تفسير نمونه جلد ۱۷

جمعي از فضلا

- ۱۲ -


اما توجه به يك نكته ، مشكل را حل مى كند و آن اينكه : آماده ساختن چيزى هميشه براى محدود بودن قدرت نيست ، بلكه گاه براى دلگرمى و اطمينان
خاطر بيشتر، و گاه براى احترام و اكرام فزونتر ميباشد، لذا اگر ما مهمانى را دعوت كنيم و از مدتى قبل مشغول آماده ساختن وسائل پذيرائى او باشيم احترام و اهميت بيشترى براى او قائل شده ايم ، به عكس اگر در همان روز و همان ساعت ورودش دست به كار تهيه وسائل پذيرائى شويم اين خود يكنوع بى اعتنائى و كم احترامى محسوب مى شود.
در عين حال اين سخن مانع از آن نخواهد بود كه هر قدر افراد با ايمان تلاش و كوشش بيشترى در خودسازى و معرفت و پاكى عمل كنند پاداشهاى آماده شده الهى تكامل بيشترى پيدا كند و به موازات آن به سوى كمال پيش رود.
آيه و ترجمه


يا اءيها النبى انا اءرسلنك شهدا و مبشرا و نذيرا (45)
و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا (46)
و بشر المؤ منين باءن لهم من الله فضلا كبيرا (47)
و لا تطع الكفرين و المنفقين و دع اءذئهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا (48)


ترجمه :

