تفسير كوثر جلد دوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۴۴ -


لا يَسْتَوِى الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ غَيْرُ أُولِى الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فى سَبيلِ اللّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدينَ دَرَجَةً وَ كُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنى وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجاهِدينَ عَلَى الْقاعِدينَ أَجْراً عَظيماً (*)دَرَجات مِنْهُ وَ مَغْفِرَةً وَ رَحْمَةً وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً (*)

آن گروه از مؤمنان كه بدون داشتن آسيبى از جهاد بازنشسته اند با آنان كه با مالها و جانهايشان در راه خدا جهاد مى كنند، برابر نيستند. خداوند كسانى را كه با مالها و جانهايشان جهاد مى كنند بر آنان كه از جهاد باز نشسته اند، از لحاظ درجه برترى داده و همه را خدا وعده نيك فرموده و خدا جهاد كنندگان را بر بازنشستگان از جهاد با پاداشى بزرگ برترى داده است (95) درجه هايى از جانب خدا و آمرزشى و رحمتى. و خدا آمرزنده بخشايشگر است (96)

نكات ادبى

1 ـ «قاعد» نشسته، منظور كسى است كه از جهاد در راه خدا بازنشسته است.
2 ـ «اولى الضرر» صاحبان گزند و آسيب، منظور آنهايى است كه از رفتن به جهاد به خاطر معلول و مجروح بودن عذرى دارند.
3 ـ «درجة» به صورت نكره است جهت رساندن ابهام و اينكه درجه آنها آن چنان بالاست كه به كنه آن نمى توان رسيد.

تفسير و توضيح

آيات (95-96) لايستوى القاعدون من المؤمنين... : در عصر پيامبر مسلمانان همگى آماده جهاد بودند و هنگامى كه خطرى پيش مى آمد با يك بسيح عمومى همه آماده جنگ مى شدند منتهى گاهى بعضى از آنها به خاطر آسيبهايى مانند بيمارى و نقص عضو و معلول و مجروح بودن نمى توانستند در جهاد شركت كنند. گاهى هم موقعيت چنان مى شد كه بسيج عمومى و شركت همه مسلمانان در جنگ لازم نبود بلكه به علت ضعيف بودن دشمن، تنها به گروهى از جنگجويان نياز پيدا مى شد. در چنين موقعيتهايى جهاد واجب كفايى مى شد كه با شركت تعدادى كه مورد نياز بود از بقيه ساقط مى گرديد و شركت در جهاد براى آنان واجب نبود.
در اين آيات براى نشان دادن ارزش و اهميت جهاد در راه خدا اظهار مى دارد آن گروه از مؤمنان كه در خانه هاى خود نشسته اند و در جهاد شركت نكرده اند با آن گروه كه با مالها و جانهاى خود در راه خدا جهاد مى كنند، مساوى نيستند; مگر اينكه آنان كه در خانه نشسته اند عذرى داشته باشند مثلا معلوم و مجروح يا بيمار باشند كه اگر نيت جهاد كنند آنها نيز فضيلت جهاد كنندگان را خواهند داشت. البته منظور از اينها كه در خانه نشسته اند كسانى است كه به علت عدم نياز به وجود آنها در جنگ شركت نكرده اند وگرنه با اين لحن ملايم با آنها برخورد نمى شد و به طورى كه خواهد آمد خدا به آنها هم وعده نيكو مى دهد; ولى در عين حال كه جهاد بر آنها واجب نيست و به همين جهت در خانه نشسته اند، باز فضيلت آنها با فضيلت كسانى كه جهاد مى كنند برابر نيست.
در اين جمله از آيه فقط اين مطلب گفته شد كه اين دو گروه برابر نيستند در جمله بعدى دليل آن را مى گويد به اين شرح كه خدا مجاهدانى را كه با اموال و جانهاى خود جهاد مى كنند بر قاعدان كه در خانه نشسته اند برترى و فضيلت داده است و درجه و رتبه مجاهدان از قاعدان بالاتر است هر چند قاعدان هم واجبى را ترك نكرده اند چون به اندازه لازم نيرو آماده شده و نيازى به وجود آنان نيست. براى اينكه اين گروه از مؤمنان هم، از رحمت خدا مأيوس نشوند و گمان نبرند كه ايمان آنها برايشان فايده اى ندارد، مى فرمايد: خداوند همه را ـ چه مجاهدان و چه قاعدان ـ وعده نيكو مى دهد تا قاعدان هم بدانند كه لطف و مرحمت خدا شامل حال آنها هم هست منتهى مجاهدان سهم بيشترى دارند.
در جمله بعدى يك بار ديگر فضيلت و برترى مجاهدان بر قاعدان را تذكر مى دهد و اين بار برترى آنها را با تفصيل بيشترى بيان مى كند و مى فرمايد كه برترى آنها هم از لحاظ رتبه ها و درجه هايى است كه ازخدا دارند و هم از لحاظ آمرزش و رحمتى است كه خداوند به آنها ارزانى خواهد داشت و خدا آمرزنده بخشايشگر است.
توجه كنيم كه در اين آيات، سه بار از برترى مجاهدان بر قاعدان سخن به ميان آمد بار اول به طور سربسته گفته شد كه اين دو گروه مساوى نيستند و بار دوم علت مساوى نبودن آنها بيان شد و اينكه خدا مجاهدان را بر قاعدان برترى داده و بار سوم موارد اين برترى با تفصيل بيشترى ذكر شد.
اينكه در جمله دوم كلمه «درجة» به صورت مفرد و در جمله سوم كلمه «درجات» به صورت جمع آمد، هر دو به صورتى افزونى درجات مجاهدان را بيان مى كند در جمله دوم درجة به اصطلاح نكره است و حالت ابهام دارد كه شامل هر نوع درجه اى مى شود و در جمله سوم درجات جمع بسته شده كه آن هم از نظر ديگر شامل درجات مختلف مى شود بنابراين قرآن خواسته از هر دو تعبير استفاده كند تا افزونى درجات مجاهدان معلوم گردد و هم تنوعى در عبارت باشد.

اِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمى أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِى الْاَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ سآءَتْ مَصيراً (* )اِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّسآءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً (* )فَأُولئِكَ عَسَى اللّهُ أَنْ يَعْفُوَا عَنْهُمْ وَ كانَ اللّهُ عَفُوًّا غَفُوراً (*)وَ مَنْ يُهاجِرْ فى سَبيلِ اللّهِ يَجِدْ فِى الْاَرْضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَةً وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِه مُهاجِراً اِلَى اللّهِ وَ رَسُولِه ثُمُّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ وَ كانَ اللّهُ غَفُوراً رَحيماً(*)

همانا كسانى كه فرشتگان جان آنها را مى گيرند در حالى كه ستمگران بر خود هستند، به آنها مى گويند: در چه حالى بوديد؟ مى گويند: ما ضعيف شدگان در زمين بوديم. مى گويند: آيا زمين خدا گسترده نبود تا شما در آن هجرت كنيد، آنان جايشان جهنم است و جايگاه بدى است (97) مگر آن گروه از ضعيف شدگان از مردان و زنان و فرزندان كه نمى توانند چاره اى بكنند و راهى نمى يابند (98) درباره اينان اميد آن هست كه خدا ببخشدشان و خدا بخشنده آمرزنده است (99) و هر كس در راه خدا هجرت كند، در زمين جايگاه بسيار و نيز گشايشى خواهد يافت; و هر كس از خانه خود بيرون رود در حالى كه هجرت كننده به سوى خدا و پيامبر اوست سپس او را مرگ دريابد، همانا پاداش او بر خداست و خدا آمرزنده بخشايشگر است (100)

