تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳۷ -


سى شب با موى وعده نهاديم و ده شب ديگر بر آن افزوديم تا وعده پروردگارش چهل شب كامل شد. و موسى به برادرش هارون گفت : بر قوم من جانشين من باش و راه صلاح پيش گير و به طريق مفسدان مرو. (142) چون موسى به ميعادگاه ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت . گفت : اى پروردگار من ! بنماى ، تا در تو نظر كنم . گفت : هرگز مرا نخواهى ديد. به آن كوه بنگر، اگر بر جاى خود قرار يافت . تو نيز مرا خواهى ديد. چون پروردگارش بر كوه تجلى كرد، كوه را خرد كرد و موى بيهوش بيفتاد. چون به هوش آمد گفت : تو منزهى ، به تو بازگشتم و من نخستين مومنانم . (143) گفت : اى موسى ! من تو را به پيام هايم و سخن گفتنم از ميان مردم برگزيدم ، پس ‍ آنچه را به تو داده ام فراگير و از سپاسگزاران باش . (144) براى او در آن الواح هرگونه اندرز و تفصيل هر چيز را نوشتيم . پس گفتيم : آن را به نيرومندى بگير، و قومت را بفرماى تا به بهترين آن عمل كنند، به زودى جايگاه نافرمان را به شما نشان دهم . (145)

واژگان :

الميقات : وقت معينى كه مقرر مى شود كارى در آن انجام شود.
اخلفنى : پس از من جانشينم باش .
تجلى الشى ء: آشكار شدن خود چيز و يا نشانه ها و دلايل آن .
خر: افتاد.
صعقا: مدهوش .

اعراب :

((ثلاثين ليلة )) مفعول دوم براى ((واعدنا))، بنابر حذف مضاف ، يعنى ((تمام ثلاثين )). ((اءربعين ليلة )) متعلق به محذوف و حال از ميقات و تقديرش : ((كاملا اءربعين ليلة )) است . ((هارون )) بدل از ((اءخيه )). ((دكا)) مفعول دوم براى ((جعله )). ((صعقا)) حال از ((موسى )). ((موعظة و تفصيلا)) بدل از ((كل شى ء)) به اعتبار محل آن است ؛ زيرا ((كل شى ء)) مفعول و يا به معناى مفعول براى ((كتبنا)) است و نيز بدين سبب كه مراد از ((كل شى ء)) عموم اندرز و جزئيات احكام است .

تفسير :

