تفسير و مفسران (جلد اول )

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۱۴ -


بخش سوم ؛
مواردى است ؟ عنوان خاصى در قرآن آمده باشد كه متعلق به يك وظيفه شرعى باشد و قيد آن محسوب شود، در عين حال اصطلاحى شرعى است كه مفهوم عمومى آن اراده نشده ، اين موارد هم بايد توسط روايات تبيين گردد. اين حكم در تمامى اصطلاحات شرعى - و به تعبير اصوليان ((حقايق شرعى )) - چنان كه سابقه اى در عرف عام نداشته باشد، جارى است (يعنى بايد توسط سنت بيان شود.)
به عنوان مثال واژه هايى از قبيل نماز، زكات ، حج ، جهاد و غيره كه همه آنها اصطلاحات خاص شرعى (429) است ، ناگزير بايد براى شناخت حقيقت و ماهيت آنها به روايات مراجعه كرد؛ زيرا مراد از نماز هر گونه دعايى نيست (چنان كه در لغت و عرف عام غير شرعى چنين است ) بلكه عبادتى خاص با كيفيت و افعال و اذكار ويژه قصد شده است كه توسط شرع حنيف بيان شده و رسول گرامى اسلام عهده دار بيان آن بوده ؛ لذا فرموده است : ((صلوكما راءيتمونى اصلى ؛ به گونه اى كه من نماز مى گذارم نماز بگذاريد)).
مقصود از ((زكات )) نيز هر رشد و برومندى نيست ، بلكه نوعى انفاق خاص با كيفيت ويژه مراد است كه اگر از روى درستى و اخلاص انجام پذيرد، به فضل خدا، مايه فزونى دارايى انسان خواهد شد. تبيين اين مطلب در روايات آمده است . بر همين منوال مراد از حج ، هر آهنگ سفرى و مراد از جهاد، هر تلاش و كوششى نيست .
همچنين بيان موضوع ((خطا و عمد)) بر عهده سنت است ، زيرا تمام آنچه از اين دو لفظ در لغت يا عرف مردم فهميده مى شود مراد نيست ، بلكه در روايات آمده كه قتل خطا در جايى است كه مقتول به هيچ وجه قصد نشده باشد؛ يعنى اساسا در ذهن قاتل ، كشتن او مطرح نبوده ، ولى اگر مقتول مورد نظر بوده ، اما كشتن او مقصود نبوده - به اين شكل كه كارى بر مقتول انجام داده كه معمولا كشنده نيست ولى اتفاقا منجر به كشته شدن وى گرديده است - چنين قتلى شبه عمد ناميده مى شود و اگر مقتول را براى كشته شدن از قبل در نظر گرفته باشد، قتل عمد به شمار مى آيد. سنت عهده دار بيان اين تفاصيل است تا آنچه را در قرآن در زمينه قاتل به طور مبهم آمده تفسير نمايد.
بخش چهارم ؛
برخى مسائل شرعى است كه قرآن به گونه فراگير متعرض آن نشده و تنها گوشه اى از آن را بيان داشته است ؛ زيرا بيان گستره حكم منظور نبوده و صرفا بخشى از آن كه مورد ابتلا - نسبت به شاءن نزول - بوده ، مطرح گرديده است . اين گونه بيانات قرآنى مجمل گونه است و تفصيل و دامنه گستره آن را، سنت به عهده دارد.
مثلا در قرآن حكم رجم محصن (430) نيامده ، ولى سنت تفاصيل و جزئيات آن را بيان داشته است . نيز احكام مربوط به ديه قتل خطا و عمد در قرآن به صورت فراگير بيان نشده ، چون قتل ، يا خطاى محض يا شبه عمد و يا عمد محض است ، كه در مورد اول ، ديه مقتول بر عهده عاقله (431) قاتل است و در مورد دوم ، بر عهده خود قاتل است و در مورد سوم ، حكم شارع قصاص است مگر آنكه اولياى مقتول به ديه رضايت دهند و يا قاتل را ببخشند.