45 - اى پيامبر! ما تو را به عنوان گواه فرستاديم و بشارت دهنده و انذار كننده .
46 - و تو را دعوت كننده به سوى الله به فرمان او قرار داديم ، و چراغ روشنى بخش .
47 - و مؤ منان را بشارت ده كه براى آنها از سوى خدا فضل و پاداش بزرگى است .
48 - و از كافران و منافقان اطاعت مكن ، و به آزارهاى آنها اعتنا منما، بر خدا توكل كن ، و همين بس كه خدا حامى و مدافع (تو) باشد.
تفسير:
تو چراغ فروزانى !
در اين آيات روى سخن به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلّم ) است ولى نتيجه آن براى مؤ منان است و به اين ترتيب آيات گذشته را كه پيرامون بخشى از وظايف مؤ منان بحث مى كرد تكميل مى كند.
در دو آيه اول از اين چهار آيه پنج توصيف براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده و در دو آيه ديگر بيان پنج وظيفه است كه همه به يكديگر مربوط و مكمل
يكديگر مى باشد.
نخست مى فرمايد: (اى پيامبر ما تو را به عنوان شاهد و گواه فرستاديم ) (يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا).
او از يكسو گواه اعمال امت است ، چرا كه اعمال آنها را مى بيند چنانكه در جاى ديگر مى خوانيم : و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المؤ منون بگو عمل كنيد خداوند و رسول او و مؤ منان (امامان معصوم ) اعمال شما را مى بينند) (توبه - 105) و اين آگاهى از طريق مساله عرض اعمال امت بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامان (عليهم السلام ) تحقق مى پذيرد كه شرح آن ذيل همان آيه (جلد هشتم صفحه 124) آمده است .
و از سوى ديگر شاهد و گواه بر انبياى پيشين است كه آنها خود گواه امت خويش بودند فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنابك على هؤ لاء شهيدا: (حال آنها چگونه است آن روز كه براى هر امتى گواهى بر اعمالشان مى طلبيم و تو را گواه بر اعمال اينها قرار خواهيم داد) (نساء41).
و از سوى سوم وجود تو با اوصاف و اخلاقت با برنامه هاى سازنده ات با سوابق درخشانت و با عملكردت شاهد و گواه بر حقانيت مكتبت ، و شاهد و گواه بر عظمت و قدرت پروردگار است .
سپس به توصيف دوم و سوم پرداخته مى فرمايد: (ما تو را بشارت دهنده و انذار كننده قرار داديم ) (و مبشرا و نذيرا).
بشارت دهنده نيكوكاران به پاداش بى پايان پروردگار، به سلامت و سعادت جاودان ، به پيروزى و موفقيت پر افتخار.
و انذار كننده كافران و منافقان از عذاب دردناك الهى ، از خسارت تمام سرمايه هاى وجودى ، و از سقوط در دامان بدبختى در دنيا و آخرت .
و همانگونه كه قبلا هم گفته ايم بشارت و انذار همه جا بايد تواءم با هم
و متعادل با يكديگر باشد چرا كه نيمى از وجود انسان را علاقه جلب منفعت و نيم ديگرى را دفع مضرت تشكيل مى دهد، (بشارت ) انگيزه بخش اول است و (انذار) انگيزه بخش دوم ، و آنها كه در برنامه هاى خود تنها روى يك قسمت تكيه مى كنند انسان را به حقيقت نشناخته اند و انگيزه هاى حركت او را مورد توجه قرار نداده اند.
آيه بعد به چهارمين و پنجمين وصف پيامبر اشاره كرده مى گويد: (ما تو را دعوت كننده به سوى الله به فرمان او قرار داديم ، و هم چراغ روشنى بخش ) (و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا).
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - مقام (شهود) و گواه بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبل از همه اوصاف او ذكر شده چرا كه اين مقام ، نياز به مقدمه اى جز وجود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و رسالت او ندارد و همينكه به اين مقام منصوب گشت شاهد بودن او از تمام جهاتى كه در بالا گفتيم مسلم مى شود، ولى مقام بشارت و انذار برنامه هائى است كه بعد از آن تحقق مى يابد.
2 - دعوت به سوى خداوند مرحله اى است بعد از بشارت و انذار، چرا كه بشارت و انذار وسيله اى است براى آماده ساختن افراد به منظور پذيرش حق ، هنگامى كه از طريق تشويق و تهديد آمادگى پذيرش حاصل شد، دعوت به سوى خداوند شروع مى شود، تنها در اينجا است كه دعوت مؤ ثر خواهد افتاد.
3 - با اينكه همه كارهاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به اذن و فرمان خدا است در اينجا
تنها برنامه دعوت مقيد به اذن پروردگار شده ، و اين به خاطر آن است كه مشكلترين و مهمترين كار پيامبران همان دعوت به سوى خدا است چرا كه بايد مردم را در مسيرى بر خلاف هوسها و شهوات سير دهد و در اين مرحله بايد اذن و فرمان و يارى خدا باشد تا به انجام رسد، ضمنا روشن شود كه پيامبر از خود چيزى ندارد و آنچه مى گويد به اذن خدا است .
4 - سراج منير بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با توجه به اينكه سراج به معنى چراغ و منير به معنى نورافشان است اشاره به معجزات و دلائل حقانيت و نشانه هاى صدق دعوت پيامبر است ، او چراغ روشنى است كه خودش گواه خويش است ، تاريكيها و ظلمات را مى زدايد، و چشمها و دلها را به سوى خود متوجه مى كند، و همانگونه كه آفتاب آمد دليل آفتاب وجود او نيز دليل حقانيت او است .
قابل توجه اينكه در قرآن مجيد چهار بار واژه (سراج ) آمده كه در سه مورد به معنى (خورشيد) است ، از جمله در سوره نوح آيه 16 مى فرمايد: و جعل القمر فيهن نورا و جعل الشمس سراجا: (خداوند ماه را نور آسمانها و خورشيد چراغ فروزنده آن قرار داد).
گفتيم (سراج ) در اصل به معنى چراغ است كه در سابق با استفاده از فتيله و (روغن قابل اشتعال ) و امروز با نيروى برق و مانند آن منبع نور و روشنائى است ، ولى به گفته (راغب ) در (مفردات ) اين كلمه تدريجا به هر منبع نور و روشنائى اطلاق شده است . و اطلاق آن به خورشيد به خاطر آن است كه نور آن از درونش مى جوشد، و همچون ماه اكتساب نور از منبع ديگرى نمى كند.
وجود پيامبر همچون خورشيد تابانى است كه ظلمتهاى جهل و شرك و كفر
را از افق آسمان روح انسانها مى زدايد ولى همانگونه كه نابينايان از نور آفتاب استفاده نمى كنند و خفاشانى كه چشمشان توانائى ديدن اين نور را ندارد خود را از آن پنهان مى دارند، كوردلان لجوج نيز از اين نور هرگز استفاده نكرده و نمى كنند، و ابوجهل ها دست در گوش مى كردند كه آهنگ قرآن او را نشنوند.
هميشه ظلمت و تاريكى مايه اضطراب و وحشت است و نور سبب آرامش ، دزدان از تاريكى شب استفاده مى كنند، و حيوانات درنده بيابان غالبا در تاريكى شب از لانه خود بيرون مى آيند.
تاريكى مايه پراكندگى است ، و نور سبب جمعيت و اجتماع است ، به همين دليل اگر چراغى را در يك شب تاريك در ميان بيابانى روشن كنيم در مدت كوتاهى انواع حشرات دور آن جمع مى شوند.
روشنائى و نورمايه نمو درختان ، پرورش گلها، رسيدن ميوه ها، و خلاصه تمام فعاليتهاى حياتى است ، و تشبيه وجود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به يك منبع نور همه اين مفاهيم را در ذهن تداعى مى كند.
