تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۲ -


چنين مى نمايد كه گاهى در ذهن پيامبر خطور مى كرد كه براى جلب اهل كتاب به اسلام، قبله آنان را محترم بشمارد و اگر ممكن باشد گاهى به سوى قبله آنان نماز گزارد و در اين انديشه تنها هدف او نزديك شدن آنها به اسلام و احتمال هدايت شدن آنها بود كه خود يك هدف مقدسى است. ولى خداوند به پيامبر خود خبر داد كه آنها به هيچ وجه تابع قبله تو نخواهند شد يعنى اسلام را نخواهند پذيرفت و اگر تو، به هر دليلى تابع هوسها و آرزوهاى آنان باشى از ستمگران خواهى بود.
اين گونه خطابهاى هشدار دهنده و عتاب آميز در قرآن به طور مكرر آمده است و هيچ يك از آنهااز مقام منيع پيامبر اسلام نمى كاهد بلكه نشان مى دهد كه آن حضرت همواره مورد لطف و عنايت خداوند بود كه در مواقع حساس و در مراحل خطرناك به يارى پيامبر خود مى شتابد و تذكرهاى لازم را به او مى دهد. زيرا همانگونه كه پيشتر نيز گفته ايم، چنين نيست كه معصوم ، مجبور به ترك گناهان باشد و عصمت به معناى اجبار و اكراه نيست بلكه معصوم در عين حال كه قدرت به ارتكاب گناه دارد، روى آن حالت خدا ترسى كامل ، مرتكب گناه نمى شود.
نمونه هايى از اين گونه خطابها را پيش از اين داشتيم و در آينده نيز به تناسب آيات در اين موضوع بحث بيشترى خواهيم كرد.

الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْنآءَهُمْ وَ اِنَّ فَريقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ (*) الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرينَ (*)وَ لِكُلّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّيها فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ أَيْنَ ما تَكُونُوا يَأْتِ بِكُمُ اللّهُ جَميعًا اِنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَىْءقَديرٌ (*)

كسانى كه به آنها كتاب داده ايم، او (محمد) را مى شناسند همانگونه كه پسران خود را مى شناسند و همانا گروهى از آنان حق را مى پوشانند در حالى كه آنها مى دانند (146) حق از جانب پروردگار توست پس، از ترديدكنندگان نباش (147) هر گروهى را جهتى است كه روى به سوى آن مى گردانند. پس در كارهاى نيك پيشى بگيريد. هر كجا كه باشيد، خداوند همه شما را خواهد آورد همانا خداوند بر هر چيزى تواناست(148)

نكات ادبى

1 ـ «الحق» مبتداست و «من ربك» با متعلق محذوف خود خبر آن است و گفته شده كه آن خبر است براى مبتداء محذوف كه «هو» است.
2 ـ همانگونه كه جمله هاى اخبارى با قسم و لام تأكيد و مانند آنها تأكيد مى شود، جمله هاى انشايى نيز مانند امر و نهىبا نون تأكيد ثقيله و خفيفه تأكيد مى شود و در «لاتكوننّ» نون براى تأكيد است.
3 ـ «امتراء» شك و ترديد «مريه» و «مراء» نيز از همين ماده است.
4 ـ «وجهة» اسم مصدر از جهة است و گاهى گفته مى شود كه مصدر است ولى اعلال نشده.
5 ـ «استباق» انجام دادن كار با سرعت، پيشى گرفتن.

