تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۳۸ -


و لما سكت عن موسى الغضب اءخذ الاءلواح و فى نسختها هدى و رحمة للذين هم لربهم يرهبون . موسى پيامبرى معصوم است و در اين هيچ ترديدى نيست ؛ لكن در عين حال ، وى انسانى است كه اندوهگين و خوشحال مى شود، خشنود و خشمناك مى گردد... خشم زمانى بر او مسلط شد كه ناگهان با برگشتن قومش از دين خدا رو به رو گرديد و اين خشم هنگامى فرو نشست كه برادرش هارون از او دلجويى كرد و نيز خدا به او وعده داد كه از مرتدها انتقام خواهد گرفت . پس از آن كه موسى (عليه السلام ) به حالت طبيعى خود بازگشت به دنبال الواحى رفت كه آنها را در هنگام خشم به دور افكنده بود و دلش آرام گرفت ؛ زيرا ديد كه اين الواح هدايت است براى كسى كه قلبش را بر روى نيكى مى گشايد و رحمت است براى كسى كه از نقمت و عذاب خدا مى ترسد؛ زيرا حكمت خدا چنين اقتضا كرده است كه بهشت و رحمت خود را به كسانى ببخشد كه به جهت ترس از عذابش از او اطاعت كرده و نقمت و عذاب خود را بر كسانى فرو فرستد كه به سبب اعتماد به رحمتش او را نافرمانى مى كنند.

امتحان الهى

وَ اخْتَارَ مُوسى قَوْمَهُ سبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَتِنَا فَلَمّا أَخَذَتهُمُ الرّجْفَةُ قَالَ رَب لَوْ شِئْت أَهْلَكْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِيّىَ أَ تهْلِكُنَا بمَا فَعَلَ السفَهَاءُ مِنّا إِنْ هِىَ إِلا فِتْنَتُك تُضِلّ بهَا مَن تَشاءُ وَ تهْدِى مَن تَشاءُ أَنت وَلِيّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنت خَيرُ الْغَفِرِينَ(155)
* وَ اكتُب لَنَا فى هَذِهِ الدّنْيَا حَسنَةً وَ فى الاَخِرَةِ إِنّا هُدْنَا إِلَيْك قَالَ عَذَابى أُصِيب بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتى وَسِعَت كلّ شىْ‏ءٍ فَسأَكتُبهَا لِلّذِينَ يَتّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزّكوةَ وَ الّذِينَ هُم بِئَايَتِنَا يُؤْمِنُونَ(156)
الّذِينَ يَتّبِعُونَ الرّسولَ النّبىّ الأُمِّىّ الّذِى يجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فى التّوْرَاةِ وَ الانجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنهَاهُمْ عَنِ الْمُنكرِ وَ يحِلّ لَهُمُ الطيِّبَتِ وَ يحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَئث وَ يَضعُ عَنْهُمْ إِصرَهُمْ وَ الأَغْلَلَ الّتى كانَت عَلَيْهِمْ فَالّذِينَ ءَامَنُوا بِهِ وَ عَزّرُوهُ وَ نَصرُوهُ وَ اتّبَعُوا النّورَ الّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُولَئك هُمُ الْمُفْلِحُونَ(157)
موسى براى وعده گاه ما از ميان قومش هفتاد مرد را برگزيد. چون زلزله آنها را فرو گرفت ، گفت : اى پروردگار من ! اگر مى خواستى ايشان را و مرا پيش از اين هلاك مى كردى . آيا به سبب اعمالى كه بى خردان ما انجام داده اند ما را به هلاكت مى رسانى ؟ و اين جز امتحان تو نيست . هر كس را بخواهى بدان گمراه مى كنى و هر كس را بخواهى هدايت . تو ياور ما هستى ، ما را بيامرز و بر ما ببخشاى كه تو بهترين آمرزندگانى . (155) براى ما در دنيا و آخرت نيكى بنويس . ما به سوى تو راه يافته ايم . گفت : عذاب خود را به هر كس كه بخواهم مى رسانم و رحمت من همه چيز را در بر مى گيرد. آن را براى كسانى كه پرهيزگارى مى كنند و زكات مى دهند و به آيات ما ايمان مى آورند مقرر خواهم داشت . (156) آنان كه از اين رسول ، اين پيامبر امى ، كه نامش را در تورات و انجيل خود نوشته مى يابند، پيروى مى كنند، آن كه به نيكى فرمانشان مى دهد و از ناشايست بازشان مى دارد و چيزهاى پاكيزه را بر آنها حلال مى كند و چيزهاى ناپاك را حرام و بار گرانشان را از دوششان بر مى دارد و بند و زنجيرشان را مى گشايد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و حرمتش را نگاه داشتند و يارى اش كردند و از آن كتاب كه بر او نازل كرده ايم پيروى كردند، رستگارانند. (157)

