ابواب رحمت

آيت الله حاج شيخ على نمازى شاهرودى (قده )

- ۲ -


و به آن خارجى فرمود: اخساء - و اين خطاب به سگ است يعنى : گم شو- پس سر او سر سگ شد؛ و به آن ناصبى ديگر، پس سگ سياه شد. پس اظهار ذلت كرد، رحمت او را فرا گرفت و آدم شد.
و فرمود به آن ميت دفن شده : برخيز به اذن خدا. پس برخاست و نشست بر سر قبر. و مكرر مرده هايى زنده كرد.
و كلامى به گوش فرمود و آب دهن خود در دهان او انداخت ، فورى حافظ تمام قرآن شد بعد از آنكه هيچ قرآن را ياد نداشت مگر سوره اى كه در نماز مى خواند.
و دست مبارك را زد به آن درخت خشك شده كه پوست آن ريخته شده بود و فرمود: بشو به اذن خدا درخت سبز ميوه دهنده . پس ‍ فورى سبز و خرم شد و ميوه داد.
و اشاره به آن درخت انار خشك شده كرد، پس سبز شد و انار داد.
و چوب زردى زد به فرات و فرمود: منفجر شو. پس دوازده چشمه شد هر چشمه اى مثل كوهى .
و زلزله اى واقع شد، پس دست مبارك را زد به زمين و آرام كرد آن را و فرمود: ساكن شو. پس ساكن شد.
و يك قبضه سنگريزه برداشت و اراده فرمود جواهر شد.
و وارد شد بر رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و حال آنكه مبتلا به تب شديدى بود، پس دست مبارك بر سينه پيامبر گذاشت و فرمود: اى ام ملدم (اسم تب است ) خارج شو از بدن پيامبر. پس خارج شد از بدن پيامبر. پس پيامبر حركت كرد و فرمود: يا على ، خدا تو را فضيلت داده به خصلتهايى كه از آن جمله است كه تمام دردها در فرمان تو است ، پس نيست چيزى كه آن را زجر و دفع كنى مگر آنكه منزجر و مندفع شود.
و غير آن زياد است .
نفوذ اراده حضرت مجتبى (عليه السلام ) در مخلوقات
همچنين ابو محمدالحسن المجتبى صلوات الله عليه به آن مرد شامى فرمود: برخيز اى زن ! آيا حيا نمى كنى كه بين مردها مى نشينى ؟! پس فورى زن شد و زوجه او مرد شد و مجامعت كردند فرزندى خنثى متولد شد.
و مرد ديگر از بنى اميه كه جسارت و بى ادبى در مجلس معاويه به آن حضرت كرد، پس حضرت نفرين كرد و فورى زن شد و فرج او فرج زن شد و ريش او ريخت .
و غير آن زياد است .
نفوذ اراده سيدالشهدا (عليه السلام ) در موجودات
همچنين مولى الاولين و الآخرين ابا عبدالله الحسين صلوات الله عليه آب دهن انداخت به پيشانى حبابه والبيه كه مرض پيسى در او ظاهر شده بود، برطرف شد.
و احيا كرد زنى را كه وصيت نكرده بود، پس وصيت كرد و بعد از دنيا رفت .
و عيادت فرمود عبدالله بن شداد را كه مبتلا به تب سختى بود، پس به ورود امام (عليه السلام ) تب او برطرف شد. پس حضرت فرمود: قسم به خداوند كه خلق نكرده خدا چيزى را مگر آنكه امر كرده آن را كه اطاعت كند ما را.
و دو زن در طفل شيرخوارى نزاع مى كردند، حضرت فرمود: اى طفل ، سخن گو به اذن خدا. پس به سخن آمد و عرض كرد: آقا، من بچه اين و آن نيستم بلكه بچه فلان چوپان مى باشم . پس امر فرمود سنگسار كردند آن زن را.
و غير اينها زياد است .
نفوذ اراده امام سجاد (عليه السلام ) در خلايق
همچنين آقا زين العابدين و سيدالساجدين صلوات الله عليه امر فرمود حجرالاسود را كه شهادت دهد به امامت آن حضرت نزد محمد بن حنفيه ، پس حجرالاسود فرمود: اى محمد، تسليم كن امر را به سوى پسر برادرت كه او حق است از تو و اوست امام تو.
فرمود امام سجاد (عليه السلام ) به منجمى : آيا نمى خواهى دلالت كنم تو را بر مردى كه از وقتى كه بر ما وارد شدى تا حال ، چهارده عالم را سير كرده هر عالمى سه مقابل دنيا و از جاى خود حركت نكرده ؟ عرض كرد: كيست ؟ فرمود: من . و اگر بخواهى خبر دهم تو را به آنچه خورده اى و آنچه در خانه ذخيره نموده اى .
و حبابه والبيه صد و سيزده سال از عمرش گذشته بود. حضرت دعا فرمود و جوانى او برگشت و اشاره به او فرمود، حايض شد همان وقت .
حضرت به ابوخالد كابلى فرمود: فردا مرد ثروتمندى از شام مى آيد و دختر او ديوانه مى باشد. به او بگو: من دختر تو را به ده هزار درهم معالجه مى كنم . پس آمد و فردا رفت و به امر امام (عليه السلام ) به گوش او گفت : اى خبيث ، على بن الحسين مى فرمايد: دور شو از اين دختر. پس گفت و خوب شد.
سنگريزه را براى ام سليم ياقوت قرمز قرار داد.
