تفسير نمونه جلد ۲۳

جمعي از فضلا

- ۱ -


(او داراى تـخـت قـدرت ، و حـكـومـت مطلقه بر عالم هستى و صاحب مجد و عظمت است ) (ذو العرش المجيد).
(او هر كارى را اراده كند انجام مى دهد) (فعال لما يريد).
(غفور) و (ودود) كه هر دو صيغه مبالغه هستند اشاره به نهايت بخشندگى و محبت او اسـت ، بـخـشـنـده و آمـرزنـده نسبت به گنهكاران توبه كار، و پر محبت نسبت به بندگان صالح .
در حـقـيـقـت ذكـر ايـن اوصـاف در بـرابـر تـهـديـدى كـه در آيـات قبل آمده براى بيان اين حقيقت است كه راه بازگشت به روى گنهكاران باز است ، و خداوند در عين شديدالعقاب بودن غفور و ودود و رحيم و مهربان است .
از آنـچه گفته شد: روشن مى شود كه و (ودود) در اينجا معنى فاعلى دارد نه مفعولى ، و ايـنـكـه بـعـضـى صـيـغـه ودود را بـه مـعـنـى (اسـم مـفعول ) دانسته اند مانند (ركوب ) كه به معنى (مركوب ) آمده است ، يعنى خداوند بـسـيـار دوسـت داشـتـنـى اسـت تـنـاسـب بـا وصـف (غـفـور) كـه قبل از آن آمده ، ندارد زيرا هدف بيان محبت پروردگار نسبت به بندگان است ، نه علاقه و محبت بندگان نسبت به او.
وصـف سـوم يـعـنـى (ذوالعـرش ) بـا تـوجـه بـه ايـنكه عرش كه به معنى تخت بلند سـلطـنـتى است در اينگونه موارد كنايه از قدرت و حاكميت مى باشد، و بيانگر اين واقعيت اسـت كـه حـكـومـت جـهان هستى از آن او است ، و هر چه اراده كند انجام مى گيرد بنابراين در حـقـيـقـت جمله (فعال لما يريد) از لوازم اين حاكميت مطلقه است ، و در مجموع قدرت او را بر مساءله معاد و زنده كردن مردگان بعد از مرگ و كيفر و مجازات جباران و شكنجه گران نشان مى دهد.
(مـجـيـد) از مـاده (مـجـد) بـه مـعـنـى گـسـتـردگـى كـرم و شـرافـت و جـلال اسـت ، و اين از صفاتى است كه مخصوص خداوند مى باشد، و در مورد ديگران كمتر به كار مى رود.
ايـن پـنـج وصف انسجام روشنى دارد، زيرا (غفور) و (ودود) بودن آنگاه مفيد است كه شـخـص داراى (قـدرت ) بـاشد، و كرمش وسيع و نعمتش بى پايان ، تا هر چه را اراده كند انجام دهد، نه چيزى مانع كار او گردد، و نه كسى قدرت بر مقابله داشته باشد و نه در اراده اش ضعف و فتور و ترديد و فسخ حاصل گردد.
آيه و ترجمه


هل اءتئك حديث الجنود (17)
فرعون و ثمود (18)
بل الذين كفروا فى تكذيب (19)
والله من ورائهم محيط (20)
بل هو قرءان مجيد (21)
فى لوح محفوظ (22)


ترجمه :

17 - آيا داستان لشكرها به تو رسيده است ؟!
18 - لشكريان فرعون و ثمود.
19 - بلكه كافران پيوسته مشغول تكذيب حقند.
20 - و خداوند به همه آنها احاطه دارد.
21 - (اين سخن سحر و دروغ نيست ) بلكه قرآن با عظمت است .
22 - كه در لوح محفوظ جاى دارد.
تفسير:
ديدى خدا با لشكر فرعون و ثمود چه كرد؟
آيـات قبل بيان قدرت مطلقه خداوند و حاكميت بلا منازع او، و تهديد كفار و شكنجه گران بـود، بـراى ايـنكه معلوم شود اين تهديدها عملى است و تنها سخن و شعار نمى باشد، در آيات مورد بحث روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم
كـرده مـى فـرمـايـد: (آيـا داسـتـان لشـكـرهـا بـه تـو رسـيـده اسـت ) (هل اتيك حديث الجنود).
لشكريان عظيمى كه در برابر پيامبران الهى صف آرايى كردند و به مبارزه برخاستند به گمان اينكه مى توانند در مقابل قدرت خدا عرض اندام كنند.
و بـعـد بـه دو نمونه آشكار از آنها كه يكى در قديم الايام ، و ديگرى در عصر نزديكتر واقـع شـد اشـاره كـرده مـى افـزايد: (همان لشكريان فرعون و قوم ثمود) (فرعون و ثمود).
هـمـانـهـا كـه بـعـضـى شـرق و غـرب جـهـان را زيـر سـلطـه خـود قـرار دادنـد، و بـعـضى دل كـوهـهـا را شـكـافـتند و سنگهاى عظيم آن را بركندند، و از آن خانه ها و قصرهاى عظيم ساختند، و كسى را ياراى مقابله با آنها نبود.
امـا خـداونـد گـروه اول را بـا (آب )، و گـروه دوم را بـا (باد) كه هر دو وسيله هاى حـيـات آدمـى هـسـتـند، و از لطيف ترين و ظريفترين موجودات محسوب مى شوند درهم كوبيد! امواج نيل ، فرعون و لشكرش را در كام خود فرو بلعيد، و باد سرد و كوبنده ، قوم ثمود را هـمـچـون پر كاه از مقابل خود برميداشت و بعد از مدتى جسم بى جانشان را بر صفحه زمين مى افكند.
تـا مشركان عرب بدانند كارى از آنها ساخته نيست ، جايى كه خدا از آن لشكرهاى عظيم و قـدرتـمـنـد چـنـين انتقام گرفت وضع كسانى كه از آنها ضعيف ترند و ناتوانترند روشن است ، هر چند ضعيف و قوى در برابر قدرت او يكسان است
انـتـخـاب قـوم (فـرعـون ) و (ثمود) از ميان همه اقوام پيشين به عنوان دو نمونه از اقـوام سـركـش بـه خـاطـر ايـن اسـت كـه هـر دو در نـهـايت قدرت بودند، يكى مربوط به گذشته هاى دور است (قوم ثمود) و ديگرى به گذشته نزديكتر
(قوم فرعون ) بعلاوه اقوام عرب با نام آنها آشنا بودند و از تاريخشان اجمالا باخبر.
در آيـه بـعـد مـى افـزايـد: (بـلكه كسانى كه كافر شدند پيوسته گرفتار تكذيب و انكار حقند) (بل الذين كفروا فى تكذيب ).
چنان نيست كه نشانه هاى حق بر كسى مخفى و پنهان باشد، لجاجت و عناد اجازه نمى دهد كه بعضى راه را پيدا كنند، و در طريق حق گام بگذارند.
تـعـبـيـر بـه (بـل ) كـه بـه اصـطـلاح بـراى (اضـراب ) (عدول از چيزى به چيز ديگر است ) گويى اشاره به اين است كه اين گروه مشرك از قوم فرعون و ثمود هم بدتر و لجوجترند، دائما مشغول تكذيب و انكار قرآنند، و از هر وسيله براى اين مقصود بهره مى گيرند.
ولى آنـهـا بـايـد بـدانـنـد كـه (خـداونـد بـه هـمـه آنـهـا احـاطـه دارد و هـمـه در چنگال قدرت او هستند) (والله من ورائهم محيط).
اگـر خدا به آنها مهلت مى دهد نه به خاطر عجز و ناتوانى است ، و اگر آنها را سريعا مجازات نمى كند نه به خاطر اين است كه از قلمرو قدرتش بيرونند.
تـعـبـيـر بـه (ورائهم ) (پشت سر آنها) اشاره به اين است كه آنها از هر جهت در قبضه قـدرت الهـى هـسـتـنـد، و خـداوند از تمام جهات به آنها احاطه دارد، بنابراين ممكن نيست از چنگال عدالت و كيفر او فرار كنند.
ايـن احـتـمـال نـيـز وجـود دارد كـه مـنـظـور احـاطـه عـلمـى خـداونـد بـه اعـمـال آنـهـا در جـمـيـع جهات است به گونه اى كه هيچ گفتار و كردار و نيات آنها از وى مخفى نمى ماند.
در آيـه بـعـد مى افزايد: اصرار آنها در تكذيب قرآن و نسبت آن به سحر و كهانت و شعر بـيـهـوده اسـت (بـلكـه آن قـرآن مـجـيـد و بـا عـظـمـت و بـلنـد مـقـام اسـت ) (بل هو قرآن مجيد).
(كـلامـى است كه در لوح محفوظ ثبت است ) و دست نا اهلان و شياطين و كاهنان هرگز به آن نـمـى رسـد، و از هـر گـونه تغيير و تبديل و زياده و نقصان بر كنار مى باشد (فى لوح محفوظ).
بـنـابـرايـن اگـر نـسـبـتـهـاى نـاروا به تو مى دهند، و شاعر و ساحر و كاهن و مجنونت مى خـوانـنـد، هـرگـز غـمـگـين مباش ، تكيه گاه تو محكم ، راهت روشن ، و پشتيبانت قدرتمند و توانا است .
(مـجـيـد) چـنانكه گفتيم از ماده (مجد) به معنى گستردگى شرافت و جلالت است ، و ايـن معنى درباره قرآن كاملا صادق مى باشد، چرا كه محتوايش عظيم و گسترده ، و معانيش بلند و پرمايه است ، هم در زمينه معارف و اعتقادات ، و هم اخلاق و مواعظ، و هم احكام و سنن .
(لوح ) (بـه فـتـح لام ) به معنى صفحه عريضى است كه چيزى بر آن مى نويسند، و (لوح ) (بـه ضم لام ) به معنى عطش ، و همچنين هوايى است كه بين آسمان و زمين قرار دارد.
فعلى كه از اولى مشتق مى شود به معنى آشكار شدن و درخشيدن است .
و بـه هـر حـال در ايـنـجا منظور صفحه اى است كه قرآن مجيد بر آن ثبت و ضبط شده است ولى نـه صفحه اى همچون الواح متداول در ميان ما، بلكه در تفسيرى از ابن عباس آمده است (لوح محفوظ) طولش به اندازه فاصله زمين
و آسمان ! و عرضش به اندازه فاصله مغرب و مشرق است !
و ايـنجا است كه به نظر مى رسد كه لوح محفوظ همان صفحه علم خداوند است كه شرق و غرب عالم را فرا گرفته ، و از هر گونه دگرگونى و تحريف مصون و محفوظ است .
آرى قرآن از علم بى پايان حق سرچشمه گرفته ، نه زاييده فكر بشر است و نه القاء شياطين ، و محتوايش شاهد بر اين مدعى است .
ايـن احتمالا همان چيزى است كه در قرآن مجيد گاه از آن به (كتاب مبين ) و گاه به (ام الكـتـاب ) تـعـبير شده ، چنانكه در آيه 39 رعد مى خوانيم : يمحو الله ما يشاء و يثبت و عـنـده ام الكـتـاب : (خـداونـد هر چه را بخواهد محو و هر چه را بخواهد ثابت مى دارد، و ام الكتاب (كتاب اصلى و مادر) نزد او است ).
و در آيـه 59 انـعـام آمده است : و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين : (و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در كتاب آشكار ثبت است ).
ضـمـنا بايد توجه داشت كه تعبير به (لوح محفوظ) در قرآن مجيد تنها در همين جا آمده است .
خداوندا! ما را به حقيقت اين كتاب بزرگ آسمانيت آشناتر بفرما.
پـروردگارا! در آن روز كه مؤ منان صالح به فوز كبير و كافران مجرم به عذاب حريق مى رسند ما را در كنف حمايتت قرار ده .
بـار الهـا! تـو غفور و ودود و رحيم و مهربانى با ما آن كن كه اين اسماء و صفاتت ايجاب مى كند نه آنچه اعمال ما اقتضا دارد.
آمين يا رب العالمين