واژگان :

الفتنة : در اين جا مراد، عذاب است و توضيح بيشتر در بخش تفسير خواهد آمد.
هدنا اليك : به سوى تو بازگشتم .
الاصر: سنگينى كه بردارنده اش را از حركت باز دارد.
الاءغلال : جمع غل به ضم غين ، آهنى كه دست اسير و يا فرد جنايتكار را به گردنش مى بندد. و مراد از آن در اين جا، دشوارى است .
التعزير: مقصود از آن يارى كردن و احترام است .

اعراب :

((قومه )) منصوب به نزع خافض و تقدير آن : ((و اختار من قومه )) بوده است . ((سبعين )) مفعول ((اختار)) و ((رجلا)) تميز. و ((لو شئت ))، مفعول ((شئت )) محذوف است ؛ يعنى ((لوشئت اهلاكنا)). ((اءهلكتهم )) جواب ((لو)). ((اياى )) عطف است بر ضمير منصوب در ((اءهلكتهم )). و ((ان هى ))، ((ان )) نافيه و به معناى ((ما)). ((هى )) ضميرى است كه به ((رجفة )) بر مى گردد. ((الذين يتبعون الرسول )) بدل است از ((للذين يتقون )).

تفسير :

و اختار موسى قومه سبعين رجلا لميقاتنا. مفسران سخن را پيرامون اين آيه به درازا كشانده اند و نظريات آنها در تفسير آن مختلف است . به عنوان نمونه : در مورد ميقات اختلاف كرده اند كه چرا موسى (عليه السلام ) براى رفتن به ميقات از ميان قوم خود هفتاد مرد را برگزيد: آيا بدين سبب بود كه آنها موسى را متهم مى كردند و به او مى گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى آوريم تا اين كه سخن خدا را همان گونه كه تو شنيدى ما هم بشنويم . از اين رو آنها وى را همراهى كردند تا همان طور كه او شنيده ، آنها هم بشنوند. يا اين كه رفتن آنها همراه موسى (عليه السلام ) دليل ديگرى داشت ؟
همچنين ، مفسران درباره سبب مجازات آنها و نيز در اين خصوص اختلاف كرده اند كه آيا زلزله به مرگ آن هفتاد نفر انجاميد يا به گونه اى بود كه ستون فقرات آنها را شكست و مفصل هاى آنان را از يكديگر جدا كرد! ولى به مرحله مرگ نرسيد.
در آيه ، نشانه اى وجود ندارد كه به ترجيح نظر گروهى از مفسران اشاره داشته باشد، و آيه تنها بر اين موضوع دلالت دارد كه موسى هفتاد مرد را از ميان قومش برگزيد تا آنها را به ميعادگاه پروردگارش ببرد. بالطبع اين گزينش بر طبق فرمان خداوند بوده است ؛ زيرا موسى جز آنچه را از سوى خدا به او امر شده بود، انجام نمى دهد. و نيز آيه نشان مى دهد كه خداوند به سب اقتضاى حكمت ، نوعى عذاب را بر اين هفتاد تن فرو فرستاد. ما دليل نداريم كه آن ميعادگاه را مشخص كند و نيز سببى كه موجب اين گزينش و عذاب شد در اختيار ما نيست . شايسته ذكر است كه سخن موسى با خداوند: اءتهلكنا بما فعل السفهاء نشان مى دهد كه آنان عملى انجام دادند كه موجب هلاكت آنها شد؛ اما او بيان نداشته كه اين عمل چه بوده است و ما هم نبايد آنچه را نمى دانيم بگوييم .
فلما اءخذتهم الرجفة قال رب لو شئت اءهلكتهم من قبل و اياى . موسى از ميان بهترين قومش هفتاد مرد را برگزيد و آنان را به ميعادگاه پروردگارش برد و وقتى كه آنان به آن جا رسيدند همگى هلاك شدند و موسى تنها باقى ماند. اين موقعيت ، موقعيتى بسيار دشوار است كه دل انسان را تنگ و صبرش را كم مى كند و انسان بيچاره مى شود. با اين وضع موسى (عليه السلام ) چه بايد بكند؟ آيا به تنهايى به سوى بنى اسرائيل باز گردد؟ و در اين صورت ، اگر آنان درباره مردانشان بپرسند او چه پاسخ دهد؟ هيچ پناهگاهى براى او وجود ندارد جز خدا. لذا در پيشگاه خدا زارى مى كند كه اين مشكل را برطرف سازد و آرزو مى كند كه اى كاش پيش از آن كه آنان را به اين مكان بياورد خدا او را به همراه آنان هلاك مى كرد! آن گاه خطاب به خداوند عرض مى كند: اءتهلكنا بما فعل السفهاء منا. تو بزرگ تر از آن هستى كه چنين كنى ؛ زيرا تو بردبار و كريمى .