نكات ادبى

1 ـ «توفّيهم» اصل توفّى به معناى اخذ و گرفتن چيزى است كه به طور كامل گرفته شود. و اينكه به مرگ هم اطلاق مى شود به دليل آن است كه در حال مرگ روح شخص گرفته مى شود و قبض روح مى گردد. ضمناً كلمه «توفيهم» در اينجا هم مى تواند ماضى باشد (توفى) و هم مى تواند مضارع باشد كه تاء مضارعه از آن حذف شده و اصل آن «تتوفى» بوده است.
2 ـ «ظالمى» حال است و نون آن به جهت اضافه حذف شده است.
3 ـ «فيم» در اصل فيما بوده كه حرف جرّ «فى» بر سر «ما» استفهام آمده و به جهت تخفيف الف از آن حذف شد مانند بم و عمّ.
4 ـ «مستضعف» ضعيف نگاه داشته شده. شرح آن پيشتر گذشت.
5 ـ «هجرت» دورى و به انتقال از شهرى به شهرى هجرت گفته مى شود چون از جاى اولى دور مى شود.
6 ـ «فاولئك ماويهم» خبر است براى ان الذين كه در اول آيه آمده است.
7 ـ «حيله» چاره.
8 ـ «مراغم» اسم مكان از رغام به معناى خاك و منظور از آن جايگاه و محل توقف است و مى توان آن را به گريزگاه و پناهگاه هم معنا كرد.

تفسير و توضيح

آيات (97-99) ان الذين توفيهم الملائكة... : از نظر اسلام، كسانى كه در يك محيط كفر و شرك زندگى مى كنند ولى در آنها آمادگى ايمان به خدا وجود دارد در صورتى كه نتوانند ايمان خود را اظهار كنند، بايد آن محيط را ترك كنند مگر اينكه امكان هجرت وجود نداشته باشد اگر كسى امكان هجرت داشته باشد و در عين حال در آن محيط زندگى كند معلوم است كه ايمان درستى ندارد و نمى توان بر ايمان چنين شخصى اعتماد كرد. قرآن كريم در اين آيه اين گونه افراد را ستمگران بر نفس خود مى داند و به آنها وعده عذاب جهنم مى دهد. اين دو مطلب در قالب يك گفتگوى كوتاه ميان ملائكه و اين گونه افراد كه پس از مرگشان و در عالم برزخ صورت مى گيرد، آمده است.
پس از آنكه فرشتگاه چنين اشخاصى را كه با ارتكاب اين گناه بزرگ بر خود ستم كرده اند قبض روح نمودند، به آنها مى گويند: شما در دنيا چه حالتى داشتيد و حال شما چگونه بود؟ آنها در پاسخ مى گويند: ما مستضعفان در زمين بوديم. يعنى در وطن خود از سوى مشركان و كافران در تنگنا بوديم و نمى توانستيم ايمان خود را اظهار كنيم و شرايط محيط طورى بود كه نيوشيدن كلام حق بر ما دشوار بود. فرشتگان در پاسخ آنها مى گويند: مگر زمين خدا وسعت نداشت تا شما در آن هجرت كنيد و از آن محيط خفقان آور و شرك آلود به يك محيط سالم و توحيدى نقل مكان كنيد؟