سوره طارق


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 17 آيه است
محتواى سوره (طارق ) و فضيلت آن
مطالب اين سوره عمدتا بر دو محور دور مى زند.
1 - محور معاد و رستاخيز.
2 - محور قرآن مجيد و ارزش و اهميت آن .
ولى در آغـاز بعد از سوگندهاى انديشه آفرينى اشاره به وجود مراقبين الهى بر انسان مى كند.
بـعـد بـراى اثـبـات امـكـان مـعاد به زندگى نخستين ، و بدو پيدايش انسان از آب نطفه ، اشـاره فـرمـوده ، نـتيجه گيرى مى كند: خداوندى كه قادر است او را از چنين آب بيارزش و ناچيزى بيافريند توانايى بر بازگشت مجدد او دارد.
در مـرحـله بـعـد بـه بـعـضـى از ويـژگـيـهـاى روز رسـتـاخـيز اشاره كرده ، سپس با ذكر سـوگـنـدهـاى متعدد و پرمعنايى اهميت قرآن را گوشزد مى نمايد، و سرانجام سوره را با تهديد كفار به مجازات الهى پايان مى دهد.
در فضيلت تلاوت اين سوره در حديثى از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى خـوانـيـم : مـن قـراءهـا اعـطـاه الله بعدد كل نجم فى السماء عشر حسنات !: (هر كس آن را تـلاوت كـنـد خـداونـد بـه تـعـداد هـر سـتاره اى كه در آسمان وجود دارد ده حسنه به او مى بخشد)!.
و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است من كان قرائته فى الفريضة و السماء و الطـارق كـان له عـنـد الله يـوم القيامة جاه و منزلة ، و كان من رفقاء النبيين و اصحابهم فى الجنة : (هر كس در نماز فريضه سوره و السماء و الطارق
را تلاوت كند در قيامت نزد خداوند مقام و منزلت عظيمى خواهد داشت ، و از دوستان پيامبران و ياران آنها در بهشت خواهد بود).
بـديـهـى اسـت محتواى سوره و عمل به آن است كه اينهمه پاداش عظيم را ببار مى آورد نه تلاوت خالى از عمل .
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


