تفسير نمونه جلد ۲۴

جمعي از فضلا

- ۱۰ -


آرى اگـر او دسـتـور دهـد اين زمين ذلول و آرام طغيان مى كند، و به صورت حيوان چموشى درمـى آيـد، زلزله هـا شـروع مـى شود، شكافها در زمين ظاهر مى گردد و شما و خانه ها و شهرهايتان را در كام خود فرو مى بلعد، و باز هم به لرزه و اضطراب خود ادامه مى دهد.
جـمـله (فاذا هى تمور) (آن پيوسته حركت مى كند و ناآرام است ) ممكن است اشاره به اين بـاشـد كـه خـدا مـى تـوانـد فـرمان دهد زمين شما را فرو برد و پيوسته از نقطه اى به نقطه اى ديگر در درون خود منتقل سازد حتى قبر شما هم آرام نباشد!
يـا ايـنـكـه زمـيـن آرامـش خـود را بـراى هـمـيـشـه از دسـت دهـد، و زلزال دائمـى بـر آن حـاكـم گـردد، درك ايـن مـعـنـى براى كسانى كه در بعضى از مناطق زلزلهـخيز زندگى كرده اند و ديده اند گاه زمين در چند شبانه روز مطلقا آرامشى ندارد و خـواب و خوراك و راحت را از همگان سلب مى كند، بسيار آسان است ، اما براى غالب ما مردم كه به آرامش زمين عادت كرده ايم مشكل است .
تعبير به (من فى السماء) (كسى كه در آسمان است ) اشاره به ذات پاك خدا است كه حـاكـميت او بر كل آسمانها - تا چه رسد به زمين - مسلم است ، بعضى نيز گفته اند اشاره به فرشتگان خدا است كه در آسمانها هستند و مامور اجراى فرمان او مى باشند.
سـپـس مـى افـزايـد: (لازم نـيـسـت حـتـما زلزله ها به سراغ شما آيد بلكه مى تواند اين فـرمـان را به تندبادها دهد، آيا شما خود را در امان مى دانيد كه خداوند حاكم بر آسمانها تـندبادى مملو از سنگريزه بر شما فرستد و شما را زير كوهى از آن مدفون سازد)؟! (اءم اءمنتم من فى السماء ان يرسل عليكم حاصبا).
(و به زودى خواهيد دانست تهديدهاى من چگونه است )! (فستعلمون كيف نذير).
درك اين معنى نيز براى كسانى كه شنهاى روان و بادهاى (حاصب ) (بادهائى كه توده هـاى ريـگ را بـا خـود حـركـت داده ، از جـائى بـه جـاى ديـگـر منتقل مى كند) ديده اند بسيار ساده است ، آنها مى دانند كه ممكن است در چند لحظه خانه ها يا آبـاديـهائى زير توده اى از ريگها و شنهاى روان مدفون گردد، و يا كاروانهائى كه در وسط بيابان در حركتند در زير آن دفن شوند!
در حقيقت آيات فوق به اين معنى اشاره مى كند كه عذاب آنها منحصر به عذاب قيامت نيست ، در اين دنيا نيز خداوند با مختصر تكان زمين ، يا حركت بادها، مى تواند به زندگى آنها پايان دهد، و بهترين دليل اين امكان ، وقوع آن در امتهاى پيشين است .
لذا در آخـريـن آيـه مـورد بـحـث مـى گويد: (كسانى كه پيش از آنها بودند آيات الهى و رسولان او را تكذيب كردند، اما ببين مجازات من در حق آنها چگونه بود)؟!
(و لقد كذب الذين من قبلهم فكيف كان نكير).
گـروهـى را با زلزله هاى ويرانگر، و اقوامى را با صاعقه ها، و جمعى را با طوفان يا تـنـدبـاد مـجازات كرديم ، و شهرهاى ويران شده و خاموش آنها را به عنوان درس عبرتى باقى گذارديم .
آيه و ترجمه


اء و لم يـروا إ لى الطـيـر فـوقـهـم صـفـت و يـقـبـضـن مـا يـمـسـكـهـن إ لا الرحـمـن إ نـه بكل شى ء بصير (19)
اءمن هذا الذى هو جند لكم ينصركم من دون الرحمن إ ن الكفرون إ لا فى غرور (20)
اءمن هذا الذى يرزقكم إ ن اءمسك رزقه بل لجوا فى عتو و نفور (21)


ترجمه :