خداوند در مورد چنين افرادى كه بايد از آن محيط بد مسافرت مى كردند ولى نكردند و در نتيجه به ايمان درست و حسابى نرسيدند، مى فرمايد: جايگاه آنها جهنم است و بدجايگاهى است ولى از اينها، گروهى را استثنا مى كند، آنها عبارتند از مستضعفانى از مردان و زنان و كودكان كه امكان هجرت بر آنان فراهم نيست و چاره اى ندارند و راهى بر دور شدن از آن محيط كفرآلود نمى يابند. از آنجا كه اين گروه از مستضعفان توانايى بر هجرت ندارند، باشد كه خداوند آنها را ببخشد و آنها را وارد دوزخ نكند همانا خدا بخشنده و آمرزنده است.
اينكه در آيه آمده (عسى الله ان يعفو عنهم) يعنى باشد كه خدا آنها را ببخشد يا اميد است كه خدا آنها را ببخشد، به معناى بخشيده شدن حتمى آنهاست چون اظهار اميدوارى از سوى خدا به معناى انجام حتمى آن موضوع است و در عين حال شايد اشاره به اين باشد كه ممكن است كسانى از آن مستضعفان در واقع توانايى هجرت را دارند ولى تعلقات مادى باعث شده كه چنين پندارند كه توانايى ندارند و اين خود، سرباز زدن از تكليف است و مى تواند بخشش خداوند را به تأخير بيندازد.
آيه (100) و من يهاجر فى سبيل الله ... : از گفتگويى كه در آيه قبل ميان فرشتگان و مستضعفان به عمل آمد و وعده عذابى كه خداوند بر آنان داد، به خوبى روشن شد كه مستضعفان بايد از آن محيط خفقان آورى كه دارند مهاجرت كنند و در سرزمين ديگرى كه تحت فشار مستكبران نيستند زندگى كنند تا بتوانند ايمان خود را حفظ نمايند. اين است كه در اين آيه خاطرنشان مى سازد كه هر كس در راه خدا مهاجرت كند، در روى زمين جايگاهها و مناطق زيادى خواهد يافت كه مى تواند در آنجا آزادانه و به دور از هر گونه فشارى زندگى كند و در اين سرزمينها گشايشى و وسعتى خواهد يافت.
اگر كسى به خاطر حفظ دين خود به سوى خدا و رسول هجرت كند و از دارالكفر بيرون آيد ولى هنوز به دارالايمان نرسيده در بين راه بميرد، خداوند او را به سبب همين نيت پاك مورد لطف قرار مى دهد و پاداش او بر خداست و خدا آمرزنده و مهربان است.
اين جمله اشاره به جريان مهاجرت چندين تن از مسلمانان مكه به سوى مدينه است كه آنها نتوانستند در ميان مشركان مكه بمانند و طبق دستور خدا دست به مهاجرت زدند ولى هنوز به مدينه نرسيده در بين راه مردند. خدا به آن وعده پاداش مى دهد.
البته مسأله هجرت از محيطهاى آلوده به محيطهاى سالم يك اصل اسلامى است و مخصوص زمان پيامبر هم نيست بلكه هر مسلمانى بايد چنين كند و از هر محيط آلوده اى فرار كند و اين شامل مجالس گناه هم مى شود. اگر انسان در مجلسى حضور دارد كه در آنجا معصيت مى شود، اگر توانست بايد از وقوع معصيت جلوگيرى كند و اگر نتوانست وظيفه او هجرت است يعنى بايد از آن مجلس بيرون رود.

