آزادى

عباس يزدانى

- ۸ -


زن كرايه اى

در بين همه ايرادهايى كه از متعه مى گيرند اين ايراد از همه چشمگيرتر است و از طنز و گيرايى خـاصـى بـرخـوردار اسـت .
بـا كـمـال تـعـجب در عبارات كتاب هاى حديثى نيز به همين عنوان برمى خوريم المراءة المستاءجرة .
ولى اين تعبير صرفا يك تشبيه است .
مرحوم خوانسارى در كتاب بـا ارزش جـامع المدارك در اين خصوص مى نويسد: متعه از عقود معاوضى نيست كه تشبيه آن به اجـاره صـحـيـح بـاشـد.
زيرا عرف از متعه چنين برداشتى ندارد.
عرف زن را كالاى قابل معاوضه نـمـى دانـد.
اگر در سخن منقول از امام صادق (ع ) عبارت انهن مستاءجرات و در سخن منقول از امام باقر انما هى مستاءجرة به كار رفته است صرفا براى تشبيه است .
زيرا هم متعه و هم اجاره عقد مـدت دارهستند و با انقضاى مدت متعه همانند انقضاى زمان در اجاره عقدمنحل مى شود.
از اين رو در روايـات فـوق صـرفا با لحاظ اين جنبه نكاح منقطع , آن را به اجاره تشبيه كرده اند.
و عبارت انهن مستاءجرات بيانگرهمه ابعاد اين نهاد نيست .
اگر ماهيت متعه با عقد اجاره يكى باشد در آن صورت به صرف عقد, زن نمى تواند مالك نصف مهر شـود.
چـون با عقد اجاره چنين حقى براى مستاءجر يا مزدور ايجاد نمى شود.
همچنين در صورتى كـه مرد همه مهر را به همسرخويش بدهد بعد از فوت او حق مراجعه واسترداد به نسبت باقيمانده مدت را ندارد حال آنكه در اجاره , موجريا كارفرما چنين حقى را دارد.
كدام كارگرى است كه بعد از اتمام عقداجاره يا با وفات كارفرما ملزم به نگهدارى عده گردد يا در صورت شرط از كارفرما ارث بـبـرد.
وانگهى در اجاره تمامى دسترنج كارگرعايد كارفرما مى شود و براى كارگر جز زحمت و رنج چيزى باقى نمى ماند به همين سبب است كه زحمت او با اجرت جبران مى شود.
ولى در ازدواج مـوقت چنين نيست كه همه سود قرارداد از آن مردباشد و زن فقط اجرت (مهر) بگيرد.
بلكه اگر التذاذى باشد طرفينى است و اگر مرد از زيستم در كنار همسرى مهربان احساس آرامش كند,زن نيز چنين نفعى را به دست خواهد آورد.
عبارت زن كرايه اى براى زوجه , چهره مظلومى به بار نمى آورد,چرا كه شوهر را نيز مى توان شوهر كـرايـه اى خـوانـد.
ولـى حقيقت رانمى توان با شعار و مغالطه عوض كرد.
چنانكه با تشبيه زن در ازدواج دائم بـه كـلفت و مرد به نوكر بى جيره و مواجب يا تشبيه كارمند به برده دولت نمى توان به تخطئه ازدواج يا شغل ادارى دامن زد.
اصـولا در منطق نيز گفته شده است كه تشبيه در امر شناخت گمراه كننده است .
براى مثال در فـيـزيـك نـمـى توان گفت كه پروتون ونوترون موجود در اتم عاشق و معشوق يكديگرند چون به دنـبال هم سرگردانند.
زيرا عكس آن نيز صادق است يعنى مى توان گفت آن دودشمن يكديگرند چون يكديگر را تعقيب مى كنند.
آزاديى كه در متعه به خصوص براى زن وجود دارد در عقد دائم وجود ندارد.
در عقد موقت زن به صـورت يـك مـوجود عاقل و بالغ دركمال آزادى تن به قراردادى مى دهد كه نفع مشترك با مرد دارد.
در اين قرارداد مرد از هيچ امتياز خاصى برخوردار نيست بلكه شايد بتوان گفت كه نسبت به زن از مـوقـعيت ضعيف ترى برخوردار است .
حتى مالى هم به نام مهر كه با توافق طرفين مى تواند مـعـتـنـابه باشد, بايدبدهد و در صورت شرط نيز نفقه زن بر عهده اوست .
حال آنكه بهره بيشترى نـمـى برد و سود و زيان طرفين مساوى است .
اصطلاح مردسالارى در هر جا صادق باشد در اينجا صـادق نـيـسـت .
راه ورود وخروج اين قرارداد نيز به مراتب آسانتر از نكاح دائم است .
بنابر اين زن طرف مقتدر اين قرارداد است .
حال اگر جامعه به زن متعه از ديدديگرى نگاه مى كند, اين تقصير نهاد متعه نيست .
بلكه علت آن به بينش غلط جامعه بر مى گردد كه بى جهت زن متعه را در موضع بـازنـده مـى بـيند.
پس بايد با روشنگرى ديدگاه جامعه را اصلاح نمود.
نه آنكه اين نهاد حقوقى را مـحـكـوم كـرد.
در اينجا جا دارد جمله اى را كه به دانشمند انگليسى لايب نيتز منسوب است و در كتاب ديانات العالم ذكر شده است , نقل كنيم : ((اسـلام در امـر زناشويى زياده از حد, حقوق زن را مراعات كرده است و همه گونه تكليفى براى مـراعات جانب زن به مرد تحميل كرده است .
تعدد زوجات قطع نظر از لزوم و منافعش ,مربوط به زمـانـى اسـت كـه اسلام آمد و زوجه هاى بى حد و حصر عرب را به چهار نفرمحدود و امكان آن را مشروط به عدالت نمود..)) ((159)).

