تفسير نور
(سوره ى انعام )

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۵ -


O 95- إِنَّ اللّهَ فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَى يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَمُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَىِّ ذَلِكُمْ اللّهُ فَاءَنَّى تُؤْفَكُونَ
ترجمه :
همانا خداوند، شكافنده ى دانه و هسته است ، زنده را از مرده بيرون مى آورد و بيرون آورنده ى مرده از زنده است . آن است خداوند شما، پس چگونه (از حقّ) منحرف مى شويد؟
نكته ها :
O فالق از فلق به معناى شكافتن است . حَبّ و حَبّه ، به دانه هاى خوراكى و غذايى مثل گندم و جو گفته مى شود. نَوى به معناى هسته است .
O از علف بى جان ، حيوان جاندار و از حيوان جاندار، شير بى جان پديد مى آيد. از هسته بى جان ، درخت زنده ، و از درخت رشديافته ، هسته ى بى جان خارج مى شود.
O يكى از مصاديق آيه به گفته روايات آن است كه گاهى از انسان هاى بى ايمان ، افراد مؤ من پديد مى آيد و از انسان هاى با ايمان ، گاهى فرزندان كافر به وجود مى آيد.(191) يخرج الحىّ مِنَ الميّت و مخرج الميّت مِنَ الحَىّ
پيام ها :
1- كاشتن دانه و هسته ، كار انسان است ، ولى شكافتن و روياندن ، كار خداست . اِنّ اللّه فالق الحَبّ و النوى
2- دقّت در آثار طبيعى ، از بهترين راه هاى خداشناسى است . فالق الحَبّ... مخرج الميّت ... ذلكم اللّه
3- رزق و روزى انسان ، از راه همين دانه ها و بذرهاست كه خداوند رويانيده است ، پس به سراغ چه كسى مى رويم ؟ فاءنّى تؤ فكون
96- فَالِقُ الاِْصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَناً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَاناً ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ
ترجمه :
(خداوند،) شكافنده ى سپيده دم است ، و شب را مايه ى آرامش قرار داد و خورشيد و ماه را اسباب شمارش (ايّام ). اين است اندازه گيرى خداوند قدرتمند دانا.
نكته ها :
O اِصباح هم به معناى صبح است ، هم به معناى سپرى كردن شب و وارد صبح شدن ، امّا در اينجا مراد، هنگام دميدن سپيده ى صبح است .
O در آيه ى قبل ، سه نشانه از قدرت خداوند در زمين مطرح شد، در اين آيه نشانه هايى از قدرت الهى در آسمان ها آمده است . شب و روز دو نشانه از قدرت الهى است كه به واسطه ى گردش منظّم خورشيد و ماه پديد مى آيند.
O شب ، براى استراحت است و از كار و تلاش و سفر در شب ، نكوهش شده است .(192) (از اينكه در اين آيه ، شب عامل سكون و آرامش شمرده شده ، معلوم مى شود صبح براى كار و تلاش است .)
O امام رضا عليه السلام فرمود: ازدواج را در شب قرار دهيد، چون شب و همسر، هر دو وسيله ى سكون و آرامش ‍ انسانند.(193)
پيام ها :
1- پيدايش شب و روز، نياز به قدرت و دانش دارد كه اين كار را با تقدير و اندازه گيرى دقيق انجام دهد. فالق الاصباح ...تقدير العزيز العليم
2- خورشيد و ماه ، وسيله ى نظم و حسابرسى و برنامه ريزى است .(194) حسباناً
3- برنامه ريزى دقيق واجراى كامل ، نياز به علم وقدرت دارد. تقدير العزيز العليم
4- تفكّر در نظم دقيق كرات آسمانى ، راه خداشناسى است . انّى تؤ فكون ...فالق الاصباح ...
97- وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُواْ بِهَا فِى ظُلُمَتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الاَْيَتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
و اوست كسى كه ستارگان را براى شما قرار داد تا در تاريكى هاى خشكى و دريا، به وسيله آنها راه را يابيد. قطعا ما نشانه ها را براى قومى كه آگاه و دانايند به تفصيل روشن ساختيم .
نكته ها :
O علم هيئت ، از قديمى ترين علوم بشرى است و انسان از ستارگان در سفرهاى صحرايى و دريايى بهره مى برده است . اين وسيله ابزارى مطمئن ، هميشگى ، دست نخورده ، طبيعى ، عمومى و بى هزينه است .
O اسلام به مظاهر طبيعت ، توجّه خاصّى دارد. نام برخى سوره ها از اشياى طبيعى است . عبادات اسلامى نيز با طبيعيات گره خورده است ، همچون : وقت شناسى ، قبله شناسى ، خسوف و كسوف و نماز آيات ، اوّل ماه و هلال . اينها سبب آشنايى مسلمانان با علم هيئت و ايجاد رصدخانه هايى در بغداد، دمشق ، قاهره ، مراغه و اندلس و نگارش كتاب هايى در اين زمينه به دست مسلمانان شد.
