تفسير نمونه جلد ۲۳

جمعي از فضلا

- ۱ -


تـعـبـيـر به (صاحب ) كه به معنى ملازم و رفيق و همنشين است ، علاوه بر اينكه از مقام تـواضـع پـيـامـبـر نـسـبـت به همه مردم حكايت مى كند، كه او هرگز قصد برترى جويى نـداشـت ، اشـاره بـه اين است كه او ساليان دراز در ميان شما زندگى كرده ، و همنشين با افراد شما بوده است ، و او را به عقل و درايت و امانت شناخته ايد، چگونه نسبت جنون به او مى دهيد؟! جز اينكه او بعد از بعثت ، تعليماتى با خود آورده كه با تعصبها و تقليدهاى كوركورانه و هوا و هوسهاى شما سازگار نيست ،
لذا بـراى ايـنـكـه خـود را از اطـاعت دستورات او معاف كنيد چنين نسبت ناروايى را به او مى دهيد.
نسبت (جنون ) از جمله نسبتهايى است كه طبق آيات قرآن به همه پيامبران الهى از سوى دشـمـنـان لجـوج و مـعـانـد داده شـده : كـذلك مـا اتـى الذيـن مـن قـبـلهـم مـن رسـول الا قـالوا سـاحـر او مـجـنـون : (ايـنـگـونـه اسـت كـه هـيـچ پـيـامـبـرى قـبـل از ايـنـهـا بـه سـوى قـومى فرستاده نشد مگر اينكه گفتند ساحر است يا ديوانه ) (ذاريات - 52).
عـاقـل در مـنـطـق آنها كسى بود كه همرنگ با محيط فاسد باشد، و دنباله رو شهوات آنها، نـان را بـه نرخ روز خورد، و از هر حركت اصلاحى و انقلابى دورى كند، و با اين معيار و ضابطه ، همه پيامبران از ديدگاه تاريك دنيا پرستان ديوانه بودند.
بـعـد بـراى تـاءكـيـد ارتـبـاط پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـا جـبـريـيل امين مى افزايد: (او به طور مسلم جبرييل را در افق روشن و آشكار مشاهده كرد) (و لقـد رآه بـالافـق المـبـيـن ) مـنـظـور از افـق مـبـين همان (افق اعلى ) و افق آشكار كننده فرشتگان است كه پيامبر جبرييل را در آن مشاهده كرد.
بـعـضـى آيـه 7 سـوره نـجـم را كـه مى فرمايد: و هو بالافق الاعلى شاهد بر اين تفسير دانـسـتـه انـد، ولى همانگونه كه در تفسير سوره نجم بيان كرديم اين آيه همچون ساير آيات اين سوره حقيقت ديگرى را بازگو مى كند كه با مراجعه به آن روشن خواهد شد.
بـعـضـى نـيـز گـفـتـه انـد: پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) جـبـريـيـل را در صـورت اصـليـش دو بـار مـشـاهـده كـرد: يـكـى در آغـاز بـعـثـتـش كـه جبرييل بر آن حضرت در افق بالا ظاهر گشت ، و تمامى شرق و غرب را پوشانده بود، و آنچنان عظمت داشت كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) به هيجان آمد.
مـرتـبـه دوم در جـريـان مـعـراج بـود كـه پـيـامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را در آسـمـانـهاى بالا، در صورت اصليش مشاهده كرد، و آيه مورد بحث را نيز اشاره به آن مى دانند.
اين احتمال نيز وجود دارد كه منظور مشاهده خداوند از طريق شهود باطنى بوده باشد براى تـوضـيـح بـيـشتر در اين زمينه به جلد 22 صفحه 486 به بعد (سوره نجم آيات 5 تا 13) مراجعه فرماييد،
سـپـس مـى افـزايـد: (پـيـامـبـر نـسـبـت به آنچه از طريق وحى از عالم غيب دريافت داشته بخيل نيست ) (و ما هو على الغيب بضنين ).
هـمـه را بـى كـم و كـاست در اختيار بندگان خدا مى نهد، او مانند بسيارى از مردم نيست كه وقـتـى بـه حـقـيـقـت مـهـمـى دسـت مـى يابند اصرار در كتمان آن دارند، و غالبا از بيان آن بخل مى ورزند، و چه بسا آن معلومات را با خود به گور مى برند.
پـيـامـبـر (صـلى الله عليه و آله و سلم ) چنين نيست ، او با سخاوت تمام آنچه را از طريق وحـى دريـافت داشته در اختيار همه نيازمندان مى گذارد، و حتى در اختيار كسانى كه براى آن ارج و قربى قائل نيستند، به اميد اينكه شايد هدايت شوند و راه حق را پيش گيرند.
(ضـنـيـن ) از مـاده (ضـنـه ) (بـر وزن مـنـه ) بـه مـعـنـى بـخـل در مـورد اشـياء نفيس و گرانبها است ، و اين صفتى است كه هرگز در پيامبران وجود ندارد، و اگر ديگران به خاطر علوم محدودشان چنين صفتى را دارند پيامبر كه سر چشمه علمش اوقيانوس بيكران علم خدا است از اينگونه صفات مبرا است .
و نـيـز مـى افـزايـد: (و آن گـفـتـه شـيـطـان رجـيـم نـيـسـت ) (و مـا هـو بقول شيطان رجيم ).
ايـن آيـات قـرآنـى هـرگز مانند سخنان كاهنان كه از طريق ارتباط با شياطين دريافت مى داشـتـنـد نمى باشد، و نشانه هاى اين حقيقت در آن ظاهر است ، چرا كه سخنان كاهنان آميخته بـا دروغ و اشـتـبـاهـات فـراوان بـود، و بـر مـحـور اميال و مطامعشان دور مى زند: و اين هيچ نسبتى با قرآن مجيد ندارد.
در حقيقت پاسخى است به يكى از نعمتهاى ديگر مشركان كه مى گفتند پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) كاهن است ، و آنچه را آورده از شياطين گرفته ، در حالى كه سخن شـيـطـانـى تـاريـك اسـت و گـمراه كننده ، ولى آيات قرآنى - همانگونه كه در اولين بر خورد براى هر كس روشن مى شود سراسر نور و هدايت و روشنايى است .
واژه (رجـيـم ) در اصـل از مـاده (رجـم ) و (رجـام ) (بـر وزن لجام ) به معنى سنگ گرفته شده ، و سپس به پرتاب سنگ براى راندن شخص يا حيوانى اطلاق گرديده ، و بـعـد از آن به معنى هر گونه طرد كردن و دور كردن آمده ، و منظور از (شيطان رجيم ) در اينجا همين معنى است ، يعنى شيطانى كه از درگاه خداوند مطرود است .
نكته :
شرايط رسول شايسته
صـفـات پـنـجگانه اى كه در آيات فوق براى جبرييل امين به عنوان فرستاده خداوند به سـوى پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده ، صفاتى است كه با در نظر گرفتن سلسله مراتب در هر رسول و فرستاده اى ضرورت دارد.
نخست كرامت و داشتن صفات برجسته نفسانى است كه او را لايق رسالت مهمى كند.
سپس دارا بودن قدرت (ذى قوة ) تا در امر رسالت خويش با قاطعيت و توانايى پيش رود، و از هر ضعف و فتور و سستى بر كنار باشد.
سـپـس داشـتن مقام و منزلت در نزديكى كسى كه از طرف او رسالتى را پذيرفته (مكين ) تـا بـتواند پيامها را به خوبى دريافت دارد، و چنانچه جوابى لازم بود بدون هيچگونه ترس و واهمه اى ابلاغ كند.
و در مـرحـله چهارم چنانچه امر رسالت مهم باشد بايد معاونانى داشته باشد كه او را در ايـن كار يارى كنند، معاونانى گوش به فرمان و هماهنگ و فرمانبردار (مطاع ) و در مرحله نـهـايـى دارا بـودن امـانـت تـا كـسـانـى كـه مـى خـواهـنـد پـيـام را از آن رسـول بـگـيـرند بر او اعتماد كنند، و گفتار او بى كم و كاست گفتار كسى محسوب شود كه از ناحيه او آمده است .
هـنـگـامـى كـه ايـن اصـول پنجگانه تاءمين گردد حق رسالت ادا خواهد شد، و لذا در حالات پـيـامـبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) و تاريخ زندگى او مى بينيم كه رسولان خـود را بـا دقـت زيـاد از مـيـان كـسـانـى كه واجد اين صفات بودند انتخاب مى كرد كه يك نمونه زنده آن رسالت امير مؤ منان على (عليه السلام ) از سوى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سـلم ) در ابـلاغ آيـات آغاز سوره برائت به مشركان مكه در آن شرايط خاص است كه شرح آن در تفسير سوره برائت آمد.
عـلى (عـليـه السـلام ) مـى فـرمـايـد: رسـولك تـرجـمـان عقلك و كتابك ابلغ ما ينطق عنك : (فرستاده تو نمايانگر عقل تو است ، و نامه تو گوياترين سخنگويت ).
آيه و ترجمه


