تفسير نور
(سوره ى انعام )

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۴ -


4- علاوه بر تقواى خود، بايد به فكر متّقى كردن ديگران نيز باشيم .
70- و ذرالذين اتخذوا دينهم لعباولهوا و غرتهم الخيوه الدنيا و ذكربه ان تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَيْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِّىٌ وَ لاَشَفِيعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ كُلَّ عَدْلٍ لاَ يُؤْخَذْ مِنْهَا اءُوْلَئِكَ الَّذِينَ اءُبْسِلُواْ بِمَا كَسَبُواْ لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذَابٌ اءَلِيمُ بِمَا كَانُواْ يَكْفُرُونَ
ترجمه :
و كسانى را كه دين خود را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيا مغرورشان كرده است ، رها كن و به وسيله ى قرآن پندشان ده تا مبادا به كيفر آنچه كسب كرده اند به هلاكت افتند، در حالى كه جز خدا هيچ ياور و شفيعى ندارند، و اگر (انسان در آن روز) هرگونه عوضى (براى كيفر) بپردازد از او پذيرفته نمى شود، آنان كسانى هستند كه به سزاى آنچه كسب كرده اند به هلاكت افتادند براى آنان شرابى از آب سوزان و عذابى دردناك به كيفر كفر شان خواهد بود.
نكته ها :
O مراد از رها كردن منحرفان در جمله ى ذر الّذين اتّخذوا دينهم ...، اظهار تنفّر و قطع رابطه كردن با آنان است ، كه گاهى هم به نبرد با آنها مى انجامد، نه اينكه تنها به معناى ترك جهاد با آنان باشد.
O كلمه ى تُبسَل به معناى محروم شدن از خوبى و به هلاكت رسيدن است .
O به بازى گرفتن دين ، هر زمانى به شكلى خود را نشان مى دهد، گاهى با اظهار عقائد خرافى ، گاهى با قابل اجرا ندانستن احكام ، گاهى با توجيه گناهان و گاهى با بدعت وتفسير به راءى وپيروى از متشابهات و... است .
پيام ها :
1- غيرت دينى ، سبب طرد افراد بى دين و بايكوت كردن مخالفان مكتب در جامعه است . ذر الّذين ... چنانكه در آيات ديگرى نيز مى خوانيم : فاعرض عنهم (155)، ذرهم ياءكلوا ويتمتّعوا(156) و لا تحزن عليهم (157)
2- دلبستگى و فريفته شدن به دنيا، زمينه ى به بازى گرفتن دين است . الّذين اتّخذوا دينهم لعبا... غرّتهم الحياة الدّنيا
3- تذكّر و موعظه ، سبب نجات از قهر و عذاب الهى است . و ذَكِّر به
4- در تذكّر و هشدار بايد از قرآن بهره گرفت . و ذَكِّر به
5- به دنيا مغرور نشويم كه در قيامت جز خداوند چيزى به كمك ما نمى آيد. ليس لها من دون اللّه ولىّ و لا شفيع
6- عامل بدبختى هاى انسان ، خود او و عملكرد اوست . بما كسبت ... بما كسبوا... عذاب اليم بما كانوا يكفرون
71- قل اندرعوا من دون الله ما لا ينفعنا و لايضرنا وَنُرَدُّ عَلَى اءَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَينَا اللّهُ كَالَّذِى اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَطِينُ فِى الاَْرْضِ حَيْرَانَ لَهُ اءَصْحَبٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَاءُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَلَمِين
ترجمه :
بگو: آيا غير خداوند، چيزى را بخوانيم كه سود و زيانى براى ما ندارد و پس از آنكه خداوند هدايتمان كرد، به عقب باز گشته (و كافر) شويم ؟ همچون كسى كه شياطين او را در زمين از راه به در برده اند و سرگردان مانده است در حالى كه براى او يارانى (دلسوز) است كه او را به هدايت دعوت كرده (و مى گويند:) نزد ما بيا (و حقّ را بپذير ولى او گوشش بدهكار نيست ). بگو هدايتى كه از سوى خدا باشد هدايت واقعى است و ما ماءموريم كه براى خداى جهانيان تسليم باشيم .
72- وَاءَنْ اءَقِيمُواْ الصَّلَوةَ وَاتَّقُوهُ وَهُوَ الَّذِى إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
و (به ما امر شده كه ) نماز برپا داريد و از خداوند پروا كنيد، و اوست آنكه همگان نزدش محشور مى شويد.
نكته ها :
O در آيه ى 72، از ميان همه ى وظايف به نماز، و از ميان همه ى عقائد به معاد اشاره شده است و اين اهميّت آنها را مى رساند.
O در يكتاپرستى ، آرامش وتمركز است ، ولى در شرك وچندتاپرستى ، گيجى وتحيّر. ءاءرباب متفرّقون خير اءم اللّه الواحد القهّار(158) آيا چند ارباب گوناگون بهتر است يا يك خداى قهّار؟ خداوند هم يكى است : قل هو اللّه احد و هم زود راضى مى شود يا سريع الرّضا، ولى غير خدا هم زيادند و هم هر كدام توقّعات گوناگونى دارند و زود راضى نمى شوند.
پيام ها :
1- با سؤ ال وجدان ها را تحريك كنيد. قل اءندعوا من دون اللّه
2- شرك ، غير منطقى است ، چون انگيزه ى پرستش ، كسب سود يا دفع ضرر است و بت ها قادر به هيچ نفع وضرر رساندن نيستند. لاينفعنا و لايضرّنا
3- از غريزه ى منفعت خواهى مردم ، در راه تبليغ و تربيت آنان استفاده كنيم . لاينفعنا و لايضرّنا
4- شرك ، نوعى عقب گرد و ارتجاع اعتقادى است . نردّ على اعقابنا
5- شرك ، مايه ى سرگردانى و تحيّر است . حيران
6- در برابر انحرافات ، بايد موضع گيرى صريح و مكرّر داشت . قل اءندعوا... قل اِنّ هُدَى اللّه ...