ابوحمزه ثمالى نقل مى نمايد كه عبدالله بن عمر مشرف شد خدمت امام سجاد (عليه السلام ) عرض كرد: آقا، شما مى فرماييد كه يونس ‍ بن متى مبتلا به حبس شكم ماهى شد. براى توقفش در ولايت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: بلى ؛ مادرت به عزايت بنشيند! پس ‍ عرض كرد: به من نمايش بده .
ابوحمزه مى گويد: پس چشمهاى من و او را بست . پس ساعتى نگذشت امر فرمود چشمها را باز نموديم و خودمان را لب دريا ديديم و موجها در حركت بودند. پس احضار نمود ماهى را و عرض مى كرد: لبيك ! لبيك يا ولى الله ! حضرت فرمود: تو كيستى ؟ عرض كرد: من ماهى يونس هستم . اى آقاى من ، خداوند هيچ پيغمبرى از آدم تا خاتم نفرستاد مگر آنكه ولايت شما را بر او عرضه داشت . هر كس قبول كرد، سالم ماند و خلاص شد. و هر كس توقف كرد، مبتلا شد.
از جمله يونس گفت : چگونه ولايت كسى را كه نديدم قبول نمايم ؟! پس خدا به من وحى فرستاد كه يونس را فرو برم . پس فرو بردم و چهل روز در شكم من ماند و ندا مى كرد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين .
قبول كردم ولايت على بن ابى طالب و ائمه از فرزندان او را. پس وقتى كه ايمان آورد امر كرد خدا مرا كه من او را بيرون اندازم ، پس ‍ بيرون انداختم .
در قصه معروف مرد بلخى كه تحفه ها و هديه ها براى حضرت مى آورد، وقتى كه عيالش اظهار كرد كه شما اين تحفه ها و هديه ها را مى بريد و حضرت عوض آن به شما چيزى نمى دهد، وقتى كه مشرف شد خدمت امام (عليه السلام ) و غذا ميل فرمودند، به دست امام آب ريخت ميان طشت ، پس ثلث آن پر شد، فرمود: چه مى بينى ؟ عرض كرد: آب . امام فرمود: ياقوت احمر است . پس فرمود: آب بريز. پس آب ريخت . پس فرمود: چيست ؟ عرض كرد: آب است . فرمود: اين زمرد است . پس در مرتبه سوم آب ريخت ، دُرّ سفيد شد. و به امر امام (عليه السلام ) آب سه جوهر گرانبها شد. فرمود: اينها را عوض تحفه ها و هديه ها براى عيالت ببر و عذر ما را بخواه . و در آخر قصه كه عيال او فوت كرد، امر فرمود عزرائيل را كه روح او را برگرداند، پس برگردانيد و زنده شد.
نفوذ اراده امام باقر (عليه السلام ) در خلايق
همچنين حضرت امام محمد باقر صلوات الله عليه پس از آن كه آن مرد شامى وفات كرد، حضرت او را زنده كرد و بعد از زنده شدن اظهار كرد، كه بعد از قبض روح من بانگ منادى را شنيدم كه ندا مى كرد: روح را برگردانيد؛ كه امام باقر (عليه السلام ) امر فرموده است .
و در ميان صحرا كه خيمه او را زدند، آمد نزد آن نخل و فرمود: اطعام كن ما را. پس رطب قرمز و زرد از آن ريخت و ميل فرمود.
و دست مبارك را به چشمهاى ابوبصير كه اعمى بود ماليد، خوب و بينا شد چنانكه همه را ديد. پس فرمود امام (عليه السلام ): اگر خواهى بينا باش و حسابت بر خدا باشد. و اگر خواهى مثل اول شوى و ثواب تو بهشت باشد. پس گفت : بهشت براى من بهتر است . پس دست ماليد، مثل اول نابينا شد.
و فرمود امام (عليه السلام ): گمان مى كنيد ما شما را نمى بينيم و كلام شما را نمى شنويم ؟! بدگمانى كرديد! اگر اين طور باشد براى ما فضيلتى بر مردم نخواهد بود.
و نمايش دادن حضرت به جابر ملكوت زمين را و سير دادن او را به پنج عالم . و غير اين زياد است ؛ اكتفا به همين مقدار مى شود.
نفوذ اراده امام صادق (عليه السلام ) در ممكنات
همچنين امام به حق ناطق جعفر صادق صلوات الله عليه فرمود به آن نخله خاويه - يعنى قطع شده -: اطعام كن ما را؛ رطبهاى مختلف الالوان از آن ريخت و خوردند و سير شدند.
در حال طواف ابوبصير عرض كرد: خدا همه اين خلق را مى آمرزد؟ فرمود: اكثر اينها بوزينه و خوك مى باشند. پس دست مبارك به چشم او كشيد، ديد مخالفان را به صورت بوزينه و خوك . پس ترسيد. پس امام دو مرتبه دست كشيد مثل اول شد.
و با پاى مبارك زد به آن گاو مرده ، او را زنده كرد به اذن خداوند.
و فرمود: بياور كليد را. راوى مى گويد: كليد را به حضرت دادم . پس به اراده آن حضرت شير شد. فرمود: بگير و نترس . پس گرفتم باز مثل اول شد. و به اراده حضرت آتش تنور هارون مكى را نسوزانيد.