و السماء و الطارق (1)
و ما اءدرئك ما الطارق (2)
النجم الثاقب (3)
إ ن كل نفس لما عليها حافظ (4)
فلينظر الانسن مم خلق (5)
خلق من ماء دافق (6)
يخرج من بين الصلب و الترائب (7)
إ نه على رجعه لقادر (8)
يوم تبلى السرائر (9)
فما له من قوة و لا (10)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - سوگند به آسمان و كوبنده شب .
2 - و تو نمى دانى كوبنده شب چيست ؟!
3 - همان ستاره درخشان و شكافنده تاريكيها.
4 - (به اين آيت بزرگ الهى سوگند) كه هر كس مراقب و حافظى دارد.
5 - انسان بايد نگاه كند كه از چه چيز آفريده شده ؟!
6 - از يك آب جهنده آفريده شده است .
7 - آبى كه خارج مى شود از ميان (پشت ) و (سينه ها).
8 - (كسى كه او را از چنين موجود ناچيزى آفريد) مى تواند او را بازگرداند.
9 - در آن روز كه اسرار پنهان آشكار مى شود.
10 - و براى او هيچ نيرو و ياورى نيست .
تفسير:
اى انسان بنگر از چه آفريده شده اى ؟!
ايـن سـوره نيز همچون بسيارى ديگر از سوره هاى جزء آخر قرآن ، با سوگندهاى زيبا و انـديـشـه بـرانـگيزى آغاز مى شود، سوگندهايى كه مقدمه اى است براى بيان يك واقعيت بزرگ .
(سوگند به آسمان و كوبنده شب )! (و السماء و الطارق ).
(و تو نمى دانى كوبنده شب چيست )؟! (و ما ادراك ما الطارق ).
(ستارهاى است بلند و درخشان و شكافنده تاريكها) (النجم الثاقب ).
طارق از ماده (طرق ) (بر وزن برق ) به معنى كوبيدن است ، و راه را از اين جهت طريق گويند كه با پاى رهروان كوبيده مى شود، و (مطرقه ) به معنى پتك و چكش است كه براى كوبيدن فلزات و مانند آن به كار مى رود.
و از آنجا كه درهاى خانه ها را به هنگام شب مى بندند، و كسى شب وارد مى شود ناچار است در را بكوبد، به اشخاصى كه در شب وارد مى شوند (طارق ) گويند.
امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليه السلام ) درباره (اشعث بن قيس ) منافق كه شب هنگام به در خانه آن حضرت آمد و حلواى شيرينى با خود آورده بود كه به پندار خام خويش قلب على (عـليـه السلام ) را به خود متوجه سازد تا در ماجرايى به نفع او حكم كند مى فرمايد: و اعـجـب مـن ذلك طارق طرقنا بملفوفة فى وعائها: (و از اين شگفت انگيزتر داستان كسى اسـت كـه شـب هـنـگام ، در خانه را كوبيد و بر ما وارد شد، در حالى كه ظرف سرپوشيده پر از حلواى لذيذ با خود آورده بود).
امـا قـرآن خـودش در ايـنـجا (طارق ) را تفسير كرده ، مى گويد: (اين مسافر شبانه ، همان ستاره درخشانى است كه بر آسمان ظاهر مى شود و بقدرى بلند است كه گويى مى خـواهـد سـقـف آسـمـان را سـوراخ كـنـد، و نورش بقدرى خيره كننده است كه تاريكيها را مى شـكـافـد و بـه درون چـشـم آدمـى نفوذ مى كند (توجه داشته باشيد كه (ثاقب ) از ماده (ثقب ) به معنى سوراخ كردن است ).
در ايـنـكـه آيـا مـنظور ستاره معينى است مانند (ستاره ثريا) (از نظر بلندى و دورى در آسـمان ) يا ستاره زحل ، يا زهره يا شهب (از نظر روشنايى خيره كننده ) يا اشاره به همه ستارگان آسمان است ؟ تفسيرهاى متعددى در اينجا گفته شده ،
ولى بـا تـوجـه بـه ايـن كـه در آيات بعد آن را به (نجم ثاقب ) (ستاره نفوذ كننده ) تـفـسـيـر كرده است معلوم مى شود منظور هر ستاره اى نيست بلكه ستارگان درخشانى است كه نور آنها پرده هاى ظلمت را مى شكافد و در چشم آدمى نفوذ مى كند.
در بـعـضـى از روايـات (النـجـم الثـاقـب ) بـه سـتـاره (زحـل ) تـفـسـيـر شـده است كه از سيارات منظومه شمسى و بسيار پرفروغ و نورانى است .
ايـن مـعـنـى از حـديـثـى كـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـقـل شـده اسـتـفـاده مـى شـود، در آنـجـا كـه مـنـجـمـى از آن حـضـرت سـؤ ال كرد كه منظور از (ثاقب ) در كلام خدا (النجم الثاقب ) چيست ؟
فـرمـود: سـتـاره (زحـل ) اسـت كـه طلوعش در آسمان هفتمين است ، و نورش آسمانها را مى شكافد، و به آسمان پايين مى رسد، لذا خداوند آن را (نجم ثاقب ) ناميده است .
قـابـل توجه اينكه زحل آخرين و دورترين ستاره منظومه شمسى است كه با چشم غير مسلح ديـده مى شود، و از آنجا كه از نظر ترتيب بندى كواكب منظومه شمسى نسبت به خورشيد در هـفـتمين مدار قرار گرفته (با محاسبه مدار ماه ) امام (عليه السلام ) در اين حديث مدار آن را آسمان هفتم شمرده است .
ايـن سـتـاره ويـژگـيـهـايـى دارد كـه آن را شـايسته سوگند مى كند، از يك سو دورترين ستارگان قابل مشاهده منظومه شمسى است ، و به همين جهت در ادبيات عرب هر چيز بلند را بدان مثال مى زنند، و گاه آن را (شيخ النجوم ) گفته اند.
ستاره زحل كه نام فارسى اش (كيوان ) است داراى حلقه هاى نورانى متعددى است كه آن را احـاطـه كـرده ، و هـشـت (قـمـر) دارد، حـلقـه هـاى نـورانـى زحـل كـه گـرداگـرد آن را گـرفـتـه از عجيب ترين پديده هاى آسمانى است كه دانشمندان فلكى درباره آن نظرات گوناگونى دارند، و هنوز هم پديده اى اسرارآميز است .
بـعـضـى مـعـتقدند (زحل ) ده قمر دارد كه هشت عدد آن را مى توان با دوربينهاى معمولى نـجـومـى مـشـاهـده كـرد، و دو عـدد ديـگـر تـنـهـا بـا دوربـيـنـهـاى بـسـيـار عـظـيـم قابل رؤ يت است .
البـتـه ايـن اسـرار در آن روز كـه قرآن نازل شد بر كسى روشن نبود، بعدها با گذشت قرنها آشكار گشت .
امـا بـه هـر حـال تـفـسـيـر نـجـم ثـاقـب بـه خـصـوص سـتـاره (زحـل ) مـمـكـن اسـت از قـبـيل بيان يك مصداق روشن باشد، و منافاتى با تفسير آن به ديگر ستارگان بلند و درخشان آسمان ندارد، ولى مى دانيم تفسير مصداقى در روايات ما بسيار است .
در آيـه 10 سـوره صـافـات مـى خوانيم ! الا من خطف الخطفة فاتبعه شهاب ثاقب : (مگر كـسى كه در لحظه اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شود كه شهاب ثاقب او را تعقيب مى كند) در اين آيه (شهاب ) توصيف به (ثاقب ) شده است ، و از آنجا كـه ايـن پـديـده آسمانى از عجائب عالم آفرينش است ممكن است يكى از تفسيرهاى آيه مورد بحث باشد.
شاءن نزول ى كه در بعضى از كتب تفسير براى آيه فوق آمده نيز اين معنى را تاييد مى كند.
اكـنـون بـبينيم اين سوگندها براى چيست ؟ در آيه بعد مى فرمايد: (مسلما هر كس مراقب و حافظى دارد) (ان كل نفس لما عليها حافظ)!
