تفسير نور
(جلد هفتم)

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۱۲ -


(48) وَاءَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَاءَدْعُواْ رَبِّى عَسَى اءَلا اءَكُونَ ترجمه :
بِدُعَآءِ رَبِّى شَقِيّاً
و من از شما و آنچه غير خدا مى خوانيد كناره گيرى مى كنم و پروردگارم را مى خوانم ، اميدوارم كه در خواندن پروردگارم محروم (و بى پاسخ ) نمانم .
نكته ها
O جوانان خداپرستى كه در خانواده هاى منحرف زندگى مى كنند، بايد خط ابراهيم را پيش گيرند. دعوت همراه با ادب ، (يا اءبت ) دلسوزى همراه با منطق ، (لِمَتعبد...) انذار همراه با دعا، (انّى اخاف ... ساستغفر لك ) سلام همراه با استغفار (سلام عليك ساستغفر لك ) و در پايان جدايى . (واعتزلكم )
پيام ها :
1 از مراحل نهايى نهى از منكر، قطع رابطه است . (واعتزلكم ) (اگر نمى توانيم محيط فاسد را عوض كنيم ، لااقل آن را ترك كنيم .)
2 يكى از اصول اساسى مكتب هاى الهى ، برائت از كفّار است . (واعتزلكم للّه )
3 برائت ، قبل از ولايت است . ابتدا بايد از شرك و طاغوت و فساد جدا شويم ، بعد به حقّ وصل شويم . (اعتزلكم ... ادعوا ربّى )
آرى ، ديو چو بيرون رود، فرشته در آيد. ابتدا ((لا اله )) سپس ((الاّ اللّه ))، در قرآن ابتدا جمله ى ((يكفر بالطاغوت )) را مى خوانيم بعد جمله ى ((يؤ من باللّه ))(394) را.
4 اگر بخواهيم دعاى ما دعاى ابراهيمى شود، بايد از افراد و مراكز آلوده دورى كنيم . (اعتزلكم ... ادعوا )
5 كلمه ى ((ربّ)) در دعا نقش مهمى دارد. (ادعوا ربّى بدعاء ربّى )
6 مؤ من ميان خوف و رجا است . (عسى ... ) اگر خوف در انسان غلب شود، او را به ياءس مى كشاند و اگر اميد بر او غالب شود، او را تن پرور مى كند، بنابراين بايد انسان بين خوف و رجا و بيم و اميد باشد.
7 استجابت دعا تفضّل الهى است . (عسى )
8 حتّى انبيا براى آينده ى خود به خداوند اميدوارند.(395) (عسى الا اكون ... شقيّا )
(49) فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَقَ وَ يَعْقُوبَ وَكُلاًّ جَعَلْنَا نَبِيّاً
ترجمه :
چون ابراهيم از مشركان و از آنچه به جاى خدا مى پرستيدند كناره گرفت ، ما اسحاق و(فرزندش ) يعقوب را به او عطا كرديم و همه را پيامبر قرار داديم .
(50) وَوَهَبْنَا لَهُم مِّن رَّحْمَتِنَا وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيّاً
ترجمه :
و از رحمت خويش به آنها عطا كرديم و براى آنان (در ميان مردم ) نام بلند و نيكو قرار داديم .