7- تسليم خدا شدن ، مايه ى رشد خودماست . لنُسلِمَ لربّ العالمين
8- نماز، همراه تقوى كارساز است . اقيموا الصلوة واتّقوه
9- ايمان به معاد ورستاخيز، عامل پيدايش تقوى در انسان است . واتّقوه و هو الّذى اليه تحشرون
73- وَهُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَوَتَ وَالاَْرْضَ بِالْحَقِّ وَيَوْمَ يَقُولُ كُن فَيَكُونُ قَوْلُهُ الْحَقُّ وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِى الْصُّورِ عَلِمُ الْغَيْبِ وَ الشَّهَدَةِ وَهُوَ الْحَكِيمُ الْخَبِيرُ
ترجمه :
و او كسى است كه آسمان ها و زمين را به حقّ آفريد و روزى كه بگويد: موجود شو، بى درنگ موجود مى شود، سخن او حقّ است . (و روز قيامت ) روزى كه در صور دميده مى شود، حكومت تنها از اوست ، داناى غيب و شهود است و اوست حكيم و آگاه .
نكته ها :
O در قرآن دو نوع دميدن در صور آمده است : يكى ويرانگر و ديگرى برانگيزنده ى مردم براى رستاخيز. در اين آيه ، يك بار آن مطرح شده است ، امّا در آيه 68 سوره ى زمر، دميدن در دو صور مطرح است : و نُفِخ فى الصّور فَصَعِق مَن فى السموات و مَن فى الارض الاّ مَن شاءاللّه ثمّ نُفِخ فيه اُخرى فاذا هم قيام ينظرون
O اگر در آيات قبل ، سخن از تسليم بودن در برابر خدا و اقامه ى نماز بود، اينجا علّت آن ذكر شده كه آفرينش به دست اوست ، او آگاه و حكيم است و از هر چيز با خبر است .
O امام صادق عليه السلام درباره ى عالم الغيب و الشهادة فرمودند: غيب آن است كه هنوز نيامده و شهادت آنچه كه بوده است مى باشد.(159)
پيام ها :
1- آفرينش ، حكيمانه و هدفدار است . بالحقّ البتّه به اين نكته در آيات متعدّدى اشاره شده است ، از جمله : و ماخلقنا السموات و الارض ومابينهما باطلا(160)
2- براى اراده ى خداوند، هيچ مانعى نيست . كن فيكون
3- غيب و شهود، نهان و آشكار، براى خداوند يكسان است . عالم الغيب و الشهادة
4- مبناى حكومت الهى بر حكمت و علم است . له الملك ... و هو الحكيم الخبير
5- در قيامت ، جلوه و نمود قدرت الهى بر همه آشكار مى شود، چون آنجا اسباب و وسائل كارساز نيست . له الملك
74- وَإِذْ قَالَ إِبْرَهِيمُ لاَِبِيهِ ءَازَرَ اءَتَتَّخِذُ اءَصْنَاماً ءَالِهَةً إِنِّى اءَرَي كَ وَ قَوْمَكَ فِى ضَلَ لٍ مُبِينٍ
ترجمه :
و (ياد كن ) آن هنگام كه ابراهيم به پدرش آزر گفت : آيا بتان را خدايان مى گيرى ؟ بى شك تو و قومت را در گمراهى آشكار مى بينم .
نكته ها :
O كلمه ى اءب بطور طبيعى به معناى پدر است ، ولى به معناى جدّ مادرى ، عمو و مربّى هم گفته مى شود. چنانكه فرزندان يعقوب به پدران و عموى پدر خود حضرت اسماعيل نيز اب گفتند: نعبد الهك و اله آبائك ابراهيم و اسماعيل و اسحاق (161) وپيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز فرمود: اءنا و علىّ اءبَوا هذه الاُمّة (162)، من و على ، پدران اين اُمّتيم . آزر، عموى ابراهيم بود، نه پدرش . پدران ابراهيم همه موحّد بوده اند.
از علماى اهل سنّت نيز، طبرى ، آلوسى و سيوطى مى گويند: آزر پدر ابراهيم نبوده است . به علاوه ، ابراهيم به پدر و مادر خويش دعا كرد: ربّنَا اغفِر لى و لوالدىّ...(163) در حالى كه مسلمان حقّ ندارد براى مشرك طلب مغفرت كند، هرچند فاميل او باشد.
از مجموع اينها برمى آيد كه اءب در اين آيه به معناى پدر نيست . به علاوه نام پدر ابراهيم عليه السلام در كتب تاريخ ، تارُخ ذكر شده است ، نه آزر.(164)
O استغفار حضرت ابراهيم براى عمويش آزر نيز قبل از روشن شدن روحيّه ى كفر او و به خاطر وعده اى بود كه به او داده بود، و چون فهميد كه حقّپذير نيست ، از او تبرّى جست و جدا شد. فلمّا تبيّن له انّه عدوُّ للّه تبرّاء منه (165)
پيام ها :
1- خويشاوندى ، مانع نهى از منكر نيست . اذ قال ابراهيم لابيه ...
2- ملاك در برخورد، حقّ است نه سنّ و سال . قال ابراهيم لابيه
(حضرت ابراهيم به عموى خود كه سن بيشتر داشته ، آشكارا حقّ را بيان كرده و هشدار داده است .)
3- در شيوه ى دعوت به حق ، بايد از بستگان نزديك شروع كرد. لابيه و بايد از مسائل اصلى سخن گفت . اءتتّخذ اصناماً آلهة
4- سابقه ى شرك وبت پرستى ، به پيش از رسالت حضرت ابراهيم بازمى گردد. اءتتّخذ اصناماً
5- اكثريّت ، سابقه و سنّ، باطل را تبديل به حقّ نمى كند و همه جا ارزش نيست . اءراك و قومك فى ضلال
6- بت پرستى ، انحرافى است كه وجدان هاى سالم و عقل ، از آن انتقاد مى كنند. اءتتّخذ اءصناماً... ضلال مبين
7- گرچه ابراهيم عليه السلام حليم بود، اِنّ اءبراهيم لاوّاه حليم (166) و پيامبر بايد حتّى با فرعون هم نرم حرف بزند، ولى لحن برخورد حضرت ابراهيم در اين آيه ، به خاطر اصرار عمويش بر كفر بود. اِنّى اراك و قومك فى ضلال مبين
75- وَكَذَلِكَ نُرِىَّ إِبْرَهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ
ترجمه :
و اينگونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم تا (يقين پيدا كند و) از اهل يقين باشد.
