تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۱۶ -


به هر حال درخواست بنى اسرائيل از موسى كه از خدا براى آنها خوراكيهاى مورد نظرشان را بخواهد، درخواستى غيرمنطقى و جاهلانه و از روى بهانه جويى و عناد بود.
در آيه مورد بحث پس از نقل اين جريان ، به بيان سرنوشت شوم و ذلتبارى كه براى بنى اسرائيل رقم زده شده ، مى پردازد و اينكه بنى اسرائيل همواره در ذلت و مسكنت و بدبختى و درماندگى خواهند بود و به غضب خداوند دچار خواهند شد و اين سرنوشت محتوم آنهاست.
قرآن كريم پس از بيان اين مطلب، خاطرنشان مى سازد كه باعث اين ذلت و بدبختى، اعمال خود آنهاست زيرا كه آنها به آيات خدا كافر شدند و در مقابل دعوت پيامبران ايستادگى كردند و حتى بعضى از آنها را كشتند (مانند يحيى و زكريا) و بدينگونه به جنگ خدا رفتند و طبيعى است كه نتيجه قهر چنين اعمالى ، سقوط در بدبختى و ذلت است.
البته تعبير «بغيرالحق» يك قيد توضيحى است و مسلم است كه قتل پيامبران هميشه به ناحق بوده است.
جالب اين است كه آيه شريفه پس از بيان عامل بدبختى آنها كه همان كفر به آيات خدا و كشتن پيامبران است، به سبب شناسى اين عمل آنها مى پردازد و آن را ناشى از روح عصيانگرى و تجاوزگرى مى داند كه هماره با آنها بود.
اِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الاخِرِ وَ عَمِلَ صالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ (*)
كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى شده اند و نصارى و صابئين ، هر كس كه به خدا و روز واپسين ايمان بياورد و عمل شايسته انجام دهد، پاداش آنها نزد پروردگارشان است نه ترسى بر آنهاست و نه آنها اندوهگين مى شوند.(62)

نكات ادبى

1 ـ «هادوا» يهودى شدند. اين يك فعل جعلى از واژه «يهود» است كه نام پيروان دين حضرت موسى است و علت اين نامگذارى انتساب آنها به «يهودا» بزرگترين فرزند حضرت يعقوب است. البته واژه «هود» در عربى به معنى «تاب» يعنى رجوع كرد هم آمده ولى در اينجا اين معنا منظور نيست. ضمناً «يهود»اسم جمع است و مفرد آن «يهودى»است.
2 ـ «نصارى» جمع نصران و يا نصرانى است و به پيروان حضرت عيسى گفته مى شود و اشتقاق آن از زادگاه حضرت عيسى است كه «ناصره» نام داشت.
3 ـ درباره «صابئين» و اشتقاق آن بحث مستقلى خواهيم داشت.
4 ـ «يوم آخر» منظور همان روز قيامت است گويا كه دنيا يك روز حساب شده و قيامت روز بعد از آن (نبايد «آخر» با كسر خاء را با «آخر» با فتح خاء اشتباه كرد)
5 ـ در اين آيه ، جمله «الذين آمنوا» تا «الصابئين» اسم انّ و جمله «من آمن» تا «صالحا» خبر انّ است و جمله «فلهم اجرهم» تا آخر به منزله جزاى «من آمن» است كه معناى شرطى دارد.

