تفسير سوره حجرات

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۳ -


عدالت  
O چون در اين آيه سه بار سخن از عدالت بكار رفته (فاصلِحوا بينهما بالعَدل و اقسِطوا انّ اللّه يحبّ المقسطين )
چند جمله اى درباره عدالت بيان مى كنيم :
1 آفرينش بر اساس حقّ وعدل است . ((بالعَدلِ قامَت السّموات ))(126)
2 بعثت انبيا نيز براى آن است كه مردم قيام عادلانه داشته باشند. (لِيَقومَ النّاس ‍ بِالقِسط)(127)
3 عدالت ، زندگى و ظلم ، مرگ است . ((العَدلُ حياة و الجور ممحات ))(128)
4 يك ساعت رفتار عادلانه ، از هفتاد سال عبادتى كه تمام روزهاى آن روزه وشب هاى آن بيدارى باشد بهتر است .(129)
5 دعاى رهبر عادل ، مستجاب است .(130)
6 اگر ميان مردم به عدالت عمل شود، آسمان رزقش را و زمين بركاتش را با اذن خداوند مى فرستد.(131)
7 امام كاظم عليه السلام فرمود: اگر در مردم عدالت مستقرّ شود همه بى نياز مى شوند.(132) و فرمود: عدالت از عسل شيرين تر است .
8 امام كاظم عليه السلام ذيل تفسير آيه (يحيى الارض بعد موتها) كه خداوند زمين مرده را زنده مى كند فرمود: خداوند مردانى را مبعوث مى كند كه عدل را برقرار نمايند و زمين با برقرارى عدل زنده مى شود.(133)
9 حضرت زهرا عليها السلام فرمود: عدالت آرام بخش دلهاست .(134) (آرى مردم با فقر مى سازند، ولى نسبت به تبعيض و بى عدالتى تحملّى ندارند وعصبانى مى شوند)
عدالت در مكتب انبيا 
O كلمه عدالت معمولاً همراه با كلمه قانون و بى عدالتى معمولاً پشت پازدن به قوانين است . در اين صورت اگر اصل قانون براى بشر بى ارزش ‍ و سست باشد، با چه انگيزه اى مى توان بدان عمل نمود؟ قانونى كه ساخته دست بشرى همچون خود ماست ، قانونى كه هر روز در حال تغيير و تحوّل است ،
قانونى كه در آن منافع افراد و احزاب نهفته شده ، قانونى كه برخاسته از افكار ناپخته و اطلاعات محدود و تحت تاءثير غرائز، نژادپرستى و ملّت گرائى ، تهديد، تطميع و هوسهاى خود و ديگران وضع شده است ،
قانونى كه در هر منطقه به شكلى است و در هر زمان وتاريخى تغيير مى يابد و هر ابرقدرتى به خود حقّ وتو در آن را مى دهد،
قانونى كه از قانون گزارش انواع لغزشها، عيب ها و خصلت هاى زشت ديده شده است و خود قانون گزاران به آن عمل نمى كنند،
آيا اين نوع قوانين مى تواند براى انسان قداست و كرامت داشته باشد و براى جامعه عزّت ، شرافت و زمينه رشد ايجاد كند؟! آيا تخلّف از اين نوع قوانين ظلم و خلاف عدالت است ؟!
امّا قوانين انبيا كه از طرف خداوندى است كه خالق انسان و برخاسته از علم ، حكمت و لطف بى نهايت اوست و آورنده آن معصوم و خود اوّلين عامل به آن است ، قانونى كه از هيچ ابرقدرت ، فرد، گروه ، حزب و قبيله اى متاءثّر نشده است ، اين نوع قانون به خاطر قداست و كرامتى كه براى انسان دارد، انگيزه عمل به آن قوى است و تخلّف از آن ظلم و بى عدالتى محسوب مى شود.
زمينه هاى اعتقادى وفطرى عدالت  
O عدل ، در جهان بينى الهى معنا پيدا مى كند. زيرا با بينش الهى است كه انسان خدا را عادل ، تمام هستى را حساب شده و خود و همه چيز را زير نظر خداوند مى داند. با ديد الهى است كه انسان مادّه اوّليه همه بشر را خاك و فرجام همه را دادگاه عدل الهى در قيامت مى داند؛ با بينش اديان آسمانى است كه انسان هدف قيام تمام انبيا را برقرارى عدل مى داند و در انتظار حضرت مهدى عليه السلام است كه برجسته ترين هدفش پركردن زمين از عدل و داد است . به قيامتى عقيده دارد كه تمام ريز و درشت كارش ‍ را ثبت شده در برابر خود حاضر مى يابد، با ديد الهى است كه تمام رهبران الهى خود را عادل و عدل گستر مى دانند. آرى ، اين عقائد است كه مى تواند بهترين زمينه برقرارى عدل را در انسان ايجاد كند.
امّا كسى كه هستى را بى صاحب و بى حساب مى داند، آفرينش را بى طرح و بى نقشه مى پندارد، آينده را نابودى و نيستى خيال مى كند و براى كل هستى هدفى قائل نيست ، دليلى براى عادل بودن ندارد.
آرى ، ممكن است كه چند روزى به خاطر فشار اجتماعى يا جرائم و كيفرهاى قانونى ، يا جلب نظر مردم ويا كسب موقعيّت و محبوبيّت ، دست از پا خطا نكند و قيافه و ژست عدالت خواهى و عدالت دوستى را به طور عاريه اى به خود ببندد، ولى همين شخص به خاطر ديد مادّى كه بر كلّ نظام هستى دارد وآفرينش را با هدف و طرح نمى داند، عدالت را قلبا باور ندارد.
گستره عدل 
O عدالت ، يكى از محورهاى اصلى اسلام است به طورى كه در ميان صفات خداوند، بعد از توحيد مطرح شده است . چنانكه در مرجعيّت دينى ، امام جمعه و جماعت ، قاضى ، شاهد و مسئول بيت المال عدالت شرط لازم است .
اگر به عدالت با ديد وسيعى نگاه كنيم ، خواهيم ديد كه در تمام برنامه هاى اسلامى به مسئله عدالت و تعادل و دورى از افراط و تفريط به نحوى توجّه شده است از جمله :
1 عدالت در عبادت تا آنجاست كه در كتاب هاى روايى با عنوان ((باب الاقتصاد فى العباده )) يعنى ميانه روى در عبادت رواياتى نقل شده است .
2 عدالت در كار و تفريح .
3 عدالت در محبّت و غضب .
4 عدالت براى دوست و دشمن .
5 عدالت در توليد و مصرف .