تضعيف نهاد خانواده

گـفـتـه مـى شـود كـه با سهولت ازدواج موقت و دسترسى آسان به متعه , كسى حاضر به تشكيل خـانـواده و تـن دادن به مشكلات سنگين ازدواج دائم نمى شود.
اين ايراد همچنانكه بر ضرر متعه تـفـسيرمى شود ممكن است به نفع آن نيز تفسير شود.
اتفاقا به نظر مى رسدكه يكى از فوايد متعه هـمين باشد كه اين نهاد حقوقى زمينه اى را ايجادمى كند كه خانواده با آگاهى بيشتر بنياد يابد و زيـر فـشـار غـرايز و اجبارتشكيل نشود.
اگر فقط مشكل ارضاى مشروع غريزه باشد مسئله بانكاح مـنـقطع حل مى شود ولى اگر كسى واقعا قصد تشكيل خانواده داشته باشد و امكانات لازم را هم تـدارك ديـده بـاشـد آن وقـت بـه ازدواج دائم مـى پـردازد.
در ايـن راسـتـا شايد متعه به تحكيم بـنـيـان خـانـواده كمك نيز بكند.
زيرا خانواده اى كه با آگاهى تمام تشكيل شودبهتر و بادوام تراز خانواده اى است كه با شتابزدگى و از روى احساس واجبار غرايز تشكيل شده است .
ازدواج دائمى نسنجيده بر فرض كه دوامى نيز داشته باشد همراه با نفاق و نزاع خواهد بود.
وانگهى چنانكه گفته شـد مـمـكن است متعه مقدمه خوبى براى آشنايى بيشترزوجين و آگاهى آنان از طبع و خوى و توانايى ها و خواسته هاى يكديگر باشد و در نتيجه به تشكيل يك خانواده موفق يارى رساند.
ازاين رو بـه نـظـر مـى رسد كه آزادى متعه نه فقط به ضرر خانواده نيست بلكه در نهايت به نفع آن است و بنيان خانواده را نه بر احساسات زودگذر بلكه بر شناخت و تفاهم استوار مى سازد.

بى ثباتى ازدواج موقت

بعضى مى گويند ازدواج بايد پايدار باشد و زن و مرد از ابتدا خودرا براى هميشه متعلق به يكديگر بـدانند و تصور جدايى در مخيله آنان خطور نكند.
ولى در ازدواج موقت نمى تواند پيمان استوارى بين دوهمسر برقرار شود.
در پاسخ بايد گفت : درست است كه پايه ازدواج بايد بر دوام باشد ولى اين ايراد وقتى وارد است كه بـخـواهـيـم ازدواج مـوقـت راجـانـشـين ازدواج دائم نماييم و ازدواج دائم را ازبين ببريم .
بدون شـك هـنـگـامـى كـه طـرفين قادر به ازدواج دائم هستند و اطمينان كامل نسبت به يكديگر پيدا كرده اند, جاى ازدواج موقت نيست .
ازدواج موقت از آن جهت وضع شده است كه ازدواج دائم براى همگان و در همه شرائط امكان پذير نيست .

