ابواب رحمت

آيت الله حاج شيخ على نمازى شاهرودى (قده )

- ۱ -


پيشگفتار
قال الله تعالى : (ما يفتح الله للناس من رحمة فلا ممسك لها.)
اين كتاب كه به خواهش جمعى از مؤ منين از مرحوم حضرت والد آيه الله علامه حاج شيخ على نمازى شاهرودى ((قدس سره )) كه از فقهاء و محدثين برجسته عصر حاضر است نوشته شده ، خوانندگان محترم را با مطالب بسيارى از مهمات دينى آشنا مى كند:
خداشناسى ، پيغمبرشناسى ، امام شناسى ، و رسيدن به كنه معرفت ولايت پيشواى تمام مخلوقات ، و آقاى تمام موجودات ، فرمانده كل ممكنات ، نافذ الاراده در كل مقدورات به اذن خالق زمين و سماوات .
و مهمات فروع دين : حقيقت نماز و اهميت و فضيلت و اجزا و اقسام آن به حد كامل .
انواع انفاق در راه خدا و فضيلت هر يك .
بيان شدت و حرمت حبس حقوق .
روزه و فضيلت و اهميت آن ، و شرافت ماه مبارك رمضان و شب قدر و تعيين آن .
عبادت شريف حج و عظمت و فضيلت و كيفيت آن .
و خلقت خانه و حرم و حجر و زمزم و مسجد الحرام و حقيقت حجرالاسود.
و عده اى از مهمات اخلاق حميده و صفات پسنديده .
در اين مطالب از مفاد آيات و روايات متواتر تعدى نكرده .
اينك با ترجمه منقولات عربى ، تكميل مدارك و با تغييراتى در موارد لازم و... تجديد چاپ و در اختيار گروندگان به ساحت قدس ‍ اهل بيت قرار مى گيرد.
از تمام استفاده كنندگان خواهش دعا و طلب آمرزش مى كنم و اگر برادران دينى سهوى در اصلاحات از آن ببينند، اميد عفو و بخشش ‍ دارم ؛ ((الانسان محل السهو و النسيان .))

حسن نمازى شاهرودى
محرم الحرام 1423 = فروردين 1381.

سرآغاز
الحمد لله رب العالمين كما هو اهله . و لا اله غيره . و صلى الله على اشرف خلقه محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين . و اللعنه على اءعدائهم اءجمعين من الآن الى قيام يوم الدين .
تذكر به معرفت فطرى
حمد بى حد و سپاس بى عد براى خداوند يكتاى بى همتا، همان طورى كه سزاوار ذات قدوس اوست ؛
آن خداوندى كه آسمانها و زمينها را خلق فرمود، نور و ظلمت قرار داد، خورشيد و ماه و ستارگان را چراغهاى روشن قرار داد، از آسمان آب نازل فرموده در زمين جاى داد و از آن چاهها و چشمه ها و قناتها و نهرها جارى فرمود، زمين مرده را به آن آب زنده كرد و انواع گياهان را براى منافع خلق از زمين رويانيد، بر زمين تيره فرش زمردين سبز گسترانيد و درختان را لباسى از برگ پوشانيد، بادها را براى بهره خلق و باردار كردن درختان فرستاد، و اقسام ميوه را از درختان و نباتات بيرون آورد، و در كوهها معدنهايى كه نظام دنيا بدون آن تمام نشود قرار داد، و انسان و حيوان را از زمين رويانيده نشو و نماى آنان را از آنچه از زمين بيرون مى آيد، قرار داد؛ قال تعالى ((و الله انبتكم من الارض نباتا(1))) و قال تعالى : ((هو انشاكم من الارض (2))) و قال سبحانه : ((منها خلقناكم (3))). وجود نطفه انسان و حيوان را از ماءكولات و مشروبات و بقا و نمو و ترقى آن را به آنها قرار داد.
آن خدايى كه خود را به خلقش خود معرفى فرمود، آيات خود را به آنان نماياند و از عالم ذر، معرفت خود را در قلوبشان جاى داده در آن عالم ايشان را به خود متوجه كرد. آنگاه ، به آنان فرمود: ((الست بربكم ))؟ همه گفتند: ((بلى )) پس از آن ، رسول خاتم را در آن عالم به ايشان نمايش داد و به آنان فرمود ((و هذا محمد رسولى )). سپس براى ايشان اميرالمؤ منين را ظاهر كرد و به آنان فرمود: ((و هذا على اميرالمؤ منين )). همه متوجه شدند و مشاهده كردند(4). پس معرفت ذات قدوس حق و اينان در قلوب ايشان ثابت و برقرار شد و آنان را بدان رنگ فرمود؛ و همين است ((فطره الله التى فطر الناس عليها(5))) و همان است صبغه الله .(6)
پس چون معرفت در قلوب ثابت و برقرار هست ، اگر از آنان بپرسى : ((مَن خلق السماوات و الارض )). كيست كه آسمانها و زمين را آفريد؟ ((ليقولن الله (7))) خواهند گفت : خدا آفريده است .
اگر هم در تاريكيهاى صحرا گرفتار شوند و يا در ميان دريا دچار بادهاى مخالف و موجهاى معانف (:سخت ) گردند، همه متوجه ذات مقدس او شوند و از او نجات خواهند و به او اميدوار شوند و از غير، منقطع گشته به او متوسل شوند. پس چون آن ذات مقدس كريم و قادر غير متناهى آنان را نجات دهد، شكر نكنند و كافر شوند و منكر او گردند.