بحثى درباره هجرت و مهاجران

يكى از مفاهيم مهمى كه به صورت نوعى ارزش در قرآن كريم و فرهنگ غنى و گسترده اسلامى انعكاس وسيعى يافته است مسأله «هجرت» است. پيامبر گرامى اسلام با هجرت خود از مكه به مدينه از يك محيط محدود و خفقان آور به يك محيط آزاد قدم گذارد و از يك جامعه بسته و ايستا به يك جامعه باز و پويا منتقل شد و همين «هجرت» تاريخ ساز بود كه زمينه را براى تشكيل حكومت اسلامى و در نتيجه رساندن پيام اسلام به گوش مردم جهان آماده ساخت.
اكنون موضوع هجرت و مهاجران را از ديدگاه قرآن كريم بررسى مى كنيم تا بازتاب اين موضوع مهم و سرنوشت ساز را در آيات قرآنى ملاحظه نماييم.
قبل از ورود به اصل بحث دو نكته را يادآور مى شويم:
1 ـ قرآن كريم در 24 مورد از هجرت سخن به ميان آورده كه در همه آنها صحبت از كسانى است كه هجرت كرده اند و تعبيرها به صورت «مهاجران» يا «من هاجر» يا «الذين هاجروا» مى باشد و از خود «هجرت» بحث نكرده است و اين يكى از روشهاى تعليمى قرآن است كه گاهى ارزشهاى مهم معنوى را با تكيه بر صاحبان و دارندگان آن ارزش بيان مى كند تا از يك سو معلوم كند كه اين ارزش يك امر ايدآليستى و خيالى نيست بلكه در جامعه پيشنهادى اسلام تحقق عينى يافته است و از ديگر سو مقام و منزلت دارندگان آن ارزش را براى همه گوشزد كند. مثلا در بيان نيكى و برّ مى فرمايد:
و لكن البر من آمن بالله و اليوم الاخر (بقره / 177)
نيكى كسى است كه به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشد.
و مى فرمايد:
و لكن البر من اتقى (بقره / 179)
نيكى كسى است كه تقوا پيشه كند.
2 ـ در بعضى از آيات قرآنى از جريان هجرت پيامبر به «اخراج» تعبير كرده است مانند اين آيات:
الا تنصروه فقد نصره الله اذاخرجه الذين كفروا... (توبه / 40)
اگر شما او را (پيامبر را) كمك نكنيد همانا خداوند او را كمك كرد هنگامى كه كافران او را (از وطن خود) اخراج كردند.
و كاين من قرية هى اشد قوة من قريتك التى اخرجتك اهلكناهم (محمد / 13)
اى بسا آباديهايى كه از نظر قدرت از آبادى تو كه از آن اخراجت كردند قوى تر بودند كه خداوند آنان را هلاك نمود.
بنابراين پيامبر با ميل و رغبت خود مكه را ترك نكرد اين كار را به ناچار انجام داد و هنگامى كه از مكه بيرون مى شد دل مباركش در گرو مكه بود منتهى بخاطر نامردمى هاى آن قوم بى تميز كه سدّى در راه انتشار اسلام بودند مجبور به اين مسافرت شد و به قول حافظ:
معرفت نيست در اين قوم خدا يا مددى***تا برم گوهر خود را به خريدار دگر
ولذا بعضى از لغويين ميان كلمه «هجرت» و «هجر» همچنين كلمه «هاجر» و «مهاجر» اين فرق را قائل شده اند كه «هجر» دورى كردن از چيزى است كه انسان آن را دوست نمى دارد و «هاجر» كسى است كه اين كار را با ميل و رغبت انجام مى دهد ولى «هجرت» دورى كردن از چيزى يا جايى است كه «مهاجر» آن را دوست دارد اما به خاطر مصالحى آنجا را ترك مى كند.
اينك پس از بيان اين دو نكته وارد اصل مطلب مى شويم. با توجه به آيات گوناگونى كه درباره هجرت و مهاجران نازل شده است مى توان اين موضوع را در چهار بخش بررسى كرد:
1 ـ مقام و منزلت مهاجران در پيش خدا;
2 ـ احكام خاصى كه درباره هجرت وجود دارد;
3 ـ اهميت هجرت در تاريخ اسلام;
4 ـ هجرت سيره مستمر پيامبران.
1 ـ مقام و منزلت مهاجران در پيش خدا
ارزش و اعتبارى كه خداوند براى مهاجران قائل شده است در آيات متعددى از قرآن منعكس شده است. در جايى بالاترين درجه را در پيشگاه خداوند به مهاجران اختصاص مى دهد و مى فرمايد:
الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئك هم الفائزون (توبه / 20)
كسانى كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا با مالها و جانهاى خود جهاد نمودند، در پيش خداوند بالاترين درجه را دارند و آنان نجات يافتگانند.
و در جاى ديگر به مهاجران مجاهد وعده مى دهد كه خداوند گناهانشان را مى بخشد و آنان را به بهشت وارد مى كند:
فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا فى سبيلى و قاتلوا و قتلوا لاكفرن عنهم سيئاتهم و لادخلنهم جنات تجرى من تحتها الانهار... (آل عمران / 195)
پس آنان كه هجرت كردند و از ديار خود اخراج شدند و در راه من اذيت كشيدند و جنگيدند و كشته شدند، از گناهانشان صرفنظر مى كنيم و آنان را به بهشتى كه از زير آن نهرها جارى است وارد مى سازيم.