كه اعمال او را ثبت و ضبط و حفظ مى كند، و براى حساب و جزا نگهدارى مى نمايد.
همانگونه كه در آيه 10 و 11 و 12 سوره انفطار مى خوانيم : و ان عليكم لحافظين كراما كـاتـبـيـن يـعـلمـون مـا تفعلون و بر شما مراقبانى گمارده شده نويسنده و بزرگوار كه پيوسته اعمال شما را مى نويسند، و آنچه را انجام مى دهيد مى دانند).
بـه ايـن تـرتـيب شما هرگز تنها نيستيد، و هر كه باشيد، و هر كجا باشيد، تحت مراقبت فـرشـتگان الهى و ماءموران پروردگار خواهيد بود، اين مطلبى است كه توجه به آن در اصلاح و تربيت انسان فوق العاده مؤ ثر است .
قابل توجه اينكه : در آيه تبيين نشده است كه اين (حافظ) چه كسى است ؟ و چه امورى را حفظ مى كند؟ ولى آيات ديگر قرآن به خوبى گواهى مى دهد كه حافظان ملائكه اند، و آنچه را حفظ مى كنند اعمال آدمى اعم از طاعات و معاصى است .
ايـن احـتـمال نيز داده شده كه منظور حفظ انسان از حوادث و مهالك است كه به راستى اگر مـراقـبـت الهى از انسانها به عمل نيايد كمتر كسى به مرگ طبيعى از دنيا مى رود، چرا كه حـجـم حـوادث آنـقـدر زياد است كه احدى از آن سالم به در نمى رود، مخصوصا كودكان در سنين پايين .
و يـا ايـنـكـه مـنـظور حفظ انسان در برابر وسوسه هاى شياطين است كه اگر اين محافظت الهـى نـيـز نـبـاشد وساوس شياطين جن و انسان آنقدر زياد است كه هيچكس از آن سالم نمى ماند.
ولى بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه آيـات بـعـد سـخـن از مـسـاءله مـعـاد و حـسـاب اعـمـال مـى گـويـد تفسير اول از همه مناسبتر است ، هر چند جمع ميان هر سه تفسير در آيه شريفه نيز بعيد به نظر نمى رسد.
جـالب ايـنـكـه : مـيـان سـوگـنـدهـايـى كـه قـبـلا يـاد شـده با مساءله مراقبت فرشتگان از اعـمـال آدمـى كـه جـواب قسم محسوب مى شود رابطه زنده اى است ، چرا كه آسمان بلند و سـتـارگانى كه مسيرهاى منظم خود را همواره مى پيمايند دليلى بر وجود نظم و حساب در اين عالم بزرگند، پس چگونه ممكن است اعمال انسانها بى حساب و كتاب باشد، و مراقبين الهى بر آن نظارت نكنند.
سـپـس بـه عـنـوان يـك اسـتـدلال بـر مـسـاءله معاد در برابر كسانى كه آن را غير ممكن مى شـمـردند مى فرمايد: (انسان بايد نگاه كند از چه چيز آفريده شده است )؟! (فلينظر الانسان مم خلق ).
و به اين ترتيب قرآن دست همه انسانها را گرفته و به خلقت نخستين باز مى گرداند، و با يك جمله استفهاميه از آنها مى پرسد (آفرينش شما از چه بوده است ).
و بـى آنـكـه مـنـتـظـر پـاسـخ آنـهـا بـاشـد جـواب ايـن سـؤ ال را كه روشن است خودش مى دهد، و مى افزايد: (او از يك آب جهنده آفريده شد)! (خلق من ماء دافق ) كه اين توصيفى است براى نطفه مرد كه در آب منى شناور است ، و به هنگام بيرون آمدن جهش ‍ دارد.
و بعد در توصيف ديگرى از اين آب مى گويد: (خارج مى شود از ميان صلب و ترائب ) (يخرج من بين الصلب و الترائب ).
(صـلب ) بـه مـعنى پشت است و اما (ترائب ) جمع (تريبه ) بنابر مشهورعلماى لغـت اسـتـخـوانهاى بالاى سينه است ، همانجا كه گردنبند روى آن قرار مى گيرد، چنانكه اين منظور در لسان العرب مى گويد: قال اهل اللغة اجمعون موضع القلادة من الصدر.
در عـيـن حـال مـعـانى متعدد ديگرى نيز براى آن ذكر كرده است ، از جمله اينكه (ترائب ) بـه مـعـنـى قـسـمـت پـيـش روى انـسـان اسـت (در مقابل صلب كه پشت انسان است ) يا اينكه (ترائب ) به معنى دستها و پاها و چشمها است ، يا اينكه مجموعه استخوانهاى سينه ، و يا چهار دنده از طرف راست و چهار دنده از طرف چپ است .
بـه هـر حـال در ايـنـكه منظور از (صلب ) و (ترائب ) در اين آيه شريفه چيست ؟ در ميان مفسران گفتگوى بسيار است و تفسيرهاى فراوانى براى آن گفته اند از جمله :
1 - (صـلب ) اشـاره بـه خـود مردان و (ترائب ) اشاره به زنان است چرا كه مردان مـظـهـر صـلابـت ، و زنـان مـظـهـر لطافت و زينتند، بنابراين آيه اشاره به تركيب نطفه انـسـان از نـطـفـه مـرد و زن مـى كـنـد در اصـطـلاح امـروز (اسـپـر) و (اوول ) ناميده مى شود.
2 - (صـلب ) اشاره به پشت مرد، و (ترائب ) اشاره به سينه و قسمتهاى جلو بدن او است ، بنابراين منظور نطفه مرد است كه از قسمتهاى درون شكم كه در ميان پشت و قسمت جلو قرار دارد خارج مى شود.
3 - مـنـظـور خـروج جنين است از رحم زن كه ميان پشت و قسمتهاى جلو بدن او قرار گرفته است .
4 - بـعـضـى گـفـتـه اند اين آيه اشاره به يك نكته دقيق علمى است كه اكتشافات اخير از روى آن پرده برداشته و در عصر نزول قرآن مسلما از همه پنهان بود، و آن اينكه : نطفه از (بـيـضـه ) مـرد و (تـخـمـدان ) زن گـرفـتـه مـى شـود، و مـطـالعـات دانـشـمندان جـنـيـنـشـنـاسى نشان مى دهد كه اين دو در ابتداى امر كه در جنين ظاهر مى شوند در مجاورت كـليـه هـا قـرار دارد، و تـقـريـبا مقابل وسط ستون فقرات در ميان صلب (پشت ) و ترائب (پـايـيـن تـرين دنده هاى انسان ) قرار گرفته ، سپس با گذشت زمان و نمو اين دو عضو تدريجا از آن محل پايين مى آيند، و هر كدام در موضع فعلى خود جاى مى گيرد، و از آنجا كـه پـيـدايـش انـسـان از تـركـيـب نـطـفـه زن و مـرد اسـت ، و محل اصلى اين دو در آغاز در ميان (صلب ) و (ترائب ) قرار دارد، قرآن چنين تعبيرى را انتخاب كرده ، تعبيرى كه در آن روز براى هيچكس شناخته شده نبود، و علم جنين شناسى جديد پرده از روى آن برداشته است .
بـه تعبير روشن تر بيضه مرد و تخمدان زن در آغاز پيدايش يعنى در آن هنگام كه مرد و زن خـود در عـالم جـنـيـن بـودنـد در پشت آنها قرار داشت تقريبا محاذى وسط ستون فقرات بـود، بـه طـورى كـه مى توان گفت دستگاه نطفه ساز مرد و دستگاه نطفه ساز زن هر دو بـيـن صـلب و تـرائب بـودنـد، ولى تـدريـجـا كـه خـلقـت مـرد و زن در شـكـم مـادر كـامـل مـى شـود از آنـجـا جدا شده و تدريجا به پايين مى آيند، به طورى كه هنگام تولد بـيـضـه مـرد بـه خـارج از شكم و در كنار آلت تناسلى قرار مى گيرد، و تخمدان زن در مجاورت رحم .