6 عدالت در تشويق و توبيخ .
7 عدالت در تقسيم بيت المال و وصيّت اموال شخصى .
8 عدالت در ميان همسران ، فرزندان ، دوستان وهمكاران .
9 عدالت در قضاوت ، حتّى در نگاه به طرفين دعوا.
10 عدالت در قصاص .
11 عدالت در جنگ .
12 عدالت در برخورد با حيوانات تا آنجا كه حضرت على عليه السلام به مسئول جمع آورى زكات سفارش مى كند كه اگر در مسير راه خواستى بر حيوانى كه به عنوان زكات گرفته شده سوار شوى بايد مراعات عدالت را بكنى .(135) مثلاً اگر چهار شتر به عنوان زكات گرفته شده و شما دو ساعت در راه هستى ، هر شترى را نيم ساعت مركب خود قرار دهى .
در جاى ديگر مى خوانيم : اگر يكى از حاجيان بخاطر زود رسيدن به مكه حيوانش را بيش از معمول خسته كرده باشد، گواهى او را در مسائل حقوقى نپذيريد. چون او نسبت به حيوان خود ظلم كرده است .(136)
به هر حال عدالت در اسلام در همه چيز مى باشد، حتّى اگر كودكى در مكانى از مسجد نشسته باشد و او را از جاى خود بلند كرده ودر آن مكان نماز خوانديم نمازمان ايراد دارد.(137)
نمونه ها 
# قرآن به كسانى از مردم حجاز كه براى خود امتيازى قائل بودند و مسير خود را از ساير مردم جدا مى كردند دستور داد از همان طريقى كه مردم مراسم حج را انجام مى دهند انجام دهيد (اَفيضوا من حَيثُ اَفاضَ النّاس )(138) و هرگاه ثروتمندان از انبيا تقاضاى طرد فقرا را داشتند، پاسخ مى شنيدند كه هرگز آنان را طرد نمى كنم . (ما اءنَا بِطارِد الّذين آمنوا)(139)
# پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله در آخرين سفر خود، مردم را جمع كرد و فرمود: مردم از هر نژاد و قبيله اى باشند برابرند.(140)
# بعضى سياستمداران و مصلحت انديشان از حضرت على عليه السلام درخواست كردند كه سهم فقرا و بردگان را از سهم افراد برجسته جدا كن و به نخبگان اجتماعى سهم بيشترى بده تا پايه هاى حكومتت محكم شود و آنان كارشكنى نكنند و به معاويه ملحق نشوند. حضرت فرمود: آيا مى خواهيد كه من باج بدهم ؟!! هر كس خواست بماند و هر كه خواست برود.(141) و همين امام عزيز در آغاز حكومتش فرمود: تمام ولخرجى هايى كه در زمان قبل از من بوده را پس گرفته و به بيت المال واريز مى كنم ، حتّى اگر براى مهريه همسرانشان يا خريد بردگان صرف شده باشد.(142)
# حضرت على عليه السلام مى فرمود: حتّى اگر مال از شخص من باشد به طور مساوى تقسيم مى كنم تا چه رسد به اينكه مال خدا (وبيت المال ) باشد.(143)
# رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: اوّل كسى كه به دوزخ مى رود، حاكمى است كه به عدالت رفتار نكند.(144)
# در حديث ديگرى مى خوانيم : اگر كسى سرپرست ده نفر باشد ولى ميان آن افراد به عدالت رفتار نكند، در قيامت دست و پا بسته محشور مى شود.(145)
O اينها گوشه اى از نكاتى بود كه براى من طلبه از آيه كشف شد، جانم فداى كتابى كه در هر كلمه آن درسهايى است كه زمين و زمان آن را كهنه نمى كند.
براى آنكه بهتر به عظمت اين كتاب پى ببريم از شما مى خواهم يك سطر بنويسيد كه در هر كلمه آن نكاتى جاودانه و كارگشا و صحيح و منطقى نهفته باشد!!
# پروردگارا! تو را به حقّ هر كلمه اى از قرآن ما را بعد از آنكه هدايت كردى ، دچار لغزشها قرار مده !
آيه (10) 
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَاءَصْلِحُواْ بَيْنَ اءَخَوَيْكُمْ وَاتَّقُواْاللّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَللّه
همانا مؤ منين با يكديگر برادرند، پس ميان برادران خود (در صورت اختلاف و نزاع ) صلح و آشتى برقرار كنيد و تقوى داشته باشيد تا مورد ترحّم خداوند قرار گيريد.
نكته ها: 
O اين آيه رابطه مؤ منان با يكديگر را همچون دو برادر دانسته است كه در اين تعبير نكاتى نهفته است از جمله :
الف : دو برادر در برابر بيگانه ، يگانه وبازوى يكديگرند.
ب : دوستى دو برادر عميق است .
ج : امروز براى اظهار علاقه كلمات رفيق ، دوست ، هم شهرى ، هم وطن و... بكار مى رود ولكن اسلام كلمه برادر را بكار برده است كه عميق ترين واژه هاست .
د: دوستى دو برادر متقابل است .
ه‍ : در حديث دو برادر دينى به دو دست تشبيه شده است كه يكديگر را شستشو مى دهند.(146)
O در اين آيه و آيه قبل ، در مجموع سه بار جمله ((اصلحوا)) تكرار شده كه نشانه توجّه اسلام به مسئله صلح است .
O از آنجا كه در درگيرى مسلمين عوارض تلخى مثل قهر، سوءظن ، تبليغات سوء، انتقام و فتنه هاى پس از جنگ (مراد از جنگ ، ماجراى آيات قبل است ) زياد مى باشد، لذا قرآن در اين دو آيه با جملات ((اصلحوا، اقسطوا، يُحبّ المقسطين ، اِخوَة ، اَخوَيكم ، اتّقوا، تُرحمون )) بر زخم هاى ناشى از جنگ مرهم گذاشته است .
پيام ها: 
1 رمز برادرى تنها در ايمان است . (مسائل اقتصادى ، سياسى ، نژادى ، جغرافيايى ، تاريخى و... نمى تواند در مردم روح برادرى به وجود بياورد) (انّما المؤ منون اخوة )
جان گرگان و سگان از هم جداست
متّحد جان هاى شيران خداست
2 برادرى بر اساس ايمان ، مشروط به زمان ، سنّ، شغل و مكان نيست . (انما المؤ منون اخوة )
3 كسى خود را برتر از ديگران نداند. (اخوة ) (آرى ، ميان والدين و فرزند برترى است ، ولى ميان برادران مساوات است )
4 براى صلح وآشتى دادن ، از كلمات محبّت آميز، روانى و انگيزه آور استفاده كنيم . (اخوة فاصلحوا)
5 صلح دادن بر همه مسلمانان واجب است ، نه تنها بر گروهى خاص . (فاصلحوا)
6 اصلاح كننده نيز برادر طرفين درگير است . (بين اخويكم )
7 اصلاح و آشتى دادن نيز آفاتى دارد كه بايد مراقب بود. (فاصلحوا... و اتقوا) (بعضى آفات اصلاح و ميانجى گرى عبارتند از خودنمايى ، توقّع ، ظلم در اصلاح دادن ، منّت گذاشتن و...)
