تفسير نمونه جلد ۴

جمعي از فضلا

- ۴ -


در اينجا سوالى پيش مى آيد و آن اينكه در آيه فوق مسئله نماز قصر، مشروط به ترس از خطر دشمن شده است ، در حالى كه در مباحث فقهى مى خوانيم نماز قصر يك حكم عمومى است و تفاوتى در آن ميان سفرهاى خوفناك يا امن و امان نمى باشد، روايات متعددى كه از طرق شيعه و اهل تسنن در زمينه نماز قصر وارد شده است نيز اين عموميت را تاييد مى كند.
در پاسخ بايد گفت : ممكن است مقيد ساختن حكم قصر به مسئله خوف به خاطر يكى از چند جهت باشد:
الف - اين قيد ناظر به وضع مسلمانان آغاز اسلام است و به اصطلاح قيد غالبى است ، يعنى غالبا سفرهاى آنها توام با خوف بوده و همانطور كه در علم اصول گفته شده قيود غالبى مفهوم ندارند، چنانكه در آيه و ربائبكم اللاتى فى حجوركم (دختران همسرانتان كه در دامانتان بزرگ مى شوند بر شما حرامند).
نيز با همين مسئله روبرو مى شويم زيرا (دختران همسر) مطلقا جزء محارمند، خواه در دامان انسان بزرگ شده باشند يا نه ، ولى چون غالبا زنان مطلقه اى كه شوهر مى كنند جوانند و فرزندان خرد سالى دارند كه در دامان شوهر دوم بزرگ مى شوند قيد فى حجوركم (در دامانتان ) در آيه مزبور ذكر شده است .
ب - بعضى از مفسران معتقدند كه مسئله نماز قصر نخست به هنگام خوف (طبق آيه فوق ) تشريع شده است ، سپس اين حكم توسعه پيدا كرده و به همه
موارد عموميت يافته است .
ج - ممكن است اين قيد، جنبه تاكيد داشته باشد يعنى نماز قصر براى مسافر همه جا لازم است اما به هنگام خوف از دشمن تاكيد بيشترى دارد.
و در هر حال شك نيست كه با توجه به تفسير آيه در روايات فراوان اسلامى نماز مسافر اختصاصى به حالت ترس ندارد و به همين دليل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز در مسافرتهاى خود و حتى در مراسم حج (در سرزمين منى ) نماز شكسته مى خواند.
سوال ديگرى كه پيش مى آيد اين است كه آيه فوق مى گويد: لا جناح عليكم (گناهى بر شما نيست ) و نمى گويد حتما نماز را شكسته بخوانيد، پس چگونه مى توان گفت نماز قصر واجب عينى است نه واجب تخييرى .
در پاسخ بايد گفت :
عين اين سوال از پيشوايان اسلام شده است و در جواب اشاره به دو نكته كرده اند:
نخست اينكه : تعبير به لا جناح (گناهى بر شما نيست ...) در خود قرآن مجيد در بعضى موارد در معنى وجوب به كار رفته است مانند:
ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البيت اواعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما. (بقره : 158)
صفا و مروه از شعائر الهى است بنابراين هر كس حج يا عمره بجا آورد مانعى ندارد كه به اين ، دو طواف كند (سعى صفا و مروه بجا آورد) در حاليكه مى دانيم سعى صفا و مروه هم در حج واجب است و هم در عمره .
و لذا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همه مسلمانان آن را بجا مى آورند - عين اين مضمون در روايتى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده است .
به عبارت ديگر: تعبير به لا جناح در آيه مورد بحث و هم در آيه حج براى نفى تو هم تحريم است ، زيرا در آغاز اسلام بتهائى روى صفا و مروه قرار داشت و به خاطر آنها بعضى از مسلمانان فكر مى كردند سعى بين صفا و مروه از آداب بتپرستان است ، در حالى كه چنين نبود، لذا براى نفى اين توهم مى فرمايد: مانعى ندارد كه سعى صفا و مروه كنيد و همچنين در مورد مسافر جاى اين توهم هست كه بعضى چنين تصور كنند كوتاه كردن نماز در سفر يك نوع گناه است لذا قرآن با تعبير لا جناح اين توهم را از بين مى برد.
نكته ديگر اينكه در بعضى از روايات نيز به اين موضوع اشاره شده است كه كوتاه خواندن نماز در سفر يك نوع تخفيف الهى است ، و ادب ايجاب مى كند كه انسان اين تخفيف را رد نكند و نسبت به آن بى اعتنائى به خرج ندهد در روايات اهل تسنن از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه درباره نماز قصر فرمود:
صدقة تصدق الله بها عليكم فاقبلوا صدقته
(اين هديه اى است كه خداوند به شما داده است آنرا بپذيريد.)
نظير اين حديث در منابع شيعه نيز وارد شده است ، امام صادق (عليه السلام ) از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل مى كند كه مى فرمود: افطار در سفر و نماز قصر از هداياى الهى است ، كسى كه از اين كار صرفنظر كند هديه الهى را رد كرده است .
نكته ديگرى كه بايد به آن توجه داشت اين است كه بعضى چنين تصور كرده اند كه آيه فوق حكم نماز خوف (نماز در مى دان جنگ و مانند آن ) را بيان مى كند و تعبير به ان خفتم (اگر بترسيد...) را گواه بر اين مطلب گرفته اند.
ولى جمله اذا ضربتم فى الارض (هر گاه مسافرت كنيد) مفهوم
عامى دارد كه هر گونه مسافرتى را شامل مى شود خواه مسافرت عادى باشد يا مسافرت براى جهاد، به علاوه حكم نماز خوف به طور جداگانه و مستقل در آيه بعد آمده است ، و تعبير به ان خفتم همانطور كه گفتيم يك نوع قيد غالبى است كه در غالب مسافرتهاى آن زمان براى مسلمانان وجود داشته است بنا بر اين دلالتى بر نماز خوف ندارد، به علاوه در ميدان جنگ هميشه خوف از حملات دشمن وجود دارد و جاى اين نيست كه گفته شود اگر بترسيد كه دشمن به شما حمله كند و اين خود گواه ديگرى است كه آيه اشاره به تمام سفرهائى مى كند كه ممكن است كه خطراتى در آن وجود داشته باشد. ضمنا بايد توجه داشت كه شرائط نماز مسافر، مانند شرائط و خصوصيات ساير احكام اسلامى در قرآن نيامده است بلكه در سنت به آن اشاره شده است .
از جمله اينكه نماز قصر در سفرهاى كمتر از هشت فرسخ نيست ، زيرا در آن زمان مسافر در يك روز معمولا هشت فرسخ راه را طى مى كرد.
و نيز افرادى كه هميشه در سفرند و يا سفر جزء برنامه زندگانى آنها شده است از اين حكم مستثنى هستند زيرا مسافرت براى آنها جنبه عادى دارد نه جنبه فوق العاده .
و نيز كسانى كه سفرشان سفر معصيت است مشمول اين قانون نمى باشند زيرا اين حكم يك نوع تخفيف الهى است و كسانى كه در راه گناه ، راه مى سپرند نمى توانند مشمول آن باشند.
و نيز مسافر تا به حد ترخص نرسد (نقطه اى كه صداى اذان شهر را نشنود و يا ديوارهاى شهر را نبيند) نبايد نماز قصر بخواند، زيرا هنوز از قلمرو شهر بيرون نرفته و عنوان مسافر به خود نگرفته است و همچنين احكام ديگرى كه در كتب فقهى مشروحا آمده و احاديث مربوط به آن را محدثان در كتب حديث ذكر كرده اند.
آيه و ترجمه:


و إ ذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوة فلتقم طائفة منهم معك و ليأ خذوا أ سلحتهم فإ ذا سجدوا فليكونوا من ورائكم و لتأ ت طائفة أ خرى لم يصلوا فليصلوا معك و ليأ خذوا حذرهم و أ سلحتهم ودالذين كفروا لو تغفلون عن أ سلحتكم و أ متعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدة و لا جناح عليكم إ ن كان بكم أ ذى من مطر أ و كنتم مرضى أ ن تضعوا أ سلحتكم و خذوا حذركم إ ن الله أ عد للكفرين عذابا مهينا (102)


ترجمه :
102 - و هنگامى كه در ميان آنها باشى و (در ميدان جنگ براى آنها نماز برپا كنى بايد دسته اى از آنها با تو (به نماز) برخيزند و بايد سلاحهاى خود را با خود برگيرند و هنگامى كه سجده كردند (و نماز را به پايان رسانيدند) بايد به پشت سر شما (به ميدان نبرد) بروند و آن دسته ديگر كه نماز نخوانده اند (و مشغول پيكار بوده اند) بيايند و با تو نماز بخوانند و بايد آنها وسايل دفاعى و سلاحهاى خود را با خود (در حال نماز) حمل كنند (زيرا) كافران دوست دارند كه شما از سلاحها و متاعهاى خود غافل شويد و يك مرتبه به شما هجوم كنند - و اگر از باران ناراحت هستيد و يا بيمار (و مجروح ) باشيد مانعى ندارد كه سلاحهاى خود را بر زمين بگذاريد ولى وسايل دفاعى (مانند زره و خود) را با خود برداريد، خداوند براى كافران عذاب خوار كننده اى فراهم ساخته است .
شان نزول :
هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با عده اى از مسلمانان به عزم مكه وارد سرزمين حديبيه شدند و جريان به گوش قريش ‍ رسيد، خالد بن وليد به سرپرستى
يك گروه دويست نفرى براى جلوگيرى از پيشروى مسلمانان به سوى مكه در كوههاى نزديك مكه مستقر شد، هنگام ظهر بلال اذان گفت و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مسلمانان نماز ظهر را به جماعت ادا كردند، خالد از مشاهده اين صحنه در فكر فرو رفت و به نفرات خود گفت در موقع نماز عصر كه در نظر آنها بسيار پرارزش است و حتى از نور چشمان خود آن را گرامى تر مى دارند بايد از فرصت استفاده كرد و با يك حمله برق آسا و غافلگيرانه در حال نماز كار مسلمانان را يكسره ساخت در اين هنگام آيه فوق نازل شد و دستور نماز خوف را كه از هر حمله غافلگيرانهاى جلوگيرى مى كند به مسلمانان داد، و اين خود يكى از نكات اعجاز قرآن است كه قبل از اقدام دشمن ، نقشه هاى آنها را نقش بر آب كرد، و لذا گفته مى شود خالد بن وليد با مشاهده اين صحنه ايمان آورد و مسلمان شد.
تفسير :
در تعقيب آيات مربوط به جهاد، اين آيه كيفيت نماز خوف را كه به هنگام جنگ بايد خوانده شود به مسلمانان تعليم مى دهد، آيه خطاب به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ، مى فرمايد: هنگامى كه در ميان آنها هستى و براى آنها نماز جماعت بر پا مى دارى بايد مسلمانان به دو گروه تقسيم شوند، نخست عده اى با حمل اسلحه با تو به نماز بايستند.
(و اذا كنت فيهم فاقمت لهم الصلوة فلتقم طائفة منهم معك و لياخذوااسلحتهم ).
سپس هنگامى كه اين گروه سجده كردند (و ركعت اول نماز آنها تمام شد، تو در جاى خود توقف مى كنى ) و آنها با سرعت ركعت دوم را تمام
نموده و به ميدان نبرد باز مى گردند و در برابر دشمن مى ايستند) و گروه دوم كه نماز نخوانده اند، جاى گروه اول را مى گيرند و با تو نماز مى گزارند.
(فاذا سجدوا فليكونوا من ورائكم و لتات طائفة اخرى لم يصلوا فليصلوا معك ).
گروه دوم نيز بايد وسائل دفاعى و اسلحه را با خود داشته باشند و بر زمين نگذارند.
(و لياخذوا حذرهم و اسلحتهم ).
اين طرز نماز گزاردن براى اين است كه دشمن شما را غافلگير نكند، زيرا دشمن همواره در كمين است كه از فرصت استفاده كند و دوست مى دارد كه شما از سلاح و متاع خود غافل شويد و يكباره به شما حمله ور شود.
(ود الذين كفروا لو تغفلون عن اسلحتكم و امتعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدة ).
ولى از آنجا كه ممكن است ضرورتهائى پيش بيايد كه حمل سلاح و وسائل دفاعى هر دو با هم به هنگام نماز مشكل باشد، و يا به خاطر ضعف و بيمارى و جراحاتى كه در ميدان جنگ بر افراد وارد مى شود، حمل سلاح و وسائل دفاعى توليد زحمت كند، در پايان آيه چنين دستور مى دهد:
(و گناهى بر شما نيست اگر از باران ناراحت باشيد و يا بيمار شويد كه در اين حال سلاح خود را بر زمين بگذاريد.)
(و لا جناح عليكم ان كان بكم اذى من مطر او كنتم مرضى ان تضعوا اسلحتكم ).
ولى در هر صورت از همراه داشتن وسائل محافظتى و ايمنى (مانند زره و خود و امثال آن ) غفلت نكنيد و حتى در حال عذر حتما آنها را با خود داشته باشيد كه اگر احيانا دشمن حمله كند بتوانيد تا رسيدن كمك خود را حفظ كنيد (و خذوا حذركم ).
شما اين دستورات را به كار بنديد و مطمئن باشيد پيروزى با شما است (زيرا خداوند براى كافران مجازات خوار كننده اى آماده كرده است .)
(ان الله اعد للكافرين عذابا مهينا).
در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت :
1 - روشن است كه منظور از بودن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در ميان مسلمانان براى بپا داشتن نماز خوف اين نيست كه انجام اين نماز مشروط به وجود شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ، بلكه منظور وجود امام و پيشوائى براى انجام جماعت در ميان سربازان و مجاهدان است ، و لذا على (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) نيز نماز خوف بجاى آوردند و حتى جمعى از فرماندهان لشگرهاى اسلامى همانند حذيفه اين برنامه اسلامى را به هنگام لزوم انجام دادند.
2 - در آيه به گروه اول دستور مى دهد كه اسلحه را به هنگام نماز خوف داشته باشند ولى به گروه دوم مى گويد وسائل دفاعى (مانند زره ) و اسلحه را هيچ كدام بزمين نگذارند.
ممكن است تفاوت اين دو گروه بخاطر آن باشد كه بهنگام انجام نماز توسط دسته اول دشمن هنوز كاملا آگاه از برنامه نيست و لذا احتمال حمله ضعيف تر است ولى در مورد دسته دوم كه دشمن متوجه انجام مراسم نماز مى شود، احتمال هجوم بيشتر است .
3 - منظور از حفظ امتعه اين است كه علاوه بر حفظ خويش بايد مراقب حفظ وسائل ديگر جنگى و وسائل سفر و مواد غذائى و حيواناتى كه براى تغذيه همراه داريد نيز باشيد.
4 - مى دانيم كه نماز جماعت در اسلام واجب نيست ولى از مستحبات فوق العاده مؤ كد است و آيه فوق يكى از نشانه هاى زنده تاكيد اين برنامه اسلامى است كه حتى در ميدان جنگ براى انجام آن از روش نماز خوف استفاده
مى شود، اين موضوع هم اهميت اصل نماز و هم اهميت جماعت را مى رساند و مطمئنا تاثير روانى خاصى هم در مجاهدان از نظر هماهنگى در هدف ، و هم در دشمنان از نظر مشاهده اهتمام مسلمانان به وظائف خود حتى در ميدان جنگ ، دارد.
كيفيت نماز خوف
در آيه فوق درباره كيفيت نماز خوف ، توضيح زيادى به چشم نمى خورد، و اين روش قرآن است كه كليات را بيان كرده و شرح آن را به سنت واگذار مى كند.
طريقه نماز خوف آنچنان كه از سنت استفاده مى شود اين است كه نمازهاى چهار ركعتى تبديل به دور ركعت مى شود، گروه اول ، يك ركعت را با امام مى خوانند و امام پس از اتمام يك ركعت توقف مى كند، و آن گروه يك ركعت ديگر را به تنهائى انجام مى دهند، و به جبهه جنگ باز مى گردند، سپس گروه دوم جاى آنها را مى گيرند و يك ركعت نماز خود را با امام و ركعت دوم را به طور فرادى انجام مى دهند (درباره كيفيت نماز خوف نظرهاى ديگرى نيز هست اما آنچه در بالا گفتيم مشهورترين نظر است ).
آيه و ترجمه:


فإ ذا قضيتم الصلوة فاذكرواالله قياما و قعودا و على جنوبكم فإ ذا اطمأ ننتم فأ قيموا الصلوة إ ن الصلوة كانت على المؤ منين كتبا موقوتا (103)


ترجمه :
103 - و هنگامى كه نماز را به پايان رسانيديد خدا را ياد كنيد در حال ايستادن و نشستن و به هنگامى كه به پهلو خوابيده ايد، و هر گاه آرامش يافتيد (و حالت خوف زايل گشت ) نماز را (به صورت معمول ) انجام دهيد، زيرا نماز وظيفه ثابت و معينى براى مؤ منان است .
تفسير :
اهميت فريضه نماز
بدنبال دستور نماز خوف در آيه گذشته و لزوم بپاداشتن نماز حتى در حال جنگ در اين آيه مى فرمايد: پس از اتمام نماز ياد خدا را فراموش نكنيد، و در حال ايستادن و نشستن و زمانيكه بر پهلو خوابيده ايد به ياد خدا باشيد و از او كمك بجوئيد.
(فاذا قضيتم الصلوة فاذكروا الله قياما و قعودا(1) و على جنوبكم )
منظور از ياد خدا در حال قيام و قعود و بر پهلو خوابيدن ، ممكن است همان حالات استراحت در فاصله هائى كه در ميدان جنگ واقع مى شود باشد و نيز ممكن است به معنى حالات مختلف جنگى كه سربازان گاهى در حال ايستادن و زمانى نشستن و زمانى به پهلو خوابيدن ، سلاحهاى مختلف جنگى از جمله وسيله تيراندازى را بكار مى برند، بوده باشد.
آيه فوق در حقيقت اشاره به يك دستور مهم اسلامى است ، كه معنى نماز خواندن در اوقات معين اين نيست كه در ساير حالات انسان از خدا غافل بماند بلكه ، نماز يك دستور انضباطى است كه روح توجه به پروردگار را در انسان زنده مى كند و مى تواند در فواصل نمازها خدا را به خاطر داشته باشد خواه در ميدان جنگ باشد و خواه در غير ميدان جنگ .
آيه فوق در روايات متعددى به كيفيت نماز گزاردن بيماران تفسير شده كه اگر بتوانند ايستاده و اگر نتوانند نشسته و اگر باز نتوانند به پهلو بخوابند و
نماز را بجا آورند، اين تفسير در حقيقت يكنوع تعميم و توسعه در معنى آيه است اگر چه آيه مخصوص به اين مورد نيست .
سپس قرآن مى گويد: دستور نماز خوف يك دستور استثنائى است و به مجرد اينكه حالت خوف زائل گشت ، بايد نماز را به همان طرز عادى انجام دهيد.
(فاذا اطماننتم فاقيموا الصلوة ).
و در پايان سر اين همه سفارش و دقت را درباره نماز چنين بيان مى دارد: زيرا نماز وظيفه ثابت و لايتغيرى براى مؤ منان است .
(ان الصلوة كانت على المؤ منين كتابا موقوتا).
كلمه موقوت از ماده وقت است بنابراين معنى آيه چنين است كه اگر ملاحظه مى كنيد حتى در ميدان جنگ مسلمانان بايد اين وظيفه اسلامى را انجام دهند به خاطر آن است كه نماز اوقات معينى دارد كه نمى توان از آنها تخلف كرد.
ولى در روايات متعدى كه در ذيل آيه وارد شده است موقوتا به معنى ثابتا و واجبا تفسير شده است كه البته آن هم با مفهوم آيه سازگار است ، و نتيجه آن با معنى اول تقريبا يكى است .
سؤ ال :
بعضى مى گويند ما منكر فلسفه و اهميت نماز و اثرات تربيتى آن نيستيم اما چه لزومى دارد كه در اوقات معينى انجام شود آيا بهتر نيست كه مردم آزاد
گذارده شوند و هر كس به هنگام فرصت و آمادگى روحى اين وظيفه را انجام دهد.
پاسخ :
تجربه نشان داده كه اگر مسائل تربيتى تحت انضباط و شرائط معين قرار نگيرد عده اى آن را به دست فراموشى مى سپارند، و اساس ‍ آن به كلى متزلزل مى گردد، اين گونه مسائل حتما بايد در اوقات معين و تحت انضباط دقيق قرار گيرد تا هيچكس عذر و بهانه اى براى ترك كردن آن نداشته باشد به خصوص اينكه انجام اين عبادات در وقت معين مخصوصا به صورت دسته جمعى داراى شكوه و تاثير و عظمت خاصى است كه قابل انكار نمى باشد و در حقيقت يك كلاس بزرگ انسان سازى تشكيل مى دهد.
آيه و ترجمه:


و لا تهنوا فى ابتغاء القوم إ ن تكونوا تأ لمون فإ نهم يأ لمون كما تأ لمون و ترجون من الله ما لا يرجون و كان الله عليما حكيما (104)


ترجمه :
104 - و از تعقيب دشمن سست نشويد (چه اينكه ) اگر شما درد و رنج مى بينيد آنها نيز همانند شما درد و رنج مى بينند، ولى شما اميدى از خدا داريد كه آنها ندارند و خداوند دانا و حكيم است .
شان نزول :
در برابر هر سلاحى سلاح مشابهى
از ابن عباس و بعضى ديگر از مفسران چنين نقل شده كه پس از حوادث دردناك جنگ احد پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر فراز كوه احد رفت و ابو سفيان نيز بر
كوه احد قرار گرفت و با لحنى فاتحانه فرياد زد: اى محمد! يك روز پيروز شديم و روز ديگر شما يعنى اين پيروزى ما در برابر شكستى كه در بدر داشتيم ) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مسلمانان فرمود: فورا به او پاسخ گوئيد (گويا مى خواهد به ابوسفيان اثبات كند كه پرورش يافتگان مكتب من همه آگاهى دارند) مسلمانان گفتند:
(هرگز وضع ما با شما يكسان نيست شهيدان ما در بهشتند و كشتگان شما در دوزخ ) ابو سفيان فرياد زد و اين جمله را به صورت يك شعار افتخار آميز گفت :
لنا العزى و لا عزى لكم .
(ما داراى بت بزرگ عزى هستيم و شما نداريد) پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود شما هم در برابر شعار آنها بگوئيد:
الله مولينا و لا مولى لكم
(سرپرست و تكيه گاه ما خدا است و شما سرپرست و تكيه گاهى نداريد) ابو سفيان كه خود را در مقابل اين شعار زنده اسلامى ناتوان مى ديد، دست از بت (عزى ) برداشت و به دامن بت (هبل ) در آويخت و فرياد زد اعل هبل ! (سربلند باد هبل .)
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه اين شعار جاهلى را نيز با شعارى نيرومندتر و محكمتر بكوبند و بگويند الله اعلى و اجل !:
(خداوند برتر و بالاتر است ) ابو سفيان كه از اين شعارهاى گوناگون خود بهره اى نگرفت فرياد زد: ميعادگاه ما سرزمين بدر صغرى است .
مسلمانان از ميدان جنگ با زخمها و جراحات فراوان بازگشتند در حالى كه از حوادث دردناك احد سخت ناراحت بودند در اين هنگام آيه بالا نازل شد و به آنها هشدار داد كه در تعقيب مشركان كوتاهى نكنند و از اين حوادث دردناك ناراحت نشوند، مسلمانان با همان حال به تعقيب دشمن برخاستند و
هنگامى كه خبر به مشركان رسيد با سرعت از مدينه دور شدند و به مكه بازگشتند.
اين شان نزول به ما مى آموزد كه مسلمانان بايد هيچيك از تاكتيكهاى دشمن را از نظر دور ندارند و در برابر هر وسيله مبارزه اعم از مبارزه جسمى و روانى وسيله اى محكمتر و كوبنده تر فراهم سازند، در برابر منطق دشمنان ، منطقهاى نيرومندتر، و در برابر سلاحهاى آنها سلاحهاى برتر و، حتى در برابر شعارهاى آنها شعارهاى كوبنده تر فراهم سازند و گرنه حوادث به نفع دشمن تغيير شكل خواهد داد.
و بنابراين در عصرى همچون عصر ما بايد به جاى تاسف خوردن در برابر حوادث دردناك و مفاسد وحشتناكى كه مسلمانان را از هر سو احاطه كرده به طور فعالانه دست به كار شوند، در برابر كتابها و مطبوعات ناسالم ، كتب و مطبوعات سالم فراهم كنند، و در مقابل وسائل تبليغاتى مجهز دشمنان از مجهزترين وسائل تبليغاتى روز استفاده كنند، در مقابل مراكز ناسالم ، وسائل تفريح سالم براى جوانان خود فراهم سازند و در مقابل طرحها و تزها و دكترين هائى كه مكتبهاى مختلف سياسى و اقتصادى و اجتماعى ارائه مى دهند طرحهاى جامع اسلامى را به شكل روز در اختيار همگان قرار دهند، تنها با استفاده از اين روش است كه مى توانند موجوديت خود را حفظ كرده و به صورت يك گروه پيشرو در جهان در آيند.
تفسير :
به دنبال آيات مربوط به جهاد و هجرت ، آيه فوق براى زنده كردن روح فداكارى در مسلمانان چنين مى گويد:(هرگز از تعقيب دشمن سست نشويد.)
(و لا تهنوا فى ابتغاء القوم ).
اشاره به اينكه هرگز در برابر دشمنان سرسخت حالت دفاعى به خود نگيريد، بلكه هميشه در مقابل چنين افرادى روح تهاجم را در خود حفظ كنيد، زيرا از نظر روانى اثر فوق العادهاى در كوبيدن روحيه دشمن دارد، همانطور كه در حادثه احد بعد از آن شكست سخت ، استفاده كردن از اين روش سبب شد كه دشمنان اسلام كه با پيروزى ميدان نبود را ترك گفته بودند فكر بازگشت به ميدان را كه در وسط راه براى آنها پيدا شده بود از سر بدر كنند و با سرعت از مدينه دور شوند.
سپس استدلال زنده و روشنى براى اين حكم بيان مى كند و مى گويد: چرا شما سستى به خرج دهيد در حالى كه اگر شما در جهاد گرفتار درد و رنج مى شويد دشمنان شما نيز از اين ناراحتيها سهمى دارند، با اين تفاوت كه شما اميد به كمك و رحمت وسيع پروردگار عالم داريد و آنها فاقد چنين اميدى هستند.
(ان تكونوا تالمون فانهم يالمون كما تالمون و ترجون من الله ما لايرجون ).
و در پايان براى تاكيد بيشتر مى فرمايد فراموش نكنيد كه تمام اين ناراحتيها و رنجها و تلاشها و كوششها و احيانا سستيها و مسامحه كاريهاى شما از ديدگاه علم خدا مخفى نيست (و كان الله عليما حكيما) و بنابراين نتيجه همه آنها را خواهيد ديد.
آيه و ترجمه:


إ نا أ نزلنا إ ليك الكتب بالحق لتحكم بين الناس بما أ رئك الله و لا تكن للخائنين خصيما (105)
و استغفر الله إ ن الله كان غفورا رحيما (106)