وى براى اتمام حجت مكرر، آنان را در باءساء و ضراء مبتلا سازد و ايشان را به خود متوجه و متذكر فرمايد.
نقش پيامبران در تذكر به معرفت فطرى
همچنين او انبيا و رسل را براى يادآورى ذات قدوس خود فرستاد؛ و لطف فرمود كه قبل از بعثت انبيا (عليهم السلام ) خلق را به باءساء و ضراء مبتلا كرده ، و خود را به آنها اظهار نمود؛ و نور معرفت فطرى را روشن فرموده ظلمات حجاب غفلتها و آمال را برطرف كرد؛ و اميدهاى به اغيار را قطع فرمود كه متوجه ذات مقدس او شوند و متذكر خالق گردند تا وقتى كه انبيا مبعوث شوند، محتاج به زحمت اثبات صانع نگردند؛ بلكه فقط به آن ذات مقدسى كه در وقت ابتلا به او متوجه شدند و از او نجات خواستند، يادآورى كنند.
قال تعالى : و ما ارسلنا فى قريه من نبى الا اخذنا اهلها بالباءساء و الضراء لعلهم يضرعون .(8)
پس پيغمبران مى فرمودند: اتقوا الله . و اعبدوا الله . ما لكم من اله غيره . يعنى : آن ذات مقدسى را كه در شدايد به او متوسل شديد ملاحظه كنيد، از او غفلت ننماييد، نعمت او را كفران نكنيد. و او را عبادت كنيد. براى شما خدايى مگر آن ذات مقدس نيست . پروردگار مشرق و مغرب و همه عالميان و آفريننده تمام موجودات است . و تذكر به افعال او مى دادند، و معجزات براى اثبات آنكه من رسول او هستم و تمام كلمات من حق است مى آوردند، تا مردم تسليم اوامر و نواهى آنان بشوند.
تذكر پيامبران به احكام عقل
و قرار داد وظيفه پيامبران را كه مردم را متذكر عقل و احكام آن بنمايند، و دفاين عقول را براى مردم ظاهر نمايند، لطايف اسرار احكام عقل را براى آنان هويدا نمايند، و آنان را ارشاد به احكام عقليه بنمايند، پس تذكر دهند به آن ذات مقدسى كه نور مقدس عقل را در قلوب روشن كرد مانند چراغ در خانه .
فرمود رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : آگاه باشيد كه مثل عقل در قلوب مثل چراغ است در خانه . همان طورى كه به روشنايى چراغ تميز مى دهند بين اشيا در خانه ، همان طور به نور مقدس عقل تميز مى دهند بين خوبى و بدى افعال و خوبى ادب و بدى بى ادبى ، خوبى انصاف و رحم و بدى بى انصافى و بى رحمى ، و خوبى احسان و زشتى اذيت و ظلم . و عقلا را عقل ملزم نمايد به تشكر منعم حقيقى و مجازى ، و بفهماند به آنها بدى كفران و بى حقوقى و ملاحظه نكردن محسن و منعم خود را.
و به عقل ظاهر مى شود بر عاقل ، هنگامى كه مراجعه به خود و حقيقت خود نمايد، كه فرا گرفته او را نعمتهاى ظاهرى و باطنى و قواى جسمانى و روحانى . و هر چه دقت او بيشتر شود، نعمت بر او بيشتر ظاهر مى شود. و همين نظر و توجه نيز نعمتى است كه هر كس ‍ موفق نمى شود. و واضح است كه هستى اين نعمتها و بقاى آنها به اختيار خودش و امثال خودش نيست .
مثلا واضح است كه عقل و فهم و شعور و قوه فكريه و حافظه و حيات و قوت و قدرت در تحت اختيار خودش و ديگرى نيست . همه به طبيعت خود اينها را دوست دارند و زياد شدن آن را مى خواهند و براى آنان ميسر نيست . و اگر يكى از اين نعمتهاى ظاهرى و باطنى از او گرفته شود، مالك برگردانيدن آن نيست . پس واضح است كه اين نعمتها در تحت اختيار خودش نيست .
پس عقل الزام مى كند كه بايد نعمتها را بشناسد و سپاس منعم را به جا بياورد. و اگر نكرد، خود را مستحق زوال نعمت كرده و خويش ‍ را در خطر عذاب انداخته . و به نور عقل دفع ضرر واجب است و از جمله شكر منعم است كه بايد در تحت فرمان او باشد و وظيفه بندگى را انجام دهد و بندگى فحص از احكام آقا و اطاعت مولاست .
احكام عقل و حجيت آن
به نور عقل ظاهر است خوبى عقل و علم و فهم و شعور و بدى جهل و نادانى و بى شعورى و نافهمى . و بدى هر بدى و خوبى هر خوبى به آن روشن است . و به آن كشف شود نيكويى عدالت و رحمت و راءفت و عفت و عصمت و حميت و غيرت و رغبت و رفقت و رقت و قناعت و طاعت و عافيت و سلامت و عطوفت و مودت و محبت و مواسات و صداقت و امانت و شهامت و فتوت و جراءت و معرفت و نظافت و نزاكت و حكمت و بركت و سهولت و مدارا و وقار و سكونت و حفظ و محافظت و الفت و سخاوت و ميمنت و رضايت و عزت و زهادت و عفو و كرامت و صفح و احسان و سعادت و بر و خدمت به نوع و زينت كردن خود به راستى و درست كردارى و حقيقت و اداى وديعت و امانت و صدق حديث و حسن معاشرت و ملاطفت و منقبت و فضيلت و دادن نعمت و رفع شدت و حسن عبادت و بشاشت و اعانت و رشادت و سماحت و صيانت و هدايت و رزانت و مداومت بر خير و نصرت و استقامت و رساندن بهره و منفعت و اصلاح و رفع نزاع و خصومت و دفع اذيت و اداى نصيحت و مراقبت و استكانت و صله صاحبان قرابت و تفقد حالات اهل مسكنت و ذلت .