8 جامعه درگير، از دريافت رحمت الهى محروم است . (فاصلحوا... واتقوا... ترحمون )
9 صلح و صفا، مقدّمه دريافت رحمت الهى است . (فاصلحوا... ترحمون )
اخوّت و برادرى 
O يكى از امتيازات اسلام آن است كه اصلاحات را از ريشه شروع مى كند. مثلا مى فرمايد: (اِنّ العِزّة لِلّه جَميعاً)(147) تمام عزّت براى خداست ، بعد موعظه مى كند كه چرا به خاطر كسب عزّت به سراغ اين و آن مى رويد. يا مى فرمايد: (انّ القوّة لِلّه جَميعاً)(148) تمام قدرت ها از اوست ، بعد نتيجه مى گيرد كه چرا هر ساعتى دور يك نفر هستيم !؟
در اين آيه نيز مى فرمايد: همه مؤ منين با يكديگر برادرند، بعد مى فرمايد: اكنون كه همه برادر هستيد، قهر و جدال چرا؟ پس همه با هم دوست باشيد.
بنابراين براى اصلاح فرد و جامعه بايد مبناى فكرى و اعتقادى را اصلاح كرد، بعد رفتار انسان را.
O طرح برادرى واُخوّت وبكارگيرى اين واژه ، از ابتكارات اسلام است . در صدر اسلام پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به همراه هفتصد و چهل نفر در منطقه ((نخيله )) حضور داشتند كه جبرئيل نازل شد و فرمود: خداوند ميان فرشتگان عقد برادرى بسته است ، حضرت نيز ميان اصحابش عقد اُخوّت بست و هر كس با ديگرى كه همفكرش بود برادر مى شد. مثلاً:
ابوبكر با عمر عثمان با عبدالرحمن سلمان با ابوذر طلحه با زبير مصعب با ابوايّوب انصارى حمزه با زيدبن حارثه ابودرداء با بلال جعفر طيّار با معاذبن جبل مقداد با عمّار عايشه با حفصه ام السلمه با صفيّه و شخص ‍ پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با حضرت على عليه السلام برادر شدند.(149)
در جنگ اُحد پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله دستور داد دو نفر از شهدا (عبداللّه بن عمر و عمربن جموح ) را كه ميانشان برادرى برقرار شده بود، در يك قبر دفن كنند.(150)
O برادرى نسبى در روزى گسسته خواهد شد، (فلا اَنساب بينهم )(151) ولى برادرى دينى حتّى روز قيامت پايدار است . (اِخواناً على سُرُرٍ متقابِلين )(152)
O اُخوّت در ميان زنان مؤ منه نيز هست ، چنانكه در جاى ديگر تعبير اخوّت در مورد زنان نيز بكار رفته است . (وان كانوا اِخوَة رجالاً و نساءً)(153)
O برادرى بايد تنها براى خدا باشد، اگر كسى با ديگرى بخاطر دنيا برادر شود، از آنچه در نظر دارد محروم مى شود واين گونه برادران در قيامت به صورت دشمن در مى آيند.(154) قرآن مى فرمايد: درقيامت دوستان با هم دشمنند جز متّقين . (الاَخلاّءُ يَومئذ بَعضهم لِبَعض عَدوُّ الاّ المتّقين )(155)
O آنچه مهم تر از گرفتن برادر است ، حفظ برادرى است و در روايات از كسانى كه برادران دينى خود را رها مى كنند به شدّت انتقاد شده است تا آنجا كه سفارش شده است كه اگر برادران از تو فاصله گرفتند، تو با آنان رفت و آمد داشته باش . ((صِلْ مَن قَطعك ))(156)
O در روايات مى خوانيم : از ميان برادران دينى به كسانى كه سابقه بيشترى دارند توجّه بيشترى كنيد و اگر از آنان لغزشى مشاهده شد تحمّل كنيد. واگر بخواهيد در انتخاب برادر به دنبال افراد بى عيب باشيد، بدون برادر مى مانيد.(157)
O در روايات براى كسانى كه مشكل برادران دينى خود را حل نمايند، پاداش هاى بزرگى در نظر گرفته شده تا آنجا كه مى خوانيم : اگر شخصى مشكلى را از برادرى برطرف كند، خداوند صد هزار حاجت او را در قيامت حل مى كند.(158)
O امام صادق عليه السلام فرمود: مؤ من برادر مؤ من است ، مانند يك جسد كه اگر بخشى از بدن ناراحت شد همه بدن ناراحت است .(159) سعدى اين حديث را به شعر درآورده است :
بنى آدم اعضاى يكديگرند
كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو كز محنت ديگران بى غمى
نشايد كه نامت نهند آدمى
حقوق برادرى
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مسلمان بر برادر مسلمانش سى حق دارد كه بايد آن حقوق ادا گردد از جمله :
1 عفو و مهربانى . 2 پنهان كردن اسرار. 3 جبران اشتباهات . 4 قبول عذر. 5 دفاع در برابر بدخواهان . 6 خيرخواهى . 7 عمل به وعده ها. 8 عيادت به هنگام بيمارى . 9 تشيع جنازه . 10 پذيرفتن دعوت و هديه او. 11 جزا دادن به هداياى او. 12 تشكّر از نعمت هايى كه از جانب برادر دينى خود دريافت مى كند. 13 كوشش در يارى رسانى به او. 14 حفظ ناموس او. 15 برآوردن حاجت او. 16 واسطه گرى براى حل مشكلاتش . 17 گمشده اش را راهنمائى كند. 18 به عطسه او تهنيت گويد. 19 سلامش را پاسخ دهد. 20 به سخن وگفته او احترام گذارد. 21 هديه او را خوب تهيه كند. 22 سوگندش را بپذيرد. 23 دوست او را دوست بدارد وبا او دشمنى نكند. 24 او را در حوادث تنها نگذارد. 25 هر چه را براى خود مى خواهد براى او نيز بخواهد و...(160)
O در حديث ديگرى مى خوانيم : پيامبراكرم صلّى اللّه عليه و آله بعد از تلاوت آيه (انّما المؤ منون اِخوَة ) فرمودند: خون مسلمانان با هم برابر است ، اگر ساده ترين افراد آنان تعهّدى كرد، همه آنان موظّفند به آن تعهّد پايبند باشند. مثلاً اگر يك مسلمان عادّى به كسى پناه يا اَمان داد، ديگران بايد به آن تعهّد پايبند باشند و همه در برابر دشمن مشترك ، يك دست بسيج شوند. ((و هم يَدٌ على مَن سَواهم ))(161)
O حضرت على عليه السلام به كميل فرمود: اگر برادرت را دوست ندارى ، برادر تو نيست .(162)
O انسان ، با ايمان كامل مى تواند در مَدار اولياى خدا قرار بگيرد، ((سَلمان مِنّا اهل البيت ))(163) سلمان از ما اهل بيت است . همان گونه كه با كفر، از مَدار خارج مى شود. چنانكه خداوند در مورد فرزند نوح به آن حضرت فرمود: (انّه ليس من اهلك )(164) او از تو نيست .