1 - آيـا پـرنـدگـانـى را كـه بالاى سرشان گاه بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كـنـند نگاه نكردند؟ جز خداوند رحمان كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمى دارد چرا كه او به هر چيز بينا است .
20 - آيـا كـسـى كـه لشـكر شما است مى تواند شما را در برابر خداوند يارى دهد، ولى كافران تنها گرفتار غرورند.
21 - يـا آن كـسـى كـه شما را روزى مى دهد اگر روزيش را باز دارد (چه كسى مى تواند نياز شما را تاءمين كند) ولى آنها در سركشى و فرار از حقيقت لجاجت مى ورزند.
تفسير
به اين پرندگان بالاى سر خود بنگريد
در آيـات آغـاز ايـن سـوره بـه هـنـگـامـى كـه بـحـث از قـدرت و مالكيت خداوند بود سخن از آسـمـانـهـاى هـفتگانه و ستارگان و كواكب آنها به ميان آمد، ولى در نخستين آيه مورد بحث هـمـين مساءله قدرت با ذكر يكى از موجودات به ظاهر كوچك عالم هستى تعقيب مى شود، مى فرمايد:
(آيـا آنـهـا بـه پـرنـدگانى كه بالاى سرشان بالهاى خود را گسترده و گاه جمع مى كنند نگاه نكرده اند)؟! (اء و لم يروا الى الطير فوقهم صافات و يقبضن ).
ايـن اجـسـام سـنـگـيـن بـر خلاف قانون جاذبه از زمين برمى خيزند، و به راحتى تمام بر فراز آسمان ، ساعتها، و گاه هفته ها و ماهها! پشت سر هم به حركت سريع و نرم خود ادامه مى دهند، بى آنكه هيچ مشكلى داشته باشند.
بـعـضى به هنگام پرواز غالبا بالهاى خود را گسترده اند (صافات ) و گوئى نيروى مرموزى آنها را به حركت درمى آورد.
در حـالى كـه بـعـضـى ديـگـر دائمـا بـال مـى زنـنـد (ممكن است يقبضن اشاره به همين معنى باشد).
بعضى ديگر گاه بال مى زنند، و گاه بال را مى گسترانند.
گروه چهارمى مدتى بال مى زنند، هنگامى كه سرعت گرفتند بالها را به كلى جمع كرده و در اقيانوس هوا شيرجه مى روند (مانند گنجشكها!) خلاصه
در عين اينكه همه پرواز مى كنند هر كدام براى خود برنامه مخصوصى دارند.
چـه كـسـى بـدن آنها را به گونه اى آفريده كه به راحتى در هوا سير مى كنند؟!، و چه كسى اين قدرت را به بالهاى آنها بخشيده ، و دانش پرواز را به آنها آموخته ؟ مخصوصا در پـروازهـاى پـيـچـيـده دسـتـجـمـعـى پـرنـدگـان مـهـاجـر كـه گـاه چـنـديـن مـاه بـه طـول مـى انجامد، و هزاران كيلومتر راه را پيموده ، و از فراز كشورهاى زيادى ، از كوهها و دره هـا و جـنـگـلهـا و دريـاها مى گذرند، و به مقصد خود مى رسند، راستى چه كسى اينهمه نيرو و آگاهى به آنها داده است ؟!
لذا در پـايـان آيـه مـى افـزايد: جز خداوند رحمن كسى آنها را بر فراز آسمان نگه نمى دارد، چـرا كـه او بـه هـر چـيز بينا است و نياز هر مخلوقى را مى داند (ما يمسكهن الا الرحمن انه بكل شى ء بصير).
او اسـت كـه وسـايـل و نـيروهاى مختلف را براى پرواز در اختيار آنها گذارده ، آرى خداوند رحـمـان كـه رحـمت عامش همه موجودات را فرا گرفته به پرندگان نيز آنچه لازم داشتند بخشيده است ، نگهدارنده پرندگان در آسمان ، همان نگهدارنده زمين و موجودات ديگر است ، و هر زمان اراده كند نه پرنده قدرت به پرواز دارد و نه زمين آرامش خود را حفظ مى كند.
تـعبير به (صافات و يقبضن ) (بالها را گسترده و جمع مى كنند) ممكن است اشاره به پرندگان مختلف باشد، يا اشاره به حالات مختلف يك پرنده .
دربـاره شـگـفـتيهاى جهان پرندگان و عجائب مساءله پرواز آنها در جلد 11 تفسير نمونه صفحه 338 تا 341 (ذيل آيه 79 نحل ) مشروحا بحث كرده ايم .
در آيه بعد به اين معنى اشاره مى كند كه كافران در برابر قدرت خداوند هيچگونه يار و مددكارى ندارند، مى فرمايد: آيا كسى كه لشكر شما است مى تواند شما را در برابر خداوند يارى دهد)؟!
(اءمن هذا الذى هو جند لكم ينصركم من دون الرحمن ).
نـه تـنـهـا نـمـى تـوانـند شما را در گرفتاريها يارى دهند، بلكه اگر بخواهد همانها را مامور عذاب و نابودى شما مى كند، مگر آب و باد و خاك و آتش خدمتگزار و اركان حيات شما نيستند؟ ولى خداوند همينها را مامور نابودى اقوام سركش ساخت ، و نيز تاريخ بسيار به خـاطـر دارد كـه نـزديـكـتـريـن افـراد بـه پـادشـاهـان و فـراعـنـه و گـردنـكـشـان عـامـل مـرگ آنـهـا شدند. و در تاريخ معاصر هم بسيار ديده شده كه وفادارترين نيروهاى دولتها بر ضد آنان قيام كرده ، و فرمان مرگشان را صادر كردند!
ولى كـافـران تـنـهـا گـرفـتار غرور و غفلتند) (ان الكافرون الا فى غرور) پرده هاى غـرور و جـهـل بـر عـقـلهاى آنها افتاده ، و به آنان اجازه نمى دهد اينهمه درس عبرت را بر صفحات تاريخ يا در گوشه و كنار زندگى خود ببينند.
(جند) در اصل به معنى زمين ناهموار و سفتى است كه سنگهاى فراوانى در آن جمع است ، و به همين مناسبت به انبوه لشكر نيز (جند) گفته شده .
بـعـضـى از مـفـسران (جند) را در آيه مورد بحث اشاره به بتها مى دانند، كه هرگز در قيامت قادر به يارى مشركان نيستند، ولى ظاهر اين است كه آيه
مفهوم وسيعى دارد كه بتها يكى از مصاديق آن است .
باز براى تاءكيد بيشتر مى افزايد: (يا آنكس كه شما را روزى مى دهد اگر روزى خود را از شـما بازدارد چه كسى مى تواند شما را بى نياز كند)؟! (اءمن هذا الذى يرزقكم ان امسك رزقه ).
هـر گـاه بـه آسـمان دستور دهد نبارد، و زمينها گياهى نروياند، و يا آفات مختلف نباتى محصولات را نابود كنند، چه كسى توانائى دارد غذائى در اختيار شما بگذارد؟ و يا اگر روزيهاى معنوى و وحى آسمانى از شما قطع كند چه كسى توانائى راهنمائى شما را دارد؟
ايـنـها حقايقى است آشكار، ولى لجاجت و خيره سرى ، حجابى است در برابر درك و شعور آدمـى : و لذا در پـايـان آيـه مـى فـرمـايـد: (بـلكـه آنـها در سركشى و فرار و فاصله گـرفـتـن از حـقـايـق اصـرار و لجـاجـت مـى ورزنـد) (بل لجوا فى عتو و نفور).
هـم امـروز بـا تـمـام پـيـشـرفـتى كه در جهات مختلف زندگى بشر مخصوصا در صنايع غـذائى حـاصل شده ، اگر فقط يكسال مطلقا باران نبارد، چه فاجعه اى در تمام جهان رخ مى دهد، و يا اگر لشكر ملخها و آفات نباتى همه جا را فرا گيرد چه مصيبتى واقع خواهد شد؟
نكته :
چهار عامل براى ناكامى انسانها
در آيـات گـذشـتـه خـوانـديـم كـه نـداشـتـن گـوش شـنـوا و عقل بيدار مهمترين
عـامـلى اسـت كـه دوزخـيـان را بـه دوزخ مـى كشاند، و در آيات مورد بحث خوانديم كه چهار عامل ديگر يعنى (غرور)، (لجاجت )، (سركشى ) (عتو) و (فاصله گرفتن از حق ) (نفور) سبب بدبختى و گمراهى انسان مى شود.
اگـر درسـت دقـت كـنـيـم مـى بـيـنـيـم ، ايـن عـوامـل نـيـز بـا عـامـل گـذشـتـه در ارتـبـاط اسـت ، زيـرا اين صفات زشت پرده بر گوش و چشم بصيرت انسان مى افكند، و او را از درك حقايق مانع مى شود.
آيه و ترجمه


اء فمن يمشى مكبا على وجهه اءهدى اءمن يمشى سويا على صرط مستقيم (22)
قل هو الذى اءنشاءكم و جعل لكم السمع و الا بصر و الا فدة قليلا ما تشكرون (23)
قل هو الذى ذراءكم فى الا رض و إ ليه تحشرون (24)
و يقولون متى هذا الوعد إ ن كنتم صدقين (25)
قل إ نما العلم عند الله و إ نما اءنا نذير مبين (26)
فلما راءوه زلفة سيت وجوه الذين كفروا و قيل هذا الذى كنتم به تدعون (27)


ترجمه :