ان هى الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدى من تشاء. واژه فتنه چند معنا دارد كه برخى از آنها عبارتند از:
1. گمراه كردن و فاسد نمودن و از اين قبيل است : آيه 26 از سوره اعراف : يا بنى آدم لا يفتننكم الشيطان كما اءخرج اءبويكم من الجنة . اى فرزندان آدم ! شيطان شما را گمراه نكند؛ چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد دد. گفته مى شود: هذا مفتن : فاسد كننده است .
2. جنگيدن و كشتن . گفته مى شود: افتتن القوم : با يكديگر جنگيدند و ستيز كردند.
3. امتحان كردن و آزمودن ، همانند و كذلك فتنا بعضهم ببعض ؛ و اين چنين برخى را به وسيله برخى ديگر آزمايش ‍ مى كنيم )).
4. در موارد متعددى به معناى عذاب به كار مى رود و از اين قبيل است : آيه 25 از سوره انفال : و اتقوا فتنة لا تصيبن الذين ظلموا منكم خاصة و اعلموا اءن الله شديد العقاب ؛ و بترسيد از عذابى كه تنها ستمكارانتان را در بر نخواهد گرفت . و بدانيد كه خدا به سختى عقوبت مى كند)).
در جمله ((ان هى الا فتنتك )) واژه ((فتنه )) به معناى عذاب است و ضمير ((هى )) به ((رجفة )) كه پيش تر آشكارا ذكر شده است بر مى گردد. معناى جمله ((تضل بها من تشاء)) اين است كه خدا، هر يك از بندگانش را كه بخواهد عذاب مى كند و معناى ((و تهدى من تشاء)) آن است كه خدا از هر كس كه بخواهد اين عذاب را بر مى گرداند و معناى آيه به طور كلى آن است كه اگر خدا بخواهد به هر كس كه استحقاق عذاب را دارد عذاب فرو مى فرستد و از هر كس كه استحقاق آن را ندارد بر مى گرداند. با اين بيان روشن مى شود كه معناى جمله ((ان هى الا فتنتك )) به آنچه پيش از آن آمده و نيز به آنچه پس از آن آمده است ارتباط دارد و نمى توان بدان استدلال كرد بر اين كه گمراه كردن از سوى خداست . چگونه خدا كسى را گمراه و سپس او را به سبب گمراهى مجازات مى كند؟ خدا هرگز ستم را بر بندگانش روا نمى دارد. تنها شيطان است كه دشمن و گمراه كننده انسان است ؛ اما خداوند هدايت كننده و يارى دهنده است .(172)
اءنت ولينا فاغفر لنا و ارحمنا و اءنت خير الغافرين # و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة انا هدنا اليك هيچ ترجمانى براى اين مناجات ، بالاتر از سخن سرور شهيدان امام حسين بن على (عليه السلام ) وجود ندارد، در آن هنگام كه هزاران تن از هر سوى او را در ميان گرفته بودند و او يكه و تنها مانده بود، به پروردگارش روى آورد و از دشمنان خود به او پناه برد و عرضه داشت : ((خداوندا! در هر مصيبتى تكيه گاه من تويى ، در هر سختى اميدم تويى ، در هر مشكلى كه بر من فرود آيد تكيه گاه و كمك من تويى ، چه بسيار مصيبتى را كه موجب ضعف قلب ، كم شد صبر، خوارى دوست و خوشحالى دشمن مى شود، بر من فرو فرستادى و من به سبب دوست داشتن تو و روى برتافتن از ديگران ، به تو شكايت بردم و تو به من گشايش عطا كردى و آن مصيبت را از من برداشتى . پس تو ولى هر نعمت ، صاحب هر نيكى و مقصد هر محبتى )).
قال عذابى اءصيب به من اءشاء؛ عذابم به هر كس كه استحقاق آن را داشته باشد مى رسد؛ زيرا مشيت الهى جز به حق و عدالت اجرا نمى شود و خداوند، نه كار بيهوده مى كند و نه ستم . رازى مى گويد: ((حسن ، اصيب به من اءساء را با سين قرائت كرده است نه با شين و شافعى نيز همين قرائت را برگزيده است .))