فاءين تذهبون (26)
إ ن هو إ لا ذكر للعالمين (27)
لمن شاء منكم اءن يستقيم (28)
و ما تشاءون إ لا اءن يشاء الله رب العالمين (29)


ترجمه :

26 - پس به كجا مى رويد؟!
27 - اين قرآن چيزى جز تذكرى براى جهانيان نيست .
28 - براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم در پيش گيرند.
29 - و شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوند پروردگار جهانيان بخواهد.
تفسير:
اى غافلان به كجا مى رويد؟!
در آيـات گـذشـته اين حقيقت روشن شد كه قرآن مجيد كلام خدا است ، چرا كه محتوايش نشان مى دهد كه گفتار شيطانى نيست بلكه سخن رحمانى است ، كه به وسيله پيك وحى خدا با قـدرت و امـانـت كـامـل بـر پـيـامـبـرى كـه در نـهـايـت اعـتـدال عـقـل اسـت نـازل شـده ، پـيـامـبـرى كـه در ابـلاغ رسـالت هـرگـز بخل نورزيده ، و آنچه به او تعليم شده بى كم و كاست بيان كرده است .
در آيات مورد بحث مخالفان را به خاطر عدم پيروى از اين كلام بزرگ مورد توبيخ قرار مـى دهـد، يـك اسـتـفـهـام تـوبـيـخـى مـى گـويـد: (بـا ايـن حال شما به كجا مى رويد)؟ (فاين تذهبون ).
چـرا راه راسـت را رهـا كـرده ، بـه بيراهه گام مى نهيد؟ و چرا پشت به اين چراغ فروزان نموده رو به سوى تاريكى مى رويد؟! مگر دشمن سعادت و سلامت خويش هستيد؟
سپس مى افزايد: (اين قرآن جز تذكر براى جهانيان نيست ) (ان هو الا ذكر للعالمين ).
همه را اندرز مى دهد، هشدار مى دهد، تا از خواب غفلت بيدار شوند.
و از آنـجـا كـه بـراى هـدايـت و تـربـيـت تـنـهـا فـاعـليـت فـاعـل كافى نيست ، بلكه قابليت قابل نيز شرط است ، در آيه بعد مى افزايد: (قرآن مايه بيدارى است براى آنها كه مى خواهند راه مستقيم را بپويند) (لمن شاء منكم ان يستقيم ).
قـابـل تـوجه اينكه در آيه قبل مى گويد: (قرآن مايه ذكر و بيدارى براى همه جهانيان اسـت ) و در ايـن آيـه تـنـهـا گـروه خـاصـى را ذكـر مـى كـنـد هـمـانـهـا كه تصميمى بر قـبـول هـدايـت و پـيـمـودن راه راسـت گـرفـتـه انـد، ايـن تـفـاوت به خاطر آن است كه آيه قبل عموميت اين فيض الهى را بيان مى كند، و اين آيه شرط بهره گيرى از اين فيض را، و تـمـام مـواهـب عـالم چـنـيـن اسـت كـه اصل فيض عام است ولى استفاده از آن مشروط به اراده و تصميم است .
شبيه همين معنى در آيه 2 سوره بقره آمده است ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين : (اين كتاب هيچگونه ترديدى در آن نيست ، و مايه هدايت پرهيزگاران است ).
به هر حال اين آيه از آياتى است كه نشان مى دهد خداوند انسان را آزاد
و مـخـتـار آفـريـده ، و تـصـمـيـم نـهـايـى بـراى پـيـمـودن راه حـق و باطل با خود او است .
تـعـبـيـر بـه (يستقيم ) تعبير جالبى است كه نشان مى دهد راه اصلى كه در پيش روى انـسـان قرار دارد راه مستقيم هدايت و سعادت است ، و بقيه راهها همه انحرافى است ، تمامى نـيـروهـاى درون و بـرون انسان همه بسيج شده اند كه او را در اين راه مستقيم به حركت در آورند، و اگر افراط و تفريطها، وسوسه هاى شيطانى ، و تبليغات گمراه كننده در كار نـبـاشـد انـسان با نداى فطرت در همين مسير مستقيم گام مى نهد مى دانيم خط مستقيم هميشه نزديكترين راه به مقصد است .
اما از آنجا كه تعبير به مشيت و اراده انسان ممكن است اين توهم را ايجاد كند كه انسان چنان آزاد است كه هيچ نيازى در پيمودن اين راه به خداوند و توفيق الهى ندارد، در آيه بعد كه آخـريـن آيـه ايـن سـوره اسـت به بيان نفوذ مشيت پروردگار پرداخته مى فرمايد: (شما اراده نمى كنيد مگر اينكه خداوندى كه پروردگار جهانيان است بخواهد) (و ما تشاءون الا ان يشاء الله رب العالمين ).
در حـقـيقت مجموع اين دو آيه همان مساءله دقيق و ظريف (امر بين الامرين ) را بيان مى كند، از يـكـسـو مى گويد تصميم گيرى به دست شما است ، از سوى ديگر مى گويد: تا خدا نـخـواهـد شـما نمى توانيد تصميم بگيريد، يعنى اگر شما مختار و آزاد آفريده شده ايد اين اختيار و آزادى نيز از ناحيه خدا است ، او خواسته است كه شما چنين باشيد.
انـسـان در اعـمـال خـود نه مجبور است ، و نه صد در صد آزاد، نه طريقه (جبر) صحيح اسـت و نـه طـريـقـه (تـفـويـض ) بـلكـه هـر چـه او دارد، از عـقل و هوش و توانايى جسمى و قدرت تصميم گيرى همه از ناحيه خدا است ، و همين واقعيت است كه او را از يكسو دائما نيازمند به خالق مى سازد، و از سوى ديگر به مقتضاى آزادى و اختيارش به او تعهد و مسؤ وليت مى دهد.
تعبير به (رب العالمين ) به خوبى نشان مى دهد كه مشيت الهى نيز در مسير تربيت و تكامل انسان و همه جهانيان است ، او هرگز نمى خواهد كسى گمراه شود، يا گناه كند و از جـوار قـرب خـدا دور افـتـد، او بـه مـقتضاى ربوبيتش همه كسانى را كه بخواهند در مسير تكامل گام بردارند يارى مى دهد.
عـجـب ايـنـكـه طـرفـداران مـسـلك جـبـر تـنها به آيه دوم چسبيده اند در حالى كه طرفداران تفويض نيز ممكن است به آيه اول متوسل شوند، اين جداسازى آيات از يكديگر كه غالبا مـعـلول پـيـشـداوريـهـاى نـادرسـت اسـت مـايـه گمراهى است آيات قرآن را بايد در كنار هم گذاشت ، و از مجموع استفاده كرد.
جـالب ايـنـكـه بـعـضـى از مـفـسـران نـقـل كـرده انـد كـه وقـتـى آيـه اول (لمـن شاء منكم ان يستقيم ) نازل شد، ابوجهل كه عملا از طرفداران عقيده تفويض بود گـفـت خـوب شـد هـمـه اخـتـيـارات بـا مـا اسـت ، و ايـنـجـا بـود كـه آيـه دوم نازل گرديد و ما تشاءون الا ان يشاء الله رب العالمين .
خداوندا مى دانيم پيمودن راه حق جز با توفيق تو ميسر نمى شود، ما را در پيمودن اين راه موفق دار.
پروردگارا! ما آرزو كرده ايم كه در راه هدايت گام بگذاريم ، تو نيز اراده فرما كه دست ما را در اين راه بگيرى .
بـارالهـا! صـحـنـه مـحـشـر و دادگـاه عـدل تـو بـسـيـار هـولنـاك و نـامـه اعـمـال مـا از حـسـنـات خالى است ، ما را در پناه عفو و فضلت جاى ده ، نه در برابر ميزان عدالت .
آمين رب العالمين .