بلا تكليفى فرزندان

بـعضى مى گويند ازدواج موقت چون دوام ندارد, آشيانه نامناسبى براى كودكانى است كه بعدا به وجود مى آيند و بچه ها ازسرپرستى پدرى مهربان و مادرى دلسوز محروم مى مانند.
در پـاسـخ بـايـد گفت : هر يك از زن و مرد در ازدواج موقت آزادندكه از انعقاد نطفه جلوگيرى كـنـند ولى اگر مايل باشند فرزند توليد كنند,قهرا بايد مسؤليت نگهدارى و تربيت آن را به عهده بـگـيـرنـد و از ايـن نـظر هيچ فرقى بين فرزندان ازدواج دائم و موقت نيست .
و اگر پدر يامادر از وظـيفه خود امتناع ورزند قانون آنها را مجبور مى كند كه به وظيفه خود عمل كنند, همانطور كه در صورت طلاق در ازدواج دائم بايد قانون دخالت كند و مانع ضايع شدن حقوق فرزندان گردد.

تاءكيد فوق العاده نسبت به ترويج متعه

ازدواج مـوقت از دو جنبه مورد تاءكيد پيشوايان دين قرار گرفته است .
يك جنبه همان مصلحت و حكمت موجود در اين قانون است .
جنبه ديگر احياء اين سنت فراموش شده است .
براى احياى اين سنت فراموش شده توصيه و تاءكيدهاى زيادى شده است تا جايى كه فرمودند متعه فريضه است يعنى عبادتى فوق واجب است ((160)).
امام صادق (ع ) فرمودند: دوست ندارم كسى قبل از آنكه يك بار موفق به ازدواج موقت شود, از دنيا برود ((161)).
در حديث ديگرى به يكى از اصحابشان (محمد بن مسلم ) فرمودند: بكوش تا قبل از مرگ موفق به احياى سنت متعه شوى .
در حديث ديگرى به اسماعيل جعفى فرمودند: آيا امسال موفق به متعه شدى ؟ اسماعيل : آرى با كنيزى بربرى .
امام (ع ): اگر كنيز سندى هم يافتى غنيمت بدان ((162)).
ابـوبـصـيـر گـويـد در مدينه خدمت امام صادق (ع ) رسيدم .
آن حضرت فرمود: آيا از وقتى كه از خانواده ات جدا شدى , موفق به متعه شدى ؟ ابوبصير: به خاطر مشكل مالى موفق نشدم .
امـام (ع ) يك دينار به وى بخشيدند و فرمودند: سوگندت مى دهم كه قبل از آنكه نزد خانواده ات برگردى , متعه نمايى ((163)).
در حديث ديگرى فرمودند: هر مردى كه موفق به متعه شود خداوند در ازاى هر قطره از آب غسل او هفتاد فرشته خلق مى كند كه تا روز قيامت براى او استغفار كنندو كسانى را كه متعه را حرام مى دانند, لعنت كنند ((164)).
در حديث ديگرى امام صادق (ع ) به اسماعيل هاشمى مى گويد: از وقتى كه از خانواده ات جدا شدى موفق به متعه شده اى ؟ اسماعيل هاشمى : نيازى ندارم چون زنان زيادى همراه دارم .
امام (ع ) فرمود: نياز هم نداشتى اين كار را بكن تا سنت پيامبر رااحيا كرده باشى ((165)).
اين حديث هم شنيدنى است .
مردى به امام باقر (ع ) گفت : دخترعمه اى دارم كه ثروت زيادى دارد او براى من پيغام داده كه : ((مـى دانـى كه من خواستگاران زيادى دارم ولى به هيچكدام جواب مثبت ندادم .
شنيده ام كه در قـرآن و سـنت پيامبر, متعه حلال شده است و مرد ناپاكى آن را تحريم كرده است .
من نه به خاطر علاقه به مردان بلكه براى اطاعت از خدا و رسول او و مخالفت با آن مردناپاك , حاضرم به طور متعه همسر تو شوم )).
من به او گفتم بايد از امام باقر اجازه بگيرم .
حال نظر شما چيست ؟ امام (ع ) فرمودند: درود بر شما دو همسر البته كه اين كار رابكن ((166)).