O خداوند براى سفرهاى دريايى و صحرايى كه در عمر انسان ها به ندرت پيش مى آيد، خداوند راهنما قرار داده است ، آيا مى توان پذيرفت كه براى حركت دائمى انسان ها و گم نشدنشان در مسير حق ، راهنما قرار نداده باشد؟ و اين بيانگر لزوم رسالت و امامت براى هدايت بشر مى باشد.
O در احاديث مراد از ستارگان هدايت كننده ، رهبران معصوم و اولياى خدا بيان شده است .(195)
پيام ها :
1- ستارگان ، مخلوق خدا و وسيله ى راهيابى اند، (نه آنگونه كه برخى پنداشتند خالق و مدبّرند). جعل لكم النّجوم لتهتدوا بها
2- نظام ستارگانِ آسمان چنان دقيق است كه مى توان راه هاى زمينى را با آن پيدا كرد. لتهتدوا بها
3- شناخت وزن و حجم و ميزان فاصله و سرعت حركت و مدار ستارگان و كلاً علم ستاره شناسى و نجوم ، به تنهايى انسان را به خدا نمى رساند، بايد انسان اراده كند و بخواهد كه از اين راه ، خدا را بشناسد. لقوم يعلمون
(آرى ، تنها نگاه به آيينه براى اصلاح سر وصورت كافى نيست ، بلكه اراده و تصميم و اقدام براى اصلاح نيز لازم است ، چه بسيارند آيينه فروشانى كه دائما به آيينه نگاه مى كنند، ولى حتّى يقه ى خود را صاف نمى كنند.)
98- وَهُوَ الَّذِى اءَنْشَاءَكُم مِن نَفْسٍ وَ حِدَةٍ فَمُسْتَقَرُّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الاَْيَتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ
ترجمه :
و اوست كسى كه شما را از يك نفْس آفريد، پس برخى قرار يافته (و به دنيا آمده اند) و برخى (در پشت پدرها و رحم مادرها) به امانت گذاشته شده اند. ما آيات خويش را براى گروهى كه مى فهمند به تفصيل بيان كرديم .
نكته ها :
O در تعبير اءنشاء دو نكته نهفته است : 1 ابتكار 2 تربيت مستمر، در آفرينش انسان هم نوآورى و ابتكار است ، هم تربيت مستمر. آرى ، آفريدن تقليدى يا آفريدن و رها كردن ، چندان ارزشى ندارد.
O در باره ى تعبير مستقر و مستودع ، معانى ديگرى هم گفته شده است ، از جمله : شما داراى روح پايدار و جسم ناپايداريد، شما داراى ايمان پايدار و يا ناپايداريد، شما از نطفه ى زن كه در رحم پايدار است و نطفه ى مرد كه ناپايدار است پديد آمده ايد، مستقر در زمين و وديعه ى در قبر تا روز قيامت هستيد، نعمت ها گاهى پايدار است و گاهى ناپايدار. در دعايى از امام صادق عليه السلام نقل شده كه پس از نماز عيد غدير، از خدا خواسته شود نعمت هايش را براى ما مستدام بدارد، چون خود فرموده است : فمستقر و مستودع .(196)
پيام ها :
1- اصل و ريشه ى همه ى شما يكى است ، پس اين همه اختلاف و برترى طلبى و تبعيض چرا؟ من نفس واحدة
2- اين همه تنوّع و نوآورى در خلقت انسان ها تنها از يك نفْس ، نشانه ى عظمت خداوند است . و هوالّذى انشاكم من نفس واحدة
3- همه ى داده ها پايدار نيست . تا نعمت و امكانات هست ، بهترين استفاده و بهره را ببريم . فمستقر و مستودع
4- انسان تا اهل فهم نباشد، از معارف بهره نمى برد. قد فصّلنا الايات لقوم يفقهون
99-و هو الذي انزل من السما ما فاخرجنابه نبات كل شي فاخرجنا منه خضرا نخرج منه حبا مترا رَاكِباً وَمِنَ الْنَّخْلِ مِن طَلْعِهَا قِنْوَانٌ دَانِيَةٌ وَجَنَّتٍ مِنْ اءَعْنَابٍ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَغَيْرَ مَتَشَبِهٍ انظُرُواْ إِلَى ثَمَرِهِ إِذَا اءَثْمَرَ وَيَنْعِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكُمْ لاََيَتٍ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
ترجمه :
و او كسى است كه از آسمان ، آبى نازل كرد، پس به وسيله ى آن ، هر گونه گياه برآورديم و از آن سبزه ها خارج ساختيم . از آن (سبزه ها) دانه هاى برهم نشسته و چيده شده بيرون آوريم . و از شكوفه ى خرما خوشه هايى نزديك بهم (پديد آوريم ) و نيز باغ هايى از (انواع ) انگورها و زيتون و انار (پرورش دهيم ) كه برخى شبيه به هم و برخى غير متشابهند. به ميوه ى آن ، آنگاه كه بار دهد و آنگاه كه ميوه مى رسد بنگريد. همانا در آن ،نشانه هايى براى گروه با ايمان است .
نكته ها :