ترجمه :
105 - ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته ، در ميان مردم قضاوت كنى و از كسانى مباش كه از خائنان حمايت نمائى .
106 - و از خداوند طلب آمرزش نما، كه خداوند آمرزنده و مهربان است .
شان نزول :
در شان نزول آيات فوق جريان مفصلى نقل شده كه خلاصه اش اين است : طايفه بنى ابيرق طايفه اى نسبتا معروف بودند، سه برادر از اين طايفه بنام بشر و بشير و مبشر نام داشتند، بشير به خانه مسلمانى به نام رفاعه دستبرد زد و شمشير و زره و مقدارى از مواد غذائى را به سرقت برد، فرزند برادر او به نام (قتاده ) كه از مجاهدان بدر بود جريان را به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض ‍ كرد، ولى آن سه برادر يكى از مسلمانان با ايمان را به نام لبيد كه در آن خانه با آنها زندگى مى كرد در اين جريان متهم ساختند.
(لبيد) از اين تهمت ناروا سخت برآشفت ، شمشير كشيد و به سوى آنها آمد و فرياد زد كه مرا متهم به سرقت مى كنيد! در حالى كه شما به اين كار سزاوارتريد شما همان منافقانى هستيد كه پيامبر خدا را هجو مى كرديد و اشعار هجو خود را به قريش نسبت مى داديد، يا بايد اين تهمت را كه بمن زده ايد ثابت كنيد يا شمشير خود را بر شما فرود مى آورم .
برادران سارق كه چنين ديدند با او مدار كردند، اما چون با خبر شدند كه جريان به وسيله قتاده به گوش پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رسيده يكى از سخنوران قبيله
را ديدند كه با جمعى به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بروند و با قيافه حق بجانب سارقان را تبرئه كنند، و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) طبق وظيفه عمل به ظاهر شهادت اين جمعيت را پذيرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده كه بيگناه بود از اين جريان بسيار ناراحت شد و به سوى عموى خود بازگشت و جريان را با اظهار تاسف فراوان بيان كرد، عمويش او را دلدارى داد و گفت : نگران مباش خداوند پشتيبان ما است .
آيات فوق نازل شد و اين مرد بيگناه را تبرئه كرد و خائنان واقعى را مورد سرزنش شديد قرار داد.
شان نزول ديگرى براى آيه نقل شده كه زرهى از يكى از انصار در يكى از جنگها به سرقت رفت ، آنها به يك نفر از طايفه بنى ابيرق ظنين شدند، سارق هنگامى كه متوجه خطر شد، زره را به خانه يكنفر يهودى انداخت و از قبيله خود خواست كه نزد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گواهى به پاكى او بدهند و وجود زره را در خانه يهودى دليل بر برائت او بگيرند پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه چنين ديد طبق ظاهر او را تبرئه فرمود مرد يهودى محكوم شد، آيات فوق نازل گشت و حقيقت را روشن ساخت .
تفسير :
از خائنان حمايت نكنيد
در اين آيات خداوند نخست به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) توصيه مى كند كه هدف از فرستادن اين كتاب آسمانى اين است كه اصول حق و عدالت در ميان مردم اجرا شود، ما اين كتاب را به حق بر تو فرستاديم تا به آنچه خداوند به تو آموخته است در ميان مردم قضاوت كنى .)
(انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اراك الله ).
سپس به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار مى دهد كه هرگز از خائنان حمايت نكند
(و لا تكن للخائنين خصيما).
گرچه روى سخن در اين آيه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) است ولى شك نيست كه اين حكم يك حكم عمومى نسبت به تمام قضات و داوران مى باشد، و به همين دليل چنين خطابى مفهومش اين نيست كه ممكن است چنين كارى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سر بزند، چه اينكه حكم مزبور ناظر به همه افراد است .
در آيه بعد به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور مى دهد كه از پيشگاه خدا طلب آمرزش كند (و استغفر الله ) زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است .
(ان الله كان غفورا رحيما).
در اينكه استغفار در اينجا براى چيست ، احتمالاتى وجود دارد:
نخست اينكه (استغفار) براى آن ترك اولى است كه به خاطر عجله در قضاوت در مورد شان نزول آيات صورت گرفت ، يعنى گرچه آن مقدار از اعتراف و گواهى طرفين براى قضاوت تو كافى بود، ولى بهتر اين بود كه باز هم تحقيق بيشترى در اين مورد بشود.
ديگر اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مورد اين شان نزول طبق قوانين قضائى اسلام داورى كرد، و از آنجا كه مدارك خائنان از نظر ظاهر محكمتر بود، حق به جانب آنها داده شد، پس از آشكار شدن واقع و رسيدن حق به حقدار دستور مى دهد كه از خداوند طلب آمرزش كند، نه بخاطر اينكه گناهى صورت گرفته است بلكه بخاطر اينكه بر اثر صحنه سازيهاى بعضى ، حق مسلمانى در معرض نابودى قرار گرفته است (يعنى به اصطلاح استغفار بخاطر حكم واقعى است نه حكم ظاهرى ).
اين احتمال را نيز داده اند كه استغفار در اينجا براى طرفين دعوا بوده است كه در طرح و تعقيب دعوا خلافگوئى هائى انجام دادند.
در حديثى از پيامبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود:
انما انا بشر و انكم تختصمون الى و لعل بعضكم يكون الحن بحجته من بعض فاقضى بنحو ما اسمع فمن قضيت له من حق اخيه شيئا فلا ياخذه فانما اقطع له قطعة من النار!
(من بشرى همانند شما هستم (و مامور به ظاهرم ) شايد بعضى از شما به هنگام بيان دليل خود قويتر از بعضى ديگر باشيد، و من هم بر طبق همان دليل قضاوت مى كنم ، در عين حال بدانيد داورى من كه بر طبق ظاهر دليل طرفين صورت مى گيرد، حق واقعى را تغيير نمى دهد، بنابراين اگر من به سود كسى (طبق ظاهر) قضاوت كنم و حق ديگرى را به او بدهم پاره اى از آتش جهنم در اختيار او قرار داده ام و بايد از آن بپرهيزد.)
از اين حديث به خوبى روشن مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وظيفه دارد مطابق ظاهر و بر طبق دليل طرفين دعوا قضاوت كند، البته در چنين داورى معمولا حق به حقدار مى رسد، ولى گاهى هم ممكن است ظاهر دليل و گواهى گواهان با واقع تطبيق نكند، اينجا است كه بايد توجه داشت كه حكم داور بهيچوجه واقع را تغيير نمى دهد، و حق ، باطل ، و باطل حق نمى شود.
آيه و ترجمه:


و لا تجدل عن الذين يختانون أ نفسهم إ ن الله لا يحب من كان خوانا أ ثيما (107)
يستخفون من الناس و لا يستخفون من الله و هو معهم إ ذ يبيتون ما لا يرضى من القول و كان الله بما يعملون محيطا (108)
هأ نتم هؤ لاء جدلتم عنهم فى الحيوة الدنيا فمن يجدل الله عنهم يوم القيمة أ م من يكون عليهم وكيلا (109)


