تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳ -


در آيه مورد بحث از خدا مى خواهيم كه ما را از اين غضب شده ها قرار ندهد و از اينكه كارى از ما سر بزند كه موجب غضب اوست ما را حفظ نمايد.
گاهى گفته مى شود كه منظور از «مغضوب عليهم» يهود هستند اين گفته را بايد از باب بيان مصداق دانست به اين معنا كه يكى از مصاديق روشن آنها يهود هستند كه در قرآن در آيات متعددى از جمله در آيه اى كه نقل كرديم مورد غضب خداوند واقع شده اند.
و اما گروه سوم كه همان گمراهانند ، شامل كسانى مى شود كه از راه مستقيم كنار افتاده اند و دين حق را كه همان اسلام است نپذيرفته اند حال يا از روى عناد باشد و يا از روى جهالت و نادانى.
با بررسى موارد كلمه ضلال و مشتقات آن در قرآن، معلوم مى شود كه گمراهان شامل كافران و ظالمان و معصيت كاران است كه از جمله آنها نصارى مى باشند.
در آيه اى كه در زير مى خوانيم كافران همان گمراهان معرفى شده اند:
ان الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله قدضلوا ضلالا بعيدا (نساء / 167)
كسانى كه كافر شدند و از راه خدا منع كردند به گمراهى دورى افتادند.
و در آيه اى كه مى خوانيم اهل معصيت گمراه شناخته شده است:
و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبينا (احزاب / 37)
و كسى كه به خدا و پيامبر او معصيت كند همانا به گمراهى آشكارى افتاده است.
و در آيه زير هر چند نامى از نصارى برده نمى شود ولى مطابق تفسير و شأن نزول آيه درباره نصارى و گمراهى آنان است:
و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا (مائده / 77)
و از خواهش هاى قومى پيروى نكنيد كه از پيش گمراه شده اند و بسيارى را گمراه كرده اند.
و در آيه زير گمراه بودن ظالمان بيان شده است:
بل الظالمون فى ضلال مبين (لقمان / 11)
بلكه ستمگران در گمراهى آشكار هستند.
با توجه به آيات بالا و آيات مشابه آنها مى توان گفت كه «ضالين » اعم از «مغضوب عليهم» مى باشد ولى با عنايت بر اينكه اين دو تعبير در كنار هم ذكر شده اند و به اصطلاح «قسيم» يكديگرند، مى توان «مغضوب عليهم» را اهل عناد و لجاجت كه با خدا ستيزه جويى مى كنند دانست و «ضالين» را دور افتادگان از مسير الهى دانست كه از روى جهالت و نه از روى عناد راه را گم كرده اند.