O در آيه ى قبل فرمود: همه ى انسان ها از نفْسِ واحدند، در اين آيه مى فرمايد: همه ى گياهان و درختان و ميوه ها نيز از يك سرچشمه اند وآن آب باران است .
O متراكب از ريشه ى ركوب ، ميوه هاى سوار بر هم و دانه هاى درهم فشرده است . طلع خوشه ى سربسته خرماست و قنوان ، رشته هاى باريك كه بعداً خوشه هاى خرما را تشكيل مى دهد. دانية ، خوشه هاى به هم نزديك و يا نزديك به زمين ، به خاطر سنگينى بار آن است . مراد از متشابه ، يا درختانى است كه شباهت ظاهرى به هم دارند مثل زيتون و انار و يا ميوه هايى است كه شبيه به يكديگرند.
O در اين آيه و دو آيه قبل سه تعبير پى در پى آمده است : لقوم يعلمون ، لقوم يفقهون و لقوم يؤ منون كه رمز آن در پيام 4، بيان گرديده است .
پيام ها :
1- مايه ى رويش همه ى گياهان ونباتات ، آب باران است . من السماء ماءً فاءخرجنا به نبات كلّ شى ء
2- هم نزول باران ، هم روياندن گياه و ميوه ، كار خداست . اءنزل ... نخرج
3- رابطه ى انسان با ميوه ها فقط رابطه ى مادّى و غذايى نباشد، بلكه رابطه ى فكرى و توحيدى هم باشد. اُنظروا الى ثمره ... فى ذلكم لايات
4- بهره گيرى از ستارگان ، علم و كارشناسى لازم دارد. لقوم يعلمون ، درك اينكه كاروان بشرى همه از يك نفس است و اين كاروان ، به صورت پايدار و ناپايدار در جريان است درك عميق مى طلبد. لقوم يفقهون ، درك اينكه از گياه و باران و ميوه بايد بهره ى معنوى برد و از انتساب همه ى هستى به خدا نبايد غافل بود، ايمان مى طلبد. لقوم يؤ منون
100- وَجَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُواْ لَهُ بَنِينَ وَبَنَتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَنَهُ وَتَعَلَى عَمَّا يَصِفُونَ
ترجمه :
و آنان براى خدا شريكانى از جنّ قرار دادند، در حالى كه آنان را نيز خدا آفريده است و از روى نادانى براى خداوند، پسران و دخترانى ساخته و پرداختند. خداوند برتر و منزّه است از آنچه آنان درباره ى او وصف مى كنند.
نكته ها :
O خلق ، ايجاد چيزى از روى حساب است وخرق ، پاره كردن چيزى بى رويّه و بى حساب . خرقوا يعنى بدون دقّت و مطالعه مطلبى را اظهار كردن ، يا بدون حساب ساختن و و بى دليل ادّعا كردن است .(197)
O به گفته ى قرآن ، مسيحيان ، حضرت عيسى را و يهوديان حضرت عُزَير را پسر خدا مى دانستند.(198) جمعى هم ملائكه را فرزندان خدا مى پنداشتند. زردشتيان ، اهريمن را كه از جنّ بود رقيب خدا قرار داده و همه ى بدى ها را به او منسوب مى كردند، برخى عرب ها هم ميان خدا و جنّ، نسبتى فاميلى معتقد بودند. جعلوا بينه و بين الجنّة نَسَباً(199) اين آيه همه ى آن گمان ها را باطل شمرده و مى فرمايد: خداوند از همه ى اين اوصاف ، منزّه و برتر است .
پيام ها :
1- جهل ، ريشه ى خرافه گرايى است . خرقوا ... بغير علم (عقائد انسان نسبت به خداوند بايد بر اساس علم باشد.)
2- چگونه مخلوق ، شريك خالق مى شود؟ شركاء... و خلقهم
3- ازدواج و فرزند آورى ، تاءمين يك كمبود و نقص است و خداوند از اين عيب ها، منزّه است . سبحانه
101- بَدِيعُ السَّموَتِ وَالاَْرْضِ اءَنَّى يَكُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَكُنْ لَهُ صَحِبَةٌ وَخَلَقَ كُلَّ شَىْءٍ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ
(او) پديد آورنده ى آسمان ها و زمين است ، چگونه براى او فرزندى باشد، در حالى كه براى او همسرى نبوده است و او هر چيز را آفريده و به هر چيز داناست .
102- ذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمْ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ خَلِقُ كُلِّ شَىْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَىْءٍ وَكِيلٌ
ترجمه :
آن است خداوند، پروردگار شما، معبودى جز او نيست ، آفريدگار هر چيز است ، پس او را بپرستيد و او نگهبان و مدبّر همه چيز است .
نكته ها :
O كلمه ى بديع به معناى آفريدن ابتكارى است (نه تقليدى ).
O آنكه آسمان ها و زمين را بدون تقليد و نقشه ى قبلى آفريد، چه نيازى به فرزند و همسر دارد؟ او با يك اراده ، آنچه را بخواهد خلق مى كند.
O خالق كلّ شى ء توحيد در خلق است و هو على كلّ شى وكيل توحيد در امر است . له الخلق والامر(200).
پيام ها :
1- آفريدگار جهان ، توانمند است ونيازى به همسر وفرزند ندارد. بديع السموات
2- خدايى را كه قرآن معرفى مى كند، با خدايى كه ديگران عقيده دارند مقايسه كنيد. ذلكم اللّه
3- در عقيده ى اسلامى ، آفريدگار و پروردگار يكى است . ربّكم ... خالق كلّ شى ء (امّا مشركين ، خالق را اللَّه مى دانند، ولى عقيده به چندين ربّ دارند).
4- خالقيّت مطلقه ى خدا، دليل توحيد است . لا اله الاّ هو خالق كلّ شى ء
5- هم آفرينش به دست خداست ، هم بقا و ثبات هر چيز به اراده ى اوست . خالق وكيل
6- ربوبيّت وخالقيّت خدا، فلسفه ى پرستش است . ربّكم ... خالق كلّشى ء فاعبدوه
103- لاَ تُدْرِكُهُ الاَْبْصَرُ وَهُوَ يُدْرِكُ الاَْبْصَرَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ
ترجمه :
چشم ها او را در نمى يابد، ولى او چشم ها را در مى يابد و او نامرئى و دقيق و باريك بين و آگاه است .
نكته ها :
O كلمه ى بَصَر هم به معناى چشم است و هم به معناى بصيرت .(201) بنابراين آيه را مى توان چنين معنا كرد: نه چشم ظاهرى ، خداوند را مى بيند و نه دل به عمق معرفت او راهى دارد.
O لطيف چند معنى دارد: 1 آنكه عطاى خود را كم بشمارد و طاعت مردم را بسيار،
2- دقيق ، رسيدگى پنهانى به امور و باريك بينى ، 3 خالق اشياى ظريف و ناپيدا.
4- اهل مدارا و رفاقت ، 5 پاداش دهنده ى اهل وفا و بخشاينده ى اهل جفا.
O امام رضا عليه السلام فرمود: لايقع الاوهام و لايُدرك كيف هو، افكار و اوهام بر خداوند احاطه ندارد و ذات او آنگونه كه هست قابل ادراك نيست .(202)
O خداوند، هرگز ديدنى نيست . همين كه حضرت موسى از زبان مردم درخواست ديدن خدا را نمود، پاسخ شنيد: لَن تَرانِى (203) هرگز مرا نخواهى ديد. برخى از اهل سنّت گفته اند: خدا در قيامت ديده مى شود و به آياتى همچون الى ربّها ناظِرَة (204) استدلال مى كنند.(205) غافل از آنكه خداوند، جسم و مادّه نيست و مراد از نظر به خداوند، نگاه با چشم دل است ، زيرا ديدن با چشم ، در جايى است كه چيزى داراى جسم ، مكان ، محدوديّت ، رنگ و... باشد و همه ى اينها نشانه ى نياز و عجز است كه خداوند از اين نقص ها مبرّا مى باشد.
O امام على عليه السلام مى فرمايد: نه تنها چشم او را نمى بيند، بلكه وهم و فكر نيز نمى تواند بر او احاطه پيدا كند.(206) سعدى در ترسيم اين مطلب مى گويد:
 