و واعدنا موسى ثلاثين ليلة و اءتممناها بعشر فتم ميقات ربه اءربعين ليلة . موسى (عليه السلام ) از پروردگارش درخواست كرد كه كتابى بر او فرو فرستد كه با آن مردم را به آنچه نياز دارند، يعنى امور دينشان راهنمايى كند. خدا به او وعده داد كه اين كتاب را پس از سى شب بر او فرو خواهد فرستاد و عمل فرو فرستادن آن در ده شب ادامه پيدا خواهد كرد. بنابراين ، مجموع مدت وعده و مدت فرو فرستادن چهل شب مى شود كه خداوند در اين جا آن را به تفصيل و در آيه 51 از سوره بقره به اجمال بيان كرده است . در آن جا مى فرمايد: و اذ واعدنا موسى اءربعين ليلة .
و قال موسى لاءخيه هرون اخلفنى فى قومى و اءصلح ولا تتبع سبيل المفسدين . وقتى موسى (به ميقات ) رفت ، برادرش هارون را به عنوان جانشين خود در ميان بنى اسرائيل تعيين كرد و به او سفارش كرد كه به اداره و اصلاح امور آنان بپردازد و به سرشت آنها، كه همانا تمايل به تباهى است ، به او هشدار داد؛ چرا كه در همين گذشته بسيار نزديك بود كه آنان به پرستش بت ها گرايش پيدا كردند و موى (عليه السلام ) به آنها فرمود: شما قومى نادان هستيد، چنان كه در آيه 138 بيان شد. هارون با كمال ميل اندرز را پذيرفت ، چنان كه مرئوس از رئيس اندرزگو و امين خود مى پذيرد.
ولما جاء موسى لميقاتنا. وقتى موسى (عليه السلام ) به ميعادگاهى آمد كه خداوند آن را براى دادن كتاب تورات تعيين كرده بود. (و كلمه ربه )؛ و پروردگارش از آن سوى پرده با او سخن گفت : ((هيچ بشرى را نرسد كه خدا جز به وحى يا از آن سوى پرده با او سخن گويد. يا فرشته اى مى فرستد)).(166)
قال رب اءرنى اءنظر اليك ؛ گفت : اى پروردگار من ! بنماى تا در تو نظر كنم . برخى از علما مى گويند: موسى رؤ يت خدا را براى خودش تقاضا نكرد، بلكه آن را به جهت قومش خواست . اين نظريه با سخن موسى منافات دارد كه گفت : ((تو منزهى . به تو بازگشتم )). در هر صورت ، موسى (عليه السلام ) رويت پروردگار را خواه براى خودش خواه براى قومش ، درخواست كرد و از ديدگاه ما هيچ ايرادى در اين درخواست وجود ندارد، زيرا روح انسان در جستجوى موجود و غير موجود است ؛ به ويژه در جستجوى روايتى كه موجب افزايش اطمينان و اعتماد به نفس مى شود. ابراهيم (عليه السلام ) نيز چنين درخواستى از پيشگاه خداوند كرده بود: ((ابراهيم گفت : اى پروردگار من ! به من بنماى كه چگونه مردگان را زنده مى سازى . گفت : آيا هنوز ايمان نياورده اى ؟ گفت : آرى ، ولكن مى خواهم كه دلم آرام يابد)).(167)
(قال لن ترانى )؛ گفت : مرا نخواهى ديد؛ زيرا رويت خدا با چشم محال است . ما در اين باره ، در تفسير آيه 51 از سوره بقره ، ج 1، تحت عنوان ((رويت خدا)) به تفصيل سخن گفتيم . ولكن انظر الى الجبل فان استقر مكانه فسوف ترانى . موسى رويش ‍ را به سوى كوه برگرداند تا خدا را ببيند و ناگهان آن كوه در زمين فرو رفت و اثرى از آن بر جاى نماند. خدا با اين رويداد خواست به موسى بفهماند كه ديدن خدا بر او و بر ديگران محال است . خداى سبحان ديدنش را به بر جاى ماندن كوه مربوط كرد و وقتى آن كوه بر جاى نماند، بنابراين ديدن خدا نيز محال و غير ممكن است . اين شيوه از قبيل اين ضرب المثل معروف است كه ، هرگاه كلاغ سفيد شود و هرگاه شتر از سوراخ سوزن عبور كند.