نكته ها
سيماى ابراهيم عليه السلام
# ابراهيم عليه السلام از ستاره و ماه و خورشيد دل بريد، به خدا رسيد. (لا احبّ الافلين ... وجّهت وجهى ...) (396)
# عموى منحرف را رها كرد، خود براى همه ى مردم پدر شد. (ملّة ابيكم للّه )(397)
# عمو با او قهر كرد، (واهجرنى مليّاً) (398) امّا خدا به او لطف كرد. (انّه كان بى حفياً )(399)
# براى خدا كناره گيرى كرد، (اعتزلكم ) (400) شهره آفاق شد. (جعلنالهم لسان صدق )
# از خانه بتها فرار كرد، سازنده خانه توحيد شد. (اذيرفع ابراهيم القواعدمن البيت ) (401)
# جانش را در راه خدا تسليم كرد، آتش بر او گلستان شد. (ياناركونى برداوسلاما )(402)
# فرزند را براى ذبح آماده كرد، (و تلّه للجبين ) (403) جان به سلامت برد و سنّت قربانى در جايگاهش واجب شد.
# تا اواخر عمر بى فرزند، ولى راضى بود، در پايان عمر، نبوّت در دودمانش قرار گرفت .
# در خلوت ترين مكان ها كعبه را ساخت ، پرجاذبه ترين مناطق زمين شد.
# در بيابان ، تنهاى تنها فرياد زد، از تمام زمين ، لبّيك گو رسيد. (اذّن فى النّاس بالحجّ )(404)
# كودك تشنه ى خود را رها كرد، آب زمزم ، براى هميشه جارى شد.
# در برابر تهديد عموى بت پرستش سلام كرد، (قال سلامٌ عليك ) (405) خداوند به او سلام فرستاد. (سلامٌ على ابراهيم )(406)
# يك نفر بود، امروز همه مكتب هاى آسمانى ، خود را ابراهيمى مى دانند.
# همه با اودشمنى كردند، خدا او را خليل خود دانست . (واتّخذاللّه ابراهيم خليلا) (407)
پيام ها :
1 هم از گناهكار جدا شويم و هم از گناه ، زيرا كناره گيرى از منحرفان ، زمانى مؤ ثر است كه با كناره گيرى از انحراف همراه باشد. (اعتزلكم و ماتدعون اعتزلهم و ما يعبدون )
2 فرزند صالح ، پاداش مجاهدت هاى والدين است . (فلمّا اعتزلهم ... وهبنا)
3 اگر غير خدا را رها كنيم ، امدادهاى الهى مى رسد. (فلمّا اعتزلهم ... وهبناللّه )
4 مهم تر از فرزند، مقام معنوى اوست . (وهبنا له اسحق و يعقوب و كلاً جعلنا نبياً)
5 نوه ى انسان نيز از الطاف الهى است . (وهبنا له اسحق و يعقوب ) (يعقوب نوه ى ابراهيم بود.)(408)
6 نبوّت ، مقامى است كه خداوند تعيين مى كند. (جعلنا نبيّاً )
7 يك حركت الهى از يك پدر بزرگ ، نسلى را در رحمت الهى غرق مى كند. (اعتزلهم ... وهبنا له )
8 هر كس ، هرچه دارد از خداست . (وهبنا... جعلنا... رحمتنا )
9 رحمت خداوند به قدرى وسيع است كه انبيا هرچه دريافت مى كنند، تنها گوشه اى از آن است . (من رحمتنا)
10 محبوبيّت وخوشنامى ، از الطاف الهى است . (جعلنا لهم لسان صدق للّه ) (مقام ابراهيم به جايى رسيد كه همه ى مشركان ويهوديان ومسيحيان مى گفتند: ابراهيم از ماست .)
11 دعاى مردان خدا مستجاب است . (ابراهيم از خدا نام نيك خواست (واجعل لى لسان صدق فى الاخرين ) در اين آيه مى فرمايد: (جعلنا لهم لسان صدق عليّا )
(51) وَاذْكُرْ فِى الْكِتَبِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصاً وَكَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً
ترجمه :
و در اين كتاب از موسى ياد كن ، زيرا كه او بنده ى (برگزيده و) خالص شده (خدا) و فرستاده اى پيامبر بود.
نكته ها
O كلمه ((مُخلِص )) (با كسر لام ) به معناى كسى است كه فقط براى خداوند كار مى كند، ولى ممكن است شيطان در او اثر گذارده و او را به شرك بكشاند. چه بسيارند كسانى كه هنگام عذاب و غرق شدن مخلص هستند، ولى بعد از نجات به شرك مى گرايند. امّا كلمه ((مُخلَص )) آن گروه از افراد برگزيده اى هستند كه شيطان راه نفوذ بر آنان را ندارد. (الاّ عبادك منهم المخلَصين )(409) به گفته تفسير كشّاف ((مخلِص )) كسى است كه براى خدا كار مى كند و ((مخلَص )) كسى است كه خداوند او را براى خود خالص كرده و برگزيده است و غير خدا در او اثر نمى كند.
O برگزيدگى موسى را در آيات ديگر مى بينيم : (و اَنَا اختَرتُك )للّه (410) من تو را انتخاب كردم ودر جاى ديگر آمده : (واصطنعَتك لنفسى )(411) من تورا براى خودم برگزيدم .
O حضرت موسى عليه السلام هم رسول بود و هم نبىّ. ((نبىّ))، كسى است كه صداى فرشته را مى شنود، ولى شخص فرشته را نمى بيند، امّا ((رسول )) علاوه بر شنيدن صدا، خود فرشته را هم مى بيند.(412) (رسولاً نبيّاً)
پيام ها :
1 ياد بزرگان ، آثار تربيتى و الگويى دارد. (واذكر... )
آشنايى با تاريخ انبيا و مجاهدت هاى آنان ، سنّت هاى الهى و امدادهاى غيبى ، زمينه ى كسب تجربه ها وعبرت ها و عامل دلگرمى است . (خصوصاً تاريخ پرماجراى موسى كه صدها آيه را به خود اختصاص داده است ) (واذكر)
2 ارزشهاى معنوى ملاك بزرگداشت است . (واذكر... انه كان مخلصا )
3 خلوص ، زمينه ى دست يابى به رتبه هاى معنوى است . (مخلصا... رسولا نبيّا)
4 انبيا معصومند و شيطان در آنان نفوذى ندارد. (مخلَصاً )
5 خداوند، افرادى را براى اتمام رسالت خالص كرده است .(413) (كان مخلَصاً )
(52) وَنَدَيْنَهُ مِن جَانِبِ الطُّورِ الاَْيْمَنِ وَقَرَّبْنَهُ نَجِيّاً
ترجمه :
و از جانب راست (كوهِ) طور او را ندا داديم و به (مقام قرب خود و) رازگويى نزديكش ساختيم .
نكته ها
O كلمه ((اَيمن )) يا از ((يُمن )) به معناى مبارك است ويا از ((يَمين )) به معناى جانب راست .
O در آغاز آيه ، ندا و در پايانش مناجات مطرح شده و اين نشانه ى مهربانى خداوند است ، مثل اينكه مولايى عزيز، برده اش را بلند صدا زند كه ((بيا نزد من بنشين تا با هم خصوصى صحبت كنيم )).(414)
O در قرآن ، درباره ى گفتگو و ارتباط موسى عليه السلام با خداوند هم به ((تكلّم )) تعبير شده ، (كلّم اللّه موسى تكليما )(415)، هم به ((ندا))، (ناديناه ) و هم به نجوى . (قرّبناه نجيّا للّه )
O مراد از قرب در آيه ، قرب و نزديكى مكانى نيست ، بلكه قرب مقامى است .
