَتِنَا وَ استَكْبرُوا عَنهَا لا تُفَتّحُ لهَُمْ أَبْوَب السمَاءِ وَ لا يَدْخُلُونَ الْجَنّةَ حَتى يَلِجَ الجَْمَلُ فى سمّ‏ِ الخِْيَاطِ وَ كذَلِك نجْزِى الْمُجْرِمِينَ(40)
لهَُم مِّن جَهَنّمَ مِهَادٌ وَ مِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ وَ كَذَلِك نجْزِى الظلِمِينَ(41)
وَ الّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ لا نُكلِّف نَفْساً إِلا وُسعَهَا أُولَئك أَصحَب الجَْنّةِ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(42)
وَ نَزَعْنَا مَا فى صدُورِهِم مِّنْ غِلّ‏ٍ تجْرِى مِن تحْتهِمُ الأَنهَرُ وَ قَالُوا الحَْمْدُ للّهِ الّذِى هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنّا لِنهْتَدِى لَوْ لا أَنْ هَدَانَا اللّهُ لَقَدْ جَاءَت رُسلُ رَبِّنَا بِالحَْقّ‏ِ وَ نُودُوا أَن تِلْكُمُ الجَْنّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(43)
درهاى آسمان بر روى كسانى كه آيات ما را تكذيب كرده اند و از آنها سر بر تافته اند، گشوده نخواهد شد تا آن گاه كه شتر از سوراخ سوزن بگذرد. و مجرمان را اين چنين كيفر مى دهيم . (40) بسترى از آتش جهنم در زير و پوششى از آتش جهنم بر روى دارند. و ستمكاران را اين چنين كيفر مى دهيم . (41) به هيچ كس جز اندازه توانش تكليف نمى كنيم . آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى نيكو كرده اند اهل بهشتند و در آن جا جاويدانند. 420 و هرگونه كينه اى را از دلشان بر مى كنيم . نهرها در زير پايشان جارى است . گويند: سپاس خدايى را كه ما را بدين راه رهبرى كرده و اگر ما را رهبرى نكرده بود، راه خويش نمى يافتيم . رسولان پروردگار ما به حق آمدند. و آن گاه ايشان را ندا دهند كه به پاداش كارهايى كه مى كرديد اين بهشت را به شما داده اند. (43)

واژگان :

السم : به فتح و يا ضم سين به معناى سوراخ .
الخياط: سوزن .
المهاد: بستر.
الغواشى : جمع غاشية : چيزى كه شى ء را بپوشاند.
الوسع : چيزى كه در توان شخص باشد.
النزع : كندن چيزى از جايش .
الغل : كينه .

اعراب :

((يلج )) منصوب به اءن كه پس از حتى در تقدير است . محل ((كاف )) در ((كذلك )) نصب است ؛ چرا كه صفت براى مصدر محذوف مى باشد؛ يعنى : نجزى المجرمين جزاء مثل ذلك . ((لهم من جهنم مهاد))، مبتدا و خبر. و ((من فوقهم غواش )) نيز مبتدا و خبر. تنوين در ((غواش )) عوض از ياى محذوف و اين واژه همانند ((مساجد)) غير منصرف است . ((الذين آمنوا)) مبتداى اول و ((اولئك )) مبتداى دوم و ((اصحاب الجنة )) خبر آن و جمله خبر مبتداى الو. جمله ((لا نكلف نفسا))، جمله معترضه بين مبتدا و خبر است . از ((اءن )) و ((هدانا)) مصدرى ريخته مى شود كه به سبب ابتدائيت مرفوع است و خبرش محذوف مى باشد؛ يعنى : لولا هداية الله حاصلة لنا. ((ان تلكم ))، ((ان )) مفسره به معناى ((اى )) و ((تلكم )) مبتدا، ((الجنة )) عطف بيان و جمله ((اءورثتموها)) خبر مبتدا.