رحمت خدا حتى شامل حال ابليس مى شود

قرآن ، رحمت خدا را بر عنايت و پاداش او اطلاق مى كند. معناى عنايت خدا اين است كه تمام موجودات و حتى ابليس هم براى بقا و دوامشان نياز به او دارند؛ چنان كه در اصل وجود به او نيازمندند و اين خداوند است كه در بقاى موجودات به آنها كمك مى كند و لحظه به لحظه به آنها وجود مى بخشد، به نحوى كه حتى اگر يك لحظه عنايت خود را از آنها قطع كند، ديگر موجودى باقى نخواهد ماند. بهترين بيان و تفسير براى توضيح مفهوم اين رحمت و عنايت ، آيه 45 از سوره فاطر است : ((و اگر خدا بخواهد كه مردم را به سبب كارهايى كه كرده اند بازخواست كند، بر روى زمين هيچ جنبنده اى باقى نگذارد)).
رحمت با اين معنا مقصود سخن خداست : و رحمتى وسعت كل شى . رحمت خدا حتى شامل حال ابليس ملعون هم مى شود (يعنى عنايت خدا.)
اما درباره رحمت به معناى پاداش بايد گفت كه خداوند اين رحمت را تنها به مومنان و پرهيزكاران مى بخشد و به اين مطلب در سخن خود اشاره كرده است : فساءكتبها للذين يتقون ؛ اين رحمت را براى كسانى مقرر خواهم داشت كه از گناهان پرهيز و از امر و نهى خدا اطاعت كنند. (و يؤ تون الزكاة .) خداوند در اينجا زكات را ذكر نموده نه نماز را؛ زيرا انسان هرگاه خود را بى نياز ببيند، سركشى مى كند.
والذين هم بآياتنا يؤ منون # الذين يتبعون الرسول النبى الاءمى . رحمت به معناى پاداش الهى تنها كسانى را در بر مى گيرد كه از خدا باك داشته باشند و از ثروت خود در راه او ببخشند و هرگاه خبر نبوت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) به آنها برسد، به او ايمان بياورند... اين كه خداوند تنها از مال نام برده ، بدان سبب است كه پيش تر آن را بيان كرديم . دليل ديگر آن كه سخن درباره يهود است و مال و ثروت ، خداى آنان است كه جز آن خداى ديگرى را باور ندارند. خداوند حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در اين آيه با ويژگى هاى زير وصف كرده است :
1. الرسول النبى الاءمى . پيامبر امى . اميت (كسى كه خواندن و نوشتن نمى داند) صفتى است كه از ميان پيامبران تنها به او اختصاص دارد، تا نشان دهد كه او به رغم اميت خود، خود، مردم را از تاريكى ها به روشنايى بيرون آورد و در زندگى تمام امت ها در هر زمان و مكانى تاثير گذارد.
2. الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة والانجيل . به تفسير آيه 146 از سوره بقره ، ج 1 رجوع كنيد و نيز به بخش ((آيا پيامبران همگى شرقى هستند؟)) ج 2، آيه 163 از سوره نساء.
3. ياءمرهم بالمعروف وينهاهم عن المنكر. به ج 2، آيه 104 و 110 از سوره آل عمران رجوع كنيد.
4. و يحل لهم الطيبات و يحرم عليهم الخبائث . چيزهاى پاكيزه را بر آنها حلال و ناپاك را حرام مى كند.
5. و يضع عنهم اصرهم والاءغلال التى كانت عليهم . ((اصر)) به معناى سنگينى كه مانع از حركت انسان شود و مراد از ((اءغلال ))، مشقت و سختى است . خداوند برخى از چيزهاى پاكيزه را كه در آيه 146 از سوره انعام بدان اشاره كرده ، بر بنى اسرائيل حرام نموده است . چنان كه آيين موسى (عليه السلام ) نيز بسيار سخت بود، تا آن جا كه هرگاه كسى توبه مى كرد، تنها در صورتى توبه او پذيرفته مى شد كه خود را مى كشت : ((اينك به درگاه آفريدگارتان توبه كنيد و يكديگر را بكشيد)).(173) خدا به اسرائيليانى كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را درك كردند مى گويد: اگر آنها ايمان بياورند، چيزهاى پاكيزه اى برايشان حرام شده بود، حلال مى شود و سختى تكليف از آنان برداشته خواهد شد؛ زيرا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) با آيين آسان و با گذشت مبعوث شده است .
(فالذين آمنوا به )، منظور كسانى از يهوديان و غير يهوديان هستند كه به حضرت محمد ايمان آوردند. (و عزروه )؛ يعنى به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) كمك كردند و او را بزرگ داشتند. (و نصروه )؛ و او را در برابر دشمنانش يارى كردند. و اتبعوا النور الذى اءنزل معه يعنى به قرآن عمل كردند.
(اءولئك هم المفلحون )؛ در دنيا و آخرت رستگارند.