ولى اشكال مهم اين تفسير اين است كه قرآن مى گويد آن آب جهنده از ميان صلب و ترائب خارج مى شود، يعنى به هنگام خروج آب ازاين دو مى گذرد، در حالى كه طبق اين تفسير در حال خروج آب نطفه چنين نيست ، بلكه دستگاه نطفه ساز در آن موقعى كه خود در شكم مادر بـود ميان صلب و ترائب قرار داشت ، از اين گذشته تفسير ترائب به آخرين دنده پايين خود خالى از بحث و گفتگو نيست .
5 - منظور از اين جمله اين است كه منى در حقيقت از تمام اجزاى بدن انسان گرفته مى شود، و لذا بـه هـنگام خروج تواءم با هيجان كلى بدن ، و بعد از آن همراه با سستى تمام بدن اسـت ، بنابراين (صلب ) و (ترائب ) اشاره به تمام پشت و تمام پيش روى انسان مى باشد.
6 - بعضى نيز گفته اند عمده ترين عامل پيدايش منى (نخاع شوكى ) است كه در پشت مـرد و سـپس قلب و كبد است كه يكى زير استخوانهاى سينه و ديگرى در ميان اين دو قرار دارد، و همين سبب شده كه تعبير ما بين صلب و ترائب براى آن انتخاب گردد.
ولى قـبـل از هـر چـيـز بـايـد بـه ايـن نـكـتـه مـهـم بـراى حـل مـشـكـل تـوجه داشت كه در آيات فوق تنها سخن از نطفه مرد در ميان است ، زيرا تعبير به (ماء دافق ) (آب جهنده ) درباره نطفه مرد صادق است نه زن ، و همان است كه ضمير (يخرج ) در آيه بعد به آن باز مى گردد، و مى گويد: (اين آب جهنده از ميان صلب و ترائب بيرون مى آيد).
روى ايـن حـسـاب شـركـت دادن زن در ايـن بـحـث قـرآنـى مـنـاسب به نظر نمى رسد، بلكه مـنـاسبترين تعبير همان است كه گفته شود قرآن به يكى از دو جزء اصلى نطفه كه همان نـطـفـه مـرد اسـت ، و براى همه محسوس مى باشد، اشاره كرده ، و منظور از (صلب ) و (تـرائب ) قسمت پشت و پيش روى انسان است ، چرا كه آب نطفه مرد از ميان اين دو خارج مى شود.
ايـن تـفـسـيـرى است روشن و خالى از هرگونه پيچيدگى و هماهنگ با آنچه در كتب لغت در معنى اين دو واژه آمده است ، در عين حال ممكن است حقيقت مهمترى در اين آيه نيز نهفته باشد كه در حـد عـلم امـروز بـراى مـا كـشـف نـشـده و اكـتـشـافـات دانشمندان در آينده پرده از روى آن برخواهد داشت .
سـپـس از اين بيان نتيجه گيرى كرده مى گويد: (كسى كه انسان را در آغاز از آب نطفه آفريد قادر است كه او را بار ديگر به زندگى بازگرداند) (انه على رجعه لقادر).
در آغـاز خـاك بود، و سپس بعد از طى مراحلى به صورت نطفه درآمد، و نطفه نيز بعد از طى مراحل پيچيده و شگفت انگيزى ، تبديل به انسان كاملى شد، بنابراين بازگشت او به حيات و زندگى مجدد هيچ مشكلى ايجاد نمى كند.
نـظـيـر ايـن بـيـان در آيـات ديـگر قرآن نيز ديده مى شود، از جمله در آيه 5 سوره حج مى فـرمـايـد: يـا ايـها الناس ان كنتم فى ريب من البعث فانا خلقناكم من تراب ثم من نطفة : (اى مردم ! اگر در رستاخيز ترديد داريد ما شما را از خاك آفريديم و سپس از نطفه ).
و نـيـز در آيـه 14 سـوره ق مـى خـوانـيـم : او لا يـذكـر الانـسـان انـا خـلقـنـاه مـن قـبـل و لم يـك شـيـئا: (آيـا انـسـان بـه خاطر نمى آورد كه ما قبلا او را آفريديم و چيزى نبود)؟!
در آيـه بـعـد بـه تـوصـيـف آن روز بزرگ پرداخته ، مى فرمايد: (اين بازگشت روزى تحقق مى يابد كه اسرار پنهان ، آشكار مى شود) (يوم تبلى السرائر)
(تـبـلى ) از مـاده (بـلوى ) بـه مـعـنـى آزمايش و امتحان است ، و از آنجا كه به هنگام آزمايش حقيقت اشياء ظاهر و آشكار مى شود اين ماده در اينجا به معنى ظهور و بروز آمده است .
(سرائر) جمع (سريره ) به معنى حالات و صفات و نيات درونى و پنهانى است .
آرى در آن روز كه (يوم البروز) و (يوم الظهور) است اسرار درون آشكار مى شود، اعـم از ايـمـان و كـفـر و نـفـاق ، يـا نيت خير و شر، يا ريا و اخلاص ، و اين ظهور و بروز بـراى مـؤ مـنـان مـايه افتخار و مزيد بر نعمت است ، و براى مجرمان مايه سرافكندگى و مـنـشاء خوارى و خفت ، و چه دردناك است كه انسان عمرى زشتيهاى درونى خود را از خلق خدا مـخـفـى كـرده بـاشـد، و بـا آبرو در ميان مردم زندگى كند ولى در آن روز كه همه اسرار نـهـانـى آشـكـار مـى گردد در برابر همه خلايق شرمسار و سرافكنده شود كه گاه درد و رنج اين عذاب از آتش دوزخ دردناكتر است .
در آيه 41 الرحمن نيز آمده است : يعرف المجرمون بسيماهم : (در قيامت گنهكاران از چهره هايشان شناخته مى شوند) و نيز در آيات ديگر آمده است كه در قيامت (گروهى چهره هاى سفيد و روشن دارند و گروهى چهره هايشان تاريك و غبارآلود است ) (عبس 38 - 41).
آرى هـمـانـگـونـه كه طارق و ستارگان به هنگام شب در آسمان ظاهر مى شوند، و از خفا و پـنـهـانـى بـيـرون مـى آيـنـد، حـافـظـان و مـراقـبـانـى كـه مـاءمـور حـفـظ و ضـبـط اعمال آدمى هستند نيز در آنجا همه را آشكار مى سازند.
در روايـتـى از (مـعـاذبـن جـبـل ) نـقـل شـده اسـت كـه مـى گـويـد: از رسـول خـدا تـفـسـيـر (سـرائر) را در ايـن آيـه شـريـفـه سـؤ ال كـردم ، و گـفـتـم : چـه اسـرار نـهـانـى اسـت كـه خداوند بندگان را در آخرت با آن مى آزمايد؟ فرمود: سرائركم
هـى اعـمـالكـم مـن الصـلاة و الصـيـام و الزكـاة و الوضـوء و الغـسـل مـن الجـنـابـة و كـل مـفـروض ، لان الاعـمـال كـلهـا سـرائر خـفـيـة ، فـان شـاء الرجـل قـال صـليـت و لم يـصـل ، و ان شـاء قـال توضات و لم يتوضا، فذلك قوله يوم تبلى السرائر: (سرائر شما همان اعمال شما است ، همچون نماز و روزه و زكات و وضو و غـسل جنابت و هر عمل واجبى ، زيرا همه اعمال در حقيقت پنهان است ، اگر انسان بخواهد مى گويد: نماز خوانده ام ، در حالى كه نخوانده ، و مى گويد: وضو گرفته ام در حالى كه وضو نگرفته ، و اين است تفسير كلام خداوند يوم تبلى السرائر).
امـا مـشـكـل مـهـم در آن روز اينجا است كه (براى انسان هيچ نيرويى از درون ، و ياورى از برون وجود ندارد) (فما له من قوة و لا ناصر):
نـيـرويـى كه بر زشتيهاى اعمال و نيات او پرده بيفكند، و ياورى كه او را از عذاب الهى رهايى بخشد.
ايـن مـعنى در بسيارى از آيات قرآن آمده است كه در آن روز نه يار و ياورى وجود دارد، نه فـديـه و فـدايـى پـذيرفته مى شود، نه راه فرار و بازگشتى در برابر انسان قرار دارد، و نـه طـريـقـى بـراى فـرار از چنگال عدالت پروردگار، تنها و تنها وسيله نجات ايمان و عمل صالح است ، آرى مايه نجات فقط همين است .
آيه و ترجمه