تفسير :

ان الذين كذبوا باياتنا واستكبروا عنها لا تفتح لهم اءبواب السماء. آيات خدا، شامل دلايل وجود خدا و دلايل نبوت پيامبران او، و نيز تمام آنچه اين پيامبران از سوى او آورده اند مى شود. معناى تكذيب آيات خدا روشن است . عطف استكبار بر تكذيب از باب عطف تفسيرى است . جمله لا تفتح لهم اءبواب السماء كنايه از رد اعمال اين تكذيب كنندگان است و اين كه اعمال آنان پذيرفته نمى شود، آن گونه كه اعمال صالحان پذيرفته مى شود. خداى تعالى مى فرمايد: ((سخن پاك و كردار شايسته به سوى او بالا مى رود)).(147)
ولا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط. اين سخن از نوع تعليق به محال است ؛ نظير آيه قل ان كان للرحمن ولد فاءنا اءول العادين .(148) و وجود آنچه بر محال تعليق مى شود محال است . عرب براى چيزى كه تحقق پيدا نمى كند، چنين مثل مى زنند: لا اءفعله حتى يشيب الغراب و حتى يدخل الجمل فى سم الخياط؛ آن كه را انجام نمى دهم ، مگر آن كه كلاغ سياه سفيد شود و شتر از سوراخ سوزن بگذرد. و كذلك نجزى المجرمين ؛ جنايتكاران را با محروم كردن از بهشت مجازات مى كنيم .
با اين محروميت لهم من جهنم مهاد و من فوقهم غواش و كذلك نجزى الظالمين . مهاد: بستر. الغواشى : پرده ها و معناى آيه اين است : جهنم ، جنايتكاران را از هر سو احاطه مى كند.
والذين آمنوا و عملوا الصالحات لا نكلف نفسا الا وسعها اءولئك اءصحاب الجنة هم فيها خالدون . از آن جا كه خداوند، گناهكاران را به عذاب جهنم تهديد كرد، اكنون فرمانبرداران را به بهشت وعده مى دهد و اين كه آنان هميشه از آن برخوردار خواهند بود. خداوند با اين سخن خود: لا نكلف نفسا الا وسعها به اين نكته اشاره مى فرمايد كه بهشتى با اين عظمت را مى توان بدون تحمل رنج و سختى به دست آورد و اگر كسى به جهنم مى رود، تنها بدين سبب است كه با اراده و اختيار خود، راه آن را رفته است .
و نزعنا ما فى صدورهم من غل تجرى من تحتهم الاءنهار. چرا در بهشت كينه وجود داشته باشد؟ اگر در دنيا كينه ، حسد، ريا، دروغ و نفاق به چشم مى خورد بدان سبب است كه در آن ، تهى دست و ثروتمند، ستمگر و ستم ديده ، منزوى و مشهور وجود دارند؛ اما در بهشت نه تهى دستى است ، نه ستم و نه شهرت ؛ زيرا خداوند به هر كس مقامى را مى دهد كه استحقاقش را دارد و رتبه اى را به او عطا مى كند كه براى آن كار كرده است و هر كدام از بهشتيان به جهت اين كه از آتش جهنم رهايى يافته ، احساس ‍ خوشبختى مى كند و به هيچ روى به بالاتر از خود نگاهى ندارد: ((هر كس از آتش رهايى يابد و به بهشت در آيد پيروز شده است )).
و قالوا الحمد لله الذى هدانا لهذا؛ ما را به راه راست هدايت كرده است . و ما كنا لنهتدى لولا اءن هدانا الله . اين جمله ، سپاس خداوند است در برابر نعمت هايش . لقد جاءت رسل ربنا بالحق . پيامبران الهى آنان را از بهشت خبر دادند و آنان هم به غيب ايمان آوردند و زمانى كه آن را با چشمان خود ديدند خوشحال شدند؛ زيرا غيب به شهود تبديل شد. و نودوا اءن تلكم الجنة اءورثتموها بما كنتم تعملون . ارث بردن از طريق كار نشان مى دهد كه بهشت حق لازم براى كسانى است كه به دستور خدا عمل مى كنند، كاملا همانند ميراثى كه حق وارثان آن است ؛ به بيانى ديگر آيه نشان مى دهد كه پاداش ، حق است ، نه بخشش .