بيان فراگيرى حكم و به دست آوردن تفاصيل آن بر عهده روايات است تا بيانات قرآن را كامل كند و ابهام آيات مجمل را روشن سازد. البته در صورتى كه آيات در عين اجمال ، در صدد بيان اصل تشريع نباشند.
بخش پنجم ؛
جدا ساختن ناسخ از منسوخ ؛ در قرآن تعدادى از احكام وجود دارد كه در ابتدا تشريع گرديده و سپس نسخ شده است . براى تشخيص ناسخ از منسوخ چاره اى جز مراجعه به سنت نيست ؛ زيرا در خود قرآن هيچ راهى براى جداسازى ناسخ از منسوخ وجود ندارد خصوصا اينكه ترتيب كنونى آيه ها و سوره ها - حداقل در بعضى از موارد - با آنچه در زمان نزول بوده ، تفاوت كرده است ؛ از اين رو براى شناخت وجه تمايز بين ناسخ و منسوخ آيات ، هيچ منبعى جز سنت در دست نيست و به همين دليل است كه امير مؤ منان (عليه السلام ) به يكى از قاضيان كه در كوفه قضاوت مى نمود فرمود: ((آيه راه جداسازى ناسخ از منسوخ را مى دانى ؟ وى - در حالى كه هيبت امام او را فرا گرفته بود - پاسخ داد: نه ! آنگاه امام فرمود: بنابراين هم خود و هم ديگران را به ورطه نابودى افكنده اى )).(432)
براى نمونه چند مورد از آيات منسوخ را يادآور مى شويم :
1. آيه والذين يتوفون منكم و يذرون اءزواجا وصية لازواجهم متاعا الى الحول غير اخراج .(433) اين آيه - طبق روايات - درباره ارث زن بيوه است كه در ابتدا براى زن شوهر مرده آمده است كه از شوهرش ارث نمى برد؛ جز آنكه يك سال كامل مجاز است تا از تركه (بازمانده اموال ) شوهر استفاده كند و همين مدت ، عده او نيز به حساب مى آمده ، ولى اين حكم - چنان كه در احاديث وارد از امير مؤ منان ، امام باقر و امام صادق عليهم السلام بر مى آيد(434) - با نزول آيه ((ميراث ))(435) و آيه ((تربص ))(436) نسخ شد؛ در حالى كه آيه تربص - كه ناسخ است - در قرآن ، در سوره بقره قبل از آيه منسوخ جاى گرفته است !
يادآور مى شويم كه اكنون - با توجه به ضعف سند روايات ياد شده و عدم تنافى ميان اين آيه و آيات ارث و عده - برآنيم كه آيه مذكور تنها يك حكم استحبابى است كه همواره پابرجاست و منسوخ نگرديده است ؛ نظر استاد بزرگوار آيت الله خويى رحمة الله عليه نيز همين بوده است ؛ اساسا لحن آيه بر همين مطلب اشاره دارد، كه اين نكته را در نوشته هاى اخير خود آورده ايم .
2. آيه هاى 15 و 16 سوره نساء كه جزاى فحشاء را بيان مى دارد - بر حسب روايت امام صادق (عليه السلام ) - به وسيله آيات ((جلد)) (آيه 2 سوره نور) و ((رجم )) نسخ شده است .(437)
نظير اين آيات در قرآن كريم فراوان است خصوصا اگر معناى نسخ را تعميم دهيم - چنان كه در عرف آن زمان چنين بوده - تا شامل موارد تخصيص ، استثناء و ساير قيدهاى كلام هم بشود.
