ابواب رحمت

آيت الله حاج شيخ على نمازى شاهرودى (قده )

- ۱۳ -


و در روايات زياد وارد شده : كسى كه قصد كار خيرى بكند، يك حسنه براى نوشته شود. و اگر انجام داد ده حسنه براى نوشته شود. و اگر قصد كار بدى كرد. براى او نوشته نمى شود. و اگر كرد، يك گناه براى او نوشته مى شود.
در روايات نقل شده : جهت آنكه اهل بهشت در بهشت هميشه هستند، آن است كه قصد دارند هميشه بر ايمان و اعمال خير ادامه دهند.
در وسائل از سعد بن عبدالله قمى از بصائر از على بن ابى حمزه از امام كاظم صلوات الله عليه نقل كرده كه فرمود به على بن ابى حمزه : خدا رحمت كند فلانى را. آيا به تشييع جنازه او حاضر نشدى ؟ عرض كرد: نه ، لكن دوست داشتم به تشييع جنازه مثل او حاضر شوم . حضرت فرمود: ثواب تشييع براى تو نوشته شده براى اين نيت كه داشتى .
از كتاب خصال و ثواب الاعمال و مجالس صدوق نقل كرده از امام صادق (ع ) از پدرانش از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: كسى كه آرزو كند چيزى را كه رضايت خدا در آن باشد، از دنيا بيرون نشود تا آنكه عطا شود.
حقير گويد: يعنى توفيق داده شود كه آن كار را انجام دهد، يا آنكه خدا به او ثواب آن عمل را بدهد. و اين روايت از جعفريات نيز نقل شده است .
در تفسير قمى در سوره بنى اسرائيل در ذيل آيه شريفه ((قل كل يعمل على شاكلته )) نقل كرده از امام هشتم على بن موسى الرضا صلوات الله عليه كه فرمود: وقتى كه روز قيامت شود و اعمال مؤ من بر او عرضه داشته شود، نظر مى كند به گناهان خود رنگ او متغير شود و اعضاى او به لرزه درآيد و فزع مى كند. و وقتى كه حسنات خود را مى بيند خوشحال و فرحناك مى شود و به ثواب خود نظر مى كند بيشتر خوشحال مى شود. پس خدا مى فرمايد به ملائكه : بياوريد نامه هاى آن اعمالى كه آن را نكرده است . پس مى آورند و مى بيند. عرض مى كند: اى پروردگار، قسم به عزت تو كه من اين اعمال را نكردم . خدا مى فرمايد: راست گفتى . چون نيت آنها را داشتى ، ما براى تو نوشتيم و به ثواب آن خواهى رسيد.
از عيون و امالى صدوق از امام هشتم حضرت رضا صلوات الله عليه نقل شده كه فرمود به ريان بن شبيب : اگر دوست دارى كه براى تو باشد مثل ثواب آن كسى كه در ركاب سيدالشهدا (عليه السلام ) شهيد شده ، پس بگو وقتى كه ياد كردى آنان را: ((يا ليتنى كنت معهم فافوز فوزا عظيما)): اى كاش بودم با آنان در روز عاشورا و به فوز بزرگ مى رسيدم .
در بحار ج 68/131 از بشاره المصطفى به سند خود از جابربن عبدالله انصارى نقل كرده است در حديث زيارت او حضرت ابى عبدالله الحسين (عليه السلام ) را خطاب كرد به شهدا و گفت : قسم به خدا ما با شما شركت داشتيم در آنچه شما در آن بوديد.
عطيه گفت : من به جابر عرض كردم : چگونه ما با آنان شركت كرديم و حال آنكه ما شمشيرى نزديم و آسيبى و صدمه اى بر ما وارد نشده و آنان شهيد شدند و سرهاى آنان از بدنها جدا شده ؟
جابر گفت : شنيدم از حبيب خود رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه مى فرمود: كسى كه دوست بدارد قومى را، محشور شود با آنان و كسى كه دوست بدارد عمل قومى را، شريك است در عمل آنان . قسم به آن كسى كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به نبوت فرستاد، نيت من و نيت اصحاب من با حسين (عليه السلام ) و اصحابش مى باشد...
و در روايت نهج مذكور است كه : وقتى كه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) غالب شد در جنگ جمل ، بعضى از اصحاب عرض كردند: دوست داشتم كه برادر من حاضر بود و مى ديد يارى كردن خدا شما را بر دشمنانت . اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: آيا ميل قلب برادر تو با ما بود؟ عرض كرد: بلى . حضرت فرمود: او با ما حاضر بود و هر آينه حاضر بودند با ما جماعتى كه هنوز نيامدند و در صلب پدران و رحم مادران هستند...
در روايت غيبت نعمانى و غيره نقل كرده از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه فرمود: جمع كننده مردم رضا و غضب است . بعد فرمود: كشنده ناقه صالح يك نفر بود. چون همه راضى بودند، عذاب همه را گرفت بعد فرمود: كسى كه خيال كند كشنده من مؤ من است گويا مرا كشته است ...
و در وسائل از جناب برقى در كتاب محاسن از محمد بن مسلم از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: جمع مى كند مردم را رضا و غضب . كسى كه راضى به امرى باشد، داخل در آن است . و كسى كه بد داشته باشد و غضبناك باشد از كارى ، پس از آن كار خارج است .