و السماء ذات الرجع (11)
و الا رض ذات الصدع (12)
إ نه لقول فصل (13)
و ما هو بالهزل (14)
إ نهم يكيدون كيدا (15)
و اءكيد كيدا (16)
فمهل الكفرين اءمهلهم رويدا (17)


ترجمه :

11 - سوگند به آسمان پرباران !
12 - و سوگند به زمين پرشكاف (كه گياهان از آن سر برمى آورند).
13 - كه اين يك سخن حق است .
14 - و شوخى نيست .
15 - آنها پيوسته حيله مى كنند.
16 - و من در مقابل آنها چاره مى كنم .
17 - حال كه چنين است كافران را اندكى مهلت ده (تا سزاى اعمالشان را ببينند).
تفسير:
نقشه هاى دشمنان را نقش بر آب مى كنم !
در تـعـقـيـب آيـات گذشته كه استدلال بر مساءله معاد از طريق توجه به آفرينش نخستين انـسـان از نـطـفه داشت ، در اين آيات باز براى تاءكيد در امر معاد و اشاره به بعضى از دلائل ديـگـر بحث را ادامه داده ، مى فرمايد: (سوگند به آسمان پرباران ) (والسماء ذات الرجع ).
(و سـوگند به زمين كه شكافته مى شود و گياهان از آن سر برمى آورند) (و الارض ذات الصدع ).
(كـه ايـن يـك سـخـن حـق اسـت كـه شـمـا زنـده مـى شـويـد) (انـه لقول فصل ).
سـخـنـى اسـت جـدى (و هـيـچـگـونـه شـوخـى در آن نـيـسـت )! (و مـا هـو بالهزل ).
(رجع ) از ماده (رجوع ) به معنى بازگشت است ، و عرب به باران ، (رجع ) مى گويد، به خاطر اينكه آبى كه از زمين و درياها برخاسته ، از طريق ابرها و باران به سوى زمين برمى گردد، يا اينكه در فواصل مختلف بارش باران تكرار مى شود.
بـه گـودالهـايـى را كه آب باران در آن جمع مى شود نيز (رجع ) مى گويند، يا به خـاطـر جـمـع آب باران در آن ، و يا به خاطر امواجى كه بر اثر وزش نسيم بر سطح آن آشكار مى گردد.
(صـدع ) بـه مـعـنى شكاف در اجسام صلب و سخت است ، و با توجه به آنچه در معنى (رجـع ) گـفـتـه شـد آن را اشـاره بـه شـكـافـتـن زمـيـنـهـاى خـشـك و سـخـت ، بـعـد از نزول باران ، و رشد و نمو گياهان دانسته اند.
در حـقـيـقـت ايـن دو سوگند اشاره اى است به احياى زمينهاى مرده به وسيله باران كه قرآن بارها آن را به عنوان دليلى بر مساءله رستاخيز ذكر كرده است ، مانند آيه 11 سوره ق و احيينا به بلدة مى تا كذلك الخروج : (ما بوسيله باران سرزمين مرده اى را زنده كرديم ، خروج و قيام شما در قيامت نيز همين گونه است )!
به اين ترتيب تناسب روشنى در ميان اين سوگندها و آنچه سوگند به خاطر آن ياد شده وجـود دارد، و ايـن يـكى از لطائف بلاغت قرآن است ، كه در ميان سوگندها و آنچه براى آن سوگند ياد مى كند تناسب جالبى ديده مى شود.
يـا بـه تـعـبـيـر ديـگـر: هـمـانـگـونـه كـه در آيـه 5 سـوره حـج ، بـه هـنـگـام استدلال بر مساءله معاد، هم استدلال به مساءله آفرينش انسان از نطفه و تطورات جنين مى كـنـد، و هـم اسـتـدلال بـه زنـده شـدن زمـيـنـهـاى مـرده بـر اثـر نزول باران ، در اين سوره (سوره طارق ) نيز روى هر دو مساءله تكيه شده است .
بـعـضـى بـراى جـمـله (والسـمـاء ذات الرجـع ) تفسير ديگرى نيز ذكر كرده اند، و آن تكرار گردش كواكب آسمان و بازگشت آنها به حالت نخستين در طى دورانهاى مختلف است ، گـردش زمـيـن بـه دور خود و به دور خورشيد، و حركت سيارات منظومه شمسى ، و حركت طلوع و غروب حسى ماه و خورشيد و ستارگان ، همه حركاتى است داراى بازگشت .
وجـود ايـن بـازگـشـتـها نشانه اى است از بازگشت عمومى انسانها به حيات ، البته معنى اول تـنـاسـب بـيـشـتـرى بـا مـسـاءله شـكـافـتـه شـدن زمـيـن و هـمـچـنـيـن دلائل معاد دارد.
(قـول فـصـل ) بـه مـعـنـى سـخـنـى اسـت كـه مـيـان حـق و بـاطـل جـدايـى مـى افـكند، و در اينجا به قرينه آيات گذشته جمعى آن را اشاره به معاد دانـسـتـه انـد، در حـالى كـه جـمـع ديـگـرى آن را اشاره به قرآن مى دانند و در بعضى از روايات معصومين (عليهم السلام ) نيز به آن اشاره شده است .
البته تعبير از قيامت به (يوم الفصل ) در آيات زيادى از قرآن به چشم مى خورد.
اين احتمال نيز وجود دارد كه اين تعبير را اشاره به آيات قرآن بدانيم كه در ضمن از معاد خبر مى دهد، و به اين ترتيب جمع ميان هر دو تفسير مى شود.
در حـديـثـى از امـيـر مـؤ مـنـان عـلى (عـليـه السـلام ) از پـيـغـمـبـر گـرامـى اسـلام نـقـل شـده كـه فـرمـود: انـهـا سـتـكـون فـتـنـة ! قـلت فـمـا المـخـرج مـنـهـا يـا رسـول الله ؟! قـال كـتـاب الله فـيـه نبا من قبلكم ، و خبر ما بعدكم ، و حكم ما بينكم ، هو الفصل ليس بالهزل من تركه من جبار قصمه الله و من ابتغى الهدى فى غيره اضله الله :
(بـه زودى فـتـنـه اى در مـيـان شـمـا ظـاهـر مـى شـود، عـرض كـردم اى رسول خدا! راه نجات از آن چيست ؟ فرمود: قرآن است كه اخبار پيشينيان و آيندگان و داورى مـيـان شـمـا در آن اسـت ، آن كـلامـى اسـت كـه حـق را از باطل جدا مى كند، جدى است و شوخى نيست ، هر جبارى آن را ترك كند خداوند او را درهم مى شكند، و هر كس هدايت را در غير آن جستجو كند خداوند گمراهش ‍ مى سازد)!.
سـپـس بـراى تـسـلى خـاطـر پـيـامـبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و مؤ منان از يكسو، و تـهـديـد دشـمنان اسلام از سوى ديگر مى افزايد: (آنها پيوسته حيله مى كنند و نقشه ها مى ريزند) (انهم يكيدون كيدا).
(و من نيز در برابر آنها نقشه مى ريزم و نقشه هاشان را نقش بر آب مى كنم ) (و اكيد كيدا).
(حـال كـه چـنـيـن اسـت كـافـران را انـدكـى مـهـلت ده ) تـا عـاقـبـت كـار خويش را ببينند! (فمهل الكافرين امهلهم رويدا).
آرى آنها پيوسته نقشه هاى شومى براى مبارزه با تو طرح مى كنند:
گاه از طريق استهزا وارد مى شوند.
گاه به محاصره اقتصادى دست مى زنند.
گاه مؤ منان را شكنجه و آزار مى كنند.
گـاه مـى گـويـنـد: بـه ايـن قـرآن گـوش فـرا نـدهـيـد، و بـه هـنـگـام تـلاوت آن قال و غوغا مى كنند تا پيروز شوند.
گاه ساحرت مى خوانند، گاه كاهنت مى گويند، گاه ديوانه ات مى شمرند.
گـاه در آغـاز صـبـح ايـمـان مـى آورند و عصر گاهان كافر مى شوند، تا گروهى را به دنبال خود بكشند.
گاه مى گويند كسانى كه دور تو را گرفته اند فقرا و بينوايانند آنها را دور كن تا ما با تو باشيم .
گاه مى گويند: لااقل بعضى از خدايان ما را به رسميت بشناس تا با تو همراه شويم .
و گاه نقشه تبعيد يا قتل تو را مى كشند.
خلاصه هر لمحه به شكلى و هر دم به لباسى درمى آيند، تا جمع تو را متفرق سازند، و يارانت را در فشار بگذارند، يا تو را از ميان بردارند و نور خدا را خاموش كنند.
ولى ايـنـهـا بايد بدانند خدا اراده كرده است اين نور عالمگير شود، اين نور الهى است كه با پف كردن اين و آن خاموش ‍ نمى شود.
اين خورشيد فروزان آسمان است با چشم پوشى خفاشان ازنمى رود آنها نقشه مى كشند و ما هم نقشه مى كشيم .
(كيد) به گفته (راغب ) در (مفردات ) نوعى چاره جويى است (كه جنبه پنهانى و از طـريـق آماده ساختن مقدمات بوده باشد) و آن دو گونه است : (نكوهيده ) و (پسنديده ) هـر چـنـد اسـتـعـمـال آن در مـذمـوم بـيـشـتـر اسـت ، ولى در عـيـن حـال در ممدوح نيز به كار مى رود، مانند كذلك كدنا ليوسف : (ما اينگونه براى يوسف چارهجويى كرديم ) (يوسف 76).
منظور از (كيد دشمنان ) در آيه مورد بحث روشن است كه نمونه هاى آن را در بالا اشاره كـرديـم ، و قـرآن پـر است از نقل توطئه هاى موذيانه و نقشه هاى شرورانه آنها، و اما در ايـنـكـه مـنـظـور از كـيـد الهـى در اينجا چيست ؟ بعضى گفته اند: همان مهلت دادنى است كه سرانجام منتهى به عذاب دردناك مى شود، و بعضى آن را به معنى خود عذاب دانسته اند.
ولى مـنـاسـبـتـر ايـن اسـت كـه گـفـتـه شـود مـنـظـور هـمـان الطـافـى اسـت كـه شـامـل حـال پـيـامـبـر (صـلى الله عـليـه و آله و سلم ) و مؤ منان مى شد و دشمنان اسلام را غـافـلگـيـر مـى سـاخـت ، كوششهاى آنها را از ميان مى برد، و توطئه هاى آنان را درهم مى شكست ، كه نمونه هايش ‍ در تاريخ اسلام فراوان است .
در ايـن آيـات مخصوصا به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد: با آنها مدارا كن
و بـه آنـهـا مـهـلت ده و بـراى نـابوديشان عجله مكن ، بگذار بقدر كافى اتمام حجت شود، بگذار آنها كه مختصر آمادگى دارند سرانجام به اسلام بپيوندند، اصولا عجله كار كسى است كه از فوت فرصتها و از دست رفتن امكانات مى ترسد، و اين درباره خداوند قاهر و قادر مفهوم ندارد.
قـابـل توجه اينكه نخست مى فرمايد: (فمهل الكافرين ) (كافران را مهلت ده ) و بار ديـگـر تـاءكـيـد كـرده ، مـى گـويـد: (امـهـلهـم ) (آنـهـا را مـهـلت ده ) كـه يـكى از باب (تفعيل ) است و ديگرى از باب (افعال ) و تكرار آن براى تاءكيد است ، بى آنكه لفظ عينا تكرار شده باشد، تا بر گوشها سنگين نيايد.
(رويدا) از ماده (رود) (بر وزن عود) به معنى رفت و آمد و تلاش براى انجام چيزى تواءم با ملايمت است .
و در اينجا معنى مصدرى دارد، و تواءم با (تصغير) است يعنى ، مختصر مهلتى به آنها ده .
و به اين ترتيب خداوند در اين جمله كوتاه سه بار به پيامبرش دستور مدارا و مهلت به آنـهـا مـى دهد، و اين سرمشقى است براى همه مسلمانان كه در كارهاى خود مخصوصا هنگامى كه در مقابل دشمنانى نيرومند و خطرناك قرار مى گيرند با حوصله و صبر و شكيبايى و دقت رفتار كنند، و از هر گونه شتابزدگى و كارهاى بى نقشه يا بى موقع بپرهيزند.
بـعـلاوه در راه تـبـليـغ آيـيـن حـق هـمـواره بـايـد از عـجله پرهيز كرد، تا تمام كسانى كه احتمال هدايتشان مى رود ايمان بياورند، و نسبت به همه اتمام حجت شود.
در اينكه چرا اين مهلت كم و كوتاه شمرده شده است يا به خاطر اين است كه اسلام در مدت كـوتـاهـى بـر دشـمـنان پيروز شد، و نقشه هاى آنها را برهم زد كه اولين ضربه را در ميدان (بدر) چشيدند، سپس به زودى در ميدان (احزاب ) و (خيبر) و (صفين ) و غـيـر آن نـقـشه هاى آنها منجر به شكست شد، و پايه هاى كاخ قدرتشان فرو ريخت ، و در پـايان عمر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نور اسلام تمام جزيرة العرب را فرا گرفت ، و قبل از گذشتن يك قرن بر قسمت عمده جهان آن روز سايه افكند.
و يـا بـه خـاطـر آن اسـت كـه عـذاب قـيامت نيز نزديك است ، و اصولا آنچه قطعى و تخلف ناپذير است نزديك محسوب مى شود.
بـه هـر حـال ايـن سـوره از سـوگـنـد بـه آسـمـان و ستارگان آغاز مى شود، و با تهديد كافران توطئه گر و دشمنان حق و حقيقت پايان مى يابد، و در لابلاى آن دلائلى بر معاد بـه طـرزى زيـبـا و مـؤ ثـر، و بـيانى لطيف پيرامون نظارت مراقبين الهى بر انسانها، و تـسـلى و دلدارى مؤ منان آمده كه همگى با عباراتى بسيار كوتاه كه در عين لطافت قاطعيت مخصوصى دارد، منعكس شده است .
خـداوندا! كيد و مكر دشمنان را كه در عصر و زمان ما فزونى گرفته متوجه خودشان كن و نقشه هاى شومشان را نقش بر آب فرما.
پروردگارا! در آن روزى كه سرائر و پنهانيها آشكار مى گردد ما را شرمنده مساز.
بار الها! ما قوه و ناصرى جز تو نداريم ما را به غيرت واگذار مكن .