نمونه هاى تفسير ماءثور از پيامبر
گفتيم كه در اغلب موارد، هيبت پيامبر مانع سوال صحابه از ايشان مى شد و يا اساسا نيازى به پرسش نبود؛ زيرا قرآن به زبان آنان و در مناسبت هاى مختلف كه خودشان شاهد آن بودند، نازل گرديده بود و در پاره اى از موارد هم كه با ابهامى در ظاهر آيه روبه رو مى شدند، مقصود اصلى آيه ، درست آشكار نبود و به ناچار به آن حضرت مراجعه مى كردند و يا منتظر مى ماندند تا باديه نشينان از راه برسند و از پيامبر سوال كنند، آنگاه توجه مى كردند تا آنچه را كه پيامبر درباره تفسير آيه بيان مى دارد به خوبى دريابند و اين امر تا آنجا برايشان مهم بود كه مى گفتند: ((خداوند به وسيله باديه نشينان از راه رسيده و پرسش هاى آنان ، سود علمى فراوان به ما ارزانى مى دارد)).(438)
اين گونه بود كه از جمع آورى و ضبط چنين مواردى ، احاديث تفسيرى فراوانى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) گردآورى شد و مجموعه بزرگى را تشكيل داد كه اهل حديث آنها را در جوامع حديثى خود به ثبت رسانده اند. بيشتر پرسش ها درباره مقاصد قرآنى است ؛ در مواردى كه مفهوم لغوى واژه ها روشن است ، ولى ظاهر آيات - بر حسب وضع لغوى - معنايى افاده مى كند كه مقصود واقعى آنها را نمى رساند و يا به دليل وجود قرائن حاليه و مقاليه - در اينكه معناى ظاهرى لفظ اراده شده باشد - ترديدى به وجود آمده و موجب شده تا در پى يافتن مراد واقعى آيه برآيند.
در ادامه نمونه هايى چند از اين ((سوال و جواب ها)) را به عنوان تفاسير ماءثور از پيامبر مى آوريم :
1. از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره واژه ((سائحون )) در آيه مباركه التائبون العابدون الخامدون السائحون الراكعون الساجدون ...(439) سوال شد. حضرت فرمود:: آنان روزه دارانند)).(440) معناى سياحت (سير و سفر) ابهامى ندارد، ولى كدام مصداق سياحت در اينجا قصد شده است ؟ شايد واژه سائحون استعاره اى باشد كه براى غرضى معنوى ذكر شده و موجب مراجعه به اهل ذكر (پيامبر و ائمه اطهار عليهم السلام ) و پرسش از معناى آن گرديده است .
مرحوم طبرسى مى گويد: ((سائح ، از ((ساح فى الارض )) به معناى استمرار بخشيدن به سير است و به همين جهت ((سيح )) را به معناى آب جارى (آبى كه سير خود را ادامه مى دهد) اطلاق كرده اند؛ لذا روزه دار (صائم ) را سائح ناميده اند؛ زيرا روزه دار آزادانه و بيرون از تنگناهاى بازدارنده ، از بامداد تا شامگاه به طاعت خود - در ترك شهوات و خواسته هاى جسمانى - ادامه مى دهد. از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت شده كه سير و سياحت امت من ، روزه دارى آنان است )).(441)
2. درباره استطاعت در آيه ولله على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا(442) از پيامبر سوال شد. حضرت فرمود: ((مراد، توشه راه و مركب سوارى است )).(443) چون مفهوم استطاعت فراگير است و شامل همه انواعه استطاعت و هر وسيله ممكن مى شود، ولى مراد از استطاعت در حج واجب ، اين معناى عام نيست . حضرت فرمود: منظور از استطاعت برخوردارى از ره توشه و وسيله اى است كه فرد بتواند آنها را بدون دشوارى فراهم سازد. فقها آن را كنابه از توان مالى دانسته اند.
3. عايشه درباره پوشش - كسوت - واجب در كفاره قسم كه آيه فكفارته اطعام عسرة مساكين من اءوسط ما تطعمون اءهليكم اءو كسوتهم (444) متعرض آن شده است پرسيد. حضرت پاسخ داد: ((براى هر مسكين يك تن پوش )).(445)
4. مردى از قبيله هذيل در مورد آيه شريفه ولله على الناس حج البيت ... و من كفر فان الله غنى عن العالمين (446) پرسيد: اى رسول خدا! هر كس حج به جا نياورد كافر مى شود؟ (چون عنوان ((كفر)) در آيه بر كسى كه حج را رها كرده اطلاق شده .)