سوره انفطار


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 19 آيه است
محتواى سوره (انفطار)
ايـن سـوره مـانـنـد بـسـيـارى از سـوره هـاى ديـگـر جـزء آخـر قـرآن بـر مـحـور مـسـائل مـربـوط بـه قـيـامـت دور مـى زنـد، و رويـهمرفته در آيات نوزدهگانه آن به پنج موضوع در اين رابطه اشاره شده :
1 - اشراط الساعة : يعنى حوادث عظيمى كه در پايان جهان و در آستانه قيامت رخ مى دهد.
2 - تـوجـه انـسـان بـه نـعـمـتهاى خداوند كه سراسر وجود او را فرا گرفته ، و شكستن غرور او، تا خود را براى معاد آماده سازد.
3 - اشاره به فرشتگانى كه ماءمور ثبت اعمال انسانها هستند.
4 - سر نوشت نيكان و بدان در قيامت .
5 - گوشه اى از سختيهاى آن روز بزرگ .
فضيلت تلاوت اين سوره
در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء هاتين السورتين (اذا السماء انـفـطـرت ) و اذا السـمـاء انـشـقت و جعلهما نصب عينه فى صلاة الفريضة و النافلة لم يـحـجـبـه مـن الله حـجـاب ، و لم يـحـجـزه مـن الله حـاجـز، و لم يزل ينظر الى الله و ينظر الله اليه حتى يفرغ من حساب الناس : (هر كس اين دو سوره : سوره انفطار و سوره انشقاق را تلاوت كند، و آن دو را
در نماز فريضه و نافله برابر چشم خود قرار دهد هيچ حجابى او را از خدا محجوب نمى دارد، و چـيـزى مـيـان او و خـداونـد حـائل نـمـى شـود، پـيـوسـتـه (بـا چـشـم دل ) بـه خـدا مـى نـگـرد و خـدا (بـا لطـفـش ) بـه او نـگاه مى كند، تا از حساب مردم فارغ شود).
مـسـلمـا نـعمت بزرگ حضور در پيشگاه خدا، و از ميان رفتن حجابها او و پروردگار، براى كسى است كه اين دو سوره را در عمق جانش جاى دهد و خود را بر اساس آن بسازد، نه اينكه به لقلقه زبان اكتفا كند.
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