فلما تجلى ربه للجبل جعله دكا؛ يعنى وقتى فرمان پروردگارش آشكار شد نه خود پروردگار. اين آيه نظير آيه جاء ربك و الملك صفا صفا مى باشد كه معنايش اين است : ((جاء امر ربك ))؛ يعنى فرمان پروردگارت آمد. (وخر موسى صعقا.) موسى به سبب پديدار شدن حادثه اى ناگهانى بيهوش شد. خداوند به او لطف و او را مشمول رحمت خود كرد و در نتيجه ، وى به هوش ‍ آمد. فلما اءفاق قال سبحانك تبت اليك ؛ وقتى به هوش آمد گفت : از درخواست ديدنت به سوى تو باز گشتم . (و اءنا اءول المومنين ؛) و من از نخستين كسانى هستم كه ايمان دارم تو بزرگ تر از آن هستى كه با چشم ديده شوى . مقصود از اين جمله آن نيست كه موسى (عليه السلام ) از لحاظ زمانى ، نخستين مسلمان است ، بلكه مقصود پايدارى و تاكيد بر اسلام مى باشد.
قال يا موسى انى اصطفيتك على الناس برسالاتى و بكلامى فخذ ما آتيتك و كن من الشاكرين . پس از آن كه موسى در پيشگاه آفريننده اش زارى كرد، خدا نعمت هاى خود به وى را، كه بزرگ ترين آنها نبوت است ، يادآور شد. مراد از واژه ((الناس )) در آيه ، مردم زمان موسى است ؛ زيرا خدا مى گويد: ((برسالاتى ))؛ يعنى تو را به پيام هاى خود برگزيدم ، در حالى كه خدا پيش و پس از موسى افراد زيادى را به عنوان پيامبران خود برگزيده است . اما اين كه موسى را به سخن گفتن اختصاص داده ، دليلى بر برترى او نيست ؛ زيرا اگر اين امر نشان دهنده فضيلت و برترى باشد، همانا فرستادن جبرئيل به سوى آخرين فرستادگان و سرور پيامبران (= حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )) بى چون و چرا بالاترين و برترين درجه فضيلت است .
و كتبنا له فى الاءلواح من كل شى ء موعظة و تفصيلا لكل شى ء. مراد از الواح ، تورات است ؛ زيرا همو بود كه خدا آن را بر موسى (عليه السلام ) فرو فرستاد و در آن هرگونه اندرز و تفصيل هر چيزى است . ((كل شى ء)) واژه اى است عام و مقصود از آن خاص مى باشد و آن عبارت است از: آنچه به موضوع رسالت مربوط مى شود؛ يعنى اندرزها و حكمت ها و اصول عقيده نظير ايمان به خدا و پيامبر او و روز قيامت و نيز احكام شرعى همچون حلال و حرام . بنابراين ، سخن خدا: (موعظة و تفصيلا) بيان و تفسير است براى اين سخن خدا: ((من كل شى ء))؛ زيرا مراد از تفصيل ، بيان احكام شرعى است . (فخذها بقوة )؛ يعنى نگهبان تورات باش و با نيت راستين بدان عمل كن .
واءمر قومك ياءخذوا باءحسنها. هر چيزى را كه خدا در كتاب خود فرو فرستاده باشد نيكوست ؛ لكن برخى نيكوتر مى باشد. خدا مى فرمايد: ((هر كس بر شما ستم كند - سپس مى گويد: - نيكى كنيد كه خدا نيكوكاران را دوست دارد)).(168) و نيز مى گويد: ((... و هر زخمى را قصاصى است و هر كه از قصاص در گذرد، گناهش را كفاره اى خواهد بود.))(169)
ساءوريكم دار الفاسقين ؛ يعنى فاسق و ستمگر مراحل سخت و دردناكى را پشت مى گذارد و اين معنايى است كه من آن را، پيش از رجوع به تفاسير، از اين جمله فهميدم اما پس از رجوع به تفاسير نظرياتى را درباره تفسير آن يافتيم كه از جمله آنها اين نظريه بود: خدا به زودى جايگاه فرعون و قومش را پس از هلاك شدن به آنها نشان خواهد داد. نظريه ديگر اين بود كه به زودى سرزمين شام را به آنان نشان خواهد داد كه در آن زمان در چنگال بت پرستان قرار داشت .