نكته ها :
O درباره ى ملكوت ، بزرگان سخنانى گفته اند كه برخى را در اينجا نقل مى كنيم :
كلمه ى ملكوت از ملك است و واو و تاء براى تاءكيد و مبالغه به آن افزوده شده است . ملكوت آسمان ها يعنى مالكيّت مطلق و حقيقى خداوند نسبت به آنها و مشاهده ملكوت يعنى مشاهده اشيا از جهت انتساب آنها با خداوند. ديد ملكوتى يعنى درك توحيد در هستى و باطل بودن شرك .(167)
عوالم هستى به چهار بخش تقسيم شده است : لاهوت (عالم الوهيّت كه جز خدا كسى از آن آگاه نيست )، جبروت (عالم مجرّدات )، ملكوت (عالم اجسام ) و ناسوت (عالم كون و فساد و تغيير و تحوّلات ).(168)
عالم ملكوت ، عالم اسرار و نظم و شگفتى ها و جهان غيب است .(169)
ملكوت آسمان ها، عجايب آنها است .(170)
ابراهيم با ديدن ملكوت آسمان ها و زمين ، بيشتر با سنّت ، خلقت ، حكمت و ربوبيّت الهى آشنا شد. به فرموده ى امام باقر عليه السلام خداوند به چشم ابراهيم عليه السلام ، قدرت و نورى بخشيد كه عمق آسمان ها و عرش و زمين را مشاهده مى كرد.(171)
O استدلال محكم و برخورد علمى با ديگران ، نيازمند ايمان قلبى است . حضرت ابراهيم هم پس از يقين ، ليكون من الموقنين وارد استدلال مى شود كه در آيات پس از اين مى آيد.(172)
O حرف واو در جمله ى وليكون من الموقنين رمز آن است كه ديد ملكوتى چند هدف داشته كه يكى از آن اهداف ، به يقين رسيدن حضرت ابراهيم بوده است .
پيام ها :
1- آنكه حقّ را شناخت و به آن دعوت كرد و از چيزى نهراسيد، خداوند ديدِ ملكوتى به او مى بخشد. (همچون حضرت ابراهيم ، به مقتضاى آيه قبل ) و كذلك نُرِى ابراهيم ملكوت ... آرى ، يك جوان هم مى تواند با رشد معنوى ، به ديد ملكوتى دست يابد. چون طبق تفاسير متعدّد، ابراهيم در آن زمان نوجوان بود.
2- انبيا، از هدايت ويژه ى خداوند برخوردارند. و كذلك نُرِى ابراهيم
3- يقين ، عالى ترين درجه ى ايمان است . و ليكون من الموقنين
4- به يقين رسيدن ، نياز به امداد الهى دارد. نُرِى ... الموقنين
76-فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الَّيْلُ رَءَا كَوْكَباً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَّمَا اءَفَلَ قَالَ لاَ اُحِبُّ الاَْفِلِينَ
ترجمه :
پس چون شب بر او پرده افكند ستاره اى ديد، گفت : اين پروردگار من است . پس چون غروب كرد، گفت : من زوال پذيران را دوست ندارم .
نكته ها :
O در زمان ابراهيم عليه السلام ستاره پرستى رايج بوده و ستاره را در تدبير هستى مؤ ثّر مى پنداشتند.
O سؤ ال : آيا پيامبر بزرگى همچون حضرت ابراهيم حتّى براى يك لحظه مى تواند ستاره يا ماه و يا خورشيد را بپرستد؟
پاسخ : مجادله و گفتگوى حضرت ابراهيم با مشركان ، از باب مماشات و نشان دادن نرمش در بحث ، براى رد عقيده ى طرف است ، نه اينكه عقيده ى قلبى او باشد زيرا شرك با عصمت منافات دارد. گفتن كلمه ى يا قوم در دو آيه ى بعد نشانه ى مماشات در گفتن هذا ربّى است ، به همين دليل وقتى غروب ماه و خورشيد را مى بيند، مى گويد: من از شرك شما بيزارم ، و نمى گويد از شرك خودم (آيه 78).
به علاوه در آيه ى قبل خوانديم كه خداوند، ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نشان داد و او به يقين رسيد و آغاز اين آيه با حرف فاء شروع شد، يعنى نتيجه آن ملكوت و يقين اين نوع استدلال بود.
O موجودى كه طلوع و غروب دارد، محكوم قوانين است نه حاكم بر آنها. ابراهيم ، ابتدا موقّتاً پذيرش آن را اظهار مى كند تا بعد با استدلال ردّ كند.
پيام ها :
1- يكى از شيوه هاى احتجاج ، اظهار همراهى با عقيده ى باطل و سپس ردّ كردن آن است . هذا ربّى
2- بيدار كردن فطرت ها، فعال كردن انديشه ها و توجّه به احساسات ، از بهترين شيوه هاى تبليغ است . لا اُحبّ الافلين
3- محبوب واقعى كسى است كه محدود به مكان ، زمان و موقّت نباشد. لااءحبّ الافلين
4- معبود، بايد محبوب و عبادت بايد عاشقانه باشد، روح دين ، عشق است . لااءحبّ الافلين
77- فَلَمَّا رَءَا الْقَمَرَ بَازِغاً قَالَ هَذَا رَبِّى فَلَّمَا اءَفَلَ قَالَ لَئِن لَمْ يَهْدِنِى رَبِىّ لاََكُوَنَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّآلِّينَ
ترجمه :
پس (بار ديگر) چون ماه را در حال طلوع و درخشش ديد، گفت : اين پروردگار من است . پس چون غروب كرد، گفت : اگر پروردگارم مرا هدايت نكرده بود، قطعاً از گروه گمراهان مى بودم .
نكته ها :
O كلمه ى بازغ از بزغ ، به معناى شكافتن وجارى ساختن خون است . امّا در اينجا گويا طلوع خورشيد و ماه ، پرده ى تاريكى شب را مى شكافد و سرخى كم رنگى در اطراف خود پديد مى آورد.(173)
O ابراهيم عليه السلام هم با ستاره پرستان برخورد كرد، هم با ماه و خورشيد پرستان .(174) به گفته ى بسيارى از مفسّران ، گفتگوى حضرت ابراهيم با مشركين منطقه ى بابل بود.
O انسان در هر فرضيه اى كه به بن بست رسيد، بايد بدون لجاجت ، مسير را عوض كند. بر خلاف مشهور كه مى گويند: مرد آن است كه روى حرف خود بايستد و پافشارى كند، اين آيه به ما مى گويد: مرد آن است كه حرفش حقّ باشد، گرچه با تغيير موضع باشد.
پيام ها :
پيام هاى 1 و 2 و 3 آيه ى قبل ، در اينجا نيز موضوعيّت دارد.
4- در انتقاد، بايد از روش گام به گام بهره گرفت . در آيه ى قبل فرمود: من آفلين را دوست ندارم . ولى اينجا مى فرمايد: پرستش ماه ، انحراف و ضلالت است .