حضرت پاسخ داد: ((منظور كسى است كه حج را انجام ندهد به گونه اى كه گويا از كيفر آن بيمناك نبوده و به پاداش اميد ندارد)).(447) اين جواب پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كنايه از اين است كه هر كس از روى ناباورى حج را ترك كند و فرجام اين عمل را باور ندارد، گويا به معاد و روز پاداش و حساب ايمان نياورده است ، كه در نهايت به انكار ضرورى دين و اساسا انكار شريعت منتهى مى گردد. اما فردى كه حج را نه از روى انكار، بلكه به علت ديگرى انجام نداده ، فاسق و گناهكار است ، ولى كافر و منكر شريعت به حساب نمى آيد.
نظير همين مطلب را امام كاظم (عليه السلام ) در جواب برادرش على بن جعفر فرمودند. وى از امام پرسيد: اگر كسى فريضه حج را انجام ندهد كافر شده است ؟ امام فرمود: ((خير، ولى اگر كسى بگويد: حج اين گونه كه گفته اند نيست ، كافر شده است )).(448)
5. از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره آيه كما اءنزلنا على المقتسمين ، الذين جعلوا القرآن عضين (449) سوال شد: كلمه ((عضين )) به چه معناست ؟ فرمود: ((يعنى به پاره اى از آيات ايمان آوردند و نسبت به برخى ديگر كفر ورزيدند)).(450)
((عضون )) جمع ((عضة ، است به معناى عضو؛ مانند ((ثبة و ظبة )) كه جمعش بر وزن ((ثبون و ظبون )) است ، و ((عضين )) يعنى اينكه قرآن را پاره پاره (عضو عضو) و به عبارت ديگر داراى اجزاى پراكنده قرار دهند؛ كه به برخى عمل كنند و برخى را ترك نمايند.
بنابراين ، آيه توبيخى است نسبت به كسانى كه قرآن را تجزيه مى كند و بين بخش هاى قرآن فاصله مى اندازند و اين خود باعث شده كه سوال شود: مراد از اين تجزيه ناپسند چيست ؟ كه در جواب فرموده : مراد تجزيه از اين جهت است كه بين بخش هاى آن فرق گذارند و بعضى را بپذيرند و برخى را رد نمايند. در واقع آنچه را كه پسند كرده ، دلخواه او بوده نه از روى طاعت پروردگار.
6. از معناى ((شرح صدر)) در آيه فمن يرد الله اءن يهديه يشرح صدره للاسلام (451) سوال شد كه خداوند چگونه سينه را فراخ مى گرداند؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در پاسخ فرمود: ((پرتوى از نور را در سينه فرد مى افكند و سينه فرد به وسيله آن ، فراخى و گستردگى مى يابد)). گفتند: آيا نشانه اى دارد تا بدان شناخته شود؟ فرمود: ((روى آوردن به سراى جاويد و بريدن از دنياى فانى و زوال پذير و آماده شدن براى مرگ قبل از رسيدن وقتش (نشانه آن است )).)(452)
7. عبادة بن صامت (453) از پيامبر درباره آيه لهم البشرى فى الحياه الدنيا و فى الاخرة (454) چنين پرسيد: بشارت موعود در آيه چيست ؟ حضرت پاسخ داد: ((مقصود خواب نيكويى است كه آدمى مى بيند يا برايش مى بينند)).(455)
مرحوم كلينى در كتاب ((كافى )) و صدوق در ((من لا يحضره الفقيه )) روايت كرده اند كه پيامبر فرمود: ((بُشرى ، در زندگى دنيا عبارت است از خواب نيكى كه مومن مى بيند و در نتيجه آن در دنيا ديدگانش روشن مى گردد)). شيخ صدوق در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) اضافه مى كند: ((و اما منظور از ((فى الاخرة )) در آيه اين است كه به هنگام مرگ به مومن بشارت داده مى شود كه خداوند عزوجل تو را و آنان كه تو را به سوى قبر مى برند، آمرزيده است )).