تفسير و توضيح

آيه (62) ان الذين آمنوا والذين هادوا ... : سخن از بنى اسرائيل و يهود به آنجا كشيده شد كه آنها به آيات خدا كافر شدند و پيامبران را كشتند و از حدّ خود تجاوز كردند اينك پس از ذكر اين مطلب سخن از كسانى است كه به خدا و روز قيامت ايمان آورده و عمل صالح انجام داده اند و خداوند پاداش خوبى براى آنها و عده مى دهد و در اين مطلب فرقى ميان پيروان اديان آسمانى نيست.
در اين آيه به يك اصل اساسى در مورد اديان آسمانى اشاره شده و آن اينكه هر انسانى مطابق با شريعت الهى و بر اساس دين زمان خود كه از جانب خداوند است، داراى ايمان و عمل صالح باشد نجات خواهد يافت و فرقى ميان مسلمانان و يهوديان و نصارى و صابئين وجود ندارد منتهى بايد در هر زمانى از دين اعلام شده آن زمان پيروى كرد.
در واقع اين آيه ردّى بر ادعاى واهى يهود و بنى اسرائيل است كه دين خود را دين برتر مى دانستند و پيروان اديان ديگر را گمراه مى خواندند. اين آيه به آنها دو چيز را گوشزد مى كند: يكى اينكه فرقى ميان اديان آسمانى نيست و ديگر اينكه تنها انتساب به يك دين در نجات انسان كافى نيست بلكه بايد اين انتساب همراه با ايمان به خدا و انجام اعمال شايسته كه در واقع روح اديان است، بوده باشد.
بايد توجه داشت كه هدف آيه اين نيست كه هم اكنون كه دين اسلام از جانب خداوند دين رسمى بشريت اعلام شده است، هر كس هر دينى از اديان يادشده را انتخاب كند، نجات مى يابد بلكه منظور اين است هر كس تابع پيامبر عصر خود باشد به شرط ايمان و عمل صالح، نجات پيدا مى كند وچون پيامبر عصر ما حضرت محمد(ص) است بنابراين در عصر آن حضرت پيروى از هر دينى غير از دين او جائز نيست چنانكه مى فرمايد:
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه (آل عمران/85)
كسى كه غير از اسلام دينى را طلب كند، از او پذيرفته نمى شود.
البته در عصر اسلام نيز كسانى كه نام اسلام به گوش آنها نخورده و يا همراه با تبليغات سوء بوده و آنها امكان تحقيق و پى بردن به حقانيت اسلام را نداشته اند و به اصطلاح جاهل قاصر بوده اند، اگر چنين كسانى با ايمان و عمل صالح از دنيا بروند، اميد نجات براى آنها وجود دارد و خداوند عمل هيچكس را ضايع نمى كند.
آيه مورد بحث با تفاوت اندكى در سوره مائده آيه 69 نيز آمده و در جاى ديگرى اديان ياد شده در اين آيه به اضافه دين مجوس در مقابل شرك قرار گرفته است:
ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا انّ الله يفصل بينهم يوم القيمة انّ الله على كل شىء شهيد (حج /17)
كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى شده اند و صابئان و نصارى و مجوس و كسانى كه شرك ورزيده اند، خداوند ميان آنها در روز قيامت جدايى خواهد افكند كه خداوند بر هر چيزى گواه است.
توجه مى كنيد كه لحن اين آيه با آيه مورد بحث چگونه متفاوت است در اين آيه پيروان اديان در مقابل مشركان قرار مى گيرند و خداوند وعده مى دهد كه در روز قيامت ميان آنها داورى خواهد كرد و آنها را از همديگر جدا خواهد نمود و بديهى است كه مشركان سرنوشتى غير از سرنوشت پيروان اديان خواهند داشت ولى در آيه مورد بحث از مشركان نام نمى برد (و همچنين از مجوس) و پيروان اديان را وعده پاداش نيكو و عاقبت خوبى مى دهد مشروط بر اينكه بر وظائف خود عمل كنند وايمان وعمل صالح داشته باشند.

بحثى درباره صابئين(1)