5- در راه شناخت ، بايد به فيض و هدايت الهى تكيه كرد و بدون آن ، نمى توان به سرچشمه ى زلال معارف رسيد.(175) لئن لم يهدنى ربّى
6- در درون انسان ، گمشده اى است كه گاهى در پيدا كردن آن ، سراغ مصداق هاى گوناگون (و گاهى انحرافى ) مى رود. هذا ربّى در دو آيه پى درپى آمده است .
7- انبيا هم به هدايت الهى نيازمندند. لئن لم يهدنى ربّى
8- هدايتگرى از شئون ربوبيّت است . يهدنى ربّى
78- فَلَمَّا رَءَا الْشَمْسَ بَازِغةً قَالَ هَذَا رَبِّى هَذَا اءَكْبَرُ فَلَمَّاَّ اءَفَلَتْ قَالَ يَقَوْمِ إِنِّى بِرِى ءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ
ترجمه :
پس چون خورشيد را برآمده ديد گفت : اينست پروردگار من ، اين بزرگتر (از ماه و ستاره ) است . امّا چون غروب كرد، گفت : اى قوم من ! همانا من از آنچه براى خداوند شريك قرار مى دهيد بيزارم .
نكته ها :
O در اين آيه نيز ابراهيم عليه السلام در مقام بحث و گفتگو است ، نه در مقام بيان عقيده ى شخصى ، و همچنان كه گذشت كلمه ى يا قوم و نيز ممّا تشركون (شرك مى ورزيد، نه مى ورزم ) دليل آن است كه خود آن حضرت ، ماه و خورشيد و ستاره را نمى پرستيده است .(176)
پيام ها :
پيام هاى 1 و 2 و 3 آيه 76، در اينجا نيز مورد استفاده است .
4- كوچكى و بزرگى اجسام مهم نيست ، همه آنها چون متغيّر و ناپايدارند، پس نمى توانند خدا باشند. هذا اءكبر
5- شيوه ى تعليم حقّ يا انتقاد از باطل ، بايد گام به گام باشد. ابتدا نفى ستاره و ماه و در نهايت خورشيد. فلمّا رءا الشمس ... قال
6- برائت از شرك ، فرياد ابراهيمى است . اِنّى برى ء ممّا تشركون
7- برائت از شرك است ، نه از افراد. ممّا تشركون ، نه منكم .
8- برائت جستن ، بايد پس از بيان برهان و استدلال باشد. (اوّل افول و غروب را مطرح كرد، بعد برائت از شرك را). فلمّا اءفلت قال ...
79- إِنِّى وَجَّهْتُ وَجْهِىَ لِلَّذِى فَطَرَ السَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً وَمَآ اءَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ
ترجمه :
من از سر اخلاص روى خودرا به سوى كسى گرداندم كه آسمان ها و زمين را پديد آورد و من از مشركان نيستم .
نكته ها :
O عبور از افول و ناپايدارى و رسيدن به ثبات ، جلوه اى از ديد ملكوتى است كه خداوند به حضرت ابراهيم داده است .
O حَنيف از حنف ، به معناى خالص وبى انحراف ، وگرايش به راه حقّ ومستقيم است .
O فَطر كه به معناى آفريدن است ، در اصل ، مفهوم شكافتن را دارد. شايد اشاره به علم روز داشته باشد كه مى گويد: جهان در آغاز، توده ى واحدى بوده ، سپس از هم شكافته و كرات آسمانى يكى پس از ديگرى پديد آمده است .(177)
پيام ها :
1- همين كه راه حقّ براى ما روشن شد، با قاطعيّت اعلام كنيم و از تنهايى نهراسيم . اِنّى وَجّهت
2- كسى كه از پرستش بت هايى جزيى ، مادّى ، محدود و فانى بگذرد، به معبودى كلّى ، معنوى ، بى نهايت و ابدى مى رسد. للّذى فطر السموات والارض
3- در جلوه ها غرق نشويد كه دير يا زود، رنگ مى بازند، به خدا توجّه كنيد كه جلوه آفرين است . فَطَر السموات والارض
4- انسان مى تواند به جايى برسد كه عقائد باطل نسل ها و عصرها را درهم بشكند. و ما اءنا من المشركين
5- توحيد ناب ، همراه با برائت از شرك است . و ما اءنا من المشركين
80- وَحَآجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ اءَتُحَجُّونِّى فِى اللّهِ وَقَدْ هَدَينِ وَلاََّ اءَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إ لا اءَنْ يَشَاءَ رَبِّى شَيْئاً وَسِعَ رَبِّى كُلَّ شَىْءٍ عِلْماً اءَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ
ترجمه :
و قومش با وى به گفتگو و ستيزه پرداختند، او گفت : آيا درباره ى خدا با من محاجّه و ستيزه مى كنيد؟ و حال آن كه او مرا هدايت كرده است و من از آنچه شما شريك او مى پنداريد بيم ندارم ، مگر آنكه پروردگارم چيزى بخواهد، (كه اگر هم آسيبى به من برسد، خواست خداست ، نه بت ها) علم پروردگارم همه چيز را فراگرفته ، پس آيا پند نمى گيريد؟
پيام ها :
1- اهل باطل ، تعصّب دارند. حاجّه قومه (آنگونه كه اگر بدهكار را آرام بگذارند طلبكار مى شود، قوم منحرف هم به جاى شرم از شرك خود، قد علم كرده احتجاج مى كنند)
2- تعصّب و پافشارى اهل باطل ، شگفت آور است . اءتحاجّونى فى اللّه
3- موحّد، حتّى اگر تنها باشد، از مقابله با يك جمعيّت نگرانى ندارد. اءتحاجّونى فى اللّه ... و لا اخاف ...