اى برتر از خيال و قياس و گمان و وهم
 
و از آنچه گفته اند و شنيديم و خوانده ايم
 
مجلس تمام گشت و به آخر رسيد عمر
 
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ايم
 
O مراد از جمله ى يدرك الابصار، علم او به ديده هاى انسان است ، مانند سميع و بصير كه به معناى علم او به شنيدنى ها و ديدنى هاست .
پيام ها :
1- خداوند، جسم مادّى نيست . لاتدركه الابصار
2- هيچ كس از ذات خداوند آگاه نيست . هو اللطيف
3- هيچ پرده و مانعى جلوى علم خدا را نمى گيرد. هواللطيف الخبير
4- با اينكه زشتى هاى ما را مى داند باز هم به ما لطف دارد. وهو اللطيف الخبير
5- خداوند به همه ى لطائف و رموز هستى آگاه است . هواللطيف الخبير
104- قَدْ جَاءَكُمْ بَصَائِرُ مِن رَبِّكُمْ فَمَنْ اءَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَمَا اءَنَاْ عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ
ترجمه :
همانا از سوى پروردگارتان ، مايه هاى بينش و بصيرت ، (كتب آسمانى و دلائل روشن ) براى شما آمده است . پس هر كه بصيرت يافت ، به سود خود اوست و هر كس كورى گزيد، به زيان خويش عمل كرده است و من نگهبان و ضامن (ايمان شما به اجبار) نيستم .
نكته ها :
O از آيه ى 95 تا اينجا در معرّفى خدا و انتقاد از شرك بود، اين آيه به منزله ى نتيجه و خلاصه ى آيات گذشته است .
O مشابه اين آيه در قرآن زياد است كه نتيجه ى ايمان وكفر، خوبى وبدى ، يا بصيرت وكوردلىِ انسان را متوجّه خود او مى داند. همچون :
لها ما كَسَبَت وعليها ما اكتسبت (207)
مَن عَمِلَ صالحاً فلنفسه ومَن اَساء فَعَليها(208)
اِن اءحسنتُم اءحسنتُم لانفُسِكم و اِن اءساتُم فلها(209)
پيام ها :
1- با نزول قرآن ، راه عذرى بر هيچ كس باقى نمانده است . قد جاءكم بصائر
2- مردم در انتخاب راه ، آزادند. مَن اءبصر ... و مَن عمى
3- آگاه كردن مردم ، از شئون ربوبيّت الهى است . بصائر من ربّكم
4- سود ايمان و زيان كفر مردم ، به خودشان برمى گردد نه خدا. فلنفسه ... فعليها
5- كيفر گروهى از مردم ، نشانه باطل بودن تعاليم انبيا نيست ، بلكه نشانه ى كوردلى خود آنان است . و مَن عمى
6- وظيفه ى پيامبر، ابلاغ است نه اجبار. ما اءنا عليكم بحفيظ
105- وَ كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الاَْيَتِ وَ لِيَقُولُواْ دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ
ترجمه :
و بدين سان آيات را در شكل هاى گوناگون بيان مى كنيم ، (تا وسيله هدايت شود ولى كافران ايمان نياورده ) و گويند: تو (نزد كسى ) درس خوانده اى ! (بگذار بگويند، ولى ما) براى كسانى بيان مى كنيم كه اهل فهم و علم باشند.
نكته ها :
O كفّار براى باز كردنِ راه تكذيب پيامبر مى گفتند: اين حرف ها از خودش نيست ، از ديگرى آموخته است . دَرَسْتَ چنانكه در موارد ديگر نيز مى گفتند: انّما يُعلِّمُه بَشَر(210) انسانى به او ياد داده است ، اءعانَه عَليهِ قَومٌ آخَرون (211) گروهى ديگر كمكش كرده اند.
پيام ها :
1- تنوّع در شيوه ى بيان و استدلال و آموزش ، راه پذيرش را بازتر مى كند. نصرّف الا يات
2- مخالفين به اهميّت قرآن اعتراف دارند و مى گويند: اين معارف را از كسى آموخته و نمى گويند حرفها بى محتوى است . دَرَسْتَ
3- در مقابل آيات الهى ، برخى با تهمت و انكار ايستادگى مى كنند. دَرَسْتَ، ولى برخى كه اهلند، ارشاد مى شوند. لقوم يعلمون
 