O كوه طور، ميان مصر و مدين واقع است .(416)
پيام ها :
1 خداوند متعال با لطف ومهربانى ، انبيا را گام به گام به خود نزديك مى كند. (ناديناه ... قرّبناه )
2 بعضى مكان ها قداست دارند. (جانب الطور )
3 مقام قرب و نجوى ، بالاترين مقام هاست .(417) (و قرّبناه نجيّا )
4 خداوند بعضى مطالب را با انبيا نجوا كرده و محرمانه مى گويد. (نجيّا)
(53) وَوَهَبْنَا لَهُ مِن رَّحْمَتِنَآ اءَخَاهُ هَرُونَ نَبِيّاً
ترجمه :
و از رحمت خويش ، برادرش هارونِ پيامبر را به او بخشيديم .
پيام ها :
1 دعاى انبيا مستجاب است . موسى عليه السلام از خداوند خواست برادرش هارون را وزير او قرار دهد. (واجعل لى وزيراً من اهلى . هارون اخى . اشدد به ازرى ) (418) خداوند نيز با درخواست او موافقت كرد. (وهبنا له ... هارون نبيّاً للّه )
2 همكار خوب ، يكى از الطاف الهى است . (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا)
3 در يك زمان ممكن است پيامبران متعدّدى حضور داشته باشند. (و وهبنا له من رحمتنا... هارون نبيّا )
4 مقام نبوّت مانع پيروى يك پيامبر از پيامبر ديگر نيست . (وهبناله ... هارون نبيّا)
(54) وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَبِ إِسْمَعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولاً نَّبِيّاً
ترجمه :
و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن كه او همواره در وعده هايش صادق و فرستاده اى پيامبر بود.
(55) وَكَانَ يَاءْمُرُ اءَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَالزَّكَوةِ وَكَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيّاً
ترجمه :
و همواره خاندان خود را به نماز و زكات امر مى كرد و پيوسته نزد پروردگارش مورد رضايت بود.
نكته ها
O مراد از اسماعيل ، يا فرزند حضرت ابراهيم است ، يا يكى ديگر از پيامبران بنى اسرائيل به نام اسماعيل بن حزقيل .
O همه ى پيامبران ، صادق الوعد بوده اند، امّا بروز اين خصلت در حضرت اسماعيل بيشتر بوده است .
درباره ى رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه آن حضرت با شخصى در كنار كعبه قرار ملاقات داشتند وآن شخص فراموش كرد. حضرت تا سه روز منتظر ماند تا به آن شخص ‍ خبر دادند، آن شخص آمد وعذرخواهى كرد.(419) همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله با كسى وعده گذاشت كه هنگام ظهر او را ملاقات كند، ولى چون او نيامد، حضرت تا غروب منتظر ماند.
O صادق الوعد بودن ، صفتى الهى است ، (ان اللّه لايخلف الميعاد للّه )(420) وتخلّف در وعده ، نشانه ى نفاق است . در احاديث مى خوانيم : علامت منافق سه چيز است : خيانت در امانت ، دروغ در سخن ، تخلّف در وعده .(421)
O مقام رضوان و رضايت ، بزرگ ترين خواسته و هدف انبيا است . (واجعله رب رضيا) (422)، (وكان عند ربه مرضيّا )(423) در حديث مى خوانيم : چون اهل بهشت در بهشت مستقر شوند، خطاب مى رسد آيا حاجت ديگرى داريد؟ مى گويند: ((ربّنا رضاك )) پروردگارا! رضاى تو هدف ماست .(424)
پيام ها :
1 تجليل از بزرگان لازم است . (واذكر فى الكتاب اسماعيل )
2 تجليل از بزرگان ، بايد پايدار و عميق باشد، نه سطحى و زودگذر. (فى الكتاب )
3 ملاك تجليل بايد كمالات معنوى پايدار باشد. (كان صادق الوعد) للّه
4 وفاى به عهد، از صفات ارزشمند انسانى است . (كان صادق الوعد للّه )
5 پيامبران ، علاوه بر مسئوليّت اجتماعى ، مسئوليّت خانوادگى هم دارند. (و كان ياءمر اهله )
6 سفارش به نماز وزكات ، از وظايف پدر خانواده است . (وكان ياءمر اهله بالصلوة و الزكوة ) (با اينكه سفارش به نماز در خانواده ها كم وبيش هست ، امّا سفارش به زكات نيست .)
7 امر به نماز و زكات ، از مصاديق امر به معروف است . (وكان ياءمر) للّه
8 نماز و زكات ، سابقه اى بس طولانى دارند. (وكان ياءمر ... )
9 نماز (ارتباط با خالق ) و زكات (ارتباط با مخلوق )، از هم جدا نيست . (عبادت بدنى به تنهايى شرط كمال نيست .) (بالصلوة والزكوة )
10 در امر به معروف وتوصيه به نماز، بايد از نزديكان شروع كنيم . (كان ياءمراهله )
11 ارشاد و توصيه به نماز بايد دايمى باشد. (وكان ياءمر ...)
(56) وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَبِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقاً نَّبِيّاً
ترجمه :
و در اين كتاب ، از ادريس ياد كن ، همانا او پيامبرى بسيار راستگو بود.
(57) وَ رَفَعْنَهُ مَكَاناً عَلِيّاً
ترجمه :
و ما او را به مقام والايى رسانديم .
نكته ها
O مراد از ((مكانا عليّا))، يا مقام بلند معنوى است يا عروج به آسمان ها، زيرا خداوند چهار پيامبر ديگر را به آسمان ها برد: ادريس ، عيسى ، خضر و الياس .(425)
O ((صدّيق )) به كسى گفته مى شود كه گفتار و رفتارش با هم هماهنگ باشد.