4- حقّ جويى از انسان است ولى هدايت از خداست . هَدانِ (حتّى انبيا نياز به هدايت الهى دارند)
5- آنكه مشمول هدايت الهى شود، بيم ندارد. هَدانِ ولا اءخاف
6- نترسيدن از غير خدا، نشانه ى توحيد است . لا اءخاف (مشركين ، حضرت ابراهيم را به خطر و انتقام بت ها تهديد مى كردند)
7- از ريشه هاى شرك ، گمان ضرر و ترس از آسيب رسانى بت ها و طاغوت ها مى باشد. لا اءخاف ما تشركون (ترس موهوم از بت ها، سبب پافشارى و تعصّب بر بت پرستى بود)
8- تاءثير و نقش هر پديده اى وابسته به اراده خداوند است . لا اءخاف ما تشركون به الاّ ان يشاء ربّى
9- ربوبيّت ، سزاوار كسى است كه احاطه ى علمى دارد. وسع ربّى كلّشى ء علماً
10- حقيقت ، امرى فطرى و وجدانى است كه براى شناخت آن ، تذكّر كافى است . اءفلا تتذكّرون
81- وَكَيْفَ اءَخَافُ مَآ اءَشْرَكْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ اءَنَّكُمْ اءَشْرَكْتُم بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَناً فَاءَىُّ الْفَرِيقَيْنِ اءَحَقُّ بِالاَْمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ
ترجمه :
و چگونه از چيزى كه شريك خدا ساخته ايد بترسم و حال آنكه شما آنچه را كه خدا هيچ دليلى درباره ى آن بر شما نازل نكرده است شريك او گرفته و نمى ترسيد؟ اگر مى دانيد (بگوييد كه ) كدام يك از ما دو دسته به ايمنى (در قيامت ) سزاوارتر است ؟
نكته ها :
O كلمه ى سلطان ، به معناى دليل و حجّت و برهان است .
O بر خلاف آنان كه ترس را انگيزه ى اعتقاد به خداوند مى دانند، اين آيه ، ترس را انگيزه ى شرك مى داند.
پيام ها :
1- از تهديدات موهوم ، نهراسيد. كيف اءخاف ما اءشركتم
2- امنيّت روحى ، در پرتو توحيد حاصل مى گردد. كيف اءخاف ما اءشركتم
3- عقائد دينى بايد بر اساس دليل و برهان باشد. كيف ما اءشركتم باللّه ما لم يُنزّل به عليكم سلطانا
4- در بحث و مناظره ، نبايد تعصّب مردم را تحريك كرد. فاءىّ الفريقين و نفرمود: ما در امان و شما در خطريد.
5- علم صحيح ، وسيله راهيابى به خداست ، اگر آن را درست به كار گيريم ، به نتايج صحيح مى رسيم . ان كنتم تعلمون
82- الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُوَّاْ إِيمَنَهُم بِظُلمٍ اءُوْلَئِكَ لَهُمُ الاَْمْنُ وَهُم مُهْتَدُونَ
ترجمه :
كسانى كه ايمان آورده و ايمانشان را به ستم و شرك نيالودند، آنانند كه برايشان ايمنى (از عذاب ) است و آنان هدايت يافتگانند.
83- وَتِلْكَ حُجَّتُنَا ءَاتَيْنَهَا إِبْرَهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَتٍ مَن نَشَاءُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ
اين (نوع استدلال ) حجّت ماست كه در برابر قومش به ابراهيم داديم ، هر كس را كه بخواهيم (و شايسته بدانيم ) به درجاتى بالا مى بريم . همانا پروردگارت حكيم و داناست (و بر اساس علم و حكمت مقام انسان ها رابالا مى برد).
نكته ها :
O آيات قبل درباره ى توحيد و شرك بود و اين آيات به منزله ى جمع بندى آيات گذشته است ، چنانكه امام عليه السلام فرمود: مراد از ظلم در اين آيه شرك است .(178)
O در بعضى روايات مراد از ظلم را شك و ترديد گرفته اند.(179) البتّه شك گاهى غير اختيارى و مقدّمه ى تحقيق است ، ولى گاهى جنبه بهانه و تشكيك دارد كه اين نوع دوّم ، ظلم است .(180)
O امام باقر عليه السلام فرمود: اين آيه درباره حضرت على عليه السلام نازل شد كه لحظه اى در طول زندگى به سراغ شرك نرفت .(181)
O كلمه ى لبس به معناى پوشاندن است . بنابراين ايمان چون فطرى است ، نابود شدنى نيست بلكه غبارهايى آن را مى پوشاند.
پيام ها :
1- آفت ايمان ، ظلم و شرك و به سراغ رهبران غير الهى رفتن است . آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم
2- حفظ ايمان ، مهمتر از خود ايمان است . لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن
3- امنيّت و هدايت واقعى ، در سايه ى ايمان و عدالت است . آمنوا... لهم الاءمن و هم مهتدون (نه مؤ منانِ ظالم ، هدايت يافته اند و نه عدالت خواهان بى ايمان )
4- تا ايمان خالص نباشد، دلهره است . و لم يلبسوا...بظلم ...لهم الاءمن
5- علم و حكمت دو شرط لازم براى تدبير و مديريّت است . اِنّ ربّك حكيم عليم (با توجّه به اينكه كلمه ربّ در لغت به معناى مدير و مربّى آمده است )
6- موحّدى كه با برهان و دليل در برابر انحراف هاى جامعه بايستد، داراى درجاتى است . درجات
7- درجات الهى ، حكيمانه به افراد داده مى شود. نرفع درجات ... حكيم
84- وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحاً هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَنَ وَاءَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَرُونَ وَ كَذ لِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ
ترجمه :
و ما به او (ابراهيم )، اسحق و يعقوب را بخشيديم و يكايك آنان را هدايت كرديم و نوح را پيش از آنان هدايت كرده بوديم . و از نسل او (ابراهيم )، داود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون را (نيز هدايت كرديم ) وما اين گونه نيكوكاران را پاداش مى دهيم .
نكته ها :
O در اين آيه و دو آيه بعد، جمعا نام 17 نفر از پيامبران آمده است و اين ترتيب ، نه به حسب زمان است و نه به حسب رتبه ، شايد هم تقسيم آنها در اين سه آيه بر اين اساس باشد كه در آيه 84 نام پيامبرانى آمده است كه حكومت داشتند. در آيه ى 85 پيامبرانى كه فقير بودند و از زندگى دنيا بهره اى نداشتند و در آيه ى 86 پيامبرانى كه گرفتارى هاى ويژه اى داشتند.(182)
O در ضمير ذرّيته دو احتمال است : يكى آنكه ضمير به حضرت ابراهيم برگردد، چون آيات پيش درباره ى اوست و اكثر اين افراد از نسل اويند، روايت نيز همين را مى فرمايد. ديگر آنكه به نوح عليه السلام برگردد، چون ضمير به نام او نزديكتر است و از نسل او پيامبرانى همچون لوط بوده اند.