إ ذا السماء انفطرت (1)
و إ ذا الكواكب انتثرت (2)
و إ ذا البحار فجرت (3)
و إ ذا القبور بعثرت (4)
علمت نفس ما قدمت و اءخرت (5)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده بخشايشگر
1 - آن زمان كه آسمان (كرات آسمانى ) از هم شكافته شود.
2 - و آن زمان كه ستارگان پراكنده شود و فرو ريزد
3 - و آن زمان كه درياها به هم پيوسته شود.
4 - و آن زمان كه قبرها زير و رو شود (و مردگان خارج شوند).
5 - در آن زمـان هـر كـس مـى دانـد آنچه را از قبل فرستاده ، و آنچه را براى بعد گذاشته است
تفسير:
آن زمان كه نظام جهان درهم ريزد!
بـاز در آغـاز ايـن سـوره بـه قـسـمـتـى از حـوادث وحـشـت انـگـيزى كه در آستانه رستاخيز سرتاسر اين جهان را فرا مى گيرد برخورد مى كنيم .
نخست مى فرمايد:
(در آن زمان كه آسمان (كرات آسمانى ) از هم شكافته شود) (اذا السماء انفطرت ).
(و آن زمان كه ستارگان پراكنده شوند و فرو ريزند) (و اذا الكواكب انتثرت ).
نـظـام جـهـان بـالا درهـم مـى ريزد، و انفجارهاى عظيمى سراسر كرات آسمانى را فرا مى گـيرد، منظومه ها نظام خويش را از دست مى دهند، و ستارگان از مدار خود بيرون مى روند، و بـر اثـر تـصـادم شـديـد بـه يكديگر متلاشى مى شوند، عمر اين جهان به پايان مى رسد، و همه چيز ويران مى شود، تا بر ويرانه هايش عالم نوين آخرت بر پا گردد.
(انفطرت ) از ماده (انفطار) به معنى انشقاق و شكافته شدن است ، نظير اين تعبير در بـسـيـارى از آيـات قـرآن آمـده ، از جـمـله : در آيه 1 سوره انشقاق مى خوانيم اذا السماء انشقت ، و در آيه 18 سوره مزمل مى فرمايد السماء منفطر به
(انـتـثـرت ) در اصـل از مـاده (نـثـر) (بـر وزن نـصـر) بـه مـعـنـى پراكنده ساختن و (انـتـثـار) به معنى پراكنده شدن و از آنجا كه پراكنده شدن ستارگان (همانند گردن بندى كه رشته آن گسيخته باشد) سبب مى شود كه هر كدام در گوشه اى
بيفتد بسيارى از مفسران آن را به معنى سقوط ستارگان تفسير كرده اند، و اين لازمه معنى پراكندگى است .
(كـواكـب ) جـمـع كـوكـب در لغـت عرب معانى زيادى دارد از جمله : ستاره به طور اعم ، و سـتـاره زهـره بـه طـور اخـص ، سـفـيدى كه در چشم ظاهر مى شود، گياهان بلند، شكوفه درختان ، درخشندگى فولاد، نوجوان زيبا، شمشير، آب ، رييس يك جمعيت ، و غير آن .
ولى ظـاهـرا مـعـنـى حـقيقى آن ، همان ستاره درخشنده و فروزان است ، و بقيه ، معانى مجازى مـحـسـوب مـى شـود كـه بـه مـنـاسـبـت شـبـاهـت بـا مـعـنـى اصل ، در آنها استعمال شده است .
در ايـنـكـه پـراكـنده شدن ستارگان و انفجار كواكب آسمان و به هم ريختن نظام آنها تحت تـاءثـير چه عواملى رخ مى دهد؟ آيا تعادل جاذبه و دافعه به هم مى خورد؟ يا يك نيروى عظيم مرموزى آن را تحت الشعاع خويش قرار مى دهد؟ يا انبساط تدريجى عالم كه امروز از نـظـر دانـشـمـنـدان بـه اثـبـات رسـيـده بـه جـايـى مـى رسـد كـه ايـن نـتـيـجـه را بـه دنـبال دارد؟ هيچكس به درستى نمى داند، ولى همين اندازه مى دانيم كه هدف اعلام اين مطلب است جايى كه اين كرات عظيم آسمانى به چنين سرنوشتى دچار شوند تكليف انسان ضعيف در اين ميان معلوم است !
ايـن هـمـه هـشـدارى اسـت بـه انـسان در زمينه فناى اين جهان ، تا آن را سراى جاويدان خود نداند، به آن دل نبندد، به خاطر آن آلوده هزاران گناه نشود.
سـپـس از آسـمـان بـه زمـيـن مى آيد و مى فرمايد: (در آن زمان كه درياها به هم پيوسته شوند) (و اذا البحار فجرت ).
گـرچـه امـروز نـيز تمام درياهاى روى زمين (غير از درياچه ها) به هم ارتباط دارند، ولى به نظر مى رسد كه در آستانه قيامت بر اثر زلزله هاى شديد، يا متلاشى شدن كوهها و ريختن آنها در درياها چنان درياها پر مى شوند كه آب سراسر خشكيها را فرا مى گيرد، و دريـاهـا بـه صـورت يـك اقـيـانـوس گـسترده فراگير در مى آيند، همانگونه كه يكى از تفسيرهاى آيه 6 سوره تكوير (و اذا البحار سجرت ). همين است و قبلا اشاره كرديم .
احـتـمـال ديـگرى كه در تفسير اين آيه و همچنين آيه 6 سوره تكوير داده شده اين است كه منظور از فـجـرت و سـجـرت هـمـان انـفـجـار و بـرافـروخـتـگـى اسـت كـه اقـيـانـوسـهـا را مـبـدل بـه يـكـپـارچـه از آتـش مـى كـنـد، زيـرا همانگونه كه اشاره كرديم آب از دو عنصر تـشـكـيـل يـافـتـه كـه هـر دو شـديـدا قابل احتراق است ، و اگر بر اثر عواملى آب درياها تـجـزيـه و تـبـديـل بـه (اكـسـيـژن ) و (ئيـدروژن ) شود بر اثر يك جرقه همگى تبديل به آتش خواهد شد!
سـپـس درباره مرحله دوم رستاخيز مرحله تجديد حيات جهان و تجديد حيات مردگان است مى فرمايد: و در آن هنگام كه قبرها زير و رو شود (و اذا القبور بعثرت ).
و مردگان بيرون آيند و براى حساب آماده شوند.
(بـعثرت ) به معنى زير و رو شدن و پراكنده گشتن است ، راغب در (مفردات ) بعيد نمى شمرد كه اين واژه مركب از دو واژه (بعث ) و (اثيرت ) بوده باشد، و لذا معنى هر دو را در خود جمع كرده ، و در نتيجه به معنى زير و رو و پراكنده شدن آمده است (نظير (بسمله ) كه از (بسم ) و (الله ) گرفته شده ).
بـه هـر حـال آنـچـه در آيـه فـوق آمـده شـبـيـه چـيـزى اسـت كـه در سـوره (زلزال ) مى خوانيم و اخرجت الارض اثقالها: (زمين ذخائر خود را خارج مى سازد)
(بـنـابـر اينكه منظور مردگان مدفون در زمين باشد كه يكى از تفسيرهاى مشهور اين آيه است ) و يا شبيه چيزى كه در سوره (نازعات ) آيه 13 و 14 آمده است : فانما هى زجرة واحـدة فـاذا هـم بـالسـاهـرة : (تـنـهـا يـك صـيـحـه خـواهـد بـود و بـه دنبال آن ناگهان همگى بر صفحه زمين ظاهر مى شوند).
هـمـه ايـن تـعـبـيـرات نشان مى دهد كه زنده شدن و خارج گشتن مردگان از قبرها سريع و ناگهانى صورت مى گيرد.
و بعد از ذكر اين نشانه ها كه قبل از رستاخيز و بعد از آن صورت مى گيرد، سخن نهايى را چـنـيـن بـيـان مـى كـنـد: (در آن روز هـر كـس ‍ مـى دانـد آنـچـه را كـه از قبل فرستاده و آنچه را براى بعد گذاشته است ) (علمت نفس ما قدمت و اخرت ).
آرى آن روز حـجـابـهـا كـنـار مـى رود، پرده هاى غرور و غفلت دريده مى شود، و حقايق جهان عـريـان و آشـكـار مـى گردد، و از آنجا كه آن روز (يوم البروز) است همه چيز بارز و ظـاهـر مـى شـود، و در آنـجـا اسـت كـه انـسـان تـمـامـى اعـمـال خـود را مـى بـيـنـد و از نـيـك و بـد آن آگـاه مـى شـود، چـه اعـمـالى را كـه از قـبـل فـرستاده ، و چه كارهايى كه آثارش بعد از او در دنيا باقيمانده ، و نتائجش به او رسيده است ، مانند خيرات و صدقات جاريه ، و بناها و آثارى كه براى مقاصد رحمانى يا شيطانى ساخته ، و از خود بجا نهاده است ، و يا كتابها و آثار علمى و غير علمى كه براى مـقـاصد نيك و بد تحرير يافته ، و بعد از او مورد بهره بردارى ديگران قرار گرفته اسـت ، هـمـچـنـيـن سـنـتـهـاى نـيـك و بـد كـه اقـوامـى را بـه دنبال خود كشانيده .
ايـنها است نمونه هايى كه از كارهايى كه نتائجش بعد از انسان به او مى رسد و مصداق (اخرت ) در آيه فوق است .
درسـت كـه انـسـان در ايـن دنيا نيز اجمالا از اعمال خود با خبر است ، ولى فراموشكاريها و خـودخـواهـيـهـا و حـب ذات غـالبا مانع مى شود كه همه را به خاطر بسپارد، و به عمق آثار اعـمـال خـويـش واقف گردد، ولى در آن روز كه انقلاب و تحولى در همه چيز پيدا مى شود روح و جـان آدمـى نـيـز دسـتـخـوش چـنـيـن انـقـلابـى مـى گـردد، آنـجـاسـت كـه بـه تـمـام اعـمـال خـود عـلم تـفـصـيـلى و دقـيـق پـيـدا مـى كـنـد بـلكـه طـبـق آيـه 30 سـوره آل عـمـران (يـوم تـجـد كـل نـفـس مـا عـمـلت مـن خـيـر محضرا و ما عملت من سوء) همه را در مقابل خود حاضر مى بيند.
بـعـضـى از مـفـسـران براى آيه تفسيرهاى ديگرى نيز ذكر كرده اند، از جمله اينكه منظور كـارهايى است كه در آغاز عمر مقدم داشته و كارهايى كه به اواخر عمر انداخته است ، ولى تفسير اول از هر جهت مناسب تر است .
ضمنا منظور از (نفس ) در اينجا هر نفسى از نفوس انسانى است و تمامى افراد بشر را شامل مى شود.
نكته :
آثارى كه از انسان باقى مى ماند
عـلاوه بـر آنـچه در آيات فوق آمده از روايات اسلامى نيز به خوبى استفاده مى شود كه مـمـكن است آثارى از انسان باقى بماند كه بركات يا عواقب سوئش تا سالهاى متمادى و حتى تا دامنه قيامت به او برسد.
چـنـانـكـه در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : ليـس يـتـبـع الرجـل بـعـد موته من الاجر الا ثلاث خصال : صدقة اجراها فى حياته ، فهى تجرى بعد موته ، و سنة هدى سنها، فهى تعمل بها بعد موته ، و ولد صالح يستغفر له : (بعد از مرگ انسان پرونده اعمال او بسته مى شود، و اجر و پاداشى به او نمى رسد مگر از سه طـريـق : بناها و اشياء مفيدى كه براى استفاده مردم از خود به يادگار گذارده ، و بعد از او جـريان خود را طى مى كند، و سنت هدايتگرى كه آن را به وجود آورده ، و بعد از مرگ او به آن عمل مى شود، و فرزند صالحى كه براى او استغفار مى كند).
در روايـت ديـگـرى ايـن امـور شـش چـيـز شـمـرده شـده كـه بـه حـال مـؤ مـنـان بعد از موتشان مفيد است : فرزند صالح ، قرآنى كه آن را تلاوت مى كند، چـاهـى كـه حـفـر كـرده ، درخـتـى كه غرس نموده ، تهيه آب ، و سنت حسنه اى كه بعد از او باقى مى ماند و مورد توجه قرار مى گيرد.
در بـعـضـى از روايـات روى علم و دانشى كه از انسان در ميان مردم نيز مى ماند تكيه شده است .
مـخـصـوصـا در مـورد سنت نيك و بد روايات متعددى داريم كه به مردم هشدار مى دهد، مراقب باشند كه بر اثر اعمال آنها چگونه سنتى در ميان مردم باقى مى ماند.
مـرحـوم طـبـرسـى در ذيـل آيـات مـورد بـحـث حـديـثـى بـه ايـن مـضـمـون نقل مى كند كه روزى شخصى در محضر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) برخاست و از مـردم تـقـاضـاى كمك كرد، همگى خاموش شدند، در اين موقع يكى از اصحاب چيزى به سائل داد، بقيه نيز از او پيروى كرده و به مرد فقير كمك مى كردند، پيغمبر (صلى الله عـليـه و آله و سـلم ) فـرمـود: مـن اسـتـن خـيـرا فـاسـتـن بـه فـله اجـره ، و مـثـل اجـور مـن اتـبـعـه ، غـيـر مـنتقص من اجورهم ، و من استن شرا فاستن به فعليه وزره ، و مثل اوزار من اتبعه غير منتقص من اوزارهم : كسى كه سنت نيكى بگذارد و ديگران به او اقتدا كـنـنـد پـاداش خود را دارد، و همانند پاداش كسانى كه از او پيروى كرده اند، بى آنكه از اجر آنها كاسته شود، و كسى كه سنت بدى بگذارد و از آن پيروى كنند، گناه خود را دارد و هـمانند گناهان كسانى كه از او پيروى كرده اند، بى آنكه از گناهان آنها چيزى كاسته شـود، در ايـنـجا بود كه خذيفه يكى از ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آيه علمت نفس ما قدمت و اخرت را تلاوت كرد.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) نيز مى فرمايد: فكيف بكم لو تناهت بكم الامور و بعثرت القـبـور هـنـالك تـبـلو كـل نـفـس مـا اسـلفـت و ردوا الى الله مـولاهـم الحـق و ضـل عـنـهـم مـا كانوا يفترون : چگونه خواهيد بود آنگاه كه همه امور پايان پذيرد، قبرها زير و رو شود، و همه شما در عرصه محشر حاضر شويد، آنجا است كه هر كس هر عملى را قـبلا انجام داده مى آزمايد، و همگى به سوى خداوند كه مولى و سرپرست حقيقى آنها است باز مى گردند، و كسانى را كه به دروغ همتاى او قرار دادند از خاطر آنها مى رود.
ايـن آيات و روايات ابعاد مسئوليت انسان را در برابر اعمالش از ديدگاه اسلام منعكس مى كـنـد و نـشـان مـى دهـد كـه تـا چـه حـد هـر انـسـانـى در مـقـابـل اعـمـال خـويـش مـسـئول اسـت ، تـا آنـجـا كـه مـمـكـن اسـت بـعـد از گـذشـتـن هـزاران سال آثارش براى او پاداشى نيك بيافريند، يا وزر و لعن و گناه به بار آورد.
در ايـن زمـيـنـه در جـلد 11 صـفـحـه 206 تـا 208 (ذيل آيه 25 سوره نحل ) نيز بحث كرده ايم ).
آيه و ترجمه