باان كه در لطافت طبعش خلاف نيست
 
در باغ ، لاله رويد ودر شوره زار، خَس
 
106-إ تَّبِعْ مَا اءُوحِىَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ وَ اءَعْرِض ْعَنِ الْمُشْرِكِينَ
ترجمه :
تنها آنچه را از سوى پروردگارت به تو وحى شده پيروى كن ، معبودى جز او نيست و از مشركان روى بگردان .
نكته ها :
O در آيه ى قبل ، تهمت مشركان به پيامبر مطرح شد كه مى گفتند: كلام تو وحى نيست ، بلكه آموخته از ديگران است . اينجا به پيامبر دلدارى مى دهد كه تو كار خويش را بكن و به حرف مخالفان اعتنايى نداشته باش .
O شيوه هاى برخورد با مخالفان ، در موارد مختلف متفاوت است ، از جمله :
گاهى سلام كردن است . اذا خاطَبَهُمُ الجاهلون قالوا سلاما(212)
گاهى سكوت و عدم برخورد است . ذَرهُم (213)، حَسبُنا اللّه (214)
گاهى اعراض و بى اعتنايى است . اءعرِض عنهم (215)
گاهى درشتى و غلظت است . و اغلُظ عليهم (216)
گاهى مقابله به مثل است . فاْعتَدوا عليه بِمِثل مَا اعتدى عليكم (217)
پيام ها :
1- رهبران الهى نبايد با تهمت ها و تحقيرها و تحليل هاى نارواى دشمنان ، در راه خود سست شوند. اِتّبع ما يوحى اليك
2- گاهى بشر چنان سقوط مى كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز به فرمان الهى از او روگردان مى شود. واءعرض عن المشركين
107- وَلَوْ شَاءَ اللّهُ مَا اءَشْرَكوُاْ وَمَا جَعَلْنَكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَمَا اءَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ
ترجمه :
و اگر خداوند مى خواست (همه به اجبار ايمان مى آوردند و) شرك نمى ورزيدند (ولى سنّت الهى چنين نيست ) و ما تورا بر آنان نگهبان قرار نداديم و تو وكيل (ايمان آوردن ) آنان نيستى .
نكته ها :
O مشيّت و خواستِ خداوند دو گونه است : خواست تشريعى و خواست تكوينى . خداوند از نظر تشريعى ، هدايتِ همه ى مردم را خواسته است و لذا پيامبران و كتب آسمانى را فرستاده است ، امّا از نظر تكوينى خواسته است كه مردم بر اساس اراده و اختيار خود، راه را انتخاب كنند، نه آنكه مجبور به پذيرش دين باشند.
پيام ها :
1- اراده وخواست خداوند، تخلّف ندارد. لو شاءاللّه ما اشركوا
2- مشيّت و اراده الهى بر آزاد گذاشتن انسان هاست و وجود مشركين ، نشانه اى از اين آزادى است . ولو شاء اللّه ما اشركوا
3- پيامبران الهى ، مربّى و معلّم مردمند نه زندانبانانى كه با زور و تحميل ، دستور دهند. ما جعلناك عليهم حفيظا
4- پيامبر، نه مسئول دفع بلا از مشركان و نه مسئول جلب منفعت براى آنان است . ما جعلناك عليهم حفيظا و ما انت عليهم بوكيل
5- انبيا ضامنِ وظيفه اند نه نتيجه . با آن همه تلاش ، گروه بسيارى مشرك ماندند. و ما اءنت عليهم بوكيل
6- پيامبر، براى هدايت مردم سوز و گداز داشت . و ما اءنت عليهم بوكيل
108- وَلاَ تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَيَسُبُّواْ اللّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَ لِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ اءُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه :
و به (معبود) كسانى كه غير خدا را مى خوانند ناسزا نگوييد كه آنان نيز از روى جهل و دشمنى به خداوند ناسزا مى گويند. ما اين گونه عمل هر امّتى را برايشان جلوه داديم . سپس بازگشت آنان به سوى پروردگارشان است ، پس خداوند آنان را به آنچه مى كردند خبر مى دهد.
نكته ها :
O خداوند، انسان را چنان آفريده كه چه كارهاى خوب و چه كارهاى بد، كم كم در روح او تاءثير مى گذارد و به آن عادت مى كند. از اين رو، زينت دادن كارها گاهى به خدا نسبت داده شده ، زَيَّنّا، كه خالق اين تاءثير است ، و گاهى به شيطان نسبت داده شده كه از طريق وسوسه و وعده ، زشت ها را زيبا جلوه مى دهد. زيّن لهم الشّيطان (218)
O حضرت على عليه السلام در جنگ صفّين به سربازان خود توصيه مى كرد كه به پيروان معاويه دشنام و ناسزا نگويند، بلكه سيماى آنان را مطرح كنند كه بهتر از دشنام است .(219)
O اميرالمؤ منين على عليه السلام فرمودند: از مصاديقِ دشنام به خدا، دشنام به ولىّ خداست .(220)
O حساب لعن و نفرين و برائت ، از حساب دشنام و ناسزا جداست . لعن و برائت كه در آيات ديگر قرآن از سوى خداوند اعلام شده ، در واقع بيانگر اظهار موضعِ ما در برابر ستمگران و مشركان است كه بيزارى خود را از راه آنان اعلام مى كنيم . لعنة اللّه على الظالمين (221)، برائة من اللّه ...(222)
پيام ها :
1- احساسات خود را نسبت به مخالفان كنترل كنيم و از هرگونه بد دهنى و ناسزا بپرهيزيم . لاتسبّوا
2- به بازتاب برخوردهاى خود توجّه كنيم . لاتسبّوا... فيسبّوااللّه
3- با فحش و ناسزا، نمى توان مردم را از مسير غلط باز داشت . لا تسبّوا
4- ناسزاگويى ، عامل بروز دشمنى و كينه و ناسزا شنيدن است . لاتسبّوا... فيسبّوا... عَدْوا