و پاى مبارك را زد به زمين و اراده فرمود، پس آب موجود شد مثل برف . پس وضو گرفتند و نماز خواندند. و بعد از نماز فرمودند به راوى : اى داوود، ميل به رطب دارى ؟ عرض كرد: بلى . و در آن محل چوب خرمايى بود پوسيده . پس دست مبارك را زد به آن ، پس ‍ سبز شد و سى و دو نوع از انواع رطب داد. پس دست مبارك را زد و فرمود: برگرد به حالت اول . پس شد آنچه فرمود.
و معجزات حضرت زياد است .
نفوذ اراده امام كاظم (عليه السلام ) در مخلوقات
همچنين آقا موسى الكاظم صلوات الله عليه با دست مبارك صورت آن زن را كه به عقب سر برگشته بود برگردانيد به طرف رو و اصلاح فرمود. و به امر خود ابرها را حاضر نمود و ابرى كه ماءمور طالقان و ابر رحمت بود على بن صالح طالقانى را بر آن نشانيد و به آن امر فرمود او را به زمين طالقان برساند، به كمتر از چشم به هم زدن به طالقان رسيد.
و در مجلس هارون الرشيد شخصى شعبده بازى كرد و بى ادبى به حضرت كرد، حضرت به صورت شيرى كه در ديوار بود فرمود: بگير اى شير دشمن خدا را. پس به اراده حضرت شير شد و وارد در مجلس شد و او را دريد و خورد و اثرى از او باقى نماند. پس ‍ آن حضرت به قدرت خدا كه داشت هم خلق فرمود و هم روزى داد و هم عذاب فرمود.
و مثل پدر بزرگوارش پاى مبارك را به آن گاو مرده زد و او را زنده كرد.
و در مورد ديگر الاغ مرده را زنده كرد به اراده خود.
و معجزات آن حضرت زياد است و در بحار و غيره ضبط شده است .
نفوذ اراده امام رضا (عليه السلام ) در مخلوقات
همچنين آقا على بن موسى الرضا صلوات الله عليه در صحرا با جماعتى كه در خدمت حضرت بودند تشنگى بر آنها غالب شد، اراده ايجاد آب كرد در موضع معين ، پس آب موجود شد و خوردند و سيراب شدند.
محمد بن فضيل به دو مرض مبتلا بود، يكى در پهلو و يكى در پا، اشاره به پهلوى او فرمود، به اراده حضرت خوب شد. و نسبت به پا اراده نفرمود و ترغيب به صبر نمود.
در قضيه استسقاى حضرت و آمدن باران و كلمات مداحين در مدح آن حضرت ، ملعونى فضيلت حضرت را انكار كرد و كلمات كفرآميز گفت و اظهار كرد به حضرت كه : اگر راست مى گويى زنده كن اين دو صورت شير را و مسلط كن بر من . پس آن حضرت بر او غضب كرد و فرمود به آن دو صورت شير: بگيريد اين فاجر را! و به اراده حضرت آمدند و او را ربودند و اثرى از او باقى نماند و اين ماجرا معروف و مشهور است .
نفوذ اراده امام جواد (عليه السلام ) در ممكنات
همچنين آقا ابوجعفر الجواد صلوات الله عليه وقتى كه در گهواره بود محمد بن ميمون نامه حضرت رضا (عليه السلام ) را براى او آورد و حال آنكه اعمى بود، حضرت جواد (عليه السلام ) دست مبارك را بر چشمهاى او كشيد، به يك اراده چشم او خوب شد.
و ايضا بادى در زانوى كنيزى واقع شده بود، حضرت از روى لباس دست به زانوى او ماليدند، خوب شد.
و همچنين چشمهاى محمد بن سنان را شفا داد و حضرت رضا (عليه السلام ) امر فرمود كه مخفى نما اين را. و تا مدتى كه مخفى نمود خوب بود، بعد كه ظاهر نمود برگشت درد.
و به اراده حضرت عصاى در دستش شهادت به امامت او داد.
و غير اينها زياد است .
نفوذ اراده امام هادى (عليه السلام ) در خلايق
همچنين آقا ابوالحسن على الهادى صلوات الله عليه صالح بن سعيد به ايشان عرض كرد: آقا شما را اذيت كردند و جاى دادند در محل فقرا. پس حضرت به يك اشاره و اراده باغهاى خرم فرح انگيز دلربا كه در او بود حوريه هاى خوشبو و ولدان خوشرو مثل لؤ لؤ مكنون و مرغان و آهوان خوش منظر به او ارائه داد و فرمود: هر جا باشم اينها با ما و نوكران مايند.
و آن سنگريزه را در دهان خود مكيده و بيرون كرد و بعد ابوهاشم جعفرى به دهن گذاشت گفت : والله از جاى خود حركت نكردم تا به هفتاد و سه لغت سخن مى گويم .
و يك مقدار سنگريزه از زمين برداشت و اراده فرمود، طلاى احمر شد و به ابوهاشم لطف فرمود.
در مجلس متوكل شعبده بازى نانها را ترتيب داد به طورى كه وقتى امام خواست نان بردارد، نان پريد. و اهل مجلس خنديدند. پس ‍ حضرت دست مبارك را به آن صورت شير كه در پرده بود زد و فرمود: بگير او را! پس يكمرتبه شيرى شد درنده و از جاى جست و آن خبيث را بلعيد و اثرى از او باقى نماند و او ديگر ديده نشد.
در مجلس متوكل پرنده ها از چهار طرف صدا مى كردند به طورى كه مردم كلمات يكديگر را نمى شنيدند. حضرت وارد شد و به اراده و تصرف امام ، تمام ساكت و صامت شدند تا آنكه حضرت خارج شد، بعد پرنده ها مشغول آواز شدند.