پيام ها :
1- فرزند صالح ، هديه و موهبت الهى است . وهبنا نجزى
2- پيامبرزادگى به تنهايى سبب افتخار نيست ، ذرّيه ابراهيم ، خودشان كمالاتى داشتند و از هدايت الهى برخوردار بودند. كلا هدينا
3- سنّتِ هدايت و بعثت ، همواره جريان داشته است . ونوحا هدينا من قبل
4- الطاف الهى بى حساب و جهت به كسى داده نمى شود. كذلك نجزى المحسنين
85- وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعيْسَى وَإِلْيَاسَ كُلُّ مِنَ الْصَّلِحِينَ
و زكريّا، يحيى ، عيسى و الياس را (نيز هدايت كرديم و) همه از شايستگانند.
86- وَإِسْمَعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطاً وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعلَمِينَ
ترجمه :
و اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط را (نيز هدايت كرديم ) و همه را بر جهانيان برترى داديم .
87- وَمِنْ ءَابَآئِهِمْ وَذُرِّيَّتِهِمْ وَإِخْوَنِهِمْ وَاجْتَبَيْنَهُمْ وَهَدَيْنَهُمْ إِلَى صِرَ طٍ مُسْتَقِيمٍ
واز پدران وذرّيه وبرادرانشان ، كسانى را (مورد لطف قرارداده وبه خاطر لياقتشان آنان را به نبوّت ) برگزيديم و به راه راست هدايتشان كرديم .
نكته ها :
O برخى گمان كرده اند كه ذريّه تنها به نوه هاى پسرى گفته مى شود، در حالى كه حضرت عيسى كه پدر نداشت و تنها از طرف مادر به ابراهيم عليه السلام منسوب بود، در اين آيه از ذريّه حضرت ابراهيم به شمار آمده است . و من ذرّيّته ... عيسى امام صادق و امام كاظم 8 به استناد همين آيه ، اهل بيت عليهم السلام را كه از طرف مادر به پيامبر مى رسند، ذرّيه رسول اللّه و ابناء رسول اللّه دانسته اند.(183) فخررازى نيز در تفسير خود، اين نكته را پذيرفته است . در تفسير المنار هم حديثى از صحيح بخارى نقل شده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله كلمه ى ذريّه را درباره امام حسن عليه السلام به كار برده است .
O در اينكه يَسَع نام مستقلّى است ، يا اينكه مضارع وسع است (مثل يحيى ) و يا اينكه همان يوشع است كه با تغييراتى از عبرى به عربى وارد شده ، اقوالى است .
O برخى خواسته اند از كلمه ى مِن در مِن آبائِهم استفاده كنند كه در ميان پدران انبيا افراد منحرف هم بوده اند ولى لحن آيات ، در مقام برگزيدگى پدران براى نبوت است . نه در مقام كفر و ايمان آنان .(184)
88- ذَلِكَ هُدَى اللّهِ يَهْدِى بِهِ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ اءَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ
ترجمه :
آن هدايت خداست ، هر كس از بندگانش را كه بخواهد به آن هدايت مى كند و اگر شرك ورزند، قطعاً آنچه انجام داده اند از دستشان خواهد رفت .
پيام ها :
1- هدايت واقعى ، هدايت خداوند است . هدايت هاى ديگر، سراب است . ذلك هدى اللّه
2- هدايت ، كار خداست . حتّى پيامبران ، از خود راه هدايتى ندارند. يهدى به مَن يشاء
3- شرك ، عامل محو و باطل شدن كارهاست . لو اشركوا لحبط
4- در سنّت الهى ، تبعيض نيست . حتّى اگر پيامبران شرك ورزند، تنبيه مى شوند، چون اصالت با حقّ است ، نه اشخاص . (با توجّه به اينكه آيات قبل مربوط به انبيا است ). ولو اءشركوا
5- انبيا معصومند و غبار شرك هرگز بر دامانشان نمى نشيند. در آيه ، فرضِ شرك به عنوان فرض محال آمده است . لَوْ
6- در جهان بينى الهى ، ارزش كارها در اخلاص آنهاست . اگر اخلاص نباشد، چيزى باقى نمى ماند. ولو اءشركوا لحبط
89- اءُوْلَئِكَ الَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاَءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُواْ بِهَا بِكَفِرِينَ
ترجمه :
آنان كسانى بودند كه كتاب آسمانى و حكومت و قضاوت و مقام نبوّت به آنان داديم . پس اگر اين مشركان به آنها كفر ورزند و نپذيرند (ناراحت نباش ، چرا كه ) ما گروهى ديگر را كه به آن كافر نيستند مى گماريم .
نكته ها :
O كلمه ى حُكم ، هم به معناى حكومت وزمامدارى است ، هم به معناى قضاوت و داورى و هم به معناى درك و عقل . در مفردات راغب ، معناى اصلى آن منع وجلوگيرى ذكر شده و چون عقل وقضاوت وحكومتِ صحيح مانع اشتباه وخلافند، به آنها حُكم اطلاق شده است .
O در تفسير المنار و روح المعانى از مفسّران نقل شده كه مراد از (قومى كه كفر نمى ورزند و حقّ را پذيرفته و حمايت مى كنند) ايرانيانند.(185)
O امام صادق عليه السلام فرمود: اصحاب صاحب اين امر، محفوظ هستند، اگر همه ى مردم از او دور شوند، خداوند اصحاب او را مى آورد. آنان همان كسانى هستند كه خداوند درباره ى آنان فرمود: فاِن يكفر بها هؤ لاء فقد وكّلنا...(186)
پيام ها :
1- پيامبران ، حقّ حكومت و قضاوت دارند. آتيناهم الكتاب و الحكم و النبوّة
2- نيكوكارى ، صلاح پيشگى و راه يافتن به راه مستقيم ، از اوصاف انبياست . نجزى المحسنين ....كلُّ من الصالحين ....هديناهم الى صراط مستقيم .....آتيناهم الكتاب
3- هر مكتب طرفداران ومخالفانى دارد وميان آنان نيز ريزش است و هم رويش . گاهى طرفدار، مخالف و يا مخالف ، طرفدار مى شود. مسلمان ، مرتدّ و كافر، مسلمان مى شود. فاِن يكفر بها هؤ لاء فقد وكّلنا بها قوماً
4- با كفر گروهى ، مكتب حقّ بى طرفدار نمى ماند. وقتى راه ، حقّ و الهى باشد، آمد و رفت افراد نبايد در انسان اثر كند. فاِن يكفر بها هؤ لاء فقد وكّلنا بها قوماً
90- اءُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَيهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لاَ اءَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اءَجْراً إِنْ هُوَ إِلا ذِكْرَى لِلْعَلَمِينَ
آنان كسانى اند كه خداوند هدايتشان كرده ، پس به هدايت آنان اقتدا كن . (اى پيامبر! به مردم ) بگو: من بر اين (رسالت ودعوت ) از شما مزدى طلب نمى كنم ، اين قرآن جز تذكّرى براى جهانيان نيست . (و خواست من جز پندگرفتن اهل عالم نيست ).