5- دشنام ، يا نشانه نداشتن منطق است ، يا نداشتن ادب و يا صبر. (مسلمان با پرهيز از ناسزا، بايد نشان دهد كه صبر و منطق و ادب دارد.) لا تسبّوا
6- هر كارى كه سبب توهين به مقدّسات شود، حرام است . فيسبّوا اللّه
7- استفاده از حربه ى دشنام وناسزا، در نهى از منكر و تبليغات ومناظرات ممنوع است . لاتسبّوا
8- كارى كه سبب كشيده شدن ديگران به گناه وحرام مى شود، حرام است .(223) لاتسبّوا... فيسبّوا
9- گاهى انسان ناخودآگاه در گناه ديگران شريك مى شود، آنجا كه مقدّمات گناه ديگران را فراهم كند. فيسبّوااللّه
10-از سنّت هاى الهى ، زيبا جلوه كردن اعمال امّت ها در نظر آنان است . زيّنا لكلّ اُمّة عملهم (هر اُمّتى اعمال خود را هرچند ناحقّ باشد، زيبا مى پندارد)
11- جلوه نمايى و زيباديدن ، نشانه ى حقانيّت نيست . زيّنا لكل اُمّة عملهم
12- آگاه كردن مردم از كرده هاى خويش در قيامت ، از شئون ربوبيّت الهى است . الى ربّهم مرجعهم فينبّهم ...
109- وَاءَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ اءَيْمَنِهِمْ لَئِن جَاءَتْهُمْ ءَايَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بَهَا قُلْ إِنَّمَا الاَْيَتُ عِنْدَ اللّهِ وَمَا يُشْعِرُكُمْ اءَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لاَ يُؤ مِنُونَ
ترجمه :
و با سخت ترين سوگندهايشان به خدا قسم ياد كردند كه اگر معجزه و نشانه اى برايشان بيايد، قطعاً به آن ايمان خواهند آورد. بگو: معجزات ، تنها نزد خداست (و به دست اوست ) و چه مى دانيد (بلكه ما مى دانيم ) كه اگر معجزه اى هم بيايد، (باز هم ) آنان ايمان نخواهند آورد.
نكته ها :
O گروهى از كفّار قريش ، نزد پيامبر آمده ، گفتند: تو هم مانند موسى و عيسى معجزاتى بياور تا به تو ايمان آوريم ، حضرت پرسيد: چه كنم ؟ گفتند: كوه صفا را تبديل به طلا كن ، مردگان ما را زنده كن ، خدا و فرشتگان را نشانمان بده و آنگاه سوگند ياد كردند كه در اين صورت ايمان خواهند آورد. آيه نازل شد كه معجزه دست خداوند است و طبق حكمت انجام مى گيرد، نه هوس هاى مردم .(224)
معجزه به مقدار اتمام حجّت لازم است ، نه به مقدار ارضاى تمايلات هر فرد. بگذريم كه برخى پيشنهادها مثل ديدن خدا خلاف عقل است و چنان نيست كه نظام هستى بازيچه ى هوس هاى مشركان باشد.
پيام ها :
1- مشركين مكّه ، اللّه را قبول داشتند وبه آن سوگند ياد مى كردند. اءقسموا باللّه
2- فريب سوگندهاى دروغين مخالفان را نخوريد. واقسموا باللّه جهد ايمانهم
3- برهان خواهى آرى ، تسليم شدن در برابر هوسها هرگز. انّما الا يات عنداللّه
4- معجزات پيامبران ، به دست خداست . انّما الا يات عنداللّه
5- لجاجت ، درد بى درمانى است كه صاحبان آن ، با ديدن هر نوع معجزه ، باز هم ايمان نمى آورند. لايؤ منون
110- وَنُقَلِّبُ اءَفْئِدَتَهُمْ وَاءَبْصَرَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤ مِنوُاْ بِهِ اءَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِى طُغْيَنِهِمْ يَعْمَهُونَ
همان گونه كه در آغاز ايمان نياوردند، اين بار نيز دلها و چشم هايشان را دگرگون و واژگون مى كنيم و آنان را در طغيانشان رها مى سازيم تا سرگردان بمانند.
پيام ها :
1- وارونه شدن دل افراد لجوج ، سنّت خداوند است . و نُقَلِّبُ اءفئدتهم
2- ايمان به خدا و رسالت نياز به قلب سالم دارد. و نُقَلِّب اءفئدتهم
3- گناه و لجاجت ، ديد و بينش انسان را دگرگون مى سازد. و نُقَلِّبُ اءفئدتهم
4- كسى كه با ديدن معجزات اوليه ايمان نياورده ، نبايد تقاضاى معجزات ديگرى كند. لم يؤ منوا به اوّل مَرَّة
5- گرچه خداوند مقلّب القلوب است ، ولى اين انسان است كه با انتخاب ايمان يا كفر زمينه دگرگونى را فراهم مى كند. نُقَلِّبُ ... كما لم يؤ منوا
6- طغيان ، ريشه ى كفر است . لم يؤ منوا ... طغيانهم
7- كسى را كه خداوند رها كند، سرگردان مى شود. نذرهم ... يعمهون
جزء 8
111- وَلَوْ اءَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلَئِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كَُلَّ شَىْءٍ قُبُلاً مَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلا اءَن يَشَاءَ اللّهُ وَلَكِنَّ اءَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ
ترجمه :
و اگر ما فرشتگان را به سوى آنان نازل مى كرديم و مردگان با آنان سخن مى گفتند و همه چيز را (به گواهى صدق و اعجاز) دسته دسته در برابرشان گرد مى آورديم باز هم ايمان نمى آوردند، مگر آنكه خداوندبخواهد (به اجبار ايمان آورند)، ولى بيشترشان نادانى مى كنند.
نكته ها :
O گويا يكى از درخواست هاى مشركان ، نزول فرشتگان و سخن گفتن مردگان با آنان بوده است ، غافل از آنكه اين مشركان به قدرى لجوجند كه حتّى اگر امور غيبى مثل فرشتگان براى آنان محسوس شود باز هم ايمان نخواهند آورد. سعدى نيز مى گويد:
 