نفوذ اراده امام عسكرى (عليه السلام ) در مقدورات
همچنين آقا امام حسن عسكرى صلوات الله عليه به يك اراده آن اسب چموش را كه احدى قدرت نزديك شدن به او را نداشت ، رام و ذليل نمود.
احمد بن اسحاق عرض كرد: آقا، من نمى توانم به پهلوى راست بخوابم ، بايد به پهلوى چپ بخوابم . و خيلى افسرده ام جهت اين قسمت ؛ چون خواب منافقين است . پس حضرت دست راست به پهلوى چپ او و دست چپ به پهلوى راست او سه مرتبه كشيد. احمد گفت : من ديگر به پهلوى چپ نتوانستم بخوابم .
و معجزات حضرت و همچنين معجزات آقا امام زمان ولى عصر صلوات الله عليه و على آبائه الطاهرين از حد و عد خارج است و قدرت بر احصاى آن نيست .
آرى ؛ اين بزرگواران بر هر چيزى دانا و توانا هستند و بر آنها هيچ ذره اى مخفى نيست .
و اصحاب آن بزرگواران كه تابع صرف آنها بودند، به مقامات و كرامات عاليه رسيدند؛ مانند سلمان و ميثم تمار و رشيد هجرى و حبيب بن مظاهر اسدى و ابو حمزه ثمالى و جابر جعفى و امثال آنها.
و در هر زمان از قبور مقدسه ائمه (عليهم السلام ) معجزات و كراماتى ظاهر مى شود كه كتابها در خصوص آنها نوشته شده و اين مختصر گنجايش ذكر آنها را ندارد.(19)
اينك به ذكر مطالبى كه اساس تمام علوم و كمالات پيامبر و ائمه صلوات الله عليهم مى باشد مى پردازيم .
72 حرف اسم اعظم نزد پيامبر و ائمه ما (عليهم السلام ) است
اسم اعظم خداوند عزوجل هفتاد و سه حرف است . و چنانكه امام باقر و امام صادق (عليهما السلام ) در روايات كثيره فرموده اند:
نزد حضرت آدم (عليه السلام ) بيست و پنج حرف بود.
نزد حضرت نوح (عليه السلام ) بيست و پنج حرف بود. و در بعضى روايات پانزده حرف فرمودند.
نزد حضرت ابراهيم (عليه السلام ) هشت حرف بود.
نزد حضرت موسى (عليه السلام ) چهار حرف بود.
نزد آصف بن برخيا وصى حضرت سليمان (عليه السلام ) يك حرف بود كه به آن زمين را شكافت و تخت بلقيس را به يك چشم به هم زدن از شهر سبا براى حضرت سليمان (عليه السلام ) حاضر كرد و بعد زمين را مثل اول نمود.
نزد حضرت عيسى (عليه السلام ) دو حرف بود كه به آن دو حرف مرده ها را زنده مى كرد، و پيس و كور مادرزاد را شفا مى داد، و از گل صورت مرغ درست مى كرد و مى دميد مرغ مى شد و مى پريد. و بقيه معجزاتش به اين دو حرف بود.
نزد پيامبر ما صلى الله عليه و آله و سلم هفتاد و دو حرف از آن مى باشد. و يك حرف نزد خدا مخفى است .
و تمام آنچه پيغمبر مى داند نزد ائمه اثنا عشر صلوات الله عليهم مى باشد. و آنانند وارث پيغمبران .(20)
تمام كتب و آثار انبيا نزد ائمه (عليهم السلام ) است
تمام كتابهايى كه از آسمان بر پيغمبران نازل شده و تمام علوم و آثار انبيا، صحف آدم (عليه السلام ) و ادريس (عليه السلام ) و ابراهيم (عليه السلام ) و تورات موسى (عليه السلام ) و انجيل عيسى (عليه السلام ) و زبور داوود (عليه السلام ) و عصاى موسى (عليه السلام ) و آن سنگى كه عصا را به آن مى زد و دوازده چشمه ظاهر مى شد، و تابوت بنى اسرائيل ، و پيرهن يوسف (عليه السلام ) و انگشتر سليمان (عليه السلام ) و غير آن هر چه داشتند تمام نزد پيغمبر ما صلى الله عليه و آله و سلم جمع و تمام نزد ائمه صلوات الله عليهم اجمعين مى باشد.
در كتاب شريف كافى باب آنكه ائمه (عليهم السلام ) وارث علم پيغمبر و جميع انبيا و اوصيا مى باشند، هفت روايت كه دليل بر اين است نقل مى فرمايد. از جمله از ابوبصير از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: به درستى كه خداى عزوجل عطا نفرموده پيغمبران را چيزى مگر آنكه آن را به محمد صلى الله عليه و آله و سلم عطا فرموده . و فرمود: به تحقيق كه عطا كرده شده محمد صلى الله عليه و آله و سلم جميع آنچه به پيغمبران داده شده و نزد ماست صحفى كه خدا فرموده ؛ صحف ابراهيم و موسى ...(21)
علوم ملائكه و انبيا و آثار آنان نزد ائمه (عليهم السلام ) جمع است
براى خداوند عزوجل دو علم است ؛ يك علم مخزون و مكنون كه احدى نمى داند آن را مگر ذات مقدس ، و علمى ديگر كه به ملائكه مقربين و انبيا و مرسلين تعليم فرموده و ائمه صلوات الله عليهم تمام آن را مى دانند.
