تفسير كوثر جلد اول

يعقوب جعفرى مراغى

- ۳۳ -


دور از مكه هستند جهت كعبه مى دانند ولى شافعى جهت را كافى نمى داند بلكه مى گويد حتى در خارج از مكه و در شهرهاى ديگر هم عين كعبه قبله است و مكلف بايد سعى كند با علم و ياظن آن را پيدا كند و استقبال جهت كعبه كافى نيست.(1)
آن گروه از فقهاء شيعه كه معتقد به قول اول هستند به مضمون دو روايت استنادمى كنند:
اول، مرسله حجال از امام صادق كه فرمود:
انّ الله جعل الكعبة قبلة لاهل المسجد و جعل المسجد قبلة لاهل الحرم و جعل الحرم قبلة لاهل الدنيا(2)
خداوند كعبه را قبله براى اهل مسجد و مسجد را قبله براى ساكنان حرم و حرم را قبله براى مردم دنيا قرار داده است.
دوم، حديث جعفى از امام صادق كه فرمود:
البيت قبلة لاهل المسجد و المسجد قبلة لاهل الحرم و الحرم قبلة للناس جميعا(3)
بيت قبله براى اهل مسجد و مسجد قبله براى ساكنان حرم و حرم قبله براى همه مردم است.
همچنين طرفداران اين قول با رواياتى كه دلالت بر استحباب تياسر در قبله اهل عراق دارند، نيز استدلال كرده اند و گفته اند از اين روايات فهميده مى شود كه هدف استقبال حرم است نه جهت كعبه (روايات مربوط به تياسر خواهد آمد)
طرفداران قول دوم كه جهت كعبه را قبله مى دانند به آيه قرآن و نيز رواياتى استناد كرده اند كه مى توان گفت به جهت كثرت آنها به حد مستفيض رسيده است.
اينكه در قرآن كريم آمده است: (فولوا وجوهكم شطره) ظاهر آن دلالت بر جهت دارد زيرا «شطر» به معناى سمت و سو و جهت است و در اشعار عربى نيز به اين معنا به كار رفته مانند: فشطرها نظر العينين محسور(4) پس به سوى آن (شتر) نگاه حسرت بار دو چشم دوخته است.
البته بعضيها شطر را به معناى جزء و نصف گرفته اند و گفته اند نصف مسجدالحرام همان كعبه است و بدينگونه قول شافعى را تقويت كرده اند.(5)
همچنين روايات متعددى از ائمه معصومين در دست داريم كه به قول دوم يعنى جهت بودن قبله دلالت دارد اين روايات مستفيضه است و حتى صاحب جواهر گفته بعيد نيست كه آنها را متواتر بدانيم(6) اكنون به چند نمونه از اين احاديث توجه فرماييد:
عن زرارة عن ابى جعفر (ع) انه قال: لاصلاة الاّ الى القبلة قال: قلت: و اين حدّ القبلة؟ قال: ما بين المشرق و المغرب قبلة كله(7)
زراره مى گويد: امام باقر فرمود: نماز صحيح نيست مگر اينكه به سوى قبله باشد. مى گويد گفتم: حدّ قبله چيست؟ فرمود: ميان مشرق و مغرب همه اش قبله است.
عن عبدالله بن سنان عن الصادق(ع) انه قال: انّ لله عزوجل حرمات ثلاثاً ليس مثلهن شىء: كتابه و هو حكمة و نور، و بيته الذى جعله قبلة للناس لايقبل من احد توجّها الى غيره و عترة نبيكم(8)
امام صادق(ع) فرمود: همانا براى خداوند سه حرمت وجود دارد كه چيزى مانند آنها نيست: كتاب او كه حكمت و نور است و خانه او كه براى مردم قبله قرار داده و از هيچكس توجه به غير آن را قبول ندارد و خاندان پيامبر شما.
روايت اول تقريباً صريح است كه قبله همان جهت كعبه است و روايت دوم تنها بيت را قبله مى داند و غير آن را قبله نمى داند بنابراين حرم نمى تواند قبله باشد.
به نظر مى رسد كه اين قول اقوى باشد چون قول اول مستند به دو حديث است كه يكى ضعيف و ديگرى مرسل است و نيز خلاف ظاهر آيه شريفه مى باشد.
البته بايد توجه داشت كه ثمره مهم و عملى براى اين اختلاف وجود ندارد زيرا در شهرهاى دور از مكه، تشخيص حرم از جهت بسيار مشكل است و هر دو گروه در پيدا كردن قبله اين شهرها به اماراتى متوسل شده اند كه خواهد آمد و هر دو در آن مشترك هستند و اساساً كار قبله يابى بر تسامح استوار است و آن دقت عقلى كه در كتب هيئت آمده لزومى ندارد هر چند كه استمداد از آنها براى يافتن قبله خوب است.
مطلب ديگرى كه ذكر آن در اينجا مناسب است اين است كه در بعضى از روايات ما درباره قبله اهل عراق گفته شده كه خوب است آنها در وقت نماز تياسر كنند يعنى مقدارى ميل به سمت چپ كنند(9) در علت اين دستور گفته شده كه وسعت حرم در سمت چپ كعبه بيشتر از آن در سمت راست آن است(10) البته اين علت را مى توان از روايتى كه از امام صادق(ع) نقل شده، استظهار نمود كه در آن براى كعبه شش حدّ بيان شده كه چهار حدّ آن در سمت چپ و دو حد آن در سمت راست است(11) و البته اگر علت تياسر اين باشد كسانى كه در جنوب مكه اند بايد تيامن كنند.
درباره تياسر قبله اهل عراق بحثهايى ميان مرحوم محقق و خواجه نصير طوسى شده است كه جالب است گويا محقق اين مسأله را درس مى گفت و تصادفاً خواجه در آن درس حاضر بود محقق استحباب تياسر را مطرح كرد و خواجه گفت: اين استحباب وجهى ندارد زيرا اگر تياسر از قبله به غير قبله است كه حرام خواهد بود و اگر از غير قبله به قبله است واجب خواهد بود. محقق در پاسخ او گفت: بلكه از قبله به سوى قبله است. خواجه ساكت شد و بعدها محقق رساله اى در اين زمينه نوشت و به خواجه فرستاد و خواجه آن را تحسين نمود.(12)
البته از اين گفته بر مى آيد كه خواجه تسليم محقق شده ولى بعضيها گفته اند كه محقق در نامه ارسالى خود از فتواى خود برگشته و تسليم خواجه شده و روايات تياسر را تضعيف كرده است.(13)
مرحوم علامه مجلسى راجع به علت تياسر قبله اهل عراق گفته است: شايد امر به تياسر كه در روايات آمده براى اين است كه محرابهاى عراق در زمان خلفاء جور ساخته شده و درست نبوده است حتى محراب مسجد كوفه همان محراب زمان حضرت على نيست و چون ائمه اطهار آشكارا نمى توانستند كج بودن محرابهاى مساجد عراق را بگويند لذا امر به تياسر كرده اند(14)