تمامى اينها صفاتى است كه عقل حكم مى كند به خوبى اينها. و بزرگوارى و شرافت و رفعت صاحب اين صفات و بدى كسى كه اينها در او نباشد و داراى ضد اينها باشد.
و نور عقل ظاهر مى كند بدى اضداد اين صفات را كه عبارت باشد از: جهالت و حماقت و بلادت و ظلم و اذيت و شرارت و طمع و حرص و قساوت و غضب كردن و هتاكى كردن و انتقام كشيدن و تعدى نمودن و مكر و خديعت و عداوت و خيانت و معصيت و دروغ گفتن و غيبت نمودن و رسوا كردن مردم و هتك حرمت و عِرض آنان نمودن و قطع رحم و عقوق والدين و نمامى كردن و خودنمايى و خودپسندى و مغرور به خود بودن و ريا و عُجب و درشتى كردن در رفتار و كردار و خفت و شقاوت و استنكاف و كسالت و بخالت و منازعت و مجادلت و تكبر از حق و حقيقت و شماتت به مصيبت و شدت و معصيت و اسراف و غفلت و بى غيرتى و بى حميتى و قذارت و نكبت و كثافت و انداختن خود و غير در شدت و زحمت و محنت و خوشحالى كردن در مصيبت بليه ديگرى و توبيخ و سرزنش كردن به مردم و بدى در معاشرت و تضييع حقوق ديگران و اغوا و گمراه كردن و دزدى كردن و بى حيايى و سماجت و لجاجت و خصومت و جدال و تكبر نمودن بر ديگران و غير اينها از صفات خبيثه و اخلاق رذيله كه عقل كاشف است از بدى آنها و كسى كه متصف به آنها باشد.
انسان عاقل به نور عقل تميز مى دهد بين خوب و بد اينها. و اين عقل كه حجت خداست بر عاقل و پيغمبر باطنى است ، خطا نمى كند در احكام خود و خطا در تشخيص عاقل است .
عقل بيان مى كند حق و باطل را، پس بر عاقل است كه تبعيت از حق نمايد و ترك باطل نمايد و مطيع عقل باشد. پس اگر متابعت آن نمود و امتثال فرمان او را كرد و هر چه عقل حكم به خوبى آن كرد انجام داد و آنچه بد دانست ترك كرد، هر آينه عقل هدايت مى كند او را به سوى پيامبر ظاهرى . و به همين جهت است كه حجت بر تمام عقلاى دنيا تمام است و عذرى براى كسى باقى نمى ماند.
و به بركت اطاعت عقل ، هدايت مى كند او را خداوند متعال به سوى راه حق و عقل او را زياد مى كند و سعادت دنيا و آخرت را به او لطف مى فرمايد. و هر كس كه مخالف حكم عقل كرد و با آنكه عقل بدى آن چيز را براى او ظاهر كرد، باز آن بد را انجام داد و ترك نمود كارهاى خوب را كه عقل كاشف خوبى آن است ، هدايت نمى كند خدا او را در دنيا و آخرت به جزاى مخالفت او احكام عقليه را. و كسى كه هدايت نكند او را خداوند پس گمراه است .
قال تعالى : و يجعل الرجس على الذين لا يعقلون (9)
و قال تعالى : ان الله لا يهدى القوم الظالمين (10) يعنى : بدرستى كه خدا هدايت نمى كند ظالمين را. و ظلم بر دو قسم است ؛ ظلم به ديگران ، و ظلم به خود به وارد شدن در مهلكه كفر و شرك و فسق و فجور.
قال تعالى : و الله لا يهدى القوم الفاسقين (11) يعنى : خداوند هدايت نمى كند فاسقين را.
تذكر به ذات مقدس صانع
خداوند متعال به نور عقل حجت را تمام مى كند بر بشر كه :
اى عقلاى دنيا، واضح است كه هيچ حركتى بدون حركت دهنده و هيچ فعلى بدون فاعل و هيچ صنعتى بدون سازنده و هيچ بنايى بدون بنا صورت وقوع نپذيرد. آيا عقل مى پذيرد كه فرش و پارچه اى كه مى بينى بدون بافنده و به خودى خود پيدا شود؟! و اگر مجسمه حيوان يا جماد يا شجر يا نباتى ببينيد، آيا حكم مى كنيد كه اينها به خودى خود شده است ؟! اگر كسى بگويد اينها به خودى خود اين طور شده است ، حتما مى گوييد ديوانه است ؛ بلكه اگر كسى بگويد خشتى به خودى خود ساخته شده ، حكم به ديوانگى او مى نماييد.
آيا احتمال مى دهيد اين طياره كه در هوا سير مى كند و اين راديو و دستگاه چراغ برق به خودى خود و بدون سازنده پيدا شده باشد؟ آيا چراغ خانه شما بدون روشن كننده خودش روشن مى شود؟ آيا غذا بدون طباخ طبخ مى شود؟ نه چنين است ! هيچ چيز بدون سازنده نيست .
پس واضح است كه اين آسمان با عظمت و اين زمين با اهميت و اين ماه و خورشيد و ستاره بدون سازنده نيست .