در خاتمه اين بخش دو نكته را يادآور مى شويم اول اينكه حضرت امير(ع ) بارها مى فرمود: اگر عمر متعه را ممنوع نكرده بود هيچ مسلمانى مرتكب زنانمى شد ((167)).
و نكته دوم اينكه شهيد ثانى در شرح لمعه مى نويسد: بـا آنكه به خاطر تسلط دشمنان اهلبيت , اخبار و روايات تقيه اى زيادى از ائمه اطهار شنيده و ثبت شده است , اما در موضوع متعه , حتى يك حديث وجود ندارد كه متعه را منع كند.
يعنى ائمه اطهار عـلـيـرغـم جو حاكم و خطر جانى براى خود و شيعيانشان در اين موضوع , هيچ تقيه نمى كردند و صريحا به آن ترغيب مى كردند و اين چيز عجيبى است ((168)).
به اين نمونه توجه فرماييد: مـردى نزد امام باقر (ع ) آمد و فرمود نظر شما درباره متعه چيست ؟ امام باقر (ع ) فرمود: در كتاب خدا و سنت پيامبرش حلال شده است و تا روز قيامت حلال باقى خواهد ماند.
آن مرد گفت : از شما توقع نمى رود چنين چيزى بگوييد با آنكه عمر آن را تحريم كرده است .
امام : چنين مى گويم اگرچه عمر تحريم كرده باشد.
مرد: به خدا پناه مى برم كه شما چيزى را حلال بشماريد كه عمرآن را حرام كرده است .
امام : پس تو بر راءى عمر باش و من بر راءى رسول اللّه (ص ) وحاضرم بر سر اين موضوع با تو ملاعنه كـنـم , آنـچـه پـيـامبر فرمود حق است و آنچه عمر گفته , باطل است .
(آماده ام تا يكديگر را بر سر اين موضوع نفرين كنيم و من مطمئنم خداوند نفرينم را عليه تو مستجاب خواهد كرد) آن مرد سمج به جاى پاسخ به امام با لحنى توهين آميز گفت : آيادوست دارى كه زنان و دختران و خواهران و دختر عموهاى تو به اين كار دست بزنند؟ اينجا بود كه امام از او روى برگرداند ((169)).
او تـوقع داشت امام غيرت نشان دهد و بگويد اگر دختران ياخواهرانش به اين ازدواج تن در دهند ناراحت خواهد شد.
در حاليكه غيرت انسانهاى كامل در چارچوب شريعت است نه بيش از آن .
غيرت نـشـان دادن در محدوده اى كه خدا و رسول مباح شمرده اند, نه تنها فضيلت نيست كه جلوه اى از تعصبات جاهلى است .
بـد نـيست در پايان اشاره اى داشته باشيم به سخن فيلسوف ورياضى دان معاصر, برتراند راسل كه در كتاب زناشوئى و اخلاق مى نويسد: در عـصـر حـاضـر از سـن بلوغ تا سن 30 سالگى كه سنين بحران جوانى , نمو غريزه جنسى , رغبت سرشار به زن و دشوارى مقاومت دربرابر تمايلات غريزى است , فترتى حاصل مى گردد كه در اين فـتـرت جوانان به بهانه تحصيل علم و تخصص از بهترين لذائذ عمر محروم مى گردند.
بنابر اين يا بـايد جوانان را از تحصيل محروم نمائيم و اين مخالف حكم عقل است و يا به آنها اجازه دهيم قواى غـريـزى خود را درمراكز فحشا مصرف كنند و اين مستلزم بروز امراض مقاربتى و شيوع سوزاك و سفليس و شانكر و نهايتا ناتوانى جنسى است .
در اينجا تنهايك راه وجود دارد و آن در نظر گرفتن ازدواج بـراى دخـتـران و پـسران توسط قوانين مدنى است تا هم از مشكلات ازدواج دائم و تحمل بـارزنـدگـى بـه دور بـاشـند و هم دختران و پسران جوان در پرتو آن ازمفاسدگوناگون رواب ط نامشروع جنسى محفوظ بمانند.