چند روايت

1 ـ عن ابى عبدالله (ع) قال : شكر النعمة اجتناب المحارم و تمام الشكر قول الرجل: الحمد لله رب العالمين (1)
امام صادق فرمود: شكر نعمت دورى از گناهان است و شكر كامل اين سخن است : الحمد لله رب العالمين
2 ـ عن الصادق (ع) الله اله كل شىء الرحمن بجميع خلقه، الرحيم بالمؤمنين خاصه(2)
امام صادق (ع) فرمود: «الله» معبود همه چيز و «رحمن» مربوط به همه خلق و «رحيم» مخصوص مؤمنان است.
3 ـ عن الصادق (ع): اهدنا الصراط المستقيم يعنى ارشدنا للزوم الطريق المؤدى الى محبتك و المبلغ الى جنتك ...(3)
امام صادق (ع) فرمود: «اهدنا الصراط المستقيم» يعنى ما را بر ملازمت بر آن راهى كه به محبت تو مى رساند و به بهشت تو رهنمون مى شود، ارشاد فرما.
4 ـ عن امير المؤمنين «اهدنا» يعنى ادم لنا توفيقك الذى اطعناك به فى ما ضى ايامنا حتى نطيعك كذلك فى مستقبل اعمارنا(4)
امير المؤمنين (ع) فرمود: منظور از «اهدنا»اين است كه خدايا ادامه بده به ما آن توفيق خود را كه به سبب آن در گذشته تو را اطاعت كرديم تا اينكه در آينده و بقيه عمرمان نيز اطاعت كنيم.
5 ـ عن ابى عبدالله قال: الصراط هو الطريق الى معرفته (5)
امام صادق (ع) فرمود: صراط همان راه شناخت خداوند است.
6 ـ عن ابى عبدالله قال: الصراط المستقيم امير المؤمنين (6)
امام صادق فرمود: صراط مستقيم همان امير المؤمنين است.
اين دو حديث در مقام بيان مصداق هستند و همانگونه كه در تفسير آيه ذكر كرديم صراط مستقيم معناى عامى دارد كه شامل توحيد و ولايت ائمه نيز مى شود.
7 ـ عن ابى عبدالله (ع) عن قول الله: «غير المغضوب عليهم و لاالضالين» قال: هم اليهود و النصارى (7)
امام صادق (ع) فرمود: منظور از «غير المغضوب عليهم و لاالضالين» يهود و نصارى هستند.
8 ـ عن الامام الرضا (ع) قال : (غير المغضوب عليهم) استعاذة من ان يكون من المعاندين الكافرين المستخفين به و بامره و نهيه (ولاالضالين) اعتصام من ان يكون ضلوا عن سبيله من غير معرفة(8)
امام رضا (ع) فرمود: (غير المغضوب عليهم) پناه بردن به خداست از اينكه انسان از اهل عناد و كفر باشد كه خداوند و امر و نهى او را سبك مى شمارند (ولاالضالين) چنگ زدن به خداست از اينكه از كسانى باشد كه از روى ناآگاهى از راه خدا گمراه شده اند.
اين دو نوع تفسير از دو گروه مغضوب عليهم و ضالين، با يكديگر مغايرت ندارند يكى بيان كلى است و ديگرى بيان مصداق است زيرا نوع يهود مصداق اهل عناد و نوع نصارى مصداق گمراهان ناآگاه هستند به تفصيلى كه در تفسير آيه گذشت.

سوره بقره - مشخصات اين سوره

اين سوره طولانى ترين سوره قرآن است و اين سوره و شش سوره بعد از آن را «السبع الطوال» يعنى هفت سوره طولانى مى نامند و البته در ترتيب اين هفت سوره، طولانى بودن سوره رعايت نشده است زيرا مثلا سوره انعام از سوره مائده طولانى تر است ولى بعد از آن آمده است.
نام اين سوره يعنى كلمه «بقره» كه به معنى گاو است از داستان گاو بنى اسرائيل اخذ شده كه تفصيل آن داستان در اين سوره آمده است.البته براى اين سوره دو لقب هم ذكر شده يكى «فسطاط القرآن» يعنى خيمه قرآن و ديگرى « سنام القرآن» يعنى بلنداى قرآن و اطلاق اين دو لقب به خاطر طولانى بودن و در ابتدا قرار گرفتن آن بعد از سوره حمد است.
بايد توجه داشت كه نامهايى كه براى سوره هاى قرآن ذكر شده همه آنها باصطلاح «توقيفى» است به اين معنا كه ما در آنها تابع اخبار و آثارى هستيم كه از پيامبر خدا و ائمه معصومين وصحابه نقل شده است و نمى توانيم از پيش خود نامى بر سوره اى بگذاريم. نام سوره هاى قرآن در روايات مختلف از جمله روايات مربوط به فضائل سوره ها آمده است.
سوره مباركه بقره در مدينه نازل شده به جز آيه 181 (واتقوا يوما ترجعون فيه الى الله) كه اين آيه در حجة الوداع نازل شده است.