در سه آيه از قرآن، از صابئين نام برده شده كه در دو جا در كنار يهود و نصارى و در يك جا در كنار يهود و نصارى و مجوس و مشركين آمده و در دو مورد به صورت «صابئين» و در يك مورد به صورت «صابئون» ذكر شده است.
اين سه آيه عبارت اند از:
1 ـ ان الذين آمنوا و الذين هادوا و النصارى و الصابئين من آمن بالله واليوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لاخوف عليهـم و لاهم يحزنون (بقره / 62)
كسانى كه ايمان آورده اند، يهوديان و نصارى و صابئين هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد پاداش آنها نزد پروردگارشان است و بر آنها ترس و اندوهى نيست.
2 ـ ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئون و النصارى من آمن بالله و اليوم الآخر و عمل صالحا فلا خوف عليهم و لاهم يحزنون (مائده / 69)
كسانى كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابئين و نصارى هر كس كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد، پس بر آنها ترس و اندوهى نيست.
3 ـ ان الذين آمنوا و الذين هادوا و الصابئين و النصارى و المجوس و الذين اشركوا ان الله يفصل بينهم يوم القيمة ان الله على كل شىء شهيد (حج / 17)
كسانى كه ايمان آورده اند و يهوديان و صابئين و نصارى و مجوس و كسانى كه شرك ورزيده اند، خداوند در روز قيامت ميان آنها داورى خواهد كرد كه خدا بر هر چيزى گواه است.
در اين آيات در رابطه با «صابئين» نكاتى وجود دارد كه بعضى از آنها را خاطرنشان مى سازيم:
1 ـ در دو آيه اول و دوم، صابئين در كنار مسلمانان و يهود و نصارى ذكر شده و لحن آيه بيانگر اين است كه دين صابئين هم مانند سه دين ديگر، يك دين توحيدى است و اگر كسى از پيروان اين دين به راستى تعاليم اين دين را كه همان ايمان به خدا و روز قيامت و انجام اعمال صالح است، بشناسد و به آن عمل كند اهل نجات خواهد بود همانگونه كه اين حكم درباره مسلمانان و يهود و نصارى هم داده شده منتهى واضح است كه هر دينى در زمان خاص خودش رسميت و حاكميت دارد.
بنابراين، از نظر قرآن دين صابئين هم مانند سه دين ديگر يك دين الهى و آسمانى است و اعتقاد به مبدء و معاد از اركان آن مى باشد. البته اگر بعدها پيروان اين دين دچار انحرافاتى مانند تقديس ستارگان شدند، مطلب ديگرى است و در دين يهود و نصارى هم نظير همين انحرافات وجود دارد.
2 ـ در آيه اول، صابئين به صورت «صابئين» كه حالت نصب كلمه است آمده و در آيه دوم به صورت «صابئون» كه حالت رفع كلمه است آمده از نظر ادبى اين هر دو تعبير در اينجا درست است. به اين بيان كه در آيه اول كلمه صابئين عطف بر ظاهر اسم انّ است كه حالت نصب دارد و در آيه دوم كلمه صابئون عطف بر محل اسم انّ است كه مبتدا است و حالت رفع دارد.
بنابراين از لحاظ ادبى در هريك از اين آيات، صابئين و صابئون هر دو درست است و هر كدام اختيار شود اشكالى ندارد ولى از آنجا كه در رسم الخط قرآن در آيه اول و سوم صابئين و در آيه دوم صابئون آمده همان رسم الخط حفظ شده است.
3 ـ در آيه اول و دوم با وجود اينكه مشابه يكديگرند تفاوتهايى وجود دارد از جمله اينكه در آيه اول صابئين در آخر آمده و در آيه دوم وسط يهود و نصارى ذكر شده است، و همچنين در آيه اول براى كسانى از پيروان اين اديان كه ايمان و عمل صالح داشته باشند دو وعده داده شده: يكى اينكه پاداش و اجر آنها نزد پروردگارشان محفوظ است دوم اينكه ترس و حزنى بر آنها نيست ولى در آيه دوم فقط يك وعده داده شده و آن همان وعده دوم آيه اول است.
4 ـ در آيه سوم لحن سخن با دو آيه ديگر متفاوت است زيرا:
اولاً، دو گروه ديگر بر چهار گروه اصلى اضافه شده و آنها عبارت اند از: مجوس و مشركين.
ثانياً، حكم خاصى درباره آنها داده نشده جز اينكه خداوند در روز قيامت ميان آنها داورى خواهد كرد و آنها را از همديگر جدا خواهد نمود و همواره شاهد اعمال آنهاست.
به قرينه اينكه در دو آيه ديگر در مورد مسلمانان و يهود و نصارى و صابئين حكم واحدى داده شده است، به نظر مى رسد كه منظور از تفصيل و جدا سازى در اين آيه جدايى سرنوشت مشركان از آنهاست و مجوس هم احتمال دارد در رديف آن اديان باشد و احتمال دارد كه در رديف مشركان باشد ولى به قرينه اينكه در روايات و احاديث، مجوس نيز در زمره اهل كتاب آمده و گفته شده كه آنها شبهه كتاب دارند، مى توان گفت كه مجوس هم در رديف آن چهار دين قرار دارد و خداوند طبق اين آيه ميان پيروان اديان توحيدى و مشركان داورى خواهد كرد و آنها را از همديگر متمايز خواهد ساخت.
مطلب ديگر اينكه ذكر صابئين و مجوس در كنار مشركين دلالت دارد كه از نظر قرآن اين دودين، از اديان توحيدى هستند وگرنه آنها را در كنار مشركين ذكر نمى كرد و اين تعبير خود دلالت بر مغايرت آن اديان با شرك دارد و به قول منطقيون «قسم شىء قسيم آن نمى شود».
بنابراين اتهام شرك و ستاره پرستى بر صابئين، و آتش پرستى بر مجوس، اتهام درستى نيست هرچند كه ممكن است بعدها انحرافاتى در اين اديان به وجود آمده باشد كه خود مطلب ديگرى است و يهود و نصارى هم دچار چنين انحرافاتى شده اند.