حقير گويد: مراد آن است كه هر واقعه كه در دنيا واقع شود، هر كس در هر زمان و مكانى باشد، اگر بشنود آن واقعه را، و راضى باشد گويا با آن كسانى كه واقعه را انجام دادند جمع بوده ؛ چه آن واقعه خير باشد چه شر. و همچنين كسى كه راضى نباشد، با آنان نيست ، هر چند در ظاهر در ميان جمعيت بوده است .
در روايت تحف العقول نقل كرده از امام جواد صلوات الله عليه كه فرمود: كسى كه حاضر باشد در واقعه اى و در باطن ميل به آن نداشته باشد، پس گويا غايب بوده است و نبوده در آنجا. و اما كسى كه غايب بوده لكن راضى به آن واقعه است ، پس گويا با انجام دهندگان آن واقعه شركت داشته است .
و همين مفاد از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل شده است .
و براى اين جهت است كه : كسانى كه راضى به ظلم بنى اميه باشند، گويا در صحراى كربلا روز عاشورا در لشكر بنى اميه حاضر بودند و شريكند در قتل حسين (عليه السلام )، چنانكه از تفسير حضرت عسكرى (عليه السلام ) نقل شده است . و در زيارات لعنت كرده كسانى را كه راضى به قتل حسين (عليه السلام ) باشند.
و از اين جهت است كه : در آيات كثيره گفتار و كردار يهود و نصارا را كه در زمانهاى سابق بودند، خداوند تعالى به يهود و نصاراى زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نسبت داده است . چون اينان به گفتار و كردار آبا و اجداد خودشان راضى بودند، گويا اينان خودشان انجام دادند. و در روايات اشاره به همين مطلب شده است .
و همچنين امام زمان صلوات الله عليه وقتى كه ظاهر شود تمام اولاد بنى اميه را كه به وجود آمدند تا زمان ظهور حضرت همه را خواهد كشت ، چون به كار پدران خودشان راضى بودند؛ چنانكه حضرت رضا (عليه السلام ) فرمودند در روايت وسائل .
در روايت علل و عيون از حضرت رضا صلوات الله عليه كه در بيان علت غرق شدن تمام قوم نوح (عليه السلام ) است فرمودند: آنهايى كه در نزد نوح بودند تكذيب كردند آن حضرت را و سايرين راضى بودند، پس تمام غرق شدند. و كسى كه غايب باشد و نباشد در كارى ، لكن راضى باشد، هست مثل كسى كه حاضر باشد و آن كار را انجام داده است .
و از اين جهت است كه در روايات فرمودند: ظلم و اعانت كننده ظالم و راضى به ظلم تمام شركاى در ظلم مى باشند.
در مكاتبه اميرالمؤ منين صلوات الله عليه به سوى محمد بن ابى بكر و اهل مصر فرمودند: به درستى كه عطا مى فرمايد خداى تعالى بنده خود را به مقدار نيتش . وقتى كه بنده دوست بدارد كار خير و اهل خير را و لكن موفق به انجام آن نشود، هست ان شاء الله تعالى مثل كسى كه آن كار خير را انجام داده است .
چون رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم وقتى كه از جنگ تبوك برگشتند فرمودند: در مدينه كسانى كه مانع ايشان مرض آنان بوده و نيت آنان با ما بوده ، اينان با ما بودند و با ما شركت داشتند در اجر و ثواب كارهاى ما...
و روايات داله بر مدعا زياد است . همين مقدار كافى است . و محل اين روايات و غير آن كه دليل بر مدعاست در وسائل ج 1/8 و ج 2/491 و 548 و در مستدرك ج 1/8 و ج 2/361 و در بحار ج 2/267 و ج 34/359 و ج 8/311 و ج 32/92 و 245 و ج 33/542 و ج 11/320 و 378، و ج 44/286 و ج 70/204 و ج 71/248 و 262، و ج 100/81 و 94.
و از اين روايات اسفاده مى شود كه شخص بايد در كمال مواظبت و دقت باشد و بيدارِ قلب خود باشد كه ميل و رضايت او طرف كارهاى بد نباشد كه با فاعل آن شريك شود و ميل و رضايت و محبت و آرزوى خير را كند تا آنكه با اهل خير شريك باشد.
باب نهم : صبر
باب نهم از ابواب رحمت صبر است كه در آيات قرآنى مدح و شرافت آن زياد بيان شده است .
اجر و ثواب صبركننده را خدا بيشمار قرار داده است . و امر فرموده رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم را كه بشارت دهد صبركنندگان را.
و فرموده : خدا دوست مى دارد صبركنندگان را.
و فرموده : خدا با صبركنندگان است .
و فرموده : ملائكه در بهشت وارد ميشوند بر مؤ منين و مى گويند: سلام بر شما باد به سبب آنچه صبر كرديد.
و غير اين مفاد در آيات زياد است .
در كتاب كافى نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) از وجود مقدس پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمودند: نسبت صبر به ايمان مثل نسبت سر است به بدن . يعنى به همان مرتبه كه سر در بدن اهميت دارد و عضو مهم است و اگر نباشد بدن هيچ فايده ندارد، همچنين ايمانى كه صبر با آن نباشد فايده ندارد.