فرستاده خدا براى همه

قُلْ يَأَيّهَا النّاس إِنى رَسولُ اللّهِ إِلَيْكمْ جَمِيعاً الّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ يُحْىِ وَ يُمِيت فَئَامِنُوا بِاللّهِ وَ رَسولِهِ النّبىّ‏ِ الأُمِّىّ‏ِ الّذِى يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ كلِمَتِهِ وَ اتّبِعُوهُ لَعَلّكمْ تَهْتَدُونَ(158)
وَ مِن قَوْمِ مُوسى أُمّةٌ يهْدُونَ بِالحَْقّ‏ِ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ(159)
بگو: اى مردم ! من فرستاده خدا بر همه شما هستم . آن خدايى كه فرمانروايى آسمان ها و زمين از آن اوست و هيچ خدايى جز او نيست . زنده مى كند و مى ميراند. پس به خدا و رسول او، آن پيامبر امى كه به خدا و كلمات او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروى كنيد. باشد كه هدايت شويد. (158) گروهى از قوم موسى هستند كه مردم را به حق راه مى نمايند و به عدالت رفتار مى كنند. (159)

اعراب :

((جميعا)) حال از ((الرسول )). ((الذى له )) خبر مبتداى محذوف كه در تقدير: ((هو الذى له ملك ...)) بوده است . ابوالبقاء در كتاب الاملاء گفته است : جايز نيست كه ((الذى )) بدل يا صفت براى ((رسول الله )) باشد؛ زيرا دو فاصله ميان آنها واقع شده كه يكى ((اليكم )) و ديگرى ((جميعا)) است ((لا اله )) خبر لا محذوف و تقدير آن : لا اله موجود الا هو. ((هو)) بدل از ضمير مستتر در ((موجود)) مى باشد.

تفسير :

قل يا اءيها الناس انى رسول الله اليكم جميعا. اين آيه مكى است در سوره اى مكى و كسانى را تكذيب مى كند كه گفتند: محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) وقتى ضعيف بود، گفت : من براى مردم مكه و حومه آن ، پيامبر خدا هستم و پس از آن كه نيرومند شد، گفت : من براى تمام مردم ، پيامبر خدا هستم . ما به گفته اين دروغگويان در تفسير آيه 92 از سوره انعام پاسخ ‌هايى دندان شكن داديم .
الذى له ملك السموات والاءرض له اله الا هو يحيى ويميت . اين آيه و آيات زياد ديگرى ، بر اين موضوع تاكيد مى كند كه ميان خدا و بندگانش واسطه اى وجود ندارد و قدرت و اداره امور تنها از آن خداست . بنابراين ، محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر چند فرستاده خدا براى همه مردم ، در هر زمان و مكان و بهترين موجودت و آخرين و سرور پيامبران است ؛ لكن او درباره خود، مالك چيزى نيست چه رسد به اين كه درباره ديگران مالك باشد: ((بگو: من درباره خود جز آنچه خدا بخواهد مالك هيچ سود و زيانى نيستم )).(174) اين معنا در چندين آيه تكرار شده است و هدف اين آيات آن است كه حقيقت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به مسلمانان بشناساند و اين كه او همانند آنها يك انسان است ، تا نسبت به او غلو و افراط نكنند؛ چنان كه نصارا درباره به مسيح (صلى الله عليه و آله و سلم ) غلو كردند. آرى ، بر پاك بودن مسلمانان از غلو و نيز بر ايمان آنان به اين كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) جز رسالت و پيام رسانى مالك چيزى نيست ، همين دليل بس است كه هر مسلمانى در شبانه روز چند بار مى گويد: لا اله الا الله ، محمد رسول الله ؛ هيچ معبودى جز خدا نيست و محمد پيامبر خداست )).
فامنوا بالله و رسوله النبى الاءمى الذى يومن بالله و كلماته و اتبعوه لعلكم تهتدون . آوردن جمله ((اتبعوه )) پس از جمله ((آمنوا بالله و رسوله ))، دليل بر آن است كه صرف ايمان آوردن ، مادام كه عمل بر طبق كتاب خدا و سنت پيامبرش نباشد، هيچ سودى ندارد. به بخش ((ايمان ، بدون تقوا وجود ندارد))، ج 1، آيه 212 از سوره بقره رجوع كنيد.

