تفسير كاشف (جلد سوم)
سوره هاى مائده تا انفال

علامه محمد جواد مغنيه
مترجم : موسي دانش

- ۴۳ -


كما اءخرجك ربك من بيتك بالحق و ان فريقا من المومنين لكارهون . مراد از بيت در اين جا مدينه است . هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) خواست از مدينه به قصد مصادره كاروان بيرون آيد، گروهى از مومنان اظهار ناخرسندى كردند و گفتند: ما توان رويارويى با قريش را نداريم . سپس همين گروه با اين كه تمايل نداشتند به همراه كسانى كه متمايل بودند از مدينه بيرون آمدند. در ميان راه ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيرون آمدن قريش از مكه را به آنان خبر داد و به مشورت با آنها پرداخت كه آيا به جنگ بروند و يا به مدينه باز گردند؟ گروهى مخالف با جنگ بودند و گفتند: بيرون شدن ما صرفا براى كاروان بوده است . اكثريت گفتند: ما همراه تو به جنگ مى رويم . آن گاه همگى با بركت خدا به سوى ميدان نبرد شتافتند. آيه مزبور به دو موضوع و ايستار برخى از صحابه اشاره مى كند: اول : آن ها به بيرون آمدن از مدينه و رفتن به سوى كاروان راضى نبودند. دوم : پس از آن كه اين گروه از مدينه به قصد كاروان بيرون آمدند، با جنگيدن با سپاه قريش مخالف بودند. بنابراين ، همان گونه كه آنها از رفتن به سوى كاروان نفرت داشتند، از جنگيدن با سپاه نيز متنفر بودند و معناى آيه نيز همين است كه بسيار ساده و روشن مى باشد. لكن مفسران در تفسير آن دچار سردرگمى شدند و حتى صاحب البحر المحيط پانزده نظريه در اين باره بيان كرده است .
شگفت آور اين كه مفسر نام برده در كتاب ديگرى گفته است : او در البحر المحيط پانزده نظريه را درباره آيه بيان كرده است ، و به هيچ كدام قانع نشده است ، تا اين كه در خواب ديده كه وى در يك پياده رو سنگ فرش شده ، راه مى رفته و به همراه او مردى است كه درباره آيه كما اخرجك ربك من بيتك با وى مباحثه مى كند و آن مرد به وى مى گويد: من در قرآن به مشكلى همانند اين آيه بر نخوردم . شايد در آن جا چيزى حذف شده باشد كه معنا با آن درست مى شود و من از هيچ مفسرى نشنيدم كه آن را گفته باشد. آن گاه من به آن مرد گفتم : هم اكنون آن محذوف برايم آشكار شد و آن عبارت است از: ((نصرك )).
هدف من از بيان ماجراى اين مفسر بزرگ آن نيست كه مقام او را ناديده بگيرم ، بلكه تنها مى خواهم اين نكته را روشن كنم كه گاهى دريچه هاى زيركى براى يك دانشمند زيرك هم بسته مى شود و آنچنان حالت سردرگمى به او دست مى دهد كه به هر چيزى چنگ مى زند و حتى قرآن را با رويا تفسير مى كند. البته ، او در فطرتش يقين دارد كه در اشتباه است ؛ لكن به اين واقعيت توجه ندارد و اين ، جاى شگفت است كه چگونه او يقين دارد اما بدان توجه ندارد؟ در هر حال ، اين چيزى است كه واقعيت دارد و دليل آن هم اين است كه اگر او آنچه را خودش مى پسندد از فرد ديگرى مى ديد، آن را انكار مى كرد.