وجود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مايه آرامش ، و فرار دزدان دين و ايمان ، و گرگان بيرحم ستمگر جامعه ها، و موجب جمعيت خاطر، و پرورش و نمو روح ايمان و اخلاق ، و خلاصه مايه حيات و جنبش و حركت است ، و تاريخ زندگى او شاهد و گواه زنده اين موضوع است .
گفتيم در دو آيه ديگر از آيات مورد بحث بيان پنج وظيفه از وظائف مهم پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به دنبال بيان اوصاف پنجگانه او است نخست مى فرمايد: (به مؤ منان بشارت ده كه براى آنها از سوى خدا فضل و پاداش بزرگى است ) (و بشر المؤ منين بان لهم من الله فضلا كبيرا).
اشاره به اينكه مساله (تبشير) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها محدود به پاداش اعمال نيك مؤ منان نمى شود، بلكه خداوند آنقدر از فضل خود به آنها مى بخشد كه موازنه ميان عمل و پاداش را به كلى بر هم ميزند، چنانكه آيات ديگر قرآن شاهد گوياى اين مدعا است .
در يك جا مى فرمايد: من جاء بالحسنة فله عشر امثالها: (كسى كه كار نيكى كند ده برابر به او پاداش داده مى شود) (انعام - 160).
در جاى ديگر مى گويد: مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماءة حبة و الله يضاعف لمن يشاء (بقره 261) كه بر طبق آن گاه پاداش انفاق هفتصد برابر، و گاه بيش از هزاران برابر خواهد بود.
و گاه از اين هم فراتر مى رود و مى گويد: فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين : (هيچكس نمى داند چه پاداشهائى كه موجب روشنائى چشمها است براى او پنهان داشته شده (الم سجده - 17).
به اين ترتيب ابعاد فضل كبير الهى را از آنچه در وهم و تصور بگنجد دورتر و فراتر مى برد.
بعد از آن به دستور دوم و سوم پرداخته مى گويد: (از كافران و منافقان اطاعت مكن ) (و لا تطع الكافرين المنافقين ).
بدون شك رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هرگز اطاعتى از كافران و منافقان نداشت ، اما اهميت موضوع به قدرى است كه به عنوان تاكيد براى شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و هشدار و سرمشقى براى ديگران ، روى اين موضوع مخصوصا تكيه كند، چه اينكه از خطرات مهمى كه بر سر راه رهبران راستين قرار دارد به سازش و تسليم كشيدن در اثناء مسير است كه گاه از طريق تهديد، و گاه از طريق دادن امتيازات ، زمينه هاى
آن فراهم مى شود، تا آنجا كه گاهى انسان به اشتباه مى افتد و گمان مى كند راه وصول به هدف تن دادن به چنين سازش و تسليمى است ، همان سازش و تسليمى كه نتيجه اش عقيم ماندن همه تلاشها و كوششها و خنثى شدن همه مجاهدات است .
تاريخ اسلام نشان مى دهد كه بارها كافران و يا گروههائى از منافقان كوشيدند پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به چنين موضعى بكشانند، گاه پيشنهاد كردند كه نام بتها را به بدى نبرد و از آنها انتقاد نكند، و گاه گفتند اجازه ده يكسال معبود تو را بپرستيم و يكسال هم تو معبودان ما را پرستش كن و گاه مى گفتند به ما مهلت ده تا يكسال ديگر به برنامه هاى خود ادامه دهيم و بعد ايمان بياوريم ، گاه پيشنهاد كردند تهيدستان و مؤ منان فقير را از گرد خود دور كن تا ما ثروتمندان متنفذ با تو همصدا شويم ، و گاه اعلام آمادگى براى دادن امتيازات مالى و پست و مقام حساس و زنان زيبا و مانند آن كردند!
مسلم است همه اينها دامهاى خطرناكى بود بر سر راه پيشرفت سريع اسلام و ريشه كن شدن كفر و نفاق ، و اگر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در برابر يكى از اين پيشنهادها انعطاف و نرمشى به خرج مى داد پايه هاى انقلاب اسلامى فرو مى ريخت و تلاشها هرگز به نتيجه نمى رسيد.
سپس در چهارمين و پنجمين دستور چنين مى گويد: اعتنائى به آزارهاى آنها مكن ، بر خدا توكل نما و همين بس كه خدا حامى و مدافع تو است (و دع اذاهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا).
اين قسمت از آيه نشان مى دهد كه آنها براى تسليم ساختن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) او را سخت در فشار قرار داده بودند، و انواع آزارها چه از طريق زخم زبان و بدگوئى و جسارت ، و چه از طريق آزار بدنى ، و چه محاصره اقتصادى نسبت به او و يارانش روا مى داشتند، البته در دوران مكه به صورتى ، و در دوران مدينه به صورت ديگر، زيرا اذى واژهاى است كه همه انواع آزار را شامل مى شود.
(راغب ) در (مفردات ) مى گويد: (اذى به معنى هر گونه ضررى است كه به يك موجود زنده برسد، چه در جان ، يا در جسم ، يا وابستگان به او، خواه دنيوى يا اخروى ).
البته اين كلمه گاه در آيات قرآن در خصوص ايذاء زبانى به كار رفته ، مانند آيه 61 سوره توبه و منهم الذين يؤ ذون النبى و يقولون هو اذن : (بعضى از آنها پيامبر را ايذاء مى كنند و مى گويند او آدم خوشباورى است و به حرف هر كس گوش مى دهد).
ولى در آيات ديگر در مورد آزار بدنى نيز به كار رفته ، مانند آيه 16 سوره نساء و اللذان ياتيانها منكم فاذوهما: (مردان و زنانى كه اقدام به ارتكاب آن عمل زشت (زنا) مى كنند آنها را آزار دهيد (و حد شرعى را بر آنها جارى نمائيد) ).
تاريخ مى گويد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان نخستين همچون كوه در مقابل انواع آزارها ايستادگى به خرج دادند و هرگز ننگ تسليم و شكست را نپذيرفتند، و سرانجام در اهداف خود پيروز شدند.
دليل اين مقاومت و پيروزى همان توكل بر خدا و اعتماد بر ذات پاك او بود، خدائى كه همه مشكلات در برابر اراده اش سهل و آسان است ، و (اگر تيغ عالم بجنبد ز جاى - نبرد رگى تا نخواهد خداى آرى كافى است كه پشتيبان و پناهگاه انسان چنين خدائى باشد.
از آنچه گفتيم اين حقيقت روشن شد كه محتواى آيه فوق چيزى نيست كه به وسيله نزول حكم جهاد نسخ شده باشد - آنچنان كه بعضى از مفسران پنداشته اند - بلكه ظاهر اين است كه اين آيات مدتها بعد از حكم جهاد و در رديف حوادث مربوط به سوره احزاب نازل شده ، اين حكمى است براى همه اعصار و قرون كه پيشوايان الهى نيروهاى زنده خود را صرف اعتنا به اعمال ايذائى
مخالفان نكنند كه اگر اعتنا كنند و نيروهاى فعال خود را صرف مقابله با اين امور نمايند دشمن به هدف خود رسيده ، چرا كه او مى خواهد فكر طرف را به خود مشغول دارد و نيروهاى او را از اين طريق به هدر دهد، اينجا است كه بى اعتنائى و فرمان (دع اذاهم ) تنها راه حل است .
اين نيز قابل توجه است كه دستورات پنجگانه فوق كه در دو آيه اخير آمده مكمل يكديگر و مربوط به هم هستند، بشارت دادن به مؤ منان براى جذب نيروهاى با ايمان ، عدم سازش و تسليم در مقابل كفار و در برابر منافقان ، بى اعتنائى به آزارهاى آنها، و توكل بر خدا مجموعه اى را تشكيل مى دهد كه راه وصول به مقصد در آن نهفته است و دستور العمل جامعى براى همه رهروان راه حق است .
آيه و ترجمه