روى گردانيدن متكبران از آيا خدا

سأَصرِف عَنْ ءَايَتىَ الّذِينَ يَتَكَبرُونَ فى الأَرْضِ بِغَيرِ الْحَقّ‏ِ وَ إِن يَرَوْا كلّ ءَايَةٍ لا يُؤْمِنُوا بهَا وَ إِن يَرَوْا سبِيلَ الرّشدِ لا يَتّخِذُوهُ سبِيلاً وَ إِن يَرَوْا سبِيلَ الْغَىّ‏ِ يَتّخِذُوهُ سبِيلاً ذَلِك بِأَنهُمْ كَذّبُوا بِئَايَتِنَا وَ كانُوا عَنهَا غَفِلِينَ(146)
وَ الّذِينَ كَذّبُوا بِئَايَتِنَا وَ لِقَاءِ الاَخِرَةِ حَبِطت أَعْمَلُهُمْ هَلْ يجْزَوْنَ إِلا مَا كانُوا يَعْمَلُونَ(147)
وَ اتخَذَ قَوْمُ مُوسى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسداً لّهُ خُوَارٌ أَ لَمْ يَرَوْا أَنّهُ لا يُكلِّمُهُمْ وَ لا يهْدِيهِمْ سبِيلاً اتخَذُوهُ وَ كانُوا ظلِمِينَ(148)
وَ لمَّا سقِط فى أَيْدِيهِمْ وَ رَأَوْا أَنّهُمْ قَدْ ضلّوا قَالُوا لَئن لّمْ يَرْحَمْنَا رَبّنَا وَ يَغْفِرْ لَنَا لَنَكونَنّ مِنَ الْخَسِرِينَ(149)
آن كسانى را كه به ناحق در زمين سركشى مى كنند، زود است كه از آيات خويش روى گردان سازم ؛ چنان كه هر آيتى را كه ببينند ايمان نياورند و اگر طريق هدايت ببينند از آن نروند و اگر طريق گمراهى ببينند از آن بروند؛ زيرا اينان آيات را دروغ انگاشتند، و از آن غفلت ورزيدند. (146) و اعمال آنان كه آيات ما و ديدار قيامت را دروغ انگاشتند ناچيز شد. آيا جز در مقابل كردارشان كيفر خواهند ديد؟ (147) قوم موسى بعد از او از زيورهايشان تنديس گوساله اى ساختند كه بانگ مى كرد. آيا نمى بينند كه آن گوساله با آنها سخن نمى گويد و ايشان را به هيچ راهى هدايت نمى كند؟ آن را به خدايى گرفتند و بر خود ستم كردند. (148) و چون از آن كار پشيمان شدند و ديدند كه در گمراهى افتاده اند، گفتند: اگر پروردگارمان به ما رحم نكند و ما را نيامرزد، در زمره زيان كردگان خواهيم بود. (149)