2 - آيا كسى كه به رو افتاده حركت مى كند به هدايت نزديكتر است يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام برمى دارد؟!
23 - بگو او كسى است كه شما را آفريد، و براى شما چشم و گوش و قلب قرار دارد اما كمتر سپاسگزارى مى كنيد.
24 - بگو: او كسى است كه شما را در زمين خلق كرد، و به سوى او باز مى گرديد.
25 - آنها مى گويند: اگر راست مى گوئيد اين وعده قيامت چه زمانى است ؟
26 - بگو علم آن مخصوص خدا است و من فقط بيم دهنده آشكار هستم .
27 - هـنـگـامـى كـه آن وعـده الهـى را از نـزديك مى بينند صورت كافران زشت و سياه مى گردد و به آنها گفته مى شود اين همان چيزى است كه تقاضاى آن را داشتيد.
تفسير:
راست قامتان جاده توحيد
در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه ، پيرامون كافران و مؤ منان ، در نخستين آيه مورد بحث وضع حـال ايـن دو گروه را در ضمن مثال جالبى منعكس ساخته ، مى فرمايد: (آيا كسى كه به رو افـتـاده حركت مى كند، به هدايت نزديكتر است ، يا كسى كه راست قامت در صراط مستقيم گام برمى دارد و پيش مى رود)؟! (اء فمن يمشى مكبا على وجهه اءهدى اءم من يمشى سويا على صراط مستقيم ).
در ايـنـجـا افـراد بـيـايمان و ظالمان لجوج مغرور، به كسى تشبيه شده اند كه از جادهاى نـاهـمـوار و پرپيچ و خم ، مى گذرد، در حالى كه به رو افتاده ، و با دست و پا، يا به سـيـنـه حـركـت مـى كـنـد، نـه راه را بـه درسـتـى مـى بـيـنـد، و نـه قـادر بـر كنترل خويشتن است ، نه از موانع با خبر است و نه سرعتى دارد؟ كمى راه مى رود و درمانده مى شود.
ولى مـؤ مـنان را به افراد راستقامتى تشبيه مى كند كه از جادهاى هموار و صاف مستقيم با سرعت و قدرت و آگاهى تمام ، به راحتى پيش مى رود.
چـه تـشـبـيه جالب و دقيقى ؟ كه آثار آن در زندگى اين دو گروه كاملا نمايان است و با چشم خود مى بينيم .
بـعـضـى مـظـهـر ايـن دو گـروه را پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و ابـو جهل شمرده اند، البته اينها
مصداقهاى روشنى براى آيه فوق است ، ولى عموميت مفهوم آيه را محدود نمى كند.
در تفسير مكبا على وجهه ، احتمالات متعددى گفته شده :
آنچه با مفهوم لغوى آن سازگارتر است همان است كه در بالا گفتيم ، و آن كسى است به رو افتاده و با دست و پا و سينه به پيش ‍ مى رود.
ولى بـعـضـى ديـگـر گـفـتـه انـد: منظور اين است كه ايستاده راه مى رود، اما سر به زير افكنده ، و مسير خود را به هيچوجه مشاهده نمى كند.
در حـالى كـه بـعـضـى ديـگـر مـعـتـقـدنـد: مـنـظـور كـسـى اسـت كـه تـعادل خود را حفظ نمى كند، چند گام پيش مى رود، بر زمين مى خورد و برمى خيزد، و اين وضع پى در پى تكرار مى شود.
از بـعـضـى از كـلمـات راغـب در مـفـردات نـيـز چنين برمى آيد كه منظور كسى است كه تمام تـوجـهـش بـه وضـع خـويـش اسـت ، و از غـيـر خـود غـافـل اسـت ، ولى مـعـنـى اول بـه قرينه مقابله با وضع مؤ منان كه از آن تعبير به سويا شده است ، مناسبتر به نظر مى رسد.
و بـه هـر حـال آيـا ايـن وضع كافر و مؤ من در آخرت است ؟ يا در هر دو جهان ؟ دليلى بر محدود بودن معنى آيه در دست نيست ، آنها هم در زندگى دنيا چنينند و هم در آخرت .
آرى افـراد بـى ايـمـان چـون خودخواه و خودپرست و لجوجند، و جز منافع مادى و زودگذر خويش را نمى بينند، و از آنجا كه مسير آنها مسير هواپرستى است ، به كسى مى مانند كه از سـنـگـلاخـى عـبور مى كند در حالى كه بر سينه و دست و پا مى خزد، اما كسانى كه در پرتو ايمان از قيد هواى نفس رسته اند بينشى عميق ، و مسيرى صاف و روشن دارند.
در آيه بعد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخاطب ساخته مى افزايد: (بگو او كـسـى اسـت كـه شـمـا را آفـريـد، و بـراى شـمـا چـشـم و گـوش و قلب قرار داد، اما كمتر سـپـاسـگـزارى مـى كـنـيـد) (قـل هـو الذى اءنـشـاكـم و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة قليلا ما تشكرون ).
خداوند، هم وسيله مشاهده و تجربه را در اختيار شما قرار داد (چشم ) و هم وسيله آگاهى بر نتيجه افكار ديگران (گوش ) و هم وسيله انديشيدن در علوم عقلى (قلب ) را، خلاصه تمام ابـزار لازم بـراى آگـاهـى بـه عـلوم عـقلى و نقلى را در اختيار شما گذارده است ، اما كمتر كسى سپاس اينهمه نعمتهاى بزرگ را بجا مى آورد، زيرا شكر نعمت آن است كه هر نعمتى را در مسير هدفى كه به خاطر آن آفريده شده است به كار گرفته شود، آيا همه از چشم و گوش و عقل به درستى در اين راه استفاده مى كنند؟!
بار ديگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را مخاطب ساخته ، مى فرمايد: (بگو او كـسـى اسـت كـه شما را در زمين خلق كرد و به سوى او بازگشت مى كنيد و نزد او جمع مى شويد) (قل هو الذى ذراءكم فى الارض و اليه تحشرون ).
در حـقـيـقـت آيـه نـخـسـت ، (مـسـيـر) را مـشـخـص مـى كـنـد، و آيـه دوم (ابـزار و وسـائل كار) را، و اين آيه (هدف و مقصد) را، يعنى در راه راست و صراط مستقيم ايمان اسلام گام برداريد، و از تمام ابزار شناخت بهره گيريد، و به سوى زندگى جاويدان حركت كنيد.
قابل توجه اينكه در آيه قبل ، تعبير به (انشاءكم ) شده ، و در اين آيه به (ذراءكم )، مـمـكـن اسـت تـفـاوت ايـن دو تـعـبـيـر در ايـن بـاشـد كـه جـمـله اول اشاره
به ايجاد كردن انسان از عدم است (يعنى هيچ نبوديد و شما را آفريد) و جمله دوم اشاره به آفرينش انسان از ماده خاكى است ، يعنى شما را از خاك آفريديم .
سـپـس در هـمين رابطه ، به گفتار منكران معاد و پاسخ آنها پرداخته ، مى فرمايد: (آنها از روى اسـتـهـزاء مى گويند: اگر راست مى گوئيد اين وعده قيامت چه زمانى است )؟! (و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ).
چرا دقيقا تاريخ آن را تعيين نمى كنيد؟ چرا تكليف همه را از اين نظر روشن نمى سازيد؟.
در ايـنـكـه مـنظور از (هذاالوعد) چيست ! دو احتمال ذكر كرده اند: نخست وعده قيامت ، ديگر وعـده مـجـازاتـهـاى گوناگون دنيا، مانند زلزلهها و صاعقهها و طوفانها، ولى با توجه بـه آيه گذشته معنى اول مناسبتر به نظر مى رسد هر چند جمع ميان هر دو معنى نيز ممكن است .
در آيـه بـعـد بـه آنها چنين پاسخ مى گويد: (به آنها بگو علم و آگاهى اين موضوع ، مـخـصـوص خـدا اسـت ، و مـن تـنـهـا انـذار كـنـنـده آشـكـارى هـسـتـم ) (قل انما العلم عند الله و انما انا نذير مبين ).
اين تعبير درست شبيه چيزى است كه در آيات متعدد قرآن ، از جمله آيه 187 اعراف آمده است (قـل انـمـا عـلمـها عند ربى ): (بگو علم به زمان وقوع رستاخيز فقط نزد پروردگار من است ).
و بايد چنين باشد چرا كه اگر تاريخ قيامت معلوم بود هرگاه فاصله
زيـادى داشـت مـردم در غـفـلت فـرو مـى رفـتـنـد، و اگر فاصله كم بود حالتى شبيه به اضطرار پيدا مى كردند، و در هر حال ، هدفهاى تربيتى ناتمام مى ماند.
در آخرين آيه مورد بحث مى افزايد: (هنگامى كه آن وعده الهى و عذاب را از نزديك مشاهده كنند، صورت كافران زشت و سياه مى شود)، به گونه اى كه آثار غم و اندوه از آن مى بارد (فلما راءوه زلفة سيئت وجوه الذين كفروا)
(و بـه آنـهـا گـفـتـه مـى شـود: ايـن هـمـان چـيـزى اسـت كـه تـقاضاى آن را داشتيد)! (و قيل هذا الذى كنتم به تدعون ).
(تـدعـون ) از مـاده (دعـاء) اسـت ، يعنى پيوسته دعا و تقاضا مى كرديد قيامت واقع شود، اكنون واقع شده است ، و راه فرارى از آن نيست .
اين مضمون در حقيقت شبيه همان است كه در آيه 14 ذاريات خطاب به كفار آمده است كه روز قـيـامـت بـه آنها گفته مى شود: (هذا الذى كنتم به تستعجلون ): (اين همان چيزى است كه براى آن عجله داشتيد) و به هر حال ناظر به عذاب قيامت است همانگونه كه اكثر مفسران گـفـته اند، و دليلى مى شود بر اينكه : جمله (متى هذاالوعد) نيز اشاره به وعده قيامت است .
حـاكـم ابـو القاسم حسكانى مى گويد: هنگامى كه كافران مقامات على (عليه السلام ) را نزد خداوند مشاهده كردند، صورتهاى آنها (از شدت خشم و غضب ) سياه شد.
در حـديـثـى از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) نـيـز هـمـيـن مـعـنـى نقل شده كه اين آيه درباره
امير مؤ منان على (عليه السلام ) و يارانش نازل گرديده است .
البـتـه ايـن تـفـسـيـر كـه از طـرق شـيـعـه و اهـل سـنـت ، نقل شده از قبيل نوعى تطبيق است ، و گرنه مورد آيه ، مربوط به رستاخيز و قيامت است و اين قبيل تطبيقها در لسان روايات كم نيست .
آيه و ترجمه