سوره اعلي


مقدمه
اين سوره در مكه نازل شده و داراى 19 آيه است
محتواى سوره (اعلى ) و فضيلت آن
ايـن سـوره در حـقـيـقـت از دو بـخـش تـشـكيل يافته ، بخشى كه در آن روى سخن به شخص پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) است و دستوراتى را در زمينه تسبيح پروردگار، و اداى رسـالت ، بـه او مـى دهـد، و اوصـاف هفتگانه اى از خداوند بزرگ در اين رابطه مى شمرد.
و بـخـش ديـگـرى كـه از مـؤ مـنـان خـاشـع ، و كـافـران شـقـى ، سـخـن بـه مـى آورد، و عوامل سعادت و شقاوت اين دو گروه را به طور فشرده در اين بخش بيان مى كند.
و در پـايـان سـوره اعـلام مـى دارد كـه ايـن مـطـالب تـنها در قرآن مجيد نيامده است ، بلكه حـقـايـقى است كه در كتب و صحف پيشين ، صحف ابراهيم و موسى ، نيز بر آن تاءكيد شده است .
در فـضيلت تلاوت اين سوره روايات فراوانى رسيده : از جمله در حديثى از پيغمبر اكرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) مـى خـوانـيـم : مـن قـرئهـا اعـطـاه الله عـشر حسنات بعدد كل حرف انزل الله على ابراهيم و موسى و محمد (صلوات الله عليهم ):
(هر كسى سوره اعلى را بخواند خداوند به عدد هر حرفى كه بر ابراهيم (عليه السلام ) و مـوسـى (عـليـه السـلام ) و مـحـمـد (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) نازل كرده ده حسنه به او عطا مى فرمايد).
و در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من قراء سبح اسم ربك الاعلى فى فرائضه او نوافله قيل له يوم القيامه ادخل الجنة من اى ابواب الجنة شئت ان شاءالله !
(كـسـى كـه سوره اعلى را در فرائض يا نوافل خود بخواند، روز قيامت به او گفته مى شود: از هر يك از درهاى بهشت مى خواهى وارد شو ان شاء - الله ).
در روايات متعددى نيز آمده است هنگامى كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) يا ائمه هـدى (عـليـهـم السـلام ) آيه (سبح اسم ربك الاعلى ) را مى خواندند بعد از آن به اين دستور عمل كرده مى فرمودند سبحان ربى الاعلى .
و در روايـت ديـگـرى آمـده كه يكى از ياران على (عليه السلام ) مى گويد: بيست شب پشت سـر آن حـضرت نماز خواندم جز سوره سبح اسم ربك الاعلى را در نماز نمى خواند، و مى فـرمـود اگـر مـى دانـسـتـيـد چه بركاتى در آن است هر يك از شما در هر روز ده بار آن را تلاوت مى كرديد، و هر كس آن را بخواند گويى كتب و صحف موسى و ابراهيم را تلاوت كرده است .
خلاصه از مجموعه رواياتى كه در اين زمينه رسيده استفاده مى شود كه اين سوره از اهميت خـاصـى بـرخـوردار اسـت ، تـا آنجا كه در حديثى از على (عليه السلام ) مى خوانيم : اين سـوره مـحـبـوب پـيـغـمـبـر اكـرم (صـلى الله عـليـه و آله و سـلم ) بـود كـان رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) يحب هذه السورة سبح اسم ربك الاعلى .
در اينكه آيا اين سوره در مكه نازل شده يا در مدينه ؟ در ميان مفسران گفتگو است مشهور آن است كه اين سوره در مكه نازل شده است ، در حالى كه بعضى معتقدند كه مدنى است .
عـلامـه طـبـاطـبـايـى (رحـمـة الله عـليـه ) تـرجـيـح مـى دهـد كـه قـسـمـت اول سـوره مـكـى باشد، و ذيل سوره مدنى ، چرا كه در آن سخن از نماز و زكات است و طبق تـفـسيرى كه از ائمه اهل بيت (عليه السلام ) رسيده منظور (نماز عيد فطر) و (زكات فـطـره ) اسـت ، و مـى دانـيـم روزه مـاه مـبـارك و نـمـاز عـيـد و زكـات فـطـره در مـديـنـه نازل شده است .
ولى ايـن احـتـمال وجود دارد كه دستور به نماز و زكات در بخش آخر اين سوره يك دستور عام باشد هر چند نماز عيد فطر و زكات فطره يكى از مصاديق روشن آن محسوب مى شود، و مـى دانـيـم تـفـسـيـر بـه مـصـداق روشـن در روايـات اهل بيت (عليه السلام ) بسيار فراوان است .
بـنـابراين نظر مشهور كه مى گويند تمام سوره مكى است بعيد به نظر نمى رسد، به خـصـوص ايـنـكـه آيـات آغـاز و پـايـان سـوره كـامـلا از نـظـر مقاطع حروف هماهنگ است ، و مـشـكـل بـتـوان گـفـت قـسـمـتـى در مـكـه و قـسـمـتـى در مـديـنـه نـازل شـده در روايـتـى نـيـز آمـده است كه هر گروهى از مسلمانان وارد مدينه مى شدند اين سوره را براى مردم مدينه مى خواندند.
و ايـن احـتـمـال كـه فـقـط صـدر آن خـوانـده مـى شـد و ذيل آن در مدينه نازل شده بسيار بعيد است .
آيه و ترجمه