آنـچـه در ايـن مـقـال بـر آن تاءكيد رفت يعنى لزوم به رسميت شناختن غريزه مردافكن جنسى و برطرف كردن همه موانع فرهنگى و قانونى وتحول در ذهنيت مردم نسبت به امر مقدس زناشويى و لـزوم زدودن شرم و حياى مذموم در اين موضوع و خلاصه بسيج همگان در جهت برطرف كردن مـانع اصلى اكثر معضلات پيچيده جامعه , چيزى است متناسب با يك جامعه اسلامى .
جامعه اى كه زنان ترجيح مى دهندبدون ضرورت , حريم خانه را ترك نكنند.
اما در جامعه فعلى كه زنان با حضور گـسـتـرده خـود, مـحيط را آماده اشتعال غريزه جنسى كرده اند,بايد وضعيت ازدواج از آنچه كه گفتيم نيز به مراتب سهل تر باشد.
لازم بـه يـادآورى اسـت كه در گذشته هاى نه چندان دور, عموم زنان ترجيح مى دادند به تربيت فـرزنـد و اداره مـحـيـط خانه سرگرم باشند و فقط بنا به ضرورت از خانه خارج شوند.
اما امروزه وضـعـيـت كـاملا فرق كرده است .
تبليغات سرسام آور فمينيستى و تهاجم فرهنگى غرب و بعضى ضرورت هاى ناشى از زندگى ماشينى وبحران اقتصادى , موجب شده است كه زنان نيمى از اوقات خود را درخارج خانه سپرى كنند.
اسـلام حـضـور زنـان در خـارج از مـحيط خانه را تحريم نكرده و درپاره اى موارد واجب مى داند.
مـعـذلك بر حداقل حضور فيزيكى آنان در اجتماع اصرار مى ورزد.
درست عكس آنچه در تبليغات رسانه هاى امروزى بر آن پافشارى مى شود يعنى حداكثر حضور فيزيكى .
جـالب اينكه اگر در گذشته خانه دارى مستلزم نوعى عقب ماندگى و محروميت از تحصيل بود, امروزه اصلا چنين نيست .
خانه ها به بركت دستاورد دانش جديد و تجهيز به رسانه هاى گروهى و شبكه اينترنت به دانشگاه و برج مراقبت تبديل شده است و همگان مى توانند در عين اينكه در خانه قرار دارند در كلاس درسى كه به طورمستقيم صدا و تصوير استاد را در اختيار دارند شركت كنند و بـا اسـتـادبـه طـور مـسـتـقـيم گفت و شنود داشته باشند.
بنابر اين استقرار در منزل مستلزم عقب ماندگى و محروميت نيست .
و به عبارت ديگر عدم حضور فيزيكى زنان به معناى عدم حضور فكرى و سياسى آنهانيست .
مـع الاسـف امروزه شغل بيرون منزل براى زنان از يك ضرورت خارج شده و به صورت يك امتياز اجتماعى درآمده است .
در اينجادر صدد بيان عوارض منفى اشتغال زنان در خارج از خانه نيستيم كـه مجال جداگانه اى مى طلبد.
صرفا در صدد بيان اين نكته هستيم كه زندگى امروزى , زنان و مـردان و بـه خصوص دختران و پسران جوان رادر دانشگاه و مدرسه و كوچه و بازار و مجتمع هاى مسكونى ومحلات پر تراكم , بسيار به هم نزديك كرده است .
وسايل ارتباطجمعى نوين مثل راديو , تلويزيون , ويدئو, كامپيوتر, شبكه اينترنت ,جرائد و مجلات , راه هاى ارتباط را هموارتر ساخته و آتش غـرائز راشعله ورتر مى سازد.
پسران جوان دائم در معرض تشعشعات مغناطيسى دختران پرى روى قرار دارند و ما بى جهت از جوانان انتظار داريم تا مانند صدها سال پيش كه اين همه تغيير و تحول رخ ‌نـداده بـود و ازدواجـهـا اغـلب در همان سنين نوجوانى صورت مى گرفت همچنان پاك و بى آلايش بمانند.
پـس ايـنـكه گفتيم ارتباط زناشويى بايد به سهولت خوردن وآشاميدن باشد, در مورد يك جامعه سـالـم بـود.
امـا اگـر وضعيت فعلى زمانه و اجتماع خود را مد نظر قرار دهيم بايد بگوييم ارتباط زناشويى بايد بسيار سهل تر و كم هزينه تر از آن زمانها باشد.