احكام فقهى قبله

از نظر فقهى قبله احكامى دارد گاهى استقبال آن واجب و گاهى حرام و گاهى مستحب و گاهى مكروه است و به تعبير صاحب مدارك، قبله متصف به احكام اربعه مى شود ولى در آن مباح به معناى خاص كلمه وجود ندارد(15).
مواردى كه استقبال قبله در آنها واجب است عبارتند از:
1 ـ در حال اقامه نامهاى واجب. دليل آن آيه شريفه كه گذشت و روايات متعدد و اجماع مسلمانان است. البته در نمازهاى مستحبى استقبال قبله واجب نيست، مستحب مى باشد.
2 ـ در حال ذبح حيوان. لازم است كه در حالت ذبح، قسمت جلو بدن حيوان به طرف قبله باشد و اگر به طور عمد ترك شود، آن حيوان در حكم ميته است و خوردن گوشت آن حرام و خود حيوان نجس است(16). دليل اين حكم اجماع و روايات متعددى است كه وارد شده است.
3 ـ در حال احتضار مسلمان. وقتى يك مسلمان درحال احتضار است بايد رو به قبله باشد وبه گونه اى كه اگر بنشيند طرف جلو بدنش به سوى قبله باشد.
4 ـ در حال دفن ميت. وقتى ميت دفن مى شود بايد جلو بدن او به سوى قبله باشد.
دليل اين دو حكم نيز اجماع و روايات است.
موردى كه استقبال قبله حرام است ،آن حالتى است كه انسان در حال دفع بول و يا غائط است كه نبايد رو به قبله و يا پشت به قبله باشد و بايد طرف راست يا چپ او به طرف قبله باشد. اين حكم از روايات متعددى استفاده مى شود.
موردى كه استقبال قبله مستحب است ، آن حالتى است كه انسان نماز مستحبى مى خواند. در اين صورت استقبال واجب نيست بلكه مستحب است دليل آن اصل عدم وجوب و نيز روايات مستفيض است(17) همچنين در تمام حالات و به خصوص در حال خواب استقبال قبله مستحب است.
موردى كه استقبال قبله مكروه است، آن حالتى است كه انسان با همسر خود هم بستر شود در اين حالت استقبال قبله كراهت دارد(18).