ياءيها الذين ءامنوا إ ذا نكحتم المؤ منت ثم طلقتموهن من قبل اءن تمسوهن فما لكم عليهن من عدة تعتدونها فمتعوهن و سرحوهن سراحا جميلا (49)


ترجمه :

49 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه زنان با ايمان را ازدواج كرديد و قبل از همبستر شدن طلاق داديد عدهاى براى شما بر آنها نيست كه بخواهيد حساب آنرا نگاه داريد، آنها را با هديه مناسبى بهره مند سازيد و به طرز شايسته اى آنها را رها كنيد.
تفسير:
گوشه اى از احكام طلاق ، و جدائى شايسته
قسمتهاى مختلف آيات اين سوره (احزاب ) به صورت مجموعه هاى گوناگونى است كه بعضى خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و بعضى خطاب به همه مؤ منان مى باشد، لذا گاهى (يا ايها النبى ) مى گويد و گاه (يا ايها الذين آمنوا) و دستورات لازمى به موازات با يكديگر در اين آيات آمده است كه نشان مى دهد هم شخص پيامبر در اين برنامه ها مورد نظر بوده است و هم عموم مؤ منان .
آيه مورد بحث يكى از اين خطابها است كه روى سخن در آن به همه اهل ايمان است ، در حالى كه در آيات قبل روى سخن ظاهرا به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و در آيات آينده بار ديگر نوبت خطاب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرا مى رسد، و به اصطلاح (لف و نشر مرتب ) را در قسمتى از اين سوره تشكيل مى دهد.
مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با زنان با ايمان
ازدواج كرديد، سپس قبل از آميزش آنها را طلاق داديد عده اى براى شما بر آنها نيست كه حساب آنها را نگاه داريد (يا ايها الذين آمنوا اذا نكحتم المؤ منات ثم طلقتموهن من قبل ان تمسوهن فما لكم عليهن من عدة تعتدونها).
در اينجا خداوند استثنائى براى حكم عده زنان مطلقه بيان فرموده كه كه اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نگاه داشتن عده لازم نيست ، و از اين تعبير به دست مى آيد كه قبل از اين آيه حكم عده بيان شده بوده است .
تعبير به (مؤ منات ) دليل بر اين نيست كه ازدواج با غير زنان مسلمان به كلى ممنوع است ، بلكه ممكن است اشاره به اولويت آنها بوده باشد، بنابراين با روايت و فتاواى مشهور فقها كه ازدواج موقت با زنان كتابيه را مجاز مى شمرد منافاتى ندارد.
ضمنا از تعبير (لكم ) و همچنين جمله (تعتدونها) (عده را محاسبه كنيد) استفاده مى شود كه عده نگهداشتن زن يكنوع حق براى مرد محسوب مى شود، و بايد چنين باشد، زيرا امكان دارد در واقع زن باردار باشد و ترك عده و ازدواج با مرد ديگر سبب مى شود كه وضع فرزند نامشخص گردد و حق مرد در اين زمينه پايمال شود، گذشته از اينكه نگهداشتن عده فرصتى به مرد و زن مى دهد كه اگر تحت تاثير هيجانات عادى حاضر به طلاق شده باشند مجالى براى تجديد نظر و بازگشت پيدا كنند، و اين حقى است هم براى زن و هم براى مرد.
و اما اينكه بعضى ايراد كرده اند كه اگر عده حق مرد باشد بايد بتوان آن را اسقاط نمود درست نيست ، زيرا در فقه حقوق زيادى داريم كه قابل اسقاط نيست ، مانند حقى كه بازماندگان ميت در اموال او دارند، و يا حقى كه فقراء در زكات دارند كه هيچيك را نمى توان با اسقاط كردن ساقط نمود.
سپس به حكم ديگرى از احكام (زنانى كه قبل از آميزش جنسى طلاق گرفته اند)
مى پردازد كه در سوره بقره نيز به آن اشاره شده است ، مى فرمايد: (آنها را (با هديه مناسبى ) بهره مند سازيد) (فمتعوهن ).
بدون شك پرداختن هديه مناسب به زن در جائى واجب است كه مهرى براى او تعيين نشده باشد، همانگونه كه در آيه 236 سوره بقره آمده است (لاجناح عليكم ان طلقتم النساء ما لم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة و متعوهن ): (گناهى بر شما نيست اگر زنان را قبل از آميزش يا تعيين مهر (به عللى ) طلاق دهيد، ولى در اين موقع آنها را (با هديه اى مناسب ) بهره مند سازيد.
بنابراين آيه مورد بحث گرچه مطلق است و مواردى را كه مهر تعيين شده يا نشده هر دو را شامل مى شود، ولى بقرينه آيه سوره بقره آيه مورد بحث را محدود به موردى مى كنيم كه مهرى تعيين نشده باشد، زيرا در صورت تعيين مهر و عدم دخول پرداختن نصف مهر واجب است (همانگونه كه در آيه 237 سوره بقره آمده ).
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران و فقها داده اند كه حكم (پرداختن هديه اى مناسب ) در آيه مورد بحث عام است ، حتى مواردى را كه مهر در آن تعيين شده شامل مى شود، منتهى در اين موارد جنبه استحبابى دارد، و در مواردى كه مهر تعيين نشده جنبه وجوبى .
در بعضى از آيات و روايات نيز اشارهاى به اين معنى ديده مى شود.
در اينكه مقدار اين (هديه ) چه اندازه بايد باشد؟ قرآن مجيد در سوره
بقره آن را اجمالا بيان كرده و فرموده است : متاعا بالمعروف : (هديه اى مناسب و متعارف ) (بقره - 236) و باز در همان آيه مى گويد: على الموسع قدره و على المقتر قدره : (آن كس كه توانائى دارد به اندازه توانائيش و آن كس كه تنگدست است به اندازه خودش ).
بنابراين اگر در روايات اسلامى مواردى از قبيل خانه ، خادم ، لباس ، و مانند آن ذكر شده بيان مصداقهائى از اين كلى است كه بر حسب امكانات شوهر و شؤ ون زن تفاوت مى كند.
آخرين حكم آيه مورد بحث اين است كه زنان مطلقه را به طرز شايسته اى رها كنيد و به صورت صحيحى از آنها جدا شويد (و سرحوهن سراحا جميلا)
(سراح جميل ) به معنى رها ساختن تواءم با محبت و احترام ، و ترك هر گونه خشونت و ظلم و ستم و بى احترامى است ، خلاصه همانگونه كه در آيه 29 سوره بقره آمده است يا بايد همسر را به طور شايسته نگاهداشت ، و يا با نيكى و احترام رها كرد فامساك بمعروف او تسريح باحسان .
هم ادامه زوجيت بايد تواءم با معيارهاى انسانى باشد، و هم جدا شدن ، نه اينكه هر گاه شوهر تصميم بر جدائى گرفت هر گونه بى مهرى ، ظلم ، بدگوئى و خشونت را در مورد همسرش مجاز بشمرد كه اين رفتار قطعا غير اسلامى است .
بعضى از مفسران (سراح جميل ) را به معنى انجام طلاق طبق سنت اسلامى گرفته اند، و در روايتى كه در تفسير (على بن ابراهيم ) و (عيون الاخبار) آمده نيز اين معنى منعكس است ، ولى مسلم است كه (سراح جميل ) محدود در اين معنى نيست هر چند يكى از مصاديق روشن آن همين است بعضى ديگر از مفسران سراح جميل را در اينجا به معنى اجازه خروج از منزل و نقل مكان دانسته اند، زيرا زن در اينجا موظف به نگاهدارى عده نيست ، بنابراين بايد او را رها كرد كه هر كجا مايل است برود.
ولى با توجه به اينكه تعبير به (سراح جميل ) يا مانند آن در آيات ديگر قرآن حتى در مورد زنانى كه بايد عده نگاهدارند وارد شده معنى فوق بعيد به نظر مى رسد.
درباره اصل معنى (سراح ) و ريشه لغوى آن ، و اينكه چرا در اطلاقات متعارف به معنى رها ساختن به كار مى رود، شرحى در ذيل آيه 28 همين سوره (احزاب ) داشتيم .
آيه و ترجمه


ياءيها النبى إ نا اءحللنا لك اءزوجك التى ءاتيت اءجورهن و ما ملكت يمينك مما اءفاء الله عليك و بنات عمك و بنات عمتك و بنات خالك و بنات خلتك التى هاجرن معك و امراءة مؤ منة إ ن وهبت نفسها للنبى إ ن اءراد النبى اءن يستنكحها خالصة لك من دون المؤ منين قد علمنا ما فرضنا عليهم فى اءزوجهم و ما ملكت اءيمنهم لكيلا يكون عليك حرج و كان الله غفورا رحيما (50)


ترجمه :