در كافى از امام سجاد (عليه السلام ) است كه فرمود: صبر نسبت به ايمان به منزله سر است از جسد. و ايمانى نيست براى كسى كه صبر ندارد. و به سند صحيح نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمود: صبر نسبت به ايمان به منزله سر است از جسد. وقتى كه سر نباشد، بدن نباشد، و همچنين صبر اگر نبود، ايمان نيست .
و به سند صحيح ديگر همين مفاد از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است .
و در خبر صحيح ديگر فرمود: صبر سر ايمان است .
و در روايت ديگر امام باقر (عليه السلام ) فرمود: بهشت پيچيده شده است به مكاره و ناملايمات روزگار و صبر كردن در آن . پس كسى كه صبر كند، داخل بهشت شود، و جهنم محفوف است به لذات و شهوات نفسانى . پس كسى كه آزاد كند خود را در لذات و شهوات ، داخل در آتش شود.
مجلسى فرموده : مضمون اين حديث مورد اتفاق عامه و خاصه است . و به سند صحيح نقل كرده است از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمود: كسى كه از مؤ منين مبتلا شود به بلايى و صبر كند، هست براى او مثل اجر هزار شهيد.
در بحار ج 70/183 چند روايت و در جاى ديگر روايت ديگرى از كافى و خرائج و عيون به همين مفاد نقل كرده است .
در كتاب كافى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل كرده كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرموده اند: صبر سه قسم است : اول صبر در مصيبت و شدت ، و دوم صبر در اطاعت فرمان خدا، سوم صبر كردن از معصيت و وارد نشدن در آن .
پس كسى كه صبر كند به خوبى در مصيبت و ناگوارى ، بنويسد خدا براى او سيصد درجه ، و دورى هر درجه تا درجه ديگر به اندازه مابين آسمان و زمين است .
و كسى كه صبر كند بر اطاعت و در مشقات طاعات طاقت بياورد و ترك طاعت نكند، بنويسد خدا براى او ششصد درجه ؛ و از هر درجه تا درجه ديگر به اندازه منتهاى زمين تا عرش است .
و كسى كه صبر كند و داخل معصيت نشود، بنويسد خدا براى او نهصد درجه ، و فاصله ما بين هر درجه تا درجه ديگر به اندازه ما بين منتهاى زمين تا منتهاى عرش است .
تمام شد روايات منتخبه از كتاب كافى . و روايات ديگر در كافى و بحار و غيره زياد نقل شده است . به همين مقدار اكتفا مى كنيم .
در خطبه شريفه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: مردى كه صبر كند در بداخلاقى زن و براى خدا طاقت بياورد، عطا فرمايد خداى تعالى به او به هر مرتبه اى كه صبر مى كند به اندازه ثواب حضرت ايوب (عليه السلام ) در بلايش و نوشته مى شود براى زن به هر روز و شبى گناه به اندازه رمل عالج . و اگر زن بميرد و او را راضى نكند، محشور شود با منافقين در آتش . و اگر زنى موافقت با شوهر نداشته باشد و صبر نكند بر زندگانى مرد و آن مقدار روزى كه خدا به مرد داده و سخت بگيرد بر مرد و او را وادار كند به چيزهايى كه قدرت آن را ندارد، خدا غضب مى كند بر آن زن و حسنات او را قبول نمى فرمايد مادامى كه اين طور باشد...
در كتاب وسائل رواياتى نقل كرده كه فرموده اند: هيچ مؤ منى نبوده و نخواهد بود مگر آنكه همسايه اى موذى براى او خواهد بود. و اگر در قله كوهى باشد، شيطانى كه او را اذيت كند با او خواهد بود براى آنكه ماءجور شود. و مردى آمد خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و شكايت از همسايه كرد. حضرت فرمود: صبر كن . باز مرتبه دوم آمد و شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: صبر كن ...
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: سه چيز است كه از ابواب خوبى است : سخاوت نفس و خوبى در كلام ، و صبر بر اذيت .
از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: درجه اى در نزد خداى تعالى براى بنده مى باشد كه نمى رسد به آن درجه به عملش . پس خداوند تبارك و تعالى او را مبتلا مى فرمايد به بليه اى در بدن او يا مال و اولاد او، پس اگر صبر نمود، خداوند او را به آن درجه مى رساند.
باب دهم : اصلاح ذات البين (فضيلت اصلاح بين مردم )
باب دهم از ابواب رحمت اصلاح بين مردم است كه خداى تعالى در قرآن مكرر امر به آن فرموده و نهى فرموده از فساد كردن در ميان مردم .
در خطبه شريفه اى كه در آخر ثواب الاعمال مذكور است ، رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: كسى كه قدم بردارد براى اصلاح مابين مردم ، خدا رحمت فرستد بر او و ثواب شب قدر به او لطف بفرمايد. و كسى كه قدم بردارد براى فساد بين مردم ، آنقدر گناه بر او نوشته شود كه داخل جهنم شود و عذاب او مضاعف شود.
تا آنكه فرمود: و كسى كه قدم بردارد براى اصلاح بين زن و شوهرش ، عطا فرمايد خدا به او اجر ثواب هزار شهيد كه در راه خدا كشته شوند. و به هر قدمى كه برمى دارد، عبادت يك سال براى او نوشته مى شود.