آواز دادن بهشتيان

وَ نَادَى أَصحَب الجَْنّةِ أَصحَب النّارِ أَن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبّنَا حَقّا فَهَلْ وَجَدتّم مّا وَعَدَ رَبّكُمْ حَقّا قَالُوا نَعَمْ فَأَذّنَ مُؤَذِّنُ بَيْنهُمْ أَن لّعْنَةُ اللّهِ عَلى الظلِمِينَ(44)
الّذِينَ يَصدّونَ عَن سبِيلِ اللّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَةِ كَفِرُونَ(45)
بهشتيان دوزخيان را آواز دهند كه ما به حقيقت يافتيم آنچه را پروردگارمان وعده داده بود، آيا شما نيز به حقيقت يافته ايد آنچه را پروردگارتان وعده داده بود؟ گويند: آرى . آنگاه آواز دهنده اى در آن ميان آواز دهد كه لعنت خدا بر ستمكاران باد. (44) آنان كه از راه خدا روى بر مى گردانند و آن را كجروى مى پندارند و به قيامت ايمان ندارند. (45)

واژگان :

العوج : كجروى ، به فتح عين به ديدنى ها اختصاص دارد و به كسر آن به چيزى كه ديدنى نيست . چنان كه گفته مى شود: ((فى ساقه عوج )) و ((فى راءيه عوج )).

اعراب :

((ان قد وجدنا))، ((ان )) مفسره به معناى اءى و همانند آن است ((اءن لعنة الله )). ((حقا)) حال از ((ما وعدنا)) و نيز جايز است كه مفعول دوم براى ((وجدنا)) باشد، بنابراين كه ((وجدنا)) معناى ((علمنا)) را در بر دارد. ((عوجا)) حال از واو ((يبغونها))؛ يعنى ((يبغونها معوجين اءوضالين )). طبرسى در مجمع البيان مى گويد: ((عوجا)) مفعول به و به معناى ((يبغون لها العوج )) است .

تفسير :

و نادى اءصحاب الجنة اءصحاب النار اءن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقا فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا. بهشتيان على رغم اين كه مى دانند دوزخيان آن وعده عذاب و هشدار (الهى را كه در دنيا به آنان داده مى شد) دريافته اند؛ لكن اين پرسش را از آنها مى كنند، تا بدين طريق سپاس نعمت هاى خدا را به جاى آورده باشند و نيز جهنميان را به سبب كفر و دشمنى ايشان سرزنش كنند و تمسخر و تحقيرى را، كه در مورد دين حق و پيروانش مى كردند، به يادشان آورند.
(قالوا نعم ؛) زيرا هيچ وسيله اى براى منكر شدن وجود ندارد. فاءذن مؤ ذن بينهم اءن لعنة الله على الظالمين . آواز دهنده در روز قيامت با اين لعنت صدايش را بلند مى كند و سه ويژگى را براى ستمكاران بيان مى دارد:
1. الذين يصدون عن سبيل الله . با ابزار گوناگون ، مردم را از پيروى حق باز مى دارند.
2. (و يبغونها عوجا.) آنان به راستگويى ، اخلاص و درستى تمايل ندارند، بلكه به دنبال دروغگويى ، دورويى و خيانت هستند.
3. و هم بالاخرة كافرون . از اين رو، از بازپرسى و مجازات جنايات و گناهانشان بيم ندارند.

مردان اعراف

وَ بَيْنهُمَا حِجَابٌ وَ عَلى الأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلا بِسِيمَاهُمْ وَ نَادَوْا أَصحَب الجَْنّةِ أَن سلَمٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَ هُمْ يَطمَعُونَ(46)
وَ إِذَا صرِفَت أَبْصرُهُمْ تِلْقَاءَ أَصحَبِ النّارِ قَالُوا رَبّنَا لا تجْعَلْنَا مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ(47)
وَ نَادَى أَصحَب الأَعْرَافِ رِجَالاً يَعْرِفُونهُم بِسِيمَاهُمْ قَالُوا مَا أَغْنى عَنكُمْ جَمْعُكمْ وَ مَا كُنتُمْ تَستَكْبرُونَ(48)
أَ هَؤُلاءِ الّذِينَ أَقْسمْتُمْ لا يَنَالُهُمُ اللّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الجَْنّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكمْ وَ لا أَنتُمْ تحْزَنُونَ(49)
و ميانشان حايلى است ، و بر اعراف مردانى هستند كه همه را به نشانى شان مى شناسند. و اهل بهشت را آواز مى دهند كه سلام بر شما باد. اينان هر چند طمع بهشت دارند ولى هنوز بدان داخل نشده اند. (46) چون چشم به جانب دوزخيان گردانند گويند: اى پروردگار ما! ما را در شمار ستمكاران قرار مده . (47) ساكنان اعراف مردانى را كه از نشانى شان مى شناسند آواز دهند و گويند: آن چه گرد آورده بوديد و آن همه سركشى كه داشتيد شما را فايده اى نبخشيد. (48) آيا اينان همان كسانند كه شما سوگند خورده بوديد كه رحمت خداوند نصيبشان نمى شود؟ داخل در بهشت شويد، نه بيمى بر شما هست و نه غمگين مى شويد. (49)