يجادلونك فى الحق بعد ما تبين . گروهى از مومنان براى برخورد و پيكار با سپاه قريش چانه مى زدند با اين كه اين برخورد و پيكار حق و خير بود. اين گروه ، كاروان را به اين دليل ترجيح مى دادند كه اموالى بيشتر و مردانى كمتر داشت . جمله ((بعد ما تبين )) بدين اشاره دارد كه آنان پس از آن كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آنها را از پيروزى خبر داد، به مجادله پرداختند. كاءنما يساقون الى الموت و هم ينظرون . گويى آنان آشكارا به سوى مرگ و اسباب آن سوق داده مى شوند. اين آيه تصويرى است از شدت بيم آنان از قريش كه قرآن كريم ، آن را ترسيم مى كند. بيم و ترس آنها بدين سبب بود كه قريش از لحاظ نيرو و تعداد، از ايشان نيرومندتر و بيشتر بودند.
سوال : مسلمانان ، بدريون را تقديس مى كنند و آنان را به بالاترين مقام مى رسانند. اما قرآن برخى از آنها را آشكارا محكوم مى كند؛ زيرا آنان به رغم اين كه حق برايشان روشن و آشكار شد و پيامبر بزرگوار (صلى الله عليه و آله و سلم ) از طريق وحى ، آنان را از حق خبر داده بود، با او به جدال پرداختند؟
پاسخ : اين جدا لت مقام آنان را پايين نمى آورد و به ايمانشان به خدا و پيامبرش زيان نمى رساند؛ زيرا آنها بشرند و هنگامى كه آثار مرگ را ببينند، به رغم ايمان و آرامشى كه دارند، دلهايشان به تپش مى افتد. به علاوه ، اين حالت آنها همچون ابر تابستانى بود كه پديدار و سپس پراكنده مى شود؛ زيرا آنان پيامبر را همراهى كردند و با عزم راسخ و استوار با مرگ روبه رو گشتند.
و اذ يعدكم الله احدى الطائفتين ؛ خداوند شما را به يكى از دو چيز وعده داده است : يا پيروزى بر قريش در جنگ و رها كردن كاروان و يا كاروان و رها كردن پيروزى . و تودون اءن غير ذات الشوكة تكون لكم ؛ مقصود از ((غير ذات الشوكة )) كاروان و اموال آن است . آنها آن را بر جنگ و جهاد در راه خدا ترجيح دادند؛ لكن خداوند صلاح آنان و اسلام را اراده كرد و شرك و ستم را سركوب نمود. و يريد الله اءن يحق الحق بكلماته و يقطع دابر الكافرين . مراد از ((حق )) در اين جا پيروزى مسلمانان بر مشركان است و مراد از ((كلماته ))، وعده خداوند به اين كه يكى از دو گروه از آن مسلمانان باشد. معناى آيه اين است : شما اى مسلمانان ! متاعى را كه از بين رفتنى است خواستيد، در حالى كه خدا خواست شما را بر سران قريش ، كه دشمنان خدا و دشمنان شما هستند، پيروز گرداند و آنها را با دست شما به هلاكت برساند و نيز كافران را ريشه كن كند و وعده پيروزى را كه به شما داده بود تحقق بخشد. پس كدام يك از اين دو براى شما بهتر است : عزت و كرامت ، يا شتران و بارهاى آنها؟
ليحق الحق و يبطل الباطل ولو كره المجرمون . مراد از ((حق )) در آيه پيشين اءن يحق الحق بكلماته پيروزى مسلمانان بر قريش بود و مراد از ((حق )) در اين جا، اسلام است . همچنين مراد از ((مجرمون )) دشمنان اسلام و مقصود از ((باطل ))، شرك است . ثابت كردن حق ، يا با علنى و آشكار كردن آن است ، يا با پيروزى طرفدارانش و يا با هر دو. از بين بردن باطل نيز يا با آشكار كردن آن است ، يا با خوار ساختن طرفداران آن و يا با هر دو. روشن ترين تفسير براى آيه مزبور، اين سخن خداوند است : ((او كسى است كه پيامبر خود را براى هدايت مردم فرستاد، با دينى درست و بر حق ، تا او را بر همه دين ها پيروز گرداند، هر چند مشركان را خوش نيايد)).(190)