در كتاب كافى به سند خود از ابوبصير از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: به درستى كه براى خداى عزوجل دو علم است . يكى علمى است مكنون و مخزون كه احدى نمى داند آن را مگر خودش جل و علا. و از او مى باشد بدا. و علمى است كه تعليم فرموده به ملائكه و انبيا و مرسلين ، پس ما مى دانيم آن را.
و در باب آنكه ائمه مى دانند جميع علومى كه به ملائكه و انبيا رسيده ، پنج روايت نقل كرده كه دليل بر اين است .
و در بصائر به سند خود از جعفر بن بشير از امام جواد صلوات الله عليه نقل كرده كه فرمود: براى خداوند دو علم است ؛ علمى است مبذول ، و علمى است مكنون . پس اما مبذول ، پس نيست چيزى كه مى دانند آن را ملائكه و رسولان مگر آنكه ما مى دانيم آن را. و اما مكنون پس آن نزد خداوند است ...(22)
علم رسول الله و ائمه صلوات الله عليهم زياد مى شود
پيغمبر و ائمه صلوات الله عليهم شب و روز علم آنها زياد مى شود و براى آنها حادث مى شود علمهايى كه نمى دانستند؛ خصوص شب و روز جمعه . هر چه به امام وقت تعليم مى شود، اول به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم و امام قبل تعليم مى شود، بعد به امام متاءخر. خلاصه روز به روز و ساعت به ساعت در ترقى و ازدياد هستند.
قال تعالى : ((و قل رب زدنى علما)) - الايه . يعنى : بگو اى پيغمبر: اى پروردگار من ، زياد كن علم مرا.
در كتاب كافى در باب آنكه اگر ائمه (عليهم السلام ) زياد نشود علم آنها، هر آينه تمام خواهند نمود علم را، پنج روايت نقل فرموده از امام باقر و امام صادق صلوات الله عليهما كه فرمودند ((لولا انا نزداد لاءنفدنا)) يعنى : اگر در ما زياد نشود، هر آينه تمام مى كرديم .
زراره عرض كرد. خدمت امام باقر (عليه السلام ): زياد كرده مى شويد چيزى را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نمى داند؟ وقت زياد شدن عرضه مى شود به پيغمبر پس به ائمه اى كه قبل از ما بودند، بعد به ما مى رسد.
فرمود امام صادق (عليه السلام ): خارج نمى شود چيزى از نزد خداوند تعالى تا آنكه ابتدا مى شود به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پس به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) پس به امام بعد از امام ، تا آنكه امام آخر اعلم از امام قبل نشود.
در كافى در باب ديگر كه ائمه (عليهم السلام ) شبهاى جمعه زياد مى كنند، سه روايت نقل كرده كه : شبهاى جمعه ارواح طيبه طاهره پيغمبر و ائمه صلوات الله عليهم به عرش مى روند و طواف مى كنند هفت مرتبه و نزد هر قائمه از قائمه هاى عرش دو ركعت نماز مى خوانند، پس برمى گردند با علمى زياد شده . و اگر اين نبود تمام مى كردند علم را.(23)
و از مطالب گذشته كه از مسلمات روايات متواترات مى باشد و شك و شبهه اى در او نيست و هر يك شاهد و مؤ يد ديگرى است ، استفاده مى شود كه :
پيغمبر ما صلى الله عليه و آله و سلم و خلفاى او ائمه هادين مهديين صلوات الله عليهم اجمعين داناترين كل مخلوقات آسمانى و زمينى و تواناترين كل موجودات مى باشند. و تمام كمالات در علم و قدرت جمع است و اين هر دو صفت در آنها به نحو اتم و اكمل و اوفى مى باشد. و در مخلوق خلقى نيست ، هر كس و هر چه باشد، مگر آنكه به درجه آنها نمى رسد، بلكه علم جميع خلايق به علم آنها مثل نسبت قطره است به دريا؛ همان طورى كه آن ملك به خضر پيغمبر (عليه السلام ) فرمود.(24)
پس ايشانند اعلم كل مخلوقات و افضل و اشرف كل موجودات . و هيچ چيز بر آنها مخفى نيست . و واجب است اطاعت آنها بر كل ممكنات . و تمام موجودات رعيت آنها مى باشند و خداوند آنها را رياست داده بر تمام مخلوقات .
و خداوند اجل است كه رياست تامه و خلافت عامه به كسى بدهد و حالات افراد رعيت را بر آنها مخفى گذارد و لغات آنها را به او نفهماند. لذا در روايات زيادى وارد شده كه ملكوت آسمانها و زمينها بر آنها عرضه داشته شده و عالمند به آنچه گذشته و آنچه بيايد تا روز قيامت و تمام لغات افراد بشر و حيوانات را مى دانند و هيچ صوتى بر آنها مخفى نيست .
و ايشانند خزانه علم خداوند و حمله عرش پروردگار. و نزد آنها كتابهايى مى باشد كه در آن اسامى پادشاهان روى زمين تا آخر دنيا مى باشد. و اسامى اهل بهشت و جهنم را مى دانند. و هر كس را مى دانند كه اهل ايمان است يا اهل كفر و مقدرات او چيست و كى مى ميرد و بعدا چه مى كند.
و شهداى خداوند تعالى مى باشند بر خلق خداوند جل جلاله . و اركان خلقند و علامتهاى حق و حقيقت و ميزان عدالت و سعادتند. و اهل ذكرند كه خداوند در قرآن امر به سوال از آنها فرموده كه فرمود:
فاساءلوا اهل الذكر ان كنتم لا تعلمون .