آيا صابئين اهل كتاب هستند؟

از نظر فقهى، بحث مهمى كه درباره صابئين مطرح است اين است كه آيا آنها اهل كتاب هستند يا نه؟ و در هر حال آيا آنها مى توانند در پناه حكومت اسلامى به عنوان اهل ذمه زندگى كنند و جزيه بپردازند يا نه؟
هم در ميان فقهاى شيعه و هم در ميان فقهاى اهل سنت مسأله مورد اختلاف است.
بعضى از فقهاى شيعه تصريح كرده اند كه صابئين از اهل كتاب نيستند و بعضى ديگر، هر چند نامى از صابئين نبرده اند ولى گفته اند اهل كتاب تنها يهود و نصارى و مجوس هستند كه نشان مى دهد آنها هم صابئين را از جمله اهل كتاب نمى دانند. در مقابل اينها، بعضى از فقها هم به اهل كتاب بودن صابئين نظر داده اند ولى اين گروه در اقليت هستند.
شيخ مفيد پس از ذكر اين مطلب كه ميان فقهاى عامه درباره صابئين اختلاف نظر وجود دارد، اضافه مى كند كه ما در وجوب جزيه، از سه گروه يهود و نصارى و مجوس تجاوز نمى كنيم زيرا كه سنت رسول الله درباره آنها همين بود و نيز به خاطر توقيفى كه در احكام آنها از پيامبر وارد شده است. آنگاه شيخ مفيد درباره اينكه آيا صابئين مشرك هستند يا نه با شك و ترديد صحبت مى كنند.(2)
شيخ طوسى در نهايه مى گويد: جز يهود و نصارى و مجوس از هيچكس جز اسلام يا كشته و اسير شدن پذيرفته نيست(3) و همو در مبسوط به صابئين تصريح دارد و مى گويد: جز يهود و نصارى و مجوس از ساير اديان مانند بت پرستها و ستاره پرستها از صابئين و غير آنها جزيه گرفته نمى شود.(4)
ابن راوندى مى گويد: جزيه مخصوص يهود و نصارى و مجوس است و اما عبّاد اصنام و اوثان و صابئه، از آنها جز اسلام يا قتل و اسارت پذيرفته نمى شود.(5)
ابن ادريس و محقق و علامه بى آنكه نام صابئين را ببرند معتقدند كه تنها از سه دين يهود و نصارى و مجوس اخذ جزيه مى شود و از غير آنها جزيه قبول نيست.(6)
ابن زهره مى گويد: از بت پرستهاوصابئين جزيه قبول نيست دراين باره ادعاى اجماع هم مى كند.(7)
علامه در قواعد، صابئين را از نصارى محسوب مى كند و مى گويد: اگر نصارى آنها را تكفير كنند بر دين خود ابقاء نمى شوند ولى اگر آنها را اهل بدعت بدانندابقاء مى شوند.
محقق كركى در شرح اين عبارت علامه مى گويد: گفته شده است كه صابئين از نصارى هستند و گفته مى شود كه آنها روز شنبه را تعطيل مى كنند پس، از يهودند و گفته شده كه از مجوس هستند گفته شده كه آنها ستارگان را مى پرستند ومعتقدند كه ستارگان هفتگانه خدايانند و فلك زنده و ناطق است. طبق اين عقيده، نمى توان آنها را با اخذ جزيه بر دين خود ابقاء نمود.
كركى پس از توضيح گفته علامه، در آخر مى گويد: وجه اين است كه از صابئين جزيه گرفته شود يا به اعتبار نقلى كه آنها را از نصارى و يهود مى داند تا حكم تكفير آنها معلوم شود، و يا به اعتبار رجوع به خود آنها كه خود را اينچنين معرفى مى كنند و اساساً ادعاى كسى كه مى گويد كه از اهل جزيه است، مسموع مى باشد مادام كه خلاف آن ثابت نشود.(8)
صاحب جواهر در ميان شك و ترديدهاى بسيار، مى گويد: در زمان ما در دارالاسلام با صابئين معامله اهل كتاب مى شود ولى اين كار مربوط به حكّام جور است و نمى توان در كشف حكم شرعى بر عمل آنها اعتماد كرد. صاحب جواهر پس از اين بيان بالاخره حكم مى دهد كه جز يهود و نصارى و مجوس اهل كتاب وجود ندارد.(9)
