آموزش دين

علامه سيد محمد حسين طباطبائى‏(ره)
 تلفيق و تنظيم : سيد مهدى آيت‏اللهى (دادور)

- ۶ -


تعيين امامان:

امامت على (عليه السلام) چنانكه معلوم شد از جانب خداى متعال و بنص پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بود و همچنين در خصوص امامان ديگر كه پس از آن حضرت بودند هر امامى امام بعد از خود را بامر خدا بمردم معرفى نمود چنانكه اميرالمؤمنين كه امام اول و پيشواى نخستين مسلمانان بود هنگام درگذشت؛ امامت فرزندش امام حسن (عليه السلام) را تصريح فرمود و امام حسن (عليه السلام) نيز هنگام وفات، امامت برادرش امام حسين را و بهمين ترتيب قرار تا امام دوازدهم.
گذشته از نص هر امام بر امام ديگر، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز (بموجب روايات زيادى كه از عامه و خاصه رسيده است) بدوازده نفر بودن امامان و حتى در برخى از اين روايات بنامهاى امامان تصريح فرموده است.

سيرى كوتاه در زندگى امامان

حضرت على (عليه السلام) (اولين پيشوا)

حضرت اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (عليه السلام) اولين نمونه كاملى است از تعليم و تربيت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم).
على (عليه السلام) از اوان كودكى در دامن پيغمبر اكرم پرورش يافته بود، و پس از آن تا آخرين لحظات زندگى آنحضرت مانند سايه بدنبال وى بود و پروانه وار پيوسته بدور شمع وجودش مى‏گشت و آخرين لحظه‏هاى كه آن حضرت مفارقت كرد لحظه‏اى بود كه جسد پاك او را در بغل گرفته بخاك سپرد.
على (عليه السلام) شخصيت جهانى دارد و بجرات مى‏توان گفت كه بحث و گفتگويى كه در مورد اين شخصيت بزركگ شده، در مورد هيچيك از شخصيت‏هاى بزرگ جهان نشده است، دانشمندان و نويسندگان شيعه و سنى و مسلمان و غير مسلمان بيش از هزار كتاب در اطراف شخصيت وى نوشته‏اند.
با اينهمه بحث و كنجكاوى بيرون از شمار كه دوست و دشمن در خصوص آن حضرت كرده‏اند؛ كسى نتوانسته است نقطه ضعفى در ايمان آنحضرت پيدا كند يا در شجاعت و عفت و معرفت و عدالت و ساير اخلاق پسنديده وى خرده‏اى گيرد زيرا وى شخصى بود كه جز فضيلت و كمال چيزى نمى‏شناخت و هم جز فضيلت و كمال چيزى در بر نداشت.
على (عليه السلام) بشهادت تاريخ در ميان همه زمامداران كه از روز رحلت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) تاكنون بمسند حكمرانى مسلمانان تكيه زده‏اند تنها كسى است كه در مدت زمامدارى خود در جامعه اسلامى با سيرت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) رفتار نمود و سر موئى از روش آن حضرت منحرف نشد و قوانين و شرايع اسلام بهمان شكل كه در حيات پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) اجرا ميشد بدون كمترين دخل و تصرف اجرا نمود.
در قضيه شوراى شش نفرى براى تعيين خليفه كه پس از در گذشت خليفه دوم طبق دستور وى منعقد شده بود بعد از گفتگوى زياد امر خلافت ميان على (عليه السلام) و عثمان مردد شد خلافت را بعلى (عليه السلام) عرضه داشتند باين شرط كه ميان مردم با سيرت خليفه اول و دوم رفتار كند آنحضرت نپذيرفته فرمود من از علم خود قدم فراتر نمى‏گذارم.
پس بعثمان بهمان شرط عرضه داشتند وى پذيرفت و خلافت را برد اگرچه پس از خلافت سيرت ديگرى اتخاذ كرد.
على (عليه السلام) در جانبازيها و فداكاريها و از خود گذشتگى‏هائى كه در راه حق نموده در ميان ياران پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) رقيب ندارد. هرگز نمى‏توان انكار كرد كه اگر اين پيشتاز از خود گذشته اسلام نبود كفار و مشركين در شب هجرت و پس از آن در هر يك از جنگهاى بدر و احد و خندق و خيبر و حنين نور نبوت را به آسانى خاموش كرده و پرچم حق را سرنگون ساخته بودند.
على (عليه السلام) در نخستين روزيكه پاى درمحيط اجتماع گذاشت زندگى بسيار ساده‏اى داشت و در زمان حيات پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و پس از رحلت و حتى در ايام خلافت پر عظمت خود در زى فقرا و با افتاده‏ترين وضعى زندگى ميكرد در خوراك و پوشاك و مسكن از بى بضاعت‏ترين افراد امتيازى نداشت و مى‏فرمود:
زمامدار يك جامعه بايد طورى زندگى كند كه مايه تسلى افراد نيازمند و پريشانحال باشد نه موجب حسرت و دلشكستگى آنان.
على (عليه السلام) براى رفع نيازمندى‏هاى زندگى كار مى‏كرد و بويژه به فلاحت علاقه داشت و بدرختكارى و استخراج قنوات مى‏پرداخت ولى هر چه از اين راه بدست مى‏آورد يا از غنائم فراوان جنگى عايدش مى‏شد ميان فقرا قسمت مى‏كرد و املاكى را كه آباد مى‏كرد وقف مى‏نمود يا فروخته پول آنرا به نيازمندان مى‏رسانيد، در ايام خلافت خود يكسال دستور داد كه عوائد اوقات وى را اول پيش خودش بياورند بعد بمصرف برسانند وقتيكه عوائد نامبرده جمع شد بيست و چهار هزار دينار طلا بود.
على (عليه السلام) در آنهمه جنگها كه شركت نمود با حريفى دست بگريبان نشد مگر اينكه او را از پاى درآورد و هرگز بدشمنى پشت نكرد و مى‏فرمود: اگر همه عرب بمخالفت و جنگ من برخيزند خود را نبازم و باكى ندارم.
على (عليه السلام) با چنين شجاعت و دلاورى كه تاريخ شجاعان جهان رقيب و قرينى براى آن ياد نكرده است بى اندازه مهربان و با عطوفت و جوانمرد و با فتوت بود، در جنگها زنان و كودكان و ناتوانان را نمى‏كشت، و اسير نمى‏گرفت، و فراريان را تعقيب نمى‏كرد.
در جنگ صفين لشكريان معاويه سبقت گرفته شريعه فرات را اشغال كردند و آب را بروى لشكريان آنحضرت بستند آنحضرت با جنگ خونينى شريعه را گرفت پس از آن امر كرد كه راه آب را بروى دشمن باز گزارند.
در زمان خلافت، بى حاجب و دربان همه كس را بحضور مى‏پذيرفت و تنها و پياده راه مى‏رفت و در كوچه و بازار مى‏گشت و مردم را بملازمت تقوى امر و از تعدى بهمديگر باز مى‏داشت و با مهربانى و فروتنى بدرماندگان و بيوه زنان كمك مى‏نمود و يتيمان بى پناه را در منزل خود نگهداشته شخصاً بحوائج زندگى آنان قيام مى‏كرد و به تربيتشان مى‏پرداخت.
على (عليه السلام) بعلم و دانش ارزش زياد مى‏داد و بنشر معارف عنايت مخصوصى داشت و مى‏فرمود:
هيچ دردى مانند نادانى نيست.
در جنگ خونين جمل مشغول آراستن صفهاى لشكر خود بود كه عربى پيش آمده معناى توحيد را پرسيد مردم از هر يو بمرد عرب تاخته پرخاش كردند كه اين چنين ساعتى نه وقت اينگونه سؤال و بحث است؛ آن حضرت مردم را از اعرابى دور كرد و فرمود:
ما با مردم براى زنده كردن همين حقايق مى‏جنگيم.
آنگاه اعرابى را پيش طلبيده در حاليكه به آراستن صفها مى‏پرداخت با بيانى جذاب مسئله را براى وى تشريح نمود.
نظير اين قصه را كه حكايت از يك انضباط دينى و نيروى خدائى شگفت آور آنحضرت مى‏كند در جنگ صفين نيز نقل كرده‏اند در حالى كه دو لشكر مانند دو درياى خروشان بهم ريخته و سيل خون از هر سو جارى بود بيكى از سربازان خود رسيده آبى براى نوشيدن خواست.
سرباز نامبرده كاسه‏اى چوبين درآورد و پر از آب كرده تقديم داشت، آن حضرت در كاسه تركى مشاهده نمود فرمود:
نوشيدن آب در چنين ظرفى در اسلام مكروه است:
سرباز عرض كرد:
در چنين حالى كه در زير باران تير و برق هزاران شمشير ايستاده‏ايم مجالى براى اين دقت نيست.
پاسخى كه شنيد خلاصه‏اش اين بود كه ما براى اجراى همين مقررات دينى مى‏جنگيم؛ و مقررات بزرگ و كوچك ندارد
.
آنگاه دو دست خود را پيش آورده جمع كرد و فرمود تا كاسه آب را بدستش خالى كرد و نوشيد.
على (عليه السلام) نخستين كسى است كه پس از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در حقايق علمى بطرز تفكر فلسفى يعنى استدلال آزاد سخن گفت و اصطلاحات علمى زيادى وضع كرد و براى حفظ قرآن كريم از غلط و تحريف قواعد دستور زبان عربى (علم نحو) را وضع و تنظيم نمود.
دقايق علمى و معارف الهى و مسائل اخلاقى و اجتماعى و سياسى و حتى رياضى كه در سخنرانيها و نامه و ساير بيانات شيواى آنحضرت بدست ما رسيده موجود است حيرت آور مى‏باشد.