آن گاه كه از پروردگارتان يارى خواستيد

إِذْ تَستَغِيثُونَ رَبّكُمْ فَاستَجَاب لَكمْ أَنى مُمِدّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَئكَةِ مُرْدِفِينَ(9)
وَ مَا جَعَلَهُ اللّهُ إِلا بُشرَى وَ لِتَطمَئنّ بِهِ قُلُوبُكُمْ وَ مَا النّصرُ إِلا مِنْ عِندِ اللّهِ إِنّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ(10)
إِذْ يُغَشيكُمُ النّعَاس أَمَنَةً مِّنْهُ وَ يُنزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السمَاءِ مَاءً لِّيُطهِّرَكُم بِهِ وَ يُذْهِب عَنكمْ رِجْزَ الشيْطنِ وَ لِيرْبِط عَلى قُلُوبِكمْ وَ يُثَبِّت بِهِ الأَقْدَامَ(11)
إِذْ يُوحِى رَبّك إِلى الْمَلَئكَةِ أَنى مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الّذِينَ ءَامَنُوا سأُلْقِى فى قُلُوبِ الّذِينَ كَفَرُوا الرّعْب فَاضرِبُوا فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَ اضرِبُوا مِنهُمْ كلّ بَنَانٍ(12)
ذَلِك بِأَنّهُمْ شاقّوا اللّهَ وَ رَسولَهُ وَ مَن يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسولَهُ فَإِنّ اللّهَ شدِيدُ الْعِقَابِ(13)
ذَلِكمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنّ لِلْكَفِرِينَ عَذَاب النّارِ(14)
و آن گاه كه از پروردگارتان يارى خواستيد و خدا بپذيرفت كه من با هزار فرشته كه از پى يكديگر مى آيند ياريتان مى كنم . (9) و آن كار را خدا جز براى شادمانى شما نكرد و تا دلهايتان بدان آرام گيرد. و يارى تنها از سوى خداست كه او پيروزمند و حكيم است . (10) و به ياد آريد آن گاه را كه خدا چنان ايمنى تان داده بود كه خوابى سبك شما را فرو گرفت و از آسمان برايتان بارانى باريد تا شستوشويتان دهد و وسوسه شيطان را از شما دور كند و دلهايتان را قوى گرداند و قدم هاتان را استوار سازد. (11) و آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد: من با شمايم . شما مومنان را به پايدارى واداريد. من در دلهاى كافران بيم خواهم افكند. بر گردن هايشان بزنيد و انگشتانشان را قطع كنيد. (12) زيرا با خدا و پيامبرش به مخالفت برخاستند. و هر كه با خدا و پيامبرش مخالفت ورزد، بداند كه عقوبت خدا سخت است . (13) عقوبت را بچشيد، و عذاب آتش از آن كافران است . (14)

واژگان :

مردفين : از اءردفه گرفته شده ؛ يعنى ((اذا ركب وراءه ؛ هرگاه پشت سر او سوار شود)). مراد آن است كه هزار فرشته پشت سر هم قرار داشتند و يا اين كه برخى از آنان پس از برخى ديگر مى آمدند.
الرجز: چيزى كه در ظاهر آلوده باشد و يا در باطن .
الربط على القلب : آرامش دل .
فوق الاءعناق : سرها.
البنان : سر انگشتان دست و يا پا.
شاقوا الله و رسوله : با خدا و رسولش مخالفت كردند.

اعراب :

((اذ تستغيثون ))، ((اذ)) ظرف و متعلق به محذوف : ((اذكروا اذ تستغيثون )). برخى گفته اند: بدل است از ((اذ يعدكم )). ((مردفين )) حال از ((اءلف )). ضمير ((جعله )) به امداد بر مى گردد و آن مصدرى است كه از ((ممدكم )) به دست مى آيد. ((بشرى )) مفعول لاءجله . ((لتطمئن )) منصوب به ان كه پس از لام در تقدير است . مصدر ريخته شده ، عطف است بر ((بشرى ))؛ زيرا معنايش اين است : ((الا للبشارة و للاطمئنان ؛ مگر براى مژده و آرامش دادن )). فاعل ((يغشيكم )) ضمير مستترى است كه به ((الله )) بر مى گردد و ((الناس )) مفعول به براى ((يغشيكم )) و ((آمنة )) مفعول لاءجله . ((ذلك باءنهم شاقوا))، ((ذلك )) مبتدا و ((باءنهم شاقوا)) خبر و ((كاف )) براى خطاب به شنونده است . ((ذلك )) خبر مبتداى محذوف ؛ يعنى امر الله او عذاب الله ذلكم . اين خطاب براى مخالفان است .