قل اء رءيتم إ ن اءهلكنى الله و من معى اءو رحمنا فمن يجير الكفرين من عذاب اءليم (28)
قـل هـو الرحـمـن ءامـنـا بـه و عـليـه تـوكـلنـا فـسـتـعـلمـون مـن هـو فـى ضلل مبين (29)
قل اء رءيتم إ ن اءصبح ماؤ كم غورا فمن ياءتيكم بماء معين (30)


ترجمه :

2 - بـگـو: اگـر خـداوند من و تمام كسانى را كه با من هستند هلاك كند يا مورد ترحم قرار دهد، چه كسى كافران را از عذاب دردناك پناه مى دهد؟
29 - بـگـو: او خـداونـد رحـمـان اسـت ، مـا بـه او ايـمـان آورده ايـم ، و بـر او توكل كرده ايم و به زودى مى دانيد چه كسى در گمراهى آشكار است ؟
30 - بـگـو: بـه مـن خـبـر دهـيـد اگـر آبهاى (سرزمين ) شما در زمين فرو رود چه كسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد؟
تفسير:
چه كسى آب جارى در اختيار شما قرار مى دهد؟
آيـات فـوق كـه آخـريـن آيـات سـوره (مـلك ) اسـت و هـمـه بـا كـلم (قل )
خـطـاب به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) شروع مى شود ادامه بحثهائى است كه در آيات قبل با كفار شده ، كه جنبه هاى ديگرش در اين آيات ، منعكس است .
نـخـست به آنها كه غالبا انتظار مرگ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و يارانش را داشـتـنـد و گـمـان مـى كردند كه با مرگ وى آئين او برچيده مى شود و همه چيز پايان (و غـالب دشمنان شكست خورده درباره رهبران راستين هميشه همين انتظار را دارند) مى فرمايد: (بـگو اگر خداوند مرا و تمام كسانى كه با من هستند، هلاك كند، يا مورد ترحم قرار دهد چـه كـسـى كـافـران را از عـذاب دردنـاك پـنـاه مـى دهـد)؟ (قل اء راءيتم ان اهلكنى الله و من معى او رحمنا فمن يجير الكافرين من عذاب اليم ).
در بعضى از روايات آمده است كه كافران مكه ، به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مـسـلمـانـان نـفـريـن مـى كـردنـد و تـقاضاى مرگ او را داشتند به گمان اينكه اگر آن حـضـرت از دنـيـا بـرود، دعـوتـش نـيـز بـرچـيـده مـى شـود، آيـه فـوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.
شـبـيـه هـمـيـن معنى در آيه 30 سوره طور آمده است ، آنجا كه مى گويد: (ام يقولون شاعر نـتـربـص بـه ريب المنون ): (آنها مى گويند محمد شاعرى است كه انتظار مرگش را مى كشيم )!
غـافـل از ايـنـكـه مـصـطـفى را الطاف حق وعده داده كه گر بميرد نمى رد نام حق ، آرى وعده پـيـروزى ايـن آئيـن و سـيـطره آن را بر تمام جهان به او داده است ، و حيات و مرگ پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) چيزى را تغيير نمى دهد.
بعضى تفسير ديگرى براى اين آيه ذكر كرده اند كه به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: بگو ما با داشتن ايمان به خدا ميان خوف و رجا هستيم شما درباره خود چه مى انديشيد؟!
ولى تفسير اول صحيحتر به نظر مى رسد.
و در ادامه همين سخن مى افزايد: (به آنها بگو كه او خداوند رحمان است ، ما به او ايمان آورده ايـم ، و تـوكـل كـرده ايم ، و به زودى مى دانيد چه كسى در گمراهى آشكار است ) (قـل هـو الرحـمـن آمـنـا بـه و عـليـه تـوكـلنـا فـسـتـعـلمـون مـن هـو فـى ضلال مبين ).
يـعـنـى مـا اگـر بـه خـدا ايـمـان آورده ايـم ، و او را ولى و وكـيـل و سـرپـرسـت خـود بـرگزيده ايم ، دليلش روشن است ، او خداى رحمان است ، رحمت عـامـش هـمـه جا رسيده ، و فيض انعامش دوست و دشمن را فرا گرفته ، و نگاهى كوتاه به جهان هستى و صفحه زندگى شاهد اين مدعا است ، اما معبودهاى شما چه كارى كرده اند؟!
گرچه ضلال و گمراهى شما همينجا آشكار است ، ولى در آخرت براى شما روشنتر خواهد شـد، و يـا در هـمـيـن دنيا به هنگامى كه اسلام با امدادهاى الهى بر لشكر كفر پيروز مى گردد، پيروزى معجزه آسا، حقيقت روشنتر خواهد گشت .
اين آيه در حقيقت نوعى دلدارى به پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مؤ منان اسـت كـه تـصـور نـكـنـنـد در ايـن مـبـارزه گـسـتـرده حـق و باطل تنها هستند، بلكه خداوند بخشنده مهربان يار و ياور آنها است .
در آخـريـن آيـه بـه عـنـوان ذكـر يـك مـصـداق از رحمت عام خداوند كه بسيارى از مردم از آن غـافلند، مى گويد: (به آنها بگو به من خبر دهيد اگر آبهاى مورد استفاده شما در زمين فرو رود چه كسى مى تواند آب جارى در
دسترس شما قرار دهد)؟! (قل اء راءيتم ان اءصبح ماؤ كم غورا فمن ياتيكم بماء معين ).
مـى دانـيم زمين از دو قشر مختلف تشكيل شده : (قشر نفوذ پذير) كه آب را در خود فرو مـى بـرد و در زيـر آن (قـشـر نفوذ ناپذير) است كه آب را در آنجا نگاه مى دارد، تمام چـشـمـه هـا، چـاه هـا، قناتها از بركت اين تركيب خاص به وجود آمده ، زيرا اگر تمام روى زمـين تا اعماق زياد قشر نفوذپذير بود آبها چنان در زمين فرو مى رفتند كه هرگز دست كسى به دامانشان نمى رسيد، و اگر همه نفوذناپذير بودند آبها روى زمين مى ايستادند و تبديل به يك باتلاق مى شدند، يا به زودى به درياها مى ريختند، و به اين ترتيب تمام ذخائر زير زمينى آب از دست مى رفت .
اين نمونه كوچكى از رحمت عام خدا است كه مرگ و حيات انسان سخت با آن گره خورده است .
(مـعـيـن ) از مـاده (معن ) (بر وزن طعن ) به معنى جريان آب است ، و گاه گفته اند از (عين ) گرفته شده ، و ميم آن زائده است ، لذا بعضى از مفسران (معين ) را به معنى آبى گرفته اند كه با چشم ديده مى شود هر چند جارى نباشد.
ولى بـيـشـتـر آنرا به همان معنى آب جارى تفسير كرده اند، گرچه آب نوشيدنى منحصر به آب جارى نيست ، ولى بدون شك آبهاى جارى بهترين نوع آنها محسوب مى شوند، خواه به صورت چشمه ها باشد يا نهرها و يا قنات و چاه هاى جوشان .
بعضى از مفسران نقل كرده اند كه يكى از كفار هنگامى كه اين آيه را شنيد كه مى گويد: (اگر آبهاى مورد استفاده شما در زمين فرو رود چه كسى
آب جـارى در اخـتـيـار شـمـا مـى گـذارد) گـفـت : (رجـال شـداد و معاول حداد)! (مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز. آب را از اعماق زمين بيرون مى كشند)! امـا شـب خـوابـيـد آب سـيـاه چـشـمـان او را فـرا گـرفـت ، در ايـن حال صدائى شنيد كه مى گويد: (آن مردان قوى پنجه و كلنگهاى تيز را بياور تا اين آب را از چشم تو بيرون كشند)!
امـا امـروز مـى دانـيـم كـه اگـر قـشر (نفوذ ناپذير) زمين از ميان برود هيچ انسان قوى پنجه ، و هيچ كلنگ تيز نمى تواند آبى استخراج كند.
نكته :
در روايـاتى كه از ائمه اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده ، آيه اخير به ظهور حضرت مـهـدى (عـليـه السـلام ) و عـدل جـهـان گـستر او تفسير شده است ، از جمله در حديثى از امام باقر (عليه السلام ) در تفسير اين آيه مى خوانيم :
(نزلت فى الامام القائم (عليه السلام ) يقول ان اصبح امامكم غائبا عنكم ، لا تدرون اين هـو؟ فـمـن يـاتـيـكـم بـامـام ظـاهـر يـاتـيـكـم بـاخـبـار السـمـوات و الارض ، و حلال الله و حرامه ، ثم قال : و الله ما جاء تاويل هذه الاية ، و لابد اءن يجى ء تاويلها.
(ايـن آيـه دربـاره امـامـى نـازل شـده اسـت كـه قـيـام بـه عـدل الهـى مـى كـنـد (حـضـرت مـهدى ) مى گويد: اگر امام شما پنهان گردد، و نمى دانيد كـجـاسـت ؟ چـه كـسـى بـراى شـمـا امـامـى مـى فـرسـتـد كـه اخـبـار آسـمـانـهـا و زمـيـن ، و حلال و حرام
خدا را براى شما شرح دهد).
سپس فرمود: (به خدا سوگند تاويل اين آيه نيامد و سرانجام خواهد آمد).
روايات در اين زمينه فراوان است و بايد توجه داشت كه همه از باب (تطبيق ) است ، و به تعبير ديگر ظاهر آيه مربوط به آب جارى است كه مايه حيات موجودات زنده است ، و بـاطـن آيـه مـربوط به وجود امام و علم و عدالت جهان گستر او است كه آن نيز مايه حيات جامعه انسانى است .
بـارها گفته ايم كه آيات قرآن معانى متعدد، و ظاهر و باطن دارد، ولى اين نكته را نيز مؤ كـدا تـكـرار مـى كـنـيـم كه پى بردن به بطون آيات جز براى پيامبر و امام معصوم ممكن نـيـسـت و هـيـچـكـس حـق نـدارد چـيزى به عنوان باطن آيه از پيش خود مطرح كند، آنچه ما مى گـوئيم مربوط به ظواهر آيات است ، و آنچه مربوط به بطون آيات است فقط بايد از معصومين بشنويم .
سـوره (مـلك ) بـا حاكميت و مالكيت خداوند شروع شد، و با رحمانيت او كه آنهم شاخهاى از حـاكـمـيـت و مـالكيت او است پايان مى گيرد، و به اين ترتيب آغاز و انجامش كاملا منسجم است .
خداوندا! ما را مشمول رحمت عام و خاصت گردان ، و از آب حيات ولايت اوليائت سيراب فرما.
پـروردگـارا! ظـهـور حـضـرت مـهـدى (عليه السلام ) آن چشمه آب حيات را تسريع كن ، و تشنگان جمالش را با ظهورش سيراب گردان .
بارالها! به ما چشم بينا و گوش شنوا و عقل دانا، مرحمت فرمودى ، حجابهاى خودخواهى و غرور را از مقابل آنها برگير، تا چهره حقيقت را آنچنان كه هست ببينيم ، و در صراط مستقيم هدايت تو راست قامت گام برداريم .
آمين يا رب العالمين