در مقابل اين گروه از فقهاى بزرگوار، كسانى هم هستند كه صابئين را اهل كتاب مى دانند و به جواز اخذ جزيه از آنها فتوا مى دهند. يكى از آنها كه از قدماى اصحاب است، ابن جنيد مى باشد كه معتقد است از صابئين جزيه اخذ مى شود و بر دين خود باقى مى مانند(10) و نيز محقق كركى در عبارتى كه از او نقل كرديم مايل به اين فتواست.
همچنين از مرحوم آية الله العظمى خوئى (قدس سره) نقل شده كه گويا ايشان گفته اند: ظاهر اين است كه صابئين از اهل كتاب هستند. ايشان اين نظر را در پاسخ يك استفتاء داده اند كه متن آن با مهر ايشان در كتاب «الصابئه» تاليف غضبان رومى كپى شده است.(11)
و اما فقهاى اهل سنت، از بعضى از آنها عباراتى نقل شده كه ظاهر آنها اين است كه غير از يهود نصارى و مجوس از كس ديگرى جزيه اخذ نمى شود.(12)
ابن قدامه مى گويد: گفته شده كه صابئين از نصارى هستند و گفته شده كه از يهودند و گفته شده كه بين يهود و نصارى هستند ولى سدى و ربيع گفته اند كه اهل كتاب هستند و شافعى در امر آنها توقف كرده و صحيح اين است كه در كار آنها نگاه كنيم اگر با يكى از دو اهل كتاب موافق بودند پس، از آنها هستند و گرنه، اهل كتاب نيستند.(13)
ماوردى گفته است كه از صابئين جزيه اخذ مى شود البته اگر آنها در اصول اعتقادى با يهود و نصارى موافقت داشته باشند اگر چه در فروع مخالفت كنند.(14)
اين در حالى است كه پيش از آنها، قاضى ابويوسف يكى از فقهاى مهم حنفيها گفته است: «جزيه بر همه اهل ذمه از سرزمين سواد (عراق) و جز آنها از اهل حيره و ساير شهرها از يهود و نصارى و مجوس و صابئين و سامرى ها جز نصاراى بنى تغلب و اهل نجران، واجب است»(15)
همچنين قاضى عبدالجبار معتزلى پس از رد اين سخن كه صابئين از نصارى هستند، مى گويد: از لحاظ شرعى، منعى وجود ندارد از اينكه آنها بر دين خود ابقاء شوند و از آنها جزيه گرفته شود هر چند كه سخن آنها با سخن اهل كتاب مغايرت داشته باشد.(16)
ما تصور مى كنيم علت اينكه بسيارى از فقها، صابئين را اهل ذمه نمى دانند اين است كه گمان مى كنند كه آنها مشرك و ستاره پرست هستند; به طوريكه در سخن شيخ طوسى در المبسوط آمده و شيخ مفيد هم به آن اشاره كرده است. در حالى كه مشرك بودن آنها به معناى اصطلاحى شرك ثابت نشده و بهترين دليل آن، سخنان پراكنده اى است كه درباره آنها گفته اند و همانطور كه در كلام صاحب جواهر و ديگران آمده گاهى آنها را از نصارى و گاهى از يهود و گاهى از مجوس پنداشته اند و گاهى دين آنها را تركيبى از اين سه دين دانسته اند.
همانطور كه گفتيم ظاهر قرآن اين است كه دين صابئين دينى در رديف يهود و نصارى است كه اگر به خدا و قيامت عقيده داشته باشند و عمل صالح كنند نجات خواهند يافت و بنابراين نبايد آنها را از مشركين دانست البته ممكن است در اثر انحرافاتى، آنها به كارهاى شرك آلود كشيده شوند ولى اين عمل باعث آن نمى شود كه آنها را در اصطلاح «مشرك» بخوانيم همانگونه كه درباره كارهاى شرك آلود يهود و نصارى چنين گفته شده و فقهاى ما تصريح كرده اند كه با وجود كارهاى شرك آميز يهود و نصارى مانند تثليث، نمى توان آنها را مشرك اصطلاحى دانست هر چند كه مشرك لغوى هستند و آنها همچنان به عنوان اهل كتاب و اهل ذمه شناخته مى شوند.(17)