در كتاب كافى به سند صحيح و غيره از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: صدقه اى كه خدا آن را دوست دارد اصلاح بين مردم است وقتى كه فساد واقع شود، و نزديك كردن آنان است به يكديگر وقتى كه از يكديگر دورى و اجتناب مى كنند.
و در چند روايت مذكور است كه : اصلاح كننده دروغگو نيست .
حقير گويد: مراد اين است كه در مقام اصلاح هر چه دروغ بگويد براى اصلاح ، عيب ندارد؛ بلكه گاهى واجب مى شود براى رفع فتنه و فساد.
در بحار از امالى شيخ ، از امام صادق (عليه السلام ) از پدرانش ، از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل كرده كه فرمود: بعد از انجام واجبات عملى بهتر از اصلاح بين مردم نيست .
و در روايت ديگر فرمود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم : اصلاح بين مردم افضل است از نماز و روزه .
شيخ صدوق در ثواب الاعمال اين حديث را نقل كرده است . و از شيخ نقل شده كه فرمود: مراد نماز و روزه مستحبى است .
از كنز كراجكى از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده است كه فرمود: ملعون است ، ملعون است آن كسى كه برادر دينى از او درخواست صلح كند و او قبول نكند.
باب يازدهم : خوش گمانى به خدا
باب يازدهم از ابواب رحمت خوش گمانى به خداست .
در سوره فتح خدا فرموده : كسانى كه به خدا گمان بد مى برند، بر آنان باد دايره بد. (يعنى بديها آنان را احاطه مى كند مثل دايره .) و غضب كرده خدا بر ايشان و لعنت كرده آنان را. و مهيا فرموده براى آنان جهنم را. و بدجايى است .
در كتاب كافى به سند صحيح از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: يافتم در كتاب اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بر منبر فرمودند:
قسم به آن كسى كه نيست خدايى مگر ذات او، داده نشده به هيچ مؤ منى هرگز خير دنيا و آخر مگر به خوش گمانى و اميدوارى او به خدا و خوش خلقى و اجتناب كردن او از غيبت مؤ منين .
و قسم به آن ذات مقدس ، عذاب نمى كند خدا مؤ منى را بعد از توبه و استغفار مگر به بدگمانى و تقصير او در اميدوارى به خدا و بد خلقى و غيبت كردن او مؤ منين را.
و قسم به آن ذات مقدس كه خوش گمان نمى شود بنده مؤ من به خدا مگر آنكه خدا مطابق با همان گمانش با او رفتار خواهد كرد. چون خدا كريم است و به يد قدرت اوست تمام خيرات ، حيا مى كند كه بنده گمان خوب به او برد پس گمان و اميد او را قطع كند. پس خوش گمان شويد به خدا و رغبت كنيد به سوى او.
به سند صحيح ديگر از امام باقر (عليه السلام ) نقل كرده كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند كه : ذات مقدس حق مى فرمايد: عمل كنندگان و عبادت كنندگان ، بايد اعتماد بر اعمال خود نكنند، براى آنكه آنان هر چه جديت كنند در عبادت ، باز مقصرند و عبادات آنان به اندازه نعمات و احسانات من نيست . و بايد وثوق و اعتماد به رحمت من داشته باشند، و اميدوار به فضل من باشند، و اطمينان به خوش گمانى به سوى من داشته باشند؛ كه در اين هنگام رحمت من به آنان مى رسد...
و به سند صحيح ديگر از امام هشتم حضرت رضا صلوات الله عليه نقل كرده كه فرمود: خوش گمان باش به خدا؛ كه خدا مى فرمايد: من نزد گمان بنده مؤ من مى باشم . اگر گمان خوب داشت ، با او خوب رفتار خواهد شد. و اگر گمان بد داشت ، بد خواهد ديد.
و در روايت ديگر امام صادق (عليه السلام ) فرمود: خوش گمانى به خدا اين است كه اميدوار نباشى مگر به خدا و نترسى مگر از گناه خود.
حقير گويد: مراد اين است كه به تمام اعمال و عبادات كه مى كنى اعتماد و اميدوار نباش ، بلكه به رحمت و فضل خدا اميدوار باش ، و نترس مگر از گناه خود.
و در تفسير قمى در سوره حم سجده به سند صحيح نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) كه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: آخر بنده اى كه امر مى شود او را ببرند به سوى آتش ، التفاتى مى كند. خداى تعالى مى فرمايد: براى چه التفات كردى ؟ عرض ‍ مى كند: اى پروردگار من اين طور به تو گمان نداشتم . خدا مى فرمايد: پس چه گمان داشتى ؟ عرض مى كند: گمان من اين بود كه مرا بيامرزى و در بهشت جاى دهى .
خداوند كريم جبار مى فرمايد: اى ملائكه من ، قسم مى خورم به عزت و جلال و آلاء و علو مرتبه خودم كه اين بنده يك ساعت به من گمان خوب نبرده است هرگز. و اگر يك ساعت گمان خوب به من مى داشت ، من او را به آتش نمى ترساندم . دروغ او را قبول كنيد و او را داخل بهشت كنيد...