تفسير :

اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم اءنى ممدكم باءلف من الملائكة مردفين . وقتى مسلمانان اعتقاد پيدا كردند كه به ناچار، جنگ با دشمنى كه از لحاظ تجهيزات نيرومندتر و از لحاظ تعداد بيشتر است به وقوع مى پيوندد، به خدا پناه بردند و رهايى از اين گرفتارى را از او خواستند. هنگامى كه خداوند از درستى نيت و اراده آنها آگاهى يافت ، از زبان پيامبرش به آنان خبر داد كه دعايشان را مستجاب كرده است و آنان را با هزار فرشته ، كه پشت سر يكديگر مى آيند، كمك خواهد كرد.
سوال : خداوند در اين جا گفته است : ممدكم باءلف من الملائكة مردفين ؛ با هزار فرشته يارى تان مى كنم . در آيه 124 از سوره آل عمران گفته است : يمدكم ربكم بثلاثة آلاف من الملائكة منزلين ؛ شما را با سه هزار فرشته كه فرود مى آيند يارى مى كند و در آيه اى كه بلافاصله پس از آن مى آيد، گفته است : بخمسة آلاف من الملائكة مسومين ؛ با پنج هزار از فرشتگان صاحب علامت . بنابراين ، چگونه مى توان ميان اين آيا سه گانه جمع كرد؟ از اين پرسش در جلد دوم هنگام تفسير آيه 124 از آل عمران پاسخ داديم .
و ما جعله الله الا بشرى ولتطمئن به قلوبكم و ما النصر الا من عهند الهل ان الله عزيز حكيم . خدا مى گويد: هدف از اين يارى كردن آن است كه دلهايتان نيرومند شود و در نبرد با دشمن شكيبا باشيد، نه اين كه به فرشتگان تكيه كنيد، بلكه بر شماست كه تمام تلاشتان را به كار گيريد و از هيچ تلاشى دريغ نكنيد. اما پيروزى تنها با مشيت خداوند است و نه با تلاش هاى شما و امدادهاى فرشتگان . اين آيه در سوره آل عمران ، شماره 124، ج 2 بيان شد.
آن گاه خداى سبحان شش نوع نعمت خود به مسلمانان را متذكر مى شود:
1. اذ يغشيكم النعاس اءمنة منه . در ((يغشيكم )) ضميرى است كه به الله بر مى گردد و همچنين است ضمير ((منه )). مسلمانان از زيادى تعداد مشركان ترس داشتند و ترس آنها با خواب برطرف شد. وقتى از اين خواب بيدار شدند، خود را در آرامش ‍ كامل ديدند. همه ما از طريق تجربه مى دانيم كه خواب بسيارى از حالات اندوه و بيم را تخفيف مى دهد. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((چه قدر از تصميم هاى روز با خواب مى شكند!)) يعنى گاهى انسان بر انجام كارى تصميم مى گيرد، اما وقتى مى خوابد و بيدار مى شود، تصميمش از بين مى رود.
2. و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به . پس از آن كه مسلمانان با خواب ، مقدارى آرامش پيدا كردند؛ به آب نياز پيدا كردند، چرا كه آنان هنوز به بدر نرسيده بودند. از اين رو، خداوند بر آنان باران فرستاد و آنها از آب اين باران نوشيدند و خود را با آن شستشو دادند. اين دومين نعمت پس از خواب بود كه به آنان داده شد.
3. و يذهب عنكم رجز الشيطان . شيطان ، مسلمانان را وسوسه مى كرد و آنان را از مشركان مى ترسانيد. خداوند اين ترسانيدن را كه از آن به رجز شيطان تعبير كرده ، با خواب و امداد فرشتگان برطرف ساخت .
4. و ليربط على قلوبكم . با برطرف كردن ترس و بيم دل هايتان را قوى خواهد كرد.
5. و يثبت به الاءقدام . بسيارى از مفسران گفته اند: ضمير ((به )) به ((ماء)) بر مى گردد و مراد از ((اءقدام ))، پاهاست ؛ زيرا مسلمانان در جايى قرار داشتند كه شنزار بود و گام ها در آن استوار نمى ماند. وقتى باران فرود آمد، اين شن ها به يكديگر چسبيدند و گام هاى مسلمانان بر آن استوار باقى ماند.