ياءيها الانسان ما غرك بربك الكريم (6)
الذى خلقك فسوئك فعدلك (7)
فى اءى صورة ما شاء ركبك (8)
كلا بل تكذبون بالدين (9)
و إ ن عليكم لحافظين (10)
كراما كاتبين (11)
يعلمون ما تفعلون (12)


ترجمه :

6 - اى انسان چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته ؟!
7 - همان خدايى كه تو را آفريد و منظم ساخت .
8 - و در هر صورتى مى خواست تو را تركيب نمود
9 - آنچنان كه شما مى پنداريد نيست ، بلكه شما روز جزا را منكريد.
10 - و بدون شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده .
11 - والامقام و نويسنده (اعمال نيك و بد شما).
12 - آنها مى دانند شما چه مى كنيد.
تفسير:
اى انسان چه چيز تو را مغرور ساخته ؟!
در تـعـقـيـب آيات گذشته كه پيرامون معاد سخن مى گفت ، در آيات مورد بحث براى بيدار كـردن انـسـان از خواب غفلت ، و توجه او به مسئوليتهايش در برابر خداوند، نخست او را مـخـاطـب سـاخـتـه و بـا يـك اسـتـفـهـام تـوبـيـخـى شـديـد و در عـيـن حـال تـواءم بـا نوعى لطف و محبت مى فرمايد: (اى انسان چه چيزى تو را از پروردگار كـريـمـت غـافل ساخته ؟ و در برابر او جسور و مغرور نموده )؟! (يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم ).
در اينجا (انسان ) را به عنوان انسانيتش كه اتمام امتيازات او را بر ساير موجودات اين جـهـان يـاد آور مـى شـود مخاطب ساخته ، سپس او را در برابر خداوندى قرار مى دهد كه هم (رب ) اسـت و هـم (كـريـم ) بـه مـقتضاى ربوبيتش پيوسته او را در كنف حمايت خود قـرار داده ، و تـربـيـت و تكامل او را بر عهده گرفته ، و به مقتضاى كرمش او را بر سر خـوان نـعـمـت خـود نشانده ، و از تمام مواهب مادى و معنوى برخوردار ساخته است ، بى آنكه انـتـظـارى از او داشـتـه بـاشـد و پـاداش و عـوضـى بطلبد، حتى خطاهاى او را ناديده مى گيرد، و با كرمش او را مورد عفو قرار مى دهد.
آيا سزاوار است چنين موجود شريفى در برابر چنان پروردگار بزرگى جسور گردد؟
و يـا لحـظـه اى از او غـافـل شـود و در انجام فرمانش كه ضامن سعادت خود او است قصور ورزد؟
و لذا در حـديـثى از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه هنگام تلاوت اين
آيـه فـرمـود: غـره جـهـله : (جـهـل و نـادانـيـش او را مـغـرور و غافل ساخته است )!.
و از ايـنـجـا روشـن مـى شـود هـدف اين است كه با تكيه بر مساءله ربوبيت و كرم خداوند غـرور و غـفلت انسان را درهم بشكند، آنگونه كه بعضى پنداشته اند كه هدف تلقين آدمى در زمينه عذر خواهى او است كه در جواب بگويد: كرمت مرا مغرور ساخت .
و نـيـز آنـچـه از (فـضـيـل بـن عـيـاض ) نـقـل شـده كـه از او سـؤ ال كـردنـد اگـر در روز قـيـامـت خـداونـد تـو را به حضور طلبد و از تو بپرسد: ما غرك بـربـك الكـريـم ، در جـواب چـه مـى گـويـى گـفت : در جواب مى گويم : غرنى ستورك المـرخـاة (پـرده هـايـى كـه بـر گـنـاهـان مـن افـكـنـده بـودى مـرا غـافـل و مـغرور ساخت ) نيز متناسب مفهوم آيه نيست ، بلكه در جهت مخالف هدف اصلى آيه قـرار دارد، چـرا كـه هـدف درهـم شـكستن غرور و بيدار كردن از خواب غفلت است ، نه پرده جديدى بر پرده هاى غفلت افكندن !
بـنـابـرايـن سـزاوار نيست آيه را از هدفى كه داشته منحرف سازيم ، و در جهت مخالف آن نتيجه گيرى كنيم .
(غـرك ) از مـاده (غرور) در اصل به معنى غفلت به هنگام بيدارى است ، و به تعبير ديـگـر غـفـلت در جـايـى كـه انـسـان بايد غافل نباشد، و از آنجا كه غفلت گاه سر چشمه (جـسـارت ) و يـا (خـود بـرتـربـينى ) مى شود واژه (غرور) به اين معانى نيز تـفـسـيـر شده است ، و شيطان را از اين رو غرور (بر وزن شرور) مى گويند كه انسان را با وسوسه هاى خود فريب مى دهد و غافل و مغرور مى كند.
در تفسير (كريم ) تعبيرات گوناگونى گفته اند، بعضى گفته اند: كريم بخشنده اى اسـت كـه تـمـام افـعـالش احسان است و هرگز با بخشش خود در پى كسب سود يا دفع زيان نيست .
بعضى گفته اند: كريم كسى است كه هم آنچه را بر او است و هم آنچه را بر او لازم نيست مى بخشد.
و بعضى گفته اند: كريم كسى است كه متاع كم را مى پذيرد، و بهاى زياد در برابر آن مى دهد.
ولى در حـقـيـقت همه اينها در مفهوم كريم در صورتى كه در حد اعلى همچون كرم خداوند در نـظـر گرفته شود جمع است . و در كرم خداوند همين بس كه تنها به عفو گنهكار راضى نـمـى شـود بـلكـه گـنـاهـان را (در مـورد كـسـانـى كـه شـايـسـتـگـى دارنـد) بـه حـسـنات تبديل مى كند.
امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير اين آيه جمله هاى عجيبى دارد، مى فرمايد:
ايـن آيـه كـوبنده ترين دليل در برابر شنونده است ، و قاطعترين عذر در برابر شخص مغرور، كسى كه جهالت و نادانيش او را جسور و مغرور ساخته ، خداوند مى فرمايد:
اى انسان چه چيز تو را بر گناهت جراءت داده ؟، و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته ؟، و چه چيز تو را به هلاكت خويش علاقه مند نموده ؟
آيـا ايـن بـيـمـارى تـو بـهـبـودى نـدارد؟ يـا ايـن خـوابـت بـه بـيـدارى نـمـى انـجامد؟ چرا (لااقـل ) آن مقدار كه به ديگران رحم مى كنى به خودت رحم نمى كنى ، تو هر گاه كسى را در ميان آفتاب سوزان به بينى بر او سايه مى افكنى ، هر گاه
بـيـمـارى را به بينى كه درد، او را سخت ناتوان ساخته از روى ترحم بر او گريه مى كـنـى ، پـس چـه چـيـز تو را بر بيماريت صبور ساخته ، و بر مصيبتت شكيبا نموده ، و از گريه بر خويشتن تسليت داده ؟ در حالى كه عزيزترين افراد نزد تو خودت مى باشى چـگـونه ترس از نزول بلا در شب ترا بيدار نكرده ، با اينكه در گناه و معصيت او غوطه ورى ، و در حالى كه زير سلطه او قرار دارى .
بـيـا و ايـن بـيـمارى (غفلت از خدا) را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا كن ، و اين خواب غفلتى را كه چشمانت را فرو گرفته با بيدارى برطرف ساز، بيا مطيع خداوند شو، و بـه ياد او انس گير، خوب تصور كن كه به هنگام غفلتت از خدا او با دادن نعمتها به تو عـنـايـت مـى كـنـد، تـو را بـه سـوى عـفـو و بـخـشـش خـويـش مـى خـوانـد، و زيـر پـوشـش فضل و بركات خود قرار مى دهد.
در حـالى كـه تـو هـمـچـنان به او پشت كرده اى ، و به ديگرى رو مى آورى ، بزرگ است خداوندى كه با اين قدرت عظيم ، كريم است ، اما تو با اين ضعف و حقارت چقدر بر معصيت او جسورى !. ...
سـپس براى بيدار ساختن اين انسان غافل به گوشه اى از كرم و الطافش به او در چهار مرحله اشاره كرده . مى فرمايد: (همان خدايى كه تو را آفريد، سپس دستگاه هاى وجودت را منظم ساخت و سپس تعديل نمود) (الذى خلقت فسواك فعدلك ).
(و به هر صورتى مى خواست تو را تركيب نمود) (فى اى صورة ما شاء ركبك ).
و به اين ترتيب مراحل چـهـارگـانـه عـظـيـم خـلقـت را يـعـنـى اصـل آفـريـنـش ، و سـپـس تـنـظـيـم ، و بـعـد از آن تعديل ، و سرانجام تركيب بندى را در عباراتى كوتاه و پر معنى بيان مى كند.
در مـرحـله اول اصل آفرينش انسان قرار دارد كه او را از نطفه اى ناچيز در ظلمتكده رحم آفريد.