يهوديت و صهيونيزم

و من قوم موسى اءمة يهدون بالحق و به يعدلون . رازى مى گويد: ((در اين كه اين امت (مورد اشاره آيه ) كى به وجود آمده و در چه زمانى بوده است ؟ اختلاف نظر وجود دارد. برخى گفته اند: مقصود از اين امت يهوديانى هستند كه به محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) ايمان آوردند؛ نظير عبدالله بن سلام و ابن صوريا و... برخى گفته اند: آنان طايفه هستند كه بر دين موسى پا بر جا ماندند و آن را به سان كسانى ديگر از قوم بنى اسرائيل كه بدعت هايى را در آن پديد آوردند تحريف نكردند)).
ما اعتقاد داريم كه اين امت در دوران موسى (عليه السلام ) بودند و آن گاه از بن رفتند؛ چنان كه خدا بدان اشاره مى كند: ((و من قوم موسى )). اما مثال ابن سلام و ابن صوريا، حتى اگر تعدادشان به ده نفر هم برسد، امت و طايفه به آنها گفته نمى شود. در هر حال ، قرآن كريم يهود را با تمام زشتى ها وصف كرده و در چندين آيه ننگ و عار را به آنان و تاريخشان نسبت داده است و اما جمله : ((و من قوم موسى )) تنها بدين نكته دلالت دارد كه هر قانونى استثنايى دارد و بديهى است كه استثنا نه تنها قانون را نقض نمى كند، بلكه آن را تاكيد هم مى كند.
با قطع نظر از قرآن و آيات آن ، آيا تباهى و گمراهى از سرنوشت و شيوه يهود به دور است ؟ آيا يهود از گمراهى و تقلب پاكند؟ و آيا در تاريخ يهود، حتى يك نشانه خير وجود دارد؟
ممكن است كسى بگويد: تباهى و گمراهى از خصوصيات جدايى ناپذير صهيونيزم است ؛ زيرا جنبش نژاد پرستى ، فاشيستى و سياسى است كه هدفش خدمت به استعمار و گسترش آن مى باشد؛ اما يهوديت دينى است همانند ساير اديان !
در پاسخ مى گوييم : اولا، منبعى كه اين تفاوتا را القا كرده ، براى ما مشخص نيست . ممكن است خود يهوديانى باشند، تا از اين طريق بتوانند آن عار و ننگى را كه به طور گسترده به تاريخ نو و كهنه آنان نسبت داده شده از خود دفع كنند. به بخش ((تبانى صهيونيزم و نازيسم )) در تفسير آيه 64 از سوره مائده رجوع كنيد.
ثانيا، بر فرض وجود تفاوت ميان يهوديت و صهيونيزم - كه مورد تاءمل است - آيا يهود به طور كلى از كردار صهيونيست هايى كه باندى مسلح به نام اسرائيل را به وجود آورده اند و تنها هدف اين باند، حمايت از منافع استعمار و ضربه زدن به نيروهاى آزادى بخش است ، خشنودند يا ناخشنود؟ چرا يهود اين باند صهيونيستى را يارى كردند و انواع كمك هاى مادى و غير مادى در اختيارش قرار دادند و هزاران زن و مرد يهودى داوطلبانه ، در جنگ پنجم ژوئن سال 1967 م . و پس از آن ، كه دوره آموزش سلاح هاى جهنمى را گذراندند، شركت كردند؟
وانگهى مگر نه اين است كه يهوديان عقيده دارند ملت برگزيده خداوند هستند و خداوند بر ضد تمام مردم در كنار آنها قرار دارد و نيز خداوند خون آنها را حرام و خون تمام انسان ها را براى آن ها حلال كرده است آنها كليه نظام ها و قوانين خود را بر همين اساس وضع كرده اند و قدرت اجرا كننده اين قوانين اسرائيل است ؟
به علاوه ، يهوديت به عنوان يك دين از آسمان بر موسى (عليه السلام ) نازل شد و از بين رفت و پيروان آن نابود شدند و كسى از آنها بر جاى نماند؛ چنان كه اديان ديگر از بين رفتند و يهوديان امروز، همگى صهيونيست هستند، جز تعداد بسيار اندكى از آنان كه نمى توان آن را معيار قرار داد.