چون بود اصل گوهرى قابل
 
تربيت را در او اثر باشد
 
هيچ صيقل نكو نداند كرد
 
آهنى را كه بد گهر باشد
 
سگ به درياى هفتگانه مشوى
 
چون شود تر، پليدتر باشد
 
خر عيسى گرش به مكّه برى
 
چون بيايد هنوز خر باشد
 
O قُبُل يا به معناى مقابل است ، يا جمع قبيل ، به معناى گروه و دسته .
O در دو آيه ى قبل ، ادعاى دروغ مشركان مطرح شد كه مى گفتند: اگر معجزه بيايد ايمان مى آوريم ، اينجا نمونه آن معجزات مطرح شده است .
O شبيه اين آيه ، در سوره ى حجر آيات 14 و 15 آمده است : ولو فَتَحنا عليهم بابا من السّماء فظلّوا فيه يعرجون لقالوا انّما سُكِّرَت اءبصارُنا بل نحن قوم مَسحورون اگر از آسمان درى باز شود و كفّار از آن بالا روند، باز هم گويند: چشم ما را جادو كرده اند.
پيام ها :
1- براى دلهاى لجوج ، هيچ آيه و نشانه اى زمينه ساز ايمان نمى گردد. ما كانوا ليؤ منوا
2- خدا اگر بخواهد، مى تواند به اجبار، همه را مؤ من سازد، ولى اين خلاف حكمت اوست . ما كانوا ليؤ منوا الاّ اءن يشاء اللّه
3- جهالت ، عامل ايمان نياوردن به آيات الهى است . ما كانوا ليؤ منوا... و لكنّ اكثرهم يجهلون
112- وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِي عَدُوّاً شَيَطِينَ الاِْنسِ وَالْجِنِّ يُوحِى بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ
ترجمه :
ى پيامبر! اينان تنها در برابر تو به لجاجت نپرداختند، بلكه ) ما اين گونه براى هر پيامبرى ، دشمنى از شيطان هاى انس و جنّ قرار داديم . كه برخى از آنان حرف هاى دلپسند و فريبنده را به برخى ديگر مرموزانه القا مى كنند. البتّه اگر پروردگارت مى خواست ، چنين نمى كردند. (ولى سنّت الهى بر آزادى انسان ها مى باشد،) پس آنان را و آنچه به دروغ مى سازندبه خود واگذار.
نكته ها :
O در دو آيه ى قبل آمده بود كه : ما آنان را به حال خود رها كرديم ، نذرهم فى طغيانهم يعمهون اينجا مى فرمايد: تو نيز آنان را به حال خود رها كن . فذرهم
O سقوط انسان ، از قبول وسوسه ى شيطان شروع مى شود، يُوَسوِسُ فى صُدُورِ النّاس (225) آنگاه هر كه وسوسه در او اثر گذاشت از ياران شيطان مى شود، اِخوان الشياطين (226) و در نهايت خودش شيطان مى گردد. شياطين الانس
O تضادّ و درگيرى ، زمينه ساز تكامل اختيارى است . به همين جهت خداوند، جهان را عالم تزاحم و تضادّ اختيارى قرار داده است . وكذلك
پيام ها :
1- از عوامل استقامت و پايدارى انسان ، آگاهى از تاريخ و مشكلات ديگران است . وكذلك
2- مبارزه حقّ و باطل ، در طول تاريخ وجود داشته است . وكذلك
3- رهبر جامعه ، بايد براى مخالفت ها آماده باشد. وكذلك
4- انتظار ريشه كن شدن مخالفان و بدخواهان را نداشته باشيم . وكذلك جعلنا
5- از سنّت هاى الهى روبرو شدن انبيا با مخالفان گوناگون است . و كذلك جعلنا لكلّ نبىٍّ عَدوّا
6- كفّار لجوج ، شيطانند. شياطين الانس ...
7- شياطين انس و جنّ از طريق القا به يكديگر، با هم ارتباط دارند. يوحى بعضهم الى بعض ...
8- شياطين ، روشهاى شيطنت را به يكديگر مى آموزند. يوحى بعضهم الى بعض
9- مخالفان انبيا، تبليغات درون گروهى دارند. يوحى بعضهم الى بعض
10- كلمات زيبا و فريبنده ، مى تواند از عوامل اغفال انسان باشد. يوحى ... زخرف القول غرورا
11- خداوند انسان را آزاد آفريده و دنيا را ميدان درگيرى ها قرار داده است . ولو شاء ربّك ما فعلوه
12- اختيار و آزادى بشر، در مسير رشد و تربيت اوست . و لو شاء ربّك ما فعلوه
13- در نظام هستى ، يك اراده حاكم است نه دو قدرت ، يزدان و اهريمن در برابر هم نيستند و تلاش هاى انحرافى از قدرت و سلطه ى الهى بيرون نيست . ولو شاء ربك ما فعلوه
113- وَلِتَصْغَى إِلَيْهِ اءَفْئِدَةُ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ وَلِيَرْضَوْهُ وَ لِيَقْتَرِفُواْ مَا هُم مُقْتَرِفُونَ
ترجمه :
و(شياطين ، سخنان فريبنده ى خود را بر مردم مى خوانند) تا گوش دل آنان كه به قيامت ايمان ندارند، به آن سخنان مايل شود و آن را بپسندند و آنان به دست آورند آنچه را به دنبال به دست آوردنش هستند.
نكته ها :
O تَصغى از صَغْو، به معناى تمايل است ، تمايلى كه از راه شنيدن حاصل مى شود.
O اِقتراف ، به معناى تحصيل و كسب چيزى است .
پيام ها :
1- وسوسه ها و تبليغات ، به تنهايى عامل انحراف نيست ، بلكه گوش دادن و دل سپردن و جذب شدن ، مؤ ثّر است . لتصغى ... ليرضوه
2- ايمان نداشتن به آخرت ، سبب تسخير و نفوذ شيطان است . لايؤ منون بالاخرة
114- اءَفَغَيْرَ اللّهِ اءَبْتَغِى حَكَماً وَهُوَ الَّذِى اءَنزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَبَ مُفَصَّلاً وَالَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ يَعْلَمُونَ اءَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِن رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلاَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ
ترجمه :
پس (بگو:) آيا (با اين همه دلايل روشن ) غير خدا را به داورى جويم ؟ در حالى كه اوست كه كتاب آسمانى را به تفصيل به سوى شما نازل كرد، وكسانى كه به آنان كتاب داده ايم ، (يهود و نصارى ) مى دانند كه اين كتاب ، از طرف پروردگارت به حقّ نازل گشته است ، پس به هيچ وجه ازترديدكنندگان مباش .
نكته ها :
O حَكَم را برخى با حاكم يكى دانسته اند، امّا برخى گفته اند: حَكَم ، داورى است كه طرفين دعوا، او را انتخاب كرده باشند، ولى حاكم ، هرگونه داور است .(227) در مجمع البيان آمده است : حَكَم ، كسى است كه به حقّ داورى كند، ولى حاكم ، به هر قاضى گفته مى شود.