بهترين برادر 
O در روايات نشانه بهترين برادر را اين گونه مى خوانيم :
بهترين برادران تو كسى است كه دلسوز و خيرخواه تو باشد و حتّى با تندخوئى تو را به سوى اطاعت خدا سوق دهند، مشكل تو را حل نمايد و براى خدا با تو دوست شده باشد، رفتارش تو را رشد دهد، گفتارش به دانش تو بيفزايد، به سراغ لغزشهاى تو نرود و از اينكه در دام هوسها بيفتى جلوگيرى نمايد و اگر عيبى ديد تذكّر دهد.
نسبت به نماز توجّه داشته باشد و اهل حيا و امانت و صداقت باشد و در تنگدستى و توسعه تو را فراموش نكند.(165)
صلح و آشتى در قرآن 
O در اين آيه خوانديم كه مؤ منان برادرند، پس ميان آنان صلح و آشتى برقرار كنيد؛ به همين مناسبت پيرامون مسئله صلح و آشتى دادن مطالبى را بيان مى كنيم :
در قرآن واژه هاى : صلح ، (والصُّلحُ خَير)(166)، اصلاح ، (واَصلِحوا ذاتَ بينكم )(167)، تاءليف قلوب ، (فَاَلّف بين قلوبكم )(168)، توفيق ، (اِن يُريدا اِصلاحاً يُوَفِّق اللّه بينهما)(169) و سِلم ، (اُدخلُوا فِى السِّلم كافّة )(170) بكار رفته كه نشان دهنده توجّه اسلام به صلح و صفا و زندگى مسالمت آميز و شيرين است .
اهميّت آشتى 
O از نعمت هاى الهى كه خداوند در قرآن مطرح كرده است ، اُلفت ميان دل هاى مسلمانان است . (كُنتم اَعداء فَاَلّفَ بين قلوبكم )(171) به ياد آوريد كه شما قبل از اسلام با يكديگر دشمن بوديد، پس خداوند ميان دل هاى شما الفت برقرار كرد. چنانكه ميان قبيله اوس و خزرج يكصد و بيست سال درگيرى و فتنه بود و اسلام ميان آنان صلح برقرار كرد.
O اصلاح و آشتى دادن ، زكات آبرو و سبب دريافت بخشودگى و رحمت از جانب خداوند است . (ان تُصلحوا و تتّقوا فانّ اللّه كان غفوراً رحيماً)(172) هر كس ‍ واسطه گرى خوبى ميان مسلمين انجام دهد، پاداشِ در شاءن دريافت خواهد كرد. (مَن يَشفَع شَفاعةً حَسنة يَكن لَه نَصيبٌ منها)(173)
O اسلام براى اصلاح ميان مردم ، احكام ويژه اى قرار داده است ، از جمله :
1 دروغى كه از گناهان كبيره است ، اگر براى آشتى واصلاح گفته شود، جرم و گناهى ندارد. ((لا كِذبَ على المُصلِح ))(174)
2 نجوا و درگوشى سخن گفتن كه از اعمال شيطان و سبب دغدغه بينندگان و مورد نهى است ،(175) اگر براى اصلاح و آشتى دادن باشد، گناهى ندارد. (لا خَيرَ فى كثير مِن نَجواهم الاّ مَن اَمر بِصدَقةٍ او مَعروفٍ او اِصلاح بين النّاس )(176)
3 با اينكه عمل به سوگند واجب و شكستن آن حرام است ، امّا اگر كسى سوگند ياد كند كه دست به اصلاح و آشتى دادن ميان دو نفر نزند، اسلام شكستن اين سوگند را مجاز مى داند. (ولاتجعلوا اللّه عُرضَة لايمانكم ان ...تصلحوا بين الناس )(177)
در تفاسير مى خوانيم كه ميان دختر و داماد يكى از اصحاب پيامبر اختلاف شد و پدر عروس سوگند ياد كرده بود كه دخالت نكند. اين آيه نازل شد كه سوگند را وسيله ترك نيكى و تقوى و اصلاح قرار ندهيد.
4 با اينكه عمل به وصيّت ، واجب و ترك آن حرام است ، امّا اگر عمل به وصيّت ميان افرادى فتنه و كدورت مى آورد، اسلام اجازه مى دهد كه وصيّت ترك شود تا ميان مردم صلح و صفا حاكم باشد. (فَمَن خافَ مِن مُوصٍ جُنُفاً اَو اِثماً فَاءصلح بينهم فلا اِثمَ عليه )(178)
5 با اينكه خون مسلمان محترم است ، امّا اگر بعضى از مسلمانان دست به تجاوز و آشوب زدند، اسلام براى برقرارى صلح و امنيّت اجازه كشتن آن ياغيان آشوبگر را داده است . (فقاتلوا الّتى تَبغى )(179)
موانع صلح وآشتى 
O در قرآن و روايات ، موانعى براى صلح و آشتى معرفى شده است از جمله :
1 شيطان . قرآن مى فرمايد: (ادخلوا فى السِّلم كافّة و لا تتّبعوا خطوات الشيطان )(180) يعنى همه در صلح و صفا وارد شويد و از شيطان پيروى نكنيد. و در جاى ديگر مى فرمايد: (انّما يُريد الشّيطان اَن يُوقع بينكم العَداوةَ و البَغضاء)(181)؛ شيطان براى شما دشمنى و كينه را اراده كرده است .