ترجمه :
107 - و از آنها كه به خود خيانت كردند دفاع مكن زيرا خداوند افراد خيانت پيشه گنهكار را دوست ندارد.
108 - اعمال زشت خود را از مردم پنهان مى دارند اما از خدا پنهان نمى دارند، و به هنگامى كه در مجالس شبانه سخنانى كه خدا راضى نبود مى گفتند، خدا با آنها بود و خدا به آنچه عمل مى كنند احاطه دارد.
109 - آرى شما همانها هستيد كه در زندگى اين جهان از آنها دفاع كرديد، اما كيست كه در برابر خداوند در روز رستاخيز از آنها دفاع كند و يا چه كسى است كه وكيل و حامى آنها باشد؟!
تفسير :
بدنبال دستورهاى گذشته درباره عدم حمايت از خائنان در اين آيات چنين ادامه مى دهد كه : هيچگاه از خائنان و آنها كه به خود خيانت كردند، حمايت نكنيد.
(و لا تجادل عن الذين يختانون انفسهم ).
چرا كه خداوند، خيانت كنندگان گنهكار را دوست نمى دارد.
(ان الله لا يحب من كان خوانا اثيما).
قابل توجه اينكه : در اين آيه مى فرمايد: كسانى كه بخود خيانت كردند در حالى كه مى دانيم طبق شان نزول آيه ، خيانت نسبت به ديگران انجام شده بود، و اين اشاره به همان معنى لطيفى است كه قرآن بارها آن را تذكر داده كه هر عملى از انسان سر بزند، آثار خوب و بد آن اعم از معنوى و مادى ، قبل از هر كس متوجه خود او مى شود، همانطور كه در جاى ديگر فرموده :
ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها :
اگر نيكى كنيد بخود نموده ايد و اگر بدى كنيد نيز به خودتان بد كرده ايد و يا اينكه اشاره به مطلب ديگرى است كه باز هم قرآن آن را تاييد كرده و آن اينكه همه افراد بشر بسان اعضاء يك پيكرند و اگر كسى زيانى به ديگرى برساند همانند آن است كه بخود زيان رسانده باشد، درست مثل كسى كه با دست خود سيلى به صورت خود مى زند. نكته ديگر اينكه آيه در مورد كسانى نيست كه مثلا يكبار مرتكب خيانت شده اند و از آن پشيمان گشته اند زيرا در مورد چنين كسانى نبايد شدت عمل بخرج داد بلكه بايد ارفاق نمود، آيه در مورد كسانى است كه خيانت جزء برنامه زندگى آنان شده است ، به قرينه يختانون كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد و به قرينه خوان كه صيغه مبالغه است به معنى بسيار خيانت كننده و اثيم كه بمعنى گناهكار است و به عنوان تاكيد براى خوان ذكر شده ، و در آيه گذشته نيز از آنها تعبير بخائن كه اسم فاعل است و معنى وصفى دارد و نشانه تكرار عمل است شده است .
سپس اين گونه خائنان را مورد سرزنش قرار داده ، مى گويد: آنها شرم دارند كه باطن اعمالشان براى مردم روشن شود ولى از خدا، شرم ندارند!
(يستخفون من الناس و لا يستخفون من الله )
خداوندى كه همه جا با آنها است ، و در آن هنگام كه در دل شب ، نقشه هاى خيانت را طرح مى كردند و سخنانى كه خدا از آن راضى نبود مى گفتند، با آنها بود به همه اعمال آنها احاطه دارد.
(و هو معهم اذ يبيتون ما لا يرضى من القول و كان الله بما يعملون محيطا).
سپس روى سخن را به طايفه شخص سارق كه از او دفاع كردند، نموده ، مى گويد: گيرم كه شما در زندگى اين جهان از آنها دفاع كنيد ولى كيست كه در روز قيامت بتواند از آنها دفاع نمايد و يا به عنوان وكيل كارهاى آنها را سامان بخشد، و گرفتاريهاى آنها را بر طرف سازد؟!
(ها انتم هؤ لاء جادلتم عنهم فى الحيوة الدنيا فمن يجادل الله عنهم يوم القيامة ام من يكون عليهم وكيلا).
بنابراين دفاع شما از آنها بسيار كم اثر است ، زيرا در زندگى جاويدان آن هم در برابر خداوند، هيچگونه مدافعى براى آنها نيست .
در حقيقت در سه آيه فوق ، نخست به پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و همه قاضيان به حق توصيه شده كه كاملا مراقب باشند، افرادى با صحنه سازى و شاهدهاى دروغين حقوق ديگران را پايمال نكنند.
سپس به افراد خيانتكار، و بعد به مدافعان آنها هشدار داده شده است كه مراقب نتائج سوء اعمال خود در اين جهان و جهان ديگر باشند.
و اين يكى از اسرار بلاغت قرآن است كه در يك حادثه هر چند به ظاهر كوچك باشد و بر محور يك زره و مقدارى مواد غذائى دور بزند و يا پاى يك نفر يهودى و دشمن اسلام در ميان باشد تمام جوانب مطلب را بررسى كرده و يادآورى و اخطار لازم را در هر مورد مى كند از پيامبر بزرگ خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه به حكم عصمت دامنش از هر گونه آلودگى به گناه پاك است گرفته ، تا به افراد خيانت پيشه گنهكار و كسانى كه به حكم تعصبهاى خويشاوندى از اين
گونه افراد دفاع مى كنند، هر كدام به تناسب خود، مورد بحث قرار گرفتهاند.
آيه و ترجمه:


و من يعمل سوءا أ و يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما (110)
و من يكسب إ ثما فإ نما يكسبه على نفسه و كان الله عليما حكيما (111)
و من يكسب خطية أ و إ ثما ثم يرم به بريا فقد احتمل بهتنا و إ ثما مبينا (112)