على بن ابراهيم قمى مى گويد: ((مقصود از ((فى الاخرة )) هنگام مرگ است كه در آيه الذين تتوفاهم الملائكة طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون (456) بدان اشارت رفته و بشارت داده شده است )).(457)
8. درباره آيه الذين يحشرون على وجوههم الى جهنم اولئك شر مكانا و اضل سبيلا(458) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سوال شد: چگونه جهنميان بر روى چهره هايشان (وارونه ) محشور مى شوند؟ در جواب فرمود: ((خدايى كه قادر است آنان را روى پاهايشان در موقع راه رفتن استوار سازد، اين قدرت را هم دارد كه آنان را بر روى چهره هايشان رهسپار سازد.))(459) آيات ديگرى به همين مضمون هست كه محشور شدن بر چهره را توضيح مى دهد: يوم يسحبون فى النار على وجوههم ذوقوا مس سقر(460) و و نحشرهم يوم القيامة على وجوههم عميا و بكما و صما.(461)
9. حاكم نيشابورى از اصبغ بن نباته و او از امير مؤ منان (عليه السلام ) نقل مى كند كه حضرتش فرمود: ((آنگاه كه آيه ((فصل لربك وانحر))(462) نازل شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيد: اى جبرئيل ! اين قربانى (نحيرة ) كه پروردگارم مرا به آن امر نموده است چيست ؟ جبرئيل پاسخ داد: مقصود از آن ، قربانى نيست ، بلكه خداوند بدين وسيله به تو دستور مى دهد: وقتى براى نماز آماده شدى - هنگام گفتن تكبيرة الاحرام - دست هايت را بالا ببرى و همچنين موقع رفتن به ركوع و به هنگام سر برداشتن از ركوع نيز چنين كنى ؛ زيرا شيوه نماز ما و نماز فرشتگان هفت آسمان ، جملگى به همين گونه است )).(463) در روايت ديگر اضافه شده است : ((هر چيزى را زينتى است و زينت نماز، بلند كردن دست هاست )). پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((بالا آوردن دست ها به هنگام نماز، همان تواضعى است كه خداوند در آيه فما استكانوا لربهم و ما يتضرعون (464) به آنان اشاره كرده است )).(465)
10. ام هانى (دختر ابوطالب ) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره منكرى كه قوم لوط در مجالسشان انجام مى دادند و در آيه ((و تاءتون فى ناديك المنكر))(466) بدان اشاره رفته است سوال كرد. حضرت در جواب فرمودند: ((سنگ بر عابرين پرت كرده آنان را مورد تمسخر قرار مى دادند)).(467) شايد آنچه در جواب پيامبر آمده ، برخى از كردار زشت آنهاست . در مجمع البيان آمده است : ((مجالس آنها مشتمل بر انواع منكرات و كردارهاى زشت ؛ از قبيل فحش و ناسزاگويى ، انجام اعمال بى خردانه ، توهين به يك ديگر، قمار بازى ، انجام كردارهاى بى شرمانه ، پرتاب سنگ بر سر عابرين ، نواختن آلات موسيقى و لهو و لعب ، عريان شدن ، لواط... و بسى اعمال زشت ديگر بود)).(468)
11. گاهى از حضرتش درباره عموميت يك حكم و فراگيرى آن نسبت به برخى از امور كه برايشان مشتبه مى شد سوال مى كردند؛ به عنوان مثال آيه مباركه قل للمومنين يغضوا من اءبصارهم ...(469) كه حكم آن عام است . جرير بن عبدالله جبلى (470) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره يك نگاه ناگهانى به نامحرم سوال كرد: ((آيا اگر نگاه به نامحرم ، ناگهانى و بدون اراده باشد مشمول حكم عام اين آيه مى شود يا خير؟ - جرير مى گويد: - پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به من امر كرد تا نگاه را ادامه ندهم و فورا چشم خود را برگردانم )).(471)
12. از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده است : ((مردى خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسيد و درباره ((ايتام )) كه در آيه و آتوا اليتامى اءموالهم و لا تتبدلوا الخبيث بالطيب و لا تاءكلوا اءموالهم الى اءموالكم انه كان حوبا كبيرا تا مى رسد به اينجا كه و لا تاءكلوها اسرافا و بدارا اءن يكبروا، و من كان غنيا فليستعفف و من كان فقيرا فلياءكل بالمعروف ...(472) آمده چنين پرسيد: اى پيامبر خدا! برادر من كه تعدادى چهارپا دارد و از وى چند فرزند يتيم باقى مانده از دنيا رفته است ، تا چه حد استفاده از آنها براى من حلال شمرده مى شود؟ حضرت فرمودند: اگر به آبشخور آنها رسيدگى مى كنى و پراكنده آنها را جمع آورى مى كنى و اقدام به چراندن آنها مى نمايى ، از شيرشان در حد متعارف و بى آن كه ضررى به بچه هايشان برسد، مى توانى بهره ببرى ؛ خداوند فرق ميان مفسد و مصلح را مى داند)).(473) قسمت اخير، اشاره به آيه و يساءلونك عن اليتامى قل اصلاح لهم خير و ان تخالطوهم فاخوانكم و الله يعلم المفسد من المصلح (474) مى باشد.