2 مال دوستى وبخل . (و الصّلح خَير و اُحضِرَتِ الاَنفس الشُّحّ)(182)؛ صلح بهتر است ، گرچه مردم حرص و بخل مى ورزند.
3 تكبّر وغرور نيز گاهى مانع برقرارى اصلاح وآشتى است .
گوشه اى از عوامل رحمت الهى 
O اگر به قرآن مراجعه كنيم وتنها جمله هاى ((لعلّكم تُرحمون )) را مورد دقّت نظر قرار دهيم ، به بعضى از عوامل دريافت رحمت خواهيم رسيد از جمله :
1 پيروى از خدا و رسول وكتاب آسمانى . (واطيعوا اللّه و الرّسول ...)(183)، (هذا كتاب ... فاتّبعوه ...لعلّكم ترحمون )(184)
2 اقامه نماز و پرداخت زكات . (اقيموا الصلوة واتوا الزكاة ... لعلّكم ترحمون )(185)
3 ايجاد صلح وصفا ميان مسلمانان . (فاصلحوا... لعلّكم ترحمون )
4 استغفار و توبه . (لولا تستغفرون اللّه لعلّكم ترحمون )(186)
5 گوش جان سپردن به تلاوت قرآن . (و اذا قراء القرآن فاستمعوا له ... لعلّكم ترحمون )(187)
عوامل دريافت رحمت در روايات  
O در رواياتى از پيامبر واهل بيت عليهم السلام كه عِدل قرآن هستند نيز براى مشمول رحمت خدا شدن سفارشاتى به چشم مى خورد از جمله :
1 عيادت مؤ من بيمار. ((مَن عادَ مؤ مِناً خاضَ الرَّحمة خَوضاً))(188) هر كس به عيادت بيمار مؤ منى برود، غرق در رحمت الهى شده است .
2 كمك به ضعفا. ((اِرحَموا ضُعفائكم و اطلبوا الرّحمة ...))(189) به طبقه محروم رحم كنيد و با اين عمل خود، از خداوند طلب رحمت نمائيد.
3 ترحّم به عيالمندان . در روايات بسيار سفارش شده است كه به كسانى كه دختران متعدّد دارند كمك كنيد.
4 دعا، نماز، سخن نرم ، دست دادن و معانقه با برادران دينى خود نيز از اسباب دريافت رحمت الهى است .(190)
5 رفع گرفتارى مردم . در روايات مى خوانيم : افراد گرفتارى كه براى حل مشكل خود به شما مراجعه مى كنند رحمت الهى هستند، آنان را رد نكنيد.(191)
آيه (11) 
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لاَ يَسْخَرْ قَوْمٌ مِّن قَوْمٍ عَسَىَّ اءَن يَكُونُواْ خَيْراً مِّنْهُمْ وَلاَ نِسَآءٌ مِّن نِّسَآءٍ عَسَىَّ اءَن يَكُنَّ خَيْراً مِّنْهُنَّ وَلاَ تَلْمِزُوَّاْ اءَنفُسَكُمْ وَلاَ تَنَابَزُواْ بِالاَْلْقَ بِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الاِْيمَنِ وَمَن لَّمْ يَتُبْ فَاءُوْلََّئِكَ هُمُ الظَّ لِمُونَ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! مبادا قومى قوم ديگر را مسخره كند، شايد مسخره شدگان بهتر از مسخره كنندگان باشند و زنان ، زنان را مسخره نكنند، شايد آنان بهتر از اينان باشند و در ميان خودتان عيبجويى نكنيد و يكديگر را با لقب هاى بد نخوانيد. (زيرا) فسق بعد از ايمان ، بد رسمى است ، (مسخره وعيبجويى و بدنام بردن ديگران ، خروج از مَدار ايمان و فسق است كه سزاوار شما نيست ) و هر كس (از اين اعمال ) توبه نكند، پس آنان همان ستمگرانند.
نكته ها: 
O كلمه ((لَمز)) عيبجويى روبرو و كلمه ((هَمز)) عيبجويى پشت سر است (192) وكلمه ((تَنابُز)) صدازدن ديگران با لقب بد است .(193)
O در آيه قبل ، مسئله برادرى مطرح شد و در اين آيه مسائلى مطرح مى شود كه برادرى را از بين مى برد و همچنين در آيات قبل سخن از درگيرى و اصلاح بود، در اين آيه به بعضى از عوامل و ريشه هاى فتنه و درگيرى كه مسخره ، تحقير و بدنام بردن است اشاره مى كند.
آرى ، يكى از بركات عمل به دستورات اسلام ، سالم سازى محيط اجتماعى و جلوگيرى از مسخره و بدنام بردن يكديگر است .
پيام ها: 
1 ايمان به خدا، با مسخره كردن بندگان خدا سازگار نيست . (يا ايّها الّذين آمنوا لايسخر)
2 كسى كه مردم را از توهين به ديگران باز مى دارد نبايد در شيوه باز داشتنش توهين باشد. (لايسخر قوم من قوم ) و نفرمود: ((لاتسخروا)) كه به معناى اين است كه شما مسخره كننده هستيد.
3 مسخره ، كليد فتنه ، كينه و دشمنى است . (لايسخر قوم ...) (بعد از بيان برادرى ، صلح و آشتى ، از مسخره كردن نهى شده است )
4 در شيوه تبليغ آنجا كه مسئله اى مهم يا مخاطبان متنوّع هستند، بايد مطالب براى هر دسته از مخاطبان تكرار شود. (قوم من قوم ... ولانساء من نساء)
5 در شيوه تربيت وارشاد مردم بايد به سراغ خشك كردن ريشه هاى فساد رفت . (عسى ان يكونوا خيرا)
(ريشه مسخره كردن ، احساس خودبرتربينى است كه
قرآن اين ريشه را مى خشكاند و مى فرمايد: نبايد خود را بهتر از ديگران بدانيد، شايد او بهتر از شما باشد)
6 ما از باطن مردم آگاه نيستيم ، پس نبايد ظاهربين ، سطحى نگر وامروزبين باشيم . (عسى ان يكونوا خيرا...)