و اين حديث از ثواب الاعمال نيز به سند صحيح نقل شده است . و همچنين از كتاب حسين بن سعيد اهوازى كه از بزرگان اصحاب حضرت رضا و جواد صلوات الله عليهما بوده است نقل شده با سند صحيح .
در كتاب محاسن برقى نقل كرده از حضرت ابوجعفر صلوات الله عليه (امام باقر يا جواد صلوات الله عليهما) كه فرمود: بنده اى را در روز قيامت نگه مى دارند براى حساب . پس امر مى شود او را به سوى آتش برند. پس مى گويد: قسم به عزت تو اين طور گمان نداشتم . پس خدا مى فرمايد: چه گمانى داشتى ؟ عرض كرد: گمان داشتم كه مرا بيامرزى . خدا مى فرمايد: من تو را آمرزيدم .
امام (عليه السلام ) فرمود: والله در دنيا يك چشم به هم زدن به خدا گمان خوب نداشت . اگر به اندازه يك چشم به هم زدن در دنيا گمان خوب داشت ، به آن ترس و شدت نمى رسيد.
به سند صحيح نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمود: بنده اى گناهكار را مى آورند در قيامت . خدا به او مى فرمايد: آيا امر نكردم تو را اطاعت كنى مرا؟! و آيا نهى نكردم تو را از معصيت ؟! عرض مى كند: اى پروردگار من ، ولكن شهوت بر من غالب شد. اگر عذاب فرمايى ، پس به سبب گناه من مرا عذاب كردى و ظلم به من نكردى .
پس امر مى فرمايد خداوند كه او را به آتش برند. پس عرض كرد: من اين طور گمان نداشتم . پس خدا مى فرمايد: چه بود گمان تو به من ؟ عرض مى كند: گمان خوب داشتم . پس امر مى فرمايد: او را به سوى بهشت برند. و خدا مى فرمايد: گمان خوب تو در اين ساعت به تو منفعت رسانيد.
از امالى شيخ از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه فرمود: گمان خوب به خدا قيمت بهشت است .
باب دوازدهم : خوف از خدا
باب دوازدهم خوف از خداست . و مؤ من بايد هميشه مابين خوف و رجا باشد. و در آيات زياد تاءكيد و امر شده به خوف از خدا و وعده بهشت داده شده به كسى كه از خدا بترسد.
پس فرموده : ((و لمن خاف مقام ربه جنتان )). يعنى : كسى كه بترسد از مقام پروردگارش ، دو بهشت براى او هست .
و فرموده : ان الذين يخشون ربهم بالغيب لهم مغفره و اجر كبير. يعنى : كسانى كه مى ترسند از پروردگارشان در پنهانى ، براى آنهاست آمرزش و اجر بزرگ .
و غير اين آيات كه در مدح و فضيلت خوف و خشيت از پروردگار عظيم به عظمت غير متناهى و قادر به قدرت غير متناهى فعال ما يشاء و الحاكم لما يريد زياد است . به همين اكتفا مى شود.
در كتاب كافى به سند خود از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: در وصيت لقمان عجايبى است . و عجيبترين آنها اين است كه فرمود به پسر خود: بترس از خدا به طورى كه بترسى كه اگر محشور شوى با عبادت و كارهاى خير جن و انس ، باز هم تو را عذاب كند. و اميدوار باش به خدا به طورى كه اميدوار باشى كه اگر گناه جن و انس داشته باشى ، باز رحمت او شامل تو شود.
پس فرمود امام صادق (عليه السلام ) كه : پدرم امام باقر (عليه السلام ) مى فرمود: هيچ مؤ منى نيست مگر آنكه در قلب او دو نور است ؛ يكى نور ترس و ديگرى نور اميدوارى به رحمت . و هيچ يك زيادتى ندارد بر ديگرى .
و ذيل اين حديث را به سند ديگر نيز نقل كرده است . و صدر آن از امالى نيز نقل شده است . و از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نيز صدر اين حديث نقل شده است .
در كتاب خصال نقل كرده از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: ذات قدوس حق مى فرمايد قسم به عزت و جلال خودم ، جمع نمى كنم براى بنده خودم دو ترس و دو امنيت را. اگر در دنيا از من ايمن بود و نترسيد، مى ترسانم او را در قيامت . و اگر در دنيا از من ترسيد، ايمن مى كنم او را در قيامت .
در كتاب امالى صددوق از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: اميدوار باش به خدا به نحوى كه باعث جراءت تو بر معصيت نشود. و بترس از خدا ترسى كه نااميد نكند تو را از رحمت حق تعالى .
از نهج نقل شده از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه فرمود: لا تاءمنن على خير هذه الامه عذاب الله ... يعنى ايمن نباش بر بهترين اين امت عذاب خدا را. براى آنكه خداوند مى فرمايد: در قرآن ((فلا ياءمن مكر الله الا القوم الخاسرون )). يعنى : ايمن نمى شود از مكر عذاب خدا مگر جماعت خاسرين . و ماءيوس نباش براى بدترين اين امت از رحمت خدا. چرا كه خدا در قرآن مى فرمايد: لا يياءس من روح الله الا القوم الكافرون . يعنى : ماءيوس نمى شود از رحمت خدا مگر كفار.