شيخ مفيد دليل ديگرى ارائه كرده و آن اينكه چون پيامبر فقط از سه گروه يهود و نصارى و مجوس جزيه گرفته، ما از آن تجاوز نمى كنيم. شيخ مفيد عمل رسول الله(ص) را توقيفى دانسته است كه نبايد از آن فراتر رفت (سخن شيخ مفيد را پيش از اين نقل كرديم) ولى اين دليل نيز چندان محكم نيست زيرا بدون شك پيامبر تنها از كسانى كه مورد ابتلا بودند و از آن حضرت تقاضاى صلح مى كردند جزيه مى گرفت. وگرنه پيامبر از يهود و نصاراى مناطق دوردست مانند نصاراى روم هم جزيه نگرفت چون موردى نداشت. آيا مى توانيم بگوييم چون پيامبر از نصاراى روم جزيه نگرفت بعدها هم مسلمانان نبايد از آنها جزيه بگيرند هر چند كه شرائط ذمى بودن را داشته باشند؟ گمان نمى رود كسى به چنين مطلبى ملتزم شود بنابراين چون صابئين در عصر رسول الله با آن حضرت روبرو نبودند و از محل ابتلاء خارج بودند، موردى براى جزيه گرفتن از آنها نبود و خلاصه اينكه فعل معصوم حجت است ولى ترك معصوم بدون بيان حجت نيست. بسيارى از كارها هست كه پيامبر آنها را انجام نداده و مسلماً انجام دادن آنها حرام نيست چون مورد نهى واقع نشده است.
ديگر اينكه به گواهى تاريخ، در جامعه اسلامى با صابئين معامله اهل كتاب مى شود و به طوريكه گفته خواهد شد دانشمندان صابئى در كنار دانشمندان مسلمان فعاليت داشتند و حتى در داستان مناظره امام رضا با عمران صابى كه خواهد آمد، آن حضرت با گشاده رويى او را پذيرفت و با او به مناظره پرداخت و نيز داستان مرثيه سرايى سيد رضى در مرگ ابواسحاق صابى خواهد آمد.
باقى ماند مطلبى كه صاحب جواهر از تفسير قمى نقل كرده كه گويا در اين تفسير آمده كه صابئين اهل كتاب نيستند.(18)
بايد گفت: اولاً در تفسير قمى چنين عبارتى وجود ندارد بلكه عبارت تفسير قمى چنين است: «صابئين قومى هستند كه نه مجوس و نه يهود و نه نصارى و نه مسلمان هستند و آنها ستارگان را مى پرستند»(19)
ثانياً، تفسير قمى موجود، انتخابهايى از تفسير على بن ابراهيم است كه يكى از شاگردان او به نام ابوالفضل عباس بن محمد انجام داده و مطالب و روايات ديگرى هم به آن افزوده است.(20) بنابراين، اصل كتاب على بن ابراهيم نيست و سند بودن آن مورد ترديد است.
ثالثاً، اين مطلب بيانگر انحراف صابئين از جاده توحيد و شرك آميز بودن اعمال آنهاست و از اينكه آنها اهل كتاب و اهل ذمه هستند و يا نه ساكت است و به طوريكه گفتيم اين نوع شرك در ميان يهود و نصارى هم وجود داشته ولى آنها مشرك اصطلاحى نيستند. صابئين هم، اينچنين باشند.
و اما اجماع ادعايى صاحب غنيه كه نقل شد، بايد بگوييم كه اين يك اجماع منقول است كه حجيت ندارد بخصوص چندين نفر مخالف دارد و اساساً بسيارى از فقها به بيان حال صابئين نپرداخته اند.
به هرحال ظاهر اين است كه صابئين هم، اهل كتاب هستند و مى توان شرائط ذمه را در مورد آنها اجرا كرد و با اين دلائل ضعيف نمى توان از ظاهر قرآن دست برداشت.