واژگان :

لا يخضع للحق : نسبت به حق تكبر مى كند.
الحلى : به ضم حاء و تشديد ياء، جمع حلى به فتح حاء و تخفيف لام ، زيور، زينت .
الخوار: صداى گاو.
سقط و اءسقط فى يده : كنايه از پشيمانى .

اعراب :

((جسدا)) صفت براى ((عجل )) و به معناى ((مجسدا)) (مجسمه يا تنديس ) است ، نه به معناى نقاشى كردن با رنگ ها. برخى گفته اند: ((جسد)) بدل از ((عجل )) است و در هر دو صورت ، معنايش يكى است .

تفسير :

ساءصرف عن آياتى الذين يتكبرون فى الاءرض بغير الحق . منظور از كسانى كه در زمين تكبر مى كنند، افرادى هستند كه با حق دشمنى مى ورزند و در برابر آن سر فرود نمى آورند. اين سخن خدا: ((بغير الحق )) به منظور توضيح است نه براى دورى جستن ؛ نظير آيه : و يقتلون النبيين بغير الحق . اما آيات خداوند، گاهى قرآن اين واژه را براى آياتى به كار مى برد كه اصول عقيده ، احكام شريعت و امثال آن را بيان مى كند و گاهى براى حجت ها و دلايلى به كار مى برد كه الوهيت و نبوت را ثابت مى كند. بر اين اساس ، اگر معناى اولى در آيه اى كه ما در مقام تفسير آن هستيم مراد باشد، معناى آيه اين است : خدا آيات خود را از تحريف مصون و محفوظ مى دارد؛ چنان كه مى گويد: ((ما قرآن را فرو فرستاديم و ما آن را حفظ مى كنيم )).(170)
و اگر معناى دوم ، يعنى دلايل و شواهد مراد باشد معنايش اين است : دشمنان پس از آن كه از آيات خدا روى برتافتند و بدان گوش ‍ ندادند، خداوند هم آنان را به حال خود وا مى گذارد و آنان را به ايمان و اين دلايل مجبور نمى كند. در اين باره در تفسير آيه 88 از سوره نساء، تحت عنوان : ((گمراه كردن خداوند منفى است نه مثبت ))، سخن گفته شد.
و ان يروا كل آية لا يؤ منوا بها و ان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و ان يروا سبيل الغى يتخذوه سبيلا ذلك باءنهم كذبوا بآياتنا و كانوا عنها غافلين . اين آيه بيانگر ماهيت خود خواهان و سركشان است و نيز بيان سبب سركشى آنان . اما ماهيت آنان اين است كه از گمراهى دست بر نمى دارند و به هدايت تمايل ندارند و اما سبب سركشى آنها اين است كه خداى سبحان براى آنها دلايل و براهين ارائه كرد و از آنها خواست كه بدان ها بنگرند و درباره آنها بينديشند و بر طبق آن عمل كنند؛ لكن آنها فرمان خدا را نپذيرفتند و بر دورى جستن از آيات خدا پافشارى كردند و درباره آن نينديشيدند. اگر آنان خواسته خدا را اجابت و اين دلايل را بررسى مى كردند، اين نگرش و بررسى منجر به اين مى شد كه آنها به حق ايمان بياورند و بدان اعتراف كنند و در زمين سركشى و فساد نكنند.
والذين كذبوا بآياتنا ولقاء الاخرة حبطت اءعمالهم هل يجزون الا ما كانوا يعملون . هر كس كه به خدا و ديدار او ايمان نياورد، در فرداى قيامت از هلال شوندگان است و تمام آنچه بدان مباهات مى كرد بر باد خواهد رفت ، تا كيفرى باشد بر كفر و عناد او. آنچه را يكى از مفسران رحمت خدا بر او در اين جا گفته است ، برايم جالب و خوشايند است از اين رو، عينا آن را نقل مى كنم :
حبوط اعمال (باطل شدن عمل ها) از اين سخن گرفته شده كه مى گويند: ((حبطت الناقة )). اين عبارت را وقتى مى گويند كه شتر گياه سمى بخورد و شكمش باد كند و آن گاه بادش خالى شود. اين ويژگى در سرشت باطل تكذيب كنندگان آيات خدا و ديدار در قيامت كاملا مشهود است ؛ زيرا فرد تكذيب كننده ، چنان بزرگ نمايى و باد مى كند كه مردم گمان مى كنند او داراى عظمت و نيروست . آن گاه بادش خالى مى شود به سان شترى كه گياه سمى خورده باشد.
واتخذ قوم موسى من بعده من حليهم عجلا جسدا له خوار. در آيه 142 بيان شد كه موسى (عليه السلام ) به ميعادگاه پروردگارش رفت و برادرش هارون را به جانشينى خود در ميان قومش منصوب كرد. همچنين در آيه 138 گفته شد كه بنى اسرائيل پس از آن كه از دريا عبور كردند، از موسى (عليه السلام ) خواستند كه براى آنان بتى قرار دهد تا آن را بپرستند، آن هم به اين دليل كه پرستش كنندگان بت ها را ديدند. همين كه موسى از آنها دور شد، آنها از فرصت غيبت او بهره جستند و سامرى زيورهاى زنان را گرد آورد و از آن گوساله اى ساخت و آن را به گونه اى قرار داد كه صداى گاو از آن بيرون مى آمد. سپس به بنى اسرائيل گفت : اين است خداى شما و خداى موسى . آنها كور كورانه به پرستش آن گوساله پرداختند. هارون آنان را از اين كار منع كرد؛ لكن وى نتوانست آنان را از گمراهى برگرداند و جز اندكى از ايشان به وى پاسخ مثبت ندادند و در آيه 51 از سوره بقره ج 1، بدين مطلب اشاره شد و در آينده نيز در اين باره سخن گفته خواهد شد. اين آيه آنچه را كه ما، در جلد اول و جلد دوم گفتيم تاييد مى كند و آن اين كه ، اسرائيل جز بر اصل شهوت ها و هوسرانى ها پايدار نمى ماند. البته ، اگر هوا پرستى ، يك اصل باشد.
اءلم يروا اءنه لا يكلمهم و لا يهديهم سبيلا اتخذوه و كانوا ظالمين . اين است منطق فطرت و عقل كه اجازه نمى دهد انسان خدايى را پرستش كند كه با دست خودش ساخته است ؛ لكن اسرائيل نه عقل دارد، نه وجدان و نه دين .
ولما سقط فى اءيديهم وراءوا اءنهم قد ضلوا قالوا لئن لم يرحمنا ربنا و يغفر لنا لنكونن من الخاسرين . اين آيه تنها منقبت و نخستين و آخرين منقبتى است كه قرآن آن را براى ماهيت بنى اسرائيل به طور كلى ثبت كرده است البته ، با صرف نظر از آن تعداد اندكى كه به موسى (عليه السلام ) ايمان آوردند و تا آخر به او وفادار ماندند. برخى از مفسران از توبه بنى اسرائيل چنين برداشت كرده اند كه در آن زمان مقدارى استعداد صلاح در آنها وجود داشت و سپس همين مقدار استعداد و آمادگى هم از بين رفت و اثرى از استعداد نيكى در ميان آنها بر جاى نماند. اين برداشت محتمل به نظر مى رسد و آيه 74 از سوره بقره نيز بدان اشاره مى كند: ((پس ‍ از آن دلهاى شما چون سنگ ، سخت گرديد، حتى سخت از سنگ )). البته اين آيه پس از داستان ذبح گاو نازل شد و ماجراى اين ذبح پس از پرستش گوساله توسط بنى اسرائيل رخ داد.