راههاى پيدا كردن قبله

براى كسانى كه در مناطق دور از مكه هستند پيدا كردن سمت و سوى قبله كار آسانى نيست مگر اينكه از راهها و وسايلى كه براى اين منظور فراهم آمده، استفاده شود. از همان گذشته ها براى پيدا كردن قبله، علايم و نشانه هايى ذكر شده و در عصر ما نيز قبله نماهاى دقيق و حساسى ساخته شده كه نشانگر سمت قبله است. اكنون ما بعضى از راههاى پيداكردن قبله را در اينجا به طور اختصار ذكر مى كنيم و يادآور مى شويم كه بعضى از اين علائم در روايات وارده از ائمه معصومين (ع) ذكر شده است:
1 ـ استفاده از محرابى كه معصوم در آن نماز خوانده است مانند محراب مسجد پيامبر در مدينه كه به طور متواتر به ما رسيده است و جالب اينكه با روشهاى علمى كه اهل هئيت و هندسه به كار برده اند و با توجه به نصف النهار مدينه، محراب فعلى مسجد پيامبر دقيقاً به سوى كعبه است و اين يكى از معجزه هاى ماندگار پيامبر اسلام مى باشد.
البته محراب مسجد كوفه نيز مى توانست علامتى باشد ولى نسبت محراب كنونى كوفه به حضرت على(ع) با تواتر اثبات نشده و ظاهراً مربوط به زمانهاى بعدى است و معلوم نيست كه اين محراب را بر اساس محراب حضرت على(ع) ساخته باشند.
2 ـ استفاده از ستاره ها مانند ستاره هاى جدى، سهيل، عيوق، ثريا، بنات النعش، دب اصغر و اكبر و مانند آنها و كهكشان كه در بعضى از كتب مربوط به قبله به تفصيل آمده و براى مناطق و شهرهاى گوناگون از طريق اين ستاره ها علائمى ذكر شده است. تفصيل اين علائم در كتاب «ازاحة العلة فى معرفة القبله» تأليف ابوالفضل شاذان بن جبرئيل قمى از علماء قرن ششم آمده است البته اين دانشمند غير از فضل بن شاذان معروف است كه از اصحاب امام رضا(ع) بود و كتاب «الايضاح» را نوشته است. خوشبختانه متن كامل كتاب «ازاحة العله» را مرحوم مجلسى در بحار آورده است.(19)
يادآور مى شويم كه استفاده از ستاره جدى در تعيين قبله در چند رويات از ائمه اطهار نيز آمده است.(20)
3 ـ استفاده از علم هيئت از طريق اسطرلاب يا رسم دايره هنديه و يا تعيين نصف النهار شهر مورد نظر و درجه انحراف آن از نصف النهار مكه. مرحوم مجلسى درجه انحراف نصف النهار بسيارى از شهرها را ذكر كرده است(21) كسانى كه قدرى با علم هئيت آشنايى داشته باشند خود مى توانند نصف النهار محل اقامت خود و انحراف آن از نصف النهار مكه را به دست آورند به تفصيلى كه در كتب هيئت آمده است.(22)
4 ـ استفاده از خورشيد. مى دانيم كه سالى دو بار خورشيد در وقت ظهر و زوال دقيقاً بالاى سر كعبه قرار مى گيرد به طورى كه در آن لحظه كعبه هيچ سايه اى ندارد. يكى روز هشتم خردادماه و ديگرى روز بيست و سوم تيرماه است. در اين روزها هنگام ظهر مكه اگر انسان روى به آفتاب بايستد رو به قبله ايستاده است. اگر ظهر مكه را از طريق راديو اعلام كنند و مردم در شهرهاى مختلف از آن اطلاع حاصل نمايند با اين روش مى توانند به طور دقيقى قبله را تعيين كنند. البته تعيين ظهر مكه در آن دو روز از طريق هيئت نيز امكان پذير است.
ظاهراً نخستين كسى كه اين روش را ذكر كرده خواجه نصير طوسى است و بعد از او نيز در كتابهاى مربوط به قبله آمده است(23)
5 ـ استفاده از قبله نماهايى كه هم اكنون در دسترس همگان است و آنها يك نوع قطب نما هستند كه با تعيين درجه انحراف شهر مورد نظر از نقطه جنوب ، قبله را نشان مى دهد. كار اين وسيله دقيق است و با وجود آن ، نيازى به استفاده از روشهاى ديگر نيست.
البته استفاده از قطب نما در تعيين قبله از مدتها پيش معمول بوده ولى استفاده از آن به صورت قبله نماهاى كنونى ظاهراً براى اولين بار در ايران و توسط سرتيپ رزم آرا صورت گرفته است.