7 همه مردم از يك جوهرند و عيبجويى از مردم در حقيقت عيبجويى از خود است . (و لاتلمزوا انفسكم )
8 عيبجويى از ديگران ، آنان را به فكرانتقام انداخته و آنها نيز عيب تو را مى گويند، پس نقل عيب ديگران ، در آينده كشف عيوب خود است . (و لاتلمزوا انفسكم )
9 مسخره ، يك طرفه باقى نمى ماند، دير يا زود مسئله به دو طرف كشيده مى شود. (((لاتنابزوا)) براى كار طرفينى است )
10 براى مسخره كردن و نام بد بردن ، توبه لازم است . (و من لم يتب فاولئك هم الظالمون ) البتّه توبه تنها به زبان نيست ، بلكه توبه تحقير كردن ، تكريم نمودن است . توبه كسانى كه حقّى را كتمان كرده اند، بيان آنچه كتمان نموده اند مى باشد. (تابوا و اصلحوا و بيّنوا)(194) و توبه كسانى كه دست به فساد زده اند، اصلاح كار خود است . (تابوا و اصلحوا)
11 مسخره ، تجاوز به حريم افراد است كه اگر مسخره كننده توبه نكند، ظالم است . (فاولئك هم الظالمون )
مسخره و استهزاى ديگران 
O استهزا، در ابتداى نظر يك گناه ، ولى در باطن چند گناه است ؛ مثلاً در مسخره كردن ، گناهانِ تحقير، خوار كردن ، كشف عيوب ، اختلاف افكنى ، غيبت ، كينه ، فتنه ، تحريك ، انتقام و طعنه به ديگران نهفته است .
ريشه هاى مسخره 
1 گاهى مسخره كردن برخاسته از ثروت است كه قرآن مى فرمايد: (وَيلٌ لِكلّ هُمَزة لُمَزة ، الّذى جَمع مالا و عَدّده )(195) واى بر كسى كه به خاطر ثروتى كه اندوخته است ، در برابر انسان و پشت سر او عيبجويى مى كند.
2 گاهى ريشه استهزا، علم و مدارك تحصيلى است كه قرآن درباره اين گروه مى فرمايد: (فَرِحوا بما عِندهم مِن العِلم و حاقَ بهم ما كانوا به يَستهزؤ ن )(196) آنان به علمى كه دارند شادند و آنچه را مسخره مى كردند، آنها را فرا گرفت .
3 گاهى ريشه مسخره ، توانايى جسمى است . كفّار مى گفتند: (مَن اَشدُّ مِنّا قُوّة )(197) كيست كه قدرت و توانايى او از ما بيشتر باشد؟
4 گاهى انگيزه مسخره كردن ديگران ، عناوين و القاب دهان پر كن اجتماعى است . كفّار فقرايى را كه همراه انبيا بودند تحقير مى كردند و مى گفتند: (ما نَراك اتّبعك الاّ الّذين هم اءراذِلُنا)(198) ما پيروان تو را جز افراد اراذل نمى بينيم .
5 گاهى تفريح و سرگرمى منشاء مسخره است .
6 گاهى طمع به مال و مقام ، سبب انتقاد از انسان در قالب مسخره مى شود. مثلا گروهى از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله درباره زكات عيبجويى مى كردند، قرآن مى فرمايد: (و منهم مَن يَلمزُك فى الصّدقات فان اُعطوا منها رَضوا و اِن لم يُعطوا منها اذا هم يَسخَطون )(199) ريشه اين انتقاد طمع است كه اگر از همان زكات به خود آنان بدهى راضى مى شوند، ولى اگر ندهى همچنان عصبانى شده و عيبجويى مى نمايند.
7 گاهى ريشه مسخره جهل و نادانى است . همين كه حضرت موسى دستور ذبح گاوى را داد، بنى اسرائيل گفتند: آيا مسخره مى كنى ؟ موسى عليه السلام گفت : (اءعوذُ باللّه اَن اَكونَ من الجاهلين )(200) به خدا پناه مى برم كه از جاهلان باشم . يعنى مسخره برخاسته از جهل است و من جاهل نيستم .
تحقيرهاى ناخواسته 
O امام صادق عليه السلام از يكى از ياران خود پرسيد: زكات مال خود را چگونه مى دهى ؟ گفت : فقرا نزد من مى آيند و من مى پردازم .
امام فرمود: آگاه باش كه آنان را ذليل كرده اى ، هرگز اين كار را تكرار نكن ! زيرا خداوند مى فرمايد: هركس دوست مرا ذليل كند، در كمين جنگ با من نشسته است .(201)
درجات مسخره 
O هر چه مسخره شونده مقدّس تر باشد، استهزاى او خطرناك تر است . در قرآن مى خوانيم : (اَباللّه و آياته و رَسولِه كُنتم تَستهزؤ ن )(202) آيا خدا و آيات و رسول او را مسخره مى كنيد.
O پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله روز فتح مكه همه مشركان را بخشيد، جز كسانى كه كارشان هجو و تمسخر بود.
O در حديث مى خوانيم : ذليل كردن بنده مؤ منِ خدا، به منزله اعلان جنگ با خداست .(203)
عواقب مسخره كردن 
O با توجّه به آيات و روايات ، عواقب بدى در كمين مسخره كنندگان است ، از جمله :
الف : در سوره مطففين مى خوانيم : كسانى كه در دنيا مؤ منان را با لبخند و غمزه و فكاهى تحقير كردند، در قيامت مورد تحقير و خنده بهشتيان قرار خواهند گرفت . (فاليوم الّذين آمنوا من الكفّار يَضحَكون )(204)
ب : گاهى كيفر مسخره كنندگان ، مسخره شدن در همين دنيا است . (ان تَسخروا منّا فانّا نَسخرُ منكم كما تَسخرون )(205)
ج : روز قيامت براى مسخره كنندگان روز حسرت بزرگى است . (يا حَسرَةً على العِباد ما ياءتيهم من رسولٍ الاّ كانوا به يَستهزؤ ن )(206)
د: در حديث مى خوانيم : مسخره كننده با بدترين وضع جان مى دهد. ((ماتَ بِشَرّ مَيتَة ))(207)
ه‍ : امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه بر مؤ منان طعنه مى زند يا كلامشان را ردّ مى كند، خدا را ردّ كرده است .(208)
خاطره 
# يكى از كارهاى مبارك رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله تغيير نام افراد و مناطقى بود كه داراى نامى زشت بودند.(209) زيرا نام هاى بد، وسيله اى براى تمسخر و تحقير مى شوند.
# عقيل برادر حضرت على عليه السلام بر معاويه وارد شد، معاويه براى تحقير او گفت : درود بر كسى كه عمويش ابولهب لعنت شده قرآن است ! عقيل نيز فورى پاسخ داد: درود بر كسى كه عمّه او ((حمّالة الحطب )) است . (يعنى زن ابولهب كه دختر عمّه معاويه بود)(210)
آيه (12) 
يََّاءَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اجْتَنِبُواْ كَثِيراً مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلاَ تَجَسَّسُواْ وَلاَ يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضاً اءَيُحِبُّ اءَحَدُكُمْ اءَن يَاءْكُلَ لَحْمَ اءَخِيهِ مَيْتاً فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّاللّهَ تَوَّابٌ رَّحِيمٌ
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از بسيارى از گمان ها دورى كنيد، زيرا بعضى گمان ها گناه است . (و در كار ديگران ) تجسّس نكنيد و بعضى از شما ديگرى را غيبت نكند، آيا هيچ يك از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد! پس آن را ناپسند مى دانيد و از خداوند پروا كنيد، همانا خداوند توبه پذيرمهربان است .