از ترسهاى مهمى كه در پيش است ترس از معامله خداست با بنده خود به عدل . چون خدا مختار است كه با بنده خود به عدل رفتار كند يا به فضل . و اگر ذات مقدس حق به فضل و رحمت رفتار نكند، احدى به سعادت دنيا و آخرت نخواهد رسيد.
قال تعالى : و لولا فضل الله عليكم و رحمته ما زكى منكم من احد ابدا - الايه : يعنى : اگر فضل و رحمت خدا بر بندگان نباشد، احدى خوب و پاكيزه نخواهد شد.
قال تعالى : و لو يؤ اخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابه - الايه .
و به حكم نقل و عقل ظاهر است كه خدا مجبور نيست به قبول كردن حسنات بندگان . پس اگر روز قيامت حسنات را قبول نكرد و در حساب بنده خود نياورد، قبيح نكرده است . چون بندگان از حد تقصير هيچ وقت خارج نمى شوند؛ چنانكه خودش فرموده در روايت صحيحه اى كه در باب قبل ذكر شد.
در تفسير برهان در سوره رعد در تفسير آيه شريفه : ((و يخافون سوء الحساب )) از شيخ طبرسى از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: سوء الحساب اين است كه گناهان حساب شود و حسنات حساب نشود...
و اين حديث را از عياشى نيز نقل كرده است .
و در روايت ديگر فرمود: آن است كه قبول نكند حسنات آنان را و مؤ اخذه كند ايشان را به گناهان . و اين روايات را در بحار 7/266 نقل كرده است .
و از اين گذشته باز مى گوييم : بر فرض اينكه حسنات قبول شد و در حساب آمد، جايز است به حكم عقل و نقل كه خدا بفرمايد: انا اولى بحسناتك منك . و انت اولى بسيئاتك منى يعنى : من اولى و سزاوارترم به حسنات تو از خودت . چون تمام آن را به حول و قوه و توفيق و تاءييد و نعمات من انجام دادى كه اگر نمى دادم نابود صرف بودى . و اما به سيئات ، پس تو اولى و سزاوارترى به آن از من .
و اگر از اين غمض نظر بكنيم و خدا حسنات را در حساب بنده آورد و به بنده ببخشد، باز رواست كه بگويد: تمام حسنات تو به اندازه يك نعمت از نعمتهايى كه من به تو لطف كرده ام نيست . پس حسنات عوض يكى از نعمتها و در مقابل آن نمى تواند قرار بگيرد چه رسد به تمام نعمات كه هرگر تمام حسنات در مقابل تمام نعمات واقع نخواهد شد.
در بحار از كتاب حسين بن سعيد اهوازى از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: روز قيامت سه ديوان براى بنده مى باشد: يكى ديوان نعمتهاى خدا، و دوم ديوان اعمال خير، و سوم ديوان اعمال شر. پس مقابل مى شود بين ديوان نعمتها و بين ديوان اعمال خير، پس فرا مى گيرد آن را. و باقى مى ماند ديوان گناهان .
در بحار از امالى شيخ طوسى از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: بنده را در محكمه عدل الاهى نگه مى دارند. پس ‍ خدا مى فرمايد: بسنجيد نعمتهاى مرا كه به او لطف كردم با اعمال او. پس فرا مى گيرد نعمتها اعمال بنده را. پس خدا مى فرمايد: ببخشيد نعمتهاى مرا به بنده من و مقايسه كنيد اعمال خير و شر او را.
پس اگر اعمال خير با اعمال شر مساوى بود، خداوند كريم رحيم شر را محو مى فرمايد و او را داخل بهشت مى فرمايد. و اگر اعمال خير او بيشتر بود، خدا عطا مى فرمايد به او به فضل و كرمش هر چه بخواهد. و اگر اعمال شر او زيادتر بود و بنده از اهل تقوا باشد و اهل شرك به خدا نباشد و از شرك اجتناب كرده باشد، اين بنده از اهل مغفرت است ، مى آمرزد او را به رحمت خود - اگر بخواهد - و تفضل مى فرمايد بر او به عفو و بخشش خود.
باب سيزدهم : احسان به والدين
باب سيزدهم احسان به والدين است كه در عده اى از آيات شريفه قرآن بعد از امر به عبادت آن را فرموده است .
پس در سوره اسراء مى فرمايد: و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه و بالوالدين احسانا الايات . ترجمه آن اين است كه : حكم فرمود پروردگار تو اينكه عبادت نكنيد مگر ذات مقدس يكتاى بى همتا را و به والدين خوبى كردن . اگر اين دو يا يكى از ايشان پير شدند و نزد تو بودند، پس اف به آنان نگو، و داد بر ايشان نزن . و گفتار خوب به آنان بگو. و كوچكى به آنان نما از روى مهربانى . و بگو: پروردگارا، رحم فرما آنان را، چون من كوچك بودم و مرا تربيت و نگهدارى كردند...
و در سوره لقمان مى فرمايد: شكر كن مرا و والدين خود را. و اگر وادار كردند تو را مشرك شوى به من ، پس اطاعت نكن آنان را. و معاشرت كن با آنان به طريق خوب ...
از اين آيه استفاده مى شود كه در غير طريقه معصيت و حرام بايد اطاعت كند آنان را. و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم امر به اطاعت آنان فرموده ؛ چنانكه در روايت محمد بن مروان خواهد آمد - ان شاء الله تعالى .