((افى الله شك فاطر السماوات و الارض (12))). يعنى : آيا در خدا شكى هست و حال آنكه او خلق كننده آسمانها و زمين است ؟!
حضرت امام رضا (عليه السلام ) مى فرمايد: ((بصنع الله يستدل عليه (13))) يعنى : به مصنوعات خدا استدلال مى شود براى اثبات ذات قدوس حق .
در روايت احتجاج ، اميرالمؤ منين (صلوات الله عليه ) فرمود: نظر كن به سوى خورشيد و ماه و درخت و آب و سنگ و رفت و آمد شب و روز و جريان درياها و زيادى آنها و قله هاى بلند كوهها و لغتها و زبانهاى مختلف . پس واى براى كسى كه انكار كند تقديركننده و تدبير نماينده امور را! گمان مى كنند كه آنها مثل گياهند. مگر نيست براى آنها زارعى و براى صورتهاى مختلفه آنها صانعى ؟! ندارند حجتى براى دعوى خودشان . آيا مى شود كه بنا بدون بانى باشد؟ يا جنايتى واقع شود بدون جنايت كننده ؟
و زنديق از حضرت صادق (عليه السلام ) سوال كرد: چيست دليل بر وجود صانع عالم ؟ حضرت فرمود: وجود افعال دلالت مى كند كه صانع آنان را درست نموده است . آيا نمى بينى كه چون ببينى بناى محكمى را، علم حاصل مى كنى كه بانى او را بنا كرده و هر چند بانى را مشاهده نكرده اى ؟!
و آن حضرت به ابن ابى العوجا كه از ملاحده آن زمان بود فرمود: آيا مصنوع هستى يا غير مصنوع ؟ عرض كرد: غير مصنوع . پس ‍ حضرت فرمود: اگر مصنوع مى بودى چگونه بودى ؟ پس جواب نداد و بيرون شد. حضرت واضح فرمود براى او مصنوعيت او را و اينكه بديهى است كه قديم نيست و نبوده و بعد درست شده ، و مصنوع بدون صانع نيست ، و صانع بايد مثل مصنوع نباشد، والا مصنوع مى شود.
و نيز آن حضرت به يكى از زنادقه فرمايشى فرمود كه ملخص آن اين است كه : خود را خودت ساختى يا نه ؟ اگر خودت خود را ساختى ، پس موجود بودى كه ساختى خود را، يا معدوم . اگر موجود بودى ، ديگر محتاج به ساختن نبودى . و اگر معدوم بودى ، واضح است كه معدوم نمى تواند موجودى بسازد. پس واضح است كه خودت خود را نساختى بلكه ديگرى تو را ساخته است كه به هيچ وجه مثل تو نيست . و اوست پروردگار عالميان . ((و لم يكن له كفوا احد)).
و حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: سرگين شتر و الاغ كه مى بينى ، دلالت كند بر شتر و الاغ و آثار قدم دلالت مى كند بر اينكه كسى از اين راه رفته . پس چگونه آسمان با اين علو و عظمت و لطافت و زمين با اين كيفيت دلالت نكنند بر وجود مقدس لطيف خبير؟!
تذكر به حكمت خلقت
و عقل نيز حكم مى كند كه هيچ عاقل كار لغو و بيهوده نمى كند چه رسد به داناى حكيم على الاطلاق . پس اى جماعت عقلاى دنيا، آيا گمان مى كنيد خداوند تعالى شما را بيهوده و لغو آفريده ؟! آيا مى پنداريد همه را براى منفعت شما ايجاد فرموده است ولى مقصودى براى خلقت شما ندارد؟! نه چنين است ! شما را براى عبادت خلق كرده است . خودش فرمود: ((ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (14))). يعنى : خلق نكردم جن و انس را مگر براى آنكه عبادت كنند مرا.
و در چند روايت در تفسير برهان و بحار از ائمه دين صلوات الله عليهم اجمعين نقل شده كه در تفسير اين آيه شريفه فرمودند: خلقهم للعباده . يعنى : خدا آفريده آنان را براى عبادت . و اما معرفت را در قلوب ايشان خداوند قرار داده . بايد عبادت كنند تا معرفت زياد شود و ترقى نمايند در درجات معارف و كمالات . و به اطاعت و عبادت است كه قابل مى شوند براى فيوضات و مراحم حضرت حق . و منفعت عبادت عايد به خود آنان مى شود. چون واضح است كه منزه است ذات مقدس از اينكه چيزى در او اثر نمايد و كمالى و فايده اى به او برسد، چون ناقص نيست .
ذات مقدس خالق متعال از تمامى نقايص منزه است و از خلقت خلق چيزى به علم و قدرت او اضافه نمى شود. علم و قدرت و صفات او بعد از خلق ، همان طورى است كه قبل از خلق بوده و هيچ تغيير و تبديل و كم و زياد شدن در ذات مقدس او راه ندارد.
از صحف حضرت موساى كليم (عليه السلام ) نقل شده است كه خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: اى بندگان ، من خلق نكردم خلق را براى زياد شدن چيزى براى خودم ، يا براى دفع وحشت و تنهايى ، يا براى آنكه از آنها كمكى بخواهم براى چيزى كه عاجز باشم ، و نه براى جلب منفعت يا دفع مضرت . و اگر جميع خلق من از اهل آسمانها و زمينها شب و روز عبادت مرا كنند، در ملك من چيزى زياد نشود.
حضرت صادق (عليه السلام ) فرمود: خلق نكرده خداوند خلق را براى جلب منفعتى از آنها براى خود يا دفع ضررى از خود، بلكه خلق كرد براى آنكه به آنان منفعت رساند و به نعيم برساند آنان را.