50 - اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهرشان را پرداخته اى براى تو حلال كرديم ، و همچنين كنيزانى كه از طريق غنائمى كه خدا به تو بخشيده است مالك شده اى و دختران عموى تو، و دختران عمه ها، و دختران دائى تو و دختران خاله ها كه با تو مهاجرت كردند، هر گاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و مهرى براى خود قائل نشود) چنانچه پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه ساير مؤ منان ، ما مى دانيم براى آنها در مورد همسرانشان و كنيزانشان چه حكمى مقرر داشته ايم (و مصالح آنها چه ايجاب مى كند) اين به خاطر آن است كه مشكلى (در اداى رسالت ) بر تو نبوده باشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است .
تفسير:
با اين زنان ميتوانى ازدواج كنى
گفتيم بخشهائى از آيات اين سوره ، وظائف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان را به صورت لف و نشر مرتب تعقيب مى كند، لذا بعد از ذكر پاره اى از احكام مربوط به طلاق دادن زنان در آيه قبل ، در اينجا روى سخن را به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، و موارد هفتگانه اى را كه ازدواج با آنها براى پيامبر مجاز بوده شرح مى دهد:
1 - نخست مى گويد: (اى پيامبر! ما همسران تو را كه مهر آنها را پرداخته اى براى تو حلال كرديم ) (يا ايها النبى انا احللنا لك ازواجك اللاتى آتيت اجورهن ).
منظور از اين زنان به قرينه جمله هاى بعد زنانى هستند كه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رابطه خويشاوندى نداشتند و با او ازدواج كردند و شايد مساله پرداختن مهريه نيز به خاطر همين باشد، زيرا مرسوم بوده است كه به هنگام ازدواج با غير خويشاوندان مهريه را نقدا پرداخت مى كردند، بعلاوه تعجيل در پرداختن مهر، مخصوصا در موردى كه همسر نياز به آن داشته باشد، بهتر است ، ولى به هر حال اين كار جزء واجبات نيست ، و با توافق طرفين ممكن است مهر به صورت ذمه در عهده زوج كلا يا بعضا بماند.
2 - (كنيز انى را كه از طريق غنائم و انفال خدا به تو بخشيده است ) (و ما ملكلت يمنيك مما افاء الله عليك ).
(افاء الله ) از ماده (فى ء) (بر وزن شى ء) به اموالى گفته مى شود كه بدون مشقت به دست مى آيد، لذا به غنائم جنگى و همچنين انفال (ثروتهاى طبيعى كه متعلق به حكومت اسلامى است و مالك مشخص ندارد) اطلاق مى شود.
(راغب ) در (مفردات ) مى گويد:(فى ء) به معنى بازگشت و رجوع
به حالت نيك است ، و اگر به (سايه ) فى ء گفته مى شود به خاطر اين است كه حالت برگشت دارد سپس مى افزايد به اموال بى دردسر نيز فى ء مى گويند، چون با تمام حسنى كه دارد باز هم مثل سايه عارضى و از بين رفتنى است ! درست است كه در غنائم جنگى گاهى دردسر فراوان است ولى از آنجا كه باز با مقايسه به اموال ديگر درد سر كمترى دارد، و گاه اموال هنگفتى در يك حمله به دست مى آيد، (فى ء) به آن اطلاق شده است .
در اينكه آيا اين حكم در مورد كداميك از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مصداق داشته ؟ بعضى از مفسران گفته اند: يكى از زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به نام (ماريه قبطيه ) از غنائم و دو همسر ديگر بنام (صفيه ) و (جويريه ) از انفال بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را از قيد بردگى آزاد كرد و به همسرى خود پذيرفت ، و اين خود جزئى از برنامه كلى اسلام براى آزادى تدريجى بردگان و باز گرداندن شخصيت انسانى به آنها بوده است .
3 - (دختران عموى تو و دختران عمه ها و دختران دائى تو و دختران خاله هائى كه با تو مهاجرت كرده اند اينها نيز بر تو حلالند) (و بنات عمك و بنات عماتك و بنات خالك و بنات خالاتك اللاتى هاجرن معك ).
به اين ترتيب از ميان تمام بستگان تنها ازدواج با دختر عموها و عمه ها و دختر دائيها و دختر خاله ها با قيد اينكه با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مهاجرت كرده باشند مجاز و مشروع بوده است .
انحصار در اين چهار گروه روشن است ، ولى قيد مهاجرت بخاطر آنست كه در آن روز هجرت دليل بر ايمان بوده ، و عدم مهاجرت دليل بر كفر و يا به خاطر اين است كه هجرت امتياز بيشترى به آنها مى دهد و هدف در آيه بيان زنان با شخصيت و با فضيلت است كه مناسب همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى باشند.
در اينكه آيا اين مورد چهارگانه كه به صورت حكم كلى در آيه ذكر
شده مصداق خارجى در ميان همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داشته يا نه ؟ تنها موردى را كه براى آن مى توان ذكر كرد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با (زينب بنت جحش ) است كه داستان پر ماجراى او در همين سوره گذشت زيرا زينب دختر عمه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود، و جحش همسر عمه او محسوب مى شد.
4 - (هر گاه زن با ايمانى خود را به پيامبر ببخشد (و هيچگونه مهرى براى خود قائل نشود) اگر پيامبر بخواهد مى تواند با او ازدواج كند) (و امراءة مؤ منة ان وهبت نفسها للنبى ان اراد النبى ان يستنكحها).
(اما چنين ازدواجى تنها براى تو مجاز است نه بر ساير مؤ منان ) (خالصة لك من دون المؤ منين ).
(ما مى دانيم براى آنها در مورد همسران و كنيزانشان چه حكمى مقرر داريم و مصالح آنها چه ايجاب مى كرده است )؟ (قد علمنا ما فرضنا عليهم فى ازواجهم و ما ملكت ايمانهم ).
بنابراين اگر در مسائل مربوط به ازدواج براى آنها در بعضى موارد محدوديتى قائل شده ايم روى مصالحى بوده است كه در زندگى آنها و تو حاكم بوده ، و هيچيك از اين احكام و مقررات بى حساب نيست .
سپس مى افزايد: اين به خاطر آنست كه مشكل و حرجى (در اداى رسالت ) بر تو نبوده باشد و بتوانى در انجام اين وظيفه مسؤ ليتهاى خود را ادا كنى
(لكيلا يكون عليك حرج ).
(و خداوند آمرزنده و رحيم است ) (و كان الله غفورا رحيما).
در مورد گروه اخير (زنان بدون مهر) به نكات زير بايد توجه داشت :
1 - بدون شك اجازه گرفتن همسر بدون مهر از مختصات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود و آيه نيز صراحت در اين مساله دارد، و به همين جهت از مسلمات فقه اسلام است ، بنابراين هيچكس حق ندارد همسرى را بدون مهر (كم باشد يا زياد) ازدواج كند، حتى اگر نام مهر به هنگام اجراى صيغه عقد برده نشود، و قرينه تعيين كننده اى نيز در كار نباشد، بايد (مهر المثل ) پرداخت ، منظور از (مهر المثل ) مهريه اى است كه زنانى با شرائط و خصوصيات او معمولا براى خود قرار مى دهند.
2 - در اينكه آيا اين حكم كلى در مورد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مصداقى پيدا كرده يا نه ؟ در ميان مفسران گفتگو است .
بعضى همچون ابن عباس و برخى ديگر از مفسران معتقدند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با هيچ زنى به اين كيفيت ازدواج نكرد، بنابر اين حكم بالا فقط يك اجازه كلى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود كه هرگز عملا مورد استفاده قرار نگرفت .
