تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۶ -


وجود آيات متشابه در قرآن يكى از ضرورتها در جاودانگى اسلام است. مى دانيم كه اسلام دين جاودانه بشر تا روز قيامت است و جوامع بشرى در طول تاريخ از لحاظ رشد فكرى متفاوت است و در هر عصرى سطح فكر مردم و دانشمندان آنها، با سطح فكر پيشينيان و آيندگان فرق دارد. آيات متشابه قرآن به گونه اى است كه در هر عصرى هر دانشمندى مطابق با سطح فكر خود از آن استفاده مى كند و براى او تازگى دارد. آيات متشابه، به هر شخصى در هر سطح فكر و علمى اجازه مى دهد كه از قرآن استفاده كند و قرآن راه استفاده درست را نيز نشان داده تا كسى منحرف نشود و آن ارجاع آن آيات به آيات محكم كه ريشه قرآن هستند، مى باشد كه در اين آيه آمده و ديگر تدبير و انديشيدن كه در آيات ديگر آمده است. با ارجاع متشابهات به محكمات و تعمق و تدبر در آيات قرآنى، انسان مى تواند به تفسير و تأويل درست آن آيات دست پيدا كند و به اندازه فهم و گنجايش فكرى خود از آن استفاده نمايد.

بنابراين، قرآن دو وسيله براى فهم درست آيات متشابه قرار داده: يكى ارجاع به محكمات و ديگرى تدبر و انديشيدن:
افلا يتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (محمد / 24)
آيا در قرآن تدبر نمى كنند يا بر دلها قفلهاست.

با اين دو ابزار، مردم هر عصرى مى توانند نيازهاى خود را برطرف سازند و از قرآن و معارف بلند آن مطابق با ظرفيت و سطح دانش خود استفاده كنند. بدينگونه آيات متشابه قرآن سبب شده كه قرآن براى هميشه تازه و قابل استفاده باشد.
مطلب بسيار مهمى كه در اينجا تذكر مى دهيم اين است كه تمام آيات قرآنى از يك نظر محكم هستند و از يك نظر متشابه. زيرا وقتى آيات متشابه، به آيات محكم ارجاع داده شد و معناى درست آن به دست آمده، تبديل به محكم مى شود و از سوى ديگر آيات محكمى كه به خودى خود معناى روشنى دارد، اگر با آيات ديگرى ـ چه محكم چه متشابه ـ تركيب گرديد، معناى جديدى به دست مى دهد كه به تنهايى آن معنا را نمى داد و لذا از اين نظر مى توان آن را متشابه خواند.

جالب اينكه در قرآن كريم در يكجا تمام آيات قرآنى محكم و درجاى ديگر تمام آيات آن متشابه معرفى شده:
كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (هود / 1)
كتابى است كه آيات آن محكم است آنگاه از سوى خداوند حكيم و آگاه تفصيل داده شده.
الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها (زمر / 23)
خداوند زيباترين سخن را نازل كرد كه كتابى متشابه است.
البته مى توان گفت كه منظور از محكم در آيه سوره هود، استوار بودن قرآن در لوح محفوظ وپيش از نزول آن است. و منظور از متشابه در آيه سوره زمر، شبيه هم بودن آيات قرآنى در بلاغت و صحت و اتقان است ولى به هر حال تمام قرآن به محكم و متشابه بودن توصيف شده است.

پس از تقسيم بندى آيات قرآنى به محكم و متشابه، از سوء استفاده هايى كه گاهى بعضى از مغرضان از آيات قرآنى مى كنند، خبر مى دهد. كسانى كه در دلهاى آنها ميل به باطل وجود دارد و غرضورز و باطل گرا هستند، با يك هدف شيطانى دنبال آيات متشابه مى روند همان آياتى كه فهم آنها با تدبر و تأمل ميسر است و وجوه مختلفى دارد آنها براى دو هدف چنين مى كنند: نخست اينكه مى خواهند فتنه انگيزى كنند و ديگر اينكه مى خواهند آيات قرآنى را از معانى درست آن به معانى نادرستى تأويل و تفسير كنند.