و در مـرحـله بـعد كه مرحله (تسويه و تنظيم ) است هر عضوى از اعضاء پيكر او را با نـظـم بـنـدى عجيبى موزون ساخت ، چشم و گوش و قلب و عروق و ساير اعضا را كه اگر انسان در ساختمان و نظام هر يك به تنهايى بينديشد، و الطاف و مواهب الهى را در هر يك از آنها بنگرد دنيايى از علم و قدرت و لطف و كرم را در برابر چشمان خود مجسم مى بيند.
مـواهـبى كه هزاران سال است دانشمندان علوم طبيعى درباره آن مى انديشند، و مى گويند، و مـى نـويـسـنـد، و هـنـوز آغـاز دفـتـر اسـت و آنـهـا هـمـچـنـان در اول وصف او مانده اند.
سـپـس نـوبـت بـه مـوهـبـت سـوم ديـگـرى مـى رسـد كـه (تعديل ميان قوا و اعضاى پيكر و هماهنگى و رابطه آنها با يكديگر است ).
بـدن انـسـان عـمدتا از دو بخش آفريده شده كه قرينه يكديگرند: دستها و پاها چشمها و گـوشـهـا و اسـتـخـوان بـنـديـهـا و عـروق و اعـصـاب و عـضـلات در دو بـخش بدن هماهنگ و مكمل يكديگرند.
بـعـلاوه اعـضـاء مـخـتـلف نـيـز كـار يـكـديـگـر را تـكـمـيـل مـى كـنـنـد، فـى المثل دستگاه تنفس به گردش خون كمك مى كند، و دستگاه گردش ‍ خون به تنفس ، براى بلعيدن يك لقمه غذا، دندانها و زبان ، و غده هاى بزاقى ، و عضلات اطراف دهان ، و گلو، هـمـه دسـت بـه دسـت هـم مـى دهـنـد تـا لقمه اى وارد دستگاه هاضمه شود، و از آن پس نيز هماهنگيهاى زيادى صورت مى گيرد تا غذا هضم و جذب بدن گردد،
و نيروى لازم را براى تلاش و حركت ايجاد كند اينها همه در جمله (فعدلك ) جمع است .
بعضى اين جمله را اشاره به راست قامت بودن انسان در ميان انواع حيوانات كه فضيلت و مزيتى براى او محسوب مى شود دانسته اند، اين معنى با مرحله بعد سازگارتر است ولى معنى قبل جامعتر مى باشد.
و سرانجام مرحله (تركيب ) و (صورت بندى ) او در مقايسه با موجودات ديگر فرا مـى رسـد، آرى خـداونـد نـوع انـسـان را در مقايسه با انواع حيوانات و جانوران صورتى مـوزون و زيـبـا و بـديـع داده اسـت ، هـمـچـنـيـن سـيرتى زيبا تواءم با فطرتى بيدار، و تركيبى كه آماده پذيرش هر گونه علم و آگاهى و تعليم و تربيت است .
و از ايـن گـذشته صورتهاى افراد انسان با يكديگر متفاوت است و همانگونه كه در آيه 22 سوره روم آمده است (اختلاف رنگها و زبانهاى شما از آيات خدا است ) (و من آياته خـلق السـمـوات و الارض و اخـتـلاف السـنتكم و الوانكم ) كه اگر اين تفاوت نبود نظام زندگى اجتماعى بشر مختل مى شد.
عـلاوه بـر ايـن اخـتلاف ظاهرى ، اختلافهايى در استعدادها و ذوقها و سليقه ها قرار داده ، و آنـهـا را بـه صـورتهايى كه حكمتش اقتضا مى كرده تركيب و تنظيم نموده ، تا از مجموع آنـهـا جـامـعـه اى سالم به وجود آيد كه همه نيازمنديهاى خود را تاءمين كند و قواى ظاهر و باطن انسانها مكمل يكديگر شوند.
در مـجـمـوع هـمانگونه كه در آيه 4 سوره (تين ) آمده است لقد خلقنا الانسان فى احسن تقويم (خداوند اين انسان را به بهترين صورت آفريده است ).
كـوتـاه سـخـن ايـنـكـه در ايـن آيـات و بـسـيـارى ديـگـر از آيـات قـرآن خـداونـد اين انسان فراموشكار و مغرور را وادار به عرفان خويشتن مى كند از آغاز آفرينش
در رحـم مـادر، تـا لحـظـه تـولد، و از آنـگـاه تـا نـمـو و رشـد كـامـل ، وجـود خـويش را مورد بررسى دقيق قرار دهد، و ببيند در هر گام ، و در هر لحظه ، نـعـمـت تـازه اى از سوى آن منعم بزرگ به سراغش آمده ، تا خود را سراپا غرق احسان او بيند و از مركب غرور و غفلت پايين آيد و طوق بندگى حق را بر گردن نهد.
سـپـس قـرآن بـه سـراغ مـنـشاء غرور و غفلت آنها مى رود، و مى فرمايد: آن گونه كه مى پـنـداريـد نـيـسـت (بـلكـه روز جـزا را مـنـكـريـد) (كـلا بل تكذبون بالدين ).
نـه مـساءله كرم خداوند مايه غرور شما است ، و نه لطف و نعمتهاى او، بلكه ريشه اصلى را در عدم ايمان به روز رستاخيز بايد بيابيد.
آرى هنگامى كه در حال افراد مغرور و غافل دقت كنيم مى بينم مساءله اصلى اين است كه در اعـمـاق روح بـسـيـارى از آنـهـا شك و ترديد يا انكار قيامت نهفته است ، و امور ديگر همگى بهانه است ، به همين دليل اگر پايه هاى ايمان به معاد در دلها تقويت گردد اين غرور و غفلتها برچيده خواهد شد.
مـنـظـور از (ديـن ) در ايـنـجـا جـزا و روز جـزا اسـت و ايـنـكـه بـعـضـى احتمال داده اند منظور دين اسلام است بعيد به نظر مى رسد چرا كه محور سخن در اين آيات معاد است .
سـپس براى از ميان بردن عوامل غرور و غفلت و تقويت ايمان به معاد مى افزايد: (بدون شك نگاهبانانى بر شما گمارده شده است ) (و ان عليكم لحافظين ).
(نـگـاهـبـانـانـى كـه در نـزد پـروردگـار مـقـرب و مـحـتـرمـنـد و پـيـوسـتـه اعمال شما را مى نويسند) (كراما كاتبين ).
(و از آنچه شما انجام مى دهيد آگاهند، و همه را به خوبى مى دانند) (يعلمون ما تفعلون )
مـنـظـور از (حـافـظـيـن ) در ايـنـجـا فـرشـتـگـانـى هـسـتـنـد كـه مـاءمور حفظ و نگهدارى اعـمـال انـسـانها اعم از نيك و بد هستند كه در آيه 17 سوره ق از آنها تعبير به (رقيب و عتيد) شده است : ما يلفظ من قول الا لديه رقيب عتيد: انسان هيچ سخنى را تلفظ نمى كند مـگـر اينكه نزد آن فرشته اى است مراقب و آماده براى انجام ماءموريت ، و در همان سوره ق در آيـه قـبـل مـى فـرمـايـد: اذ يـتـلقـى المـتـلقـيـان عـن اليـمـيـن و عـن الشـمـال قـعـيـد: (بـه خاطر بياوريد هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم شما هستند اعمال شما را تلقى و ثبت مى كنند).
در آيـات ديـگـر قـرآن نـيـز بـه وجـود ايـن فـرشـتـگـان مـراقـب اعمال اشاره شده است .
بـدون شـك خـداونـد قـبـل از هـر كـس ، و بـهـتـر از هـر كـس ، شـاهـد و نـاظـر اعـمـال آدمـى است ، ولى براى تاءكيد بيشتر و احساس ‍ مسؤ وليت فزونتر مراقبان زيادى گمارده است كه يك گروه از آنها همين فرشتگانند.
علاوه بر اينها مراقبان ديگرى انسان را از هر طرف احاطه كرده اند كه مجموع آنها را تحت عـنـوان گـواهـان در دادگـاه قيامت در هفت قسمت در جلد 20 صفحه 254 - 258 ذكر كرده ايم (ذيل آيه 20 و 21 سوره فصلت ) و فهرست وار در اينجا به آن اشاره مى شود:
نـخـسـت ذات پاك خداوند كه مى فرمايد: (هر عملى را انجام مى دهيد ما شاهد و ناظريم ) (يونس 61).
سپس پيامبران و اوصيا هستند (نساء - 41).
و بعد از آن زبان و دست و پا و به طور كلى اعضاى پيكر انسان (نور - 24).
و ديگر پوست تن انسان (فصلت 21).
و ديگر فرشتگان (ق - 21) و آيه مورد بحث .
و سـپـس زمـيـنـى كـه انـسـان روى آن زنـدگـى مـى كـنـد و اطـاعـت و گـناه از او سر مى زند (زلزال - 4).
و سرانجام زمانى كه اعمال در آن انجام مى شود (سفينة البحار جلد 2 ماده يوم ).
در (احـتجاج طبرسى ) آمده است كه شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد: علت وجـود فـرشـتـگـان ماءمور ثبت اعمال نيك و بد انسانها چيست ، در حالى كه مى دانيم خداوند عـالم السـر و مـا هـو اخـفـى اسـت يـعـنى هر چيزى را كه از آن مخفى تر نيست مى داند؟! امام (عليه السلام ) در پاسخ فرمود:
اسـتعبدهم بذلك ، و جعلهم شهودا على خلقه ، ليكون العباد لملازمتهم اياهم اشد على طاعة الله مواظبة ، و عن معصيته اشد انقباضا، و كم من عبد يهم بمعصية فذكر مكانهما فارعوى و كف ، فيقول ربى يرانى ، و حفظتى على بذلك تشهد، و ان الله براءفته و لطفه و كلهم بـعـبـاده ، يذبون عنهم مردة الشياطين ، و هو ام الارض ، و آفات كثيرة من حيث لا يرون باذن الله ، الى ان يجى ء امر الله عزوجل .
(خـداوند اين فرشتگان را به عبادت خود دعوت كرد و آنها را شهود بر بندگانش قرار داد، تـا بـنـدگـان بـه خاطر مراقبت آنان ، بيشتر مراقب اطاعت الهى باشند، و از عصيان او بـيـشـتـر ناراحت شوند، و چه بسيار بنده اى كه تصميم به گناه مى گيرد سپس به ياد اين فرشته مى افتد و خوددارى مى كند، مى گويد: پروردگارم مرا مى بيند، و فرشتگان حـافـظ اعمال نيز گواهى مى دهند، علاوه بر اين ، خداوند به رحمت و لطفش اينها را ماءمور بندگان كرده ، تا به فرمان خدا شياطين سركش را از آنها دور كند، و همچنين جانوران زمين و آفـات بـسـيـار را كـه آنـهـا نـمـى بـيـنـنـد، تا آن زمان كه فرمان خدا و مرگ آنها فرا - رسد).
از ايـن روايـت بـه خـوبـى اسـتـفـاده مـى شـود كـه آنـهـا عـلاوه بـر مـاءمـوريـت ثـبـت اعمال ماءمور حفظ انسان از حوادث ناگوار و آفات و وسوسه هاى شياطين نيز هستند.
درباره وظائف مختلف فرشتگان الهى و ماءموريتهاى آنها شرح مبسوطى در جلد 18 صفحه 173 تا 177 (ذيل آيه 1 سوره فاطر) آمده است .
قـابـل تـوجه اينكه آيات فوق در توصيف اين فرشتگان مى گويد: (آنها بزرگوار و در نـزد پـروردگـار والامـقـامـنـد) تـا انـسـانـهـا بـيـشـتـر مـراقـب اعـمـال خـويـش بـاشـند زيرا هر قدر ناظر بر اعمال انسان شخصيت والاترى داشته باشد انسان بيشتر از او ملاحظه مى كند، و از انجام گناه شرمنده تر مى شود.
تـعـبـيـر بـه (كـاتـبين ) در حقيقت تاءكيدى است بر اين معنى كه آنها به حافظه قناعت نـمـى كـنـند، بلكه دقيقا مى نويسند و ثبت مى كنند، و به اين ترتيب هرگز چيزى از آنها فوت نمى شود و صغير و كبير را ثبت مى كند.
تـعـبير به (يعلمون ما تفعلون ) (آنچه را انجام مى دهيد آنها مى دانند) باز تاءكيد مـجـددى اسـت بر اين حقيقت كه آنها از همه اعمال شما بدون استثنا آگاهند و نوشتن آنها بر اساس همين آگاهى است .
ضـمـنـا تـمـام ايـن تـعـبـيـرات بـيـانگر اختيار و آزادى اراده انسان است ، چرا كه اگر آدمى اخـتـيـارى از خـود نـداشـت گـمـاردن ايـنـهـمـه مـاءمـوريـن ثـبـت و ضـبـط اعمال ، و اينهمه هشدار و اخطارها هدف و مفهوم صحيحى نخواهد داشت .
از سـوى ديـگـر هـمـه ايـنـها بيانگر اين واقعيت است كه مساءله حساب و جزاى الهى بسيار سخت جدى است ، چرا كه خداوند اهميت فوق العاده اى به آن داده است .
و تـوجـه و ايمان به اين واقعيت كافى است كه انسان را تربيت كند و به مسؤ وليتهايش آشـنـا سـازد و اثـر بـازدارنـده فـوق العـاده روى اعمال خلاف بگذارد.
نكته :
ماءموران ثبت اعمال
نه تنها در آيات فوق كه در بسيارى ديگر از آيات قرآن و روايات اسلامى به اين معنى اشـاره شـده كـه خـداونـد مـاءمـورانـى مـراقـب هـر انـسـانـى كـرده كـه اعـمـال او را اعـم از نـيـك و بـد مـى نـويـسـنـد، و نـامـه اعمال را براى روز جزا آماده مى كنند.
دربـاره ويـژگيهاى اين فرشتگان تعبيرات پر معنى و هشدار دهنده اى در روايات اسلامى وارد شده است از جمله اينكه :
1 - كـسـى از امـام مـوسـى بـن جـعـفـر (عـليـه السـلام ) سـؤ ال كـرد: دو فـرشـتـه اى كـه ماءمور ثبت اعمال انسان هستند آيا از اراده و تصميم باطنى او به هنگام گناه يا كار نيك نيز با خبر مى شوند؟
امـام (عـليـه السـلام ) در پـاسـخ فـرمـود: آيـا بـوى چـاه فاضل آب و عطر يكى است ؟
راوى عرض كرد: نه !
امـام (عـليـه السـلام ) فرمود: هنگامى كه انسان نيت كار خوبى كند نفسش خوشبو مى شود! فرشته اى كه در سمت راست است (و ماءمور ثبت حسنات مى باشد) به فرشته سمت چپ مى گـويـد: بـرخيز كه او اراده كار نيك كرده است و هنگامى كه آن را انجام داد زبان آن انسان قـلم آن فـرشـتـه ، و آب دهـانـش مـركـب او مى شود، و آن را ثبت مى كند، اما هنگامى كه اراده گـنـاهى مى كند نفسش بد بو مى شود! ملائكه طرف چپ به فرشته سمت راست مى گويد بر خيز كه او اراده معصيت كرده ، و هنگامى كه آن را انجام مى دهد زبانش قلم آن فرشته و آب دهانش مركب او است و آن را مى نويسد!.
ايـن حـديـث بـه خـوبـى نـشـان مـى دهـد كـه نـيـت انسان در تمام وجود او اثر مى گذارد، و فرشتگان از اسرار درونش بوسيله آثار برون آگاه مى شوند، و مسلما اگر آگاه نباشند نمى توانند اعمال انسان را به خوبى ثبت كنند، چرا كه چگونگى نيت در ارزش و خلوص ‍ و آلودگـى عمل فوق العاده مؤ ثر است تا آنجا كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سـلم ) در حـديـث مـعـروفـى فـرمـوده : انـمـا الاعـمـال بـالنـيـات (اعمال به نيتها بستگى دارد).
ديـگر اينكه معلوم مى شود از خود انسان مى گيرند و براى او خرج مى كنند، زبان ما قلم آنها است ، و آب دهان ما مركب آنها!
2 - آنـهـا مـاءمورند به هنگامى كه انسان نيت كار نيك مى كند آن را به عنوان يك حسنه ثبت كنند، و هنگامى كه آن را انجام مى دهد ده حسنه بنويسند، اما هنگامى كه تصميم بر گناه مى گـيـرد تـا عـمـل نـكـرده چـيـزى بـر او نـمـى نـويـسـنـد و بـعـد از عمل تنها يك گناه ثبت كنند.
ايـن تـعـبـيـر بـيـانـگـر نـهايت لطف و فضل الهى بر انسان است كه نيت گناه را بر او مى بخشد، و فعل گناه را بر طبق موازين عدالت جزا مى دهد، ولى در مسير اطاعت هر نيتى حسنه اى اسـت ، و هـر كـار نـيـكـى را بـر طـبـق تـفـضـل پـاداش مـى دهـد، نـه بـر مـيـزان عدل ، و اين تشويقى است براى انجام اعمال نيك .
3 - در روايت ديگرى آمده است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بعد از اشاره به وجود اين دو فرشته ، و نوشتن حسنات با پاداش ده برابر، فرمود هنگامى كه انسان كار بدى انجام مى دهد، فرشته راست به فرشته چپ مى گويد: در نوشتن اين گناه عجله مـكـن شـايـد كـار نـيـكى بعد از آن انجام دهد كه گناه او را بپوشاند همانگونه كه خداوند بـزرگ مـى فـرمـايـد: (ان الحسنات يذهبن السيئات ) يا اينكه توبه و استغفار كند (و اثـر گـنـاه از مـيان برود)... و او هفت ساعت از نوشتن كار بد خوددارى مى كند، و اگر كار نيك يا استغفارى به دنبال آن نيايد فرشته حسنات به فرشته سيئات مى گويد بنويس بر اين بدبخت محروم !.
4 - در حـديـث ديـگـرى از امـام صادق (عليه السلام ) آمده است : (هنگامى كه مؤ منان در يك مـجـلس خـصـوصـى بـا هـم سـخـن مـى گـويـنـد حـافـظـان اعـمـال ، بـه يـكـديـگـر مـى گويند ما از آنها دور شويم ، شايد سرى دارند كه خدا آن را مستور داشته )!.
5 - عـلى (عـليـه السـلام ) در يكى از خطبه هايش كه مردم را در آن به تقوى دعوت كرده ، مى فرمايد: (بدانيد اى بندگان خدا كه مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده ، و ديـدبـانـهـايـى از اعـضـاى پـيـكـرتـان ، و نـيـز بـدانـيـد حـسـابـگـران راسـتـگـو اعـمـال شـما را ثبت مى كنند، و حتى شماره نفسهايتان را نگه مى دارند، نه ظلمت شب تاريك شما را از آنها پنهان مى دارد، و نه درهاى محكم و فرو بسته و چه فردا به امروز نزديك است !
آيه و ترجمه