تفسير و توضيح

آيات (146-147) الذين آتيناهم الكتاب يعرفونه... : دانشمندان يهود و نصارى در كتابهاى خود، نشانه ها و خصوصيات پيامبر اسلام را خوانده بودند. اين نشانه ها آنچنان روشن و گويا بود كه به وضوح چهره پيامبر اسلام را ترسيم مى كرد و چون پيامبر مبعوث شد، آنها تمام آن نشانه ها را در وجود حضرت محمد(ص) ديده بودند و او را آنچنان مى شناختند كه پسران خود را مى شناختند. از عبدالله بن سلام كه از علماء يهود بود و مسلمان شده بود نقل شده كه پس از مسلمان شدن گفت: من محمد را از فرزندم بهتر مى شناختم وقتى از او پرسيده شد كه چگونه؟ او گفت: چون نشانه هاى روشن او را در كتابها خوانده بودم و شك نداشتم كه او همان پيامبر موعود است ولى درباره فرزندم احتمال آن وجود دارد كه همسرم به من خيانت كرده باشد.
در اين آيه ضمن اعلام اين مطلب كه آنها پيامبر اسلام را همانند پسران خود مى شناختند، اظهار مى دارد كه گروهى از اهل كتاب آگاهانه حقيقت را كتمان مى كنند. آنها با وجود آنكه پيامبر اسلام را به خوبى مى شناسند، و مى دانند كه او همان پيامبر موعود است، در عين حال حق را پرده پوشى مى كنند و از اظهار آن سرباز مى زنند.
اينكه در آيه گفته شده كه گروهى از اهل كتاب چنين مى كنند، بدان جهت است كه گروهى ديگر از آنها چنين نمى كردند و آنها كسانى بودند كه مسلمان شدند مانند عبدالله بن سلام و كعب الاحبار كه اسلام را پذيرفتند و اعلام نمودند كه محمد(ص) همان پيامبرى است كه ما نشانه هاى او را در كتابهاى خود خوانده بوديم و نيز گروهى ديگر از يهود و نصارى بودند كه از مضامين كتابهاى آسمانى خود اطلاعى نداشتند و از دانشمندان قوم خود نبودند كه طبيعى است آنها نيز حقيقت را كتمان نمى كردند چون آن را نمى دانستند. اين تعبير قرآن كه مى گويد: گروهى از آنها چنين كردند، نشانگر دقتى است كه قرآن در بيان مطالب دارد.
در آيه بعد، خاطرنشان مى سازد كه كتمان حق از جانب برخى از دانشمندان يهود، تأثيرى در حقانيت آن ندارد زيرا كه حق از جانب پروردگار است و يك امر الهى است و با كتمان اين و آن پوشيده نمى ماند و به هر حال خودش را نشان مى دهد. سپس خطابى را متوجه پيامبر اسلام مى سازد كه در واقع خطاب براى مسلمانان است و آن اينكه در حق ترديد نداشته باشند و تبليغات سوء اهل كتاب آنها را به شك نيندازد.
اينكه در اين آيات، خداوند با اين صراحت و تأكيد اظهار مى دارد كه دانشمندان اهل كتاب از پيش ، حضرت محمد (ص) را مى شناختند، دليل روشنى بر حقانيت اسلام است زيرا اگر چنين نبود، آنها شديداً به پيامبر اسلام اعتراض مى كردند و در برابر اين اظهارات كه در قرآن به طور مكرر آمده است، از خود دفاع مى كردند و حتى آن را به عنوان اظهارات دروغ، دستاويزى براى كوبيدن پيامبر اسلام قرار مى دادند.
آيه (148) و لكل و جهة هوموليها... : به دنبال گفتگوها وجنجالهايى كه اهل كتاب درباره تغيير قبله مسلمانان به راه انداختند و آن را اقدامى نادرست قلمداد كردند، خداوند به آنها گوشزد مى كند كه هر ملتى براى خود سمت وسويى و قبله اى دارد و قبله يك موضوع قراردادى است و مانند توحيد و معاد از مسلّمات اديان آسمانى نيست و هر دينى مى تواند با توجه به مقدسات خود و يا مسائل مورد علاقه خود، قبله اى داشته باشد همانگونه كه قبله ابراهيم و اسماعيل كعبه بود و قبله يهود بيت المقدس بود و قبله مسلمانان هم كعبه و مسجدالحرام اعلام مى شود. بنابراين، هر گروهى قبله اى دارد كه روى به سوى آن مى كنند و آن را مقدس مى شمارند.
سپس در اين آيه اعلام مى كند كه به جاى پرداختن به موضوع تغيير قبله كه سودى براى شما ندارد، در انجام كارهاى نيك و اعمال شايسته از همديگر سبقت بگيريد و به سرعت به سوى خيرات گام برداريد و البته بديهى است كه بهترين اعمال خير، روى آوردن به اسلام و پذيرش آن مى باشد. يهود و نصارى به جاى مباحثات بى حاصل، لازم است كه در پذيرش اسلام نسبت به مشركان پيشقدم باشند و بر يكديگر سبقت بگيرند و بدانند كه جهان فقط اين جهان نيست بلكه جهان ديگرى وجود دارد كه خداوند همه مردم را در هر كجا كه باشند ، در آن جهان گرد خواهد آورد وهمه را به سزاى اعمال خود خواهد رسانيد. و اين كار از قدرت خداوند بعيد نيست و او توان آن را دارد كه چنين كند چون او به همه چيز تواناست.

وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَ مَا اللّهُ بِغافِل عَنْ ما تَعْمَلُونَ (*)وَ مِنْ حَيْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ لِئَلاّ يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَيْكُمْ حُجَّةٌ اِلاَّ الَّذينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنى وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتى عَلَيْكُمْ وَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (*)كَمآ أَرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِنا وَ يُزَكّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَوَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ (*)

و از هر كجا كه بيرون شدى پس روى خود را به سوى مسجدالحرام برگردان و همانا كه آن از جانب پروردگار تو حق است و خداوند از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست (149) و از هر كجا كه بيرون شدى پس روى خود را به سوى مسجدالحرام برگردان و هر كجا كه باشيد پس روهاى خود را به سوى آن برگردانيد تا مردم را بر شما ستيزى نباشد جز آن گروه از كسانى كه ستم كردند. پس، از آنان نترسيد و از من بترسيد و تا نعمتم را بر شما تمام كنم و تا شما هدايت شويد (150) همانگونه كه در ميان شما پيامبرى از شما فرستاديم كه آيات ما را بر شما تلاوت كند و شما را پاك نمايد و به شما كتاب و حكمت بياموزد و چيزى را كه نمى دانستيد بياموزد(151)

نكات ادبى

1 ـ «لئلاّ» تركيبى از سه كلمه است «لـ ان لا» نون تبديل به لام و در آن ادغام شده است.
2 ـ «حجة» دليل و برهان و گاهى به معناى احتجاج و ستيز و دليل آوردن مى آيد.
3 ـ استثناء در «الاالذين ظلموا» يا منقطع است و يا اگر متصل باشد، كلمه حجت در جمله قبلى به معناى احتجاج و ستيز است.
4 ـ ««خشيت» بيم و ترس از روى آگاهى همانگونه كه «خوف» به معناى مطلق ترس است چه عامل آن شناخته شده باشد و چه شناخته نشده باشد.