در يكى از آيات آنچنان عظمتى براى مهاجران داده مى شود كه زبان از وصف آن عاجز است و آن اينكه خداوند خودش را به مهاجران اختصاص مى دهد. باهم بخوانيم:
ثم ان ربك للذين هاجروا من بعد مافتنوا ثم جاهدوا و صبروا ان ربك من بعدهم لغفور رحيم. (نحل / 110)
سپس پروردگارت از آنِ كسانى است كه هجرت كردند پس از آنكه امتحان شدند آنگاه جهاد نمودند و صبر كردند همانا پروردگارت پس از آن آمرزنده و مهربان است.
گذشته از مقامات معنوى و پاداشهاى اخروى، براى مهاجران در اين دنيا نيز پاداش داده مى شود و گشايشى در زندگى آنان به وجود مى آيد:
و من يهاجر فى سبيل الله يجد فى الارض مراغما كثيراً وسعة (نساء / 100)
هر كسى در راه خدا هجرت كند، در روى زمين منافع بسيار و وسعت پيدا مى كند.
و در آيه ديگر مى خوانيم:
و الذين هاجروا فى الله من بعد ماظلموا لنبوئنهم فى الدنيا حسنة و لاجر الاخرة اكبر (نحل / 41)
آنانكه براى خدا هجرت كردند، پس از آنكه مورد ستم واقع شدند براى آنان در دنيا نيكى مى دهيم و محققاً پاداش آخرت بزرگتر است.
اين را هم بگوييم كه در بعضى از آيات قرآنى مهاجران و انصار با هم مورد ستايش قرار گرفته اند مانند اين آيه كريمه:
و الذين آمنوا و هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله و الذين آووا و نصروا اولئك هم المؤمنون حقاً (انفال / 74)
2 ـ احكام خاصى كه درباره هجرت وجود دارد
با هجرت پيامبر و ساير مسلمانان مكه، به مدينه كه نقطه عطفى در تاريخ اسلام بود، هجرت براى خود احكام ويژه اى يافت كه در زير به بعضى ازآنها اشاره مى كنيم:
الف ـ تا قبل از فتح مكه كه در سال هشتم هجرت واقع شد براى كسانى كه مسلمان مى شدند و امكان هجرت داشتند هجرت از دارالكفر به دارالاسلام (مدينه) واجب بود و همين امر نشانه ايمان شخص و بيانگر صدق و يقين او بود. و اگر هجرت نمى كردند از ضعف ايمان آنان و به اصطلاح از مستضعف بودن آن افراد حكايت مى كرد. به اين آيه توجه كنيد:
ان الذين توفاهم الملائكه ظالمى انفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنا مستضعفين فى الارض قالوا الم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فيها فاولئك ماواهم جهنم و سائت مصيرا الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدان لايستطيعون حيلة و لايهتدون سبيلا فاولئك عسى الله ان يعفو عنهم (نساء / 97-99)
كسانى كه ملائكه جان آنان را در حالى كه به خويشتن ظلم كرده بودند مى گيرد به آنان مى گويند: شما چگونه بوديد؟ آنان مى گويند: در زمين مستضعف بوديم ملائكه مى گويند: مگر زمين خدا گسترده نبود كه در آن هجرت كنيد؟ چنين افرادى جايشان جهنم است و چه بد جايگاهى است مگر آن گروه از مستضعفان از مردها و زنها و كودكان كه چاره اى نداشتند و نمى توانستند راه ببرند كه اميد است خداوند از آنان درگذرد.
ب ـ درباره زنهايى كه بعد از صلح حديبيه از مكه به مدينه هجرت مى كردند بايد امتحان به عمل مى آمد اگر معلوم مى شد كه واقعاً ايمان دارند به آنها پناه داده مى شد و در غير اين صورت به مكه باز گردانيده مى شدند اين حكم در قرآن چنين آمده است:
يا ايهاالذين آمنوا اذا جائكم المؤمنات مهاجرات فامتحنوهن الله اعلم بايمانهن فان علمتموهن مؤمنات فلاترجعوهن الى الكفار (ممتحنه / 10)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر زنهايى كه ادعاى ايمان مى كنند به سوى شما هجرت كنند آنان را امتحان كنيد و خدا به ايمان آنها داناتر است پس اگر آنان را اهل ايمان تشخيص داديد به سوى كفار بازنگردانيد.
ج ـ مسلمانانى كه به دارالاسلام مهاجرت مى كنند حق ولايت پيدا مى كنند و برحكومت اسلامى است كه از آنها حمايت كند اما اگر مسلمانى به هر دليل هجرت نكرد حق ولايت ندارد. البته اگر از مسلمانان كمك نخواهد مسلمانان به كمك او خواهند شتافت:
و الذين آمنوا و لم يهاجروا مالكم من ولايتهم من شىء حتى يهاجروا و ان استنصروكم فى الدين فعليكم النصر (انفال / 72)
و آنان كه ايمان آوردند ولى هجرت نكردند هيچ گونه ولايتى بر شما ندارند تا زمانيكه هجرت كنند و اگر در دين خود از شما كمك خواسته باشند بر شما است كه به آنان كمك كنيد.