إ ن الا برار لفى نعيم (13)
و إ ن الفجار لفى جحيم (14)
يصلونها يوم الدين (15)
و ما هم عنها بغائبين (16)
و ما اءدرئك ما يوم الدين (17)
ثم ما اءدرئك ما يوم الدين (18)
يوم لا تملك نفس لنفس شيا و الا مر يومئذ لله (19)


ترجمه :

13 - مسلما نيكان در نعمت فراوانى هستند.
14 - و بدكاران در دوزخند.
15 - روز جزا وارد آن مى شوند و مى سوزند.
16 - و هيچگاه از آن غائب و دور نيستند.
17 - تو چه مى دانى روز قيامت چيست ؟
18 - باز چه مى دانى روز قيامت چيست ؟
19 - روزى است كه هيچكس قادر بر انجام كارى در حق ديگرى نيست ، و همه امور در آن روز از آن خدا است .
تفسير:
آن روز كه هيچكس براى ديگرى كارى انجام نمى دهد!
بـه دنـبـال بـحـثـى كـه در آيـات گـذشـتـه پـيـرامـون ثـبـت و ضـبـط اعمال انسانها وسيله فرشتگان آمد، در اين آيات به نتيجه اين حسابرسى ، و مسير نهايى نـيـكـان و بـدان اشـاره كـرده ، مـى فـرمايد: (مسلما نيكان در نعمت عظيم الهى هستند) (ان الابرار لفى نعيم ).
(و مسلما بدكاران در دوزخند)! (و ان الفجار لفى جحيم ).
(ابـرار) جـمـع (بـار) و (بـر) (بـر وزن حق ) به معنى شخص نيكوكار است ، و (بر) (به كسر باء) به معنى هر نوع نيكوكارى مى باشد، و در اينجا هم عقايد نيك را شامل مى شود و هم نيات خير و هم اعمال صالح را!
(نـعـيـم ) (مفرد) است و به معنى نعمت مى باشد، و در اينجا به معنى بهشت جاودانى اسـت و ايـنـكـه به صورت نكره ذكر شده براى بيان اهميت و گستردگى و عظمت اين نعمت اسـت كـه هـيـچكس جز خدا وسعت و عظمت آن را به درستى نمى داند، و انتخاب نعيم كه صفت مـشـبهه است در اينجا تاءكيدى است بر بقاء و استمرار اين نعمت ، زيرا اين مفهوم معمولا در صفت مشبهه نهفته شده است .

next page

fehrest page

back page