فضيلت خواندن سوره بقره

قرائت هر كدام از سوره هاى قرآن براى خود فضيلت خاصى دارد از جمله درباره فضيلت قرائت سوره بقره رواياتى وارد شده است كه از جمله آنهاست:
پيامبر خدا فرمود: هر چيزى يك بلندى دارد و بلندى قرآن سوره بقره است، هر كس آن را در خانه اش روزانه بخواند، شيطان تا سه روز به خانه اش داخل نمى شود و هر كس آن را در خانه اش شبانه بخواند تا سه شب شيطان به خانه اش داخل نمى شود.(9)
پيامبر خدا (ص) فرمود: هر كس چهار آيه از اول سوره بقره و نيز آية الكرسى و دو آيه بعد از آن و سه آيه از آخر سوره را بخواند در خود و خانواده و اموالش، چيزى راكه او را ناراحت كند نخواهد ديد و شيطان به او نزديك نمى شود و قرآن را فراموش نمى كند(10)
امام صادق (ع) فرمود: كسى كه سوره بقره و سوره آل عمران را بخواند اين دو سوره در روز قيامت مانند دو پاره ابر بالاى سر او بر او سايه مى افكند.(11)
در همين جا توجه خواننده محترم را به اين نكته جلب مى كنيم كه اين فضائل و تمام فضيلتهايى كه براى خواندن سوره هاى قرآن ذكر شده، در صورتى تحقق پيدا مى كند كه انسان سوره را با دقت و تدبر بخواند، طبيعى است كه خواندن با تدبر انسان را با ارشادات و راهنماييهاى قرآن آشنا مى سازد و مقدمه اى بر عمل به دستورات قرآن مى شود. پرواضح است كه چنين قرائتى باعث افزايش ايمان انسان مى شود و از فضيلتها و ثوابهايى كه براى خواندن آن سوره ذكر شد، استفاده مى كند.

دورنمايى از سوره

به خاطر طولانى بودن اين سوره ارائه دور نماى كاملى از آن كار مشكلى است ولى با مراجعه به آيات اين سوره به صورت اجمال مى توان چنين فهرستى را از سوره ارائه كرد:
سوره با ذكرى از هدايتگرى قرآن شروع مى شود و مردم را به سه دسته تقسيم مى كند: مؤمنان، كافران و منافقان. سپس مردم را به عبادت خداوند فرامى خواند و آنگاه تحدّى مى كند يعنى به مردم مى گويد كه اگر در حقانيت قرآن ترديد داريد مانند آن را بياوريد سپس مثل هايى براى مردم مى زند و به داستان خلقت آدم مى پردازد.
در آيات بعدى مطالبى را خطاب به بنى اسرائيل بيان مى كند و داستانهايى از بنى اسرائيل مى آورد و سپس ذكرى از رسالت پيامبر اسلام كه تصديق كننده تورات و انجيل بود، به ميان مى آورد. آنگاه از سليمان و سحر شياطين مى گويد و بعد از آن سخنان يهود و نصارى را ذكر مى كند و سپس يادى از ابراهيم مى كند و اينكه او با فرزندش كعبه را ساختند آنگاه درباره تغيير قبله از بيت المقدس به مكه سخن به ميان مى آورد و ضمن توصيه به صبر و نماز از شهيدان در راه خدا ياد مى كند.
ذكر بعضى از پديده هاى آفرينش مطلبى است كه در پى مى آيد و به دنبال آن از مشركان و اينكه در روز قيامت سزاى اعمال خود را خواهند ديد صحبت مى شود و بلافاصله ايمان و اوصاف مؤمنان ذكر مى شود.
آنگاه درباره بعضى از فروع دين و احكام فرعى مانند قصاص و وصيت و اكل مال به باطل و روزه دارى و جهاد و حج سخن گفته مى شود آنگه درباره اين وظيفه پيامبران كه ايجاد وحدت ميان افراد بشر است بحث مى شود سپس ضررهاى قمار و شراب بيان مى گردد و پس از آن بعضى از احكام شرعى كه مربوط به حقوق خانواده است تبيين مى شود. در آيات بعدى داستان طالوت و جالوت سپس ذكرى از قيامت مى آيد و بعد از آن بعضى از اوصاف الهى بيان مى شود و با ذكر داستان ابراهيم و نمرود پيگيرى مى شود. آنگاه مطالبى درباره انفاق و اثرات آن در پى مى آيد و نيز حكم ربا و قرض و اينكه در موقع قرض دادن بايد قراردادنامه اى نوشته شود و شاهد گرفته شود سخن به ميان مى آيد.
در دنباله سوره اين حقيقت كه ميان پيامبران فرقى وجود ندارد بيان مى شود وسوره با تعليم دعايى پايان مى يابد.