مختصرى از فضائل على (عليه السلام):

پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) على (عليه السلام) را در سن شش سالگى از ابوطالب گرفته بخانه خود آورد و شخصاً بپرورش وى پرداخت على (عليه السلام) از آنروز پيوسته سايه وار ملازم پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بود و آخرين ساعتى كه از آن حضرت جدا شد موقعى بود كه جسد مطهرش را بخاك سپرد.
على (عليه السلام) اولين نمونه كاملى است كه از مكتب تعليم و تربيت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بيرون آمد و اول كسى است كه به آن حضرت ايمان آورد چنانكه آخرين كسى است كه از وى جدا شد.
خدماتى كه على (عليه السلام) در طول مدت بعثت بدين خدا كرد بتصديق دوست و دشمن از هيچ كس بوقوع نپيوسته است.
على (عليه السلام) در مهمترين جنگهاى اسلامى شركت داشت و در همه ميدانهاى خونين جنگ يكه تاز مسلمانان و كليد پيروزى بود و با اينكه بارها بزرگان در جنگها از دشمن فرار مى‏كردند وى هرگز پشت بدشمن نكرده و هيچ حريفى از زخم شمشير وى جان بدر نبرد؛ با اينحال شجاعت بى نظير وى كه ضرب المثل بود توأم با دلسوزى و مهربانى بود؛ هيچگاه حريفان زخمى را نمى‏كشت و فراريان را تعقيب نمى‏كرد.
على (عليه السلام) بشهادت سخنرانيها و كلمات قصار و بيانات درربار كه از وى بيادگار مانده در ميان مسلمانان آشناترين فردى است بمقاصد عاليه قرآن كه معارف اعتقادى و عملى اسلام را بنحوى كه شايد و بايد دريافته است و صحت حديث شريف نبوى انا مدينه العلم و على بابها را بثبوت رسانيده و اين علم را با عمل توأم داشته است.
على (عليه السلام) در عفت، نفس و زهد و تقواى دينى نظير و همانندى نداشت و براى معاش روزانه خود كار مى‏كرد و بويژه بفلاحت علاقه فراوان داشت زمينهاى باير را آباد مى‏كرد و قنوات احداث مى‏نمود درخت مى‏كاشت و هر جا را كه آباد مى‏كرد بر مسلمانان وقف مى‏نمود، يا مى‏فروخت و ميان فقراء تقسيم مى‏كرد و خود مانند يكى از فقراء با كمال زهد و قناعت زندگى مى‏كرد. روزيكه شهيد شد با آنكه فرمانرواى سراسر كشورهاى اسلامى بود فقط هفتصد درهم داشت كه خواست صرف تهيه خدمت كارى براى خانه خود نمايد.
عدالت آنحضرت چنان بود كه در اجراء احكام خدا و احياء حقوق مردم هرگز استثناء قائل نمى‏شد و شخصاً در كوچه و بازار گردش مى‏نمود و مردم را برعايت قوانين اسلام وامى داشت.

روش حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام)