نكته ها: 
O در قرآن نسبت به حسن ظن سفارش شده است ، ولى از گمان بد نسبت به مسلمين نهى گرديده است . مثلاً در سوره نور مى خوانيم : (لولا اِذ سَمِعتُموه ظَنّ المؤ منونَ و المؤ منات باَنفسِهم خَيراً)(211) چرا درباره بعضى شنيده ها حسن ظن نداريد؟
O همان گونه كه در آيه نهم اين سوره براى امنيّت و حفظ جان مردم ، همه مسلمانان را مسئول مبارزه با ياغى دانست ، اين آيه نيز براى امنيّت و حفظ آبروى مردم سوءظن ، تجسّس و غيبت را حرام كرده است .
O امروز تمام حقوق دانان جهان از حقوق بشر حرف مى زنند، ولى اسلام به هزاران مسئله توجّه دارد كه حقوقدانان از آن غافلند. چنانكه غيبت را ضربه به حقوق بشرى مى داند.
O هيچ گناهى مثل غيبت به درّندگى بى رحمانه تشبيه نشده است . آرى ، گرگ نيز نسبت به گرگ اين كار را نمى كند!
و ليس الذِّئبُ ياكل لَحمَ ذِئب و يَاءكلُ بَعضُنا بَعضا عَيانا سؤ ال : چرا به خاطر يك لحظه غيبت كردن ، عبادات چند ساله انسان محو مى شود؟ آيا اين نوع كيفر عادلانه است ؟
پاسخ : همان گونه كه غيبت كننده در يك لحظه با غيبت آبروئى كه سال ها بدست آمده را مى ريزد، خداوند هم عباداتى كه او سال ها بدست آورده را از بين مى برد.
بنابراين محو عبادات چند ساله ، يك كيفر عادلانه و به اصطلاح مقابله به مثل است .
پيام ها: 
1 ايمان همراه با تعهّد است و هر كس ايمان دارد بايد از يك سرى اعمال دورى نمايد. (يا ايّها الّذين آمنوا اجتنبوا...) (ايمان ، با سوءظن ، تجسّس از كار مردم و غيبت از آنان سازگار نيست )
2 براى دورى از گناهان حتمى بايد از گناهان احتمالى اجتناب كنيم . (چون بسيارى از گمان ها گناه است ، بايد از همه گمان هاى بد، دورى كنيم ) (اجتنبوا... انّ بعض الظن اثم )
3 اصل بر اعتماد، سلامتى ، كرامت و برائت انسان است . (انّ بعض الظن اثم )
4 مردم در جامعه اسلامى بايد هم در فكر مورد سوءظنِ كسى قرار نگيرند و هم كسى كارشان را تجسس نكند و هم در مجالس آبرويشان ريخته نشود. (بعض الظن اثم ... لاتجسسوا و لايغتب ...)
5 براى نهى از غيبت بايد زمينه هاى غيبت را مسدود كرد. (راه ورود به غيبت ، اوّل سوء ظن ، بعد پيگيرى و تجسّس و پس از كشف عيب ، غيبت شروع مى شود، لذا قرآن به همان ترتيب نهى كرده است ) (اجتنبوا كثيرا من الظن ... لاتجسسوا ولا يغتب )
6 گناه گرچه در ظاهر شيرين است ، ولى در ديد باطنى و ملكوتى خباثت و تنفّرآور است . (ياءكل لحم اخيه ميتاً) (باطن غيبت ، خوردن گوشت مرده است و درباره هيچ گناهى اين نوع تعبير بكار نرفته است )
7 در نهى از منكر از تعبيرات عاطفى استفاده كنيم . (لايغتب ... اءيحبّ احدكم ان ياءكل لحم اخيه )
8 يكى از وسائل آموزش و تربيت ، استفاده از مثال و تمثيل است . (اءيحبّ احدكم ...)
9 تعجّب از كسانى است كه ديگران را غيبت مى كنند و يا بدان گوش مى سپارند. (اءيحبّ احدكم ...)
10 غيبت حرام است ، از هر سنّ ونژاد ومقامى كه باشد. (((احدكم )) شامل كوچك و بزرگ ، مشهور و گمنام ، عالم و جاهل ، زن و مرد و... مى شود)
11 مردم باايمان برادر وهمخون يكديگرند. (لحم اخيه )
12 آبروى انسان مثل گوشت بدن او وسيله قوام اوست . (لحم اخيه ...)
13 كافر غيبت ندارد. (چون كافر، برادر مسلمان نيست ) (لحم اخيه )
14 همان گونه كه مرده قدرت دفاع از خود را ندارد، شخصى كه مورد غيبت است نيز چون حاضر نيست ، قدرت دفاع از خود را ندارد. (ميتاً)
15 اگر از بدن زنده قطعه اى جدا شود، امكان پر شدن جاى آن هست ، ولى اگر از مرده اى چيزى كنده شود، جاى آن همچنان خالى مى ماند. آرى ، غيبت ، آبروى مردم را بردن است و آبرو كه رفت ديگر جبران نمى شود. (لحم اخيه ميتاً)
16 غيبت كردن ، درّندگى است . (ياءكل لحم اخيه ميتاً)
17 غيبت كردن ، با تقوى سازگارى ندارد. (لايغتب ... واتّقوا اللّه )
18 در اسلام بن بست وجود ندارد، با توبه مى توان گناه گذشته را جبران كرد. (لايغتب ... ان اللّه توّاب رحيم )
19 عذرپذيرى خدا همراه بارحمت است . (توّاب رحيم )
اقسام سوء ظن 
O سوء ظن اقسامى دارد كه از بعضى آنها نهى شده است :
1 سوء ظن به خدا، چنانكه در حديث مى خوانيم : كسى كه از ترس خرج و مخارج زندگى ازدواج نمى كند، در حقيقت به خدا سوء ظن دارد؛ يعنى خيال مى كند اگر تنها باشد خدا قادر است رزق او را بدهد، ولى اگر همسر داشته باشد، خدا قدرت ندارد و اين گونه سوء ظن به خداوند، ممنوع است .