تفسير سوره بقره

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
الم (*)ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلْمُتَّقينَ (*)
به نام خداوند بخشاينده بخشايشگر. الم (1) اين كتاب كه در آن شكى نيست
هدايتگر براى پرهيزگاران است(2)

نكات ادبى

1 ـ «الم» از حروف مقطعه است كه شرح آن در تفسير آيه خواهد آمد و اينكه آيا محلى از اعراب دارد يا نه بسته به اين است كه آن را چگونه تفسير كنيم. اگر آن را حروف خاصى بدانيم كه از معانى آن خبر نداريم و يا حروفى كه براى بيان اين معنا است كه قرآن از اين حروف تشكيل شده، نبايد براى آن محلى از اعراب قائل شويم و اگر آن را نام سوره بدانيم، محل آن رفع است و تقدير چنين است كه هذا الم و اگر آن را اسماء الهى بدانيم محل آن نصب است به تقدير فعل «اتل»
2 ـ «ذلك» اسم اشاره است كه در مقام اشاره به دور استعمال مى گردد و در فارسى به آن ترجمه مى شود و اصل آن «ذا» است و كاف براى خطاب و لام براى تاكيد اضافه شده است.
3 ـ كتاب مصدر است مانند: حساب و عقاب و در اينجا به معنى مكتوب آمده است. معنى اصلى كتابت، جمع كردن است و چون در موقع نوشتن مطالب گوناگون در يك جا جمع مى شود و لذا به آن كتابت اطلاق مى گردد. و به گروهى از لشگر «كتيبه» گفته مى شود چون افراد متعددى در آن جمع شده اند.
4 ـ «هدى» مصدر است و معناى آن را پيش از اين گفتيم و در اينجا يا به معناى فاعل است و منظور از هدى، هادياً مى باشد و يا همان معناى مصدرى است و از باب مبالغه است.
5 ـ «متقين» اسم فاعل از باب افتعال از تقوا است و ريشه آن «وقى» مى باشد كه در مصدر واو قلب به تاء شده و در اينجا نيز متقين در اصل موتقين بوده واو به تا قلب شد و تا در تا ادغام گرديد. تقوا در لغت به معناى مانع ميان دو چيز است و در اصطلاح، آن حالت خدا ترسى است كه انسان را از ارتكاب گناه مانع مى شود.
6 ـ در اعراب اين آيه وجوهى گفته شده و بهتر اين است كه بگوييم «ذلك» مبتداء است و «الكتاب» عطف بيان و يا صفت آن است «لاريب فيه» محلا مرفوع است و خبر براى ذلك مى باشد و يا محلا منصوب است و حال براى ذلك الكتاب است و «هدى للمتقين» خبر براى ذلك الكتاب مى باشد و اگر لاريب فيه را خبر بگيريم هدى للمتقين خبر بعد از خبر مى شود.