وقتى كه موسى به سوى قوم خود بازگشت

وَ لَمّا رَجَعَ مُوسى إِلى قَوْمِهِ غَضبَنَ أَسِفاً قَالَ بِئْسمَا خَلَفْتُمُونى مِن بَعْدِى أَ عَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَ أَلْقَى الأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يجُرّهُ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمّ إِنّ الْقَوْمَ استَضعَفُونى وَ كادُوا يَقْتُلُونَنى فَلا تُشمِت بىَ الأَعْدَاءَ وَ لا تجْعَلْنى مَعَ الْقَوْمِ الظلِمِينَ(150)
قَالَ رَب اغْفِرْ لى وَ لأَخِى وَ أَدْخِلْنَا فى رَحْمَتِك وَ أَنت أَرْحَمُ الرّحِمِينَ(151)
إِنّ الّذِينَ اتخَذُوا الْعِجْلَ سيَنَالهُُمْ غَضبٌ مِّن رّبِّهِمْ وَ ذِلّةٌ فى الحَْيَوةِ الدّنْيَا وَ كَذَلِك نجْزِى الْمُفْترِينَ(152)
وَ الّذِينَ عَمِلُوا السيِّئَاتِ ثُمّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَ ءَامَنُوا إِنّ رَبّك مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رّحِيمٌ(153)
وَ لَمّا سكَت عَن مّوسى الْغَضب أَخَذَ الأَلْوَاحَ وَ فى نُسخَتهَا هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلّذِينَ هُمْ لِرَبهِمْ يَرْهَبُونَ(154)
چون موسى خشمگين و اندوهناك نزد قوم خود بازگشت ، گفت : در غيبت من چه بد جانشينانى بوديد. چرا از فرمان پروردگار خود پيشى گرفتيد؟ و الواح را بر زمين افكند، و سر برادرش را گرفت و به سوى كشيد: هارون گفت : اى پسر مادرم ! اين قوم مرا زبون يافتند و نزديك بود كه مرا بكشند. مرا دشمن كام مكن و در شمار ستمكاران مياور. (150) گفت : اى پروردگار من ! مرا و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خويش داخل كن كه تو مهربان ترين مهربانانى . (151) آنان كه گوساله را برگزيدند به زودى به غضب پروردگارشان گرفتار خواهند شد و در زندگانى اين جهانى به خوارى خواهند افتاد و دروغگويان را اين چنين كيفر مى دهيم . (152) آنان كه مرتكب كارهاى بد شدند، آن گاه توبه كردند و ايمان آوردند، بدانند كه پروردگار تو پس از توبه ، آمرزنده و مهربان است . (153) چون خشم موسى فرو نشست ، الواح را برگرفت و در نوشته هاى آن ، براى آنهايى كه از پروردگارشان بيمناكند، هدايت و رحمت بود. (154)

واژگان :

اءسف : خشم و از اين قبيل است : سخن خداى تعالى : فلما آسفونا انتقمنا منهم ؛ وقتى ما را به خشم آوردند، از آنها انتقام گرفتيم ، و نيز به معناى اندوه مى آيد و از اين قبيل است : و قال يا اءسفى على يوسف ؛ گفت : اى اندوه بر يوسف ! و در آيه همين معنا مراد است .
الشماتة : خوشحالى به سبب مصيبت و اين عمل جز از دشمن سر نمى زند.
فى نسخنها: آنچه از آن نوشته شده است .

اعراب :

((غضبان )) حال از ((موسى )) و ((اءسفا)) حال دوم . ((ابن ام )) به فتح ميم خوانده شده است بنابراين كه ابن و ام از قبيل خمسة عشر (مركب ) باشد و نيز به كسر ميم خوانده شده است ؛ زيرا كسره بر ياى محذوف دلالت دارد؛ چه در اصل ، ((يابن امى )) بوده است . و الذين عملوا السيئات مبتدا و جمله ان ربك من بعدها لغور رحيم خبر. لام در ((لربهم )) براى تقويت رسيدن فعل به مفعولش مى باشد نظير لام در ((للرويا تعبرون )).