تفسير و توضيح

آيات (149-150) و من حيث خرجت فولّ ... : يكبار ديگر سخن درباره قبله است و تاكيد و تكرار اينكه هر كجا باشى و از هر شهرى بيرون بيايى و بالاخره در تمام احوال، رو به سوى مسجد الحرام كن. اين تكرار سه مرحله اى براى تأكيد مطلب است چون حكم مهم و جنجال برانگيزى بود و حكمى نسخ شده بود و حكم ديگرى جاى آن آمده بود لذا جا داشت كه بر روى آن هر چه بيشتر تأكيد شود. ضمناً در هر بار كه اين حكم تكرار شده با يك مطلب اضافه آمده است بار اول كه چند آيه قبل آمده، اين مطلب ضميمه آن است كه اهل كتاب حق بودن آن را مى دانند و بار دوم كه در اول آيه مورد بحث آمده است، اين مطلب را به پيوست دارد كه تغيير قبله از جانب خداوند حق است و خدا از اعمال شما غافل نيست و بار سوم كه در آيه بعدى آمده، اين اضافه را دارد كه تغيير قبله دو فايده داشت يكى اينكه اعتراض مخالفان برداشته شود و ديگر اينكه نعمت خداوند بر امت اسلامى تمام شود.
در توضيح فايده اول مى گوييم: هنگامى كه هنوز قبله تغيير نيافته بود و پيامبر و مسلمانان به سوى بيت المقدس نماز مى خواندند از دو طرف مورد سؤال و اعتراض بودند يكى از جانب يهود و دانشمندان آنها بود چون آنها در كتابهاى خود خوانده بودند كه پيامبر موعود به دو قبله نماز خواهد خواند و اين يكى از مشخصات او بود آنها بين خودشان مى گفتند اگر هم ساير مشخصات درست باشد اين يكى را ندارد. البته يهوديها بين خودشان چنين مى گفتند ولى در تبليغ بر ضد مسلمان مى گفتند: محمد (ص) كه به سوى قبله ما نماز مى خواند آن را از دين ما گرفته و به زودى ساير معارف دين ما را هم خواهد پذيرفت و بدينگونه به مسلمانان طعنه مى زدند. ديگر از جانب قريش بود كه مى گفتند: محمد(ص) قبله ابراهيم را رها كرده و به قبله ديگرى روى آورده است.
تغيير قبله از بيت المقدس به مسجدالحرام ، همه اين شبهه ها و اعتراضها را از بين برد و نه يهود و نه قريش ديگر نمى توانستند آن سخنان را تكرار كنند ولى قريش پس از تغيير قبله مسلمانان سخن ديگرى را ساز كردند و اگر اعتراض آنها برطرف شد، اين بار به نوع ديگرى به ستيزه جويى پرداختند و آن اينكه گفتند: همانگونه كه محمد به سوى قبله ما برگشت به زودى به دين ما هم برمى گردد. البته نادرستى اين سخن به خوبى روشن بود و آنها ديدند كه محمد به دين آنها برنگشت ولى به هر حال سخنى بود كه آنها در مقام بحث و جدل و احتجاج و ستيز به زبان مى آوردند.
از اين جهت بود كه در اين آيه خداوند اشعار مى دارد كه تغيير قبله احتجاجها و اعتراضهاى مردم را چه اهل كتاب و چه مشركان از بين برد ولى احتجاج ستمگران از آنها همچنان باقى است كه منظور از اين ستمگران قريش هستند كه پس از تغيير قبله اعتراض جديدى را عنوان كردند (همانگونه كه گفتيم)
فايده ديگرى كه در اين آيه براى تغيير قبله مرتب شده است، اين است كه خداوند با اين كار نعمت خود را بر مسلمانان تمام كرد و به مسلمانان در برابر اهل كتاب استقلال داد و آنها را به قبله اى برگردانيد كه قبله ابراهيم بود و چون اسلام ادامه و تكميل آيين ابراهيم بود و ابراهيم براى ظهور حضرت محمد (ص) دعا كرده بود (كه در آيات پيش گذشت) لذا قبله ابراهيم هم كه همان مسجدالحرام باشد براى مسلمانان نعمت بزرگى بود كه نعمت وجود پيامبر اسلام را تكميل مى كرد. خداوند بدينگونه لطف و مرحمت خود را شامل حال مسلمانان كرد تا مگر آنها هدايت يابند و در راهى كه در پيش گرفته اند استوار باشند.
آيه (151) كما ارسلنا فيكم رسولا... : تغيير قبله به مسجد الحرام نعمتى بود كه خداوند به مسلمانان داد و اين تكميل نعمت بزرگ ديگرى بود و آن اينكه خداوند از ميان آنها پيامبرى را مبعوث كرد كه چندين هدف را دنبال مى كرد:
1 ـ آيات خدا را بر مردم تلاوت مى كرد تا ايمانشان محكم شود.
2 ـ مردم را به تهذيب نفس و اصلاح اخلاق و اعمال و تزكيه دعوت مى كرد.
3 ـ به مردم كتاب وحكمت و آنچه را كه نمى دانستند مى آموخت.
پيامبر اسلام با اين هدفهاى والا و بسيار مهم و سازنده كار خود را دنبال كرد و به طورى كه مى دانيم جامعه اى برين با آرمانهاى بلند به وجود آورد و امتى را ساخت و پرورش داد كه در تمام جهان و در طول تاريخ بشرى نمونه بودند امتى بر اساس توحيد و عدل و ارزشهاى متعالى انسانى كه نه تنها محيط خود را اصلاح كردند بلكه جهانيان را نيز هم.