پس از رحلت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چنانكه مى‏دانيم ولايت امور مسلمين كه به نص آنحضرت از جانب خداوند با حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود تبديل بخلافت انتخابى گرديد و كرسى خلافت را ديگران اشغال كردند.
آنحضرت و چند نفر از خواص صحابه مانند سلمان و ابوذر و مقداد با مردم احتجاجاتى كردند ولى جواب مساعد نشنيدند.
آنحضرت از مردم كناره گرفت و تا مدتى در خانه مشغول جمع آورى قرآن كريم بود.
پس از آن بتعليم و تربيت عده‏اى از خواص صحابه و ديگران گرديد.
آنحضرت با همه سوابق درخشان و غير قابل رقابتى كه در زمان حيات پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) داشت، و وزير پيغمبر و كليد فتوحات اسلامى بود؛ و در دانش و داورى و سخنورى و ساير فضائل روحى از همه مسلمانان برتر بود، در زمان خليفه اول در كارهاى عمومى از وجود او هيچ استفاده نشد؛ و تنها بعبادت حق و تربيت علمى و عملى يارانى چند مى‏پرداخت و مانند يك فرد بسيار عادى زندگى مى‏كرد.
در زمان خلافت خليفه دوم اگرچه هرگز كار حساسى بوى ارجاع نمى‏كردند ولى تا اندازه‏اى مورد توجه قرار گرفت و در امور مهم از نظراتش استفاده نموده و طرف مشاوره قرار مى‏گرفت چنانكه خليفه دوم بارها مى‏گفت:
اگر راهنمائى على نبود عمر هلاك ميشد.
در زمان خلافت خليفه سوم توجه مردم نسبت به آن حضرت بيشتر شد و در همه اين مدت (بيست و پنجسال) روزبروز دائره تعليم و تربيت آنحضرت دامنه دارتر و شعاع عملش وسيعتر مى‏شد تا عده بيشمارى از پرورش يافتگان مستقيم و غير مستقيم مكتب ولايت روى كار آمدند و بلافاصله پس از كشته شدن خليفه سوم از هر سو هجوم آورده آن حضرت را بپذيرفتن خلافت وادار نمودند.
آنحضرت همينكه زمام امور را بدست گرفتن سيرت پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را كه مدتها بود فراموس شده بود معمول داشت، مساوات و عدالت اجتماعى را اجراء كرده و تمام امتيازات بيجا را از بين برد، و حكمرانان و فرمانروايان بى بند و بارى را كه مصادر امور قرار گرفته بودند عزل نمود، و اموالى را كه از بيت المال بغارت رفته بود و املاك و مستغلات بى حسابى را كه مقام خلافت باين و آن بخشيده بود پس گرفت. و بمجازات كسانى كه از مقررات دينى تخلف مى‏كردند پرداخت.
عده‏اى از متنفذين غارتگر و سودپرست همينكه منافع شخصى خود را در خطر ديدند پرچم مخالفت برافراشتند و ببهانه خودخواهى عثمان جنگهاى داخلى خونينى راه انداختند كه موجب گرفتارى آنحضرت و مانع از اصلاحات ديگر گرديد.
آنحضرت با گرفتاريهاى كمرشكن كه در خلافت پنجساله خود داشت افراد بيشمارى را تربيت كرد و ذخائر گرانبهائى در فنون مختلف علمى را از راه سخنرانى‏ها و بيانات شيواى خود بيادگار گذاشت و از آنجمله اصول علم نحو را كه دستور زبان عربى است وضع فرمود.
شخصيت برجسته آنحضرت بوصف نمى‏گنجد و فضائل بى پايان وى از شماره بيرون است؛ و هرگز تاريخ شخصيتى را بياد ندارد كه باندازه وى افكار دانشمندان و انظار متفكرين جهان را بخود جلب كرده باشد.

حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام) دومين پيشوا

امام حسن مجتبى (عليه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوار خود بخلافت نشست و بمنظور خوابانيدن غائله معاويه مشغول تجهيز لشكرى شد و در ميان مردم نيز همان سيرت جد و پدر خود را دنبال كرد ولى پس از چندى دريافت كه مساعى وى در اثر اخلالگرى‏هاى سرى معاويه جز نقشى بر آب نيست و سران سپاه وى با معاويه ساخته‏اند و حتى حاضر شده‏اند كه آن حضرت را دست بسته تحويل دهند يا بكشند.
بديهى است در اين صورت جنگ با معاويه جز شكست قطعى امام مجتبى نتيجه‏اى نداشت. و حتى اگر خود امام تنها يا با كسان نزديك خود بمقاومت بر مى‏خواست و كشته مى‏شد كمترين اثرى در تزلزل اركان سلطنت معاويه يا جلب قلوب مردم نداشت زيرا معاويه با روش مزورانه مخصوصى كه داشت به آسانى مى‏توانست آن حضرت را بوسائل گوناگون و حتى بدست كسان وى بكشد، و پس از آن جامه عزا پوشيده بمقام خونخواهى برآيد و بدين وسيله خون پسر پيغمبر را از دامن خود بشويد. آنحضرت از اينروى با پيشنهاد صلح با معاويه تحت شرائطى موافقت فرمود و از خلافت كناره گرفت؛ اگرچه معاويه همه شرائط را زير پا گذاشت و به هيچكدام از آنها عمل نكرد.
آنحضرت بدين وسيله جان خود و برادرش امام حسين (عليه السلام) و شماره معدوى از كسان و ياران خود را از خطر قطعى نگهداشت و از خواص خود يك جامعه با حقيقت ولى بسيار كوچك در داخل جامعه به صورت اسلامى تشكيل داد و اسلام را از نابودى حتمى حفظ نمود.
البته معاويه كسى نبود كه از روش امام پى باين منظور نبرد و بهيمن جهت پس از برقرارى صلح و استيلاء كامل هر كه از دوستان و ياران على (عليه السلام) در هر جا يافت با عناوين و وسائل مختلف از بين برد؛ با اينكه يكى از شرائط صلح اين بود كه ياران و دوستان و خنادان رسالت در امان باشند.
ولى در عين حال بخاندان رسالت دست نيافت جز اينكه در مقدمات تحكيم ولايت عهد پسرش يزيد امام مجتبى را بوسيله همسرش مسموم كرده شهيد نمود؛ زيرا يكى ديگر از شرائط صلح اين بود كه خلافت بعد از معاويه به امام حسن برگردد.

حضرت امام حسين (عليه السلام) (سومين پيشوا)