تفسير :

و لما رجع موسى الى قومه غضبان اءسفا. وقتى كه موسى (عليه السلام ) در كوه طور با پروردگارش راز و نياز مى كرد، خدا به او خبر داد كه قومش پس از او گوساله پرست شدند، چنان كه آيه 87 از سوره طه بر اين مطلب دلالت دارد: ((گفت : ما قوم تو را پس ‍ از تو آزمايش كرديم و سامرى گمراهشان ساخت . موسى خشمگين و پر اندوه نزد قومش بازگشت ...، خشم موسى از اين سخن او پيداست : قال بئسما خلفتمونى من بعدى اءعجلتم اءمر ربكم . او قومش را در حالى ترك گفت كه آنان يكتاپرست بودند و زمانى كه به سوى آنها بازگشت ، آنها را مشرك يافت . اما مقصود از فرمان پروردگار كه آنها تا رسيدن آن صبر نكردند، عبارت بود از: انتظار كشيدن موسى به مدت چهل شب و اين مطلب را سخن موسى خطاب به آنان در سوره طه ثابت مى كند: ((آيا درنگ من به درازا كشيد؟))
خشم موسى علاوه بر سخن او، در عملش نيز آشكار شد: واءلقى الاءلواح و اءخذ براءس اءخيه يجره اليه . گروهى از علما مى گويند: موسى در حالى تورات را بر زمين افكند كه در آن نام خدا بود و سر برادرش هارون را گرفت ، در حالى كه او بنده پاك و شايسته خدا بود و موسى (عليه السلام ) نيز معصوم است . بنابراين ، چگونه چنين كارى از او سر مى زند؟ آنها پس از طرح اين پرسش ‍ به تاءويل و توجيه آن پرداخته اند.
لكن ما نه تاءويل مى كنيم و نه تعليل و توجيه ، بلكه سخن را بر همان معناى ظاهرى اش وا مى نهيم ؛ زيرا عصمت ، طبيعت انسان را متحول نمى كند و از او ماهيت ديگرى نمى سازد و خاصيت خشم و خشنودى را از او بر نمى دارد، به ويژه اگر اين خشم و خشنودى براى خدا باشد و بالاخص اگر انسان به طور ناگهانى با وضعيتى رو به رو شود كه موسى (عليه السلام ) روبه رو شد؛ چرا كه موسى يك عمر در ميان قوم خود درنگ كرد و درس توحيد به آنها آموخت و آنان را بر اساس دين خدا تربيت كرد تا آن جا كه به ايمان آنان مطمئن شد؛ اما ناگهان با ارتداد و شرك آنان رو به رو مى شود، بدون آن كه سبب و عاملى براى اين كار وجود داشته باشد.
عده اى ديگر مى گويند: موسى مرد آهنين و هارون انعطاف پذير بود. ما نيز مى گوييم : موسى داراى عزم استوار، اراده نيرومند و اعتماد به نفس بود و هارون در اين ويژگى ها به پايه او نمى رسيد. قال ابن اءم ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلا تشمت بى الاءعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمين . مقصود هارون از دشمنان كسانى است كه گوساله را مى پرستيدند؛ زيرا آنها با هارون به دشمنى برخاستند و زمانى كه او آنها را از شرك و گوساله پرستى نهى كرد، مى خواستند او را بكشند، بنابراين گويى به برادرش موسى مى گويد: آيا تو به همراه كسانى كه هم دشمن من و هم دشمن تو مى باشند بدخواه منى و در پيش روى آنها سر و ريشم را مى گيرى تا آنها از حالت من خوشحال شوند؟ چگونه همان طور كه به آنها خشمگينى به من هم خشمگينى ، در حالى كه من از آنان و از كارهايشان بيزارم و بر ضد آنها موضع گرفتم و آنها را تكذيب كردم و از انجام آنچه تكليفم بوده است ؛ يعنى اندرز و هشدار كوتاهى نكردم .