از كتاب محاسن برقى از امام صادق (عليه السلام ) از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم نقل شده كه در ضمن حديثى فرمود: اطاعت كنيد پدران خود را در آنچه به شما امر كردند. و اطاعت نمى كنيد آنان را در معصيت خداى تعالى .
در كافى به سند صحيح از ابى ولاد حناط نقل كرده كه گفت : سوال كردم از امام صادق (عليه السلام ) از معنى كلام خدا: ((و بالوالدين احسانا)) چيست اين احسان ؟ فرمود: احسان اين است كه خوب نمايى معاشرت خود را با آنان . و رفع احتياجات آنان را كن كه محتاج به سوال از تو نشوند هر چند ايشان غنى باشند.
تا آنكه فرمود: اگر پير شدند، اف به ايشان نگو و داد بر آنان نزن ، هر چند تو را اذيت كنند و بزنند. و گفتار خوب به آنان بگو. و اگر تو را زدند، پس بگو خدا شما را بيامرزد. اين گفتار كريم است كه خدا امر فرموده .
و فرمود: چشمهاى خود را نينداز به آنان مگر به رحمت و مهربانى . و صداى خود را از صداى آنان بلندتر نكن . و دست خود را به طرف آنان بلند مكن . و در راه رفتن مقدم بر آنان نشو.
و اين حديث شريف در من لا يحضر به طريق صحيح از ابى ولاد نقل شده است و از عياشى نيز نقل شده است .
در كتاب كافى از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: كمتر عقوق و كوچكتر آن اف گفتن است . و اگر خدا مى دانست كوچكتر از آن را هر آينه نهى مى فرمود.
و به سند ديگر نيز اين حديث را نقل كرده است . و دو روايت ديگر از امام صادق و امام باقر صلوات الله عليهما نقل كرده كه فرمودند: عاق والدين بوى بهشت را نمى شنود.
از اين روايات با ساير روايات كافى و تفسير برهان استفاده مى شود كه كوچكتر درجه عقوق اف گفتن است ، و ما فوق تمام درجات قتل است . و خدا اين دو درجه را و هر چه مابين اين دو درجه است حرام فرموده است .
در كافى به سند صحيح نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمود: كسى كه نظر كند به پدر و مادرش از روى دشمنى ، هر چند آنان به او ظلم كرده باشند، خدا نماز او را قبول نكند.
در روايت ديگر امام صادق (عليه السلام ) فرمود: از عقوق است اگر نظر كند شخصى به ابوين خود از روى تندى و غضب .
و اين حديث از كتاب حسن بن سعيد نيز نقل شده است .
در كتاب كافى از محمد بن مروان نقل كرده كه فرمود: شنيدم از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمودند: مردى آمد خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: يا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مرا وصيت فرما.
فرمود: شريك قرار نده براى خدا چيزى را نه به قلب و نه به زبان ، هر چند تو را به آتش بسوزانند و عذاب كنند، مگر وقت تقيه كه به زبان تقيه كنى و قلب تو مطمئن به ايمان باشد. و نسبت به پدر و مادر، پس اطاعت كن آنان را و خوبى كن به ايشان ، چه زنده باشند و چه مرده . و اگر امر كردند تو را كه از اهل و مال خارج شوى ، پس اطاعت كن ؛ كه اين از كمال ايمان است .
از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده كه فرمود: مردى آمد خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: من خيلى ميل به جهاد در راه خدا دارم . پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: جهاد كن در راه خدا؛ كه اگر در جنگ كشته شوى ، خواهى بود در نزد خدا زنده و روزى داده مى شوى از نعمتهاى بهشتى . و اگر در بين راه مرگ به تو رسيد، اجر و ثواب تو نزد خدا خواهد بود. و اگر از جهاد برگشتى ، از گناه پاك مى شوى مثل روزى كه از مادر متولد شدى .
عرض كرد: يا رسول الله ، پدر و مادر من پير شدند و ماءنوس مى باشند به من و ميل ندارند از نزد آنان دور شوم . حضرت فرمود: قرار بگير نزد پدر و مادرت . قسم به آن كسى كه جان من به دست قدرت اوست ، انس پدر و مادر به تو يك شبانه روز بهتر است از جهاد يك سال .
اين روايت از كتاب امالى صدوق و غيره نيز نقل شده است .
و به سند ديگر نقل كرده كه : جوانى آمد خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: من جهاد را دوست دارم ، لكن مادرى دارم ميل ندارد.
حضرت فرمود: برگرد و در خدمت مادر باش . قسم به آن كسى كه مرا به حق فرستاده ، انس مادر به تو يك شب ، بهتر است از جهاد در راه خدا مدت يك سال .