در حالى كه بعضى ديگر نام سه يا چهار زن از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را برده اند كه بدون مهر به ازدواج آن حضرت در آمدند، (ميمونه ) دختر حارث و (زينب ) دختر خزيمه كه از طايفه انصار بود، و زنى از بنى اسد به نام (ام شريك ) دختر جابر و (خوله ) دختر حكيم بوده است .
از جمله در بعضى از روايات آمده است هنگامى كه (خوله ) خود را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بخشيد صداى اعتراض ‍ (عايشه ) بلند شد و گفت : ما بال
النساء يبذلن انفسهن بلا مهر؟!: (چرا بعضى از زنان بدون مهر خود را در اختيار ازدواج مى گذارند)؟! و در اين هنگام آيه فوق نازل شد، ولى (عايشه ) رو به سوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرد و گفت : (من مى بينم خداوند مقصود تو را به سرعت انجام مى دهد) (و اين يكنوع تعريض بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود) اما پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: و انك ان اطعت الله سارع فى هواك !: (تو نيز اگر اطاعت خدا كنى مقصودت را به سرعت انجام مى دهد)!.
بدون شك اينگونه زنان تنها خواهان كسب افتخار معنوى بودند كه از طريق ازدواج با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى آنها حاصل مى شد، لذا بدون هيچگونه مهرى آماده همسرى با او شدند، ولى همانگونه كه گفتيم وجود چنين مصداقى براى حكم بالا از نظر تاريخى مسلم نيست ، آنچه مسلم است اينست كه خداوند چنين اجازه اى را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) داده بود، به خاطر فلسفه اى كه بعدا به آن اشاره مى شود.
3 - از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اجراى صيغه ازدواج با لفظ (هبه ) تنها مخصوص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده ، و هيچ فرد ديگرى نمى تواند با چنين لفظى عقد ازدواج را اجرا كند، ولى اگر اجراى عقد با لفظ ازدواج و نكاح انجام گيرد جائز است هر چند نامى از مهر برده نشود، زيرا همانگونه كه گفتيم در صورت عدم ذكر مهر بايد مهر المثل پرداخت (در حقيقت همانند آن است كه
تصريح به مهر المثل شده باشد).
4 - گوشه اى از فلسفه تعدد زوجات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
جمله اخير در آيه فوق در واقع اشاره به فلسفه اين احكام مخصوص پيامبر گرامى اسلام است ، اين جمله مى گويد: پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شرايطى دارد كه ديگران ندارند و همين تفاوت سبب تفاوت در احكام شده است .
به تعبير روشنتر مى گويد: هدف اين بوده كه قسمتى از محدوديتها و مشكلات از دوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق اين احكام بر داشته شود.
و اين تعبير لطيفى است كه نشان مى دهد ازدواج پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با زنان متعدد و مختلف براى حل يك سلسله مشكلات اجتماعى و سياسى در زندگى او بوده است .
زيرا مى دانيم هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نداى اسلام را بلند كرد تك و تنها بود، و تا مدتها جز عده محدود و كمى به او ايمان نياوردند، او بر ضد تمام معتقدات خرافى عصر و محيط خود قيام كرد، و به همه اعلان جنگ داد، طبيعى است كه همه اقوام و قبائل آن محيط بر ضد او بسيج شوند.
و بايد از تمام وسائل براى شكستن اتحاد نامقدس دشمنان استفاده كند كه يكى از آنها ايجاد رابطه خويشاوندى از طريق ازدواج با قبائل مختلف بود، زيرا محكمترين رابطه در ميان عرب جاهلى رابطه خويشاوندى محسوب مى شد، و داماد قبيله را همواره از خود مى دانستند، و دفاع از او را لازم ، و تنها گذاشتن او را گناه مى شمردند.
قرائن زيادى در دست داريم كه نشان مى دهد ازدواجهاى پيامبر لااقل در بسيارى از موارد جنبه سياسى داشته است .
و بعضى ازدواجهاى او مانند ازدواج با (زينب )، براى شكستن سنت جاهلى بوده كه شرح آن را ذيل آيه 37 همين سوره بيان كرديم .
بعضى ديگر براى كاستن از عداوت ، يا طرح دوستى و جلب محبت اشخاص و يا اقوام متعصب و لجوج بوده است .
روشن است كسى كه در سن 25 سالگى كه عنفوان جوانى او بوده با زن بيوه چهل ساله اى ازدواج مى كند، و تا 53 سالگى تنها به همين يك زن بيوه قناعت مى نمايد و به اين ترتيب دوران جوانى خود را پشت سر گذاشته و به سن كهولت مى رسد و بعد به ازدواجهاى متعددى دست مى زند حتما دليل و فلسفه اى دارد، و با هيچ حسابى آن را نمى توان به انگيزه هاى علاقه جنسى پيوند داد، زيرا با اينكه مساله ازدواج متعدد در ميان عرب در آن روز بسيار ساده و عادى بوده و حتى گاهى همسر اول به خواستگارى همسر دوم مى رفته و هيچگونه محدوديتى براى گرفتن همسرى قائل نبودند براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ازدواجهاى متعدد در سنين جوانى نه مانع اجتماعى داشت ، و نه شرائط سنگين مالى ، و نه كمترين نقصى محسوب مى شد.
جالب اينكه در تواريخ آمده است پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تنها با يك زن باكره ازدواج كرد و او عايشه بود، بقيه همسران او همه زنان بيوه بودند كه طبعا نمى توانستند از جنبه هاى جنسى چندان تمايل كسى را برانگيزند.
حتى در بعضى از تواريخ مى خوانيم كه پيامبر با زنان متعددى ازدواج كرد و جز مراسم عقد انجام نشد، و هرگز آميزش با آنها نكرد، حتى در مواردى تنها به خواستگارى بعضى از زنان قبائل قناعت كرد.
و آنها به همينقدر خوشحال بودند و مباهات مى كردند كه زنى از قبيله آنان به نام همسر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ناميده شده ، و اين افتخار براى آنها حاصل گشته است ، و به اين ترتيب رابطه و پيوند اجتماعى آنها با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) محكمتر، و در دفاع از او مصممتر مى شدند.
از سوى ديگر با اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مسلما مرد عقيمى نبود ولى فرزندان كمى از او به يادگار ماند، در حالى كه اگر اين ازدواجها به خاطر جاذبه جنسى اين زنان انجام مى شد بايد فرزندان بسيارى از او به يادگار مانده باشد.
و نيز قابل توجه است كه بعضى از اين زنان مانند عايشه هنگامى كه به همسرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در آمد بسيار كم سن و سال بود، و سالها گذشت تا توانست يك همسر واقعى براى او باشد، اين نشان مى دهد كه ازدواج با چنين دخترى انگيزه هاى ديگرى داشته و هدف اصلى همانها بوده است كه در بالا اشاره كرديم .
گر چه دشمنان اسلام خواستهاند ازدواجهاى متعدد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستاويز شديدترين حملات مغرضانه قرار دهند، و از آن افسانه هاى دروغين بسازند، ولى سن بالاى پيامبر به هنگام اين ازدواجهاى متعدد از يك سو، و شرائط خاص سنى و قبيله اى اين زنان از سوى ديگر، و قرائن مختلفى كه در بالا به قسمتى از آن اشاره كرديم از سوى سوم حقيقت را آفتابى مى كندو توطئه هاى مغرضان را فاش مى سازد.
آيه و ترجمه