نكته ها :
O حرف ه در اقتده ، ضمير نيست ، بلكه هاء سَكت است و براى وقف به كار مى رود.
پيام ها :
1- پيروى از هدايت پيامبران ، اقتدا به هدايت الهى است . هَدَى اللّه فَبِهُداهمُ اقتَدِه
2- نام و ياد و راه اولياى خدا بايد زنده بماند و نوآورى ها نبايد ارزش هاى پيشين را از ياد ببرد. فبهداهُمُ اقتَدِه
3- ارزش انسان به خط فكرى و سيره ى عملى اوست . (فرمود: فَبِهُداهُمُ اقتده ، و نفرموده : بهم اقتَدِه ).
4- نسخ اديان گذشته ، به معناى بطلان اصول و كليّات آنها نيست ، خط كلّى انبيا بايد تداوم يابد. فَبِهُداهمُ اقتَدَه
5- موفّق ترين انسان بايد از كمالات و اخلاق نيك و روش استوار پيشينيان بهره مند شود. فَبِهداهمُ اقتَده
6- اهداف تمام انبيا، يكى است . (زيرا اقتدا به انبيايى كه اهداف متضادّى دارند ممكن نيست ). فبهداهم اقتده
7- دليل و نتيجه ى پيروى ، بايد هدايت يافتگى باشد. هَدَى اللّه فبهداهم اقتده
8- مبلّغ نبايد به دنياطلبى ، گرايش داشته و به آن متّهم شود. قل لااءسئلكم
9- يكى از تفاوت هاى پيامبران با ديگر مدّعيان آن است كه هدف پيامبران ، مادّيات نيست . لا اءسئلكم
10- انبيا، مايه ى يادآورى انسان هاى فراموشكار و غافلند. ذِكرى
11- اسلام ، دين جهانى است . ذكرى للعالمين
91-واْ مَا اءَنزَلَ اللّهُ عَلَى بَشَرٍ مِن شَىْءٍ قُلْ مَنْ اءَنْزَلَ الْكِتَبَ الَّذِى جَاءَ بِهِ مُوسَى نُوراً وَ هُدًى لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ كَثِيراً وَ عُلِّمْتُم مَا لَمْ تَعْلَمُوَّاْ اءَنْتُمْ وَ لاَ ءَابَاؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ
ترجمه :
خداوند را آنگونه كه شايسته ى اوست نشناختند، چرا كه گفتند: خداوند بر هيچ بشرى ، چيزى نازل نكرده است . بگو: كتابى را كه موسى آورد و نور و هدايت براى مردم بود، چه كسى نازل كرد؟ كتابى كه آن را ورق ورق كرده (و به دلخواه خود) بخشى را آشكار و بسيارى را پنهان مى سازيد، و آنچه را شما و پدرانتان نمى دانستيد، (از طريق همان كتاب آسمانى تورات ،) به شما آموخته شد. (اى پيامبر!) بگو: خدا (بود كه آنها را نازل كرد)، سپس رهايشان كن تا در ياوه گويى هاى خود غوطه ور باشند.
نكته ها :
O گروهى از يهود با اينكه به نزول وحى بر حضرت موسى عقيده داشتند، امّا از سر لجاجت مى گفتند: خداوند بر هيچ پيامبرى كتابى نازل نكرده است .
اين آيه مى فرمايد: حرف شما با عقيده شما تناقض دارد. اگر خداوند بر هيچكس وحى نمى فرستد، پس تورات را كه به آن عقيده داريد چه كسى نازل كرده است ؟
پيام ها :
1- فرستادن پيامبران و كتب آسمانى ، لطفى از سوى خدا به بندگان است . كسانى كه آنان را انكار مى كنند، در واقع منكر لطف ، رحمت و حكمت الهى اند. ما قدروا اللّه ...
2- به شبهاتى كه القا مى شود بايد پاسخ داد. قالوا... قل
3- تورات اصلى ، نور و هدايت بوده است . نورا و هدى
4- در تورات مطالبى بوده كه علماى يهود آنها را كتمان كرده اند. تخفون كثيرا
5- مبلّغان دينى بايد بدون مصلحت انديشى بى مورد، معارف و حقايق مكتب را براى مردم بيان نمايند. ماقدروا اللّه ... تخفون كثيرا
6- بدون وحى ، دست انسان از معارف بسيارى كوتاه است . عُلِّمتم ما لم تعلموا...
7- وظيفه ى انبيا، ابلاغ است ، نه اجبار. قل اللّه ثمّ ذرهم
8- احتجاج بايد به قدر ضرورت باشد نه بيشتر. اين آيه كه خود نوعى احتجاج است مى فرمايد: اكنون كه نمى پذيرند آنان را رها كن . ذرهم
92- وَهَذَا كِتَبٌ اءَنزَلْنَهُ مَبَارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالاَْخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَ تِهِمْ يُحَافِظُونَ
ترجمه :
اين مبارك كتابى است كه نازل كرده ايم ، تصديق كننده آنچه (از كتب آسمانى ) كه پيش از آن آمده است ، (تا مردم را به پاداش هاى الهى مژده دهى ) و اهل مكّه و كسانى را كه اطراف آن هستند هشدار دهى و(البتّه ) آنان كه به آخرت ايمان دارند به آن (قرآن ) نيز ايمان خواهند آورد وهمانان بر نمازهاى خود محافظت دارند.
نكته ها :
O در اين آيه ، لتنذر همراه با واو آمده است ، وَ لِتُنذِرَ شايد اشاره به اين باشد كه قرآن ، غير از انذار، هدف هاى ديگرى نيز دارد.
O با آنكه انبيا مبشّران هدايت و نجاتند، ولى چون دفع ضرر مقدّم بر جلب منغعت است و نياز روحى انسان به انذار بيشتر است ، در قرآن كلمه نذير و مشتقّات آن ، بيش از بشير و مشتّقات آن به كار رفته است .