و آنهايند ملجاء و پناهگاه كل مخلوقات و صاحبان شب قدر كه ملائكه و روح بر آنها نازل مى شوند. و ايشانند صاحبان انوار الهى .
و تمام اينها كه به عرض خوانندگان رساندم ، مفاد روايات متواترات است .
علم همه چيز در امام (عليه السلام ) احصا شده است
قال تعالى ((و كل شى احصيناه فى امام مبين )).
و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در روز غدير در آن خطبه مفصله فرمود: اى جماعتهاى مردم ، هيچ علمى نيست مگر آنكه خداوند عزوجل احصا كرده آن را در من . و هر علمى كه من عالم شدم ، احصا و ضبط كردم من آن را در متقين از اولاد اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و هيچ علمى نيست مگر آنكه تعليم كردم على (عليه السلام ) را و اوست امام مبين .
و در روايت معانى الاخبار از امام باقر (عليه السلام ) از پدرش از جدش صلوات الله عليهم نقل است كه فرمود: وقتى كه اين آيه نازل شد ابوبكر و عمر حركت كردند و عرض كردند: يا رسول الله ، آن تورات است ؟ فرمودند: نه عرض كردند: انجيل است ؟ فرمود نه . عرض كرند: قرآن است ؟ فرمود: نه . پس اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ظاهر شد، پس فرمود رسول الله : اين است آن امامى كه احصا كرده خداوند عزوجل در او علم هر چيزى را.
و در كتاب تفسير قمى از ابن عباس نقل كرده از مولا اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه فرمود: منم والله امام مبين ؛ بيان مى كنم حق را از باطل ...(25)
قرآن كتاب مبين است
قرآن شريف كتاب مبين صامت است و در آن علوم گذشته و آينده جمع است . و عالم به آن ، امام (عليه السلام ) مى باشد. و توضيح اين اجمال اين است :
فرمود خداى تعالى در سوره زخرف : حم # والكتاب المبين # انا جعلناه قرانا عربيا لعلكم تعقلون # و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم
((حم )) اسمى است از اسامى پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله و سلم .(26)
يعنى : قسم به كتاب مبين ، به درستى كه ما قرار داديم آن را قرآن عربى . اميد است كه شما بفهميد.
و بر حسب روايات وارده در تفسير برهان مراد از ((على )) در آيه شريفه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است كه اوست حكيم .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن شريف عربى است .
فرمود در سوره يوسف : الر تلك آيات الكتاب المبين # انا انزلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون : اين است آيات كتاب مبين . به درستى كه ما نازل كرديم آن را قرآن عربى شايد شما تعقل كنيد.
و ظاهر اين آيه هم دليل است كه همين آيات قرآن آيات كتاب مبين است كه نازل شده به لغت عرب .
و براى توضيح همين مطلب فرموده در سوره حجر ((الر تلك آيات الكتاب و قرآن مبين )).
و اين است آيات كتاب و قرآن مبين . يعنى واضح كننده حق و باطل . و فرموده در سوره شعرا و قصص ((تلك آيات الكتاب المبين )).
و فرموده در سوره نمل ((طس تلك آيات القرآن و كتاب مبين )): اين است آيات قرآن و كتاب مبين .
و فرموده در سوره لقمان : الم # تلك آيات الكتاب الحكيم # هدى و رحمه للمحسنين : اين است آيات كتاب حكيم كه محكم است و بطلان و انقطاع براى آن نيست ، هدايت و رحمت است براى محسنين . يعنى خوبى كنندگان .
و فرمود در سوره دخان : حم # و الكتاب المبين # انا انزلناه فى ليله مباركه - الايه : قسم به كتاب مبين كه ما نازل كرديم آن را در شب مبارك . يعنى شب قدر. چنانكه در آيه ديگر فرمود: ((انا انزلناه فى ليله القدر)).
و فرمود در سوره مائده : قد جائكم من الله نور و كتاب مبين # يهدى به الله من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات الى النور باذنه و يهديهم الى صراط مستقيم : به تحقيق آمد شما را نور و كتاب مبين - يعنى قرآن شريف - هدايت مى كند خداوند به آن هر كس را كه تابع رضاى حق شود به سوى راههاى سلام - يعنى سلامت دنيا و آخرت و فيض بهشت - و بيرون مى كند آنان را از ظلمات جهل و گمراهى به سوى نور علم و هدايت به اذن خودش . هدايت مى كند خدا آنها را به سوى صراط مستقيم .
پس از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه كتاب مبين همين قرآن عربى است كه قرائت و تلاوت مى شود.
و در مقام معرفى آن ، ذات قدوس حق مى فرمايد در سوره نحل ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء)): و نازل كرديم بر تو كتاب را كه بيان هر چيزى در آن هست .
و مى فرمايد در سوره انعام ((ما فرطنا فى الكتاب من شى ء)): تفريط نكردم در كتاب چيزى را. يعنى چيزى را نگذاشتيم كه ذكر نكرده باشيم آن را در كتاب بلكه تمام را ذكر كرديم .
و مى فرمايد حق تعالى در سوره يونس : و ما يعزب عن ربك من مثقال ذره فى الارض و لا فى السماء و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين . يعنى : پنهان نمى شود، از پروردگار تو چيزى كه به اندازه سنگينى ذره اى باشد در زمين و نه در آسمان و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است .