فَاذْكُرُونى أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُوا لى وَ لا تَكْفُرُونِ (*)يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ (* )وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ يُقْتَلُ فى سَبيلِ اللّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْيآءٌ وَ لكِنْ لا تَشْعُرُونَ (* )وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَىْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْص مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِوَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرينَ (*)اَلَّذينَ اِذآ أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا اِنّا لِلّهِ وَ اِنّآ اِلَيْهِ راجِعُونَ (*)أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (*)

پس مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم و مرا سپاس گزاريد و بر من كفران نكنيد(152) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به وسيله صبر و نماز يارى جوييد. همانا خداوند با شكيبايان است(153) و به كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مردگان نگوييد بلكه آنها زندگانند ولى شما نمى فهميد (154) و البته شما را با چيزى از ترس و گرسنگى و كاهش داراييها و جانها و ميوه ها آزمايش مى كنيم و شكيبايان را مژده بده (155) آنهايى كه چون مصيبتى به آنها برسد، مى گويند: همانا ما از آنِ خداييم و همانا به سوى او بازگشت كنندگانيم (156) آنها هستند كه درودهايى از پروردگارشان و رحمتى بر آنهاست و آنها همان هدايت شدگان هستند (157)

نكات ادبى

1 ـ «ذكر»يادآورى، حضور معنا در نفس و آن گاهى زبانى و گاهى قلبى است و نيز ذكر گاهى در برابر غفلت است «ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا» و گاهى در برابر نسيان است «واذكر ربك اذا نسيت».
2 ـ «شكر» اعتراف به نعمت و اعتراف به حق طرف مقابل. آن نيز گاهى زبانى است و گاهى عملى است. شكر عملى اين است كه نعمت را در جايى كه مورد رضايت صاحب نعمت است به كار گيرند.
3 ـ «كفر» در اينجا به معناى ناسپاسى و كفران نعمت است.
4 ـ «الذين آمنوا» صفت براى «اىّ» و محل آن مرفوع است.
5 ـ «شعور» درك به وسيله حواسّ در مقابل علم كه ممكن است بدون وسيله باشد و لذا شعور به خدا اطلاق نمى شود ولى علم اطلاق مى شود.
6 ـ «اموات» مرفوع است به جهت اينكه خبر مبتداء محذوف مى باشد: «هم اموات».