سوره قلم


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 52 آيه است
محتواى سوره قلم
گـرچـه بـعـضـى از مـفـسـران در (مكى ) بودن تمام سوره ترديد كرده اند، يا معتقدند قـسـمـتـى از آن در (مـديـنـه )، و قـسـمـتـى در (مـكـه ) نازل شده ، ولى لحن سوره و محتواى آيات كاملا هماهنگ با سوره هاى (مكى ) است ، چرا كه بيش از هر چيز بر محور مساءله نبوت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم )، و مـبـارزه بـا دشـمـنانى كه او را مجنون مى خواندند، و دعوت به صبر و استقامت ، و انذار و تهديد مخالفان به عذاب الهى ، دور مى زند.
رويهمرفته مباحث اين سوره را مى توان در هفت بخش خلاصه كرد:
1 - نـخـسـت بـه ذكـر قـسـمـتـى از صفات ويژه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) مخصوصا اخلاق برجسته او مى پردازد، و آنرا با قسمتهاى مؤ كدى تاءكيد مى كند.
2 - سپس قسمتى از صفات زشت و اخلاق نكوهيده دشمنان او را بازگو مى نمايد.
3 - در بخش ديگرى داستان (اصحاب الجنة ) كه در حقيقت هشدارى است به مشركان زشت سيرت بيان شده .
4 - در قسمت ديگرى مطالب گوناگونى راجع به قيامت و عذاب كفار در آن روز آمده است .
5 - در بخش ديگرى انذارها و تهديدهائى نسبت به مشركان بازگو شده .
6 - در بـخـش ديـگرى به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد كه در برابر دشمنان سرسخت ، استقامت و صبر نشان دهد.
7 - سرانجام در پايان سوره نيز سخن از عظمت قرآن و توطئه هاى مختلف
دشمنان بر ضد پيامبر به ميان آورده .
انـتخاب نام (قلم ) براى اين سوره به تناسب نخستين آيه آن است ، بعضى نيز نام آن را سـوره (ن ) ذكـر كـرده انـد، و از بـعـضـى از روايـات كه در فضيلت اين سوره آمده استفاده مى شود كه نام آن سوره (ن و القلم ) است .
فضيلت تلاوت سوره قلم
در فـضـيـلت تـلاوت ايـن سـوره از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسـلام نـقـل شده كه فرمود: من قراء سورة (ن و القلم ) اعطاه الله ثواب الذين حسن اخلاقهم : (كـسـى كـه سـوره (ن و القلم ) را تلاوت كند خداوند ثواب كسانى را كه داراى حسن اخلاقند به آنها مى دهد).
و در حـديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء سورة (ن و القلم ) فى فريضة او نافلة آمنه الله ان يصيبه فى حياته فقر اءبدا، و اعاذه اذا مات من ضمة القبر ان شاء الله :
(كسى كه سوره ن و القلم را در نماز واجب يا نافله بخواند خداوند او را براى هميشه از فقر در امان مى دارد، و هنگامى كه بميرد او را از فشار قبر پناه مى دهد).
اين ثوابها تناسب خاصى با محتواى سوره دارد، و نشان مى دهد كه هدف تلاوتى است كه تواءم با آگاهى و به دنبال آن عمل باشد.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


ن و القلم و ما يسطرون (1)
ما اءنت بنعمة ربك بمجنون (2)
و إ ن لك لا جرا غير ممنون (3)
و إ نك لعلى خلق عظيم (4)
فستبصر و يبصرون (5)
باءييكم المفتون (6)
إ ن ربك هو اءعلم بمن ضل عن سبيله و هو اءعلم بالمهتدين (7)


ترجمه :