و مى فرمايد: و ما من غائبه فى السماء و الارض الا فى كتاب مبين : و نيست چيز غايبى در آسمان و زمين مگر آنكه در كتاب مبين ضبط است .
و مى فرمايد در سوره انعام : و لا حبه فى ظلمات الارض و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين و نيست دانه اى در تاريكى هاى زمين و نه چيز ترى و نه خشكى مگر آنكه در كتاب مبين بيان شده و مضبوط است .
و مى فرمايد در سوره سباء: عالم الغيب لا يعزب عنه مثقال ذره فى السماوات و لا فى الارض و لا اصغر من ذلك و لا اكبر الا فى كتاب مبين .
يعنى : خدا عالم غيب است و پنهان نمى شود از او چيزى كه به قدر سنگينى ذره اى باشد در آسمانها و نه در زمين . و نيست كوچكتر از اين و نه بزرگتر مگر آنكه در كتاب مبين ضبط مى باشد.
و مى فرمايد در سوره هود: و ما من دابه فى الارض الا على الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها كل فى كتاب مبين .
از اين آيات استفاده مى شود علم مقدار كل مخلوقات و كيفيت آنها و آثار و احوال آنها تمام در كتاب مبين صامت كه همين قرآن است محفوظ و مضبوط است . و علم آن نزد امام (عليه السلام ) كه كتاب مبين ناطق و امام مبين است مى باشد.
امام (عليه السلام ) كتاب مبين ناطق است
از ضروريات مذهب شيعه است كه تمام علوم قرآن نزد وجود مقدس امام (عليه السلام ) هست و ائمه صلوات الله عليهم مى باشند راسخين در علم كه تاءويل قرآن را مى دانند و مراد به ((من عنده علم الكتاب )) امام است .
قال تعالى : قل كفى بالله شهيدا بينى و بينكم و من عنده علم الكتاب .(27)
بلكه كتاب الله ناطق و كتاب مبين ناطق اميرالمؤ منين صلوات الله عليه است .
در تفسير قمى به سند خود از ابوبصير از امام صادق صلوات الله عليه در ذيل آيه شريفه : ((ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين )) نقل كرده كه حضرت فرمود: كتاب على (عليه السلام ) است . شكى در او نيست . بيان است براى شيعيان ما.
در بحار ج 41/244 از تفسير حضرت عسكرى (عليه السلام ) همين مفاد را نقل كرده است .
در بحار ج 24/319 از كتاب شريف كافى به سند خود از يعقوب بن جعفر نقل كرده كه گفت : من بودم خدمت امام كاظم (عليه السلام ) كه مردى نصرانى آمد و سوالاتى كرد. از جمله سوال كرد: آقا خبر ده مرا از آيه : حم # و الكتاب المبين # انا انزلناه فى ليله مباركه الايه . تفسير آن در باطن چيست ؟ حضرت فرمود: اما ((حم )) پس محمد صلى الله عليه و آله و سلم است . تا آنكه فرمود: و اما ((كتاب مبين )) پس اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است ...
و در تفسير برهان و كتاب شريف كافى در باب مولد آقا موسى بن جعفر صلوات الله عليهما از همين راوى از آقا موسى بن جعفر (عليه السلام ) اين حديث را نقل كرده است .
چند روايت در احاطه علم امام (عليه السلام )
اكنون از باب تيمن چند روايت كه ان شاء الله تعالى شاهد و دليل مطالب گذشته است ذكر مى كنيم .
روايت اول : در كافى ، در باب الرد الى الكتاب و السنه ، به سند حسن يا صحيح از عبدالاعلى بن اعين نقل كرده كه گفت : شنيدم از امام صادق صلوات الله عليه كه فرمود: منم فرزند رسول خدا. و من مى دانم كتاب خدا را. و در آن است پيدايش خلق و آنچه شونده است تا روز قيامت . و در آن است خبرهاى آسمان و زمين و بهشت و جهنم و آنچه شده و آنچه خواهد شد. مى دانم تمام اينها را مثل آنكه نظر به كف دست خود مى كنم به درستى كه خدا مى فرمايد: ((فيه تبيان كل شى ء)). يعنى : در كتاب است بيان هر چيزى .
روايت دوم : در كافى ، در باب آنكه ائمه (عليهم السلام ) مى دانند آنچه شده و آنچه مى شود و چيزى بر آنها مخفى نيست ، شش ‍ روايت براى اين مدعا ذكر نموده كه از جمله : جماعتى خدمت حضرت صادق (عليه السلام ) بودند و شنيدند كه فرمود: من مى دانم آنچه در آسمانها مى باشد و آنچه در زمين و آنچه در بهشت و آنچه در جهنم است و آنچه شده و آنچه خواهد شد. پس مقدار زمانى صبر فرمود و چون ديد اين بزرگ آمد بر شنوندگان فرمود: همه اينها را از كتاب خدا مى دانم . به درستى كه خدا مى فرمايد: ((فيه تبيان كل شى ء)).
نظير اين دو روايت چند روايت ديگر در كافى و در بحار مى باشد.
روايت سوم : در بحار، در باب آنكه محجوب نيست از ائمه (عليهم السلام ) علم آسمان و زمين و بهشت و آتش و آنكه عرضه داشته شده بر آنها ملكوت آسمانها و زمينها و مى دانند آنچه شده و آنچه خواهد شد تا قيامت ، بيش از بيست روايت متضمن و دليل عنوان باب از بصائر و غيره نقل فرموده .