اين بود، آنچه در تفاسير آمده است ؛ لكن نظريه ما اين است كه ضمير ((به )) به مصدرى بر مى گردد كه از ((ليربط قلوبكم )) به دست مى آيد و مراد از استوارى گام ها، استوارى در ميدان جنگ و فرار نكردن از آن است . در اين صورت ، معناى آيه بدين ترتيب است : خداوند با نيرومند كردن و آرامش دادن دلهايتان ، شما را در جنگ ، ثابت قدم و استوار نگه مى دارد.
6. اذ يوحى ربك الى الملائكة اءنى معكم فثبتوا الذين آمنوا ساءلقى فى قلوب الذين كفروا الرعب . از ظاهر سياق آيه بر مى آيد كه خطاب در ((ربك )) براى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و در ((معكم )) و ((ثبتوا)) براى فرشتگان است ؛ يعنى خدا با فرشتگان است و مى شنود و مى بيند؛ نظير سخن خدا براى موسى و هارون : ((من با شما هستم ، مى شنوم و مى بينم )).(191)
سوال : فرشتگان به چه صورت ، در يارى كردن مسلمانان در روز بدر شركت كردند؟ آيا از طريق ضربه زدن و كشتار و يا با تشويق ، يعنى - چنان كه برخى از مفسران گفته اند - آنان به صورت مردان رزمنده پيشاپيش صف حركت مى كردند و نمى جنگيدند و تنها به مسلمانان مى گفتند: مژده باد شما را كه خداوند ياور شماست .
پاسخ : خدا خبر داده است كه به فرشتگان دستور داد تا مومنان را پايدار نگه دارند و ترديدى نيست كه آنان هم چنين كردند؛ زيرا آنان هر آنچه را مامور مى شوند انجام مى دهند و نيز ترديدى نيست كه مشركان در روز بدر از مسلمانان ترسيدند؛ زيرا خدا به اين موضوع وعده داد و وعده او حق است و سرانجام ، مسلمانان بر مشركان پيروز شدند. اين سخنان ، تمام آن چيزى است كه ظاهر نص قرآن بر آن دلالت دارد؛ اما جزئيات و چگونگى آن ، از امور غيبى است كه خداوند درباره اش سكوت اختيار كرده است . پس بر ما سزاوارتر است كه سكوت كنيم . سكوت خداوند دليل بر آن است كه ايمان به جزئيات اين قضيه ، جزء عقيده نيست ، وگرنه بايد آن را بيان كرد.
فاضربوا فوق الاءعناق واضربوا منهم كل بنان . برخى از مفسران گفته اند: خطاب در ((اضربوا)) متوجه فرشتگان است . ديگران گفته اند: خير، متوجه مسلمانان است . آن گاه اين مفسران درباره ((فوق الاءعناق )) اختلاف كرده اند: يكى گفته است : مراد خود گردان هاست و ((فوق )) به معناى ((على )) مى باشد. ديگرى گفته است : مراد سرهاست . در اين جا، سخن برخى از صوفيان خنده آور است كه گفته اند: مراد نفوس ناپاك است . نظر ما آن است كه خطاب متوجه مسلمانان است ؛ زيرا همان ها در جنگ مورد نظرند و سخن خداوند: فوق الاءعناق و كل بنان كنايه از تشويق مسلمانان به جنگ بى امان عليه مشركان است و اين كه نبايد در برابر آنها نرمش نشان دهند و هر لحظه اى كه مى گذرد، بايد به هر عضوى از اعضاى آنها كه دستشان برسد ضربه بزنند. بنابراين ، آيه مورد بحث از قبيل اين آيه است : ((... مباد كه در حكم خدا در مورد آن دو دست خوش ترحم گرديد، اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد)).(192)
ذلك باءنهم شاقوا الله و رسوله و من يشاقق الله و رسوله فان الله شديد العقاب . ((ذلك )) اشاره است به لزوم برخورد سخت با مشركان و عبارت ((باءنهم )) بيانگر عامل اين برخورد سخت مى باشد و آن اين كه آنها از روى دشمنى در برابر خدا و پيامبرش ايستادند و مخالفت كردند. ((ذلكم فذوقوه ))، ((ذا)) اشاره است به مجازات سخت و خطاب ((كم )) براى كسانى است كه با خدا و پيامبر مخالفت كردند. فذوقوه و اءن للكافرين عذاب النار. علاوه بر كشتار و اسارت و شكست كه در دنيا نصيب كافران مى شود، در آخرت نيز گرفتار آتش جهنم مى شوند؛ دراين مشكلات دنيا در مقايسه با آتش جهنم چيزى به شمار نمى رود.