ترجمه :
110 - كسى كه كار بدى انجام دهد يا به خود ستم كند سپس از خداوند طلب آمرزش نمايد خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت .
111 - و كسى كه گناهى مرتكب شود به زيان خود كار كرده و خداوند دانا و حكيم است .
112 - و كسى كه خطا يا گناهى مرتكب شود سپس بيگناهى را متهم سازد بار بهتان و گناه آشكارى بر دوش گرفته است .
تفسير :
در اين سه آيه در تعقيب بحثهاى مربوط به خيانت و تهمت كه در آيات قبل گذشت سه حكم كلى بيان شده است :
1 - نخست اشاره به اين حقيقت شده كه راه توبه ، به روى افراد بدكار به هر حال باز است و كسى كه به خود يا ديگرى ستم كند و بعد حقيقتا پشيمان شود و از خداوند طلب آمرزش كند و در مقام جبران بر آيد، خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت .
(و من يعمل سوء او يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما.)
بايد توجه داشت كه در آيه دو چيز عنوان شده يكى سوء و ديگرى ظلم به نفس ، و با توجه به قرينه مقابله و همچنين ريشه لغوى سوء كه به معنى زيان رسانيدن به ديگرى است ، چنين استفاده مى شود كه هر نوع گناه اعم از اينكه انسان به ديگرى زيان برساند يا به خود، به هنگام توبه حقيقى و جبران ، قابل آمرزش است .
ضمنا از تعبير به يجد الله غفورا رحيما:
خدا را آمرزنده و مهربان مى يابد استفاده مى شود كه توبه حقيقى آنچنان اثر دارد كه انسان در درون جان خود نتيجه آنرا مى يابد، از يكسو اثر ناراحت كننده گناه با توجه به غفور بودن خداوند از بين ميرود، و از طرف ديگر دورى خود را از رحمت و الطاف خداوند كه نتيجه معصيت بود، به مقتضاى رحيميت او، مبدل به نزديكى احساس مى كند.
2 - آيه دوم توضيح همان حقيقتى است كه اجمال آن در آيات قبل گذشت و آن اينكه : هر گناهى كه انسان مرتكب مى شود بالمآل و در نتيجه به خود ضرر زده و به زيان خود گام برداشته است .
(و من يكسب اثما فانما يكسبه على نفسه ).
و در پايان آيه مى فرمايد: خداوند عالم است و از اعمال بندگان با خبر، و هم حكيم است و هر كس را طبق استحقاق خود مجازات ميكند.
(و كان الله عليما حكيما).
و به اين ترتيب گناهان اگر چه در ظاهر مختلفند، گاهى زيان آن به ديگرى ميرسد و گاهى زيان آن به خويشتن است ، اما پس از تحليل نهائى همه به خود انسان باز ميگردد و آثار سوء گناه قبل از همه در روح و جان خود شخص ظاهر ميشود.
3 - و در آخرين آيه اشاره به اهميت گناه تهمت زدن نسبت به افراد
بى گناه كرده ، مى فرمايد: هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و آن را به گردن بى گناهى بيفكند، بهتان و گناه آشكارى انجام داده است .
(و من يكسب خطيئة او اثما ثم يرم به بريئا فقد احتمل بهتانا و اثما مبينا).
در اين آيه گناهانى را كه انسان مرتكب ميشود و به گردن ديگرى مى افكند به دو قسم تقسيم شده يكى خطيئة و ديگر اثم - درباره تفاوت ميان اين دو ، مفسران و اهل لغت سخن بسيار گفته اند، اما آنچه نزديكتر به نظر ميرسد اين است كه خطيئة از خطا در اصل به معنى لغزشها و گناهانى است كه بدون قصد از انسان سر ميزند و گاهى داراى كفاره و غرامت است ، ولى تدريجا در معنى خطيئه توسعه اى داده شده و هر گناه اعم از عمد و غير عمد را در بر مى گيرد، زيرا هيچگونه گناهى (اعم از عمد و غير عمد) با روح سليم انسان سازگار نيست و اگر از او سر بزند در حقيقت يكنوع لغزش و خطا است كه شايسته مقام او نيست ، نتيجه اينكه خطيئة معنى وسيعى دارد كه هم گناه عمدى و هم غير عمدى را شامل ميشود، ولى اثم معمولا به گناهان عمدى و اختيارى گفته ميشود - و در اصل اثم به معنى چيزى است كه انسان را از كارى باز ميدارد و از آنجا كه گناهان آدمى را از خيرات ، باز ميدارند به آنها اثم گفته شده است .
ضمنا بايد توجه داشت كه در آيه در مورد تهمت ، تعبير لطيفى به كار برده شده و آن اينكه گناه را بمنزله تير قرار داده و انتساب آن را به ديگرى به منزله پرتاب بسوى هدف اشاره به اينكه همانطور كه تيراندازى به سوى ديگرى ممكن است باعث از بين رفتن او شود پرتاب تير گناه هم به كسى كه مرتكب نشده ممكن است آبروى او را كه بمنزله خون او است از بين ببرد، بديهى است وزر و وبال اين كار براى هميشه بر دوش فردى كه تهمت زده است باقى خواهد ماند، و تعبير به احتمل (بر دوش مى گيرد) نيز اشاره به سنگينى
و دوام اين مسئوليت است !.
جنايت تهمت
تهمت زدن به بيگناه از زشتترين كارهائى است كه اسلام آن را به شدت محكوم ساخته است ، آيه فوق و روايات متعدد اسلامى كه درباره اين موضوع وارد شده نظر اسلام را در اين زمينه روشن مى سازد، امام صادق (عليه السلام ) از حكيمى چنين نقل ميكند:
البهتان على البرى ء اثقل من جبال راسيات :
تهمت زدن به بيگناه از كوههاى عظيم نيز سنگينتر است !
تهمت زدن به افراد بيگناه با روح ايمان سازگار نيست چنانكه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده :
(اذا اتهم المؤ من اخاه انماث الايمان فى قلبه كما ينماث الملح فى الماء)
كسى كه برادر مسلمانش را متهم كند، ايمان در قلب او ذوب ميشود همانند ذوب شدن نمك در آب !
در حقيقت بهتان و تهمت ، بدترين انواع دروغ و كذب است ، زيرا هم مفاسد عظيم كذب را دارد، و هم زيانهاى غيبت ، و هم بدترين نوع ظلم و ستم است ، و لذا از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود:
من بهت مؤ منا او مؤ منة او قال فيهما ما ليس فيه اقامه الله تعالى يوم القيامة على تل من نار حتى يخرج مما قاله :
كسى كه به مرد يا زن با ايمان تهمت بزند و يا درباره او چيزى بگويد.
كه در او نيست ، خداوند در روز قيامت او را بر تلى از آتش قرار مى دهد تا از مسئوليت آنچه گفته است در آيد.
در حقيقت رواج اين كار ناجوانمردانه در يك محيط، سبب به هم ريختن نظام و عدالت اجتماعى و آلوده شدن حق به باطل و گرفتار شدن بيگناه و تبرئه گنهكار و از ميان رفتن اعتماد عمومى مى شود.
آيه و ترجمه:


و لو لا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة منهم أ ن يضلوك و ما يضلون إ لا أ نفسهم و ما يضرونك من شى ء و أ نزل الله عليك الكتب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما (113)