اين افراد، براى خود افكار و انديشه هاى پيش ساخته اى دارند و مى خواهند از آيات قرآنى براى افكار خود دليلى بتراشند و انديشه هاى خود را به قرآن تحميل كنند از اين رو سراغ آيات متشابه مى روند كه تاب معانى گوناگونى را دارد و آنها را مطابق با افكار باطل خود تفسير مى كنند و بدينگونه در جامعه فتنه انگيزى مى نمايند. از اين گونه افراد و گروههابخصوص پس از رحلت پيامبر اسلام كه عقايد گوناگون و فرقه هاى مختلف در جامعه اسلامى به وجود آمد، فراوان ديده مى شود. گروههايى مانند خوارج و قدريه و مرجئه و بعدها معتزله و حشويه و اشاعره همواره انديشه هاى خود ساخته خود را به آيات قرآنى تحميل مى كردند. در حالى كه يك مسلمان راستين همواره بايد خود را تسليم و سرسپرده آيات قرآنى كند و هر چه به دور از جنجالهاى تبليغى و گروه گرايى، از قرآن به دست آمده، از آن پيروى كند.
اينها آيات قرآنى را مطابق با مذاق خود تأويل مى كنند در حالى كه تأويل قرآن از عهده هر كس بر نمى آيد و تنها خدا و كسانى كه در علم و دانش استوار هستند تأويل قرآن را مى دانند. راسخان در علم همان كسانى هستند كه تسليم آيات قرآن هستند و با ايمانى محكم و علمى راسخ و به كمك آيات محكم قرآن و با تدبر و تعمق و به دور هر نوع غرضورزى ، آيات قرآن را تأويل و تفسير مى كنند خداوند چنين اشخاصى را يارى مى كند و بينش آنها را تند و تيز مى سازد و از نور قرآن دلها و انديشه هاى آنها را روشن مى كند.

در اين قسمت از آيه كه مى فرمايد: و ما يعلم تأويله الاّ الله و الراسخون فى العلم به عقيده ما كلمه راسخون عطف به الله است و معناى آيه چنين است كه تأويل قرآن را جز خدا و راسخان در علم كس ديگرى نمى داند كه مفهوم آن اين است كه راسخان در علم تأويل قرآن و آيات متشابه را مى دانند و جمله اى كه پس از اين آمده (يقولون آمنا به) حال براى راسخان است يعنى آنها در عين حال كه تأويل آيات را مى دانند، مى گويند: ما به آن ايمان آورده ايم و همگى از جانب پروردگار ماست.

بعضيها كلمه (والراسخون) را عطف بر (الله) نمى گيرند بلكه آن را جمله جديدى مى دانند و در نتيجه اين آيه را چنين معنا مى كنند: تأويل آيات را فقط خدا مى داند و اما راسخان در علم، آنها از سر تسليم مى گويند ما به آن ايمان آورده ايم و همگى از جانب پروردگار ماست. مفهوم اين برداشت چنين است كه حتى راسخان در علم هم تأويل آيات متشابه را نمى دانند و آن در انحصار خداوند است.

ما معتقديم كه اين معنا معناى درستى نيست زيرا مفهوم آن اين است كه حتى پيامبر اسلام و ائمه معصومين و اصحاب پيامبر هم تأويل آن آيات را نمى دانستند و اين سخن نمى تواند درست باشد و اگر چنين باشد آيات متشابه لغو و بيهوده خواهد بود و گفتن اينكه حتى خود پيامبر تأويل آيات متشابه را نمى دانست، سخن نابجايى است و اساس قرآن را زير سؤال مى برد و آيات قرآنى را به صورت لغزها و معماها نشان مى دهد.