سيماى ادريس عليه السلام
# حضرت ادريس ، از اجداد حضرت نوح است وبه دليل اشتغال زياد او به درس (426) يا به خاطر آن كه اوّلين كسى بود كه با قلم نوشت ، به ادريس مشهور شد.(427)
# نام شريف ادريس ، دو بار در قرآن آمده و با اوصاف ((صدّيق ))، ((صابر)) و ((نبى )) از او تجليل شده است .
# در حديثى مى خوانيم : خانه ى ادريس ، در مسجد سهله در اطراف نجف اشرف بوده است .(428)
# ادريس ، اوّلين كسى بود كه علم نجوم و حساب را مى دانست .(429)
# اوّلين كسى بود كه به انسان ، خياطى آموخت .(430)
# ادريس عليه السلام 365 سال عمر كرد و بعد به آسمان رفت و اكنون زنده است و در زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام حاضر خواهد شد.(431)
پيام ها :
1 ياد و تجليل از بزرگان وسيله رشد و هدايت ديگران است . (واذكر للّه )
2 تجليل ها بايد پايدار بماند. (فى الكتاب )
3 معيار تجليل از افراد، بايد ارزشهاى معنوى آنان باشد. (صدّيقاً نبيّاً للّه )
4 صداقت ، شرط تاءثيرگذارى در تبليغ است . (صدّيقاً نبيّاً) تقدّم كلمه ى ((صدّيق )) بر ((نبىّ))، نشانه ى آن است كه صداقت زمينه ى نبوّت است .
ئِكَ الَّذِينَ اءَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَمِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَ هِيمَ وَإِسْرََّءِيلَ وَمِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَآ إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَ تُ الرَّحْمَا نِ خَرُّواْ سُجَّداً وَبُكِيّاً
ترجمه :
آنان پيامبرانى بودند كه خداوند بر آنها نعمت (ويژه ) ارزانى داشت ؛ از نسل آدم و از (فرزندان ) كسانى كه با نوح (در كشتى ) سوارشان كرديم و از نسل ابراهيم واسرائيل (يعقوب ) واز كسانى كه هدايت نموديم و برگزيديم ؛ هرگاه آيات خداى رحمان بر آنان خوانده مى شد سجده كنان و گريان از رو به خاك مى افتادند.
نكته ها
O نام ده نفر از انبيا در آيات قبل ذكر شد: زكريّا، يحيى ، عيسى ، ابراهيم ، اسحاق ، يعقوب ، موسى ، هارون ، اسماعيل وادريس . اكنون اين آيه با اشاره به آنان مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه خدا به ايشان نعمت داد. اين گروه ، همان هايى هستند كه هر روز ده بار در نماز از خدا مى خواهيم كه راه آنان را برويم ، نه راه گمراهان و منحرفان را. (اهدنا الصراط المستقيم . صراط الّذين انعمت عليهم )
O مراد از ذريّه آدم ، ادريس است و مراد از ((ذّريّة مَن حمَلنا مع نوح )) حضرت ابراهيم است كه نوه ى نوح است ، و منظور از ((ذرّية ابراهيم ))، اسحاق و اسماعيل و يعقوب است ومنظور از ((ذرّية اسرائيل ))، موسى وهارون و زكريّا ويحيى وعيسى است .(432)
O در حديث مى خوانيم : هنگام تلاوت قرآن ، محزون شده و گريه كنيد يا خود را به حالت گريان در آوريد.(433)
O بهترين مصداق برگزيدگان الهى كه سجده هاى طولانى همراه با اشك داشته اند، پيامبر اسلام و اهل بيت معصومش عليهم السلام بوده اند. درباره همه ى آنان خاطراتى از سجده ها وگريه هاى فراوانشان در مناجات هاى ماه رمضان وعرفه و... وجود دارد.
پيام ها :
1 هدف همه ى انبيا يكى است . (خداوند پيامبران را در كنار هم قرار مى دهد و همه را با يك وصف توصيف مى كند) (اولئك الذين انعم الله عليهم ... )
2 مُنعِم حقيقى ، خداوند است . (انعم اللّه عليهم )
3 والدين و نياكان ، از نظر وراثت در تربيت نسل مؤ ثّرند. (ذرّية آدم ... ذرّية ابراهيم )
4 گرچه همه ى انبيا از ذرّيه آدم هستند، ولى در نام بردن نوح و ابراهيم و اسرائيل (يعقوب )، از آنان تجليل خاصّى شده است . (مع نوح و من ذرّية ...)
5 گريه در سجده آن قدر ارزشمند است كه خداوند از اهل آن تجليل كرده است . (سجّدا و بكيّا )
6 گريه وزارى به درگاه الهى ، نشانه ى رشد، شناخت ، توفيق و برگزيدگى است . (و ممنّ هدينا واجتبينا...)
(59) فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ اءَضَاعُواْ الصَّلَوةَ وَاتَّبَعُواْ الشَّهَوَ اتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيّاً
ترجمه :
آنگاه پس از آنان ، جانشينان بد و ناشايسته اى آمدند كه نماز را ضايع كردند و هوسها را پيروى كردند. پس به زودى (كيفر) گمراهى خود را خواهند ديد.
(60) إِلا مَن تَابَ وَءَامَنَ وَعَمِلَ صَلِحاً فَاءُوْلََّئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاَيُظْلَمُونَ شَيْئاً
ترجمه :
مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و كار شايسته انجام دهد، پس آنها داخل بهشت مى شوند و به هيچ وجه مورد ستم قرار نمى گيرند (و از پاداششان كاسته نمى شود).