گاه سوالات صحابه پيرامون مسائل لغوى دور مى زد؛ زيرا در جاى خود يادآور شديم كه در قرآن كريم از واژه هاى متداول در نزد قبايل مختلف استفاده شده است و اين موضوع باعث مى شد تا لفظ متداول در يك قبيله براى قبايل ديگر شناخته شده نباشد؛ از آن جمله : قطبة بن مالك ذبيانى (475) از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره معناى (بُسُوق ) در آيه مباركه و النخل باسقات لها طلع نضيد(476) پرسيد: مراد از بسوق نخل چيست ؟ حضرت فرمود: ((طول و بلنداى آن است )).(477) راغب اصفهانى مى گويد: ((باسقات ؛ يعنى طويلات و باسق ؛ يعنى آنچه از نظر طول بلند شده باشد، و بَسَقَ فلان على اءصحابه ؛ يعنى بر آنان بلندى گرفت )).
ديگر اينكه عبدالله بن عمرو بن عاص از حضرتش درباره معناى ((صور)) در آيه مباركه ((و نفخ فى الصور))(478) پرسيد: پيامبر فرمود: ((صور عبارت از شاخى است كه در آن دميده مى شود)).(479)
يا اينكه از امام صادق (عليه السلام ) روايت شده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((احسار، در آيه مباركه ((فتقعد ملوما محسورا))(480) به معناى اقتار (تنگ دستى ) است )).(481) ((حَسْر)) به معناى برداشتن پوشش از روى چيزى است ، و حاسر؛ يعنى كسى كه كلاه خود بر سر و زره بر تن ندارد. ((ناقة حسير)) شترى را گويند كه گوشت او ريخته و توان از او رفته باشد و ((حاسر)) يعنى عاجز، چون همه توان او از ميان رفته است . بنابراين محسور كسى است كه تمام وسايل زندگى را از دست داده است كه مهمترين آن سرمايه مالى است ، نه اينكه - چنان كه برخى پنداشته اند - از حسرت به معناى افسوس مشتق شده باشد؛ لذا تفسير ((محسور)) به ((مقتر)) صحيح است ؛ زيرا ((قتر)) به معناى فقدان سرمايه يا كم شدن آن است و ((مقتر)) هم به معناى ((فقير)) خواهد بود.
گاهى ظاهر آيه كه لحنى كوبنده دارد موجب مى گرديد تا مسلمانان دچار نگرانى گردند و چنانچه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مراجعه نمى شد - تا آيه را برايشان تفسير كند - سايه تاريك ياءس و نااميدى بر وجود آنان چيره مى گشت . از جمله محمد بن مسلم از امام باقر (عليه السلام ) نقل مى كند كه حضرت فرمود: ((هنگامى كه آيه مباركه ((و من يعمل سوءا يجزبه ))(482) نازل شد برخى از اصحاب پيامبر هراسان شدند و گفتند: چه آيه شديد اللحنى ! پيامبر فرمود: آيا شما به وسيله ثروت ها و جان ها و فرزندانتان امتحان نمى شويد؟ عرض كردند: چرا. سپس فرمود: خداوند به وسيله اين امتحان ، براى شما حسنات ثبت مى كند و سيئات شما را از صحيفه كردارتان پاك مى گرداند)).(483)
نيز از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سوال شد: رهايى از گرفتارى در روز قيامت در چيست ؟ حضرت فرمود: ((رهايى اين است كه با خداوند از در نيرنگ در نيايد، چون او نيز به شما نيرنگ خواهد زد؛ زيرا آنكه با خداوند از در نيرنگ در آيد، خدا ايمان از او بستاند و اگر دريابد، خود فريب خورده است )). عرض شد: نيرنگ به خدا چگونه است ؟ فرمود: ((از اين است كه به ظاهر، فرامين خداوند را انجام دهد، ولى در باطن هدف ديگرى - غير از رضاى خدا - را دنبال كند. پس تقواى الهى را پيشه خود سازيد و از ريا بپرهيزيد؛ زيرا موجب شرك به خداست )).(484) آيه مباركه ان المنافقين يخادعون الله و هو خادعهم و اذا قاموا الى الصلاة قاما كسالى يراؤ ون الناس (485) بيانگر همين حقيقت است .