تقسيم شدن بنى اسرائيل به دوازده گروه

وَ قَطعْنَهُمُ اثْنَتىْ عَشرَةَ أَسبَاطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنَا إِلى مُوسى إِذِ استَسقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضرِب بِّعَصاك الحَْجَرَ فَانبَجَست مِنْهُ اثْنَتَا عَشرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كلّ أُنَاسٍ مّشرَبَهُمْ وَ ظلّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَمَ وَ أَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنّ وَ السلْوَى كلُوا مِن طيِّبَتِ مَا رَزَقْنَكمْ وَ مَا ظلَمُونَا وَ لَكِن كانُوا أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ(160)
وَ إِذْ قِيلَ لَهُمُ اسكُنُوا هَذِهِ الْقَرْيَةَ وَ كلُوا مِنْهَا حَيْث شِئْتُمْ وَ قُولُوا حِطةٌ وَ ادْخُلُوا الْبَاب سجّداً نّغْفِرْ لَكُمْ خَطِيئََتِكمْ سنزِيدُ الْمُحْسِنِينَ(161)
فَبَدّلَ الّذِينَ ظلَمُوا مِنهُمْ قَوْلاً غَيرَ الّذِى قِيلَ لَهُمْ فَأَرْسلْنَا عَلَيْهِمْ رِجْزاً مِّنَ السمَاءِ بِمَا كانُوا يَظلِمُونَ(162)
بنى اسرائيل را به دوازده سبط تقسيم كرديم و چون قوم موسى از او آب خواستند به او وحى كرديم كه عصايت را بر سنگ بزن . از آن سنگ دوازده چشمه روان شد. و هر گروه آبشخور خويش را بشناخت . و ابر را سايبانشان ساختيم و بر ايشان من و سلوى نازل كرديم . بخوريد از اين چيزهاى پاكيزه كه بر شما روزى داده ايم . و آنان به ما ستم نكردند، بلكه به خودشان ستم مى كردند. (160) و به آنان گفته شد كه در اين قريه سكونت كنيد و هر جا هر چه خواهيد بخوريد و بگوييد كه گناهان ما را بريز و سجده كنان از دروازه داخل شويد. تا گناهانتان را بيامرزيم . به پاداش نيكوكاران خواهيم افزود. (161) از ميان آنان ، آن گروه كه بر خود ستم كرده بودند سخنى را كه به آنها گفته شده بود ديگر كردند. پس به كيفر ستمى كه مى كردند برايشان از آسمان عذاب فرستاديم . (162)

واژگان :

السبط: فرزندِ فرزند، خواه مرد باشد خواه زن . سبط غالبا براى فرزند دختر به كار مى رود، در مقابل حفيد كه براى فرزند پسر به كار مى رود.
قطعناهم : آنان را به پاره ها و گروه هايى تقسيم كرديم .
الاستسقاء: درخواست آب .
الانبجاس : منفجر شدن .
المن : يك نوع ماده سفيد كه از آسمان فرود مى آيد.
السلوى : پرنده اى كه به بلدرچين شباهت دارد.

اعراب :

((اثنتى عشرة )) مفعول دوم براى ((قطعنا))؛ زيرا در اينجا به معناى ((صيرنا)) است . تميز (معدود) آن محذوف است ، يعنى ((اثنتى عشرة فرقة )) و به همين دليل ، ((عشرة )) مونث آورده شده است . ((اءسباطا)) بدل از ((اثنتى عشرة )) است نه تميز؛ زيرا ((اءسباط)) جمع است ، در حالى كه تميز عدد مركب ، مفرد مى آيد. ((اءمما)) صفت براى ((اسباط)). ((اءن اضرب )) به معناى ((اى ))؛ زيرا ما بعد ((اءن )) يعنى ((اضرب )) تفسير ((اءوحينا))ست . ((حطة )) خبر مبتداى محذوف كه در تقدير: ((اءمرنا حطة )) است . ((نغفر)) مجزوم ؛ زيرا جواب امر است كه عبارت باشد از: ((قولوا)) و ((ادخلوا)).