از احتجاج طبرسى نقل شده كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: اى مردم ، خداوند تعالى چون خلق فرمود خلايق را، خواست كه داراى آداب و كمالات و اخلاق شريفه شوند. و دانست كه آنان كه اين طور نمى شوند مگر آنكه بشناساند به آنان آنچه براى آنان نفع دارد و آنچه ضرر دارد. و اين هم نمى شود مگر به امر و نهى ؛ يعنى به اين كه به آنچه نافع است امر فرمايد و از آنچه ضرر دارد نهى نمايد. و امر و نهى تمام نشود مگر با وعد و وعيد.
پس واضح است عقلا و نقلا كه خلق فرمود خلق را براى آنكه آنان را به مقام عالى رساند. پس به لطف خود به آنها نور عقل مرحمت فرمود كه هادى باطنى باشد. و هادى ظاهرى كه پيغمبران باشند فرستاد براى ارشاد به احكام هادى باطنى . و هادى باطنى را اساس ‍ تكميلات و بيانات هادى ظاهرى قرار داد. و علت ديگر براى فرستادن هادى ظاهرى آن است كه صلاح و فساد و نظام را و خير و شر و مرضيات و مبغوضات حق را به آنان بفهماند. پس هر چه صلاح و خير و مرضى بود مورد امر شد و هر چه ضد آن بود مورد نهى شد. از اين جهت است كه مردم محتاج به پيغمبران هستند كه بفهمانند به آنان آن چه را خدا دوست دارد و آنچه را كه دشمن دارد تا به متابعت پيغمبران به انواع كمالات رسند و به مخالفت به اسفل سافلين روند، به عبادت در درجات كمالات ترقى نمايند، و به معصيت به دركات تنزل نمايند. پس راه ترقى و سعادت دنيا و آخرت اطاعت است .
قال تعالى : قل اطيعوا الله و اطيعوا الرسول فان تولوا فانما عليه ما حمل و عليكم ما حملتم و ان تطيعوه تهتدوا.(15) يعنى : بگو اى پيغمبر: اطاعت كنيد خدا و رسول خدا را. پس اگر اعراض كنيد، پس بر عهده پيغمبر است تبليغ رسالت و بر مردم است اطاعت و اگر اطاعت كنيد شما پيغمبر را، به هدايت و سعادت مى رسيد.
اهميت تقوا
از پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده كه فرمود: خصلتى است كه هر كس ملازم آن باشد، اطاعت نمايد او را در دنيا و آخرت و به بهشت رسد. عرض شد: چيست آن ؟ فرمود: تقوا است .
و خداوند تعالى در آيات كتاب مجيد و قرآن حميد مدح تقوا و متقى را فرموده است .
پس فرمود: بهترين زاد و توشه تقوا است .
و فرمود: جامه تقوا بهترين جامه هاست .
و فرمود: خدا دوست دارد متقين را.
و فرمود: كسانى كه ايمان بياورند و تقوا داشته باشند، براى ايشان است بشارت در دنيا و آخرت .
در تفسير برهان رواياتى نقل كرده كه بشارت در دنيا وقت مرگ است كه پيامبر و اميرالمؤ منين و حضرت مجتبى و سيدالشهدا صلوات الله عليهم او را بشارت به بهشت دهند و جاى او را در بهشت به او نمايش دهند.
و فرمود: خدا ولى متقين است .
و فرمود: بهشتى كه متقيان را وعده داده اند چنان است كه نهرها زير آن جارى است و ماءكولات آن هميشگى و سايه آن برقرار است . اين بهشت سرانجام اهل تقوا و آتش جهنم سرانجام كافران است .
و فرمود: نجات مى دهد خداوند كسانى كه تقوا نمايند. نرسد به آنان بدى و محزون نشوند.
و فرمود: بهشت مهيا شده براى متقين .
و فرمود: خداوند قبول مى فرمايد از متقين .
و فرمود: نيست از شما كسى مگر آنكه وارد جهنم مى شود. هست اين از امورات حتميه مقدر شده . پس نجات مى دهيم متقين را و ظالمين در جهنم مى مانند.
و فرمود: كسى كه تقوا نمايد، برطرف مى كند خدا از او سيئات او را و اجر او را بزرگ فرمايد.
و فرمود: اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اگر تقوا داشته باشيد، قرار مى دهد خداوند براى شما فرقان را (يعنى نورى كه تميز دهيد به آن بين حق و باطل و خير و شر را) و برطرف كند از شما بديهاى شما را و مى آمرزد شما را.
اين دو آيه اخير دلالت دارد بر اينكه تقوا كفاره بديها مى شود.
و فرمود: به درستى كه گراميترين شما نزد خدا آن كسى است كه تقواى او بيشتر باشد.
پس تقوا درجات دارد؛ هر چه بيشتر بهتر. و چون خداوند تقوا را دوست دارد و تمام سعادت دنيا و آخرت در تقوا مى باشد، وصيت فرمود خلق خود را به تقوا، چنانكه در قرآن مجيد خبر داده است .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نوشت به سوى اهل مصر: بر شما باد به تقوا و پرهيزگارى از خدا؛ كه تقوا جامع تمام خيرات است و نيست خيرى غير تقوا. و سوال كردند از آن حضرت كه : كدام عمل افضل است ؟ فرمود: تقوا.