بحثى درباره حروف مقطعه قرآن

در اول بيست و نه سوره از سوره هاى قرآن حروفى ذكر شده كه به آن «حروف مقطعه» گفته مى شود. مجموع حروفى كه در اول اين بيست و نه سوره آمده با حذف مكررات چهارده حرف است. حروف مقطعه گاهى يك حرفى است مانند ق و ن در اول سوره هاى قاف و قلم و گاهى دو حرفى است مانند طه و يس در اول سوره هاى طه و يس و گاهى سه حرفى است مانند الم در اول سوره بقره و آل عمران و گاهى چهار حرفى است مانند المر و المص در اول سوره رعد و اعراف و گاهى پنج حرفى است مانند كهيعص و حمعسق در اول سوره مريم و شورى.
اكنون بايد ديد كه هدف از ذكر اين حروف در اول بعضى از سوره هاى قرآن چيست؟ و آيا اين حروف معانى خاصى دارند و يا راز ورمزى است ميان خدا و پيامبر و كسى جز پيامبر و كسانى كه پيامبر به آنها ياد داده، از معانى آن آگاه نيست.
درباره حروف مقطعه مطالب گوناگونى گفته شده گاهى آنها را نامهاى سوره دانسته اند وگاهى آنها را نام خدا معرفى كرده اند و مطالب ديگر. به نظر مى رسد كه ميان اين حروف و سوره هايى كه در اول آنها واقع شده اند تناسبى هست و مثلا مشابهتهايى ميان سوره هايى كه با طس و يا حم و يا الم شروع مى شود وجود دارد و به طورى كه گفته مى شود طبق تحقيقى كه به وسيله كامپيوتر انجام گرفته در هر سوره اى كه اين حروف در اول آن قرار گرفته آن حرفها بيشتر از حرفهاى ديگر در آن سوره تكرار شده است مثلا در سوره بقره و هر سوره اى كه با الم شروع شد الف و پس از آن لام و پس از آن ميم بيشتر از همه حروف تكرار شده و در سوره ق حرف قاف از همه حروف بيشتر تكرار شده است اگر اين تحقيق درست باشد، به خوبى روشن مى شود كه تناسب ويژه اى ميان حروف مقطعه و سوره وجود دارد.
حال مى گوييم با رعايت همان تناسب، خداوند در اول بعضى از سوره ها حروفى را به صورت تقطيع شده آورده كه معناى خاصى ندارد و هدف از آن جلب توجه خواننده و يا شنونده به آيات آن سوره است و مى توانيم اين حروف را نوعى حروف تنبيه بدانيم كه در زبان عربى نظير دارد مانند هاء تنبيه كه در اول «هذا» آمده است و اساساً در تمام زبانها در هنگام محاوره، گوينده براى جلب توجه مخاطب خود گاهى صدايى را در مى آورد كه هيچ معناى خاصى ندارد و فقط هدف از آن ايجاد آمادگى براى شنيدن است.
مى توان گفت كه حروفمقطعه در عين حال كه براى جلب توجه شنونده است هدف ديگرى را هم تعقيب مى كند و آن اينكه به مردم گوشزد مى كند كه آيات قرآن از همين حروف كه در دسترس همگان است تشكيل يافته و در عين حال در حدى از اعجاز است كه هيچكس نمى تواند سوره اى مانند آن بسازد. به عبارت ديگر، مواد و عناصر تشكيل دهنده آيات قرآنى همين الفبا است كه در اختيار همه قرار دارد ولى از تركيب همين الفبا جملاتى ساخته شده كه ساختن مانند آن از قدرت بشر خارج است.