ترجى من تشاء منهن و توى إ ليك من تشاء و من ابتغى ممن عزلت فلا جناح عليك ذلك اءدنى اءن تقر اءعينهن و لا يحزن و يرضين بما ءاتيتهن كلهن و الله يعلم ما فى قلوبكم و كان الله عليما حليما (51)


ترجمه :

51 - (موعد) هر يك از همسرانت را بخواهى مى توانى بتاخير اندازى و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى ، و هر گاه بعضى از آنها را كه بر كنار ساخته اى بخواهى نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نيست اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اينكه غمگين نباشند و به آنچه در اختيار همه آنان مى گذارى راضى شوند نزديكتر است و خدا آنچه را در قلوب شما است مى داند و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است و در عين حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمى كند.
شان نزول
در تفسير آيه 28 و 29 همين سوره و بيان شان نزول آنها گفتيم كه جمعى از همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بنابر آنچه مفسران نقل كرده اند - به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردند كه بر نفقه و هزينه زندگى ما بيفزا (زيرا چشمشان به غنائم جنگى افتاده بود، و چنين مى پنداشتند كه بايد از آن ، بهره زيادى به آنها برسد) آيات مزبور نازل شد و صريحا به آنها گوشزد كرد كه اگر دنيا و زينت دنيا را مى خواهند براى هميشه از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) جدا شوند و اگر خدا و پيامبر و روز جزا را خواهانند با زندگى ساده او بسازند.
از اين گذشته در چگونگى تقسيم اوقات زندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان
آنها نيز با هم رقابتهائى داشتند كه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را با آنهمه گرفتارى و اشتغالات مهم در مضيقه قرار مى داد، هر چند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كوشش لازم را در زمينه عدالت در ميان آنها رعايت مى كرد ولى باز گفتگوهاى آنها ادامه داشت ، آيه فوق نازل شد و پيامبر را در تقسيم اوقاتش در ميان آنها كاملا آزاد گذاشت ، و ضمنا به آنها اعلام كرد كه اين حكم الهى است تا هيچگونه نگرانى و سوء برداشتى براى آنها حاصل نشود.
تفسير:
رفع يك مشكل ديگر از زندگى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )
يك رهبر بزرگ الهى همچون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آن هم در زمانى كه در كوره حوادث سخت گرفتار است ، و توطئه هاى خطرناكى از داخل و خارج براى او مى چينند، نمى تواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خصوصيش كند، بايد در زندگى داخلى خود داراى آرامش نسبى باشد تا بتواند به حل انبوه مشكلاتى كه از هر سو او را احاطه كرده است با فراغت خاطر بپردازد.
آشفتگى زندگى شخصى و دل مشغول بودن او به وضع خانوادگى در اين لحظات بحرانى و طوفانى سخت خطرناك است .
با اينكه طبق بحثهاى گذشته و مداركى كه در شرح آيه پيش آورديم ازدواجهاى متعدد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) غالبا جنبه هاى سياسى و اجتماعى و عاطفى داشته ، و در حقيقت جزئى از برنامه انجام رسالت الهى او بوده ، ولى در عين حال گاه اختلاف ميان همسران و رقابتهاى زنانه متداول آنها، طوفانى در درون خانه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) برمى انگيخته ، و فكر او را به خود مشغول مى داشته است .
اينجا است كه خداوند يكى ديگر از ويژگيها را براى پيامبرش قائل شده ، و براى هميشه به اين ماجراها و كشمكشها پايان داد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از
اين نظر آسوده خاطر و فارغ البال كرد.
و چنانكه در آيه مورد بحث مى خوانيم فرمود: (مى توانى (موعد) هر يك از اين زنان را بخواهى به تاخير بيندازى و به وقت ديگرى موكول كنى ، و هر كدام را بخواهى نزد خود جاى دهى ) (ترجى من تشاء منهن و تؤ وى اليك من تشاء).
(ترجى ) از ماده (ارجاء) به معنى تاخير، و (تؤ وى ) از ماده (ايواء) به معنى كسى را نزد خود جاى دادن است .
مى دانيم يكى از احكام اسلام در مورد همسران متعدد آن است كه شوهر اوقات خود را در ميان آنها به طور عادلانه تقسيم كند، اگر يك شب نزد يكى از آنها است ، شب ديگر نزد ديگرى باشد تفاوتى در ميان زنان از اين نظر وجود ندارد، و اين موضوع را در كتب فقه اسلامى به عنوان (حق قسم ) تعبير مى كنند.
يكى از خصايص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين بود كه به خاطر شرائط خاص زندگى طوفانى و بحرانيش مخصوصا در زمانى كه در مدينه بود و در هر ماه تقريبا يك جنگ بر او تحميل مى شد و در همين زمان همسران متعدد داشت ، رعايت حق قسم به حكم آيه فوق از او ساقط بود، و مى توانست هر گونه اوقات خود را تقسيم كند هر چند او با اين حال حتى الامكان مساوات و عدالت را - چنانكه در تواريخ اسلامى صريحا آمده است - رعايت مى كرد.
ولى وجود همين حكم الهى آرامشى به همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و محيط زندگى داخلى او مى داد.
سپس مى افزايد: (هر گاه بعضى از آنها را كنار بگذارى بعدا بخواهى او را نزد خود جاى دهى گناهى بر تو نيست ) (و من ابتغيت من عزلت فلا جناح عليك ).
و به اين ترتيب نه تنها در آغاز، اختيار با تو است ، در ادامه كار نيز اين
تخيير بر قرار است ، و به اصطلاح اين تخيير (تخيير استمرارى ) است نه (ابتدائى ) و با اين حكم گسترده و وسيع هر گونه بهانه اى از برنامه زندگى تو نسبت به همسرانت قطع خواهد شد، و مى توانى فكر خود را متوجه مسئوليتهاى بزرگ و سنگين رسالت كنى .
و براى اينكه همسران پيامبر نيز بدانند گذشته از افتخارى كه از ناحيه همسرى با او كسب مى كنند با تسليم در برابر اين برنامه خاص در مورد تقسيم اوقات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يك نوع ايثار و فداكارى از خود نشان داده ، و به هيچوجه عيب و ايرادى متوجه آنها نيست ، چرا كه در برابر حكم خدا تسليم شده اند اضافه مى كند:
(اين حكم الهى براى روشنى چشم آنها و اينكه غمگين نشوند و همه آنها راضى به آنچه در اختيارشان مى گذارى گردند نزديكتر است ) (ذلك ادنى ان تقر اعينهن و لا يحزن و يرضين بما آتيتهن كلهن ).
زيرا اولا اين يك حكم عمومى در باره همه آنها است و تفاوتى در كار نيست ، و ثانيا حكمى است از ناحيه خدا كه براى مصالح مهمى تشريع شده ، بنابراين آنها بايد با رضا و رغبت به آن تن دهند و نه تنها نگران نباشند بلكه خشنود گردند.
ولى در عين حال همانگونه كه در بالا نيز اشاره كرديم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حتى الامكان تساوى را در تقسيم اوقات خود رعايت مى كرد جز در مواردى كه شرائط خاصى عدم مساوات را ايجاب مى كرد، و اين خود مطلب ديگرى بود كه موجب خشنودى آنها مى شد، زيرا مشاهده مى كردند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با اينكه مخير است سعى در برقرارى مساوات دارد.
در پايان آيه مطلب را با اين جمله ختم مى كند: (خدا آنچه را در قلوب شما است مى داند، و خداوند از همه اعمال و مصالح بندگان با خبر است ، و در عين
حال حليم است و در كيفر آنها عجله نمى كند) (و الله يعلم ما فى قلوبكم و كان الله عليما حليما).
آرى خدا مى داند شما در برابر كدامين حكم قلبا رضا و تسليم داريد، و در برابر كدامين ناخشنود هستيد.
او مى داند شما به كداميك از همسرانتان تمايل بيشتر داريد و به كدام كمتر و حكم خدا را در برخورد با اين تمايلات چگونه رعايت مى كنيد.
همچنين او مى داند چه كسانى در گوشه و كنار مى نشينند و به اينگونه احكام الهى در مورد شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خرده گيرى مى كنند و در دل نسبت به آن معترضند و چه كسانى با آغوش باز همه را پذيرا مى شوند.
بنابراين تعبير قلوبكم تعبير گسترده اى است كه هم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همسران او را شامل مى شود و هم همه مؤ منان را كه در ارتباط با اين احكام از در رضا و تسليم وارد مى شوند، يا اعتراض و انكار مى كنند هر چند آنرا آشكار نسازند.
نكته :
آيا اين حكم در حق همه همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بود؟
در فقه اسلامى در باب خصايص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين مساله مورد بحث واقع شده است كه آيا تقسيم اوقات بطور مساوى در ميان همسران متعدد همانگونه كه بر عموم مسلمانان واجب است بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز واجب بوده يا اينكه پيامبر حكم استثنائى (تخيير) را داشته است ؟
مشهور و معروف در ميان فقهاى ما و جمعى از فقهاى اهل سنت اين است كه او در اين حكم مستثنا بوده ، و دليل آن را آيه فوق مى شمرند كه مى گويد: (ترجى من تشاء منهن و تؤ وى اليك من تشاء): (هر كدام را بخواهى به تاخير مى اندازى و هر يك را بخواهى نزد خود نگاه مى دارى ).
زيرا قرار گرفتن اين جمله بعد از بحث در باره همه زنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين ايجاب مى كند كه ضمير جمع (هن ) به تمام آنها باز گردد، و اين مطلبى است كه از طرف فقها و بسيارى از مفسران پذيرفته شده .
ولى بعضى ضمير فوق را مربوط به خصوص زنانى مى دانند كه خود را بدون مهر در اختيار او قرار دادند در حالى كه اولا از نظر تاريخى ثابت نيست كه آيا اين حكم ، موضوع خارجى پيدا كرد يا نه ؟ و بعضى معتقدند كه تنها در يك مورد بود كه زنى به اين صورت به ازدواج پيامبر در آمد، و در هر حال اصل مساله از نظر تاريخى محقق نيست .
ثانيا اين تفسير خلاف ظاهر آيه است و با شان نزولى كه براى آيه ذكر كرده اند سازگار نمى باشد، بنابراين بايد قبول كرد كه حكم مزبور يك حكم عام است .
آيه و ترجمه