نام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - ن ، سوگند به قلم ، و آنچه را با قلم مى نويسند
2 - به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى .
3 - و براى تو اجر و پاداشى عظيم و هميشگى است .
4 - و تو اخلاق عظيم و برجسته اى دارى .
5 - و به زودى تو مى بينى و آنها نيز مى بينند.
6 - كه كداميك از شما مجنون هستيد.
7 - پـروردگـار تـو بـهـتـر از هـر كـس مـى دانـد چـه كـسى از راه او گمراه شده ، و هدايت يافتگان را نيز بهتر مى شناسد.
تفسير
عجب اخلاق برجسته اى دارى !
اين سوره تنها سورهاى است كه با حرف مقطع (ن ) آغاز شده است ، مى فرمايد: (ن )
و دربـاره تـفـسـيـر حـروف مـقـطـعـه بـارهـا مـخـصـوصـا در آغـاز سـوره (بـقـره ))، و (آل عـمـران ) و (اعـراف ) (جـلد 1 - 2 - 6) بـحث كرده ايم ، چيزى كه در اينجا بايد بـيـفـزائيـم اين است كه بعضى در اينجا (ن ) را مخفف كلمه (رحمان ) و اشاره به آن دانـسـته اند و بعضى آن را به معنى (لوح ) يا به معنى (دوات ) و يا (نهرى ) در بهشت تفسير كرده اند، ولى هيچيك از اين تفسيرها قرينه و شاهد روشنى ندارد.
بـنـابـراين تفسير اين حرف مقطع از تفسير كل حروف مقطعه كه در بالا اشاره كرديم جدا نيست .
سـپـس بـه دو مـوضـوع از مـهـمـتـرين مسائل زندگى بشر سوگند ياد كرده ، مى افزايد: سوگند به (قلم ) و آنچه را با قلم مى نويسند:) (و القلم و ما يسطرون ).
چه سوگند عجيبى ؟ در واقع آنچه به آن در اينجا سوگند ياد شده است
ظاهرا موضوع كوچكى است : يك قطعه نى ، و يا چيزى شبيه به آن ، و كمى ماده سياه رنگ ، و سپس سطورى كه بر صفحه كاغذ ناچيز رقم زده مى شود.
اما در واقع اين همان چيزى است كه سرچشمه پيدايش تمام تمدنهاى انسانى ، و پيشرفت و تـكـامـل عـلوم ، و بـيـدارى انـديـشـه هـا و افـكـار، و شـكـل گـرفـتـن مـذهـبها، و سرچشمه هدايت و آگاهى بشر است ، تا آنجا كه دوران زندگى بـشـر را بـه دو دوران تـقـسـيـم مـى كـنـد (دوران تـاريـخ ) و (دوران قـبـل از تـاريـخ )، دوران تـاريـخ بـشـر از زمانى شروع مى شود كه خط اختراع شد، و انسان توانست ماجراى زندگى خود را بر صفحات نقش كند، و يا به تعبير ديگر دورانى است كه انسان دست به قلم گرديد، و از او (ما يسطرون ) يادگار ماند.
عـظـمـت ايـن سـوگـنـد هنگامى آشكارتر مى شود كه توجه داشته باشيم آن روزى كه اين آيات نازل گشت ، نويسنده و ارباب قلمى در آن محيط وجود نداشت ، و اگر كسانى مختصر سـواد خـوانـدن و نـوشـتـن را داشـتـنـد تـعـداد آنـهـا در كل سرزمين مكه كه مركز عبادى و سياسى و اقتصادى حجاز بود به بيست نفر نمى رسيد، آرى سوگند به قلم ياد كردن در چنين محيطى عظمت خاصى دارد.
و جـالب ايـنـكـه : در نـخـستين آياتى كه در (جبل النور) و غار (حرا) بر قلب پاك پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شد نيز به مقام والاى قلم اشاره شده ، آنجا كـه مـى فرمايد: اقراء باسم ربك الذى خلق - خلق الانسان من علق - اقراء و ربك الاكرم - الذى علم بالقلم - علم الانسان ما لم يعلم :
(بخوان به نام پروردگارت كه مخلوقات را آفريد، و انسان را از خون بسته اى ايجاد كرد، بخوان به نام پروردگار بزرگت ، هم او كه انسان را به وسيله (قلم ) تعليم داد، و آنچه را نمى دانست به او آموخت ) (سوره علق 1 - 5).
و از همه جالبتر اينكه : همه اين سخنان از زبان كسى تراوش مى كند
كـه خـودش درس نـخـوانـده بـود، و هـرگـز بـه مـكـتـب نـرفـت و خـط نـنـوشـت ، و ايـن هـم دليل بر آن است كه چيزى جز وحى آسمانى نيست .
بـعـضـى از مفسران (قلم ) را در اينجا به قلمى تفسير كرده اند كه فرشتگان بزرگ خـدا وحـى آسـمـانـى را بـا آن مـى نـويـسـنـد، و يـا نـامـه اعـمـال آدمـيـان را بـا آن رقـم مى زنند، ولى مسلما آيه مفهوم گسترده اى دارد كه اين تفسير بيان يكى از مصداقهاى آن است ، همانگونه كه (ما يسطرون ) نيز مفهوم وسيعى دارد، و تـمام آنچه را در طريق هدايت و تكامل فكرى و اخلاقى و عملى بشر به رشته تحرير مى آورنـد شـامـل مـى شـود و مـنـحـصـر بـه وحـى آسـمـانـى يـا اعمال انسانها نيست .
سـپـس بـه چيزى كه سوگند براى آن ياد شده پرداخته ، مى فرمايد: (به بركت نعمت پروردگارت تو مجنون نيستى ) (ما انت بنعمة ربك بمجنون )
آنها كه اين نسبت ناروا را به تو مى زنند كوردلانى هستند كه اينهمه نعمت الهى را درباره تـو نمى نگرند، نعمت عقل و درايت سرشار، نعمت امانت و صدق و راستى و نعمت علم و دانش آشكار، و نبوت و مقام عصمت .
ديوانه آنها هستند كه مظهر عقل كل را متهم به جنون مى كنند، و
رهبر و راهنماى انسانها را با اين نسبت ناروا از خود دور مى سازند.
و بـه دنـبـال آن مـى افزايد: (براى تو اجر عظيم و هميشگى است ) (و ان لك لاجرا غير ممنون ).
چـرا چـنـيـن پـاداشـى نـداشـته باشى ؟ در حالى كه در برابر اين تهمتهاى زشت و ناروا اسـتقامت مى كنى ، و براى آنها آرزوى هدايت و نجات دارى ، و هرگز از تلاش و كوشش در اين راه خسته نمى شوى .
(ممنون ) از ماده (من ) به معنى (قطع ) آمده است ، يعنى اجر و پاداشى كه هرگز قـطـع نـمـى شود و دائما باقى است بعضى گفته اند ريشه اين معنى از منت گرفته شده زيرا منت باعث قطع نعمت است .
بـعـضـى نـيـز گـفـتـه انـد مـنـظـور از غـيـر مـمـنـون ايـن اسـت كـه خـداونـد در مـقـابـل ايـن اجـر عـظـيـم هـرگـز بـر تـو مـنـت نـمـى گـذارد ولى تـفـسـيـر اول مناسبتر است .
آيـه بـعـد در توصيف ديگرى از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گويد: (تو صاحب اخلاق عظيم و برجسته اى هستى ) (و انك لعلى خلق عظيم ).
اخلاقى كه عقل در آن حيران است لطف و محبتى بى نظير، صفا و صميميتى بى مانند، صبر و استقامت و تحمل و حوصله اى توصيف ناپذير.
اگر مردم را به بندگى خدا دعوت مى كنى تو خود بيش از همه عبادت مى نمائى ، و اگر از كار بد بازمى دارى تو قبل از همه خوددارى مى كنى آزارت مى كنند و تو اندرز مى دهى ، ناسزايت مى گويند و براى آنها دعا مى كنى ، بر بدنت سنگ مى زنند و خاكستر داغ بر سرت مى ريزند و تو براى هدايت آنها
دست به درگاه خدا برمى دارى .
آرى تو كانون محبت و عواطف و سرچشمه رحمتى .
(خـلق ) از مـاده (خـلقـت ) بـه معنى صفاتى است كه از انسان جدا نمى شود و همچون خلقت و آفرينش انسان مى گردد.