و به سند ديگر نقل كرده كه : عمار مشرف شد خدمت امام صادق (عليه السلام ) و نقل كرد كه فرزندش اسماعيل به او خوبى مى نمايد. حضرت فرمود: من او را دوست داشتم . و حال دوستى من به او زياد شد. به درستى كه خواهر رضاعى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم (دختر حليمه سعديه كه شير دهنده پيامبر بود) آمد خدمت حضرت ، چشم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به او افتاد، خوشحال شد و فرشى براى او پهن كرد و مشغول تكلم شد با او، و او خنده مى كرد به صورت او و با او مهربانى مى كرد، تا آنكه حركت كرد و رفت . بعد برادرش آمد و با او آن طور رفتار نكرد. عرض كردند: يا رسول الله ، با خواهر رفتارى كردى كه با برادر نكردى . حضرت فرمود: براى اين بود كه خوبى خواهر به پدر و مادرش بيشتر بود.
و به سند صحيح از عبدالله بن مسكان - كه به اتفاق علما از بزرگواران ثقات اصحاب امام كاظم (عليه السلام ) بود - نقل كرده از ابراهيم بن شعيب كه گفت عرض كردم خدمت امام صادق (عليه السلام ) پدرم خيلى پير شده و ضعف او زياد شده و طورى است كه ما او را برمى داريم و براى قضاى حاجت مى بريم .
حضرت فرمود: اگر مى توانى خودت مباشر اين كار باش و به غير واگذار نكن ، و به دست خود لقمه بر دهن او گذار؛ كه اين سپرى است از آتش براى تو در فرداى قيامت .
و اين حديث از كتاب حسين بن سعيد و غيره نيز نقل شده است . و به سند صحيح نقل كرده كه : مردى مشرف شد خدمت امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: پدر و مادر من مخالفند (يعنى عارف به حق شما نيستند) حضرت فرمود: خوبى كن به آنان همان طورى كه به دوستان ما خوبى مى كنى .
به سند ديگر نقل كرده از امام باقر (عليه السلام ) كه فرمود: سه چيز است كه خدا براى احدى رخصت در ترك آن نداده : اداى امانت به سوى صاحبش ، خوب باشد يا بد؛ و وفا كردن به عهد و قرارداد، با خوب و بد؛ و خوبى كردن به پدر و مادر، چه خوب باشند و چه بد.
و اين روايت از خصال به دو سند نقل شده است .
و به سند ديگر نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمود: مردى آمد خدمت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: من دخترى داشتم . چون بزرگ شد، او را لباس پوشيدم و زينت كردم و به چاه انداختم . كفاره اين گناه چيست ؟ فرمود: آيا مادرت زنده هست ؟ عرض كرد: نه . حضرت فرمود: خاله ات زنده است . عرض كرد: بلى . فرمود: خوبى كن به خاله ات كه او به منزله مادر است تا كفاره گناه تو شود...
تمام اين روايات را از كتاب كافى نقل كردم .
در بحار از امالى صدوق و شيخ نقل كرده از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمود: كسى كه دوست دارد كه خدا سبك كند بر او سكرات مرگ را، پس صله رحم كند و به والدين خود خوبى كند. اگر اين طور كرد، سكرات مرگ بر او آسان شود و فقر هرگز به او نرسد.
در روايت اربعمائه اميرالمؤ منين صلوات الله عليه فرمودند: كسى كه افسرده كند والدين خود را، پس عقوق والدين كرده .
در روايات عيون در مكاتبه حضرت رضا (عليه السلام ) براى ماءمون فرموده است : خوبى به والدين واجب است ، هر چند مشرك باشند؛ لكن اطاعت نكند آنان را در چيزهايى كه معصيت خالق باشد.
از امالى شيخ نقل كرده از رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم كه فرمود: فرزند خوبى كننده به پدر و مادر هر نظرى كه به پدر و مادر خود مى كند از روى مهربانى و رحمت ، هست براى او به هر نظرى ثواب حج قبول شده . عرض كردند: يا رسول الله ، اگر روزى صد مرتبه نظر كند؟ حضرت فرمود: بلى ...
و اين حديث از روضه الواعظين نيز نقل شده است .
از قرب الاسناد نقل شده از امام صادق (عليه السلام ) كه فرمود: داخل بهشت نمى شود عاق والدين ، و مداومت كننده در خوردن شراب ، و منت گذارنده در كارهاى خيرى كه مى كند.
از امالى شيخ از اميرالمؤ منين صلوات الله عليه نقل شده كه فرمود: رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: سه گناه است كه عقوبت آن تعجيل مى شود و تاءخير به آخرت نمى افتد: عقوق والدين ، و ظلم كردن بر مردم ، و كفران احسانات مردم .
از كتاب علل صدوق از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: عقوق والدين از گناهان كبيره است . براى آنكه خداى عزوجل قرار داده عاق را عصى شقى .
حقير گويد: در روايات كثيره كه بيان گناهان كبيره شده ، از جمله آن عقوق والدين شمرده شده است .
از بصائرالدرجات نقل كرده از ابراهيم بن مهزم كه گفت : شبى در خدمت امام صادق (عليه السلام ) بودم در مدينه . وقتى كه مراجعت كردم به منزل ، بين من و مادرم كلماتى واقع شد و من درشتى كردم در كلام خود با مادرم . فردا كه آمدم خدمت امام صادق (عليه السلام ) ابتدائا فرمود: چرا ديشب با مادر درشتى كردى ؟ نمى دانى كه در شكم او مدتى مسكن داشتى و در دامن او پرورش يافتى و از پستان او شير خوردى ؟ عرض كرد: بلى . فرمود: پس درشتى نكن بر او.