در اين جا خشم موسى (عليه السلام ) فرو مى نشيند و عاطفه برادرى و مهر او را فرا مى گيرد قال رب اغفر لى و لاءخى و اءدخلنا فى رحمتك و اءنت اءرحم الراحمين او براى خود آمرزش مى طلبد؛ زيرا در مورد برادرش خشونت نشان داده بود و براى برادرش ‍ آمرزش مى خواهد؛ زيرا بيم داشت كه مبادا وى در هدايت آنها و نيز جلوگيرى ايشان از شرك و ارتداد كوتاهى كرده باشد. ترديدى نيست كه خداوند دعاى موسى (عليه السلام ) را اجابت كرد؛ زيرا او از همه مهربان تر و به اخلاصمندى موسى و هارون آگاه تر بود.
ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربهم و ذلة فى الحياة الدنيا و كذلك نجزى المفترين . ممكن است بپرسيد: ظاهر اين آيه دلالت دارد كه خداوند بر كسانى كه آن گوساله را پرستيدند خشم گرفت و آنها را در زندگى دنيا تا روز قيامت خوار و زبون ساخت ، در حالى كه مى دانيم آنان توبه كردند و آمرزش و رحمت خدا را خواستار شدند؛ چنان كه آيه 149 آشكارا بر اين موضوع تصريح دارد. همچنين خداى سبحان مى گويد: ((پروردگار تو براى كسانى كه از روى نادانى مرتكب كارى زشت شوند، سپس توبه كنند و به صلاح آيند، آمرزنده و مهربان است )).(171) در اين صورت ، چگونه خشم هميشگى و نفرين جاودانى شامل حال كسى مى شود كه از پرستش آن گوساله توبه كرده است ؟
برخى از اين پرسش پاسخ داده اند كه پرستش كنندگان گوساله ، پس از بازگشت موسى (عليه السلام ) به دو دسته تقسيم شدند: دسته اى توبه واقعى كردند كه خدا آنها را آمرزيد و دسته اى همچون سامرى و پيروانش بر شرك پافشارى كردند و ادامه دادند و همين گروه بودند كه خدا بر آنان خشم گرفت و در زندگى دنيا زبونشان ساخت .
ايرادى كه بر اين پاسخ وارد مى شود اين است كه در آيه چيزى وجود ندارد كه بر اين تقسيم بندى دلالت كند. مناسب ترين پاسخ آن است كه خدا مى دانست يهوديان از گمراهى و پيروى از هوس ها هرگز مخلصانه و بى بازگشت توبه نخواهند كرد و سرشت و روش ‍ آنها گواه اين حقيقت است ؛ زيرا هيچ بيمى از خدا و وجدان ندارند و هيچ باز دارنده اى جز زور، نمى تواند آنها را از گمراهى و فساد باز دارد.
سوال دوم : يهوديان امروز كشورى دارند به نام اسرائيل و با اين كشور، ذلت آنان در دنيا از بين رفته است و اين با ظاهر آيه منافات دارد؟
پاسخ : نه يك بار، بلكه هزار بار چنين نيست . كشور يهود نه برپا شده و نه برپا خواهد شد همان طور كه خدا اين موضوع را در كتاب حكيم خود ثبت كرده است اما اسرائيل ، كشورى به سان ساير كشورها نيست ، بلكه گروهى است مسلح همانند يك ارتش مزدور، كه استعمار آن را به منظور حفظ منافع خود و ضربه زدن به نيروهاى ملى به وجود آورده است و از دولت و كشور تنها نام آن را دارد. اين ادعا را ما، در هنگام تفسير آيه 109 از سوره آل عمران و نيز در موارد ديگر در جلد اول و دوم همين تفسير و همچنين در كتاب من هنا و هناك در بخش ((دينش را به شيطان فروخته است )) و ديگر بخش هاى اين كتاب ثابت كرديم .
والذين عملوا السيئات ثم تابوا من بعدها و آمنوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم . معناى آيه روشن است و نظير آن در گذشته چند بار بيان شده است . هدف از آوردن اين آيه پس از آيه پيشين ، تاكيد بر اين موضوع است كه هر كس مخلصانه توبه و انابه كند و به گناه باز نگردد؛ چنان كه بنى اسرائيل بازگشتند، خداى سبحان او را مورد رحمت و آمرزش خود قرار مى دهد، خواه اين فرد اسرائيلى باشد خواه قرشى .