اين در حالى است كه از صدر اسلام تا كنون پيامبر و ائمه و اصحاب پيامبر و تابعين همواره تمام آيات قرآن را تفسير و توجيه كرده اند و هرگز درباره آيه اى نگفته اند كه اين آيه از متشابهات است و ما معناى آن را نمى دانيم.
آيات (8-9) ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هديتنا... : دعايى است كه خداوند از زبان راسخان در علم نقل مى كند. گويا زبان حال آنها چنين است كه پروردگارا پس از آنكه ما را هدايت كردى دلهاى ما را منحرف مساز و از پيش خود رحمتى بر ما ببخش كه تو بسيار بخشنده هستى.

در اين قسمت از دعا، اشاره به اين دارد كه بشر همواره نيازمند به توفيق الهى است و اگر توفيق الهى همراه او نشود ممكن است در عين هدايت و راهيابى دچارلغزشها و كجرويها باشد و همانگونه كه كجروان، آيات متشابه قرآن را مطابق ميل خود تأويل مى كردند او نيز دچار چنين لغزشى باشد و لذا خداوند به راسخان در علم مى آموزد كه همواره از خدا توفيق درست انديشيدن بخواهند و اگر چنين كنند، ضمن اينكه خدا آنها را يارى خواهد كرد، مقام تسليم و رضاى آنها بالا خواهد رفت و همين امر آنها را از لغزشها حفظ خواهد كرد.

دعاى ديگرى كه خداوند به راسخان در علم مى آموزد اين است كه بگويند: پروردگارا تو همه مردم را در روز قيامت كه شكى در وجود آن نيست، گردهم خواهى آورد. اين دعا اعتراف به روز قيامت و معاد است كه ياد آن انسان را از افتادن در خطا و گناه نگه مى دارد و سبب مى شود كه راسخان در علم در تأويل آيات قرآنى هوسهاى خود را دخالت ندهند.
در پايان اين دعا جمله اى آمده كه مى تواند ادامه دعا باشد و مى تواند جمله مستقلى از قول خدا باشد وآن اينكه خداوند هرگز خلف وعده نمى كند. يعنى خدا آمدن روز قيامت و حشر و نشر انسانها در آن روز را وعده داده و او از وعده خود تخلف نمى كند.

چند روايت

1 ـ سئل ابو عبدالله (ع) عن المحكم و المتشابه قال: المحكم ما يعمل به و المتشابه ما اشتبه على جاهله.(1)
از امام صادق(ع) درباره محكم و متشابه پرسيدند فرمود: محكم آن است كه به آن عمل مى شود و متشابه آن است كه بر كسى كه آن را نمى داند مشتبه شود.
2 ـ امام رضا(ع) فرمود: كسى كه متشابه قرآن را به محكم آن برگرداند به صراط مستقيم هدايت شده است سپس فرمود: در اخبار ما هم مانند قرآن متشابه وجود دارد پس آن را به محكم آن برگردانيد.(2)
3 ـ عن الصادق (ع) نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تأويله(3)
امام صادق (ع) فرمود: راسخان در علم ما هستيم و تأويل آن را ما مى دانيم
4 ـ قال اميرالمؤمنين (ع): وقد جعل الله للعلم اهلا و فرض على العباد طاعتهم بقوله: (و ما يعلم تأويله الا الله و الراسخون فى العلم)(4)
اميرالمؤمنين (ع) فرمود: خداوند براى علم اهلى قرار داده و پيروى از آنها را بر بندگانش واجب كرده با اين سخن: (وما يعلم تأويله ...)

بحثى درباره محكم و متشابه و تأويل

محكم عبارت است از كلامى متقن كه دلالت آن بر معنى مقصود واضح و روشن است و احتمال وجوه ديگرى نمى رود و اين كلمه مأخوذ است از «حكم» كه در لغت به معنى منع و سدّ مى باشد گويا كلام محكم مانع از آن است كه احتمال معناى ديگرى جز آنچه متكلم اراده كرده است، داده شود.