بالاخره چه بايد كرد؟

دوره طـولانـى تـجرد, تراكم زنان مجرد, فقدان امكانات كامجويى مشروع , دشوارى ايجاد رابطه عليرغم صحنه هاى تحريك كننده ودهها عامل ديگر نصاب محروميت جنسى را بالا برده است .
مـتاءسفانه آمار و ارقامى در دست نيست تا بتوان چهره دهشتناك و عواقب شوم محروميت جنسى را در جلوه هاى انحرافى آن بهترتصوير كرد.
ليكن شواهد و قرائن از هر لحاظ هشداردهنده است .
طبق سرشمارى عمومى نفوس و مسكن سال 1375 نزديك به30 در صد جمعيت 15 سال به بالاى كـشـور هـنـوز ازدواج نكرده اند.
ازسوى ديگر تقريبا 5 در صد جمعيت 15 سال به بالاى كشور در اثرطلاق يا فوت , همسرشان را از دست داده اند.
بنابر اين رقمى حدود5/12 ميليون نفر از جمعيت كـشور مجردند و اگر 5/2 ميليون نفر ازاين رقم را به دليل سن بالا منظور نكنيم , بايد بگوييم 10 مـيـلـيون نفردر محروميت جنسى به سر مى برند.
اگر مشكل اين جمعيت انبوه ,حل نشود, بدون شك بايد همچنان درگير پيامدهاى منفى آن باشيم .
حـضـرت عـلـى (ع ) در جمع اصحاب خود نشسته بود.
زنى زيبا ازآنجا عبور كرد.
مردانى كه آنجا نـشـسـتـه بـودنـد, چـشم به او دوختند.
حضرت على با مشاهده اين وضعيت فرمود: نگاه موجب تـحـريك است .
هر كس به زنى نگاه كرد و خوشش آمد, برود و با همسرش آميزش كند زيرا زنان با هم فرقى ندارند ((170)).
در روايت است كه رسول اكرم (ص ) در جمع اصحاب خودبودند.
زنى از آنجا عبور كرد.
آن حضرت بـرخـاسـت و نـزد همسر خودزينب رفت و با او درآميخت .
سپس برگشت و فرمود: هر كس زنى رابـبـيند و از او خوشش بيايد, بايد برود با همسرش آميزش كند و اجازه ندهد كه شيطان بر او راه يابد ((171)).
بنابر اين چاره حضور در جامعه اى كه زنان و مردانش مى خواهنددوش به دوش هم فعاليت داشته باشند, باز بودن راه ازدواج است .
حتى پيامبر عظيم الشاءن اسلام نيز با ارتباط زناشويى , خود را در برابراين خطر, حفظ مى كند و در نهايت صفا و صداقت , نياز غريزى خودرا از كسى مخفى نمى كند تا ما نيز الگو بگيريم و نياز جنسى را از راه طبيعى فرو نشانيم ((172)).
حـال در نـظـر بـگـيـريد كشورى را كه 10 ميليون نفر از جمعيت آن درمحروميت جنسى باشند.
سـاده لـوحـى است اگر تصور كنيم كه اين عده از پيامبرشان بر خود مسلطترند و دست از پا خطا نـمـى كـنـنـد.
اشخاصى كه از روابط زناشويى محرومند, در ظاهر افرادى آرام و سربه زير به نظر مى رسند, ولى تحقيقات روانكاوان حاكى از ناآرامى و تلاطم روحى آنهاست .
آمار خودكشى و اضطراب هاى روانى در افـراد مـحـروم ازروابط زناشوئى بسيار بيش از افراد متاءهل است .
دولت بايد به اينگونه افراد به چـشم كسانى كه مبتلا به اختلال روانى هستند و هر آن ممكن است مشكلى بيافرينند, نگاه كند و در صـدد حـل ايـن معضل بزرگ اجتماعى باشد و بداند اين ناهنجارى روحى , داروى مشابهى در بازارندارد.
ورزش و فوتبال و سرگرمى هاى تلويزيونى هرگز جاى ازدواج رانمى گيرد.
به كارگيرى دائم واژه جوانان و پرگويى در باب آن به معناى حل كردن مشكلات جوانان نيست .
تـا فرهنگ ما در مسير تعالى و تكامل قرار نگيرد و تا مساءله ازدواج جوانان از سوى مسؤلان , جدى گرفته نشود, هيچ چيز ما درست نخواهد شد.
رسـول اكـرم (ص ) بـه افـراد مـجـرد مـى فـرمـود ازدواج كـنـيـد, در غـيـرايـن صـورت از گناهكارانيد ((173)).
يعنى حالت سوم ندارد.
يا انسان بايد متاءهل باشد و يا آلوده به گناه و مفاسد ناشى از محروميت جنسى .
دولت ممكن است از اين كه رقمى حدود 35 در صد جمعيت بالغ كشور در تجرد بسر ببرند, نگران نباشد و چنين فكر كند كه اگر اين جمعيت انبوه ازدواج كنند, آمار مواليد در سالهاى بعد افزايش يـافـته وبر مشكلات دولت اضافه خواهد شد.
اما اين قضاوت درست نيست .
زيرا حل مشكل ازدواج ايـن جمعيت انبوه , به طور خودكار صدهامشكل و معضل اجتماعى ديگر را حل خواهد كرد.
حتى مـعـضـلـى مـثـل اعتياد به مواد مخدر كه يك بلاى بزرگ اجتماعى است , با اين مساءله در ارتباط است ((174)).
نـيروى جنسى متراكم و محروم , خطر كامجويى هاى انحرافى راافزايش مى دهد.
بازار فحشاء رواج مـى يـابـد.
بـر شـمـار زنـان خـيـابانى افزوده مى شود.
همجنس بازى , بيماريهاى مقاربتى , زناى مـحصنه ,خيانت به ميثاق زناشويى , اعتياد, طلاق , فرزندان طلاق , آبستنى هاى آزاد, سقط جنين , مـتـلك گويى , آزارهاى خيابانى , مزاحمت هاى تلفنى , افت تحصيلى جوانان و دهها پيامد آشكار و پنهان ديگر, همه مولود اختلال در سنت ازدواج است .
امروزه وسيله نقليه يكى از بهترين ابزار روابط آزاد جنسى بشمارمى آيد.
اگر زنى در كنار خيابان لـحـظـاتـى بـه انـتـظـار ماشين بايستد, اكثرماشين هاى شخصى از يك كيلومترى او را زير نظر مـى گيرند و عليرغم آنكه هيچ علامتى دريافت نمى كنند, باز احتياطا يك بوق مى زنند كه شانس خـود را آزمـوده بـاشـنـد.
در خيلى از موارد نيز موفق مى شوند ودور از انظار با هم ارتباط برقرار مـى كـنـنـد و بـعـد از سـاعاتى همچنان ناشناس از هم جدا مى شوند و احيانا هيچگاه هم يكديگر رانمى بينند.
در حـالـى كـه اگـر بـه آنها آموزش داده شود و بدانند به راحتى مى توانند از طريق مشروع با هم مرتبط باشند, هرگز به گناه راضى نمى شوند.