امام حسين (عليه السلام) پس از برادر بزرگوار خود بامر خدا و وصيت برادر به امامت قيام نمود و نزديك به ده سال در دور خلافت معاويه زيست و در اين مدت همان سيرت امام حسن (عليه السلام) را پيش گرفت و تا معاويه زنده بود نتوانست كار مؤثرى انجام دهد.
پس از نه سال و نيم تقريباً معاويه بدرود زندگى گفت و خلافت كه تبديل بسلطنت شده بود منتقل به پسرش يزيد گرديد.
يزيد بر خلاف پدر رياكار خود؛ جوانى بود ميت غرور و متظاهر بعياشى و فحشاء و بى بند و بار. يزيد همينكه زمام امور را بدست گرفت بوالى مدينه دستور داد كه از امام حسين (عليه السلام) براى وى بيعت بگيرد وگرنه سرش را پيش وى فرستد. پس از آنكه والى حسب الامر، بيعت را به آن حضرت عرضه داشت وى مهلت خواست و شبانه از مدينه با كسان خود رهسپار مكه شد. و بحرم خدا كه در اسلام پناهگاه رسمى است پناهنده شد ولى پس از چند ماه اقامت فهميد كه يزيد به هيچوجه از او دست بردار نيست؛ و در صورتيكه بيعت نكند قتل وى حتمى است و از سوى ديگر در اين مدت چندين هزار نامه از عراق به آن حضرت رسيده بود كه وى را وعده يارى داده بنهضت بر ضد ستمگران بنى اميه دعوت مى‏كردند.
امام حسين (عليه السلام) از مشاهده اوضاع و احوال عمومى و دلالت شواهد و قرائن مى‏دانست كه نهضت وى پيشرفت ظاهرى نخواهد داشت با اينهمه با امتناع از بيعت يزيد تصميم بكشته شدن گرفته با كسان خود بعنوان نهضت از مكه بسوى كوفه متوجه شد و در راه در زمين كربلا (تقريباً هفتاد كيلومترى كوفه) با لشكر انبوه دشمن برخورد نمود.
آن حضرت در مسير خود اشخاص را بيارى دعوت مى‏كرد و بكسانى هم كه همراه وى بودند تصميم قطعى خود را بكشته شدن گوشزد مى‏نمود و در ترك مصاحبت و ملازمت خود مخير مى‏داشت؛ از اينروى روزيكه با لشكر دشمن روبرو شدند از ياران و همراهان جز شماره ناچيزى كه دل داده و از جان گذشته بودند كسى نمانده بود، و در نتيجه به آسانى در حلقه بسيار تنگى بمحاصره لشكر انبوه دشمن درآمدند و حتى آب برويشان بسته شد و در چنين محيطى در ميان بيعت و قتل مخيرش كردند.
امام حسين (عليه السلام) تن به بيعت نداد و آماده قتل شد و روزى از صبح تا عصر با همراهان خود با دشمن جنگيد و در اين جنگ خودش و فرزندان و برادران و برادرزادگان و عموزادگان و يارانش كه جمعاً در حدود هفتاد نفر بودند شهيد شدند. تنها فرزند گراميش امام سجاد (عليه السلام) كه بعلت مرض شديد قادر بجنگ نبود زنده ماند.
لشكر دشمن پس از شهادت آنحضرت اموالش را غارت نموده خانواده‏اش را اسير كردند و بهمراه سرهاى بريده شهدا از كربلا بكوفه و از كوفه به شام سوق دادند.
در اين اسارت امام سجاد (عليه السلام) با خطبه‏اى كه در شام خواند و همچنين زينب كبرى با سخنرانيهائى كه در مجامع عمومى كوفه و مجلس ابن زياد والى كوفه و مجلس يزيد در شام ايراد كرد پرده از روى حق برداشته زورگوئى و ستمگرى بنى اميه را براى جهانيان آفتابى كردند.
و در هر حال نهضت حسينى در برابر زورگوئى و بيدادگرى و بى بند و بارى كه با ريخته شدن خون پاك آنحضرت و فرزندان و خويشان و يارانش و تاراج رفتن مال و اسير شدن زن و بچه وى خاتمه پذيرفت، با خصوصيات و مشخصاتى كه دارد؛ يك واقعه اختصاصى است كه در صفحات تاريخ نهضتهاى جهانى همانندى براى وى نمى‏توان يافت و بجرأت مى‏توان گفت كه اسلام زنده اين واقعه است و اگر اين واقعه اتفاق نيفتاده بود بنى اميه اسمى و رسمى از اسلام باقى نگذاشته بودند.
اين واقعه جانگداز بطور عيان هدف و مرام اهلبيت پيغمبر را از منويات بنى اميه و طرفداران ايشان جدا ساخت و حق و باطل را آفتابى نمود.
اين حادثه در كمترين وقتى در هر گوشه و كنار جامعه اسلامى انتشار يافت و موجب بروز انقلابات شديد و خونريزى‏هاى بسيار شد كه تا دوازده سال ادامه داشت و بالاخره يكى از عوامل اساسى سقوط سلطنت بنى اميه گرديد.
روشن‏ترين اثر اين واقعه پرورش روحى گروه بيشمارى بود كه نقش ولايت على بن ابيطالب (عليه السلام) در دلهاشان جاى گرفت و دوستى خاندان رسالت را شعار خود ساختند و روز بروز برشماره و نيروى خود افزايش دادند تا امروز نزديك بصد ميليون مسلمان بنام شيعه در همه جاى جهان زندگى مى‏كنند.