نكته ها
O ((خَلَف ))، فرزند صالح را گويند و ((خَلْف )) فرزند ناصالح است . كلمه ى ((غىّ)) در مقابل رشد است . (قد تبيّن الرّشد من الغىّ )(434)
O ضايع كردن نماز، غير از نخواندن و ترك آن است . كسى كه نماز مى خواند، ولى بدون رعايت شرايط آن يا با تاءخير، چنين كسى نماز را ضايع كرده و آن را سبك شمرده است .(435)
O در روايتى مى خوانيم : همين كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت مى فرمودند، منقلب شده ، فرمودند: بعد از 60 سال ، گروهى نماز را ضايع خواهند كرد.(436)
اگر اين سخن در اوايل سال اوّل هجرى گفته شده باشد، سال 60 همان سال شهادت امام حسين عليه السلام و سال به قدرت رسيدن يزيد است .
توبه در قرآن
# معمولا قرآن كريم بدنبال آيا عذاب ، جمله ى ((الاّالذين تابوا)) يا جمله ى ((الاّ من تاب )) را آورده تا بگويد: راه اصلاح ، هرگز بر كسى بسته نيست .
# توبه ، واجب است . زيرا فرمان خداوند است . (توبوا الى اللّه ) (437)
# قبول توبه ، واقعى قطعى است ، زيرا نمى توان باور كرد كه ما به امر او توبه كنيم ولى او نپذيرد. (هوالذى يقبل التوبة عن عباده )(438)، (هوالتّواب الرحيم ) (439)
# خداوند هم توبه را مى پذيرد و هم كسانى را كه بسيار توبه مى كنند دوست دارد. (يحبّ التّوابين )(440)
# توبه ، بايد با عمل نيك و جبران گناهان همراه باشد. (تاب و عمل صالحا) (441)، (تاب من بعده و اصلح )(442)، (تابوا واصلحوا و بيّنوا) (443)
# توبه ، رمز رستگارى است . (توبوا ... لعلكم تفلحون )(444)
# توبه ، وسيله ى تبديل سيئات به حسنات است . (الاّ من تاب و عمل صالحا فاولئك يبدّل الله سيئاتهم حسنات ) (445)
# توبه ، سبب نزول باران است . (توبوا ... يرسل السماء )(446)
# توبه ، سبب رزق نيكو است . (توبوا اليه يمتّعكم متاعا حسنا) (447)
# توبه در هنگام ديدن آثار مرگ و عذاب پذيرفته نمى شود. (حتّى اذا حضر احدهم الموت قال انّى تبت الان )(448)
# خداوند علاوه بر قبول توبه ، لطف ويژه نيز دارد. (هو التّواب الرحيم )للّه (449)
(ثمّ تاب و اصلح فانّه غفور رحيم )(450)، (ثمّ تاب عليهم انّه بهم رؤ ف رحيم ) (451)
(الاّ من تاب و امن و عمل صالحا فاولئك يدخلون الجنّة )(452)، (ثمّ توبوا اليه ان ربّى رحيم ودود) (453) در اين آيات در كنار توبه به مسئله رحمت و راءفت و محبّت الهى اشاره شده است .
# قرآن ترك توبه را ظلم و هلاكت دانسته است . (و من لم يتب فاولئك هم الظالمون )(454) (ثم لم يتوبوا فلهم عذاب جهنّم ) (455)
پيام ها :
1 گاهى فرزندان ونسل آينده ، زحمت هاى پدران را تباه مى كنند. (گاهى از خوبان ، نسل نااهل پيدا مى شود) (خَلْف اضاعوا الصلوة )
2 نماز محور دين است . (براى نشان دادن چهره ى نسلى به نسل ديگر، ضايع كردن نماز آنان را نشان مى دهد) (فخلف خَلْف اضاعوا الصلوة )
3 نماز، سدّى است ميان انسان و شهوت ها و اگر اين سدّ شكسته شود، پيروى از شهوت ها براى انسان آسان مى شود. (اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات )
4 كسى كه از رابطه با خدا (نماز) جدا شد، به شهوات پيوند مى خورد. (اضاعوا الصلوة واتبعوا الشهوات )
5 كيفر ضايع كردن نماز، سردرگمى است . (يلقون غيّا ) (رشد واقعى در سايه ى معنويّت است )
6 رونق يافتن شهوات ، غىّ و گمراهى است . (واتّبعوا الشهوات ... يلقون غيّا)
7 سرنوشت ملت ها به دست خود آنهاست (اضاعوا... يلقون ... الاّ من تاب ...للّه )
8 توبه ، يك تحول است نه تظاهر. (تاب و امن و عمل صالحا)
9 شرط رستگارى و ورود به بهشت ، توبه وايمان و عمل صالح است . (تاب و آمن و عمل صالحا... يدخلون الجنّة )
(61) جَنَّتِ عَدْنٍ الَّتِى وَعَدَ الرَّحْمَنُ عِبَادَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّهُ كَانَ وَعْدُهُ مَاءْتِيّاً
ترجمه :
بهشت هاى جاويدى كه خداى رحمان از غيب به بندگانش وعده داده ، مسلّما وعده ى او تحقّق يافتنى است .
(62) لا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْواً إِلا سَلَماً وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيّاً
ترجمه :
در آنجا سخن بيهوده اى نمى شنوند، (و گفتارشان ) جز سلام (نيست ) و در آنجا هر صبحگاه و شامگاه ، روزى آنان آماده است .
(63) تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِى نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَنْ كَانَ تَقِيّاً
ترجمه :
اين ، همان بهشتى است كه به هر يك از بندگان پرهيزكار خود به ارث مى دهيم .