متشابه عبارت است از كلامى كه مقصود متكلم از آن روشن نيست و احتمال معانى گوناگونى داده مى شود و اين كلمه مأخوذ از «تشابه الوجوه» است كه به معنى شباهت صورتها به همديگر مى باشد گويا در كلمات متشابه معانى مختلفى كه شبيه يكديگرند، احتمال داده مى شود و يا كلام به گونه اى است كه شباهت به معانى گوناگونى دارد.
اكنون كه به طور اجمال معناى محكم و متشابه را دانستيم مى گوييم كه آيات قرآنى به يك اعتبار و از يك نظر به دو قسم تقسيم مى شود: محكم و متشابه.

محكم آن گروه از آياتى است كه واضح الدلالة است و احتمال معناى ديگر نمى رود اكثر آيات قرآنى از اين گروه است و متشابه آن دسته از آيات قرآنى است كه قابل تطبيق با وجوه و معانى گوناگونى است اين نوع از آيات قرآنى در مقايسه با آيات محكم اندك هستند. اين تقسيم بندى در خود قرآن كريم به اين بيان آمده است:
هوالذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات فاماالذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأويله و ما يعلم تأويله الا الله والراسخون فى العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا و ما يذكر الا اولوا الالباب (آل عمران / 7)
او خداوندى است كه براى تو كتاب را نازل كرد برخى از آن، آيات محكمات هستند كه همانها امّ الكتاب مى باشند و برخى ديگر از آن،آيات متشابهات هستند پس آنها كه در دل آنان مرض است از متشابهات پيروى مى كنند تا فتنه اى بپا كنند ويا آن را تأويل بنمايند در حالى كه تأويل آن را كسى نمى داند جز خدا و راسخان در علم. مى گويند ما به آن ايمان آورديم همه آن آيات از جانب خداوند است و متذكرنمى شود مگر صاحبان انديشه.

مهمترين سؤالى كه در اينجا مطرح مى شود اين است كه وجود آيات متشابه در قرآن كه قابل تأويل و توجيه به معانى مختلف است چه حكمتى دارد؟ و آيا بهتر نبود كه همه آيات قرآنى از نوع محكم بودند تا آنها كه دلهايشان مريض است، آيات متشابه را دستاويز خود قرار ندهند؟

در پاسخ اين پرسش بايد بگوييم كه اسلام يك دين جاودانى است و قرآن براى عصر معينى نازل نشده است و لذا قرآن كريم بايد طورى نازل مى شد كه در هر عصرى و با هر فرهنگى مفيد فائده باشد و پيامهاى خود را برساند. وجود آيات متشابه در قرآن يكى از الطاف الهى براى بشر در تداوم نسلها و قرنهاست و اين آيات رمز جاودانگى قرآن است و در حقيقت مى توان گفت كه خداوند مطالبى را كه در هر عصرى و براى هر نوع استعدادى يكسان است به صورت آيات محكم آورده و مطالبى را كه هر قومى به اندازه استعداد خود و مطابق بارشد فكر و جولان انديشه اش بايد بفهمد به صورت آيات متشابه آورده و در واقع آيات متشابه رمزهايى براى كشف اسرار و علومى هستند كه هر كسى مطابق استعداد و شايستگى خود مى تواند به آن اسرار و علوم دست يابد و كليد رمزهم معرفى شده است و آن همان آيات محكمات هستند كه قرآن از آنها به عنوان «امّ الكتاب» يعنى مادر كتاب ياد مى كند.

به عبارت ديگر: مى توان گفت كه آدمى با برگشت دادن آيات متشابه به آن محكمات و با كنار هم چيدن چند آيه متشابه و محكم به مطالبى دست پيدا مى كند كه شايد ديگران به آنها نرسيده اند.
بنابراين، اشتمال قرآن بر آيات متشابه يكى از نعمتهاى بزرگ والطاف خداوند براى بشر تا روز قيامت است و اگر كسانى از آن سؤاستفاده مى كنند و آيه متشابه رانه براى دريافت معانى عميق، بلكه جهت فتنه انگيزى دستاويز خود قرار مى دهند، اين ديگر مربوط به قرآن نيست بلكه عامل آن، فتنه جويى افراد فرصت طلب و بيمار دل هستند واساساً سؤ استفاده از يك حقيقت و يا يك ابزاركار باعث نامطلوب بودن آن حقيقت و يا آن ابزار نيست و اين درست به آن مى ماند كه از چاقو كه براى استفاده هاى مشروع ساخته شده در شكافتن شكم يك انسان بى گناه استفاده شود.