بـعـضى از مفسران خلق عظيم پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به (صبر در راه حـق ، و گـسـتـردگـى بـذل و بـخـشـش ، و تـدبـيـر امـور، و رفـق و مـدارا، و تـحـمـل سختيها در مسير دعوت به سوى خدا، و عفو و گذشت ، و جهاد در راه پروردگار، و ترك حسد و حرص ) تفسير كرده اند، ولى گرچه همه اين صفات در پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود، ولى (خلق عظيم ) او منحصر به اينها نبود.
در بعضى از تفاسير نيز (خلق عظيم ) به قرآن يا آئين اسلام تفسير شده است كه مى تـوانـد از مـصـاديـق مـفـهـوم وسـيـع فـوق بـاشـد، و بـه هـر حـال وجـود ايـن خـلق عـظـيـم در پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) دليل بارزى بر عقل و درايت آن حضرت و نفى نسبتهاى دشمنان بود.
و بـه دنـبال آن مى افزايد: (به زودى تو مى بينى و آنها نيز مى بينند) (فستبصر و يبصرون ).
(كه كداميك از شما مجنون هستيد)؟! (بايكم المفتون ).
(مـفـتـون ) اسـم مـفـعول از (فتنه ) به معنى ابتلاء، و در اينجا به معنى ابتلاى به جنون است .
آرى آنـها امروز اين نسبت ناروا را به تو مى دهند تا بندگان خدا را از تو دور كنند، ولى مـردم عـقـل و شعور دارند، تدريجا به تعليمات و سخنان تو آگاهى مى يابند، آنگاه اين مـساءله روشن مى شود كه اين تعليمات برجسته از سوى خداوند بزرگ بر قلب پاك و نـورانـى تـو نـازل شـده ، و خـداونـد سـهـم عـظـيـمـى از عقل و علم به تو بخشيده .
حـركـتـها و موضعگيريهاى تو در آينده و پيشرفت و نفوذ سريع اسلام در سايه آن ، نيز نـشـان خواهد داد كه تو منبع بزرگ عقل و درايتى ، ديوانه خفاشانى هستند كه با نور اين آفتاب به ستيز برخاستند.
و البته در قيامت اين حقايق باز هم روشنتر و آشكارتر خواهد شد.
بـاز بـراى تـاءكـيـد بيشتر مى فرمايد: پروردگار تو به كسى كه از طريق او گمراه شـده آگـاهـتـر اسـت ، و او هـدايـت يـافـتـگـان را بـهـتـر مـى شـناسند) (ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين ).
چـرا كـه راه راه او اسـت ، و او بـهتر از هر كس راه خود را مى شناسد، و به اين ترتيب به پـيـامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) اطمينان بيشتر مى دهد كه او در مسير هدايت و دشمنانش در مسير ضلالتند.
در حـديـث مـسـتـنـدى آمـده اسـت هـنـگـامى كه قريش ديدند پيامبر على (عليه السلام ) را بر ديـگـران مقدم مى شمرد و بزرگ مى دارد به مذمت على (عليه السلام ) پرداختند، و گفتند: مـحـمـد مـفـتـون او شـده اسـت ، ايـنـجـا بـود كـه خـداونـد (ن و القـلم ) را نازل كرد و به آن سوگند ياد نمود كه اى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) تو مفتون و مجنون نيستى - تا آنجا كه فرمود - خداوند مى داند كسانى را كه گمراه شده اند اشاره به جماعت قريش كه اين سخنان را مى گفتند، و خداوند هدايت يافتگان را بهتر مى شناسد
اشاره به على (عليه السلام ).
نكته ها:
1 - نقش قلم در حيات انسانها
از مـهـمـترين رويدادهاى زندگى بشر - چنانكه قبلا نيز اشاره كرديم - پيدايش خط، و راه افـتـادن قـلم بـر صـفـحـه كـاغـذهـا يـا سـنگها بود، و همان بود كه دوران تاريخ را از ما قبل از تاريخ جدا كرد.
گـردش نـيـش قـلم بر صفحه كاغذ، سرنوشت بشر را رقم مى زند، لذا پيروزى و شكست جوامع انسانى به نوك قلمها بسته است .
(قـلم ) حـافـظ عـلوم و دانـشـهـا، پـاسـدار افـكـار انـديـشـمـنـدان ، حـلقـه اتصال فكرى علما، و پل ارتباطى گذشته و آينده بشر است ، و حتى ارتباط آسمان و زمين نيز از طريق لوح و قلم حاصل شده است !
قـلم انـسـانـهـائى را كـه جدا از هم ، از نظر زمان و مكان ، زندگى مى كنند پيوند مى دهد، گـوئى هـمـه مـتـفـكـران بـشـر را در تمام طول تاريخ ، و در تمام صفحه روى زمين در يك كتابخانه بزرگ جمع مى بينى !
(قـلم ) رازدار بـشـر، و خـزانـه دار علوم ، و جمع آورى كننده تجربيات قرون و اعصار اسـت ، و اگـر قـرآن بـه آن سـوگـنـد يـاد مـى كـنـد بـه هـمـيـن دليل است زيرا هميشه سوگند به يك امر بسيار عظيم و پرارزش ياد مى شود.
و البـته (قلم ) وسيله اى است براى (ما يسطرون ) و نوشته ها كه قرآن به هر دو سـوگـنـد يـاد كـرده اسـت ، هـم بـه (ابـزار) و هـم بـه (محصول ) ابزار.
در بـعـضـى از روايـات آمده است كه (ان اول ما خلق الله القلم ) (نخستين چيزى را كه خدا آفريد قلم بود).
ايـن حـديـث را مـحـدثـان شـيـعـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نقل كرده اند و در كتب اهل سنت به عنوان يك خبر معروف نيز آمده است .
و در حـديـث ديـگـرى آمـده اسـت : اول ما خلق الله تعالى جوهرة ) (نخستين چيزى را كه خدا آفريد گوهرى بود)
و در بـعـضـى از اخـبـار نـيـز آمـده اسـت : (ان اول مـا خـلق الله العقل ) (نخستين چيزى را كه خدا آفريد عقل و خرد بود).
تـوجـه بـه پـيـونـد ويـژه اى كـه در مـيـان (گـوهـر) و (قـلم ) و (عقل ) است مفهوم (اول بودن ) همه آنها را روشن مى كند.
در ذيـل حـديـثـى كـه در بـالا از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل كـرديـم آمده است كه خداوند بعد از آفرينش قلم به او فرمود: بنويس ! و او آنچه را بوده و خواهد بود تا روز قيامت نوشت !
گرچه قلم در اين روايت اشاره به قلم تقدير و قضا و قدر است ، ولى هر چه هست نقش قلم را در سرنوشت بشر و مقدرات او روشن مى سازد.
پـيـشـوايـان اسـلام در احاديث متعددى به ياران خود تاءكيد مى كردند كه به حافظه خود قناعت نكنند، و احاديث اسلامى و علوم الهى را به رشته تحرير درآورند، و براى آيندگان به يادگار بگذارند.
بـعـضـى از دانـشمندان گفته اند: البيان بيانان : بيان اللسان ، و بيان البنان و بيان اللسان تدرسه الاعوام ، و بيان الاقلام باق على مر الايام !
(بـيـان دو گـونه است : بيان زبان ، و بيان قلم ، بيان زبان با گذشت زمان كهنه مى شود و از بين مى رود، ولى بيان قلمها تا ابد باقى است )!
و نـيـز گـفته اند: (ان قوام امور الدين و الدنيا بشيئين القلم و السيف و السيف تحت القلم : (پـايه امور دين و دنيا بر دو چيز است : (قلم ) و (شمشير) و شمشير زير پوشش قلم قرار دارد)!
همين معنى را بعضى از شعراى عرب چنين به نظم آورده :
كذا قضى الله للاقلام مذ بريت
ان السيوف لها مذ ارهفت خدم !