نكته ها
O در آيه قبل كلمه ى ((جنّت )) به صورت مفرد بكار رفته بود، (يدخلون الجنّة )، ولى در اين آيه كلمه ى ((جنّات )) به صورت جمع مطرح شده و اين نشان مى دهد كه باغ و بوستان اهل بهشت مجموعه اى از بوستان هاى متعدّد است و اين تعبير شايد به خاطر آن باشد كه هر يك از بهشتيان چهار باغ دارند كه در سوره ى الرّحمن به آن اشاره شده است : (و لمن خاف مقام ربّه جنّتان ... و من دونهما جنّتان )للّه (456) يعنى براى هركس كه اهل تقوا باشد، دو باغ است و پس از توصيف دو باغ مى فرمايد: غير اين دو باغ ، دو باغ ديگر نيز هست كه روى هم مى شود چهار باغ كه اين دو باغ يا نزديك ترند و يا سطح پايين ترى دارند و يا به خاطر اختلاف درجات اهل بهشت ، نوع باغها نيز تفاوت دارد.
O قرآن كريم از تحقّق يافتن وعده هاى الهى بارها سخن به ميان آورده است ، از جمله فرمود: ((و من اوفى بعهده من الله ))(457) كيست كه از خداوند با وفاتر باشد؟
O ستايش بهشت به اينكه در آنجا لغوى نمى شنوند، هم توصيه به امروز ماست كه از لغو دورى كنيم و هم اشاره به اين است كه سخنان ياوه كفّار و شنيده هايى كه مؤ منان را در دنيا رنج مى داد، در آنجا نيست .
O در جمله ى (نورث من كان تقيّا ) هم به تقوا اشاره شده است كه كليد بهشت است و هم تعبير ارث آمده كه به معناى رسيدن به مال و نعمت بدون رنج و زحمت است . گرچه تقوا كليد بهشت است ، امّا آن همه پاداش ، ارث خدا به ماست و اعمال ما به اين اندازه پاداش ندارد و در حقيقت پاداشهاى ما ارثى است كه از طرف خداوند بدون رنج به ما مى رسد.
O در حديثى مى خوانيم : هر انسانى در بهشت و دوزخ جايگاهى دارد؛ اگر اهل بهشت شد، جايگاه دوزخى او به دوزخيان ارث مى رسد و اگر اهل دوزخ شد، جايگاه بهشتى او به بهشتيان ارث مى رسد.(458)
O شخصى به امام صادق عليه السلام از درد معده اش شكايت كرد. حضرت به او فرمودند: دو نوبت غذا بخور، صبح وغروب ، و بين آن دو غذا نخور كه موجب فساد بدن مى شود. آنگاه اين آيه را (رزقهم فيها بكرة وعشيّا) تلاوت كردند.(459)
پيام ها :
1 استقرار در باغ هاى بهشت هميشگى است . (جنّات عدن )(460)
2 سرچشمه ى آن همه الطاف موعود، لطف خداوند رحمان است . (وعد الرحمن )
3 ما امروز حقيقت وعده هاى خداوند را درك نمى كنيم . (بالغيب )
4 كلام رايج بهشتيان ، سلام است . (لايسمعون ... الا سلاما) محيط بهشت ، محيطى امن و سالم است و بهشتيان ، هم از فرشتگان سلام مى شنوند، (سلام عليكم طبتم )(461) و هم از دوستان خود. (فسلام لك من اصحاب اليمين ) (462)
5 در بهشت تنوّع زمان (بامداد و غروب ) وجود دارد. (بكرة و عشيّا )
6 در بهشت هم امنيّت روحى است ، (الاّ سلاما) و هم تاءمين نيازهاى جسمى . (رزقهم بكرة و عشيّا )
7 در عطا كردن بهشت ، برگرداندن و نقضى در كار نيست و اين ، قوى ترين نوع مالكيّت است .(463) (نورث )
8 بهشت ، ميراث پرهيزكاران است . (نورث من عبادنا مَن كان تقيّا )
(64) وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلا بِاءَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ اءَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَ مَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً
ترجمه :
ما (فرشتگان ) جز به فرمان پروردگار تو نازل نمى شويم ؛ آنچه پيش روى ما (در آينده ) و آنچه پشت سر ما (در گذشته ) و آنچه ميان اين دو قرار دارد از اوست و پروردگار تو فراموشكار نيست .
نكته ها
O در تفسير الميزان مى خوانيم : اين آيه مستقل است ، گرچه بعضى تلاش كرده اند تا با آيات قبل ارتباطش دهند.
O در تفاسير فخررازى ، طبرى وتبيان مى خوانيم : مدّتى وحى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قطع شد و اين ، سبب نگرانى پيامبر وطعنه ى مخالفان گرديد. آيه نازل شد: پروردگارت فراموشكار نيست . (ماكان ربّك نسيّا ) نظير آيه ى (ما وَدّعك ربّك و ما قَلى ) (464)
پيام ها :
1 نزول قرآن ، تدريجى و بر اساس فرمان خداست . (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
2 فرشتگان تسليم امر خداوند هستند. (و ما نتنزّل الاّ بامر ربّك )
3 مالك حقيقى همه چيز اوست . (له )
4 تاءخير وحى به امر خداوند بود، نه اينكه او فراموش كرده باشد.(465) (ما كان ربّك نسيّا)
(65) رَبُّ السَّمَوَ اتِ وَالاَْرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَدَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِيّاً
ترجمه :
پروردگار آسمان ها وزمين وآنچه ميان آن دو قرار دارد؛ تنها او را پرستش كن و براى عبادتش شكيبا باش ، آيا براى او همتا و هم نامى مى شناسى ؟
نكته ها
O براى كلمه ى ((سمىّ)) چند معنا ذكر شده است : شريك ، همانند، همنام و فرزند.
O كلمه ((ربّك )) در آيه قبل و كلمه (ربّ السموات و الارض ) در اين آيه نشان وحدت مديريّت در اداره زندگى بشر با تمام هستى است .