تفسير و توضيح

آيه (152) فاذكرونى اذكركم... : در آيه قبل صحبت از نعمت وجود پيامبر اسلام بود كه در ميان مردم مبعوث شد و آيات خدا را بر آنها تلاوت كرد و آنها را تربيت نمود و به آنها كتاب و حكمت آموخت. اين نعمت بزرگى بود كه خداوند بر مسلمانان عنايت كرد و اين نعمت را با تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه به اتمام رسانيد. بنابراين، خداوند گام اول را در جهت هدايت و ايمان مردم برداشت و اينك نوبت مردم است كه گامى به سوى خدا بر دارند و آن اينكه او را ياد كنند. ياد خدا سبب مى شود كه انسان خدايى فكر كند و خدايى عمل نمايد و آثار آن در زندگى انسان آشكار شود. اگر چنين شد و انسان خدا را ياد كرد، گام بعدى را باز خداوند بر مى دارد و او را ياد مى كند خدا بار اول او را ياد كرد و شريعت فرستاد و اينك ياد مى كند و انسان را از بركات ايمان و عمل برخوردار مى سازد و به او آن آرامش و اطمينان خاطر را مى دهد كه اگر تمام ثروتهاى دنيا را مصرف كنند به آن آرامش نمى رسند و اين علاوه بر پاداشهاى اخروى است. گام چهارم را نيز بايد انسان بردار و آن اينكه سپاسگزار نعمتهاى الهى باشد و به آن كفران نكند.
بنابراين شكر در مرحله اى بالاتر از ذكر و يادآورى است، ذكر ياد خدا و عمل به دستورات اوست كه باعث سرازيرى نعمتهاى خدا مى شود و اين نعمتها بايد با شكر و سپاسگزارى پاسخ داده شود و همانگونه كه ذكر بايد با زبان و عمل باشد، سپاسگزارى هم بايد با زبان و عمل باشد به اين صورت كه زبان را به شكر خدا باز كند و نعمتهاى داده شده را در مسيرى كه مورد رضايت حق است مصرف نمايد.
پرواضح است كه در اين مراحل چهارگانه كه دو مرحله آن مربوط به انسان و دو مرحله مربوط به خداست، آنكس كه سود مى برد انسان است و خدا سودى از اين معامله و بده بستان ندارد. چيزى كه هست اين است كه سنت خداوند بر اين جارى است كه آنهايى را كه در راه او هستند و او را ياد مى كنند، يارى كند و بر نعمت و برخوردارى آنها بيفزايد. و نيز سنت الهى است كه اگر مردمى نعمتهاى خدا را ناسپاسى كنند، آن نعمتها را از دست آنها مى گيرد.
آيه (153) يا ايهاالذين آمنوا استعينوا ... : البته همواره به ياد خدا بودن و از دستورات او اطاعت كردن بدون شك مشكلات و زحمتهايى دارد. در اين آيه دستور مى دهد كه براى مقابله با اين مشكلات و كاستن از تلخى انجام تكاليف، مؤمنان بايد از دو چيز يارى بجويند كه اين دو چيز هر گونه مشقتى را در كام آنها شيرين خواهد كرد.
آن دو چيز عبارت است صبر و نماز. صبر و شكيبايى مشكلات را آسمان مى كند و نماز روح انسان را در برابر مشكلات نيرومندى مى سازد.
اين آيه با اين تعبير در آيه 45 همين سوره هم آمده كه تفسير آن گذشت و تنها فرقى كه ميان اين دو آيه وجود دارد، اين است كه در آيه 45 دنباله آيه مربوط به نمازاست (و انها لكبيرة الاعلى الخاشعين) ولى در اينجا دنباله آيه مربوط به صبر است (ان الله مع الصابرين) آيات بعدى هم درباره صبر و تحمل مرارتها در راه خداست در واقع اين جمله مقدمه اى براى آيات بعدى است و زمينه را براى بحث بعدى فراهم مى كند.
خدا با صابران است، چه تعبير جالبى! يعنى اگر انسان به هنگام ناراحتى صبر كند و استقامت نشان دهد، خداوند به يارى او مى شتابد و روحيه او را تقويت مى كند و او به آسانى در مقابل مشكلات استقامت مى كند. در اين صورت است كه كوهى درمقابل او كاهى مى شود و بلا تبديل به ولا و مشقت تبديل به نعمت مى گردد زيرا كه او همراهى خدا را با خود دارد و چه سعادتى!
آيه (154) ولاتقولو لن يقتل فى سبيل الله ... : وقتى انسان به اين مرحله از ايمان رسيد و مقام صبر را كه همراهى خدا را با خود دارد، به دست آورد ديگر هيچ مشكلى براى او مشكل نيست زحمتى بالاتر و سخت تر از مرگ نداريم; مرگ هم براى چنين شخصى مسأله نيست او به آسانى كشته شدن در راه خدا را مى پذيرد و آن را فوزى عظيم مى داند.
اينك در اين آيه راجع به چنين شخصى كه در راه خدا بذل جان كرده و كشته شده است، سخن مى گويد و ارزش و مقام او را بيان مى كند وخطاب به مؤمنان مى فرمايد: به كسانى كه در راه خدا كشته شده اند ، مردگان نگوييد و آنها را مرده به حساب نياوريد بلكه آنها زنده اند ولى شما نمى دانيد. گفته شده است كه اين آيه درباره شهداء بدر نازل شده كه تعدادشان چهارده نفر بود. شش نفر از مهاجر و هشت نفر از انصار بودند.
قرآن كريم درباره شهداء راه خدا حقيقت مهم و قابل تأمل و تعمقى را بيان كرده و آن اينكه شهيدان در واقع نمرده اند بلكه آنها به نوعى زندگى مى كنند. حال بايد ديد كه منظور از اين زندگى چيست؟ و آنها چگونه پس از كشته شدن وجدايى روح از بدن باز زنده اند؟
اينكه كسى بگويد منظور ، زنده بودن نام و ياد آنهاست و آنها در دلهاى مردم زنده اند، سخن درستى نگفته است چون اين يك امر اعتبارى است و نفعى به حال شهيد ندارد و ديگر اينكه در آيه شريفه گفته است كه شما زنده بودن آنها را درك نمى كنيد در حالى كه ما زنده بودن ياد و نام آنها را به خوبى درك مى كنيم پس معلوم مى شود كه منظور از حيات و زندگى، آن نيست بلكه نوعى از زندگى است كه بشر نمى تواند حقيقت آن را دريابد.
بنابراين ، شهيدان براستى زنده اند ولى ما نوع و چگونگى زندگى آنان را درك نمى كنيم. اين يك نوع زندگى است كه با زندگى كنونى ما و زندگى عالم آخرت كه همه افراد بشر خواهند داشت متفاوت است و شهيدان آنچنان زنده اند كه نزد خدا روزى مى خورند و از نعمتهاى الهى برخوردارند و به آنچه به آنها داده شده شادمان و خوشحال هستند. و به ديگران كه هنوز به آنها نپيوسته اند مژده مى دهند. به اين آيه توجه كنيد:
و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عندربهم يرزقون، فرحين بما اتيهم الله من فضله و يستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم من خلفهم الاّ خوف عليهم ولاهم يحزنون (آل عمران / 169-170)
و كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند مرده مپندار بلكه آنان زندگانند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند. آنها به آنچه خدا از فضل خويش به آنها داده، شادمان هستند و به كسانى كه هنوز به آنان نپيوسته اند مژده مى دهند كه نه بيمى بر آنها است و نه اندوهگين خواهند شد.