اين مطلب درست به اين مى ماند كه تمام عناصر و مواد تشكيل دهنده يك موجود زنده، در طبيعت موجود است اما انسان نمى تواند با تركيب همين مواد و مخلوط كردن ميان آنها يك موجود زنده بسازد. حال قرآن نيز مانند آن موجود زنده است كه مواد عناصر تشكيل دهنده آن در اختيار انسان است ولى از ساختن سوره اى مانند سوره هاى قرآن عاجز و ناتوان مى باشد.
چيزى كه اين نظر را درباره حروف مقطعه تأييد مى كند اين است كه در سوره هايى كه با حروف مقطعه شروع شده است در بيشتر موارد بلافاصله پس از حروف مقطعه سخن از قرآن و نزول آن به ميان مى آيد. مانند الم ذلك الكتاب لاريب فيه(بقره /2) المص كتاب انزل اليك (اعراف/ 1) الر كتاب احكمت آياته (هود/ 1) طسم تلك آيات الكتاب المبين (قصص/ 2).
همچنين در چند روايت كه از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده، حروف مقطعه قرآن به همين نحو تفسير شده است البته اگر صدور اين روايات از ائمه قطعى بود ما ترديدى در آن نداشتيم اما چون صدور اين روايات قطعى نيست ما آنها را به عنوان مؤيد همين نظريه ذكر مى كنيم.
عن على بن الحسين (ع) قال الله تعالى: الم ذلك الكتاب اى يا محمد هذا الكتاب الذى انزلته اليك هوالحروف المقطعة التى منها الف و لام و ميم و هو بلغتكم و حروف هجائكم فاتوا بمثله ان كنتم صادقين(12)
امام سجاد فرمود: خداوند مى فرمايد (الم ذلك الكتاب، يعنى اى محمد اين كتابى كه بر تونازل كرده ام از همين حروف مقطعه اى است كه از جمله آنها الف و لام و ميم است اى مردم اين به لغت شما و حروف تهجى شماست پس اگر راست مى گوييد مانند آن را بياوريد.
عن على بن موسى الرضا (ع) قال: ان الله تبارك و تعالى انزل هذاالقرآن بهذه الحروف التى يتداولها جميع العرب ثم قال : قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن لاياتون بمثله(13)
امام رضا فرمود: همانا خداوند اين قرآن را با همين حروفى كه ميان همه عربها متداول است، نازل كرده و سپس گفته است. اگر انس و جن جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند ، نخواهند توانست.
البته اين توجيهى كه ما براى حروف مقطعه ذكر كريم مانع از آن نيست كه در اين حروف راز و رمزهايى باشد كه علم آن در اختيار خدا و پيامبر و ائمه معصومين است و احتمال اينكه اين حروف كليدهايى براى راهيابى به درون قرآن و بطون گوناگون آن باشد احتمال بعيدى نيست. امام باقر (ع) به ابولبيدمخزومى فرمود:
يا ابا لبيد ان فى حروف القرآن المقطعه لعلما جّما(14)
اى ابو لبيد در حروف مقطعه قرآن علم سرشارى وجود دارد.
همچنين در بعضى از روايات بر داشتهاى عجيبى از حروف مقطعه قرآن شده است مثلا در چند روايت، امام صادق (ع) سال انقراض حكومت بنى اميه را از «المص»كه در اول سوره اعراف آمده، پيش بينى كرده است.(15)