بعضيها از جمله مرحوم علاّمه طباطبائى گفته اند كه اشتمال قرآن بر آيات متشابه از روى ناچارى بوده و قرآن كه با زبان اهل آن زمان نازل شده، ناچار بود كه در بيان معارف بلند خود از الفاظ و اسلوب هاى متداول زمان استفاده كند و آن الفاظ كشش اين معانى را نداشت و براى همين بود كه در بعضى از آيات تشابه به وجود آمد و منظور اصلى در خفاء قرار گرفت.
ولى ما تصور مى كنيم كه اشتمال قرآن بر آيات متشابه براى اين بود كه ميدان براى رشد و بالندگى استعداد بشرى باز باشد و دانشمندان هر عصرى مطابق با استعداد خود، از آيات قرآنى چيزهاى تازه اى به دست آورند.

البته از يك نظر تمام آيات قرآنى محكم و متقن هستند و همه از جانب خداوند حكيم نازل شده اند و در آنها سستى و ضعف وفتور راه ندارد.
كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (هود / 7)
كتابى است كه آيات آن محكم بوده است سپس تفصيل داده شده و از جانب خداوند حكيم و آگاه است.
اين نوع محكم بودن كه شامل همه آيات قرآنى است در مقابل ضعف و سستى است و ربطى به محكم و متشابه كه مورد بحث ماست، ندارد.
به هر حال علت وجود متشابه در قرآن هر چه باشد، اكنون بايد ديد كه راه استفاده از آيات متشابه چيست؟
پاسخ اين سؤال به روشنى از قرآن استفاده مى شود و آن اين كه آيات متشابه را به كمك تأويل مى توان درك نمود.
تأويل به معناى توجيه و تبيين لفظ متشابه و يافتن منظور اصلى از آن است و به كمك تأويل مى توان به مفهوم درست آيات متشابه پى برد اين كلمه از ماده «اول» است كه به معنى بازگشت مى باشد در واقع با تأويل يك آيه آن را به معناى درست آن ارجاع مى دهيم.
بايد توجه كنيم كه تأويل منحصر به آيات متشابه نيست بلكه از يك نظر تمام آيات قرآنى تأويل دارند و آن در صورتى است كه براى آيه معنايى بجز معناى ظاهرى آن گفته شود كه در لسان روايات به اين معناى دوم بطن قرآن گفته مى شود همانگونه كه به معناى اولى كه ظاهر آيه است ظهر قرآن گفته مى شود به اين روايت توجه كنيد:
عن فضيل بن يسار قال: سألت ابا جعفر (ع) عن هذه الرواية: ما من القرآن آية الاولها ظهرو بطن؟ فقال: ظهره تنزيله و بطنه تأويله (5)
فضيل مى گويد: از امام باقر(ع) معناى اين روايت را پرسيدم كه آيه اى از قرآن نيست مگر اين كه ظاهرى دارد و باطنى. امام فرمود: ظاهر آن تنزيل آنست و باطن آن تأويل آنست.
و در روايت ديگرى مى خوانيم:
قال رسول الله (ص): ان منكم من يقاتل على تأويل القرآن كما قاتلت على تنزيله و هو على بن ابيطالب.(6)
از شما كسى هست كه بنابر تأويل قرآن جنگ خواهد كرد همانگونه كه من بنابر تنزيل قرآن جنگ كردم و او على بن ابيطالب(ع) است.
بنابراين همه آيات قرآنى حتى محكمات آن، ممكن است تأويل داشته باشد اما تأويل درباره متشابهات قرآن، معناى خاصى دارد و آن پى بردن به معنايى است كه در پشت آن الفاظ متشابه نهفته است.
بايد توجه داشت كه تأويل مخصوص قرآن و يا حتى مخصوص الفاظ نيست بلكه گاهى براى توجيه يك عمل و پيدا كردن محمل صحيح براى كارى كه به ظاهر ناپسند مى نمايد نيز تأويل گفته مى شود همانگونه كه در داستان خضر و موسى آمده است وقتى خضر دست به كارهايى زد كه به ظاهر كارهاى زشت به نظر مى رسيد و مورد سؤال موسى قرار گرفت، خضر در پاسخ موسى گفت:
سانبئك بتاويل ما لم تستطع عليه صبراً (كهف / 78)
به زودى از تأويل كارهايى كه نتوانستى بر آنها تحمل كنى تو را خبر خواهم داد.
بدون شك آيات متشابهات قرآن داراى توجيه و تأويلى است كه بيانگر معناى صحيح آيه است و اگر كسى تأويل درست را بداند معناى درست آنها را خواهد دانست حال بايد ديد چه كسى تأويل صحيح آيات متشابه را مى داند؟ مسلماً خداوند خود از تأويل درست متشابهات آگاه است ولى آيا جز خدا كسى يا كسان ديگرى نيز مى توانند به تأويل صحيح متشابهات پى ببرند؟
در آيه اى كه مربوط به متشابهات است و كامل آن را پيش از اين آورديم در اين باره چنين آمده است:
ومايعلم تأويله الا الله والراسخون فى العلم يقولون آمنا به كل من عند ربنا
در اين قسمت از آيه دو نظريه وجود دارد:
يكى اينكه «والراسخون فى العلم» عطف برالله است و جمله بعدى جمله حاليه براى راسخون است در اين صورت معنى آيه چنين مى شود كه تأويل متشابهات را كسى جز خدا و راسخان در علم نمى داند كه مفهوم آن اين است كه راسخان در علم نيز تأويل متشابهات را مى دانند.
دوم اينكه «والراسخون فى العلم» عطف بر الله نيست بلكه جمله جديدى است و به تعبير ادبى «الراسخون» مسندُاليه و مبتدا است و«يقولون آمنا به» خبر و مسند آن است در اين صورت معنى چنين خواهد بود كه تأويل متشابه را فقط خداوند مى داند و اما راسخان در علم تنها مى گويند كه به آن ايمان داريم و مى دانيم كه همه از سوى خداوند است. طبق اين نظريه، از تأويل آيات متشابه تنها خداوند آگاه است.