وجه تسميه صابئين

در مورد وجه تسميه و علت نامگذارى صابئين به اين اسم و اينكه آيا اين واژه عربى اصيل است و يا يك واژه دخيل مى باشد و در صورتى كه عربى اصيل باشد از چه ماده اى اشتقاق يافته و چرا به اين قوم صابئين گفته مى شود، مطالب پراكنده اى در كتب تفسيرى و تاريخى و ادبى آمده است. ما اينك متن سخنان صاحب نظران را در اين زمينه نقل مى كنيم و سپس به جمع بندى آنها مى پردازيم و در نهايت نظر خود را اعلام مى كنيم:
* شيخ طوسى مى گويد: «صابئون» جمع «صابى» است و او كسى است كه از دينى به دين ديگرى منتقل شود مانند مرتد در اسلام ... و زجاج گفته: «صبأت النجوم» يعنى ستارگان آشكار شدند ... و معناى صابئى كسى است كه دينى را كه بر او واجب بود ترك كند و به دين ديگرى روى آورد ... دينى كه صابئين از آن دورى كردند دين توحيد بود كه از آنبه پرستش ستارگان يا تعظيم آن روى آوردند و نافع گفته است كه اين كلمه از «صبا يصبو» مشتق شده كه به معناى ميل كردن به چيزى و دوست داشتن آن آمده است ... ابو على فارسى ضمن رد اين سخن گفته است كه بايد اين واژه از «صبأ» به معناى انتقال باشد.(21)
* طبرسى ضمن آوردن مطالب شيخ طوسى، صابئى را كسى مى داند كه از دينى به دينى ديگر منتقل شود.(22)
* زمخشرى گفته است كه صابئين از «صبأ» مشتق شده كه به معناى خروج از دين است و آنها قومى بودند كه از دين يهود و نصارى خارج شدند و ملائكه را پرستش كردند.(23)

پى‏نوشتها:‌


1 - گزيده هايى از كتاب «پژوهشى درباره صابئين» تأليف اينجانب.
2 - شيخ مفيد، المقنعه ص 270 ـ 271
3 - شيخ طوسى ، النهايه ص 292
4 - شيخ طوسى ، المبسوط ج 2 ص 36
5 - ابن راوندى، فقه القرآن (سلسلة الينابيع الفقهيه) ج 9 ص 12
6 - السرائر ج 2 ص6ـ شرايع الاسلام ص92ـ علامه حلى،تذكرة الفقهاءچاپ سنگى ج 1 ص 410
7 - ابن زهره، الغنيه در ضمن الجوامع الفقهيه ص 584
8 - محقق كركى، جامع المقاصد ج 4 ص 448 ـ 449
9 - جواهر الكلام ج 21 ص 231 ـ 232
10 - همان مأخذ ج 21 ص 230
11 - الصابئه، ص 53
12 - شوكانى، نيل الاوطار ج 8 ص 59
13 - ابن قدامه، المغنى ج 10ص 559
14 - ماوردى، الاحكام السلطانيه ص 143
15 - قاضى ابو يوسف، الخراج ص 122
16 - قاضى عبدالجبار، المغنى فى ابواب التوحيد ج 5 ص 153
17 - رجوع شود به: آية الله حكيم، مستمسك العروة ج 1 ص 369 و آية الله خوئى ، التنقيح ج 3 ص 44
18 - جواهر الكلام ج 21 ص 231
19 - تفسير القمى ج 1 ص 48
20 - رجوع شود به: تهرانى ، الذريعه الى تصانيف الشيعه ج 4 ص 303
21 - شيخ طوسى، التبيان ج 1 ص 282
22 - طبرسى ، مجمع البيان ج 1 ص 259
23 - زمخشرى ، الكشاف ج 1 ص 146