بسم الله الرحمن الرحيم


سبح اسم ربك الا على (1)
الذى خلق فسوى (2)
و الذى قدر فهدى (3)
و الذى اءخرج المرعى (4)
فجعله غثاء اءحوى (5)


ترجمه :

بنام خداوند بخشنده مهربان
1 - نام پروردگار بلند مرتبهات را منزه دار.
2 - همان خداوندى كه آفريد و منظم كرد.
3 - و همان كس كه تقدير كرد و هدايت فرمود.
4 - و آنكس كه چراگاه را به وجود آورد.
5 - سپس آن را خشك و سياه قرار داد.
تفسير:
خداوند بزرگ را تسبيح گوى
ايـن سـوره كـه در حـقيقت عصاره مكتب انبيا و دعوت پيامبران از تسبيح و تقديس پروردگار شـروع مـى شـود در آغاز روى سخن را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كرده مى فـرمـايد: (نام پروردگار بلند مرتبه ات را از هر عيب و نقص پاك بشمر) (سبح اسم ربك الاعلى )
جـمـعـى از مـفـسران معتقدند كه منظور از (اسم ) در اينجا (مسمى ) است ، در حالى كه جمعى گفته اند منظور خود نام پروردگار است ، البته نامى كه دلالت بر مسمى مى كند، و مـيـان ايـن دو تـفـسـيـر تـفـاوت چـنـدانـى نـيـسـت و بـه هـر حال منظور اين است كه نام خداوند در رديف نام بتها قرار داده نشود، و ذات پاك او را از هر گـونـه عـيـب و نقص ، و صفات مخلوقها و عوارض جسم و جسمانيت ، و هر گونه محدوديت و نـقـصـان منزه بشمريم ، نه همچون بت پرستان كه نام او را در كنار نام بتهاى خود قرار مى دهند، يا كسانى كه او را جسم و جسمانى مى شمرند.
تـعـبـيـر به (اعلى ) بيانگر اين حقيقت است كه او از هر كس و هر چيز و و هر چه تصور كـنـيم ، و هر خيال و قياس و گمان و وهم ، و هر گونه شرك جلى و خفى برتر و بالاتر است .
تعبير به (ربك ) (پروردگارت ) اشاره به اين است كه پروردگارى كه تو مردم را به سوى او مى خوانى از پروردگار بت پرستان جدا است .
و بعد از اين دو توصيف (رب و اعلى ) در توضيح آن پنج وصف ديگر را بيان مى كند كه هـمـگـى شرح ربوبيت اعلاى پروردگار است ، مى فرمايد: (همان خداوندى كه آفريد و مرتب و منظم كرد) (الذى خلق فسوى ).
(سـوى ) از ماده تسويه به معنى نظام بخشيدن و مرتب نمودن است و مفهوم گسترده اى دارد كـه تـمـام نـظـامات جهان را شامل مى شود، اعم از نظاماتى كه بر منظومه ها و كواكب آسمان حاكم است ، و يا آنچه بر مخلوقات زمينى ، مخصوصا انسان از نظر جسم و جان ، و ايـنكه بعضى از مفسران آن را تنها به نظام خاص دست و پا و چشمهاى انسان ، و يا راست قامت بودن او تفسير كرده اند در حقيقت بيان مصداق محدودى از اين مفهوم وسيع است .
و بـه هـر حـال نـظـام عـالم آفـريـنـش كـه از بـزرگـتـريـن مـنـظـومـه هـاى آسـمـانـى را شامل مى شود تا موضوعات سادهاى همچون خطوط سر انگشتهاى انسان كه در سوره قيامت به آن اشاره شده بلى قادرين على ان نسوى بنانه (قيامت 4) شاهد گويايى بر ربوبيت او، و اثبات وجود پروردگار است ، و در اين تعبير كوتاه يك دنيا مطلب نهفته است .
بـعـد از مـسـاءله آفـريـنـش و نـظـم بـندى خلقت ، به موضوع برنامه ريزى براى حركت كمالى ، و هدايت موجودات در اين مسير، پرداخته ، مى افزايد: (همان كسى كه تقدير كرد و هدايت فرمود) (و الذى قدر فهدى ).
منظور از (تقدير) همان اندازه گيرى و تعيين برنامه هاى حركت به سوى اهدافى است كه موجودات به خاطر آن آفريده شده اند.
و مـنـظـور از (هـدايت ) همان هدايت تكوينى است كه به صورت انگيزه ها و قوانينى كه به بر هر موجودى حاكم ساخته (اعم از انگيزه هاى درونى و برونى مى باشد.
فـى المـثـل از يـكـسـو پـسـتـان مـادر و شـيـر آن را بـراى تـغـذيـه طـفـل آفـريـده و بـه مـادر عـاطـفـه شـديـد مـادرى داده و از سـوى ديـگـر در طفل انگيزه اى آفريده كه او را به سوى پستان مادر مى كشاند، و اين آمادگى و جاذبه دو جانبه در مسير هدف ، در همه موجودات ديده مى شود.
خـلاصـه ايـنـكـه : دقـت در سـاخـتـمـان هـر مـوجـود و مـسـيـرى را كـه در طـول عـمر خود طى مى كند، به وضوح اين حقيقت را نشان مى دهد كه برنامه ريزى دقيقى دارد، و دسـت هـدايـت نـيـرومـندى پشت سر آن است ، و آن براى اجراى اين برنامه ها كمك مى كند، و اين نشانه ديگرى از ربوبيت پروردگار است .

next page

fehrest page

back page