بحثى درباره قبله

روزانه پنج نوبت دايره هايى از انسانها با شعاع هزاران كيلومتر تشكيل مى شود و مسلمانان در گستره زمين روى به سوى كعبه كه حرم الهى و پناهگاه مردم و قبله ابراهيمى و جايگاه امن و امان است، مى كنند و با انجام فريضه نماز، يكى از بزرگترين مراسم مذهبى خود را به جاى مى آورند.
مسلمانان نه تنها در حال حيات خود روزى چندين بار كعبه را پيش روى خود قرار مى دهند و دلشان با عشق آن مى تپد، بلكه در حال مرگ نيز به سوى آن مى ميرند و حتى در قبر نيز روى به سوى آن دارند و اين مى رساند كه كعبه در ميان پديده هاى اين جهان بزرگترين مقصد و مقصود يك مسلمان است و او با عشق به اين خانه در جستجوى صاحب خانه است.
گرچه به هر طرف روى كنى خدا آنجاست، ولى در حال انجام عبادت مى بايد انسان تمام توجه خود را به يك نقطه متمركز كند و سمت و سويى را براى خود قبله اخذ كند و آن را به عنوان مظهر دوست و نشانى از بى نشانها پيش خود روى قرار دهد.
از آغاز بعثت تا سال دوم هجرت، پيامبر (ص) و مسلمانان به سوى بيت المقدس نماز مى خواندند و پس از آنكه سيزده يا شانزده يا هفده يا هجده ماه از هجرت گذشت(1) به فرمان خدا قبله مسلمانان از بيت المقدس به مسجدالحرام تغيير يافت. به طوريكه از آيات قرآنى برمى آيد، پيش از تغيير قبله، پيامبر اسلام (ص) همواره در آرزوى اين بود كه قبله تغيير يابد واو به سوى كعبه كه قبله حضرت ابراهيم است نماز بخواند و در روايات هم آمده كه آن حضرت بارها اين آرزو را با جبرئيل در ميان گذاشت و او گفت: از خدا بخواه و پيامبر همواره در اين باره دعا مى كرد(2) تا اينكه آيه نازل شد و پيامبر مأموريت يافت كه به جانب كعبه نماز گزارد (آيات را به زودى نقل خواهيم كرد)

چگونگى تغيير قبله:

به گفته مفسران و مورخان، پيامبر اكرم در خانه ام بشر بن مراد بن معرور ازقبيله بنى سلمه يا بنى سالم در كنار مدينه مهمان بود كه وقت نماز ظهر رسيد پيامبر به مسجدى كه در آنجا بود رفت و و نماز ظهر را با جماعت شروع نمود وقتى دو ركعت از ظهر را خواند، جبرئيل نازل شد و به او اشاره كرد كه به طرف كعبه نماز بخواند و ناودان كعبه را پيش روى خود قرار دهد. پس پيامبر به سوى كعبه برگشت و مردم نيز چنان كردند و مردها و زنها جاى خود را با يكديگر عوض نمودند چون اگر كسى در مدينه رو به كعبه بايستد، بيت المقدس پشت سر او قرار مى گيرد(3). و در روايتى آمده است كه جبرئيل در حال نماز بازوان پيامبر را گرفت و او را به سوى كعبه برگردانيد.(4)
در همان حال بود كه آيات مربوط به تغيير قبله نازل شد:
قد نرى تقلب وجهك فى السماء فلنولينك قبلة ترضيها فولّ وجهك شطر المسجد الحرام و حيث كنتم فولّوا وجوهكم شطره وان الذين اوتوالكتاب ليعلمون انه الحق من ربهم و ما الله بغافل عما يعملون (بقره / 144)
ما گردش صورت تو را به سوى آسمان مى بينيم. پس تو را به قبله اى كه از آن خوشنود هستى، مى گردانيم. پس صورت خود را به سوى مسجدالحرام برگردان و هر كجا كه هستيد صورتهاى خود را به سوى آن بگردانيد و همانا كسانى كه كتاب به آنها داده شده به خوبى مى دانند كه آن (تغيير قبله) از جانب پروردگارشان حق است و خداوند از آنچه انجام مى دهند غافل نيست.
با اين فرمان الهى قبله مسلمانان از بيت المقدس به مسجدالحرام تغيير يافت و پيامبر و مسلمانانى كه به آن حضرت اقتدا كرده بودند دو ركعت باقيمانده از نماز ظهر را به سوى كعبه خواندند و به همين مناسبت نام مسجد بنى سالم به «مسجد ذوقبلتين» شهرت يافت كه هم اكنون نيز آن مسجد باقى است.
خبر در مدينه پيچيد و گروهى از مردم در نماز عصر خبر را شنيدند و قبله خود را تغيير دادند عبادبن بشر كه نماز ظهر را با پيامبر خوانده بود از مسجد خارج شد و بر قومى از انصار گذشت كه نماز عصر مى خواندند و در حال ركوع بودند به آنها گفت: به خدا شهادت مى دهم كه با پيامبر به سوى كعبه نماز خواندم. اين خبر به مردم قباء در حال انجام فريضه صبح رسيد آنها يك ركعت از نماز صبح را خوانده بودند كه خبر به گوششان رسيد پس صورت خود را برگردانيدند(5).
موضوع تغيير قبله به گوش يهوديان ساكن مدينه رسيد آنها پيشتر همواره به مسلمانان طعنه مى زدند كه شما به سوى قبله ما نماز مى خوانيد و دلشان به اين خوش بود، وقتى اين خبر را شنيدند ناراحت شدند و چند تن از آنها كه نامشان در كتب تاريخى آمده پيش پيامبر اسلام رفتند و به او گفتند: چرا قبله خود را تغيير دادى؟ به قبله قبلى برگرد تا به تو ايمان بياوريم. اينجا بود كه در مقابل اعتراض آنها، اين آيات نازل شد(6):
سيقول السفهاء من الناس ماوليهم عن قبلتهم التى كانوا عليها قل لله المشرق و المغرب يهدى من يشاء الى صراط مستقيم (بقره / 142)
به زودى سفيهان از مردم گويند: چه چيزى آنها را از قبله اى كه بر آن بودند ، برگردانيد؟ بگو: مشرق و مغرب از آنِ خداست. او هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.
بدينگونه پاسخ معترضان داده شد و خداوند اعلام نمود كه مشرق و مغرب از آنِ خداست يعنى قبله يك موضوع قراردادى است و مثل توحيد و معاد نيست كه تمام اديان آسمانى در آن مشترك هستند قبله امتها ممكن است متفاوت باشد همانگونه كه هست مثلا قبله يهود بيت المقدس و قبله نصارى زادگاه مسيح و قبله صابئين ستارگان مى باشد مسلمانان هم قبله مخصوص خود را پيدا كردند و اين همان قبله اى بود كه حضرت ابراهيم بر آن بود.
از آنجا كه موضوع تغيير قبله موضوع مهم و جنجال برانگيزى بود، قرآن در آيات مربوط به آن مطلب را چندين بار تكرار كرده تا تأكيد بر آن باشد و نيز پرسشهاى مختلفى را كه ممكن بود پيش بيايد پاسخ داده است يكى از آن پرسشها همان پرسش يهود بود كه در آيه اى كه خوانديم پاسخ داده شد. دو پرسش ديگر نيز از طرف مسلمانان مطرح بود يكى اينكه چرا كعبه از اول قبله مسلمانان قرار نگرفت؟ دوم اينكه اكنون كه قبله تغيير يافته تكليف نمازهايى كه پيش از اين خوانده ايم چه مى شود؟ و تكليف كسانى كه نمازهاى خود را به بيت المقدس خواندند و مردند چه مى شود؟
پاسخ اين دو پرسش در اين آيه آمده است:
و ما جعلنا القبله التى كنت عليها الاّ لنعلم من يتّبع الرسول ممّن ينقلب على عقبيه و ان كانت لكبيرة الاّ على الذين هدى الله و ما كان الله ليضيع ايمانكم انّ الله بالناس لرؤف رحيم (بقره / 143)
و ما آن قبله ى را كه تو بر آن بودى قرار نداده بوديم مگر براى اينكه كسى را كه پيروى از پيامبر مى كند از كسى كه به پشت سرخود بر مى گردد، مشخص نماييم و همانا آن، دشوار بود مگر براى كسانى كه خدا آنها را هدايت كرده است و خداوند ايمان شما را ضايع نمى كند همانا خداوند بر مردم مهربان و بخشايشگر است.
طبق اين آيه پاسخ پرسش نخستين اين است است كه قبله قبلى نوعى آزمايش براى مسلمانان بود چون مسلمانان در مكه دلشان مى خواست كه كعبه قبله آنها باشد كه قبله پدران و نياكانشان بود و قبله بودن بيت المقدس برخلاف ميل باطنى آنها بود خدا مى خواست كسانى را كه واقعاً از پيامبر پيروى مى كنند، از ديگران كه به سبب اين بهانه از دين اسلام روى برمى گردانند مشخص نمايد. البته در اين آيه خاطرنشان مى شود كه اين موضوع واقعاً گران و سنگين بود ولى براى كسانى كه هدايت يافته بودند آسان بود.
پاسخ پرسش دوم هم اين است كه خدا اعمال گذشته را كه ناشى از ايمان بود ضايع و تباه نمى سازد و نبايد نگران اعمال پيشين باشيد پاداش آنها را خداوند مهربان و بخشايشگر خواهد داد.