تفسير تقوا و صفت متقى
بدان كه : نازلترين درجه تقوا آن است كه بعد از اقرار و اعتقاد به وحدانيت و رسالت رسولان و تصديق پيامبران و افضليت خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله و سلم اقرار كند اعتقاد داشته باشد به ولايت اميرالمؤ منين و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و اينكه آنان خلفاى حقند و هر چه فرمودند حق است و بيزارى بجويد از دشمنان آنان .
قال تعالى : فمن اظلم ممن كذب على الله و كذب بالصدق اذ جاءه اليس فى جهنم مثوى للكافرين # والذى جاء بالصدق و صدق به اولئك هم المتقون .(16)الايه .
در تفسير برهان و بحار رواياتى نقل كرده كه در اين آيات مراد از ((صدق )) ولايت است . ((و الذى جاء بالصدق )) رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم است كه ولايت را از جانب خدا آورده است .
پس معنى آيه شريفه به ضميمه فرمايش اميرالمؤ منين و حضرت صادق و حضرت كاظم صلوات الله عليهم اين مى شود: كيست ظالمتر از كسى كه دروغ ببندد بر خدا و تكذيب نمايد به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت وقتى كه آورد پيامبر ولايت را از جانب خداوند؟! آيا نيست جهنم جاى كافرين ؟! و اما آن كسى كه آورد ولايت را و آنكه تصديق كرد به آن ، پس آنانند متقين . براى ايشان است آنچه بخواهند از نعمتها نزد پروردگارشان . اين است جزاى محسنين . برطرف مى كند خدا گناهان آنان را و مزد ايشان را بهتر از آنچه كردند به ايشان مى دهد.
از امالى صدوق از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: حبيب من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بسيار به من مى فرمود: يا على ، محبت تو تقوا و ايمان است .
قال تعالى : من جاء بالحسنه فله خير منها و هم من فزع يومئذ آمنون # و من جاء بالسيئه فكبت وجوههم فى النار.(17) الايه .
يعنى : هر كس بياورد حسنه را، پس براى او خوبى است از بركت آن حسنه و ايشان از فزع قيامت ايمنند. و كسى كه بياورد سيئه را، پس انداخته مى شود در آتش جهنم .
اى عاقل منصف ، فكر كن چه حسنه اى ست كه موجب خير مى شود و اسباب ايمنى از فزع قيامت است . بايد حسنه اى باشد كه از تمام حسنات بهتر و مهمتر باشد. و هم چنين اين سيئه كه در آيه آمده بايد از تمام سيئات بدتر باشد. واضح است كه اين حسنه ولايت و محبت اهل بيت پيامبر و ائمه دين صلوات الله عليهم مى باشد، و اين سيئه عداوت ايشان است .
در تفسير برهان از كلينى به سند خود از امام صادق از امام باقر از اميرالمؤ منين صلوات الله عليهم نقل كرده كه فرمود در ضمن حديثى بعد از قرائت اين آيه شريفه : حسنه معرفت ولايت و محبت ما اهل بيت است . و سيئه انكار ولايت و دشمنى با ماست .
و همين حديث را از امالى شيخ و از محمدبن عباس به دو سند و از شيخ طبرسى نقل كرده است و هفت روايت ديگر به اين مفاد نيز نقل كرده است .
و در بحار ج 24/ 41 متجاوز از شش روايت معتبر براى اثبات اين مطلب نقل كرده است . و همچنين در ج 27/ 85 و 122 و 170، و ج 36/ 81 و 102 و ج 39/ 292 روايات داله بر مدعا نقل كرده است .
و درجه اعلاى تقوا آن است كه هر چه واجب است انجام دهد و هر چه حرام است ترك نمايد. چنانكه امام صادق (عليه السلام ) اشاره به اين فرموده اند. و از اين درجه بالاتر آنكه علاوه بر اين هر چيز را كه احتمال وجوب آن را مى دهد انجام دهد و آن چيزى را كه احتمال حرمت آن را مى دهد ترك نمايد. و از اين بالاتر آنكه علاوه بر آن مستحبات را انجام دهد و مكروهات را ترك نمايد.
هر چه عمل و زهد و عبادت او بيشتر، تقواى او بيشتر و عزت و قرب او بالاتر خواهد بود. و مقدم بر عمل علم به آنهاست . پس رتبه علم مقدم است .
و به مقتضاى حديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم : ((الدال على الخير كفاعله )) و احاديث قضاى حاجت مؤ منين ، اين حقير فقير على بن محمدبن اسماعيل النمازى الشاهرودى ، درخواست جمعى از مؤ منين را اجابت نمودم و عده اى از اركان احكام دين را در چهارده باب در سلك تحرير در آوردم و آن را مسما نمودم به ((ابواب رحمت )). اميد است كه استفاده كنندگان اين حقير را فراموش نكنند و دعا و طلب رحمت براى حقير بنمايند.
مشهد مقدس رضوى (عليه السلام )
على نمازى شاهرودى
باب اول : اعتقاد به ولايت اميرالمؤ منين و ائمه طاهرين (عليهم السلام )
صفات پروردگار
باب اول كه اعظم تمام ابواب است و به عظمت آن چيزى نمى رسد، اعتقاد به ولايت اميرالمؤ منين و ائمه دين (عليهم السلام ) مى باشد بعد از ايمان به خدا و پيامبران عليهم السلام . و بيان اين جمله به طور اجمال اين است كه اعتقاد نمايد به قلب و اقرار كند به زبان بر آنكه :
ذات مقدس جل و علا موجودات را ابداع و ايجاد كرده و هيچ شبيه و نظير و شريك ندارد و مثل و مانند ندارد. و منزه است از صفات و حالات مخلوق . هر چه در مخلوق جارى است و مخلوق متصف به آن مى شود، در خالق جارى نيست . و منزه است كه آنچه غير ذات مقدس خودش و پيامبران و خلفاى او بگويند.