از جمله از مفضل نقل كرده كه گفت : داخل شدم بر امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اى مفضل ، آيا مى شناسى محمد و على و فاطمه و حسن و حسين صلوات الله عليهم را به كنه معرفت آنان ؟
مفضل گفت : عرض كردم اى آقاى من ، چيست كنه معرفت آنان ؟ فرمود: اى مفضل ، هر كس عارف به كنه معرفت آنان باشد هست مؤ من در مقام اعلى .
عرض كردم : بيان فرماييد. حضرت فرمود: بدانى كه آنان مى دانند آنچه را خدا خلق فرموده و ايجاد كرده و ايشانند كلمه تقوا و خزينه دار آسمانها و زمينها و كوهها و رملها و درياها و نهرها و چشمه ها. و ساقط نمى شود برگى از درختها مگر آنكه مى دانند. و نيست دانه اى در تاريكيهاى زمين و نه تر و خشكى مگر آنكه در كتاب مبين است و آنان مى دانند تمام آنها را.
پس مفضل گفت : عرض كردم : آقا، دانستم و قبول كردم و ايمان آوردم . فرمود: بلى اى مفضل ، اى مكرم ، اى طيب ، خوشا به حال تو و كسانى كه داراى اين عقايد باشند.
و احاديث متواتر ديگر بر اين مضمون مى باشد و به همين قدر اكتفا مى شود.
ولايت ائمه (عليهم السلام )
اين است معنى ولايت كه ملزم شدند كل مخلوقات از جانب خداوند عزوجل كه تحت فرمان آنان باشند به هر طور و به هر كيفيت كه بخواهند بشوند. و نمى خواهند مگر آنچه را خدا بخواهد و قلوب مقدسه آنها محل اراده و مشيت خداوند تعالى است .
و آيه شريفه : ((و ما تشاؤ ون الا ان يشاء الله )) مخصوص به ذوات مقدسه ائمه (عليهم السلام ) مى باشد. چنانكه روايات در تفسير وارد شده ، و آنها هستند مقصود از آيه شريفه : عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون
يعنى : بندگان مكرم خدا كه سبقت نمى گيرند بر خدا به گفتار و به امر او رفتار مى كنند.
و محبت آنان را خدا واجب كرده مثل محبت خود. و آنان را اولى به تصرف در امور مخلوقات و افراد انسان قرار داده از خودشان . رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم در حديث متفق عليه بين فريقين فرمود: الست اولى بكم من انفسكم ؟ قالوا: بلى . قال صلى الله عليه و آله و سلم : من كنت مولاه فعلى مولاه ...
و آنان هستند متصرف در همه مخلوقات به اذن پروردگار و همه براى خاطر آنان خلق شده اند. و بهشت كه از نور آنها است خانه عيش و زندگانى خودشان و شيعيان و دوستان آنان قرار داده شده است . و جهنم محبس دشمنان آنان مى باشد.
عرضه شدن ولايت ائمه (عليهم السلام ) بر مخلوقات
ولايت آنان عرضه شد بر مخلوقات در روز غدير. هر چه و هر كس قبول كرد، خوب و طيب شد. و هر كس و هر چه قبول نكرد، پست و ردى و خبيث شد.
قال تعالى : انا عرضنا الامانه على السماوات و الارض و الجبال الايه .
و در روايات زياد وارد شده كه مراد از اين ((امانت )) ولايت است كه عرضه داشته شد بر آسمانها و زمينها و كوهها و ساير چيزها. ملخص و ملفق روايات متواترات كه بعدا به موارد آنها اشاره مى شود آن است كه :
اول آسمانى كه قبول كرد آسمان هفتم بود. پس زينت داد خداوند عزوجل او را به عرش و كرسى . سپس آسمان چهارم بود و او را مزين كرد به بيت المعمور. سپس آسمان دنيا بود و آن را مزين كرد به ستاره ها.
و عرضه داشته شد بر زمينها. پس سبقت گرفت زمين مكه ، پس آن را مزين فرمود به كعبه مشرفه . سپس زمين مدينه بود، پس مزين فرمود آن را به قبر محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم . سپس كوفه بود كه زينت داد آن را به قبر اميرالمؤ منين (عليه السلام ). سپس زمين شام بود، پس آن را مزين فرمود به بيت المقدس . و هر زمينى كه قبول كرد، طيب شد و گياه و ثمرات آن شيرين و خوشگوار و آبش زلال شد و هر زمينى كه قبول نكرد، شوره زار و بد و گياه و آب آن تلخ شد.
و عرضه داشته شد بر كوهها. اول كوهى كه اقرار كرد سه كوه بود: كوه عقيق و كوه فيروزج ، و كوه ياقوت . سپس سبقت گرفتند كوههاى ديگر و معدن طلا، نقره و غيره شدند. و آنچه قبول نكرد، داراى چيزى نشد و اول اين سه كوه عقيق بود كه اقرار كرد به وحدانيت ذات مقدس حق و نبوت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و وصايت و امامت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و يازده فرزندان طيبين و طاهرين او و براى شيعيان و دوستان آنان به بهشت .
و عرضه داشته شد بر آبها. آن آبى كه قبول كرد، شيرين و خوشگوار شد و آنچه قبول نكرد، تلخ و شور شد.
و عرضه داشته شد بر گياه ها. آنچه قبول كرد، شيرين و خوب شد. و آنچه قبول نكرد، تلخ شد.