مشكل اصلى

مـشـكـل اصلى چنانكه بارها اشاره كرديم , مشكل فرهنگى است .
واقعيت اين است كه اسلام ناب و فـرهـنـگ شـيـعـى از بـيـن مـا رخـت بـربـسـتـه و مـا در بـسـيـارى از شؤونات خود التقاطى مى انديشيم .
عناصرى از فرهنگ غرب و انديشه مسيحيت و فرهنگ اموى وروحيه عمرى در بين ما حاكم است .
بنگريد شهيد مطهرى در اين باره چه زيبا مى گويد: براى ما تحقيق در امر حادثه حكومت اموى تنها جنبه تعجب آميزندارد.
اين يك امر سطحى نبوده كـه فقط مربوط به سيزده قرن پيش باشد كه بگوييم آمد و رفت .
اين خطرى بود براى اسلام از آن روز تاروزى كه خدا مى داند.
حـتما اگر بخواهيم به تاريخ روحيه خودمان رسيدگى كنيم بايد به تاريخ اموى رسيدگى كنيم .
فـكـر امـوى در زير پرده و لفافه با فكر اسلامى مبارزه مى كرد.
عنصر فكر اموى داخل فكر اسلامى شد.
اى بسا كه درفكر همانهايى كه هر صبح و شام بنى اميه را لعنت مى كنند, عنصرى ازفكر اموى موجود باشد و خودشان خيال كنند فكر اسلامى است و قطعااينطور است ((175)).
بار الها بر ما ببخشاى , آنـچـه را كـه تو سهل گرفتى , ما سخت گرفتيم و آنچه را كه تو اهميت دادى ما سهل انگاشتيم .
خـرافات و رسومات قومى را دين پنداشتيم و دين آسان تو را سخت و زمخت ساختيم و بدين سان بر خود و دين تو جفا كرديم .