واژگان :

الحجاب : مانع ، حايل .
الاءعراف : جمع عرف و آن به معناى جاى بلند مى باشد و از اين قبيل است : عرف الديك و الفرس : تاج خروس و يا اسب .
سيما: اين واژه و نيز سيماء و سيمياء يك معنا دارند: نشانه .
تلقاء: سمت ديدار، يعنى سمت رويارويى و از اين رو تلقاء ظرف مكان است ؛ نظير ((خذاءك )).

اعراب :

((تلقاء)) منصوب است بنابر ظرفيت و عامل آن صرفت مى باشد. ((ما اغنى ))، ((ما)) نافيه و ((اغنى )) فعل ماضى و ((جمعكم )) فاعل . ((ما)) كنتم ، ما مصدريه و مصدر ريخته شده عطف است بر ((جمعكم ))، يعنى ((و كونكم تستكبرون )). ((هولاء)) مبتدا و ((الذين )) خبر مبتداى محذوف و جمله ، خبر ((هولاء))؛ يعنى : اءهؤ لاء هم الذين اءقسمتم و جايز نيست كه ((الذين )) عطف بيان براى ((هولاء)) باشد؛ زيرا در اين صورت ، مبتدا بدون خبر مى ماند.

تفسير :

ما به روز قيامت و نيز به بازپرسى و كيفر آن به طور كلى - به سان يك اصل از اصول دين ايمان داريم و اما تفصيل و جزئيات آن به جهان غيب مربوط مى شود و هيچ چيزى از اين جهان قابل اثبات نيست ، مگر با آيه اى كه معنايش روشن باشد و يا حديثى روشن از معصوم (عليه السلام ) كه از طريق تواتر به ما رسيده باشد و نه از طريق آحاد؛ زيرا خبر واحد در فروع حجت است و نه در اصول . خبر متواتر خبرى است كه گروه زيادى آن را روايت كنند به نحوى كه توافق اين گروه بر دروغ معمولا محال باشد و مقابل آن ، خبر واجد است .
از طريق وحى ثابت شده است كه در آخرت ، ميان بهشت و دوزخ جايگاهى است كه آن را ((اعراف ))(149) مى نامند. اين جايگاه نه جزء بهشت است و نه جزء جهنم ، لكن درون آن رحمت است ؛ يعنى قسمتى كه در سمت بهشت قرار دارد و بيرون آن عذاب است ؛ يعنى قسمتى كه در سمت جهنم قرار دارد: ((... ميانشان ديوارى برآورند كه بر آن ديوار درى باشد؛ درون آن رحمت باشد و بيرون آن عذاب )).(150) بر بالاى اين جايگاهى كه نامش اعراف است مردانى هستند كه تمام اهل بهشت و جهنم را مى شناسند. البته آنان را با نام ها و خصوصياتشان نمى شناسند، بلكه با نشانه هايى مى شناسند كه آنها را از يكديگر متمايز مى سازند. مردان مستقر در اعراف به اهل بهشت مى نگرند و به ايشان سلام مى كنند و آرزو مى نمايند كه روزى همراه آنان باشند. اما زمانى كه نگاهشان به اهل جهنم مى افتد، از خدا درخواست مى كنند آنان را همراه گروه ستمگر و هلاك شونده قرار ندهد. آن گاه ، سرانجام اهل اعراف وارد بهشت مى شوند؛ زيرا آنان از گويندگان لا اله الا الله هستند و خداوند عنايت خاصى نسبت به آنها دارد.
سخنانى كه گفته شد، خلاصه اى است از آنچه قرآن درباره اعراف و اهل آن گفته است ؛ لكن بسيارى از مفسران پا را از اين فراتر نهاده و به جزئياتى پرداخته اند كه ما اصل و منبعى براى آن سراغ نداريم . پس از اين مقدمه به تفسير مفاهيم الفاظ آيات مى پردازيم :