2 سوء ظن به مردم ، كه در اين آيه از آن نهى شده است .
3 سوء ظن به خود، كه مورد ستايش است . آرى ، انسان نبايد نسبت به خود حسن ظن داشته باشد و همه كارهاى خود را بى عيب بپندارد. حضرت على عليه السلام در صفات متّقين (درخطبه همام ) مى فرمايد: يكى از كمالات افراد باتقوا آن است كه نسبت به خودشان سوء ظن دارند.
افرادى كه خود را بى عيب مى دانند، در حقيقت نور علم و ايمانشان كم است و با نور كم ، انسان چيزى نمى بيند. مثلاً اگر شما با يك چراغ قوّه وارد سالنى شويد، جز اشياى بزرگ چيزى را نمى بينيد، ولى اگر با نور قوى (مانند پرژكتور) وارد سالن شويد، حتّى اگر چوب كبريت يا ته سيگار در سالن باشد مى توانيد آن را ببينيد.
افرادى كه نور ايمانشان كم است ، جز گناهان بزرگ چيزى به نظرشان نمى آيد و لذا گاهى مى گويند: ما كسى را نكشته ايم ! از ديوار خانه اى بالا نرفته ايم ! و گناه را تنها اين قبيل كارها مى پندارند، امّا اگر نور ايمانشان زياد باشد، تمام لغزش هاى ريز خود را مى بينند و به درگاه خدا ناله مى كنند. يكى از دلايل آنكه امامان معصوم آن همه گريه و مناجات داشته اند، همان نور ايمان و معرفت آنان بوده است .
آرى ، اگر كسى نسبت به خود خوش بين شد (و هيچ سوء ظن درباره افكار و رفتار خود نداشت )، هرگز ترقّى نمى كند.
او مثل كسى است كه دائماً به عقب خود نگاه مى كند و راههاى طى شده را مى بيند و به آن مغرور مى شود، ولى اگر كمى به جلو نگاه كند و راههاى نرفته را ببيند، خواهد دانست كه نرفته ها چند برابر راههايى است كه رفته است !
O آيا وقتى كه مى بينيم قرآن به پيامبرش با دستور (قُل ربّ زِدنى عِلما)(212) مى فرمايد: به دنبال زياد شدن علم خود باش ، و با دستور (شاوِرهُم فِى الاَمر)(213) مى فرمايد: تو با مردم مشورت كن ، و با دستور (فاذا فَرَغتَ فَانصَب )(214) مى فرمايد: هر لحظه از كارى آزاد شدى بايد كار جديدى را به شدّت دنبال كنى ، با اين دستوراتى كه خداوند به اشرف مخلوقات دارد، آيا صحيح است امثال ما خود را فارغ التحصيل و بى نياز از مشورت بدانيم و مسئوليّتمان را تمام شده احساس كنيم و به خود حسن ظن داشته باشيم ؟
بنابراين ما نبايد نسبت به خود خوش بين و حسن ظن داشته باشيم ، ولى بايد به الطاف الهى و رفتار مردم حسن ظنّ داشته باشيم .
O توجّه به اين نكته نيز لازم است كه معناى حسن ظن ، سادگى ، زودباورى ، سطحى نگرى ، غفلت از توطئه ها و شيطنت ها نيست . اُمّت اسلامى هرگز نبايد به خاطر حسن ظن هاى نابجا، دچار غفلت شده ودر دام صيادان قرار گيرد.
غيبت چيست ؟ 
O غيبت آن است كه انسان در غياب شخصى چيزى بگويد كه مردم از آن خبر نداشته باشند، چنانكه اگر آن شخص بشنود ناراحت شود.(215) بنابراين انتقاد روبرو يا عيبى كه مردم مى دانند و يا اگر غيبت شونده ناراحت نشود، غيبت نيست .
در حرام بودن غيبت فرقى ميان غيبت كردنِ زن و مرد، كوچك و بزرگ ، آشنا و غريبه ، معلّم و شاگرد، پدر و فرزند، مرده يا زنده نيست .
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: دست از سر مرده ها برداريد، كسى كه مُرد، درباره اش خوب بگوييد.(216)
غيبت در روايات  
O امام صادق عليه السلام فرمود: غيبت كننده اگر توبه كند، آخرين كسى است كه وارد بهشت مى شود و اگر توبه نكند، اوّلين كسى است كه به دوزخ برده مى شود.(217)
O امام رضا عليه السلام از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند كه هر كس از ريختن آبروى مسلمانان خود را حفظ كند، خداوند در قيامت لغزشهاى او را ناديده مى گيرد.(218)
O پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: هر كس زن يا مردى را غيبت كند، تا چهل روز نماز و روزه اش پذيرفته نمى شود.(219)
O پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: در قيامت هنگامى كه نامه اعمال انسان به عدّه اى داده مى شود، مى گويند: چرا كارهاى خوب ما در آن ثبت نشده است ؟ به آنها گفته مى شود: خداوند نه چيزى را كم مى كند و نه آن را فراموش مى كند، بلكه كارهاى خوب شما به خاطر غيبتى كه كرده ايد از بين رفته است ، در مقابل افراد ديگرى هستند كه كارهاى نيك فراوانى در نامه عمل خود مى بينند و گمان مى كنند كه اين پرونده از آنان نيست ، به آنها مى گويند: به واسطه غيبت كردن ، نيكى هاى كسى كه شما را غيبت كرده ، براى شما ثبت شده است .(220)
O رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در آخرين سفر خود به مكّه فرمودند: خون شما و مال شما و آبروى شما محترم است ، همان گونه كه اين ماه ذى الحجة و اين ايام حج محترم است .(221)
O در روايات ، نام غيبت كننده در كنار كسى آمده كه دائماً شراب مى خورد.((تحرم الجَنّة على المغتاب و مُدمِن الخمر))(222)
O در روايات مى خوانيم : كسى كه عيوب برادر دينى خود را پى گيرى (و براى ديگران نقل ) كند، خداوند زشتى هاى او را آشكار مى كند.(223)
O پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در آخرين خطبه در مدينه فرمودند: اگر كسى غيبت كند، روزه او باطل است .(224) يعنى از بركات وآثار معنويى كه يك روزه دار برخوردار است ، محروم مى شود.
O پيامبر صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: يك درهم ربا از سى و شش زنا بدتر است و بزرگ ترين ربا معامله با آبروى مسلمان است .(225)
O در حديث مى خوانيم : نشستن در مسجد به انتظار نمازِ جماعت ، عبادت است البتّه مادامى كه غيبت نكنيم .(226)

next page

fehrest page

back page