علم و عقل و فهم و شعور و ادراك و فكر به عين ذات قدوس او نمى رسند. و هر چه اينها بدان رسيد، معلوم و معقول و مفهوم و مدرك مى شود و آن مخلوق است .
و خداوند تعالى خود را در عالم ذر معرفى فرموده و ثابت كرده در قلوب معرفت خود را و رنگ فرموده ارواح را به معرفت خود و خلفاى خود. ولى امور دنيا آنها را غافل نموده و لذا بايد رفع غفلت نمود و تذكر داد.
آن ذات مقدس به هر چيزى دانا و بيناست . و براى علم و قدرت و كمالات او نهايتى نيست . و هر چه بخواهد مى شود. و اگر به هر مخلوقى كه خلق فرموده ، به اندازه تمام آنچه خلق فرموده لطف فرمايد، ذره اى از كرم و غناى او كم نشود. و چگونه كم شود و حال آنكه اگر بخواهد مضاعف نمايد تمام آنچه خلق فرموده به عدد كل مخلوقات ، به يك اراده و خواست مضاعف مى شود.
خداى سبحان به لطف و كرم بى نهايت خود، اميد هر كس را كه به رحمت او اميدوار باشد نااميد نمى كند. پس هر كس به او برسد ثوابى بر عملى پس آن عمل را به رجاى آن ثواب انجام دهد، خداوند كريم آن ثواب را به او لطف مى فرمايد، هر چند آن خبر در واقع دروغ باشد.
و به لطف و كرم خود پيغمبران را فرستاد تا مردم را متذكر به ذات مقدس حق بنمايند و آنان را متوجه نعمتهاى حق نمايند تا شكر منعم را ادا نمايند و صلاح و فساد را براى مردم واضح كنند و مردم را ارشاد به احكام عقل بنمايند و لطايف و دفاين آن را ظاهر كنند، و رفع فتنه و فساد و نزاع از بين مردم بنمايند، و بندگان به اطاعت و تبعيت پيغمبران ، درجات كمالات را سير كنند.
و خاتم پيغمبران محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم را فرستاد براى تكميل مكارم اخلاق و تتميم قوانين سعادت بشر. و براى او دوازده خليفه و وصى معين فرمود كه بعد از پيامبر اكرم افضل و اشرف كل مخلوقات مى باشند.
اينك براى زياد شدن معرفت مؤ منين ، خلاصه مستفاد از آيات و روايت متواترات را به طور اجمال عرض مى نمايم ان شاء الله تعالى .
خلقت نورانى اهل بيت (عليهم السلام )
بدانيد كه خداوند تبارك و تعالى بود و هيچ چيزى با او نبود. و چون اراده فرمود خلق فرمايد، اول چيزى كه ايجاد فرمود تكلم فرمود به كلمه اى ، پس آن نورى شد و از آن ، نور محمد صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت و ائمه دين (عليهم السلام ) را خلق فرمود. پس ‍ تكلم فرمود به كلمه اى ديگر، پس شد روح . پس آن را ساكن در نور كرد و جاى داد در ابدان مقدسه آنها، پس شدند اشباح نور و تسبيح و تقديس و تكبير و تحميد مى نمودند. و هيچ چيز با آنها نبود؛ نه آسمانى و نه زمينى و نه عرشى و نه كرسى و نه لوح و نه قلم و نه خورشيد و نه ماهى و نه ملكى و نه خلقى غير آنها.
پس به همين طور مشغول عبادت بودند تا مدتهاى طولانى كه مقدار آنرا خدا مى داند و قابل احصا و عد نيست در عقول ما. آنگاه از نور مقدس پيامبر عرش و كرسى را خلق فرمود، و از نور اميرالمؤ منين (عليه السلام ) تمام ملائكه مقربين را خلق فرمود. و از نور حضرت زهرا (عليها السلام ) آسمانها و زمينها را خلق فرمود. و از نور حضرت مجتبى (عليه السلام ) خورشيد و ماه را خلق نمود. و از نور سيدالشهدا (عليه السلام ) بهشت و حورالعين را خلق كرد.
و تمام اشيا به ذات خود نورى ندارند و مظلم الذات مى باشند و به نور آن وجودات مقدسه موجودات روشن شده اند.
و نور مقدس آنان بود كه در كوه طور به اندازه اى كه روشنايى از سوراخ سوزن بيرون مى شود، براى حضرت موسى تجلى كرد و كوه پراكنده شد و زمين به لرزه در آمد و حضرت موسى (عليه السلام ) افتاد و غش كرد.
و نور مقدس آنها چراغى است كه خداوند در عالم مخلوقات روشن فرموده و احاطه دارد بر جميع مخلوقات و خداوند تعالى در قرآن مجيد تعبير از آن به ((سراج منير)) فرموده است .
و نور علم و عقل و فهم و شعور از نور آنها اقتباس شده است . و ظهور هر چيزى به نور مقدس آنان مى باشد. و آيات نور بيان انوار مقدسه آنهاست .
چنانكه در روايات متواترات تصريح به آن شده است .
صفاتى چند از امام (عليه السلام ) و عظمت مقام آنان
به واسطه شرافت و فضيلتى كه خداوند جل و علا به آنها لطف فرموده است ، آنها را به خود نسبت داده مثل خانه كعبه كه به واسطه شرافت آن ، خداوند به خودش نسبت داده و فرموده : ((بيت الله الحرام ))؛ يعنى : خانه خداوند تعالى .