O در آيه 111، سخن اين بود كه اگر مردگان هم با اينان حرف بزنند يا فرشتگان فرود آيند، ايمان نخواهند آورد. در اين آيه مى فرمايد: اهل كتاب ، وحى بودن قرآن را مى دانند و تقاضاى معجزات ديگر، تنها بهانه است .
O پيامبر صلى الله عليه و آله در راه خود ترديدى ندارد، لذا خطاب لا تكوننّ مِنَ المُمترين هشدار به مسلمانان است كه نگران حقّانيت راه خود نباشند.
پيام ها :
1- با وجود كتابى همچون قرآن ، به سراغ داورى ديگران رفتن ، نادرست و قابل توبيخ است . اءفغَير اللّه اَبتَغِى حَكَماً (جز خداوند، كسى حقّ قانون گذارى و داورى ندارد)
2- خداوند، قرآن را به تفصيل نازل كرده است . هو الّذى انزل اليكم الكتاب مفصّلاً
3- قوانين و احكام اسلام ، ابهام ندارد. مفصّلا
4- يكى از دلايل حقانيّت اسلام ، بشارت انبياى گذشته در تورات و انجيل است . الّذين آتيناهم الكتاب يعلمون انّه منزّل من ربّك چنانكه در آيه اى ديگر مى فرمايد: يَعرِفونَه كما يَعرفُون ابنائهم (228) اهل كتاب ، پيامبر اسلام را همچون فرزندان خود مى شناختند.
5- رهبر بايد از قاطعيّتى ترديدناپذير در راه دعوت خود برخوردار باشد. فلاتكوننّ...
6- مبادا به خاطر ايمان نياوردن اهل كتاب ، در شما ترديدى پيدا شود، زيرا آنان حقانيّت قرآن را خوب مى دانند و انكارشان به دليل لجاجت است . يعلمون انّه منزّل من ربّك بالحقّ فلا تكوننّ من الممترين
115- وَ تَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لاَ مُبَدِّلَ لِكَلِمَتِهِ وَ هُوَ الْسَّمِيعُ الْعَلِيمُ
ترجمه :
و كلام پروردگارت ، در صداقت و عدالت به حدّ كمال و تمام رسيد. هيچ تغييردهنده اى براى كلمات او نيست و او شنواى داناست .
نكته ها :
O مراد از كلمة در اين آيه ، به دليل آيه قبل ، آيات قرآن است ولى واژه ى كلمة در فرهنگ قرآن و روايات ، گاهى به معناى وعده ى حتمى آمده است ، و تمّت كلمة ربّك الحسنى على بنى اسرائيل بما صبروا(229) كه تحقّق وعده ى الهى را نسبت به بنى اسرائيل به خاطر صبرشان بيان مى كند. گاهى به معناى دين آمده است ، كلمة اللّه يعنى دين خدا، و گاهى به پيامبر و اولياى الهى اطلاق شده است ، چنانكه درباره ى حضرت عيسى عليه السلام مى خوانيم : كلمته القاها الى مريم (230) در روايات نيز از قول ائمّه عليهم السلام آمده است كه ما كلمات الهى هستيم . نحن الكلمات (231)
پيام ها :
1- قرآن ، آخرين كتاب آسمانى و اسلام ، آخرين دين الهى است . تمّت كلمة ربّك
2- قرآن ، معجزه اى كامل براى اثبات رسالت پيامبر اكرم است . تمّت كلمة ربك
3- قرآن ، پاسخگوى همه ى نيازهاى هدايتى جوامع بشرى است . تمّت كلمة ربّك
4- اسلام ، مكمّل اديان گذشته است . تمّت كلمة ربّك ...
5- اتمام دين با بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، جلوه اى از ربوبيّت خداوند است . و تمّت كلمة ربّك
6- مبناى قوانين و سنّت هاى خداوند در نظام هستى ، صدق و عدل است . و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً
7- اخبار قرآن ، صادق و احكامش بر عدل استوار است . و تمّت كلمة ربّك صدقاً و عدلاً در آيه ى ديگر مى خوانيم : و مَن اصدق من اللّه حديثاً(232)
8- در قرآن ، تحريف راه ندارد. لا مبدّل لكلماته
9- خداوند نيازها را بسيار خوب مى داند و با توجّه به آن ، قرآن را نازل كرده است . و هو السّميع العليم
116- وَإِنْ تُطِعْ اءَكْثَرَ مَن فِى الاَْرْضِ يُضِلُّوكَ عَنْ سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلا يَخْرُصُونَ
ترجمه :
و اگر از بيشتر افراد روى زمين اطاعت كنى ، تو را از راه خداوند، منحرف و گمراه مى كنند. زيرا آنان جز از گمان پيروى نمى كنند وآنان ، جز به حدس و گمان نمى پردازند.
نكته ها :
O خَرْص به معناى تخمين و حدس است . چون بعضى از تخمين ها نادرست از آب در مى آيد، به معناى دروغ هم آمده است .(233)
پيام ها :
1- راه هدايت و راه قرآن ملاك است ، نه راه مردم و اكثريّت . و تمّت كلمة ربّك ... و اِن تُطِع اكثر...
2- اكثريّت ، دليل حقانيّت نيست . ملاك ، حقّ است نه عدد، پس در پيمودن راه حقّ از كمى افراد نهراسيد. اِن تُطِع اكثر...
3- جلب نظر اكثريّت ، گاهى به قيمت نابودى و انحراف خود انسان تمام مى شود. اِن تطع اكثر... يضلّوك (در راه خدا حركت كنيم هر چند خلاف راءى اكثريّت باشد)
4- اكثريّت ، چنان جلوه اى دارد كه خدا پيامبر را هم از تبعيّت آن بر حذر مى دارد. واِن تُطِع اكثر مَن فى الارض يضلّوك (انبيا بايد تابع وحى باشند، نه آراى مردم )
5- ريشه ى ضلالت ها، اعتماد به حدس وگمان است . يضلّوك اِن يتّبعون الاّ الظنّ
6- اكثريّتى كه به جاى حقّ، در پى حدس و هوس باشند، قابل پيروى نيستند. اِن تطع اكثر... يضلّوك ... يخرصون
7- در انتخاب راه ، دليل وبرهان لازم است ، نه حدس وگمان . اِن يتّبعون الاّ الظنّ... يخرصون
117-إِنَّ رَبَّكَ هُوَ اءَعْلَمُ مَن يَضِلُّ عَن سَبِيلِهِ وَهُوَ اءَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
ترجمه :
قطعاً پروردگار تو، خود به كسانى كه از راه او گمراه مى شوند، داناتر است و او به هدايت يافتگان (نيز) آگاه تر است .
نكته ها :
O مَهدىّ، يعنى كسى كه از ابتدا به هدايت الهى راه يافته است ، مانند امامان معصوم عليهم السلام امّا مُهتَدى كسى است كه پس از ضلالت ، هدايت شده باشد.(234)
پيام ها :
1- بشر نيز علم دارد، امّا تنها خدا اعلم است . هو اعلم (ضمير هو ميان مبتدا و خبر نشانه ى انحصار است .)
2 تربيت ، نياز به آگاهى عميق دارد. ربّك ...اعلم
3 با تظاهر و نفاق ، خود و ديگران را مفريبيم ، كه خدا همه را بهتر مى شناسد. هو اءعلم مَن يَضلّ...
4 از اعلم پيروى كنيم ، نه اكثريّت . و اِن تُطِع اكثر يضلّوك ... انّ ربّك هو اعلم

 

next page

fehrest page

back page