تفسير :

و قطعناهم اثنتى عشرة اءسباطا اءمما؛ بنى اسرائيل را به دوازده گروه تقسيم كرديم ، و هر گروه به يك سبط اى سبطهاى دوازده گانه يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم منتسب مى شد؛ زيرا وى دوازده فرزند داشت و هر كدام داراى نسلى بود.
و اءوحينا الى موسى اذ استسقاه قومه اءن اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشرة عينا قد علم كل اءناس مشربهم . نظير اين آيه قبلا در آيه 60 از سوره بقره ، ج 1 بيان شد.
و ظللنا عليهم الغمام و اءنزلنا عليهم المن و السلوى كلوا من طيبات ما رزقناهم و ما ظلمونا ولكن كانوا اءنفسهم يظلمون . نظير اين آيه در آيه 57 از سوره بقره ، ج 1 بيان شد.
اين سخن خدا: و اذ قيل لهم اسكنوا هذه القرية و كلوا منها حيث شئتم و قولوا حطة و ادخلوا الباب سجدا نغفر لكم خطيئاتكم سنزيد المحسنين # فبدل الذين ظلموا منهم قولا غير الذى قيل لهم فاءرسلنا عليهم رجزا من السماء بما كانوا يظلمون و تفسير آن در ج 1، آيه 58 - 59 از سوره بقره بيان شد.

پرسش درباره قريه

وَ سئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الّتى كانَت حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فى السبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سبْتِهِمْ شرّعاً وَ يَوْمَ لا يَسبِتُونَ لا تَأْتِيهِمْ كذَلِك نَبْلُوهُم بِمَا كانُوا يَفْسقُونَ(163)
وَ إِذْ قَالَت أُمّةٌ مِّنهُمْ لِمَ تَعِظونَ قَوْماً اللّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبهُمْ عَذَاباً شدِيداً قَالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّكمْ وَ لَعَلّهُمْ يَتّقُونَ(164)
فَلَمّا نَسوا مَا ذُكرُوا بِهِ أَنجَيْنَا الّذِينَ يَنهَوْنَ عَنِ السوءِ وَ أَخَذْنَا الّذِينَ ظلَمُوا بِعَذَابِ بَئِيسِ بِمَا كانُوا يَفْسقُونَ(165)
فَلَمّا عَتَوْا عَن مّا نهُوا عَنْهُ قُلْنَا لهَُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَسِئِينَ(166)
درباره آن قريه نزديك به دريا از ايشان بپرس . آن گاه كه در روز شنبه سنت مى شكستند. همان هنگام كه ماهيانشان روز شنبه (كه روز تعطيل و عبادت بود بر سطح آب ) آشكار مى شدند، اما در غير روز شنبه به سراغ آنها نمى آمدند. اينان را كه مردمى نافرمان بودند اين چنين مى آزموديم . (163) و آن گاه كه گروهى از ايشان گفتند: چرا قومى را پند مى دهيد كه خدا هلاكشان خواهد كرد و به عذابى دردناك مبتلا خواهد ساخت ؟ گفتند: تا ما را نزد پروردگارتان عذرى باشد و باشد كه پرهيزگار شوند. (164) چون اندرزى را كه به آنها داده شده بود فراموش كردند، آنان را كه از بدى پرهيز مى كردند نجات داديم و گنهكاران را به سبب گناهشان به عذابى سخت فرو گرفتيم . (165) و چون از ترك چيزى كه از آن منعشان كرده بودند سرپيچى كردند، گفتيم : بوزينگانى مطرود شويد. (166)

واژگان :

حاضرة البحر: كنار دريا.
يعدون : از حكم خدا تجاوز مى كردند.
شرعا: بر روى آب آشكار مى شدند.
المعذرة و العذر: هر دو يك معنا دارند: عذر، پوزش .
بئيس : سخت .
عتو: سركش .
خاسئين : كوچك و مطرود.

اعراب :

((شرعا)) حال از ((حيتان )). ((معذرة )) خبر براى مبتداى محذوف ، يعنى ((موعظتنا معذرة )). ((بئيس )) صفت براى ((عذاب )).

تفسير :