آياروش امام حسن و امام حسين مختلف بود؟

اگرچه روش اين دو پيشواى معظم كه بنص پيغمبر اكرم امام بحق هستند بظاهر مختلف بنظر مى‏رسد حتى بعضى گفته‏اند: اختلاف نظر اين دو برادر باندازه‏اى شديد بود كه يكى با داشتن چهل هزار مرد جنگى تن در صلح داد و ديگرى با چهل نفر از ياران و اصحاب (غير از خويشان) بجنگ برخاست و تا بچه شيرخوار خود را در اين راه داد.
ولى بررسى دقيق خلاف اين نظر را بثبوت مى‏رساند زيرا ما مى‏بينم چنانكه امام حسن (عليه السلام) تقريباً نه سال و نيم در سلطنت معاويه بسر برد و دم از مخالفت علنى نزد امام حسين (عليه السلام) نيز پس از شهادت برادر تقريباً نه سال و نيم در سلطنت معاويه زندگى نمود و يادى از نهضت نكرده قد بمخالفت علم نفرمود.
پس ريشه حقيقتى اين اختلاف روش ظاهرى را از اختلاف روش معاويه و يزيد بايد جستجو كرد، نه از اختلاف نظر اين دو پيشواى معظم.
روش معاويه روشى نبود كه روى اساس بى بند و بارى استوار شده باشد و با مخالفت علنى خود احكام دين را بسخريه بگيرد.
معاويه خود را يك مرد صحابى و كاتب وحى معرفى مى‏كرد و بواسطه خواهر خود (كه زوجه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و ام المومنين بود) خال المؤمنين ناميده ميشد؛ و مورد توجه و عنايت شديد خليفه دوم بود و عامه مردم اعتماد كامل و ارادت خاصى نسبت به خليفه داشتند.
علاوه بر اين غالب صحابه پيغمبر را كه مورد احترام و تعظيم مردم بودند (مانند ابوهريره، عمروعاص، سمره؛ بسر؛ مغيره بن شعبه و غير آنها) بحكومت ولايات و ساير كارهاى حساس كشورى گماشته بود كه حسن ظن مردم را نسبت بوى جلب مى‏كردند و روايات زيادى ميان مردم در فضائل آنان و مصونيت دينى صحابه و اينكه هر كارى كنند معذورند نقل ميشد. و در نتيجه معاويه هر كاريكه مى‏كرد اگر قابل تصحيح و توجيه مى‏شد، و اگرنه با بذل و بخششهاى سنگين؛ دهان معترض را مى‏بست و در جائيكه اين وسايل كارگر نبود بدست همين همدستان و هواخواهان؛ مخالف را از ميان مى‏برد چنانكه بدست همين هواخواهان صحابى وى، دهها هزار بيگناه از شيعيان على (عليه السلام) و از ساير مسلمانان و حتى جمعى از صحابه پيغمبر كشته شدند.
معاويه در همه كارها قيافه حق بجانبى خود مى‏گرفت و با بردبارى و شكيبائى مخصوص پيش مى‏رفت؛ و با ملاطفت خاصى محبت و طاعت مردم را بخود جلب مى‏كرد و حتى گاهى دشنام مى‏شنيد و ستيزه مى‏ديد ولى با خوشروئى و بخشش پاسخ مى‏داد و در چنين زمينه‏اى سياست خود را اجراء مى‏كرد.
از امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) احترام ظاهرى بعمل مى‏آورد.
و از سوى ديگر اعلان عمومى مى‏كرد كه هر كس حديثى در مناقب اهل بيت (عليهم السلام) نقل كند هيچگونه مصونيت مالى و عرضى و جانى ندارد و هر كه حديثى در مناقب صحابه نقل كند جايزه دريافت خواهد داشت:
و دستور مى‏داد كه خطيبان در منابر مسلمانان، على (عليه السلام) را (بطور الزام) دشنام دهند و به امروى هواخواهان آنحضرت را هر جا مى‏جستند مى‏كشتند و در اينكار باندازه‏اى زياده‏روى كردند كه جمع كثيرى را كه از دشمنان آنحضرت بودند بتهمت دوستى از ميان بردند.
از اين بيان بدست مى‏آيد كه قيام امام حسن (عليه السلام) جز بضرر اسلام تمام نمى‏شد و جز اينكه خون وى و ياران وى بهدر رود اثر نمى‏بخشيد، و حتى دور نبود كه در اينصورت معاويه بدست كسان آنحضرت وى را بكشد و پس از آن براى تسكين افكار عمومى در عزاى وى گريبان چاك زند و بقمام خونخواهى درآمده قصاص انتقام وى را از شيعيان بكشد چنانكه نظير همين معامله را با عثمان نمود48.
ولى روش سياسى يزيد هيچگونه شباهتى با روش پدرش نداشت وى جوانى بود خودپسند و بى بند و بار، منطقى جز زور نداشت؛ و بافكار عمومى كمترين اهميتى نمى‏داد.
يزيد لطمه‏هائى كه پس پرده باسلام وارد ميشد در حكومت كوتاه خود يكباره آشكار كرد و پرده را دريد.
در سال اول حكومت خود خاندان پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) را از دم شمشير گذرانيد.
و در سال دوم شهر مدينه را خراب كرد و سه روز عرض و جان و مال مردم را بلشكريان خود مباح نمود.
و در سال سوم كعبه را خراب كرد.
و از همين جهت نهضت حسينى در افكار مردم جاى گرفت و روز بروز اثرش عميق‏تر و بارزتر گرديد و در ابتداء امر بشكل انقلابات خونين ظهور نمود و بالاخره جمعيت عظيمى را از مسلمانان بعنوان هواخواهان حق و خقيقت و دوستان اهلبيت بوجود آورد.
و از همين نظر بود كه معاويه در ضمن وصيتهاى خود به يزيد سفارش اكيد نمود كه كارى بكار حسين (عليه السلام) نداشته متعرض حالش نشود؛ ولى آيا سرمستى و خودپسندى بيزيد اجازه ميداد كه نفع خود را از ضرر تميز دهد.

حضرت امام سجاد (عليه السلام) چهارمين پيشوا

روش امام سجاد (عليه السلام) در مدت امامت خود بدو بخش جداگانه تقسيم مى‏شود كه جمعاً بروش عمومى امامان منطبق مى‏گردد، زيرا آن حضرت در واقعه جانگدار كربلا همراه پدر بزرگوار خود بود و در نهضت حسينى شركت داشت و پس از شهادت پدر كه باسارت درآمد و از كربلا به كوفه و از كوفه بشام برده شد در طول مدت اسيرى هرگز تقيه نداشت و بى محابا حق و حقيقت را اظهار مى‏كرد و در مواقع مقتضى بوسيله سخنرانيها و بياناتى كه ايراد مى‏نمود حقانيت خاندان رسالت و مفاخر آنان را گوشزد خاص و عام مى‏فرمود، و مظلوميت پدر بزرگوار خود، و فجايع و ستم كارانه و بيرحمانه بنى‏اميه را آفتابى كرده و طوفانى از احساسات و عواطف مردم برپا مى‏ساخت.
ولى پس از آنكه از اسيرى رهائى يافته بمدينه برگشت و محيط جانبازى بمحيط آرامش تبديل يافت؛ گوشه خانه را گرفته در بروى بيگانگان بست و به عبادت حق مشغول گشت و بى سر و صدا به ترتيب افرادى كه پيروان حق و حقيقت بودند پرداخت.
آنحضرت در ظرف سى و پنج سال مدت امت خود بطور مستقيم و غير مستقيم گروه بيشمارى را پرورش داده معارف اسلامى را در قلوبشان جاى داد.
تنها دعاهائى كه آنحضرت در محراب عبادت با لهجه آسمانى خود انشاء كرده و بوسيله آنها با خداى كارساز بمقام راز و نياز برآمده است مشتمل بر يك دوره كامل از معارف عاليه اسلامى مى‏باشد. و اين دعاها جمع آورى و بنام صحيفه سجاديه معروف شده است.

حضرت امام محمد باقر (عليه السلام) پنجمين پيشوا

در زمان امامت امام محمد باقر (عليه السلام) زمينه براى نشر علوم دينى تا اندازه‏اى فراهم شد زيرا در اثر فشار بنى اميه احاديث فقه اهل بيت از دست رفته بود و با اينكه براى احكام، هزارها حديث لازم است حتى از اخباريكه از پيغمبر اكرم بوسيله صحابه نقل شده بيش از پانصد حديث باقى نمانده بود.
خلاصه اينكه در آن ايام در نتيجه واقعه جانگداز كربلا و در اثر مساعى سى و پنجساله امام سجاد (عليه السلام) گروه انبوهى از شيعه بوجود آمده ولى از فقه اسلامى تهيدست بودند.
و چون سلطنت بنى اميه در اثر اختلافات داخلى و تن پرورى و بى كفايتى رجال دولت رو بضعف نهاده روزبروز آثار سستى در پيكر آن ظاهر ميشد؛ امام پنجم از فرصت استفاده فرموده بنشر علوم اهل بيت و فقه اسلامى پرداخت و دانشمندان زيادى از مكتب خويش تحويل جامعه داد.

حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) ششمين پيشوا

در زمان امام ششم (عليه السلام) براى نشر علوم اسلامى زمينه فراهم‏تر و اوضاع مساعدتر بود زيرا از يكطرف در اثر انتشارات احاديث امام محمد باقر (عليه السلام) و تبليغات پرورش يافتگان مكتب وى؛ مردم به نيازمندى خود بمعارف اسلامى و علوم اهلبيت بيشتر پى برده و براى اخذ حديث تشنه‏تر بودند.
و از يكطرف سلطنت اموى منقرض و سلطنت عباسى هنوز استقرار كامل پيدا نكرده بود، و بنى عباس بويژه از اين نظر كه براى پيشرفت مقاصد خود و برانداختن بنياد حكومت اموى، مظلوميت اهل بيت و خون شهيدان كربلا را دستاويز كرده بودند، با اهلبيت روى خوش نشان مى‏دادند.
آنحضرت بنشر انواع علوم پرداخت و علما و دانشمندان از هر سو دسته دسته بدر خانه‏اش هجوم آوردند و بحضورش بار يافتند و از فنون مختلفه معارف اسلامى و اخلاق و تاريخ انبياء و امام و حكمت و موعظت پرسشها كردند و پاسخها شنيدند.
آنحضرت با طبقات مختلف بحثها كرد و با ملل و نحل گوناگون مناظره‏ها نمود و در بخشهاى گوناگون علوم، شاگردانى پرورش داد، و صدها كتاب در ضبط احاديث و بيانات علمى آنحضرت تأليف شد كه بنام اصول ناميده مى‏شود.
شيعه كه در اسلام روش اهلبيت پيغمبر را دنبال مى‏كند مقاصد و مسائل دينى خود را از بركات آنحضرت بكلى از ابهام درآوردند و مجهولات مذهبى خود را با بيانات شافيه ايشان حل كردند؛ بهمين سبب مذهب شيعه (كه همان مذهب اهل بيت مى‏باشد) در ميان مردم به مذهب جعفرى معروف گشت.

نهضت علمى امام باقر و امام صادق عليهما السلام:

پس از امام حسين (عليه السلام) اگرچه روزبروز بشماره پيروان اهل بيت (عليهم السلام) افزوده مى‏شد ولى بواسطه فشار شديدى كه سلطنت بنى اميه به پيروان اهل بيت (عليهم السلام) وارد مى‏ساخت ميدان عملى كه حضرت امام سجاد بتواند بنشر كامل و علنى معارف اسلامى بپردازد نبود تا در زمان امامت امام محمد باقر (عليه السلام) سلطنت اموى بواسطه اختلافات داخلى و كشمكشهائى كه با بنى عباس داشتند روى بضعف و انحلال نهاد.
از اينرو شيعيان و پيروان اهلبيت و دست پروردگان دوره امامت 35 ساله حضرت سجاد (عليه السلام) فرصتى پيدا كرده از اطراف و اكناف مانند سيل بدر خانه امام محمد باقر ريخته بفرا گرفتن علوم دين و اخذ معارف اسلامى پرداختند.
و پس از آنحضرت نيز امام جعفر صادق بنشر معارف پرداخت و دانشمندانى را كه از گوشه و كنار جهان به آستان پاكش روى مى‏آوردند پذيرفته در تعليم و تربيت آنان كمال سعى و كوشش مبذول مى‏داشت و در اثر مساعى آنحضرت هزاران دانشمند از رجال دين كه در فنون و علوم مختلفه سرآمد بودند باطراف جهان پراكنده شدند و بنشر علوم پرداختند.
از كتابهائى كه از شاگردان مكتب آنحضرت بيادگار مانده چهارصد كتاب است كه بنام (اصول اربعمأء) در ميان علماى شيعه معروف است.
بقيه امامان هم روش اين دو امام را تعقيب كرده و بنشر معارف اسلامى پرداختند و با آنكه فشار بنى عباس بسيار سخت بود؛ دانمشندان زيادى را تربيت نموده ذخائر علمى اسلام را بايشان سپردند؛ و در اثر همين مساعى جميله ائمه هدى (عليهم السلام) امروز مليونها نفر اهل حق در نقاط مختلف از جهان زندگى مى‏كنند.

حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام) هفتمين پيشوا

بنى عباس پس از آنكه حكومت بنى اميه را واژگون ساخته خلافت را قبضه نمودند بسوى بنى فاطمه برگشتند و با تمام قوى در استيصال خاندان رسالت كوشيدند عده‏اى را گردن زده؛ جنعى را زنده بگور؛ و دسته‏اى را در پايه ساختمانها يا در ميان ديوارها گذاشتند.
خانه امام ششم (عليه السلام) را آتش زدند و چند بار خودش را بعراق جلب كردند باين ترتيب در اواخر زندگى امام ششم تقيه شديدتر شد و آنحضرت چون تحت مراقبت شديد بود كسى جز خواص شيعه را نمى‏پذيرفت و بالاخره از ناحيه منصور خليفه عباسى مسموم و شهيد گرديد و از اينروى در دوره امامت امام هفتم حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام) فشار مخالفين شديد و روزافزون بود.
آنحضرت با وجود تقيه شديد بنشر علوم پرداخت و احاديث بسيارى در اختيار شيعه گذاشت چنانكه مى‏توان گفت روايات فقهى آنحضرت پس از امام پنجم و ششم از ساير ائمه بيشتر است و بواسطه شدت تقيه در غالب رواياتى كه از آنحضرت نقل شده از وى تعبير به عالم و عبد صالح و نظاير اينها شده و به اسم آن حضرت تصريح نگرديده است.
آنحضرت با چهار نفر از خلفاى عباسى معاصر بود:
منصور؛ هادى؛ مهدى و هارون و پيوسته زير فشار آنان بود تا بالاخره بامر هارون زندانى گشت و سالها از زندانى به زندانى منتقل ميشد و سرانجام هم در زندان مسموم و شهيد شد.