لا يحل لك النساء من بعد و لا اءن تبدل بهن من اءزوج و لو اءعجبك حسنهن إ لا ما ملكت يمينك و كان الله على كل شى ء رقيبا (52)


ترجمه :

52 - بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست و نمى توانى همسرانت را به همسران ديگرى تبديل كنى (بعضى را طلاق دهى و همسر ديگرى بجاى او برگزينى ) هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنچه كه به صورت كنيز در ملك تو در آيد و خداوند ناظر و مراقب هر چيز است (و به اين ترتيب فشار قبائل را در اختيار همسر از آنها، از تو برداشتيم ).
تفسير:
يك حكم مهم ديگر در ارتباط با همسران پيامبر
در اين آيه حكم ديگرى از احكام مربوط به همسران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيان شده ، مى فرمايد:(بعد از اين ديگر زنى بر تو حلال نيست ، و حق ندارى همسرانت را به همسران ديگرى تبديل كنى ، هر چند جمال آنها مورد توجه تو واقع شود، مگر آنهائى كه به صورت كنيز در اختيار تو قرار گيرند، و خداوند ناظر و مراقب بر هر چيز است ) (لا يحل لك النساء من بعد و لا ان تبدل بهن من ازواج و لو اعجبك حسنهن الا ما ملكت يمينك و كان الله على كل شى ء رقيبا).
مفسران و فقهاى اسلام در تفسير اين آيه بحثهاى فراوانى دارند، و روايات مختلفى نيز در اين زمينه در منابع اسلامى وارد شده است ، ما قبلا آنچه را كه از ظاهر آيه در ارتباط با آيات گذشته و آينده - قطع نظر از گفته هاى مفسران -
به نظر مى رسد ذكر مى كنيم بعد به سراغ مطالب ديگر مى رويم .

next page

fehrest page

back page