فرار از جنگ

يَأَيّهَا الّذِينَ ءَامَنُوا إِذَا لَقِيتُمُ الّذِينَ كَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلّوهُمُ الأَدْبَارَ(15)
وَ مَن يُوَلِّهِمْ يَوْمَئذٍ دُبُرَهُ إِلا مُتَحَرِّفاً لِّقِتَالٍ أَوْ مُتَحَيزاً إِلى فِئَةٍ فَقَدْ بَاءَ بِغَضبٍ مِّنَ اللّهِ وَ مَأْوَاهُ جَهَنّمُ وَ بِئْس المَْصِيرُ(16)
فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لَكِنّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَيْت إِذْ رَمَيْت وَ لَكِنّ اللّهَ رَمَى وَ لِيُبْلىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلاءً حَسناً إِنّ اللّهَ سمِيعٌ عَلِيمٌ(17)
ذَلِكُمْ وَ أَنّ اللّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكَفِرِينَ(18)
إِن تَستَفْتِحُوا فَقَدْ جَاءَكمُ الْفَتْحُ وَ إِن تَنتهُوا فَهُوَ خَيرٌ لّكُمْ وَ إِن تَعُودُوا نَعُدْ وَ لَن تُغْنىَ عَنكمْ فِئَتُكُمْ شيْئاً وَ لَوْ كَثرَت وَ أَنّ اللّهَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ(19)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون كافران را حمله ور ديديد به هزيمت پشت مكنيد. (15) جز آنها كه براى ساز و برگ نبرد باز مى گردند يا آنها كه به يارى گروهى ديگر مى روند، هر كس كه پشت به دشمن كند مورد خشم خدا قرار مى گيرد و جايگاه او جهنم است ، و جهنم بد جايگاهى است . (16) شما آنان را نمى كشتيد، خدا بود كه آنها را مى كشت . و آن گاه كه تير مى انداختى ، تو تير نمى انداختى ، خدا بود كه تير مى انداخت ، تا بدين وسيله مومنان را به خوبى بيازمايد. هر آينه خدا شنوا و داناست . (17) اين چنين بود. و خدا سست كننده حيله كافران است . (18) اگر پيروزى خواهيد پيروزى تان فراز آمد، و اگر از كفر باز ايستيد برايتان بهتر است . و اگر باز گرديد باز مى گرديم . و سپاه شما هر چند فراوان باشد برايتان سودى نخواهد داشت كه خدا با مومنان است . (19)

واژگان :

الزحف : اندك اندك نزديك شدن .
الاءدبار: جمع دبر، به معناى پشت سر و در اين جا مراد هزيمت است .
المتحرف للقتال : صاحب البحر المحيط گفته است : مقصود از ((متحرف للقال )) كسى است كه پس از فرار كردن حمله مى كند، و ابتدا به دشمن خود نشان مى دهد كه شكست خورده است بعد به او حمله مى آورد.
متحيزا الى فئة : كسى كه از گروهى از مسلمانان نگه دارى مى كند.
الماءوى : پناهگاه .
الموهن : تضعيف كننده .

اعراب :

((زحفا)) به معناى ((زاحفين )) و حال از ((الذين كفروا)). ((الاءدبار)) مفعول دوم براى ((تولوهم )). ((متحرفا اءو متحيزا))، هر دو حال از واو ((تولوهم )). ((ذلكم )) خبر مبتداى محذوف و تقدير آن : ((الاءمر ذلكم )) بوده است . ((ان الله موهن )) به مصدر تبديل مى شود و خبر از مبتداى محذوف ، يعنى كون الله موهنا كيد الكافرين و اين جمله عطف است بر جمله ((الاءمر ذلكم )).

تفسير :