همان طورى كه عقلا مانعى ندارد كه خاك و سنگ را خدا به آن شرافتى دهد پس به خود نسبت دهد، همچنين چشم و گوش و دست آنان را خدا شرافت دهد و به خود نسبت دهد پس بگويد عين الله و اذن الله و يد الله و غيره .
پس چشم آنها چشم خداوند تعالى شده است كه همه خلايق گذشته و آينده نزد آنها واضح و آشكار است و هيچ چيز از انظار آنها غايب نيست و مى بينند و مشاهده مى كنند جميع ممكنات را همان طورى كه ما سكه اى را در كف دست خود مشاهده مى كنيم . چنانكه امام صادق (عليه السلام ) در روايات مستفيضه كافى تصريح به آن فرموده است .
و گوش شنواى آنان گوش شنواى خداوند جل جلاله شده است و اصوات خلايق و خطورات قلبيه ، تمام را مى شنوند و بر گوش ‍ آنان چيزى مخفى نيست .
و زبان آنان زبان خدا شده كه گويا در عالم خلق كه هر چه بگويند حق است و از جانب حق تعالى گويند.
و دست آنان دست خدا شده كه در عالم مبسوط است به رحمت و نعمت . و قلوب مقدسه آنان ظرف اراده و مشيت خداست كه هر چه بخواهند خدا خواسته است و آيه شريفه : ((و ما تشاؤ ون الا ان يشاء الله )) مخصوص آنهاست و احدى با آنها در اين فضيلت شركت ندارند. چنانكه در روايات بيان آن شده است . و به هر كارى قدرت دارند. و خون آنها خون خدا شده است .
پس ايشانند: عين الله الناظره فى خلقه ، و اذن الله السامعه ، و لسانه الناطق فى خلقه ، و يد الله الباسطه على خلقه بالراءفه و الرحمه ، و جنب الله تعالى ، و وجه الله الباقى الذى لا يفنى و بنوره اضاء كل شى ء و باب الله الذى منه يؤ تى ، و مقاماته التى لا تعطيل لها، و حجاب الله الذين يحجبون من اراد الله من غير طريقهم فيضلونه عن الطريق ، و نفس الله القائمه بالسنن ، و ثار الله و ابن ثاره ، و آيات الله و بيناته ، و كتابه الناطق (كه همه علوم در قلوب مقدسه آنان ثبت و ضبط شده است ) و فضل الله تعالى و رحمته و نعمته ، و حبل الله المتين و صراطه المستقيم الذى من سلك غيره اضله الله تعالى و ختم على قلبه و جعل على سمعه و بصره غشاوة فلا يقتبس من نور معارف القرآن جزاء لطلبه العلم و المعرفه من غير الباب الذى فتحه الله لخلقه ، و كلمات الله تعالى و حرمات الله و شعائر الله و جلال الله و كرامته على خلقه ، و خزان الله فى ارضه و سمائه و خلقه ، حزب الله و بقيه الله و بيت الله الحقيقى و كعبته و قبلته و خزان علم الله و حملة عرشه .(18)
قال الصادق (عليه السلام ) فى ضمن زياره ابى عبدالله الحسين (عليه السلام ) المرويه فى الكافى و التهذيب و غيرهما: اراده الرب فى مقادير اموره تهبط اليكم و تصدر من بيوتكم ...
و در بحار ج 15/ 8 فى حديث المعراج قالت الملائكه لرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم : فما نزل من الله فاليكم . و ما صعد الى الله فمن عندكم ...
پس بيعت با آنها بيعت با خداست . و اطاعت آنان اطاعت خداست . و معصيت آنان معصيت خداست . و حكم آنها حكم خداست . و زيارت آنان زيارت خداست . و محبت آنان محبت خداست . و دشمنى با آنان دشمنى با خداست . و اراده آنان اراده خداست . و مشيت آنان مشيت خداست .
و خداوند عزوجل واجب فرمود تكوينا بر تمام موجودات و مخلوقات كه بايد در تحت فرمان و اراده آنان باشند. و اين است ولايت و رياست كليه بر كل ممكنات . هر چه بخواهند بشود. و نمى خواهند مگر آنچه خدا بخواهد و سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر خدا كار مى كنند. عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون .
نفوذ اراده پيامبر و ائمه صلوات الله عليهم در موجودات
لذا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اشاره فرمود به ماه پس شق شد؛ و به آن درختان خرما، پس متفرق شدند؛ و به سنگريزه ، پس گويا شد؛ و به سوسمار، پس تكلم نمود و شهادت به رسالت داد؛ و به آن چوب ، پس شمشير شد؛ و به آن درخت ، پس آمده و سجده كرد؛ و به سنگ و كلوخ و هر چه اطراف او بودند، پس شهادت به رسالت او دادند؛ و به كوه ، پس ساكن شد؛ و به آن چوب ، پس چراغ روشن شد؛ و به حيوانات ، پس اقرار به رسالت و اظهار حاجت نمودند؛ و غير آن از معجزات آن سرور كه از احصا و عد ما خارج است .
و تفصيل تمام آنچه گفتيم و بگوييم در بحار در ابواب معجزات مذكور است .
نفوذ اراده اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در موجودات
همچنين ولى الله على خلقه اميرالمؤ منين صلوات الله عليه اشاره فرمود به خورشيدِ غروب كرده ، پس برگشت و با او تكلم فرمود.