ما تصور مى كنيم كه نظريه نخست صحيح است و با توجه به مجموع آيات و روايات و شواهد و قرائنى كه در دست است، راسخون در علم نيز تأويل درست آيات متشابه را مى داند و در عين حال در مقابل خدا سر تعظيم و تسليم فرود مى آورند و مى گويند همه اين آيات از جانب خداوند است بعضى از شواهد و قرائنى كه درستى اين نظريه را تأييد مى كند، عبارت است از:
1- تعبير راسخان در علم با تسليم شدن و اظهار ايمان سازگار نيست زيرا غير راسخان نيز مى توانند چنين كنند اين تعبير با دانستن تأويل آيات مناسبتر است.

2- از عهد پيامبر تا كنون ديده نشده است كه كسى از صحابه و تابعين و مفسران بعدى آيه اى از قرآن را تفسير و معنى نكنند و بگويند كه اين آيه از متشابهات است و تأويل آن را تنها خدا مى داند بلكه آنها درباره تمام آيات قرآنى اظهار نظر كرده اند و به هر حال معنايى براى آيه ذكر نموده اند.

3- بدون شك همه آيات قرآنى براى هدايت بشر نازل شده در صورتى كه علم به تأويل متشابهات به خداوند اختصاص داشته باشد و جود آيات متشابه در قرآن لغو و بيهوده خواهد بود و يكى از دو محذور لازم خواهد آمد يا اينكه بشر به آيات متشابه هيچ گونه احتياجى ندارد و يا خداوند بشر را از دانستن چيزى كه به آن نيازمند است، بازداشته است.
اما اگر بگوييم كه راسخان در علم نيز تأويل متشابهات را مى دانند اين امر، اختصاص دادن بعضى از آيات قرآنى به دانشمندان است و بيان اين نكته است كه بعضى از آيات قرآنى در سطح بالايى است كه تنها علما و دانشمندان را به كار مى آيد و هر كسى مطابق فهم خود نصيبى از قرآن دارد.

4- خداوند در مواردى انسان را به تدبر در آيات قرآنى فراخوانده است. اگرعلم متشابهات را به خدا اختصاص دهيم، اين فراخوانى بى معنا خواهد بود چون آيات محكمات را بدون تدبر هم مى توان فهميد.

5- اين كه آيات محكمات را ام الكتاب توصيف كرده شايداشاره به اين باشد كه آيات متشابه را به كمك آيات محكم مى توان فهميد و با ارجاع متشابه به محكم و چيدن آيات مختلف در كنار هم، تأويل آيات متشابه به دست مى آيد و اين همان سخن معروف است كه آيات قرآنى همديگر را تفسير مى كنند.

6- از همه اينها گذشته در احاديث مختلفى، آيه مورد بحث به همين صورت معنا شده است يعنى اين كه راسخان در علم عطف به الله دانسته شده و آنگاه در اين احاديث راسخان در علم هم معرفى شده اند به عنوان نمونه به اين دو حديث توجه فرماييد:
1 ـ عن ابى جعفر(ع): قال الله: (وما يعلم تأويله الا الله والراسخون فى العلم) نحن نعلمه.(7)
امام باقر(ع) فرمود: خداوند فرموده تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم كس ديگرى نمى داند، ما آن را مى دانيم.
2 - عن الصادق(ع): نحن الراسخون فى العلم و نحن نعلم تأويله.(8)
راسخان در علم ما هستيم و تأويل متشابه را ما مى دانيم.

اِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِىَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النّارِ (* )كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ (*)قُلْ لِلَّذينَ كَفَرُوا سَتُغْلَبُونَ وَ تُحْشَرُونَ الِى جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمِهادُ (*)قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ فى فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ فى سَبيلِ اللّهِ وَأُخْرى كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْىَ الْعَيْنِ وَ اللّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِه مَنْ يَشآءُ اِنَّ فى ذلِكَ لَعِبْرَةً لِاُولِى الْاَبْصارِ (*)

كسانى كه كافر شدند، داراييها و فرزندانشان، آنان را از خدا بى نياز نمى كند و آنان سوخت آتش هستند (10) مانند عادت خاندان فرعون و پيشينيان آنها كه آيات ما را تكذيب كردند پس خدا آنان را به سبب گناهانشان مؤاخذه كرد و خدا سخت كيفر دهنده است (11) بگو به كسانى كه كافر شده اند: بزودى مغلوب خواهيد شد و به سوى جهنم خواهيد رفت و چه بد قرارگاهى است (12) براى شما در دو گروه كه روبرو شدند، نشانه اى (عبرتى) بود گروهى در راه خدا مى جنگيد و گروه ديگر كافر بود آنها را آشكارا دو برابر خود مى ديدند و خدا با يارى خود هر كس را كه بخواهد كمك مى كند. همانا در اين عبرتى براى صاحبان بصيرت است (13)

پى‏نوشتها:‌


1 - البرهان ج 1 ص 271
2 - نورالثقلين ج 1 ص 318
3 - اصول كافى ج 1 ص 213
4 - نورالثقلين ج 1 ص 315
5 ـ بحار الانوار، ج 92 ص 98.
6 ـ بحار الانوار، ج 92 ص 96.
7 ـ بحارالانوار، ج 92 ص 98.
8 ـ تفسير صافى، ج 2 ص 295.