يا اءيها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الاءدبار. گفته مى شود: ((زحف العسكر))؛ يعنى سپاه عازم ميدان نبرد شد. قبلا گفته شد كه مشركان به قصد نبرد با مسلمانان از مكه بيرون آمدند. اين آيه يكى از آموزش هاى جنگى است و به مسلمانان دستور مى دهد كه در برابر دشمن خود پايدارى كنند و هرگاه قصد جنگ با آنان را بكند، از برابرش فرار نكنند؛ زيرا فرار كردن از ميدان جنگ نوعى سستى در دين و ذلت و خوارى براى مسلمانان محسوب مى شود.
و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال اءو متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله و ماءواه جهنم و بئس المصير. ((الا متحرفا لقتال ))؛ يعنى رزمنده جاى خود را رها كند و به جايى برود كه براى جنگيدن محكم تر و مناسب تر باشد ((متحيزا الى فئة ))؛ يعنى به گروهى ديگر از مسلمانان كه با دشمن مى جنگند بپيوندد كه به يارى او نياز دارند و يا او به آنها نياز دارد. معناى آيه اين است : اى مسلمانان ! در برابر دشمن خود در ميدان نبرد پايدارى كنيد و از ميدان فرار نكنيد، مگر آن كه بخواهيد موضع بهترى برگزينيد و يا با هميارى يكديگر درباره طرح و نقشه استوارترى بينديشيد و اگر كسى بدون داشتن عذر از برابر دشمن فرار كند، سزاوار خشم خداست و جايش در جهنم خواهد بود.
فقها فتوا داده اند كه فرار از جنگ حرام است ، مگر آن كه تعداد ارتش دشمن بيش از دو برابر تعداد ارتش مسلمانان باشد. به نظر ما، فقها در اين مورد نه مى توانند به وجوب مقاومت در ميدان جنگ فتوا دهند و نه به روا بودن فرار از آن و اين امر، بايد به دست فرمانده امين و آگاه سپرده شود؛ زيرا او مسئول جنگ است و نه فقها. بنابراين ، تصميم درباره وجوب مقاومت و يا فرار را بايد به وى واگذار كرد؛ زيرا او ممكن است مقاومت را صلاح بداند، با وجود اين كه تعداد سپاه دشمن سه برابر باشد و ممكن است وجوب فرار و عقب نشينى از صحنه جنگ را صلاح بداند، على رغم اين كه تعداد سپاه مسلمانان چند برابر دشمن باشد؛ زيرا در آن موقعيت ، مقاومت كردن نوعى خودكشى محسوب مى شود. به هر حال در همه وضعيت ها بايد بر طبق نظر فرمانده ميدان جنگ عمل كرد نه بر طبق نظريه فقهايى كه (در خانه هاى خود نشسته ) بر بالش ها تكيه داده اند و فتوا صادر مى كنند.
به علاوه ، فتواى فقها در وقتى نافذ بود كه معيار قدرت و نيروهاى رزمى ، كميت بود نه كيفيت و تعداد ارتش بود نه ساز و برگ هاى كشنده و جهنمى مدرن .
فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم . در جنگ بدر، مسلمانان بر مشركان پيروز شدند و تعدادى از آنان را كشتند و تعدادى را اسير گرفتند و عامل اين پيروزى ، پايدارى و مقاومت مسلمانان در نبرد بود. اما سبب اين مقاومت و شكيبايى ، همان چيزى است كه آيات پيشين بدان اشاره كرد و آن اين كه خداوند دلهاى آنان را قوى و گام هايشان را استوار ساخت و فرشتگان را به يارى آنها فرستاد و نيز بيم و ترس را از دلهاى آنان برداشت و آن را بر دلهاى مشركان افكند. بر اين اساس ، نسبت دادن كشتن مشركان ، به مسلمانان درست است ؛ زيرا اين كار با دست هاى آنان انجام شد و در واقع نتيجه پايدارى و شكيبايى آنها بود و نيز درست است كه اين كشتن را به خدا نسبت دهيم ؛ زيرا او بود كه زمينه اين پايدارى و مقاومت را براى آنها آماده كرد. به علاوه ، او سبب تمام سبب هاست . در روايتى آمده است كه يكى از مسلمانان مى گفت : در روز جنگ بدر من فلانى را كشتم و ديگرى مى گفت : من فلانى را كشتم . پس اين آيه از سوى خدا نازل شد: ((شما آنها را نكشتيد؛ لكن خدا آنها را كشت )).