آيا قبله عين كعبه و حرم است و يا جهت كعبه؟

مهمترين مسأله اى كه در كتب فقهىما درباره قبله مطرح شده است اين است كه آيا قبله عين كعبه است يا جهت كعبه؟ در اين مسأله ميان فقها اختلاف نظر وجود دارد و اقوال مختلفى نقل شده كه عمده ترين آنها دو قول است. پيش از بيان اين دو قول خاطرنشان مى سازيم كه براى كسى كه داخل مسجدالحرام نماز مى خواند و يا اگر بيرون از آن است مى تواند با وسايلى عين كعبه را تشخيص دهد ، همه علماء اتفاق نظر دارند كه وظيفه او استقبال عين كعبه مى باشد و در آن اختلافى نيست چيزى كه مورد اختلاف است اين فرض است كه شخصى به دور از مسجدالحرام باشد و عين كعبه را هم تشخيص ندهد در اينجا با قطع نظر از قولهاى شاذّ ، دو قول عمده وجود دارد:
قول اول، اينكه كعبه قبله مسجدالحرام و مسجدالحرام قبله كسانى كه در حرم هستند و حرم قبله كسانى كه خارج آن قرار دارند، مى باشد. چندين نفر از فقهاء شيعه اين قول را اختيار كرده اند كه از جمله آنهاست شيخ طوسى(7) و شهيد اول(8) و محقق(9) و تعدادى از فقهاء ديگر. شهيد ثانى اين قول را به بيشتر فقهاء نسبت داده(10)و طبرسى آن را به «اصحابنا» نسبت داده(11) و شيخ در خلاف براى آن ادعاى اجماع كرده است(12).
قول دوم، اينكه قبله كسانى كه عين كعبه را تشخيص نمى دهند جهت آن است. بسيارى از متاخران ، اين قول را پذيرفته اند از طرفداران اين قول مى توان از سيد مرتضى و ابن جنيد و ابوالصلاح و ابن ادريس(13) و محقق در النافع(14) و علامه(15) و صاحب جواهر(16) را نام برد.
در ميان مذاهب اربعه اهل سنت، حنبلى و مالكى وحنفى، قبله را براى كسانى كه

پى‏نوشتها:‌


1 - ابن هشام تغيير قبله را پس از هجده ماه از هجرت و در ماه رجب مى داند (السيرة النبويه ج 2 ص 198) و طبرى و يعقوبى و ابن اثير هفده ماه پس از هجرت و ماه شعبان را انتخاب كرده اند (تاريخ طبرى ج 2 ث 18 و تاريخ يعقوبى ج 2 ص 34 و ابن اثير ج 1 ص 524) بخارى ميان شانزده ماه و هفده ما ترديد كرده است (صحيح بخارى ج 1 ص 177) ابن سعد آن را شانزده ماه مى داند. (الطبقات ج 1 ص 24) شيخ مفيد نيمه رجب سال دوم هجرت را تقويت مى كند كه هجده ماه مى شود (مسارالشيعه ص 58) در روايتى كه از امام صادق (ع) نقل شده ، هفده ماه آمده است (وسائل ج 3 ص 218) و اختيار ابن بابويه هجده ماه است (من لايحضره الفقيه ص 88) و در روايتى كه از قرب الاسناد نقل شده هفده ماه و هجده ماه به صورت نسخه بدل آمده است (وسائل ج 3 ص 220) به نظر مى رسد كه منشاء اختلاف در خواندن لفظ (تسعه) و (سبعه) بوده كه در قديم شبيه هم نوشته مى شدند.
2 - مجلسى، بحارالانوار ج 84 ص 39
3 - السيرة الحلبيه ج 2 ص 129
4 - طبرسى ، مجمع البيان ج 1 ص 413
5 - السيرة الحلبيه ج 2 ص 129
6 - ابن هشام ، السيرة النبويه ج 2 ص 199
7 - المبسوط ج 1 ص 78
8 - به نقل جواهر الكلام ج 7 ص 320
9 - شرايع الاسلام ص 18
10 - مسالك ج 1 ص 16
11 - مجمع البيان ج 1 ص 420
12 - الخلاف ج 1 ص 295
13 - به نقل همدانى در مصباح الفقيه كتاب الصلوة ص 84
14 - المختصرالنافع ص 23 از آنجا كه اين كتاب خلاصه اى از شرايع الاسلام است و بعد از آن نوشته شده ، مى توان گفت كه محقق از نظر قبلى خود برگشته است.
15 - مختلف الشيعه ج 1 ص 76
16 - جواهرالكلام ج 7 ص 322