همچنين هنگامى كه آيه مباركه و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا اءمثالكم (486) نازل شد، به پيامبر گفتند: اى رسول خدا! آنان كه - اگر ما از دين خدا روى برتابيم - جانشين ما خواهند شد، چه كسانى هستند؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در حالى كه سلمان در كنارش بود، فرمود: ((مقصود فارسيان اند؛ اين (سلمان ) و گروه اويند)). در روايت طبرى آمده است كه پيامبر دست بر شانه سلمان زد و فرمود: ((مقصود اين و گروه او هستند؛ سوگند به آنكه جانم در دست اوست ! اگر دين به ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسيان آن را به چنگ خواهند آورد)). در روايت بيهقى است : ((اگر ايمان به ستاره ثريا آويخته باشد مردانى از فارسيان آن را فراچنگ خواهند آورد)).(487)
بخشى ديگر از سوالات كه از پيامبر مى شد مسايلى بود كه ربطى به احكام نداشت ، ولى حس كنجكاوى صحابه را وا مى داشت تا در مورد برخى از امور كه در قرآن به گونه سربسته بدان ها اشاره رفته است ، سوال كنند. از آن جمله فروة بن مسيك مرادى (488) از واژه ((سباء)) پرسيد كه آيا مقصود، مرد است يا زن يا زمين ؟ حضرت پاسخ دادند: ((سباء مردى است كه ده پسر داشت ؛ شش پسر در يمن و چهار پسر در شام ، كه هر يك بنيانگذار يك قبيله بود. شش پسرى كه در يمن ساكن شدند عبارتند از مذحج ، كنده ، اءزد، اشعريون ، اءنمار و حمير كه جملگى از نيكان بودند و چهار فرزندى كه در شام سكنى گزيدند، لخم ، جذام ، عامله و غسان بودند)).(489)
مرحوم طبرسى مى گويد: ((سباء، نياى همه عرب هاى يمنى است كه قبيله را به اسم او نامگذارى كرده اند)).(490) اين مطلب از برگشت ضماير آيه به ذوى العقول - يعنى سباء - به دست مى آيد: لقد كان لسباء فى مسكنهم آية ، جنتان عن يمين و شمال ، كلوا من رزق ربكم ، و اشكروا له ، بلدة طيبة ورب غفور.(491)
ابو هريرة درباره آيه مباركه و جعلنا من الماء كل شى ء حى (492) پرسيد: مقصود از (كل شى ء) چيست ؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((يعنى همه چيز را از آب آفريد))؛(493) يعنى آب مايه حيات است چه حيات حيوانى چه گياهى . نيز در حديث وارد شده است كه نخستين مخلوق خداوند آب بوده است .(494)
گاهى پيامبر با هدف پنددهى و عبرت آموزى ، خود اقدام به تفسير برخى از آيات مى كرد كه موارد زير از اين قسم به شمار مى رود:
ابو سعيد خدرى (495) نقل مى كند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره آيه تلفح وجوههم النار و هم فيها كالحون (496) فرمود: ((آتش آنها را مى گدازد آن گونه كه لب هاى بالايشان آن قدر درهم كشيده و جمع مى شود تا به ميان سر برسد، و لب هاى پايين چنان فرو مى افتد كه تا ناف آنان مى رسد)). حاكم نيشابورى پس از نقل اين حديث مى گويد: ((اسناد اين حديث صحيح است )).(497)