تفسير و توضيح

آيه (2) ذلك الكتاب لاريب فيه ... : در اينجا معرفى اجمالى قرآن مورد نظر است و خداوند قرآن را با اين دو صفت معرفى مى كند: نخست اينكه در قرآن و حقانيت آن جاى هيچگونه ترديدى وجود ندارد و دوم اينكه قرآن هدايتگر پرهيزكاران است. در آغاز سخن، از قرآن به عنوان «ذلك الكتاب» يعنى «آن كتاب» تعبير كرده كه اشاره به دور است و نه «اين كتاب» كه اشاره به نزديك مى باشد، با اينكه قرآن حاضر و نزديك است، اين بدان جهت است كه قرآن از لحاظ عظمت و قداست آنچنان والاست كه گويا دور از دسترس است و اين دورى دورى معنوى است و دورى ظاهرى و فيزيكى نيست. و مى توانيم بگوييم كه مراد از كتاب در اينجا آن حقيقت بسيطى است كه به بيت المعمور يا بيت العزة و يا قلب پيامبر يكجا نازل شده و «ذلك الكتاب» اشاره به آن حقيقت است.
همانگونه كه گفتيم در اين آيه خداوند دو صفت براى قرآن ذكر مى كند كه يكى از آنها حقانيت قرآن است و اينكه قرآن حقيقتاً كتابى از جانب خداست و نبايد در آن شك و ترديد نمود. اينكه در اين آيه شك و ترديد از قرآن نفى شده است، بدان معنى نيست كه هيچكس در قرآن ترديد نكرده است زيرا همه مى دانيم كه كفار و منافقان و بدخواهان اسلام در قرآن ترديد كرده اند و حتى آن را نپذيرفته اند، بلكه منظور اين است كه قرآن از لحاظ اعجاز در حدى است كه اگر انسان وارسته اى خود را از هرگونه غرض و پيش داورى و عناد دور كند وبا ديده انصاف در قرآن و حقايق آيات آن بنگرد، براى او ترديدى در حقانيت قرآن وجود نخواهد داشت و به روشنى درخواهد يافت كه قرآن كتابى از جانب خداوند است.
بنابراين منظور از «لاريب فيه» اين نيست كه كسى در حقانيت قرآن شك نكرده بلكه منظور اين است كه شايسته نيست كسى در قرآن شك كند و اگر كسى شك نمود عيب از خود اوست كه پرده هايى از عناد و لجاجت و تقليد كوركورانه از ديگران جلو بصيرت او را گرفته و مانع از آن شده است كه او درست بينديشد و درست بفهمد.
قرآن كريم براى برطرف ساختن شك و ترديد چنين افرادى درباره حقانيت قرآن مى فرمايد:
و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله(بقره/ 23)
و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك و ترديدى داريد، پس سوره اى مانند سوره هاى آن را بياوريد.
و چون كسى تا به حال نتوانسته است سوره اى مانند يكى از سوره هاى قرآن را بياورد، حقانيت و اعجاز قرآن به خوبى روشن مى شود و ديگر نبايد در آن ترديدكرد.
همچنين در آيه اى ديگر خاطر نشان مى سازد كه حقانيت قرآن پيش دانشمندان واقعى كه داراى علم وآگاهى هستند محرز است و آنان در حقانيت قرآن ترديدنمى كنند:
ويرى الذين اوتوا العلم الذى انزل اليك من ربك هو الحق (سباء/ 6)
و كسانى كه به آنها علم داده شده مى بينند كه آنچه بر تو نازل شده همان حق است.
ويژگى دومى كه در اين آيه براى قرآن ذكر شده ، جنبه هدايتگرى قرآن است اين حقيقت كه قرآن خاصيت هدايت كنندگى دارد، در آيات ديگرى از قرآن نيز آمده است اساساً قرآن براى هدايت بشر نازل شده است و قرآن اوصافى براى خود ذكر كرده كه همگى ناظر بر همين جنبه هدايتگرى دارد مانند: نور ، رحمت ، شفاء، بلاغ، بصائر، ذكر، تذكره و مانند آنها.
چيزى كه هست اين است كه با اينكه قرآن براى هدايت همه انسانها نازل شده است، در آيه مورد بحث ما اين هدايتگرى تنها به پرهيزگاران اختصاص داده شده است (هدى للمتقين) همچنين در آيات ديگرى نيز جنبه هدايتگرى قرآن به مؤمنين ، متقين ، مسلمين و اهل يقين نسبت داده شده است مانند: هدى و رحمة و بشرى للمؤمنين (بقره/ 97) هدى و موعظة للمتقين (آل عمران / 138) هدى و رحمة و بشرى للمسلمين (نحل/ 89) و مانند آنها. تنها در يك آيه هدايتگرى قرآن به عموم مردم نسبت داده شده است: شهر رمضان الذى انزل فيه القرآن هدى للناس (بقره / 18) كه در اين آيه نيز به قرينه اينكه آيه در مقام بيان وجوب روزه در ماه رمضان است ، مى توان گفت كه منظور از «ناس» همان مسلمانان هستند.

پى‏نوشتها:‌


1. كافى ج 2 ص 95
2. تفسير صافى ج 1 ص 72
3. تفسير صافى ج 1 ص 72
4. تفسير صافى ج 1 ص 72
5. تفسير البرهان ج 1 ص 5
6. تفسير البرهان ج 1 ص 52
7. تفسير البرهان ج 1 ص 51
8. من لايحضره الفقيه ج 1 ص 310
9 - مجمع البيان ج 1 ص 111
10 - البرهان ج 1 ص 53
11 - البرهان ج 1 ص 52
12 - البرهان ج 1 ص 54
13 - بحار الانوار ج 2 ص 318
14 - تفسير البرهان ج 2 ص 3
15 - البرهان ج 2 ص 3