و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى . آرى ، خداوند تير انداخت ، اما براى اين تير انداختنش دست محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) را برگزيد، همان كه او را، بر تمام آفريدگانش برترى داد و نيز مقام رسالتش را كه رحمت آن تمام جهانيان را شامل مى شود، به او بخشيد. در روايت است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) در روز بدر، مشتى از سنگريزه و يا خاك را برگرفت و به سمت مشركان پرتاب كرد و گفت : ((زشت باد اين صورت ها)) و به دنبال اين حادثه ، آنان شكست خوردند. درستى اين روايت چندان دور به نظر نمى رسد و نيز دور نيست كه مراد از تير انداختن در اين جا، اداره امور جنگ و طراحى برنامه هاى آن باشد. در هر حال ، مشيت الهى سبب تمام سبب هاست و با همين مشيت ، حضرت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و سنگريزه و تمام جهان هستى ايجاد شد؛ زيرا هر سبب مستقيم و يا غير مستقيم براى هر رويدادى ، سرانجام به نيرويى عالى كه بدون ايجاد كننده وجود دارد، پايان مى يابد؛ چه ، در غير اين صورت ، واژه وجود، لفظى بى معنا خواهد بود؛ نظير اين كه مثلا بگويى : كسى نيست ثروت دهد، تا ديگرى آن را از او بستاند. اين سخن بيان ديگرى است از اين سخن كه بگويى : به كلى كسى نيست كه ثروت ببخشد؛ زيرا شما در اين جا، اصل وجود كسى را كه مى دهد و نمى گيرد نفى كرديد و با نفى اصل ، فرع نيز منتفى مى شود.
وليبلى المومنين منه بلاء حسنا. بلاء و ابتلاء به معناى آزمايشاند. آزمايش هم با نعمت است تا سپاسگزارى شخص آشكار شود و هم با مصيبت ، تا شكيبايى او هويدا گردد و نيز اين دو واژه به معناى بخشيدن نيز به كار مى روند و مقصود از بلاء در آيه ، همين معناى اخير است . اما مرا از ((حسن )) پيروزى و غنيمت است ؛ يعنى خداى سبحان به مسلمانان دستور داد تا پايدار و شكيبا باشند و از جنگ فرار نكنند و براى آنان زمينه حرمت به سوى اين جنگ را فراهم كرد تا از طريق پيروزى و غنيمت ، نعمتش را بر آنان كامل كند. ان الله سميع عليم . خدا فرياد يارى خواستن مسلمانان را شنيد و خواسته آنها را بر آورده ساخت ؛ زيرا مى دانست كه نيت راستين و اراده درست دارند.
ذلكم و اءن الله موهن كيد الكافرين . نعمتى بزرگ تر از اين نيست كه دشمن ناتوان و توطئه و نيرنگش خنثى شود. ان تستفتحوا فقد جاءكم الفتح و ان تنتهوا فهو خير لكم و ان تعودوا نعد ولن تغنى عنكم فئتكم شيئا ولو كثرت و اءن الله مع المومنين . خطاب هاى ((ان تستفتحوا))، ((ان تنتهوا))، ((ان تعودوا))، ((لكم ))، ((عنكم )) و ((فئتكم ))، همگى به قرينه سياق آيه و درستى معناى آن براى مشركان است . نقل شده است كه وقتى مشركان از مكه عازم بدر شدند، پرده هاى كعبه را گرفتند و از خدا يارى خواستند و گفتند: پروردگارا! برترين دو سپاه را و بزرگوارترين دو گروه را پيروز گردان . خداوند به آنان پاسخ داد: ان تستفتحوا فقد جاءكم الفتح ...؛ يعنى اگر براى گروه برتر و هدايت يافته تر پيروزى خواستيد، خداوند دعاى شما را مستجاب كرد و همان گروه برتر و هدايت يافته تر را پيروز گردانيده است . بنابراين ، اگر به جنگ با مسلمانان و مخالفت با خدا و پيامبرش پايان دهيد، اين كار براى شما بهتر است و موجب بقاى شما خواهد شد، با اين كه پيش تر طعم تلخ جنگ و اسارت و شكست را چشيديد و اگر دوباره به جنگ و مخالفت باز گرديد، بار ديگر به آنچه قبلا دچار شد اكنون نيز دچار خواهيد شد. اما آن افزايش تعدادى كه با آن اظهار قدرت مى كرديد، مشاهده كرديد كه نتوانست جلو كشته شدن ، اسارت و شكست شما را بگيرد؛ زيرا يارى دهنده خداست و او هم با مومنان مى باشد. از اين رو، اگر شما حقيقتا خواستار پيروزى هستيد، شرك را رها كنيد و به خدا و پيامبرش ايمان بياوريد.