پيام ها :
1- قرآن ، در بردارنده ى همه بركات است . (همچون : هدايت ، عبرت ، شفا، رشد، عزّت ) مبارك
2- قرآن ، هماهنگ با كتب آسمانى ديگر و تصديق كننده آنهاست و اين نشانه ى وحدت هدف و الهى بودن آنهاست . مصدّق
3- در تبليغ بايد از اُمّالقرى و مراكز مهم شروع كرد و سپس به اطراف پرداخت . لتنذر اُمّالقرى و من حولها
4- عقيده به قرآن و قيامت ، در كنار هم است . يؤ منون بالا خرة يؤ منون به
5- روشن ترين مظهر ايمان ، نماز است . على صلاتهم يحافظون
6- ايمان به آخرت ، از عوامل مراقبت بر نماز است . يؤ منون بالاخرة ... على صلاتهم يحافظون
93-ُمِثْلَ مَا اءَنزَلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الْظَّلِمُونَ فِى غَمَرَتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَ ئِكَةُ بَاسِطُواْ اءَيدِيهِمْ اءَخْرِجُواْ اءَنفُسَكُمُ الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهَوْنِ بِمَا كُنْتُمْ تَقُولُونَعَلَى اللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ ءَاي تِهِ تَسْتَكْبِرُونَ
ترجمه :
و كيست ظالم تر از آنكه بر خدا دروغى بست و يا گفت : به من وحى شده ، در حالى كه چيزى به او وحى نشده است . و نيز آن كس كه گفت : به زودى من هم مثل آنچه خدا نازل كرده نازل مى كنم . و (اى پيامبر!) اگر ببينى زمانى را كه ستمگران در سكرات مرگ قرار گرفته و فرشتگان (براى قبض روح آنان ) دست هاى (قدرت ) خويش را گشوده و فرمان جان دادن مى دهند (و مى گويند:) امروز به خاطر نسبت هاى ناروا كه به خداوند مى داديد و از آيات او سرپيچى مى كرديد، به عذاب خواركننده كيفر داده خواهيد شد.
نكته ها :
O در شاءن نزول اين آيه چنين آمده است : شخصى به نام عبدبن سعد از نويسندگان وحى بود. رسول خدا صلى الله عليه و آله او را به خاطر خيانتى طرد كرد. او هم مردم را جمع كرده و مى گفت : من نيز مى توانم آياتى مثل قرآن بياورم .
بعضى هم شاءن نزول آيه را ادّعاى پيامبرى مسيلمه كذّاب دانسته اند كه در اواخر عصر پيامبر صلى الله عليه و آله پيش آمد و آيه را مدنى پنداشته اند كه به امر پيامبر در اينجا گنجانده شده است .
O غَمَرات از غمره ، به معناى شدايد لحظه ى مرگ است كه انسان را در كام خود فرومى برد.
O برخى از مدّعيان پيامبرى عبارت بودند از: مسيلمه در يمن ، اءسود عنسى در يمن ، طليحه اسدى در بنى اسد.(187)
O امام صادق عليه السلام فرمود: مراد از عذاب هون ، مرگ در حال تشنگى است .(188)
O امام باقر عليه السلام كسانى را كه بى جهت ادّعاى امامت كنند، از مصاديق اين آيه دانسته اند.(189)
پيام ها :
1- افترا به خداوند ظلم فرهنگى است و ادّعاى رهبرى از سوى نااهلان ، بزرگ ترين ظلم است . و مَن اءظلم ممّن افترى ... اءو قال اوحى الىّ
2- دشمن حقّ، يا حقّ را پايين مى آورد، يا خود را بالا مى برد. ابتدا مى گويد: قرآن افسانه است ، اگر موفّق نشد، مى گويد: من هم مى توانم مثل قرآن حرف هاى جالب بزنم . ساءنزل مثل ما اءنزل اللّه در جاى ديگر مى خوانيم : لو نشاء لقلنا مثل هذا(190)
3- مدّعيان نااءهل ودروغين مناصب دينى ، بدجان مى دهند. ولو ترى اِذِالظّالمون ...
4- كيفرهاى اخروى از لحظه ى مرگ شروع مى شود، به كافران مى گويند: جان بده ، بمير، اءخرجوا اءنفسكم كه همراه با نوعى تحقير است .
5- روح انسان از جسم او مجرّد و مستقلّ است . اءخرجوا اءنفسكم
6- كيفر توهين به وحى ودين ، عذاب مهين وخواركننده است . تجزون عذاب الهون
94-مُونَا فُرَ دَى كَمَا خَلَقْنَكُمْ اءَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَكُمْ وَرَآءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعَاَّءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ اءَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَؤُاْ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنكُم مَّاكُنتُمْ تَزْعُمُونَ
ترجمه :
به راستى همان گونه كه نخستين بار شما را آفريديم ، اكنون نيز (به هنگام مرگ يا قيامت ) تك و تنها نزد ما آمديد و همه ى اموالى را كه به شما داديم پشت سر گذاشتيد و آن شفيعان را كه در (تعيين سرنوشت ) خودتان شريكان خدا مى پنداشتيد، همراه شما نمى بينيم . به راستى (پيوندهاى ) ميان شما گسسته و آنچه (از شريكان و شفيعان كه به نفع خود)مى پنداشتيد از (دست ) شما رفت .
نكته ها :
O اين خطاب ، در لحظه ى مرگ يا هنگام قيامت ، با مشركان صورت مى گيرد.
خَوَّلنا از خَوَل ، به معناى چيزى است كه نياز به سرپرست دارد و معمولاً به اموال گفته مى شود. خوّلناكم به معناى تمليك و اعطاست .
پيام ها :
1- در قيامت ، انسان ، تنهاست . جئتمونا فُرادى
2- معاد، جسمانى است . كما خلقناكم اءوّل مرّة
3- مشركان به چهار چيز تكيه داشتند: قوم و قبيله ، مال و دارايى ، بزرگان و اربابان و بت ها و معبودان .
اين آيه ، بى ثمرى هر چهار تكيه گاه را در قيامت مطرح مى كند:
فُرادى بدون قوم و قبيله .
تَركتُم ما خَوّلناكم بدون مال و ثروت و دارايى .
ما نَرَى مَعكم شُفعاء بدون يار و ياور.
ضَلّ عنكم محو تمام قدرت هاى خيالى .
4- گمان هاى بى پايه ، اساس بسيارى از گمراهى هاست . شُفعاءكم الّذين زعمتم
5- در قيامت ، حقايق ظاهر و سراب ها، محو مى شوند. ضَلّ عنكم ما كنتم تزعمون

 

next page

fehrest page

back page