O عبادت ، تنها ذكر خداوند و نماز نيست ، زيرا اين گونه عبادت ها مشكلى ندارد تا به صبر و مقاومت نيازمند باشد. پس مراد از (فاعبد و اصطبر ) عبادتى است كه انسان را دچار تضادها، طاغوت ها و مشكلات فراوان مى كند و به خاطر همين ، نيازمند صبر و استقامت است .
O در روايتى از حضرت على عليه السلام مى خوانيم كه درباره معناى (هل تعلم له سميّا) فرمودند: هيچ كس به نام اللّه ناميده نشده است .(466)
پيام ها :
1 فلسفه ى عبادت ما در برابر خداوند، ربوبيّت انحصارى او نسبت به همه ى هستى است . (ربّ السموات ... فاعبد )
2 عبادت ، صبر لازم دارد. (فاعبده واصطبر) (عبادت ، يك نوع مبارزه با هوس ها و طاغوت هاست كه صبر مى خواهد.)
3 خداوند تورا فراموش نكرده است ، پس تو نيز او را فراموش نكن . (وما كان ربّك نسيّاً... فاعبده )
4 خداوند، فرزند ندارد و هيچ موجودى مثل او نيست . (هل تعلم له سميّاً)
(66) وَيَقُولُ الاِْنْسَنُ اءَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ اءُخْرَجُ حَيّاً
ترجمه :
وانسان مى گويد: آيا آنگاه كه مُردم ، دوباره زنده (از قبر) خارج خواهم شد؟
(67) اءَوَلاَ يَذْكُرُ الاِْنسَنُ اءَنَّا خَلَقْنَهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ يَكُ شَيْئاً
ترجمه :
آيا انسان (در زنده شدن دوباره ى خود شك دارد؟ و) به ياد نمى آورد كه ما او را پيش از اين آفريده ايم ، در حالى كه چيزى نبود؟
نكته ها
O اين آيه شبيه آيات 78 و 79 سوره ى يس است كه شخصى با آوردن استخوانى پوسيده و خرد كردن آن مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله ، با پيامبر به بحث و گفتگو پرداخت و گفت : كيست كه استخوان هاى پوسيده را زنده كند؟ خداوند در پاسخ فرمود: (اى پيامبر!) بگو: همان كسى كه اوّل آفريد، پس از مرگ هم زنده مى كند، و او همه چيز را مى داند. (وضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم . قل يحيها الذى انشاءها اوّل مرّة و هو بكلّ خلق عليم )
O از امام صادق عليه السلام درباره (خلقناه من قبل و لم يك شيئا) سؤ ال شد، حضرت فرمودند: يعنى نه در مرحله ى تقدير و نه در مرحله تكوين هيچ چيز نبود. راوى حديث درباره ى (لم يكن شيئا مذكوراللّه )(467) پرسيد، حضرت فرمودند: يعنى مقدّر بود، ولى نامى از آن در ميان نبود.(468) بنابراين ، اين دو آيه از دو مرحله ى پيش از آفرينش انسان سخن مى گويد.
در حديث ديگرى نيز امام باقر عليه السلام در مورد (من قبل ) فرمودند: نه در كتاب و نه در علم سخنى از او نبود.(469)
پيام ها :
1 باور نداشتن معاد، راه توجيه گناه وفرار از عبادت است . (فاعبده و اصطبر لعبادته ... يقول الانسان ... )
2 تعجّب از معاد وزنده شدن دوباره ، مربوط به يك زمان و يك گروه خاص از انسان ها نيست . (يقول الانسان )
3 معاد، جسمانى است . (اُخرج ) يعنى خارج شدن جسم از زمين .
4 معاد، قهرى واجبارى است . (اُخرج ) يعنى خروج قهرى وبدون اختيار.
5 ترديد در معاد با توجّه به آفرينش ابتدائى خود، شگفت آور است . (اءولايذكر )
6 توجّه انسان به اينكه اوّل نبوده و بعداً خلق شده است ، براى قبول معاد كافى است . (اولا يذكر الانسان ...)
7 منكران معاد، براى عقيده ى خود دليلى ندارند و تنها قيامت را بعيد مى دانند، ولى قرآن با دليل سخن مى گويد. (خلقناه من قبل )
8 آفرينش انسان از عدم ، بسيار پيچيده تر و به ظاهر مشكل تر از آفرينش مجدّد انسان پس از مرگ است . (خلقناه ... و لم يك شيئا)
(68) فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّيَطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً
ترجمه :
پس به پروردگارت سوگند كه ما همه آنهارا با شياطين محشور خواهيم كرد، سپس در حالى كه به زانو درآمده اند، گرداگرد جهنّم حاضر خواهيم نمود.
نكته ها
O كلمه ى ((جِثيّا)) يا جمع ((جاثى )) به كسى گفته مى شود كه براى محاكمه بر زانو نشسته است يا از ((جَثوة )) به معناى سنگ و خاك متراكم است . يعنى بدترين نوع نشستن .
O خداوند در بيشتر موارد در قرآن به مخلوقاتش سوگند ياد كرده ، ولى در باره ى قيامت ، به ذات مقّدس خودش قسم خورده است .(470) (فوربّك )
پيام ها :
1 هشدارهاى قيامت را جدّى بگيريم . حشرِ در قيامت قطعى است . (فوربّك للّه )
2 خداوند پيامبرش را در برابر كفّارى كه معاد را نمى پذيرند، دلجويى مى دهد. (فوربّك لنحشرنهم )
3 شيطان در كفرورزى انسان ، همدوش اوست . (لنحشرنّهم و الشياطين للّه )
(محشور شدن انسان ها وشياطين در قيامت در كنار هم ، بر اساس هم فكرى و هم سنخى و همكارى آنان است .)