حضرت امام رضا (عليه السلام) هشمتيمن پيشوا

از تأمل در اوضاع جاريه براى هر صاحب نظرى روشن بود كه خلفاء معاصر و مخالفان اهل بيت (عليهم السلام) هر چه در شكنجه و آزار و استيصال ائمه هدى (عليه السلام) مى‏كوشيدند و بشيعيانشان سخت مى‏گرفتند، روزبروز شماره پيروانشان بيشتر و ايمانشان محكمتر ميشد و سازمان خلافت در انظار آنان يك دستگاه پليد و ناپاك جلوه مى‏كرد.
و اين مطلب يك عقده درونى بود كه پيوسته خلفاء معاصر ائمه را رنج ميداد و در حقيقت آنها را زبون و بيچاره كرده بود.
مأمون خليفه هفتم عباسى كه معاصر امام رضا (عليه السلام) بود پس از آنكه برادر خود امين را كشته بر خلافت مستولى گشت باين فكرافتاد كه خود را از رنج درونى و نگرانى دائمى راحت كند و بساط تشيع را از غير راه زور و فشار برچيند.
سياستى كه براى عملى ساختن اين منظور انتخاب كرد اين بود كه ولايتعهد خود را بامام رضا بدهد تا آنحضرت را بواسطه ورود بدستگاه فاسد خلافت، پيش شيعه آلود سازد و اعتقاد به عصمت و طهارت امام را از مغزشان بيرون كند. در اينصورت امتيازى براى مقام امامت كه اساس مذهب شيعه است باقى نمى‏ماند و بنياد مذهب خود بخود متلاشى مى‏گشت.
اجراء اين سياست موفقيت ديگرى نيز در برداشت و آن اينكه از نهضتهاى پى در پى بنى فاطمه كه براى واژگون ساختن خلافت بنى عباس برپا مى‏شد جلوگيرى مى‏نمود، چه بنى فاطمه پس از آنكه انتقال خلافت را به خودشان مشاهده مى‏كردند طبعاً از قيامهاى خونين، خوددارى مى‏نمودند. البته پس از عملى شدن اين منظور از بين بردن شخص امام رضا (عليه السلام) براى مأمون اشكالى نداشت.
مأمون آنحضرت را نخست بقبول خلافت و پس از آن بپذيرفتن ولايت عهد دعوت نمود و پس از تأكيد و اصرار و بالاخره تهديد، آنحضرت ولايت عهد را باين شرط كه از عزل و نصب و مداخله در امور عاليه معاف باشد پذيرفت.
آنحضرت در چنين زمينه‏اى بهدايت افكار مردم پرداخت و تا اندازه‏اى كه دستش باز بود با ارباب مذاهب و اديان بحثها فرمود و در معارف اسلام و حقايق دين بيانات گرانبهائى ايراد نمود (مأمون نيز علاقه مفرطى ببحثهاى مذهبى داشت) بياناتى كه در اصول معارف اسلامى از آن حضرت مأثور است از جهت كثرت مانند بيانات اميرالمؤمنين (عليه السلام) است و از آنچه از ساير ائمه در دين بخشها رسيده؛ بيشتر مى‏باشد.
و يكى از بركات آن حضرت اين بود كه احاديث بسيارى كه از پدران بزرگوارش در دست شيعه بود بوى عرض شد و باشاره و تشخيص وى روايات مجعوله و موضوعه‏اى كه دستهاى ناپاك در ميان اخبار اهلبيت داخل كرده بود مشخص و متروك گرديد.
آنحضرت در مسافرتى كه بعنوان ولايت عهد از مدينه بسوى مرو فرمود در طول راه و خاصه در ايران حنب و جوش عجيبى در ميان مردم پديد آورده بود و از هر جا دسته دسته بقصد زيارت؛ متوجه دربارش مى‏شدند و شب و روز پروانه‏وار بدور شمع وجودش مى‏گرديدند و معارف و احكام دين را ياد مى‏گرفتند.
مامون از توجه بى سابقه و شگفت آور مردم به آنحضرت بغلط بودن سياست خود پى برد و بمنظور ترميم شكست سياسى خود آنحضرت را مسموم و شهيد و پس از آن باز سياست ديرين خلفا نسبت به اهلبيت و شيعيان ايشان دنبال شد.

زندگى سه پيشوا: امام محمد تقى (عليه السلام) (نهمين پيشوا) امام على نقى (عليه السلام) (دهمين پيشوا) امام حسن عسگرى (عليه السلام) (يازدهمين پيشوا)

محيط زندگى اين سه بزرگوار مشابه هم بود. پس از شهادت امام رضا (عليه السلام) مأمون يگانه فرزند وى امام محمد تقى را ببغداد احضار كرد و از در مهر و ملاطفت پيش آمده دختر خود را بآنحضرت تزويج و با اعزاز تمام پيش خود نگاهداشت.
اين رفتار گرچه دوستانه بنظر مى‏رسيد اما مأمون با همين سياست در واقع امام (عليه السلام) را از هر جهت تحت نظر و مراقبت شديد خود درآورده بود.
همين اقامت امام على النقى و امام حسن عسگرى در سامراء كه در زمان امامتشان پايتخت خلافت بود در حقيقت عنوان حبس نظرى داشت.
مدت امامت اين سه بزرگوار رويهم پنجاه و هفت سال است؛ كثرت شيعه در آنزمان كه در ايران و عراق و سوريه اقامت داشتند قابل توجه و بالغ بصدها هزار بود، و هزاران رجال حديث در ميان ايشان وجود داشته است. با وجود اين؛ احاديثى كه از اين بزرگواران نقل شده خيلى كم است؛ و نيز مدت عمرشان كوتاه بوده، امام نهم در بيست و پنج سالگى و امام دهم در چهل سالگى و امام يازدهم در بيست و هفت سالگى بشهادت رسيده‏اند؛ همه اين نكات گواهى روشن است بر اينكه كنترل و مراقبت و كارشكنى مخالفين در زمان ايشان بسيار شديد بوده است و اين بزرگواران نتوانسته‏اند وظائف خود را آزادانه انجام دهند، با اينهمه اخبار گرانبهائى در اصول و فروع دين از اين سه بزرگوار رسيده است.

حضرت مهدى موعود (دوازدهمين پيشوا)

دستگاه خلافت در زمان امام حسن عسكرى (عليه السلام) تصميم گرفته بود كه از هر راهى و بهر وسيله‏اى باشد جانشين آن حضرت را از بين ببرد و بدين وسيله بمسئله امامت و در نتيجه بمذهب تشيع خاتمه دهد و امام عسكرى گذشته از جهات ديگر از اين جهت نيز تحت مراقبت قرار داشت.
از اينروى تولد امام عصر (عليه السلام) پوشيده بود و تا شش سالگى كه پدر بزرگوارش زنده بود او را از انظار پنهان نگاه مى‏داشتند و بجز عده‏اى از خواص شيعه كسى آن حضرت را نمى‏ديد.
و پس از شهادت پدر، آن حضرت بامر خدا غيبت صغرى اختيار فرمود و توسط چهار نائب خاص كه يكى پس از ديگرى بشرف نيابت رسيده بودند بسؤالات شيعه جواب مى‏داد و مشكلات ايشان را حل مى‏كرد.
حضرت پس از آن غيبت كبرى اختيار فرمود تا زمانيكه بامر خدا ظهور نموده و زمين را با عدل و داد پر كند و پس از آنكه با جور و ستم پر شده باشد.
روايات زيادى از پيغمبر اكرم و ائمه (عليهم السلام) در خصوص آنحضرت و كيفيت غيبت و ظهورش رسيده و شيعه و سنى نقل كرده‏اند. و همچنين جمع كثيرى از بزرگان شيعه در زمان حيات پدر بزرگوارش بخدمت آن حضرت رسيده جمال بيمثالش را مشاهده نموده‏اند و از پدر بزرگوارش مژده امامت را دريافت داشته‏اند.
گذشته از اينها در بحث نبوت و امامت باين نتيجه رسيديم كه هرگز جهان بشريت از دين خدا و از امامى كه حامل و نگهبان آنست خالى نمى‏شود.