پى‏نوشتها:‌


1 - الجزيرى، الفقه على المذاهب الاربعه ج 1 ص 195
2 - وسائل الشيعه ج 3 ص 220
3 - همان
4 - جامع البيان (تفسير طبرى) ج 2 ص 21
5 - فخررازى ، التفسير الكبير ج 4 ص 126
6 - جواهر الكلام ج 7 ص 322
7 - وسائل الشيعه ج 3 ص 217
8 - همان ص 218
9 - روايات اين موضوع را در كتاب وسائل الشيعه ج 3 ص 221 و 222 ملاحظه فرماييد.
10 - مصباح الفقيه كتاب الصلوة ص 94
11 - وسائل الشيعه ج 3 ص 221
12 - قاضى نورالله شوشترى ، مجالس المؤمنين ج 2 ص 205
13 - حسن زاده آملى، دروس معرفة الوقت و القبله ص 417 مؤلف محترم اين كتاب متن رساله محقق را به نقل از المهذب ابن فهد نقل كرده است. با مراجعه به اين رساله معلوم مى شود كه محقق از گفته خود برنگشته بلكه قول به تياسر را تقويت كرده و به اشكالات آن پاسخ داده است و رواياتى كه در آخر رساله تضعيف نموده، روايات مربوط به قبله بودن حرم براى شهرهاى دور است البته قول به تياسر مبتنى به همين فرض است و محقق بنابراين فرض تياسر را تقويت كرده است.
14 - بحار الانوار ج 84 ص 53
15 - عاملى ، مدارك الاحكام ج 3 ص 146
16 - شرايع الاسلام ص 264
17 - جواهرالكلام ج 8 ص 30
18 - مدارك الاحكام ج 3 ص 146
19 - بحار الانوار ج 84 از ص 85-71
20 - رجوع شود به: وسائل الشيعه ج 3 ص 222 و 223
21 - بحار الانوار ج 84 ص 76
22 - رجوع شود به: دروس معرفة الوقت و القبله ص 284 به بعد و ص 461 به بعد و جدولهاى آخر كتاب
23 - همان كتاب ص 445