4 حضور در كنار جهنّم ، نوعى ترس و شكنجه و وقوع در آن ، كيفر ديگرى است . (لنحضرنّهم حول جهنّم )
5 در قيامت ، منحرفين در بدترين وضعيّت قرار دارند؛ در كنار شيطان ها، گرداگرد جهنّم ، با حالت دو زانو وذليلانه . (لنحضرنّهم حول جهنّم جثيّا )
(69) ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن كُلِّ شِيعَةٍ اءَيُّهُمْ اءَشَدُّ عَلَى الرَّحْمَنِ عِتِيّاً
ترجمه :
سپس از هر گروهى ، كسانى را كه بر خداى رحمان سركش تر بودند، جدا خواهيم كرد.
(70) ثُمَّ لَنَحْنُ اءَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ اءَوْلَى بِهَا صِلِيّاً
ترجمه :
آنگاه ما مى دانيم چه كسانى از آنها براى سوختن در دوزخ سزاوارترند.
نكته ها
O كلمه ى ((شيعة ))، هم به معناى پيروان شخص است و هم گروهى كه بر مسلكى اتفاق نمايند. ((عِتيّا)) به معناى تمرّد و سركشى است . ((صِليّا)) به معناى روشن كردن آتش ، سوزاندن با آتش و ورود در آتش است .
پيام ها :
1 گناهكاران در قيامت از هم جدا و طبقه بندى مى شوند. (لننزعنّ من كلّ شيعة ...) (كسانى كه در برابر خداى رحمان بيشتر طغيان كنند، حساب و عذاب خاص و شديدترى خواهند داشت .)
2 خلافكاران سه گروه اند: گروهى كه شخصاً خلاف مى كنند، گروهى كه وسيله و واسطه ى انجام خلاف ديگران مى شوند.و افرادى كه به تخلّف ديگران راضى اند. بديهى است كه گناه و كيفر هر يك از سه گروه مذكور تفاوت دارد. (ايّهم اشد ... )
3 با اينكه خداوند سرچشمه ى همه ى رحمت هاست ، ولى انسان در برابر او گردنكش است . (على الرحمن عتيّا)
4 عذاب دوزخ داراى نظامى حساب شده و دقيق است و علم خداوند ضامن آن دقّت و تفكيك است . (ثم لننزعنّ... ايّهم اشدّ... لنحن اعلم ... )
5 جهنّم ، طبقات ودركات مختلفى دارد ونسبت به شدّت وضعف گناه ، تفاوت خواهد داشت ومراتب استحقاق هر يك بر خدا پوشيده نيست . (لنحن اعلم )
(71) وَإِن مِّنكُمْ إِلا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَّقْضِيّاً
ترجمه :
و هيچ كس از شما نيست مگر آنكه وارد دوزخ مى شود، (و اين ورود شما) از جانب پروردگارت حكمى قطعى است .
نكته ها
O در تفسير طبرى آمده است : روزى عبدالله بن رواحه در حال بيمارى مى گريست ، همسرش نيز با ديدن او به گريه افتاد. عبدالله پرسيد: تو چرا اشك مى ريزى ؟ گفت : به خاطر گريه ى تو. عبدالله گفت : ولى من به خاطر اين سخن خداى متعال مى گريم كه فرمود: ((ان منكم الا واردها)) ورود ما به دوزخ قطعى است ، امّا من نمى دانم از آن نجات مى يابم يا خير؟
O اين آيه بايد در كنار آيات و رواياتى كه مربوط به صراط است معنا شود، چون صراط پلى است كه بر روى دوزخ كشيده شده است و همه ى مردم از روى آن عبور مى كنند، بعضى تند و بعضى كُند و بعضى به دوزخ مى افتند.
O رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: روز قيامت ، همه ى انسان ها (چه خوب و چه بد) وارد جهنّم مى شوند، ولى آتش به مؤ منين زيانى نمى رساند، همچون حضرت ابراهيم كه آتش بر او سرد شد. بنابراين آيه ى مورد بحث كه ورود همگان را به دوزخ حتمى مى داند، با آياتى كه مى گويد: مؤ منين از دوزخ دورند(471) منافاتى ندارد. زيرا از سويى وارد دوزخ مى شوند، و از سوى ديگر با لطف خداوند آسيبى نمى بينند.
البتّه ممكن است بگوييم كه ورود به معناى عبور است ، نه داخل شدن . چنانكه در مورد حضرت موسى عليه السلام آمده است (ورد ماء مَدين للّه ) يعنى به كنار آب شهر مَدين وارد شد، نه آنكه داخل آب شد.(472) يا آنكه بگوييم : مراد از كلمه ى (منكم ) در آيه ى مورد بحث ، گروه هايى هستند كه در آيات قبل ذكر شده اند، يعنى طرفداران شيطان . و مراد از نجات متّقين ، نجات كسانى است كه از كفر و شرك نجات يافته اند. يعنى همه ى هواداران شيطان وارد دوزخ مى شوند، امّا كفّار و مشركين در آنجا باقى مى مانند و لكن گناهكارانى كه به شرك و كفر آلوده نبوده اند، ولى فاسق بوده اند سرانجام آزاد مى شوند.
پيام ها :
1 قيامت و مراحل آن ، حساب شده ودقيق است . (لنحشرنّهم ... لننزعنّ... ان منكم الا واردها )
2 خدا داراى سنّت ها وبرنامه هاى قطعى وحتمى است . (كان على ربّك حتمامقضيّا)

next page

fehrest page

back page