ترجمه :
113 - اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود طايفه اى از آنان تصميم داشتند تو را گمراه كنند اما جز خودشان را گمراه نمى كنند و هيچگونه زيانى به تو نمى رسانند و خداوند كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود.
تفسير :
اين آيه اشاره به گوشه ديگرى از حادثه بنى ابيرق است كه در چند آيه قبل تحت عنوان شان نزول اشاره شد، آيه چنين مى گويد: اگر فضل و رحمت پروردگار شامل حال تو نبود جمعى از منافقان يا مانند آنها تصميم داشتند ترا از مسير حق و عدالت ، منحرف سازند، ولى لطف الهى شامل حال تو شد
و تو را حفظ كرد.
(و لو لا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك ).
آنها مى خواستند با متهم ساختن يك فرد بيگناه و سپس كشيدن پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به اين ماجرا، هم ضربه اى به شخصيت اجتماعى و معنوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بزنند و هم اغراض سوء خود را درباره يك مسلمان بيگناه عملى سازند، ولى خداوندى كه حافظ پيامبر خويش است ، نقشه هاى آنها را نقش بر آب كرد. بعضى براى اين آيه شان نزول ديگرى ذكر كرده اند و آن اينكه هيئتى از طايفه بنى ثقيف خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده و گفتند ما با دو شرط با تو بيعت مى كنيم نخست اينكه بتهاى خود را با دست خود نشكنيم و ديگر اينكه بر ما مهلت دهى تا يك سال ديگر بت عزى را پرستش كنيم !، خداوند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خود دستور داد كه در برابر پيشنهادهاى آنها به هيچوجه انعطافى نشان ندهد، آيه فوق نازل شد و به پيامبر اعلام كرد كه لطف خدا او را در برابر اين وسوسه ها حفظ مى كند.
سپس قرآن مى گويد: اينها فقط خود را گمراه مى كنند و هيچگونه زيان به تو نميرسانند.
(و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونك من شى ء)
سرانجام علت مصونيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از گمراهى و خطا و گناه ، چنين بيان مى كند كه خدا، كتاب و حكمت بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى به تو آموخت .
(و انزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك ما لم تكن تعلم ).
و در پايان آيه ميفرمايد: فضل خداوند بر تو بسيار بزرگ بوده است
(و كان فضل الله عليك عظيما).
سرچشمه معصوم بودن پيامبران
آيه فوق ، از آياتى است كه اشاره بمسئله مصونيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از خطا و اشتباه و گناه ميكند و مى گويد: اگر امدادهاى الهى شامل حال تو نبود تو را گمراه مى ساختند ولى با وجود اين امدادها قادر به اين كار نخواهند بود و هيچگونه زيانى در اين راه به تو نمى رسانند.
به اين ترتيب خداوند براى اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بتواند در هر چيز سرمشقى براى امت باشد و الگوئى براى نيكيها و خيرات گردد، و از عواقب دردناك لغزشهائى كه ممكن است دامن يك رهبر بزرگ را بگيرد، بركنار باشد و امت از سرگردانى در مسئله اطاعت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در امان باشند و گرفتار تضاد در ميان اطاعت و عدم اطاعت نشوند پيامبر خود را در برابر خطا و گناه بيمه ميكند تا اعتماد كامل مردم را كه از نخستين شرطهاى رهبرى الهى است بخود جلب نمايد.
و در ذيل آيه يكى از دلائل اساسى مسئله عصمت بطور اجمال آمده است و آن اينكه : خداوند علوم و دانشهائى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آموخته كه در پرتو آن در برابر گناه و خطا بيمه مى شود، زيرا علم و دانش (در مرحله نهائى ) موجب عصمت است مثلا پزشكى كه آب آلودهاى را كه به انواع ميكربهاى : وبا، مالاريا، و دهها بيمارى خطرناك ديگر آلوده است و آن را در آزمايشگاه در زير ميكروسكوپ مطالعه كرده و اثر كشنده آن را به روشنى دريافته است ، ممكن نيست از آن آب بنوشد، يعنى اين علم به او مصونيت در برابر ارتكاب اين عمل ميدهد، در حالى كه جهل به آن ممكن است موجب ارتكاب گردد.
همچنين سرچشمه بسيارى از اشتباهات جهل به مقدمات يا لوازم و عواقب يك كار است ، بنابراين كسى كه از طريق وحى الهى و تعليم پروردگار آگاهى
كامل از مسائل مختلف دارد، نه گرفتار لغزش ميشود، نه گمراهى و نه گناه .
ولى اشتباه نشود با اينكه چنان علمى براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از ناحيه خدا است ولى باز جنبه اجبارى بخود نمى گيرد، يعنى هيچگاه پيامبر مجبور نيست به علم خود عمل كند بلكه از روى اختيار به آن عمل ميكند، همانطور كه طبيب مزبور با داشتن آگاهى از وضع آن آب آلوده اجبارى به ننوشيدن آن ندارد بلكه از روى اراده از شرب آن خوددارى ميكند.
و اگر گفته شود چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مشمول چنين فضل الهى شده است نه ديگران ، بايد گفت اين به خاطر مسئوليت سنگين رهبرى است كه بر دوش او گذاشته شده است و بر دوش ديگران نيست زيرا خداوند به همان مقدار كه مسئوليت ميدهد، توان و نيرو مى بخشد. (دقت كنيد).
آيه و ترجمه:


لا خير فى كثير من نجوئهم إ لا من أ مر بصدقة أ و معروف أ و إ صلح بين الناس و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤ تيه أ جرا عظيما (114)


ترجمه :
114 - در بسيارى از سخنان در گوشى (و جلسات محرمانه ) آنها خير و سودى نيست مگر كسى كه (به اين وسيله ) امر به كمك به ديگران يا كار نيك يا اصطلاح در ميان مردم كند، و هر كس براى خشنودى پروردگار چنين كند پاداش بزرگى به او خواهيم داد.
تفسير :
سخنان در گوشى
در آيات گذشته اشاره اى به جلسات مخفيانه شبانه و شيطنت آميز بعضى از منافقان يا مانند آنها شده بود، در اين آيه بطور مشروحتر از آن تحت عنوان نجوا بحث مى شود.
نجوا تنها بمعنى سخنان در گوشى نيست بلكه هر گونه جلسات سرى و مخفيانه را نيز شامل مى شود، زيرا در اصل از ماده نجوة (بر وزن دفعة ) بمعنى سرزمين مرتفع گرفته شده است ، چون سرزمينهاى مرتفع از اطراف خود جدا هستند، و از آنجا كه جلسات سرى و سخنان در گوشى از اطرافيان جدا مى شود، به آن نجوى گفته اند و بعضى معتقدند كه همه اينها از ماده نجات بمعنى رهائى گرفته شده است ، زيرا يك نقطه مرتفع از هجوم سيلاب در امان است ، و يك مجلس سرى يا سخن در گوشى از اطلاع ديگران بركنار مى باشد.
به هر حال آيه مى گويد: در غالب جلسات محرمانه و مخفيانه آنها كه بر اساس نقشه هاى شيطنت آميز بنا شده خير و سودى نيست .
(لا خير فى كثير من نجويهم )
سپس براى اينكه گمان نشود هر گونه نجوا و سخن در گوشى يا جلسات سرى مذموم و ممنوع است ، چند مورد به عنوان مقدمه بيان يك قانون كلى ، به صورت استثناء در ذيل آيه ذكر كرده مى فرمايد:
مگر اينكه كسى در نجواى خود، توصيه به صدقه و كمك به ديگران ، يا انجام كار نيك ، و يا اصلاح در ميان مردم مى نمايد.
(الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بين الناس )
و اين گونه نجويها اگر به خاطر تظاهر و رياكارى نباشد بلكه منظور از آن كسب رضاى پروردگار بوده باشد، خداوند پاداش بزرگى براى آن مقرر خواهد فرمود.
(و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نؤ تيه اجرا عظيما)
اصولا نجوا و سخنان درگوشى و تشكيل جلسات سرى در قرآن به عنوان يك عمل شيطانى معرفى شده است .
انما النجوى من الشيطان :
نجوى از شيطان است زيرا اين كار غالبا براى اعمال نادرست صورت مى گيرد، چون انجام كار خير و مفيد و مثبت معمولا چيز محرمانه و مخفيانه اى نيست كه مردم بخواهند با سخنان در گوشى آن را انجام دهند.
ولى از آنجا كه گاهى شرائط فوق العادهاى پيش مى آيد كه انسان مجبور ميشود در كارهاى نيك از روش نجوا استفاده كند اين استثناء مكرر در قرآن آمده است .

next page

fehrest page

back page