(خـداونـد ايـنـگـونـه براى قلم از آن روز كه تراشيده شد مقدر كرده است كه شمشيرهاى تـيـز خـدمـتـگـزار آن باشند)! (اين تعبير اشاره لطيفى است به تراشيدن قلم به وسيله چاقو و قرار گرفتن تيغهاى تيز در خدمت قلم از آغاز كار).
شاعر ديگرى با استناد به آيات مورد بحث در اين زمينه مى گويد:
اذا اقسم الابطال يوما بسيفهم
و عدوه مما يجلب المجد و الكرم
كفى قلم الكتاب فخرا و رفعة
مدى الدهر ان الله اقسم بالقلم !

(آن روز كه جنگجويان قهرمان به شمشيرهاى خود سوگند ياد كنند.
و آن را اسباب بزرگى و افتخار بشمرند.
بـراى قـلم نـويـسـنـدگـان هـمـيـن افتخار و سربلندى در تمام دوران جهان بس كه خداوند سوگند به قلم ياد كرده است (و نه به شمشير)).
و راسـتـى چـنـيـن اسـت چـرا كـه پيروزيهاى نظامى اگر از ناحيه فرهنگ نيرومندى تضمين نـگـردد هرگز پايدار نخواهد بود، مغولها در تاريخ ايران بزرگترين پيروزى را كسب كـردنـد ولى چـون مـلت بـى فـرهـنـگـى بـودنـد بـه زودى در فـرهـنـگ اسـلام و ايـران حل شدند و مسير خود را تغيير دادند.
گرچه اين بحث بسيار دامنه دار است ولى براى اينكه از روش تفسيرى خارج نشويم سخن را با حديث بسيار پرمعنائى از پيغمبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) در اين زمينه پايان مى دهيم :
ثـلاث تـخرق الحجب ، و تنتهى الى ما بين يدى الله : صرير اقلام العلماء، و وطى اقدام المجاهدين ، و صوت مغازل المحصنات : (سه صدا است كه حجابها را پاره مى كند و به پيشگاه با عظمت خدا مى رسد: صداى گردش قلمهاى دانشمندان به هنگام نوشتن ، و صداى قدمهاى مجاهدان در ميدان جهاد، و صداى چرخ نخريسى زنان پاكدامن )!
البـتـه تـمـام آنچه گفته شد درباره قلمهائى است كه در مسير حق و عدالت ، و در صراط مستقيم ، گردش مى كند، اما قلمهاى مسموم و گمراه كننده بزرگترين بلا، و عظيمترين خطر براى جوامع انسانى محسوب مى شود.
2 - نمونه اى از اخلاق پيامبر (ص )
پيروزى پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) هر چند با تاءييد و امداد الهى بود، ولى عوامل زيادى از نظر ظاهر داشت كه يكى از مهمترين آنها جاذبه اخلاقى پيامبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـود. آنچنان صفات عالى انسانى و مكارم اخلاق در او جمع بود كه دشمنان سرسخت را تحت تاثير قرار مى داد، و به تسليم وادار مى كرد، و دوستان را سخت مجذوب مى ساخت .
بـلكـه اگـر ايـن را مـعـجـزه اخـلاقـى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) بناميم اغراق نـگـفته ايم ، چنانكه نمونه اى از اين معجزه اخلاقى در فتح مكه نمايان گشت : هنگامى كه مشركان خونخوار و جنايت پيشه كه ساليان دراز هر چه در توان داشتند بر ضد اسلام و شـخـص پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـه كـار گـرفـتـنـد، در چنگال مسلمين گرفتار شدند، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بر خلاف تمام مـحـاسـبـات دوستان و دشمنان فرمان عفو عمومى آنها را صادر كرد، و تمام جنايات آنها را بـه دسـت فـرامـوشـى سـپـرد، و هـمـيـن سـبـب شـد كـه به مصداق (يدخلون فى دين الله افواجا) فوج فوج مسلمان شوند.
دربـاره حـسـن خـلق پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و عفو و گذشت و عطوفت و مـهـربـانـى و ايـثـار و فـداكـارى و تـقـواى آن حـضـرت (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) داسـتـانـهـاى زيـادى در كـتـب تـفسير و تواريخ آمده است كه همه آنها ما را از بحث تفسيرى خـارج مى كند، ولى همينقدر بايد بگوئيم : كه در حديثى از حسين بن على (عليه السلام ) آمـده اسـت كـه مـى گـويـد: از پـدرم امـيـر مـؤ منان على (عليه السلام ) درباره ويژگيهاى زنـدگـى پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) و اخـلاق او سـؤ ال كردم ، و پدرم مشروحا به من پاسخ فرمود، در بخشى از اين حديث آمده است :
رفـتـار پـيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) با همنشينانش چنين بود كه دائما خوشرو و خـنـدان و سـهـل الخـلق و مـلايـم بـود، هـرگـز خـشـن و سنگدل و پرخاشگر و بدزبان و عيبجو و مديحه گر نبود، هيچكس از او ماءيوس نمى شد، و هـر كـس بـه در خـانـه او مـى آمد نوميد بازنمى گشت : سه چيز را از خود رها كرده بود: مـجـادله در سـخـن پرگوئى ، و دخالت در كارى كه به او مربوط نبود، و سه چيز را در مـورد مـردم رهـا كـرده بـود: كسى را مذمت نمى كرد، و سرزنش نمى فرمود، و از لغزشها و عيوب پنهانى مردم جستجو نمى كرد.
هرگز سخن نمى گفت مگر در مورد امورى كه ثواب الهى را اميد داشت ،
در مـوقـع سخن گفتن به قدرى نافذ الكلمه بود كه همه سكوت اختيار مى كردند و تكان نـمـى خـوردنـد، و به هنگامى كه ساكت مى شد آنها به سخن درمى آمدند، اما نزد او هرگز نـزاع و مـجـادله نـمـى كـردنـد... هـرگـاه فرد غريب و ناآگاهى با خشونت سخن مى گفت و درخـواسـتـى مـى كـرد تـحمل مى نمود، و به يارانش مى فرمود: هرگاه كسى را ديديد كه حاجتى دارد به او عطا كنيد، و هرگز كلام كسى را قطع نمى كرد تا سخنش پايان گيرد.
آرى اگـر ايـن اخلاق كريمه و اين ملكات فاضله نبود آن ملت عقب مانده جاهلى و آن جمع خشن انعطاف ناپذير در آغوش اسلام قرار نمى گرفتند، و به مصداق (لانفضوا من حولك ) همه پراكنده مى شدند.
و چـه خـوب است كه اين اخلاق اسلامى امروز زنده شود و در هر مسلمانى پرتوى از خلق و خوى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد.
روايات اسلامى نيز در اين زمينه چه درباره شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و چه درباره وظيفه همه مسلمين فراوان است كه در اينجا به چند روايت اشاره مى كنيم :
1 - در حديثى آمده است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: (انما بعثت لاتمم مـكـارم الاخـلاق : (مـن بـراى ايـن مـبـعـوث شـده ام كـه فضائل اخلاقى را تكميل كنم ).
بـه ايـن تـرتـيـب يـكـى از اهـداف اصلى بعثت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) همين تكميل اخلاق فضيله است .
2 - در حـديـث ديـگـرى از آن حضرت آمده است : (انما المؤ من ليدرك بحسن خلقه درجة قائم الليـل و صـائم النـهـار): (مـؤ من با حسن خلق خود به درجه كسى مى رسد كه شبها به عبادت مى ايستد، و روزها روزهدار است ).

 

next page

fehrest page

back page