نتيجه‏گيرى اخلاقى از روش پيشوايان دين

آنچه بطور خلاصه از تاريخ پيامبران خدا و پيشوايان دين بدست مى‏آيد اينست كه آنان مردانى بودند واقع بين و پيرو حق؛ و جهان انسانيت را بواقع بينى و پيروى حق دعوت مى‏كردند؛ و در اينراه از هيچگونه فداكارى و از خود گذشتگى فروگذارى نمى‏كردند.
و بعبارت ديگر كوشش داشتند كه فرد انسان و جامعه انسانى آنطور كه شايد و بايد ببار آيد، مى‏خواستند مردم بى آنكه نادانى يا يكرشته افكار خرافى در ميانشان حكومت نمايد با يك سلسله افكار و عقايد صحيح آراسته گردند؛ و بى آنكه دامن پاك انسانيت را بخوى حيوانات لكه دار و آلوده كنند و مانند درندگان و چرندگان جز دريدن همديگر و پر كردن شكم چيزى نشناسند خوى ويژه انسانى را گرفته در بازار زندگى سرمايه انسانيت را بكار اندازند و بسود انسانيت نقد سعادت را بدست آورند.
يعنى مردمى بودند كه سعادت خود را نمى‏خواستند ولى در راه سعادت جامعه و براى جهان انسانيت وظيفه‏اى جز اين تشخيص نمى‏دادند.
خير و سعادت خود را (كه انسان جز آن چيزى نمى‏خواهد) در اين ديدند كه خيرخواه همه باشند و مى‏خواستند ديگران نيز اين چنين باشند، هر كس آنچه را براى خود دوست دارد براى همه دوست داشته باشد و آنچه را براى خود نمى‏خواهد براى ديگران نيز نخواهد.
در اثر همين واقع بينى و پيروى حق است كه اين بزرگواران باهميت اين وظيفه عمومى انسان (خيرخواهى) و ساير وظائف جزئى كه فروع آن است پى بردند و بصف فداكارى و از خود گذشتگى متصف گرديدند و از بذل جان و مال خود در راه حق كوتاهى ننمودند و ريشه هر صفتى را كه با بدخواهى توام است زدند. بمال و جان خود بخل نمى‏ورزيدند؛ از خودپسندى و لئامت بيزار بودند، دروغ نمى‏گفتند، بكسى تهمت نمى‏زدند، و بعرض و جاه ديگران تعرض نمى‏كردند. توضيح اين صفات و آثار آنها را درب بخش اخلاق بايد جست.

مشخصات اجمالى

امام اول

اميرالمؤمنين على بن ابيطالب (عليه السلام)
تولد: 23 قبل از هجرت.
خلافت: سال 35 هجرى.
وفات: سال 40 هجرى.
مدت خلافت: پنج سال تقريباً.
مدت عمر: 63 سال.

امام دوم

حضرت امام مجتبى (عليه السلام) اسم: حسن، لقب مشهور مجتبى؛ كنيه ابا محمد.
پدر بزرگوارش: حضرت اميرالمؤمنين على (عليه السلام).
تولد: سال سوم هجرى.
شهادت: سال 50 هجرى. بتحريك معاويه بدست همسر خود مسموم شد.
مدت امامت: 10 سال.
مدت عمر: 48 سال.

امام سوم

حضرت سيدالشهداء (عليه السلام). اسم حسين، لقب سيد الشهداء، كنيه ابوعبدالله.
پدر بزرگوارش: اميرالمؤمنين على (عليه السلام).
تولد: سال چهارم هجرى.
شهادت: سال 61 هجرى بدستور يزيد بن معاويه شهيد شد.
مدت امامت: 10 سال.
مدت عمر: 57 سال.

امام چهارم

حضرت سجاد (عليه السلام). اسم على، لقب سجاد و زين العابدين، كنيه ابامحمد.
پدر بزرگوارش: حضرت امام حسين (عليه السلام).
تولد: سال 38 هجرى.
وفات: سال 94 هجرى؛ بدستور هشام بن عبدالملك مسموم شد.
مدت امامت: 35 سال.
مدت عمر: 66 سال.

امام پنجم

حضرت امام باقر (عليه السلام) اسم محمد لقب باقر، كنيه اباجعفر.
پدر بزرگوارش: حضرت امام سجاد (عليه السلام).
تولد: سال 58 هجرى.
وفات: سال 117 هجرى بدستور ابراهيم بن وليد مسموم شد.
مدت عمر: 59 سال.
مدت امامت: 23 سال.

امام ششم

حضرت امام صادق (عليه السلام) اسم جعفر، لقب صادق، كنيه ابوعبدالله.
پدر بزرگوارش: حضرت امام محمد باقر (عليه السلام).
تولد: سال 80 هجرى.
وفات: 148 هجرى بدستور منصور عباسى مسموم شد.
مدت عمر: 68 سال.
مدت امامت: 31 سال.

امام هفتم

حضرت امام كاظم (عليه السلام) اسم موسى، لقب كاظم، كنيه ابوالحسن.
پدر بزرگوارش: حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام).
تولد: 128 هجرى.
وفات: 182 هجرى.
مدت عمر: 54 سال.
مدت امامت: 35 هجرى.

امام هشتم

حضرت امام رضا (عليه السلام) اسم على، لقب رضا، كنيه ابوالحسن.
پدر بزرگوارش: حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام).
تولد: سال 148 هجرى.
وفات: سال 203 هجرى، بدست مأمون عباسى مسموم شد.
عمر شريفش: 55 سال.
مدت امامت: 21 سال.

امام نهم

حضرت امام محمد تقى (عليه السلام) اسم محمد، لقب تقى و جواد، كنيه اباجعفر.
پدر بزرگوارش: حضرت امام رضا (عليه السلام).
تولد: سال 195 هجرى.
وفات: 220 سال بتحريك معتصم عباسى بدست همسر خود مسموم شد.
عمر شريفش: 25 سال.
مدت امامت: 17 سال.

امام دهم

حضرت امام على النقى (عليه السلام). اسم على، لقب هادى و نقى، كنيه ابوالحسن.
پدر بزرگوارش: حضرت امام محمد تقى (عليه السلام).
تولد: 214 هجرى.
وفات: سال 254 هجرى.
مدت عمر: 40 سال.
مدت امامت: 34 سال.

امام يازدهم

حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام). اسم حسن، لقب عسكرى كنيه ابامحمد.
پدر بزرگوارش: حضرت امام على النقى (عليه السلام).
تولد: سال 232 هجرى.
وفات: سال 260 هجرى.
عمر شريفش: 28 سال.
مدت امامت: 7 سال.

امام دوازدهم

حضرت امام عصر (مهدى موعود) (عليه السلام) اسم م ح م د، لقب هادى و مهدى كنيه اباالقاسم.
پدر بزرگوارش: حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام).
تولد: سال 256 هجرى.
آنحضرت بامر خدا از انظار مستور است و روزيكه خدا بخواهد ظهور فرموده جهانرا پر از عدل و داد خواهد نمود.