3 ـ اهميت هجرت در تاريخ اسلام

مسأله «هجرت» آن چنان ارزش و اهميتى در تاريخ اسلام دارد كه مى بينيم مسلمانان اين حادثه بسيار مهم را مبدأ تاريخ خود قرار داده اند در حالى كه روزهاى تاريخى بسيارى وجود داشت كه مى توانست مبدأ تاريخ قرار بگيرد مانند روزهاى ولادت و يا بعثت پيامبر و يا روز فتح مكه اما هيچ يك از اين روزها به اهميت روز هجرت نيست زيرا كه به وسيله هجرت بود كه اسلام از غربت و انزوا و حالت تدافعى بيرون آمد و حالت تهاجمى و خاصيت ديناميكى به خود گرفت و به عنوان يك قدرت مطرح شد اگر در آن روز معهود پيامبر از مكه هجرت نمى كرد كفار قريش طبق يك توطئه حساب شده ونقشه خائنانه اى كه طرح كرده بودند پيامبر را مى كشتند و اسلام را نابود مى كردند اما خداوند نقشه آنان را نقش بر آب كرد و مكر و حيله شان را به خودشان بازگردانيد.
و اذ يمكر بك الذين كفروا ليثبتوك او يقتلوك او يخرجوك و يمكرون و يمكرالله (انفال / 30)
هنگامى كه كافران درباره تو حيله مى كردند كه تو را زندانى كنند و يا بكشند و يا تبعيد كنند آنان توطئه و حيله مى كردند و خداوند مقابله به مثل كرد.
همچنين در مقام امتنان به مسلمانان مى فرمايد:
و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطفكم الناس فاويكم و ايدكم بنصره (انفال / 26)
و به ياد آوريد زمانى را كه شما اندك بوديد و بيچارگان روى زمين; و بيم آن را داشتيد كه مردم شما را بربايند پس خداوند شماها را جاى داد و با كمك خود شما را تأييد نمود.
داستان هجرت كه به تفصيل در كتابهاى تاريخ آمده است بسيار خواندنى است و صحنه هاى حماسى و تكان دهنده اى دارد. اين صحنه ها بيانگر اهميت فوق العاده اى است كه پيامبر و يارانش به اين مسأله داده اند اينك دو نمونه از آن را كه در قرآن نيز به آنها اشاره شده است در زير مى آوريم:
1 ـ جريان «ليلة المبيت» و خوابيدن حضرت على(ع) در رختخواب پيامبر از صحنه هاى پرشور و حماسى داستان هجرت است آن شب كه پيامبر از مكه خارج شد بنا بود چهل نفر از كفار قريش، با شمشير به خانه پيامبر حمله كنند واو را در رختخواب قطعه قطعه كنند لازم بود براى رد گم كردن، شخصى به جاى پيامبر در آن رختخواب بخوابد و اين على(ع) بود كه جان خود را بلاگردان پيامبر قرار داد و در آن رختخواب خطرناك خوابيد و بدينسان معامله بزرگى با خدا كرد:
و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد (بقره / 207)
و از مردم كسى است كه جان خود را در مقابل طلب خوشنودى خدا مى فروشد و خدا بر بندگان خود مهربان است.